eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پنهان کنم چگونه هویدایی تو را یا بین سینه شرح دل آرایی تو را   ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام تا رو کنم حکایت لیلایی تو را   نفسی لک الوقاء... به عالم نمی دهم بنده شدن به درگه مولایی تو را   خیلی دعا برای دلم کرده ای ولی خیلی شکسته ام دل زهرایی تو را   در غفلت زمانه فراموش کرده ام درد غریبی و غم تنهایی تو را   باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کرد این همه آقایی تو را؟   دل مرده ام ولی به حسینیه آمدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را   با گریه گفت زینب کبری، برادرم  سنگی شکسته روی تماشایی تو را   دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بلاغت و شیوایی تو را https://eitaa.com/abdorroghaye
ذات حق است فقط قدر و بهای حسنین راه قرب به خدا چیست؟ لقای حسنین در حسینیه موحد شدنم کامل شد بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین آبرودار شدن، ماحصل نوکری است هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن جان مادر پدرم هم به فدای حسنین نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین اربعین پای پیاده، حرم ثارالله کاش دستم برسد تذکره های حسنین دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود دست خالی من و لطف و عطای حسنین بارها گفت نبی این دو پسر جان منند این همه ظلم نبوده است سزای حسنین هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند کاش امسال بمیرم به عزای حسنین https://eitaa.com/abdorroghaye
چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود eitaa.com/abdorroghaye
نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب حسین راه نجات است و ناخدای من است که گفته روزی من نیست دیدن حرمش به دست دختر او رزق کربلای من است http://eitaa.com/abdorroghaye
پایان مرا غمت سرآغاز شده ای رأس بریده ی سرافراز شده روشن شده چشمان ورم کرده ی من با آمدنت دوباره اعجاز شده موهای تو نامرتب و من عاجز دستان شکسته، دردسرساز شده تا صبح به روی لب خود می کوبم اینگونه چرا زخم لبت باز شده؟! نازی که بخواهی بخری نیست مرا از بس به کتک بال و پرم ناز شده با دستِ به پهلو و سری رو به زمین از اهل حرم، رقیه ممتاز شده بنیان مرا ریخته بر هم لگدی این درد کمر، خانه برانداز شده هو کردن ما گوشه ی ویرانه، پدر سرگرمی هر دختر لجباز شده سخت است تکلم به دهانی مجروح دلگیر مشو کلامم ایجاز شده بالم که شکسته پس مرا یاری کن حالا که دگر موعد پرواز شده https://eitaa.com/abdorroghaye
سلامِ ذات خدای کریم ها به حسن سلامِ جمله ی انوار انبیا به حسن هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن به وقت کُشتیِ او با حسین فهمیدم چه مهر و عاطفه ای داشت مصطفی به حسن ندید غیر محبت، ندید غیر کرم همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن زمان سختی در معرکه فقط خوش بود خیال و خاطر مولایِ لافتی به حسن مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن به پول، لشگرش او را معاوضه کردند نداشت هیچ کسی ذره ای وفا به حسن فقیر شهر سر سفره اش عزیز شد و چه حرف های بدی گفت بی حیا به حسن رسید محضر او پیر مرد ملعونی چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است چه ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن اذان شد و دم افطار آمد و جعده رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن میان طشت، غم و غربتش نمایان شد رسید از همه ی روضه ها چرا به حسن؟! کسی به ناله ی او اعتنا نخواهد کرد مگر حسین بیاید دهد جواب حسن https://eitaa.com/abdorroghaye
حسن وجه است، وجه کردگارش همیشه بوده عالم ریزه خوارش صلاح کارها در اختیارش فلک چرخیده عمری بر مدارش جهان دارد امان در سایه سارش حسن را میوه ی دل خوانده خاتم سپس نامیده اش عقل مجسم عزیزش را بغل می کرد محکم به روی شانه می بردش دمادم چنان بوده پیمبر دوستدارش ندارد صحن، گنبد هم ندارد رواقی مثل مشهد هم ندارد بمیرم رفت و آمد هم ندارد نه تنها اینکه مرقد هم ندارد ندارد سنگ قبری بر مزارش شده فریادهایش بی اجابت گرفته روزگارش رنگ غربت به او فرمانده اش کرده خیانت خیالش از خودی ها نیست راحت غریبه گشته حتی در دیارش مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد جواب لطف هایش ناسزا شد نصیبش زهرِ در نیش عصا شد سر سجاده، بد حقش ادا شد! زمین افتاد با چشمان تارش به یاد کوچه و دیوارِ خونی به یاد چشم های تار خونی به یاد مادر و رخسار خونی به یاد داغی مسمار خونی شده گریه تمام روزگارش به سینه ریخت عمری مشکلش را غریبی برده حال منزلش را میان خانه دیده قاتلش را به که گوید حسن درد و دلش را؟! ربابی که ندارد در کنارش گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش شده لب تشنه، می سوزد گلویش حسین آمد به چشم تر به سویش نظر کن تا ببینی رو به رویش میان تشت، داغ بی شمارش میان تشت تا پاره جگر ریخت حسینش خاک ها را روی سر ریخت دل زینب به آهی شعله ور ریخت به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت حسن را دید وقت احتضارش خدا را شکر اینجا ساربان نیست عقیله هست... بین دشمنان نیست به دورش، حرمله خنده کنان نیست کنار تشت، چوب خیزران نیست خدا صبرش دهد در داغ یارش https://eitaa.com/abdorroghaye
شرر زده به دلم، جام زهر بوالهوسی نمانده است دگر بین سینه ام نفسی میان خانه ی خود هم نبوده ام ایمن غریب تر ز من مجتبی ندیده کسی * چقدر پول معاویه، لشگرم را راند زمانه شاهد بی مهریِ سپاهم ماند امیر لشگرم از دور تا نگاهم کرد مسیر خویش عوض کرد و روی برگرداند * نمک به زخم دلم، از سر حسد زده اند به سینه ام همه ی شهر، دست رد زده اند چقدر نان مرا خورده اند این مردم ولی به پشت سرم حرف های بد زده اند * نشان ماتم عظماست زخم پلک ترم زمان کودکی ام شد، سفید موی سرم گرفت خواب و خوراک مرا غم کوچه همان زمان که زمین خورد مادرم به برم * همان زمان که سرش خورد آه بر دیوار همان زمان که زمین خورد مادرم با بار مرا ندید در آن کوچه و صدایم کرد مرا ندید... بمیرم که شد نگاهش تار * میان طشت، غم سالیان دورم ریخت میان طشت، غم سینه ی صبورم ریخت شرر کشید به جانم غم حسین غریب همین که با دل خون اشک در حضورم ریخت * اگرچه خون دل از غصه ای کهن دارم حسین گریه نکن من که سر به تن دارم شبیه روز تو را هیچ کس نخواهد دید غریب هستم و تنها ولی کفن دارم https://eitaa.com/abdorroghaye
نفس راحت رسول، حسن رازدارِ دل بتول حسن مات از رحمتت عقول، حسن پایه ی اصلیِ اصول، حسن گُل خوشبوی خانه ی زهرا برکت آشیانه ی زهرا ای که دریایی از کرم داری حُسن ها را همه رقم داری در دل نوکران، حرم داری سینه چاکانی از عجم داری أحسنُ الخُلق، نور لَم یَزَلی دوست دارم تو را شبیه علی از خودی های خود بلا دیدی لطف کردی ولی جفا دیدی هرچه دیدی از آشنا دیدی نیش زهر، از نوک عصا دیدی من بمیرم، سرت چه آورده؟! ران پایت چرا ورم کرده؟! گریه در زیر آفتاب نکن بعد از این، یاری انتخاب نکن دل ما را دگر کباب نکن روی یاران خود حساب نکن لشگرت با تو زاویه دارند دست خط، از معاویه دارند طشت، خون جگر، گرفتاری باز هم زهر، باز دشواری شده خونابه از لبت جاری جگری پاره در دهن داری چه بلاهای اعظمی دیدی... هفت باری که زهر نوشیدی داغ تو زهر نیست فدات شوم غربتِ دهر نیست فدات شوم طعنه ی شهر نیست فدات شوم این همه قهر نیست فدات شوم سال ها گریه، دیده ات را بست داغ تو داغِ " یَومُ الإثنَین" است آن دوشنبه که مادرت افتاد یاسِ چون لاله در برت افتاد گوشوارش برابرت افتاد سرش افتاد تا، سرت افتاد وقت رفتن تو را خودش می برد وقت برگشت، هی زمین می خورد دشمنی رو سیاه، پیرت کرد سرخی روی ماه، پیرت کرد چادری بین راه، پیرت کرد مادری پا به ماه، پیرت کرد دیدنش داغِ کارسازی شد با غرورت عجیب بازی شد وقت رفتن حسین شد سخنت تا که دیدی به دست او کفنت به دل ما، زمان پر زدنت... شعله زد این کلامِ دل شکنت نیست روزی شبیه روز حسین آه از داغ سینه سوز حسین تشنه بین دو نهر آب، سرش... می شود از قفا جدا، نظرش... سوی خیمه است خیره و جگرش... سوخت از زینب و دو چشم ترش کفنش تکه ای حصیر شود وای اگر زینبت اسیر شود وای اگر خواهرت به شام رود بین مردانِ بی مرام رود سرِ بازار و ازدحام رود وسط مجلس حرام رود چه کند خواهری که معصومه است؟! آه زینب چقدر مظلومه است https://eitaa.com/abdorroghaye
همیشه باب رحمت حسین می شود حسن حقیقتِ کرامت حسین می شود حسن   حسین جنت نبی و مرتضی و فاطمه است چه حکمتی است، جنت حسین می شود حسن   علامت ارادتم به مجتباست یاحسین ارادتم به ساحت حسین می شود حسن   فنون رزم کربلا همان جمل نوشته شد زمان جنگ، هیبت حسین می شود حسن   حسین شاه عالم است و قبله ی جهان ولی ولی امر حضرت حسین می شود حسن   زرنگ باش و کربلای خود بگیر از حسن که بانی زیارت حسین می شود حسن   وجود قاسمش به دشت کربلاست حجتم فدای راه و نهضت حسین می شود حسن   غریبی حسن هم از کرامت است منشأش فدای روز غربت حسین می شود حسن   جگر رسیده بر لبش ولی به فکر کربلاست بیانگر مصیبت حسین می شود حسن https://eitaa.com/abdorroghaye
جانم فدای آن امامی که غریب است از سنگ قبر کوچکی هم بی نصیب است   یک روضه خوان یا شاعری پیشش نمانده خاکی است قبر و زائری پیشش نمانده   نان کریمی حسن را خورد تاریخ روز وداعش را ز خاطر بُرد تاریخ   هفتِ صفر روز غم و حزنی عظیم است مَردم... زمان داغ آقایی کریم است   بی مهریِ این قوم، تنها ساخت او را حتی امیر لشگرش نشناخت او را   سردارهایش غیر زر چیزی ندیدند سجاده را از زیر پاهایش کشیدند   گرچه میان خیمه اش تنهای تنهاست درد حسن تنها همان جریان زهراست   دیوار سنگی... تو بگو او چه کشیده؟! درد عظیمی بین آن کوچه کشیده   یک روز خوش دیگر ندید از آن دوشنبه موی سرش هم شد سپید از آن دوشنبه   مردی که روزی فاتح جنگ جمل شد ایام سخت غربتش ضرب المثل شد   وای از هوای خانه ای که سرد باشد مظلوم یعنی همسرت نامرد باشد   مظلوم یعنی هی بیافتی برنخیزی خونِ جگر را روی دامانت بریزی   مظلوم یعنی تشنه باشی آب خواهی بر خود بپیچی در کنار روسیاهی   وقتش شده تا که حسینش را بجوید با کام خشک و خونی اش لا یوم گوید   مانند آن تشییعِ سختِ مادرانه ای کاش تشییع تنش می شد شبانه   وقت نمازش یک سواره فتنه کرده فتنه گر یثرب دوباره فتنه کرده   آن زن که نفرین خدا دائم بر او باد دستور بر قوم کمان داران خود داد   آورده شیخ عباس آن شیخِ مقید تیر نخستین را خودِ ملعونه اش زد   جسمی که روزی روی دوش مصطفی بود حالا اسیر مردمانی بی حیا بود   از تیرها یکباره شد یاقوت، خونی دیوارهای کوچه و تابوت، خونی   دیگر حسینش جز دو چشم تر ندارد غارت زده یعنی حسن دیگر ندارد https://eitaa.com/abdorroghaye
سوگند به نام دلربایش نور است وجود و ابتدایش با خَلقِ حسن کرد مباهات در روز ازل، ذاتِ خدایش آنان که نوشتند کریمش ما را بنویسند گدایش بخشید "سه بار" هرچه را داشت جانِ همه ی خلق فدایش حقاً که پسندِ قلب زهراست شد هرکه عزیزِ مجتبایش هستند تمام انبیا هم محتاج عطای دست هایش هم او شده راضی از خدا هم... حق بوده رضایش به رضایش چشمان حسین بر لب اوست وقتی حسن است مقتدایش در معرکه ی جمل که آمد دیدند به شکل مرتضایش آن قدر رئوف است که می خورد... در پیشِ جذامیان غذایش آن مرد، هر آنچه ناسزا گفت آخر نشنید ناسزایش تازه به کرم نوازشش کرد جا داد به او بینِ سرایش صد بحر اگر که مدح گویم یک قطره نگفتم از ثنایش هفت صفر است آی مَردم... روز غم و غربت و عزایش آن قدر بلا به او رسیده ماندم که بگویم از کجایش از کوچه نپرسید ازین مرد یک عمر، شده است مبتلایش جانسوزتر است داغ زهرا... از کل غم جهان برایش یاران مُقربش کشیدند سجاده و فرشِ زیر پایش درد است که زهر خورده آقا از همسر بی مهر و وفایش خونی شده با سرفه ی سختش دست کرم و گره گشایش قاسم به سر و صورت خود زد خونی شده دید تا عبایش پا می کشد این مردِ پر از درد در حجره، به روی بوریایش آن قدر جگر به دامنش ریخت تا جوهره رفت از صدایش بگذار بماند به قیامت دنیا که نفهمید بهایش آتش زده بر تمام عالم لایَوم کَیَومِ کربلایش گر کرب و بلا همیشه جاری است صلح حسن است مقتضایش صد شکر که سنگ ها نخوردند بر صورت مثل مصطفایش صد شکر که نیزه ای نیامد تا قطع کند صوت رسایش صد شکر نبود خنجری کند تا بوسه بگیرد از قفایش https://eitaa.com/abdorroghaye
با نور عشق، دل غمِ ظلمت نمی کشد با اهل بیت، خواری و خفت نمی کشد آزادگی است سیره ی مردان روزگار عبدِ نگارِ فاطمه، ذلت نمی کشد در فتنه ها، مریدِ حقیقیِ فاطمه دست از حمایتش ز ولایت نمی کشد هر کس که بار عشقِ امام زمان کشید صحرای حشر، بار ندامت نمی کشد با یک سلام، روزیِ ما می رسد رفیق کارِ زبان، به گفتنِ حاجت نمی کشد بی منت است لطفِ امام کریم ما این جا گدا ز شاه خجالت نمی کشد عبدی گناهکار که محتاج بخشش است صورت به جز به صورتِ تربت نمی کشد با معرفت هر آن که رود سمت کربلا کارِ شفاعتش به قیامت نمی کشد من را بس است روضه ی لب های تشنه اش وسعم به شرحِ روضه ی غارت نمی کشد https://eitaa.com/abdorroghaye
سال ها طی شد و دل، زائرِ محبوب نبود این همه سال نشستن به دعا خوب نبود نه غم قحطی و نان داشت، نه داغ پیری جز غم دوری یوسف، غم یعقوب نبود هرچه گشتم عملی هدیه به آقام کنم بین بار عملم، توشه ی مرغوب نبود حاجت از چشم ترم خواند و دعایم فرمود گرچه حاجت به دلم مانده‌ و مکتوب نبود از ازل سینه ی زهرایی ما سینه زنان جز به آقای نجف، ملحق و منسوب نبود نکند قسمت من نیست برات عتبات سال ها بود دلم این همه آشوب نبود چشم خشکیده ی از معصیتم، جز به غم و... روضه های پسر فاطمه مغلوب نبود نیزه ها در بدنش بود ولی حداقل کاش جسمش ته گودال لگدکوب نبود چقدر بوسه زدش پیش همه ختم رسل حق آن صورت و دندان به خدا چوب نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
چون قلب مرده ام، ضربانم دهد حسین در وقت پیری ام هیجانم دهد حسین من بی خیال هر دو جهان، عاشقش شدم دیدم ولی که هر دو جهانم دهد حسین گرچه نشسته روی دلم گرد معصیت در روضه اش دوباره تکانم دهد حسین در فتنه های بی عددِ آخر الزمان عزت، کنار سینه زنانم دهد حسین در زیر قبه اش به حسن دادمش قسم تا هر چه خیر هست، همانم دهد حسین با صد امید آمده ام تا که لحظه ای شاید که روی خویش نشانم دهد حسین ای کاش بین کرب و بلا جان به لب شوم ای کاش کنج صحن، مکانم دهد حسین احساس می کنم که حرم می شود دلم وقتی به روضه، اشک روانم دهد حسین زینب رسید کرب و بلا و به گریه گفت: باید به شرح روضه توانم دهد حسین افتاده ام به خاک که با خاک تربتش تسکین به داغ های گرانم دهد حسین پرسش ز هر چه خواست کند از رقیه نه باید ازین سؤال امانم دهد حسین https://eitaa.com/abdorroghaye
گریه ی بی صدا قبول نشد هرچه کردم دعا قبول نشد عده ای در مسیر دلدارند نوکری های ما قبول نشد شد پذیرفته کار بی منت کار با ادعا قبول نشد بهر وصلش چه نذرها کردم نذری ام منتها قبول نشد بنویسید باز هم امسال عبد سر به هوا قبول نشد منم آن روسیاه و بی کس که نزد موسی الرضا قبول نشد صحن حیدر چقدر زیبا بود حیف! دیگر گدا قبول نشد هرچه گفتم وَ لا تؤدّبنی... حاجتم از قضا قبول نشد تا سحر ناله کردم از جگرم کربلا... کربلا... قبول نشد شعرها یک به یک خریده شدند شعر این بی بها قبول نشد حرف زینب که گفت با قاتل بس کن ای بی حیا... قبول نشد زیورم را بگیر و سر نبرش... لااقل از قفا، قبول نشد با عصا پیری آمد و می زد گفت ضربات پا قبول نشد https://eitaa.com/abdorroghaye
بیمار می شویم، دوا لطف می کنند دلمرده می شویم، دعا لطف می کنند هر قدر هم که پشت، بر این خاندان کنیم بر ما همیشه آل عبا لطف می کنند ما غافلیم و زود فراموش می کنیم این قوم، بی صدا به گدا لطف می کنند آن قدر با وقار و بزرگند، وقت جود... از پشت درب و زیر عبا لطف می کنند هرجا حسین گفته شود صحن کربلاست هرجا که هست کرب و بلا لطف می کنند با این همه گناه شدم زائر حسین خیلی به من امام رضا لطف می کنند برگ برات خویش گرفتم به روی دست امضای شاه طوس روی برگه ی من است با کسب اذن از سوی آب آور حسین رفتیم زیر قبه و بالاسر حسین این حب باطنی است، همان گرمی دل است با گریه می رسیم همه محضر حسین خیلی برای این که حسینی شویم ما زحمت کشیده اند پدر مادر حسین بالانشین شدن اثر یک توسل است پایینِ پا، کنار علی اکبر حسین این بوی سیب چیست که پیچیده در حرم؟ گویا هنوز مانده زمین، پیکر حسین  آتش گرفته ایم ازین خشکی و تَری خشکی کام و غربتِ چشم تر حسین  گر که حسین طرفه نگاهی عطا کند از این خراب، حُر حسینی بنا کند  جسمم به کوی یار وطن داشت، کاش داشت لفظم توانِ عرض سخن داشت، کاش داشت در پیشگاه حضرت ارباب ذوالکرم جانم بهای هدیه شدن داشت، کاش داشت اشکم، به زیر قبه ی کرب و بلا سرود: یک بارگاه، صحنِ حسن داشت، کاش داشت شمر لعین اگر طمع ملک ری نداشت شرم از حسین مطمئنا داشت، کاش داشت ای کاش کربلا عوض تکه ای حصیر بر این غریبِ تشنه، کفن داشت، کاش داشت زهرا رسید‌ه است، حسینِ شهید کاش حداقل سری به بدن داشت، کاش داشت جسمش سه روز روی زمین ماند تا شود سهمش حصیر و دفن به دست بنی اسد https://eitaa.com/abdorroghaye
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم مستانه به دور سر آقام بچرخم ای کعبه ی من، روی حیدر بهتر از وطن، کوی حیدر با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم آقا نظری کن که دلم ریخته برهم دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم بر من خراب کن نگاهی یا ابوتراب کن نگاهی گیرم که دلم عصمت دیدار ندارد اصلا تو بگو باغ مگر خار ندارد؟! باشد دل من لایق بر طور نجف نیست گر قسمت من باده ی انگور نجف نیست جان من بگیر، من تمامم ساقی غدیر، تشنه کامم من تشنه لب چشمه ی جوشان غدیرم جز باده کوثر ز کسی باده نگیرم هم جان منی، هم نفس و معنی دینم با هرکه تو را دوست ندارد ننشینم ای قبله و میزان، لک لبیک ای باطن قرآن، لک لبیک دلگرم توام گرچه شدم از همه دلسرد عمری است که بابای منی، بی برو برگرد با لطف خودت نوکر این درگهم آقا بر چادر زهرا قسمت می دهم آقا ای حی و مجیر یاعلی جان دست من بگیر یاعلی جان ای چشمه ی جوشان نوه ات تشنه فدا شد رأس علی آن کودک بی شیر جدا شد از خون علی صورت ارباب خضاب است بعد ازین فقط حسرت و غم کار رباب است دلبرم بخواب، لایی لایی اصغرم بخواب، لایی لایی https://eitaa.com/abdorroghaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت دیدار با پدر، گریه کار ما هست بیشتر، گریه گریه گریه به پشتِ در، گریه سرِ شب تا خودِ سحر، گریه اشک، راه وصول عاشق هاست اشک، اذن دخول عاشق هاست عاصی ام، تازیانه می خواهم عفو کردی؟! نشانه می خواهم بغضِ محضم که شانه می خواهم بغلی حیدرانه می خواهم ای نبی سیرت و خدا صورت بچشان باده ای ز انگورت خاک بودم، ابوتراب شدی بر منِ ذره، آفتاب شدی من گنه کردم و تو آب شدی فقط از دست من عذاب شدی با وجودی که عبدِ رسوایم پدری کرده ای و اینجایم فکرِ سیر تعالی ام، حیدر سائل این حوالی ام، حیدر خسته و دستِ خالی ام، حیدر آه... مُولی الموالی ام حیدر... مات و مبهوت مانده ام در راه مستجیرٌ بکم ولی الله چه خوش است این دل و گرفتاری در نجف با امید بسیاری جامعه خواندن و سبک باری خوش بر اقبالِ شیخ انصاری سالیانی است غرقِ در کرم است پاسبان ورودی حرم است مشهدت هست مشهد زهرا مرقدت عینِ مرقد زهرا ریزه خوارم به مسند زهرا پرچمم را گره زده زهرا حَرمت بوی فاطمه دارد جلوه از کوی فاطمه دارد  دلم از غصه هست مالامال روضه ی فاطمه، زبانم لال چادری روی خاک، شد پامال مانده رد غلاف، با این حال... دست از دامن ولا نکشید ناله ای غیر مرتضی نکشید https://eitaa.com/abdorroghaye
یک سال می شود که به فکر زیارتیم ما را به کربلا برسان اربعین حسین 🏴 حسرت زیارت در قیامت امام صادق(علیه السلام): احدى نيست در روز قيامت مگر اینکه آرزو میكند از زوّار امام حسين(علیه السلام) بوده باشد، زيرا می‌بیند که خدا با زائران امام حسین(علیه السلام) چه برخورد کریمانه‌ای می‌کند. 📚 کامل الزیارات، ص۱۳۵ https://eitaa.com/abdorroghaye
به خاک تربتت هر بار بگذارم جبینم را درونم حس کنم انوار رب العالمینم را   معاد و عدل و توحید و نبوت را تو معیاری نخواهم داد بر شک بقیه این یقینم را   منِ گمراه و حیران را به راه راست آوردی ز گیسویت گرفتم رشته ی حبل المتینم را   همیشه روح من حس امانت کرد با مهرت نگیر از من به جان مادرت روح الامینم را   شکسته دل شدن را از سخای مادرت دارم گدایی کرده ام از فاطمه قلب حزینم را   اگرچه دست خالی آمدم، چشم پُری دارم بخر چشم ترم را، این متاع کمترینم را   گره افتاده در کارم، گرفتارِ گرفتارم پذیرا باش نذرِ سفره ی اُم البنینم را   همه آماده ی رفتن شدند و باز جا ماندم بیا امضا کن از لطفت برات اربعینم را   نگیر از عمر من اوقات خیر و برکتم، یعنی همین که در میان روضه هایت می نشینم را   سرش را دید و با گریه سکینه گفت با بابا تماشا کن میان شام حال شرمگینم را   همین که معجرم در آن شلوغی سوخت با شعله به روی سر گرفتم تکه های آستینم را https://eitaa.com/abdorroghaye
شب جمعه است... هوایت نکنم می میرم یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم   ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی از فراق تو شکایت نکنم می میرم   سجده بر خاک درت سیره ی هر معصومی است سجده بر تربت پایت نکنم می میرم   دوری ات درد من و نام تو درمان من است تا خود صبح صدایت نکنم می میرم   به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم   "وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"   جان ناقابل من کاش فدای تو شود اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!   شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم https://eitaa.com/abdorroghaye
ای کربلایی دلبرم، جا ماندم آقا یابن الحسن تنها و رسوا ماندم آقا دیدی چه شد؟! آخر گناهانم سبب شد... محروم از الطاف زهرا ماندم آقا خوبان درگاهت سر و سامان گرفتند دور از حرم... من، بی سر و پا ماندم آقا سستی ایمانم مرا از چشمت انداخت بس که اسیر اهل دنیا ماندم آقا چله گرفتم، چله ام کامل نشد، حیف بی کربلا، بی طور سینا ماندم آقا یاد من جامانده هم در کربلا باش دلتنگ یک لحظه تماشا ماندم آقا گفتم چه سازم تا که تحویلم بگیری گریان برای مشک سقا ماندم آقا بیچاره ی سقای عطشانی که آخر حتی نخورد آب گوارا، ماندم آقا می گفت با گریه حلالم کن برادر شرمنده ی اطفال و زن ها ماندم آقا https://eitaa.com/abdorroghaye
ویرانه خانه، چیدمان لازم ندارد آتش گرفته، سایه بان لازم ندارد تسلیم تقدیرم هرآنچه یار خواهد گردن شکسته، ریسمان لازم ندارد هر چه کشیدم از غم دوری کشیدم سختی این هجران، بیان لازم ندارد خوبان درگاهش به دیدارش رسیدند حتما مرا صاحب زمان لازم ندارد عمری گذشت و یک نفس با او نبودم عاشق به دور از عشق، جان لازم ندارد از ما گرفت آغوش گرمش را فراقش نوکر مگر کهف امان لازم ندارد؟! او خواست از گریه کنان باشم و گرنه اشک مرا این آستان لازم ندارد باید که جان داد از غم جانسوز جدش داغ عظیمش، روضه خوان لازم ندارد دیر آمدی خیلی هلال از شَط به مقتل دیگر حسین آب روان لازم ندارد از سنگ ها گیرم به هر صورت گذشتیم قاری قرآن، خیزران لازم ندارد  https://eitaa.com/abdorroghaye