eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که ز عشقت شده دلسوخته بر دو جهان مِهر تو نفروخته جز نظر مرحمتت یا رضا نیست مرا توشه و اندوخته سرد نشد آتش عشقی که رب روز ازل در دلم افروخته آهوی آواره ی صحن دلم چشم به لطف نظرت دوخته رحمت حق بر نفس مادرم نوکری ات را به من آموخته عشق، کشانده است مرا سوی طوس عبد توام حضرت شمس الشموس * حل بشود یا نشود مشکلم فرق ندارد، به درت سائلم دار و ندارم فقط این گریه است رد نکن این هدیه ی ناقابلم نقص مرا حال که پوشانده ای با نظر خویش نما کاملم دُر گران است بهای صدف معرفتت هست عیار دلم خواست حق بوده که عبدت شوم ریخته از خاک درت در گلم کاش بماند به سرم سایه ات کاش شوم خادم و همسایه ات * ای که پناه دل هر مضطری هر دو جهان دین مرا محوری کس نخریده است متاع مرا بار یخ عمر مرا می خری؟ حالِ مرا با نفسی چاره کن زیر و رویم کن به دمی حیدری جان جوادت که مراد من است باز مرا کرب و بلا می بری؟ بر رد زخم روی پلکت قسم از همه ی خلق حسینی تری روضه بخوان ابن شبیبت شوم گریه کن جد غریبت شوم *** شرح بده علت جنجال را داغ حسین و غم گودال را چکمه نفهمید مقامات او ریخت بهم آن همه اجلال را خنجر اگر کُند شود، بی حساب زجر دهد تشنه ی بدحال را با که بگویم غم آن سینه ی... زیر سم اسب لگدمال را غارت پیراهن او بس نبود؟! برد کسی از کمرش شال را هلهله در معرکه تا پا گرفت خولی ملعون سر او را گرفت https://eitaa.com/abdorroghaye
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم هجر حرم صدای مرا در می آورد با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم دیشب شکست بغض من و در تخیلم... در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید شاید خودش رسید برای خوشامدم ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم... یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم با ذکر یا امام رضا کیف می کنم هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم کفر است اگر که عشق رضا، رافضی منم دین گرکه مهر و عشق رضا نیست، مرتدم آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم هربار پشت پنجره فولاد مانده ام از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال از غربت حسین پر از داغ بی حدم https://eitaa.com/abdorroghaye
آقا سلام امام رضا، أیها الرئوف برگشته ام به سوی تو یا أیّها الرئوف   زانو زدن، زمان رسیدن سعادت است سجده به سوی گنبدت اوج لیاقت است   بر صورتم همینکه غبار حرم نشست بغضم میان هق هق طفلانه ام شکست   مانده اگرچه بر رخ زردم نشانِ شرم آرام شد دلم، دمِ باب الجواد گرم   شرمنده ی تو مانده ام و گریه می کنم اذن دخول خوانده ام و گریه می کنم   وقتی دلم شکست، چه مرغوب می شود آشفتگی و حال بدم خوب می شود   خالی است دست من کرمت را نشان بده یک کنجِ دنج، از حرمت را نشان بده   من آمدم نگاه رئوفانه ام کنی عقل از سرم بگیری و دیوانه ام کنی   بیمار نفسم و به تو رو کردم ای طبیب مثل غریبه ها به تو رو کردم، ای غریب   گفتم غریب و سوخت دلم یاد غربتت لعنت به مردمی که شکستند حرمتت   آزار دادنِ تو فقط بود ذکرشان لعنت به واقفیه و آن طرز فکرشان   اصلا نبود این همه طعنه سزای تو خیلی دلت شکست، بمیرم برای تو   از دست خشک مغزی آن ناسپاس ها آخر شدی اسیر قیافه شناس ها   لعنت به هر کسی که نفهمید کوثری از نسل مادری و ز اولاد حیدری   مأمون کجاست تا که ببیند امیر کیست؟! شاهی که هست وارث یومُ الغدیر کیست   مأمون کجاست تا که ببیند شبانه روز طوف حرم کنند مریدان تو هنوز   ما کیف می کنیم، بیا احتجاج کن اهل کتاب را به سخن هاج و واج کن   بر هر کلام و هر سخنت فخر می کنیم پیش همه به داشتنت فخر می کنیم ما بی خیال جنت و پاداش آخرت شادیم... چون شدیم دو روزی مجاورت   این گریه های باهم ما را قبول کن دل، پهن کرده ایم به پایت، نزول کن   تو قول داده ای که سه جا یاری ام کنی در لحظه های سخت هواداری ام کنی   روضه بخوان که پای نفس هات دق کنم یابن الشبیب را به خودم منطبق کنم   گفتی عزیز فاطمه شد دور از وطن گفتی که جد بی کس من ماند بی کفن   گفتی گرفت روضه اش از دیده هام خواب با کام تشنه ماند میانِ دو نهر آب   وقت نبرد، خدعه و نیرنگ می زدند از هر طرف به سوی تنش سنگ می زند   در دست های خولی و شمر و سنان چه بود؟! گفتی زدند جد مرا با هر آنچه بود https://eitaa.com/abdorroghaye
أینَ لِیَ النَّجاة؟! که حیران رسیده ام از راه دور سوی خراسان رسیده ام جانم به لب رسید و به جانان رسیده ام شکر خدا که محضر سلطان رسیده ام   گریان شدن دلیل سبک بالی ام شده باب الجواد رافعِ بد حالی ام شده   پاسخ به اشکِ دیده و آهم نمی دهی؟! از دست خود پناه بخواهم، نمی دهی؟! یاذالکرم مجالِ نگاهم نمی دهی؟! راهم کسی نداد... شما هم نمی دهی؟!   افتاده ام زمین سرِ زانو نگاه کن من را شبیه بچه ی آهو نگاه کن   هم شادم از رسیدن و هم ضعف کرده ام پای شکستگیِ پرم ضعف کرده ام گفتی بیا، قدم به قدم ضعف کرده ام در گوشه ی رواق حرم ضعف کرده ام   الطاف تو دوباره قوی می کند مرا نقاره خانه ات علوی می کند مرا   گفتم رضا و رحمت و رأفت به من رسید صدها هزار لطف و عنایت به من رسید زحمت به تو رسید، شفاعت به من رسید مثل قدیم ها برکاتت به من رسید   ای منتهای حاجت و بغض صدای من روحی فداک حضرت موسی الرضای من   جان را به جز برای تو آقا نمی دهم صحن و سرات را به دو دنیا نمی دهم اصلا به رفتن به جنان پا نمی دهم در سینه ام به غیرِ تو را جا نمی دهم   حیف از دل است تا که شود خرج این و آن آقا همیشه در دلِ تنهای من بمان   گوشه نشین صحن گوهرشاد می شوم بیمارِ پشت پنجره فولاد می شوم از دل نرو که طعمه ی صیاد می شوم باشد دخیل روضه ی اولاد می شوم   تا که مرا به یک نفست زیر و رو کنی فکری به حال نوکر بی آبرو کنی   جان تمام شیعه نثار جوادتان رنگ خزان گرفت بهار جوادتان آه از غریبی و دل زار جوادتان خیلی شلوغ بود کنار جوادتان   روضه تمام... هلهله شد، خاک بر سرم دورِ امام هلهله شد، خاک بر سرم   ای وای از حسین و علی اکبر حسین پُر گشته بود هلهله دور و بر حسین آتش گرفته بود دل مضطر حسین گریه کنید بر دل شعله ور حسین   سر را به روی صورت پیغمبرش گذاشت دیگر حسین آرزوی زندگی نداشت https://eitaa.com/abdorroghaye
شدی به زهر حرامی دچار، افتادی به راه حجره به چشمان تار افتادی شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی نوشته اند که پنجاه بار افتادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را از آستان خدا خواستی شهادت را صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسیر خنجر خولی تندخو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه  https://eitaa.com/abdorroghaye
بر اهل دنیا رو زدن ارزش ندارد درخواست جز از ذوالمِنن ارزش ندارد   عاشق نگاهش بر سکونتگاه عشق است نزد اُویس اصلا قَرَن ارزش ندارد   پیراهن، ارزش یافته از بوی یوسف بی عطر یوسف پیرهن ارزش ندارد   گفتم فدایت می کنم جان را، نشد حیف شاید که دیدی جان من ارزش ندارد...   سر می کنم همچون زلیخا با فراقت باشد... دلِ یک پیرزن ارزش ندارد   بی ارزشم اما نخواه از تو نخوانم از تو نخوانم که سخن ارزش ندارد   وَانظُر إلَیَّ یا أباصالِح أغِثنی لطفت نباشد سینه زن ارزش ندارد   در خون تپیدند و شهیدان یاد دادند در عاشقی جان و بدن ارزش ندارد   ما به توسل بر کریمان خو گرفتیم عالَم بدون پنج تن ارزش ندارد   با این همه کاخ و زرش این ظرف دنیا یک ذره، بی صحن حسن ارزش ندارد   وقتی که گنبد نیست بالای مزارش بالم بسوزان، پر زدن ارزش ندارد https://eitaa.com/abdorroghaye
چه مجلس دعا روم، چه مجلس بکا روم اگر بدون اذن صاحبم روم، خطا روم منی که کل عزتم به دست های مهدی است ضرورت است محضرش، بدون ادعا روم تمام هستی ام تعلّقِ به اوست والسلام مرا به دیگران حواله ام دهد، کجا روم؟ خدا کند که مثل ابتدای خلقتم فقط محب اهل بیت باشم و به آن سرا روم همیشه از بساط روضه‌خانه خیر دیده ام ازین محیط خیمه و حسینیه چرا روم؟ دلم شکسته و دوا به درد من نمی خورد طبیب گفته زودتر به مشهد الرضا روم دعای من که حبس شد، به آسمان نمی رسد مگر رضا دعا کند مرا، به کربلا روم فدای غربتش شوم که روی خاک ناله زد: به سوی حجره ام خدا توان بده مرا روم چقدر خورده ام زمین میان راه حجره ام به خانه با تنی که شد به درد مبتلا روم حصیر خانه را به چشم خیس جمع می کنم به یاد روضه ی حسین، محضر خدا روم https://eitaa.com/abdorroghaye
از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟! چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟! رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده شمس نورانی افلاک، زمین افتادی باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟! جای در، شعله به جان جگرت افتاده عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟! نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب... https://eitaa.com/abdorroghaye
بر روی خاک بال و پرت می کشی چرا؟! با اشک، سرمه بر نظرت می کشی چرا؟! با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است اینقدر آه از جگرت می کشی چرا؟! بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک پنجه به خاکِ دور و برت می کشی چرا؟! مانند بچه مرده فقط داد می زنم داری عبا به روی سرت می کشی؟! چرا؟! در هر قدم، دوبار می افتی به روی خاک تا حجره جسمِ محتضرت می کشی چرا؟! گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه می شوی کار از دو چشمِ شعله ورت می کشی چرا؟! از حال می روی به سر و صورتت نزن عکسِ غلاف در گذرت می کشی چرا؟! تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند چشمت اگرچه تار ولی روی یار دید خواهر نبود محضرت اما پسر رسید قربان پلکِ زخمی ات از ماتمِ حسین بر خاک حجره باز نمِ گریه ات چکید سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد آمد جواد و از رُخت ای ماه بوسه چید پیراهنت دریده نشد بین گرگ ها بالاسرت عزیزِ دلت، پیرهن درید قلبت به یاد روضه ی اربابِ بی کفن... وقتِ وداع با پسرش، تند می طپید آمد حسین با سر زانو، نفس زنان وقتی علی به روی زمین داد می کشید صورت به صورت پسرش زار می زد و... با چشم خیس هلهله و خنده می شنید پاشیده بود میوه ی قلبش به زیر پا تکه به تکه چید علی را روی عبا https://eitaa.com/abdorroghaye
ای کوثر طهور، از این باده سر نکش آتش به حالِ درهم ماه صفر نکش   عالم بدون روی تو تاریک و تیره است خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش   پنجاه بار، در وسط این گذر نیفت پنجاه بار، بر دل عالم شرر نکش   اینقدر پیش چشم همه، یاد مادرت در پشت درب خانه ی خود دردسر نکش   بال و پر هزار مَلک فرش راه توست شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش   دیگر شبیه مارگزیده به خود مپیچ دامن به خاک حجره بیا و دگر نکش   خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب وقت وداع، دردِ فراق پسر نکش   با قطره قطره بارش چشم بهاری ات تصویر روضه ی پسر و یک پدر نکش   هرکار هم کنی پسرت پا نمی شود بس کن حسین، این همه آه از جگر نکش   بس کن حسین، زینبت از هوش می رود پنجه به خاک در برِ او اینقدر نکش https://eitaa.com/abdorroghaye
سینه ها پُر شده از غصه و تشویش، بمان عالم آل محمد، نفسی بیش بمان نفست گشته بریده، به خودت می پیچی مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی نوکرت از غم و از غربت تو می میرد خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن پسرت آمده چشمان ترت را وا کن تو که نورت به زمین و به زمان می تابید چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟! یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُماه" یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟! خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟ پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید خنجری کند به اطراف گلویت نکشید https://eitaa.com/abdorroghaye
در کودکی، عزیز بزرگان حساب شد آیینه ی تمام نمای رباب شد از گوهر عبادت و از نور اهل بیت آن قدر بهره بُرد، خودش آفتاب شد گاهی که لب گشود به صحبت، خطابه شد گاهی که لب گشود، غزل های ناب شد آرامش پدر شد و نور دل رباب در خانه ی حسین، سکینه خطاب شد با تیغ شعر و خطبه و با روضه خوانی اش پیروز هر نبرد چنان بوتراب شد مثل رباب سوخت فقط بعد کربلا یاد گلوی پاره ی اصغر کباب شد تصویر کام تشنه ی اصغر، برادرش یک عمر در نگاه ترش ماند و قاب شد ازبس که محو ذات خدا شد به قتلگاه آخر مبلغ پدرش انتخاب شد هر بار روی دوش کسی مشک آب دید یاد عمو، پیاله ی چشمش پر آب شد وقتی که دید با دل خون شهر شام را مانند اهل قافله، خانه خراب شد گیرم که سوخت معجرش اما به صورتش بال و پر تمام ملائک نقاب شد ای دل بسوز، عابده ی اهل بیت حق با دست بسته، راهی بزم شراب شد آن جا چه دیده و چه شنیده است، بگذریم... تنها بدان که سخت سکینه عذاب شد https://eitaa.com/abdorroghaye
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری داری دوباره دیده ی تر، یابن العسکری ما هم به غربت پدرت گریه می کنیم ما را میان گریه بخر یابن العسکری خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری صبر همه تمام شد و شب سحر نشد کی می رسد زمان سحر یابن العسکری دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری آقا به گریه باز به سرداب می روی از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن ای داغدار داغ پدر یابن العسکری https://eitaa.com/abdorroghaye
با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن مانند محتضر سرت افتاده، وای من رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم با دست های خویش به تو آب می دهم مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان راحت شدی ازین همه حکام مستبد راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد وقت وداع آخرمان گریه می کنی داری به یاد مادرمان گریه می کنی یاد علی و غربت دستان بسته ای؟! یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟! در یاد محسنی که غریبانه پر کشید در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید تربت به دست داری و در حال احتضار رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن نام حسین، شد به لبت آخرین سخن https://eitaa.com/abdorroghaye
ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم   خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین از همه سیریم الا رحمة للعالمین ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم   ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم با دعاهای محمد  پر صلابت مانده ایم با عنایت زیر باران محبت مانده ایم تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم   گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم   جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه ما نمک گیریم... محشر در جنان فاطمه... ... غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم   شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است: از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم   باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟! حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم   ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم   پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم   شمس تابان امامت منجلی باشد بس است یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم   هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم راوی دین با روایات امام صادقیم غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم   می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم   آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم   عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم https://eitaa.com/abdorroghaye
شمس رویت همیشه تابنده است ابرویت ذوالفقارِ برنده است دلت از مهر و عشق آکنده است نام احمد تو را برازنده است یا محمد که هر دو زیبنده است   مست جامت شدم خدا را شکر صید دامت شدم خدا را شکر بعد، رامت شدم خدا را شکر من بنامت شدم خدا را شکر هر اسیری به تو پناهنده است   خانواده به خانه محتاج است مو پریشان به شانه محتاج است مرغ، بر آب و دانه محتاج است نوکرت بی بهانه محتاج است دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است   زینت دوش تو حسین و حسن عطر تو برده عطر و بوی وطن شاهد حرف من اویسِ قرن بتکان باز هم عبا، دلِ من... بر همین عطر دلنشین بند است   خطبه های فصیح تو دریاست خنده های ملیح تو غوغاست سینه ی ما... ضریح تو اینجاست رحمتی و شبیه تو زهراست نامتان هم مرا خوشایند است   چشم تو کرده بر دلم اثبات من کجا خواندن از شما... هیهات پس نوشتم به جای این ابیات بر محمد و آل او صلوات این دعا ضامنِ فرستنده است   راه سخت است، راهِ حل داری میل برچیدن هُبَل داری صحبت از رب لم یزل داری فاطمه را که در بغل داری دشمن ابترت سرافکنده است   سوره خواندی و از ولی خواندی هر کجا بی معطلی خواندی سنگ هم خوردی و ولی خواندی آیه آیه "علی علی" خواندی شاهد حرف من خداوند است   بستر تو که جای هرکس نیست منبر تو که جای کرکس نیست پس خلافت برای ناکس نیست لایق مسند شما پس نیست... غیر خیبر شکن که رزمنده است   حشر، حق است... پس اجل حق است راه توحید از ازل حق است الحق این حرف چون عسل حق است حق علی و علی معَ الْحَق است حق علی را به قلب ما کنده است   میوه داده است اشک و آه علی دو جهان، شیعه شد سپاه علی مذهب صادق است، راه علی مثل موجی به تکیه گاه علی... مکتب جعفری خروشنده است   https://eitaa.com/abdorroghaye
گریه ام، معذرت من باشد طلب مغفرت من باشد غفلتم وقت گناه از نظرت بدترین معصیت من باشد آنچه از دور و برت دورم کرد نفسِ بی تربیت من باشد اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست موجب تقویت من باشد درک تنهایی ات، ای یوسف دل کاش در ظرفیت من باشد اینکه من یاد توام، رحمت توست نه که از معرفت من باشد نوکرت هستم و این نوکری ام سبب منزلت من باشد دوست دارم که شهیدت بشوم کاش این عاقبت من باشد کمکم کن برسم صحن حسین صحبت از حیثیت من باشد گریه کردن به ترک های لبش با تو این سنخیت من باشد https://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است چند روز است که قوتِ همه ی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ آه مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ کودکی بر اثر ترس، تنش می لرزد چشم هایش شده خیره، بدنش می لرزد مادری روی زمین در بغلش فرزندی است آخرین بار به زحمت به لبش لبخندی است کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند صاحب العصری و این عصر، دلت را خون کرد غزه ی سوخته در حصر، دلت را خون کرد همه ی واقعه ها می گذرد در نظرت دل ما سوخته مثل جگر شعله ورت شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟! تو اراده بنما تا که ورق برگردد ای که ویران گر هر ظلم و فسادی هستی تو یداللهی و مافوق ایادی هستی چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم عزم ما در صف پیکار شبیه صخره است بر مریدان ابالفضل، شهادت فخر است بکش از قبضه ی خود تیغ دو سر را بیرون قطع کن ریشه ی تاریک یهود و صهیون آخرین ناجی و مونس، به رقیه برگرد پسر حضرت نرجس، به رقیه برگرد https://eitaa.com/abdorroghaye
با کریمان فقط تعالی هست راه پرواز ایده آلی هست من گدای چهارده نورم بر سرم سایه ی موالی هست تا دمی که حسن حسن گویم مطمئنا ره کمالی هست برسانید زیر پای نگار روی دوشم شکسته بالی هست وقت لطف کریم سامراست شاکرم این دو دستِ خالی هست  در میان سبوی مولایم هر صفت از می جلالی هست  وقت الطاف بی کران آمد پدر صاحب الزمان آمد  ذکر لب را ابامحمد کن کوچه های غریب را رد کن  سامرا می رسی، توسل کن  دل خود را بر این مقید کن این حرم منزل ولی خداست با وضو باش و رفت و آمد کن بنشین در میان صحنِ حسن عاشقانه نظر به گنبد کن جامعه را بخوان به چشم ترت یاد الطاف شاه مشهد کن خوب که بی قرار یار شدی قصد بوسه زدن به مرقد کن امشب احوال خوش تری دارم شوق دیدار عسکری دارم از ازل بوده ام گرفتارش سائل لطف ناب و بسیارش نه فقط سنگ دل ازین دوری کعبه ی حق شده است تب دارش غیر زندان و خلوت و غربت نیست آگاه، کس ز اسرارش   مانده در جای جای آن زندان نور آیات و صوت اذکارش حرف تقوا و زهد او که شود دشمنش هم شود طرفدارش با نگاهش شدند آخر سر شیرهای درنده بیمارش دلم امشب اگر که آباد است دل صاحبْ زمانمان شاد است معتکف های کنج محرابیم بی قراران روی مهتابیم از غم دوری گل نرجس سال ها خیره سوی سردابیم عیدها می رسند اما ما تا ظهور نگار بی تابیم هر شب از داغ این غم اعظم با دو چشم پُر آب می خوابیم ما رعایای در به در شده ایم که به فکر وصال اربابیم علت این فراق از سوی ماست خودمان بر فراق اسبابیم حقّ انوار صاحب امشب برسان صاحب الزمان یا رب https://eitaa.com/abdorroghaye
غم دیدی و غربت چشیدی صبر کردی هجران چشیدی، زجر دیدی صبر کردی از داغ دوری پدر، قدت کمان شد از غربتِ زندان شنیدی، صبر کردی هر دفعه دلتنگِ رضا جانت که بودی... چون شمعِ گریانی چکیدی، صبر کردی عزم سفر کردی، بلا دیدی در این راه با شوقِ این که می رسیدی، صبر کردی در ساوه خویشان را به خون دیدی، بمیرم زهرِ جفا را سر کشیدی، صبر کردی تا شهر قم رفتی به عشاقت رسیدی بینِ مریدان با امیدی صبر کردی تا قم رسیدی، یادِ زینب گریه کردی پیراهن از داغش دریدی، صبر کردی گفتی چگونه عمه در داغ حسینت تا قتلگاهِ او دویدی صبر کردی؟! مانند گل دانه به دانه با دل خون از پیکرش سر نیزه چیدی، صبر کردی در شام، وقتی چادرت می سوخت، دورت... نه یار بود و نه مریدی، صبر کردی جای تمام بچه ها شلاق خوردی از دردِ کعبِ نی خمیدی، صبر کردی تا روز آخر روضه های کربلا را در سینه ی ما پروریدی، صبر کردی https://eitaa.com/abdorroghaye
بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم است سائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه است دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است چه مقامی است که معصوم "فداها..." گوید؟! شأن او شأن امام است که نامعلوم است اوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن است هر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم است چهارده نور به دل دارم و این بانو هم خواهر حضرت خورشید در این منظومه است نام زوار حریمش که بهشتی شده اند در میان صحف مادر او مرقوم است هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند از عنایات غریب الغربا محروم است روز محشر به محبش برسد دار نعیم سهم هر کس نشود نوکر او زقوم است حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد جنتِ بی حرمش باغچه ای موهوم است سال ها دوری بابا و برادر دیدن... گوشه ای از غم و دردِ دل این مظلومه است در غریبی زیادش فقط این نکته بس است شیعیانش نشنیدند که او مسموم است https://eitaa.com/abdorroghaye
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معصومه ی آل پیمبر، فاطمه مظهر الله اکبر، ای سراسر فاطمه می زنم از دل صدا با حال مضطر فاطمه   تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست   بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! تشنه ی عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! شوق طوف مرقدت دارم، براتم می دهی؟!   دل بر احسان شما بستم، مرا هم می خری؟ سائل کوی رضا هستم، مرا هم می خری؟   از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهرایی ات مُهر جدایی خورده است خاطرت از دوری شمس الشموس آزرده است رنگ و رویت را مصیبت های ساوه برده است   خواستی تا منزل جانان روی اما نشد آمدی تا زائر دلبر شوی اما نشد   مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لاله ی پرپر به دورت ریختند با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند   خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند گریه کن های مصیبت های عمه زینب اند   خوب شد سنگی در این جا سوی ابرویی نرفت شعله ای از آسمان مابین گیسویی نرفت بهر غارت سینه ریزی و النگویی نرفت روی صحن سینه ای شمرِ سیه رویی نرفت   خنجر کندی مداوای دلی محزون نشد آسمان شهر قم شش ماه رنگ خون نشد   از روی نیزه سری این جا نمی افتد زمین خواهری در بین مرکب ها نمی افتد زمین دختری در زیر دست و پا نمی افتد زمین چادر ذریه ی زهرا نمی افتد زمین   من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟! ساکنان قم کجا و لشگر کوفه کجا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
در دلم تا درد و ماتم پا گرفت غم میان سینه ام تا جا گرفت درد دنیا قوتم را تا گرفت حضرت معصومه دستم را گرفت احتیاجم، احتیاج دائمم بنده ی اولاد موسی الکاظمم سیره ام بر حق توکل کردن است درد و غم ها را تحمل کردن است دوری از رنگ تجمل کردن است بر بزرگ قم توسل کردن است تا که در راه قم و آن حومه ام در پناه حضرت معصومه ام جان فدای گریه های هر شبش سوختن از درد هجران و تبش ناله ی أمّن یُجیبِ بر لبش با دل خون گریه ی بر زینبش سالها با کوهی از آزار و درد صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد در کنارش، سال ها بابا نبود در دلش از غصه دیگر جا نبود داغ او هجران یک مولا نبود آه، نزد او رضا حتی نبود آن قدر گریان دو محبوب شد از غم هجران چنان یعقوب شد من بمیرم که برادر را ندید التیام قلب مضطر را ندید آمد اما روی دلبر را ندید بار آخر سبط حیدر را ندید دور ماند از دلبر و از درگهش شد شهادت آخرین منزلگهش خوب شد در قم نگاه بد نبود رد شدند از کوچه های شهر، زود شکر حق اصلا نشد رویی کبود تازیانه ها نمی آمد فرود سنگ بر پیشانی حضرت نخورد زیر پا نام برادر را نبرد سوخت بین نار؟! نه یک لحظه نه زینتش شد خار؟! نه یک لحظه نه رفت تا بازار؟! نه یک لحظه نه ماند در انظار؟! نه یک لحظه نه بین بستر ناله زد با هر نفس وقت رفتن، یاد زینب بود و بس یاد آن خواهر که دید از خیمه گاه نیست اصلا حال یارش رو به راه مانده در گودالِ مقتل، بی پناه میزدش با کینه شمر روسیاه خسته شد ملعون، روی سینه نشست آنچنان زد که دل زینب شکست https://eitaa.com/abdorroghaye
همین که خواندمت یارب مرا فورا بغل کردی تمام غصه هایم را به لطف خویش حل کردی تو گفتی یک قدم بازا، می آیم ده قدم سویت نه من خود آمدم اما تو بر قولت عمل کردی نخوانده نامه ام را تا زدی یعنی فقط برگرد چه گویم که بدی دیدی و بر خوبی بدل کردی فدایت که مرا در خواب جهل و غفلتم دیدی ولی بیدارم از این خواب ها قبل از اجل کردی به حبل الله اعظم، بر علی دادی عنانم را چنین ایمن مرا از هر کجی و هر دغل کردی چنان دلبسته ام کردی به ایوانِ طلایش که خلاصم از غم دنیا و از طول امل کردی قَدیم المَنِّ وَ الاحسان، فدای قِدمت لطفت مرا مجنون ثارالله از صبح ازل کردی فدایت که میان روضه خانه منزلم دادی دگر آسوده ام از بزم های مبتذل کردی فقط گریه به غم های حسین است آبروی من ندارم غیر از این گریه پس انداز و عملکردی به زینب گفت با گریه: عزیزم بردباری کن زمانی که نظر بر قتلگاه از روی تل کردی بدان که مهر تو در عضو عضو پیکرم باشد همان دم که ته مقتل، مرا بی سر بغل کردی https://eitaa.com/abdorroghaye