eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بیشتر آن چه که در فرقه ی ما مرسوم است سائلی کردنِ از فاطمه ی معصومه است دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است چه مقامی است که معصوم "فداها..." گوید؟! شأن او شأن امام است که نامعلوم است اوج خوشبختی ما کلبِ سرایش شدن است هر کسی نیست سگِ فاطمه، بختش شوم است چهارده نور به دل دارم و این بانو هم خواهر حضرت خورشید در این منظومه است نام زوار حریمش که بهشتی شده اند در میان صحف مادر او مرقوم است هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند از عنایات غریب الغربا محروم است روز محشر به محبش برسد دار نعیم سهم هر کس نشود نوکر او زقوم است حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد جنتِ بی حرمش باغچه ای موهوم است سال ها دوری بابا و برادر دیدن... گوشه ای از غم و دردِ دل این مظلومه است در غریبی زیادش فقط این نکته بس است شیعیانش نشنیدند که او مسموم است https://eitaa.com/abdorroghaye
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معصومه ی آل پیمبر، فاطمه مظهر الله اکبر، ای سراسر فاطمه می زنم از دل صدا با حال مضطر فاطمه   تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست   بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! تشنه ی عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! شوق طوف مرقدت دارم، براتم می دهی؟!   دل بر احسان شما بستم، مرا هم می خری؟ سائل کوی رضا هستم، مرا هم می خری؟   از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهرایی ات مُهر جدایی خورده است خاطرت از دوری شمس الشموس آزرده است رنگ و رویت را مصیبت های ساوه برده است   خواستی تا منزل جانان روی اما نشد آمدی تا زائر دلبر شوی اما نشد   مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لاله ی پرپر به دورت ریختند با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند   خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند گریه کن های مصیبت های عمه زینب اند   خوب شد سنگی در این جا سوی ابرویی نرفت شعله ای از آسمان مابین گیسویی نرفت بهر غارت سینه ریزی و النگویی نرفت روی صحن سینه ای شمرِ سیه رویی نرفت   خنجر کندی مداوای دلی محزون نشد آسمان شهر قم شش ماه رنگ خون نشد   از روی نیزه سری این جا نمی افتد زمین خواهری در بین مرکب ها نمی افتد زمین دختری در زیر دست و پا نمی افتد زمین چادر ذریه ی زهرا نمی افتد زمین   من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟! ساکنان قم کجا و لشگر کوفه کجا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
در دلم تا درد و ماتم پا گرفت غم میان سینه ام تا جا گرفت درد دنیا قوتم را تا گرفت حضرت معصومه دستم را گرفت احتیاجم، احتیاج دائمم بنده ی اولاد موسی الکاظمم سیره ام بر حق توکل کردن است درد و غم ها را تحمل کردن است دوری از رنگ تجمل کردن است بر بزرگ قم توسل کردن است تا که در راه قم و آن حومه ام در پناه حضرت معصومه ام جان فدای گریه های هر شبش سوختن از درد هجران و تبش ناله ی أمّن یُجیبِ بر لبش با دل خون گریه ی بر زینبش سالها با کوهی از آزار و درد صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد در کنارش، سال ها بابا نبود در دلش از غصه دیگر جا نبود داغ او هجران یک مولا نبود آه، نزد او رضا حتی نبود آن قدر گریان دو محبوب شد از غم هجران چنان یعقوب شد من بمیرم که برادر را ندید التیام قلب مضطر را ندید آمد اما روی دلبر را ندید بار آخر سبط حیدر را ندید دور ماند از دلبر و از درگهش شد شهادت آخرین منزلگهش خوب شد در قم نگاه بد نبود رد شدند از کوچه های شهر، زود شکر حق اصلا نشد رویی کبود تازیانه ها نمی آمد فرود سنگ بر پیشانی حضرت نخورد زیر پا نام برادر را نبرد سوخت بین نار؟! نه یک لحظه نه زینتش شد خار؟! نه یک لحظه نه رفت تا بازار؟! نه یک لحظه نه ماند در انظار؟! نه یک لحظه نه بین بستر ناله زد با هر نفس وقت رفتن، یاد زینب بود و بس یاد آن خواهر که دید از خیمه گاه نیست اصلا حال یارش رو به راه مانده در گودالِ مقتل، بی پناه میزدش با کینه شمر روسیاه خسته شد ملعون، روی سینه نشست آنچنان زد که دل زینب شکست https://eitaa.com/abdorroghaye
همین که خواندمت یارب مرا فورا بغل کردی تمام غصه هایم را به لطف خویش حل کردی تو گفتی یک قدم بازا، می آیم ده قدم سویت نه من خود آمدم اما تو بر قولت عمل کردی نخوانده نامه ام را تا زدی یعنی فقط برگرد چه گویم که بدی دیدی و بر خوبی بدل کردی فدایت که مرا در خواب جهل و غفلتم دیدی ولی بیدارم از این خواب ها قبل از اجل کردی به حبل الله اعظم، بر علی دادی عنانم را چنین ایمن مرا از هر کجی و هر دغل کردی چنان دلبسته ام کردی به ایوانِ طلایش که خلاصم از غم دنیا و از طول امل کردی قَدیم المَنِّ وَ الاحسان، فدای قِدمت لطفت مرا مجنون ثارالله از صبح ازل کردی فدایت که میان روضه خانه منزلم دادی دگر آسوده ام از بزم های مبتذل کردی فقط گریه به غم های حسین است آبروی من ندارم غیر از این گریه پس انداز و عملکردی به زینب گفت با گریه: عزیزم بردباری کن زمانی که نظر بر قتلگاه از روی تل کردی بدان که مهر تو در عضو عضو پیکرم باشد همان دم که ته مقتل، مرا بی سر بغل کردی https://eitaa.com/abdorroghaye
ویران شدم که از نو دلم را بنا کنی می سوزم آن قدر که کمی اعتنا کنی بر التماس من احدی هم دعا نکرد درمانده ام، مگر تو برایم دعا کنی ای وارث کسای یمانی، مرا بس است... یک گوشه چشم بر منِ یک لاقبا کنی دست مرا رها بکنی غرق می شوم دست مرا بگیر، مبادا رها کنی شرمنده ام... نه از بدی فعل دشمنان از این که از گناه رفیقان حیا کنی ای کاش زیر تابش خورشید، در نجف امراضِ لاعلاج دلم را دوا کنی بر آستان شاه نجف سجده می کنم تا نزد شاه، سنگ دلم را طلا کنی ای خوش به روزی عجمیان و آرمان در راه خویش، کاش مرا هم فدا کنی وقتش رسیده تا که در این ظلمت جهان با نور اشک، پلک مرا آشنا کنی با عجز و التماس فقط گریه می کنم تا قسمتم زیارت کرب و بلا کنی قابل که نیستیم ولی از کرامتت ما را برای روضه ی مادر سوا کنی آه و فغان میان دل ما شود به پا تا خیمه های فاطمیه را بپا کنی خون می شود دلت، به فدایت که ملتهب چشمت به روی باغ پر از لاله وا کنی داغت یکی نبوده و یاد "حسین" هم وقتی شکفت غنچه روی "بوریا" کنی https://eitaa.com/abdorroghaye
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی! رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟! دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟! بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟ دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم من از لباس پر از لاله ات هراسانم قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان تمام روز و شب از درد سینه گریانی نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی میان سجده، مرا باز جان به لب کردی چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟! نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند به زخم های تنت مرهمی اثر نکند شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را منی که پشت سر خود زره نمی بستم به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد https://eitaa.com/abdorroghaye
شرمسارم، سر به زیر افکنده ام شد دلت آزرده از پرونده ام وای از غافل شدن وقت گناه شد فراموشم تویی بیننده ام روزیِ هر روز را دادی ولی فکر رزق و روزی آینده ام! عبد فرارم، پناه آورده ام بر سرای صاحب بخشنده ام دست هایم را جدا از خود مکن مبتلا بر جاده ای لغزنده ام با دعایت عاشق حیدر شدم صاحب این نعمت ارزنده ام لطف کردی بر من آلوده تا نام زهرا را به قلبم، کنده ام گفت مولا فاطمه جان از غمت... مثل جامی از محن آکنده ام سرد شد کاشانه ام، فکری نما آفتابم! رحمتِ تابنده ام! پیش چشمم این همه زخمی شدی تا قیامت فاطمه شرمنده ام https://eitaa.com/abdorroghaye
به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را گناهکاری ما دیدی و عطا کردی به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را برای گریه کنان هر سحر دعا کردی به این طریق، سبک بار کرده ای ما را علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ... اسیر حیدر کرار کرده ای ما را تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم برای روضه خبردار کرده ای ما را به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر هزار شکر که بیمار کرده ای ما را ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله تمام عمر، عزادار کرده ای ما را https://eitaa.com/abdorroghaye
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد دل را چه شد که با همه ی لطف های او نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد بنده چنین خراب و بدون بها نبود دور از امام شد که چنین آس و پاس شد گریه، کفایت از غم هجران نمی کند کارم برای آمدنش التماس شد تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها صحن علی وسیله ی این انعکاس شد گفتند با علی که کتاب خدا بس است برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد وای از مصیبت تن زخمی فاطمه با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او از درد استخوان شکسته خلاص شد؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
هر روز غصه های دلم بیشتر شود شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود یا رب روا مدار که این طفل نابلد دور از امام خویش، چنین در به در شود نگذار مثل این همه ایامِ طی شده این چند سالِ آخر عمرم هدر شود تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر روی لبم دعای فرج بی اثر شود وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه وقتی که از معاصی ما باخبر شود ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین یک روز آخر از کرم دوست، زر شود جان ها فدای آن نفسی که امام عصر گریان برای روضه ی دیوار و در شود ملعونِ دومی به معاویه شرح داد جوری به در زدم که علی خونجگر شود باید چگونه جمع شود تکه تکه اش آیینه که زمین بخورد دردسر شود https://eitaa.com/abdorroghaye
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید مدافع حرم نوید صفری منم و حسرت یک عمر پر از پرده دری باورم نیست ولی آبرویم را ببری قبح تأخیر مرا از کرمت زود ببخش چون نمانده است ازین عمر، دگر آنقدری هر کجا رفتم و دیدم که پناهم ندهند بازگشتم به سرایت، به امید نظری ضرر عمر هدر رفته، شود سود کلان اگر از بنده ی خسران زده ات درگذری جز در فیض علی را نکنم دَق الباب همه ی خیر، فقط هست در اینگونه دری اشک هایم همه از دوری صحن نجف است کاش قسمت بشود دیدن صحن پدری تازه فهمیده ام از سیر مرام شهدا کارِ بی خصلتِ اخلاص، ندارد اثری آرزویم همه این است شوم نذر حسین سر دهم پای غمش مثل نوید صفری کاش مادر بدهد کرب و بلایم را تا تحت قبه بنشینم شب جمعه سحری جگرم سوخته از صوت بُنَیّ، حتما... فاطمه کرده میان حرمش نوحه گری همه با بغضِ علی ضربه زدند اما شمر رفت سوی بدنش با غضب بیشتری رفت زینب به حرم سر بزند تا برگشت پیش چشمان ترش رفت روی نیزه سری https://eitaa.com/abdorroghaye
در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست همه ی هستی خود را به فقیران بخشید زیور و زینت این خاک، وبال زهراست فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم اثر تربیت و نان حلال زهراست هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست نور سرخی که به چشمان علی تابیده نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند قاتل جان علی، قد هلال زهراست **** صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست https://eitaa.com/abdorroghaye
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چادرش حتی یهودی را هدایت می کند   ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند   نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند   انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند   گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می کند   محو نورانیت او می شود هفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می کند   روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند   ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند   چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند   پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند   ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند   درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند   ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند https://eitaa.com/abdorroghaye
فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است آن قدر نامش بها دارد میان شاعران نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است این که بر همسایه می بخشید نان خانه را گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است ماجرای غسل زهرا... ماجرای بازویش... ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز حشر بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است  https://eitaa.com/abdorroghaye
حسبی الله مرا یار بس است غصه ی دوری دلدار بس است خسته از تیرگی ام، صبح کجاست؟! ظلمت عمر و شب تار بس است بی ولی ماندن و آواره شدن این همه غربتِ دشوار بس است تا به کی هفته به هفته دوری جمعه هایم شده تکرار، بس است ظرف ما کوچک و غم ها دشوار لحظه ای دست نگهدار، بس است اشتباهات خودم یادم رفت شده ام باز طلبکار!!! بس است بر منی که همه طردم کردند نجف حیدر کرار بس است شیر حق گفت به زهرای بتول از رُخت پوشیه بردار، بس است هستی من، چقدر آب شدی گریه با این تن تب دار، بس است جان حیدر، طلب مرگ نکن جان من، این همه اصرار بس است خواست زینب که بیاید بغلت باز شد ملحفه گلدار، بس است... https://eitaa.com/abdorroghaye
ندارد راه بر مقصد چنانچه بار، کج باشد نشان از خشت کج دارد، اگر دیوار، کج باشد هزاران بار اندوه و فغان سودی نخواهد داد مسیر نوکر از ارباب اگر یک بار کج باشد شروع انحراف از راه مهدی ختم بر نار است شروع کج از آیینش، ادامه دار کج باشد یقینا ریسمانِ دستگیری از گنهکار است اگر که حلقه ای از گیسوی دلدار کج باشد طواف بی ولای فاطمه بر محور کفر است دقیقا مثل آن که سوزنِ پرگار کج باشد فدک را هم خلیفه چون خلافت غصبِ ناحق کرد همیشه دست نامردِ خیانتکار، کج باشد چه شد روز سقیفه؟! از مسیر مرتضی، اصلا چرا باید مسیر حرکت انصار کج باشد؟! به هر صورت بسوزاند پر پروانه را، اما شکاف بدتری دارد اگر مسمار کج باشد *** چرا باید سر عباسِ آب آور سرِ نیزه به پیش محمل زینب، سر بازار کج باشد؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
اولین شرط قبولی دعا فاطمه است عرشِ پر مرتبه را قدر و بها فاطمه است آن یگانه زن بخشنده که در شام وصال داد پیراهن خود را به گدا فاطمه است آن که روزیِ جهان، دست خودش بوده ولی مال دنیا همه را کرد رها فاطمه است از ازل قبله گهم کعبه ی رخسار علی است بهر این قلبه ی حق، قبله نما فاطمه است سر در خانه ی ما ساده ولی دیدنی است چون که زیبایی آن پرچم یا فاطمه است بانویی که به سرش چادر ناموس خداست در صف اول هر معرکه با فاطمه است پای رهبر سر و جان را به خدا هدیه کنند الگوی راه تمام شهدا فاطمه است رهبرم گرچه غریب است ولی پیروز است چون که ذکر لب او در همه جا فاطمه است فاطمیه ته جولانگه هر آشوبی است عقده، گر کور شود، عقده گشا فاطمه است خشکسالی غم سختی است ولی شکر خدا رازق ملت زهرایی ما فاطمه است چون پرنده که جدا دانه کُند از دل خاک شافع تک تک ما روز جزا فاطمه است سرو رعنا و رشیدی که به هنگام وداع قامتش خم شده بی جرم و خطا فاطمه است چه بلاها که مدینه سر زهرا آورد برد از یاد که ناموس خدا فاطمه است https://eitaa.com/abdorroghaye
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه آرزوی حضرت مریم میان جنت است در لباس خادمی باشد کنار فاطمه از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye
زمان، زمانِ بلا شد، پدر بیا و ببین چه ظلم ها که به ما شد، پدر بیا و ببین   هر آن چه غربت و بی مِهری و مصیبت بود نصیب آل کسا شد پدر بیا و ببین   هنوز تربت قبر تو تازه است، ولی چه فتنه ها که به پا شد پدر بیا و ببین   برای مردم بی معرفت، بُتِ امت رسید و قبله نما شد، پدر بیا و ببین   شبانه بر روی استر به خانه ها رفتم چه گویم این که چه ها شد پدر بیا و ببین   به حرف و حجت صدیقه بی محلی شد امامِ شهر رها شد، پدر بیا و ببین   شنیده ای وسط کوچه ی بنی هاشم... به ما چقدر جفا شد؟! پدر بیا و ببین   سر قباله ی باغ فدک، کتک خوردم چه خوب حقم ادا شد پدر بیا و ببین   سراغ محسنِ مظلوم را مگیر از من ثمر ز شاخه جدا شد، پدر بیا و ببین   چقدر پای علی ماندم و زمین خوردم قدم ز غصه دو تا شد، پدر بیا و ببین   نشسته ام سر قبرت که جان دهم این جا ببین زمان لقا شد، پدر بیا و ببین https://eitaa.com/abdorroghaye
دلم گرفته ازین روزگار یا أبتا نمانده در دل و جانم قرار یا أبتا تمام خانه به حالم به گریه می افتند شده است وضعیتم گریه دار یا أبتا کسی نداد جواب سلام حیدر را علی شده به غریبی دچار یا أبتا ببین که بر سر ریحانه ات چه آوردند نشسته بر سر و رویم غبار یا أبتا دوباره پا شدم از جا، دوباره افتادم... سر مزار تو با چشم تار یا أبتا رسید آخر هجده بهارِ عمر کمم سراسرم شده چون لاله زار یا أبتا همان لعین که کنار تنت لَیَهجُر گفت: چنان کشید سر من هوار یا أبتا چقدر تشنه ی دیدار محسنم بودی چه گویم از غم میخ و فشار یا أبتا همین که دید مرا بین شعله ها، تر شد دو چشم خادمه، بی اختیار یا أبتا دلم هوای سفر کرده، عاقبت پس کِی تمام می شود این انتظار یا أبتا https://eitaa.com/abdorroghaye
در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد از پشت در ناگه صدای مادر آمد طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی" آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد فضه سراسیمه به روی خاک افتاد وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا میخِ دری که از تن زهرا در آمد مجروح بود اما علی را که کشیدند زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید ریحانه اش با قد خم در معبر آمد قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد هر ماتمی را دید مادر در مدینه در شام و در کوفه سراغ دختر آمد زینب فقط گریان داغ مادرش بود هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد حتی زمانی که به روی خاک افتاد یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد https://eitaa.com/abdorroghaye
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد از قنوت سحر فاطمه باید پرسید گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟! تا که پا می شود از بستر خود، می افتد چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد آب شد آب ولی باز غم حیدر را بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد دردش انداخته از فایده مرهم ها را شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد بس که از مردم این شهر به دل غم دارد می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش محسنش را که در آغوش، مجسم دارد قول داده به حسینش که به جای کفنش جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد *** ساربان کاش نمی دید، میان گودال بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد https://eitaa.com/abdorroghaye
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت اینجا محارمت همه جمعند فاطمه آخر چرا نقاب زدی روی صورتت هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی حوریه ی علی چه شده قد و قامتت این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند هستند باز تشنه ی جام محبتت یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت ای کاش مرده بود علی و نمی شنید تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود من آب می شوم به خدا از خجالتت خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت با تو بهشت بود فقط خانه ی علی ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت https://eitaa.com/abdorroghaye
گرچه فقط بی آبرویی کرده ام باز مولای من لطفی کن و دورم نینداز عمر مرا وقف اباصالح نوشتند در به درت بودم گل نرگس از آغاز سائل رسیده، تشنه ی احسان و جود است دریای لطفت را نما ای یار ابراز ظرف دلم محبوس دنیا شد ولی باز با یک دعایت می شود قفل دلم باز خالی است دستانم، چه سازم در قیامت بی توشه ی اعمال صالح، بی پس انداز دارایی ام اشک است، شاید این عنایت سازد مرا در دیده ی زهرا سرافراز روضه بخوان از ماجرای داغ مادر از قتل محسن، پشت در، ای محرم راز در وصف در، در وصف میخ در، چه گویم؟! در سنگدل، در بی حیا، مسمار لجباز آخر چه آمد بر سرِ زهرا که دیگر با بال زخمی بود تنها فکر پرواز https://eitaa.com/abdorroghaye
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد میان زندگی اش صاحب الزمان دارد به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است... تمام عمر نظر سوی آسمان دارد هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست کجاست آن که چنین یار مهربان دارد نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز حکایتی شده این عشق، داستان دارد چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا دلم هوای حریمِ حسین جان دارد از آتشی که فراگیر باشد و باقی هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد به سوی زائر او مادری جوان آید تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟! تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟! ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟! میان مجمع زوار کربلا، زهرا می آید و همه ی روضه را بیان دارد چه کرده است مگر با حسین و دندانش چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟! https://eitaa.com/abdorroghaye