eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
از زمانی که عشق شد ایجاد گذرم بر ابالجواد افتاد بارها زود حاجتم را داد وسط روضه ی امام جواد گرچه آلوده و سیه رویم یا جواد الائمه می گویم بازهم ظلم و غربتی دیگر باز در حق آل پیغمبر دید خدعه امام از همسر چه بلایی ازین بلا بدتر مقتلش را میان منزل دید به خودش مثل مجتبی پیچید حجره شد دشت کربلا ای وای جگرش سوخت از جفا ای وای شد تنش بر زمین، رها ای وای آب را هرچه زد صدا ای وای... غیر از اندوه و غم به او نرسید ذره ای آب هم به او نرسید این همه ازدحام... یعنی چه؟! نغمه های حرام یعنی چه؟! بردن احترام یعنی چه؟! رقص، دور امام یعنی چه؟! حرمتش را چرا لگد کردند؟! به جوادالائمه بد کردند محتضر بود و حال مضطر داشت با چه وضعی پر از زمین برداشت کاش یک یار در برابر داشت لااقل کاش یک دو خواهر داشت آی مردم غمش غم عظماست شاهد روضه اش امام رضاست شد تمام آن همه جسارت؟ نه ختم شد داغ هتک حرمت؟ نه سپری شد مگر مصیبت؟ نه ماند در حجره، جسم حضرت؟ نه تا روی بام شد کشیده تنش خون تازه چکید از بدنش خوب شد بام، سایه بان هم داشت سایه ای از کبوتران هم داشت تن مولایمان امان هم داشت کِی سر بام، ساربان هم داشت؟! خوب شد لااقل در آن غربت تن ابن الرضا نشد غارت احتضار حسین شد ممتد روی تل، حال خواهرش شد بد هر که با هرچه داشت او را زد شمر از روی سینه اش شد رد تا سه ساعت به قتلگاه افتاد با لب تشنه عاقبت جان داد eitaa.com/abdorroghaye
ممسوس حق بودند در یک نور واحد حیدر، بتول و حضرت زهرا علی بود http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خاطرم مانده غمی سخت و نفسگیر از کربلا و ماتمی سخت و نفسگیر یک عمر، دلداری به هر بیتاب دادم تا تشنه لب دیدم، به دستش آب دادم روز دهم، داغ حسین و روز غربت در خاطرم مانده تنی غرق جراحت بی جان شد و لشگر به سویش می دویدند با حوصله کل تنش را می دریدند ای وای بر من پیکرش بی پیرهن شد بر بوریا چیدند و جسمش بی کفن شد در خاطرم مانده رقیه رفت از حال وقتی دوید و رفت تشنه سوی گودال وای از اسارت بین شهر کوفه و شام چشمان خیره، محمل مکشوفه و شام دارم گلایه از شلوغی های بسیار خیلی جسارت شد به ما در بین بازار پاها ورم کرده، بدن ها خسته بودند بابای من را با چه وضعی بسته بودند پنجاه و سه سال است دائم گریه کردم یاد اسیریِ محارم گریه کردم در زیر دست و پا زمین افتاده بودم عمه نبود از ضربه ها جان داده بودم در خاطرم مانده کتک خوردن، کبودی رفتن میان کوچه ی تنگ یهودی یک خاطره هر روز و شب داده عذابم من کشته ی این زهر نه، بزم شرابم از بی حیاها، عمه ام زخم زبان خورد قاری قرآن بر دهانش خیزران خورد وای از شب تاریک و سرمای خرابه وای از نفس های پر از بغض ربابه زخمی ترینِ آل هاشم از حرم رفت هم بازی ام با دیدن سر از برم رفت دل سنگی آل امیه آتشم زد جان کندن عمه رقیه آتشم زد مانند بابایم حسینی مذهبم من در وقت جان دادن به یاد زینبم من در سایه جان دادم به روی ریگ ها نه در بستر افتادم به زیر دست و پا نه ذی الحجه نه، پاییز من یوم الحسین است روضه برای او به پا در نشأتین است eitaa.com/abdorroghaye
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام   از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام   حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام   در منا آب گوارا دست زائرها دهید حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام   زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام   شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام   خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام   کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام   آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام   چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام   خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام   یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام   با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ... عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام eitaa.com/abdorroghaye
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من   خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من   اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من   از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من   بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من   بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من   یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من   من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من   یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من   داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست   گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست   روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست   همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!   آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست   امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!   باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست   ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست   وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم یک سایه بان به گستره ی آن مزار نیست   حجاج، مکه اند و به روز شهادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست eitaa.com/abdorroghaye
حضرت ماه نیا، شاه نیا، آه نیا سمت کوفه قدمی بیش دگر راه نیا بین این غمکده کفتار زیاد است زیاد منکِر حیدر کرار زیاد است زیاد از غریبی، شده ام در به در و سرگشته هیچ کس پشت سرم نیست، ورق برگشته کوفیانی که نوشتند مریدت هستند ریسمان دور دوتا دست سفیرت بستند وسط کوچه به نیرنگ، مرا سیر زدند بر لب و بر دهنم قبضه ی شمشیر زدند از کنارم، قدح آب خنک می بردند با لب تشنه مرا زیر کتک می بردند قسمت این بود که لب تشنه فدایت بشوم اولین تشنه لبِ بزم عزایت بشوم مسلمت لحظه ی جان کندن خود یاد شماست به خدا چشم ترم از غم اولاد شماست بگذر از من پسر فاطمه، نفسی بفداک از روی بام، تن بی سرم افتاد به خاک بشنو آقا کمی از این خبر تازه ی شهر نصب شد رأس سفیرت سر دروازه ی شهر پر شده گوش من از گریه ی مرغابی ها پیکرم رفت غریبانه به قصابی ها شرمسار و خجلم از روی آب آور تو از علی اکبر و از قاسم و از خواهر تو می شود خواهرت این جا به خدا آواره هم سخن می شود او با پسر بدکاره چه بگویم که ازین داغ، زبان می گیرد حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد یک نفر هست که شخصیت تندی دارد تازه بر دور کمر، خنجر کندی دارد گرچه قسمت نشد و بر جگرم آب نخورد دور دستان کسی، موی سرم تاب نخورد نکند تشنه شوی، خسته و مضروب شوی نکند در ته گودال لگدکوب شوی به فدایت سر خونی من و هانی تو نگرانم بخورد سنگ به پیشانی تو مشکلی نیست مرا روی قناره ببرند ترس دارم ز تنت پیرهنت را بدرند http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ای نازنین شاه و حبیبم بیابان گرد تنهای غریبم   نوشتم که بیا، شرمنده هستم من از این نامه ها شرمنده هستم   تمام قول ها از دم دروغ است سرِ آهنگران خیلی شلوغ است   نوشتند و تو را ای یار خواندند ولیکن پای این پیمان نماندند   ولایت در وجودم منجلی بود گناهم بردن نام علی بود   هر آنچه کوشش و همت نمودند شنیدی که حریف من نبودند   تمام دشمنان را خوار کردم شبیه مرتضی پیکار کردم   امان دادند، عهد خود گسستند به کعب نیزه دندانم شکستند   از اولاد زنا نیرنگ خوردم من از زن های کوفه سنگ خوردم   صدای العطش آمد به گوشم خبر داری نشد آبی بنوشم   خدا را شاکرم آبی نخوردم فدای کام خشکت، کام خشکم   سر دارالعماره گریه کردم به یاد شیرخواره گریه کردم   عجب جشنی به پا شد عید قربان سرم از تن جدا شد نذر جانان   تنم را بین هر کوچه کشیدند به روی سینه ام طفلان دویدند   همه دارایی ام را غصب کردند سرم را روی نیزه نصب کردند   در این شهر جفا و نا امیدی کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!   نگویم مابقی ماجرا را نگویم کوچه ی قصاب ها را   به زیر نور مهتاب و ستاره تنم آویخته شد بر قناره   نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعه هاشان بی حساب است   نیا تا دخترت در تب نیفتد نظر بر سایه ی زینب نیفتد   رقیه طاقت دوری ندارد توان درد مهجوری ندارد   نیا تا شمر شمشیری نسازد نیا تا حرمله تیری نسازد   برای دیدنت در انتظارند برای کشتنت برنامه دارند   نیا تا پیکرت عریان نماند سنان در پهلوی قرآن نماند   تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی نده گیسوی خود را دست خولی   خلاصه ای امیر هر دو عالم حلالم کن، حلالم کن، حلالم eitaa.com/abdorroghaye
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم نیا کوفه پسر عمّ غریبم من از حق شما گفتم ولیکن لب و دندان خونی شد نصیبم . نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد خودم با چشم خود دیدم لعینی تو را با کیسه ای گندم عوض کرد . نه سقفی دارم و نه سایه بانی شدم تنها و بی کس مثل هانی به یاد حیدر کرار بودم دو دستم بسته شد در ریسمانی . فقط نام تو را هر لحظه بردم حسابی بین کوچه سنگ خوردم شنیدی که میان قصر کوفه نخوردم آب و تشنه جان سپردم . اگر بین عمارت گریه کردم به یادت از خجالت گریه کردم برای داغ و غم های خودم نه برای دخترانت گریه کردم . به زیر آسمانی پر ستاره به خاک افتادم از دارالعماره تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت مرا بستند بر روی قناره . همه آماده ی جنگند اینجا شدیدا اهل نیرنگند اینجا نیاور دخترانت را به این شهر که بی رحمند و دل سنگند اینجا . نده از خون طفلانت هزینه برو با اهل بیت خود مدینه بماند یک دقیقه بی ابالفضل چه می آید سرش آخر سکینه . ‌ به جان خواهرت، برگرد برگرد فدای اصغرت، برگرد برگرد ندارد صبر دوری و جدایی سه ساله دخترت، برگرد برگرد . شدم شرمنده ات با سر به زیری بگو عذر مرا هم می پذیری الهی لحظه ای حتی در این شهر نبیند خواهرت رخت اسیری eitaa.com/abdorroghaye
عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه   عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره گریبان حسینیم همه   وسط روز رسیدیم و همه می بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه   دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه ی درمان حسینیم همه   حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جان حسینیم همه   ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه   او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه ی وادی عرفان حسینیم همه   عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه   اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری است که گریان حسینیم همه   آتش سینه ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه   چشم هایش سرِ تشنه شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه   ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مات از جود فراوان حسینیم همه   خیزران... سنگ... نوک نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه eitaa.com/abdorroghaye
خیر، یعنی ذوالجلالی داشتن بابتِ توبه مجالی داشتن   بهر پوزش، زیر نور آفتاب وقتِ ناب و ایده آلی داشتن   خیر یعنی با دل آلوده هم با کریمان اتصالی داشتن   علت این سر به زیریِ من است محضرت دستانِ خالی داشتن   می شود درد و غم صاحب زمان بنده هایِ بی خیالی داشتن   حقِ فرزند است بر بابای خود گاه آغوشِ وصالی داشتن   خیر، یعنی از تنور فاطمه لقمه ی نان حلالی داشتن   از تمامِ خیرها بالاتر است چون علی مولی الموالی داشتن   خیر یعنی با مناجات حسین لذت شوریده حالی داشتن   باز هم جا ماندم از کرب و بلا کربلا یعنی تعالی داشتن   باید اصلا رو کند سوی حسین کوفه وقتِ خشکسالی داشتن   می شود حاصل به اشک روضه اش باطن و روح زلالی داشتن   زینب و فریاد، یعنی بین خون... نورِ چشمِ پایمالی داشتن   درد یعنی این وسط، دنبالِ یک... کهنه پیراهن، جدالی داشتن   روضه را بدجور مشکل می کند دورِ پهلو... آه... شالی داشتن eitaa.com/abdorroghaye
بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد مسیر بندگی و طاعت بدون حسین مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد اگر که لوح دلت شد سیاه و آلوده بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد همینکه چای عزا دم کشید در روضه شفای درد و شراب طهور خواهد شد خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی اش فقط هزینه ی خیر الامور خواهد شد خودِ حسین پناه تمام نوکرها میان حیرت یوم النشور خواهد شد اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم برات کرب و بلا جفت و جور خواهد شد حرارت غم او در دل است و این گریه گواه گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد کنار جسم حسینش عقیله با گریه اسیر خنده ی قومی شرور خواهد شد سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت شبی روانه به سوی تنور خواهد شد بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار سحر می آید و عصر ظهور خواهد شد eitaa.com/abdorroghaye
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و به این طریق، موجبات شادی دلت شدن چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را حمایت بتول از ابوتراب را بگو عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود جهان بدون بودنت چه هولناک می شود خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود مرید مکتبت برای کسب نور معرفت به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود در انتظار دیدن جمال توست سائلت در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان برای جبر و اختیار هم رساله می دهی فدک نماد غربت علی و فاطمه شده به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟ به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غدیری هستم و عبدم امام المتقینی را که پیمودم به حب او مسیر راستینی را نبی روز غدیر خم، کمال بعثتش رو شد به امر حق بیان فرمود امر جانشینی را دو دست مرتضی در دست خاتم بود، یعنی حق... سزا دانست بر خاتم، چنین دُر و نگینی را فقط باشد علی لایق که بر دوشش بیاندازد ردای وصف زیبای امیرالمؤمنینی را بگو لبیک با یک یاعلی، مَن کُنتُ مولا... را خدا را شکر کن داری چنین نور مبینی را چه می فهمیم حیدر کیست؟! چه می فهمیم حقش چیست؟! خدا رحمت کند امثال علامه امینی را غذای بچه هایش را به ایتام و فقیران داد ندیده چشم عالم شاهمردِ اینچنینی را شب معراج، حق بود و نبی بود و سکوتی محض شنید احمد به ناگه یک صدای دلنشینی را صدایی که تمام انبیا دلگرم آن بودند همان که شاد می فرمود هر اندوهگینی را از آن لب های نورانی، از آن حلقوم ربانی الهی بشنوم آوای رب العالمینی را علی حتی به مور در مسیرش هم نظر می کرد یقین دارم علی دارد فقط این تیزبینی را چنین مردی رئوف و مهربان در نزد یارانش نشان داده است در میدان حماسه آفرینی را درِ خیبر به دستش بود و بر لب ذکر هو می گفت کجا داری سراغ اینگونه شیر بی قرینی را چه گویم از کراماتش، چه گویم از مقاماتش به چالش می کشد اوصاف او عقل زمینی را شدم دلتنگ کوی حیدر و آرامش محضش ندیدم از نجف بهتر به عمرم سرزمینی را تصور کن نشستی در میان حجره ی صحنش خدا قسمت کند دیدار او در اربعینی را تمام عمر، پیغمبر سفارش کرد بر حبش رها کردند این امت عجب حبل المتینی را امان از ناسپاسی کردن و حمله به بیت وحی گرفتند از علی آخر چه یار و همنشینی را پس از زهرا علی زانو بغل می کرد طوری که نوشته صاحب مقتل تصور کن جنینی را eitaa.com/abdorroghaye
در هر نفس، دلگرمی طه، علی بود حتی میان عرش، آن بالا علی بود اصلی ترین اعجاز احمد در رسالت قرآن نبوده بلکه بودن با علی بود قرآن مگر بی مدح حیدر سوره دارد هر جای قرآن گشته ام، پیدا علی بود "ألیَوم أکمَلتُ لَکُم" یعنی محمد شرط کمال بعثتش، تنها علی بود در جنگ های سخت آن دوران، همیشه ذکر پیمبر، لافتی إلا علی بود از ماجرای فتح خیبر شد نمایان تنها یل بی باک و بی همتا علی بود در سختی جنگ احد، از گِرد احمد رفتند اصحاب نبی اما علی بود آن کس که نفس مصطفی بود و به جایش در بسترش خوابید بی پروا، علی بود با او کسی احساس تنهایی نمی کرد بر بی پناهان، ملجأ و مأوا علی بود حیرت زده هستند سلمان و اباذر هر منزلی رفتند در آن جا علی بود با یا علی، موسی کلیم الله گشت و... ذکر لب عیسی بن مریم یا علی بود آن کس که مست سجده هایش بود جبریل آن عاشق دلداده، مولانا علی بود سُبحانَ رَبّی... جای حیرت نیست، محشر دیدی اگر که رَبّی الأعلی، علی بود بالاتر از هر رتبه ای را مرتضی داشت آرامش انسیة الحورا علی بود ممسوس حق بودند در یک نور واحد حیدر، بتول و حضرت زهرا علی بود eitaa.com/abdorroghaye
خاک در قنبرم، حیدری ام حیدری ریزه خور این درم، حیدری ام حیدری رزق به دستان اوست، ساقی و صاحبْ سبوست مست میِ کوثرم، حیدری ام حیدری از دم قالوا بلىٰ، با کرم مرتضی فاطمه شد مادرم، حیدری ام حیدری اصلِ اصول خداست ، نفسِ رسول خداست شیعه ی پیغمبرم، حیدری ام حیدری به چه مبارک شده، با خط خوش حک شده بر روی انگشترم، حیدری ام حیدری مِهر علی منجلی است، حجت سید علی است پشتِ سر رهبرم، حیدری ام حیدری هرکه بپرسد مرا، کیست تو را ناخدا؟ نام علی می برم، حیدری ام حیدری راه و مسیرم علی است، نور ضمیرم علی است نعره کشد باورم، حیدری ام حیدری قهر کند یا عطا، درد دهد یا شفا هر چه دهد می خرم، حیدری ام حیدری حب علی آبروست، صحن نجف آرزوست در به در حیدرم، حیدری ام حیدری ذکر علی چون عسل، شد سخنم از ازل تا نفس آخرم، حیدری ام حیدری eitaa.com/abdorroghaye
گِل آدم و رد پای نجف گِل نوح، از ناخدای نجف گِل هود و صالح، فدای نجف به جان همین انبیای نجف منم عبد دولتسرای نجف   رسیدم به خیرِ کثیرِ غدیر که بیعت کنم با امیر غدیر موحد شدم از مسیر غدیر به هر ذره ی حق نمای نجف منم عبد دولتسرای نجف   قسیم است بین سعید و شقی نرفته سرم زیر هر بیرقی غدیریه خوانده علیَ النَّقی... که باشم به زیر لوای نجف منم عبد دولتسرای نجف   نمک گیر، از سفره ی حیدرم علی رازقِ اول و آخرم به ‌خوش یمنی عصمتِ مادرم... شدم از ازل مبتلای نجف منم عبد دولتسرای نجف   به نور کمیل و مناجات خود به تفسیر قرآن و آیات خود به این عبدِ آیینه از ذات خود... مباهات دارد خدای نجف منم عبد دولتسرای نجف   چه ننگی است، جویای فانی شدن گرفتار هر آستانی شدن مرید فلان و فلانی شدن چه دانند قدر و بهای نجف منم عبد دولتسرای نجف   چه خوب است میل عنب داشتن ارادت به ماه رجب داشتن علیٌ مَعَ الحَق به لب داشتن... سر کوی دارالشفای نجف منم عبد دولتسرای نجف   ره عاشقی را رصد می کنم به خود، "ذکرِ هو" گوشزد می کنم توسل به بنت اسد می کنم... که جویم دلِ مقتدای نجف منم عبد دولتسرای نجف   به نور علی شد قرین، فاطمه علی دین و معیار دین، فاطمه در این راه، تنها معین، فاطمه دهد بوی او جای جای نجف منم عبد دولتسرای نجف   هلاک بتولم، هلاک علی شدم فاطمی، سینه چاک علی به یک جرعه باده ز تاک علی... شدم مست ایوان طلای نجف منم عبد دولتسرای نجف   دوباره دچار محرم شدم دچارِ نگارِ محرم شدم ببین بیقرار محرم شدم حسینی شو از کربلای نجف منم عبد دولتسرای نجف   اگر غم چشیدی، بگو یاحسین اگر آب دیدی، بگو یاحسین کفن گر خریدی، بگو یا حسین برو گریه کن پا به پای نجف منم عبد دولتسرای نجف eitaa.com/abdorroghaye
مستجیرٌ بکم... سلام آقا، ناجی انبیا علی جانم مهبط الوحی، معدن الرحمة، یا أخَ المصطفیٰ علی جانم   مستم و حالت طرب دارم، میل بوسیدن عنب دارم لائذٌ عائذٌ... به لب دارم، أنتَ کهفُ الوریٰ علی جانم   با دلی پر گناه آمده ام، باز هم رو سیاه آمده ام به امید پناه آمده ام، مَن أتٰکُم نَجیٰ علی جانم   عصمة المؤمنین امین الله، شاه اهل یقین امین الله آبروی همین امین الله، آبروی دعا علی جانم   مدح تو بر لسان جبریل است، بین تورات بین انجیل است بین قرآن سخن به تفصیل است از تو یا مرتضی علی جانم   گرچه آلوده ام ولی گفتم، در نجف بی معطلی گفتم  صد و ده بار یاعلی گفتم، ذکر مشکل گشا علی جانم   جلوه ی پنج تن شما هستی، قل هو الله من شما هستی  اولین بت شکن شما هستی، قاتلُ الأشقیا علی جانم   ای نمایانگر مسیر از چاه، بی تو هر بنده می شود گمراه نقطه ی تحت باء بسم الله، زوج خیرالنسا علی جانم   شاکرم در دلم تو را دارم، بین آب و گلم تو را دارم گرچه من سائلم تو را دارم، همنشین گدا علی جانم   لالم از گفتن ثنای شما، پدر و مادرم فدای شما هر چه دارم همه برای شما، لَکَ روحی فِدا علی جانم   هادیِ راه سر به راهم کن، تو فقط لحظه ای نگاهم کن برده ات می شوم سیاهم کن، همدم برده ها علی جانم   به قلم میخورم قسم، به کتاب... سائلت را نمی کنی تو جواب تَرْزُقُ مَنْ تَشَا بِغَیْرِ حِساب، تَرْزُقُ مَنْ تَشا علی جانم eitaa.com/abdorroghaye
عرش برین شاهدِ شأن رفیع علی است ارض و سما گوشه ی ملک وسیع علی است   یاد گرفتم من از محضر ابن الجواد عبد و مطیع خداست، هر که مطیع علی است   چشم بصیر علی، چشم بصیر خداست گوش سمیع خدا، گوش سمیع علی است   هیچ زمانی زره بر کمر خود نبست راوی این ماجرا، تیغ سریع علی است   رهبر هر مکتبی عزت آن مکتب است سینه سپر کن بگو، عزت شیعه علی است   منکر او تا ابد مُلحد و سردرگم است شاهد این حرف ها، عید غدیر خم است   *   حضرت ختمی مآب، دست علی را گرفت ولوله ای در میانِ همگان پا گرفت   بعد به امر خدا، پیش نگاه همه دست علی را خودش یک تنه بالا گرفت   با همه ی قوتش، خطبه ای از عشق خواند از نفس و خطبه اش مکتب حق پا گرفت   گفت علی بعد من، رهبر این امت است در دل هر شیعه ای حب علی جا گرفت   امر مهمی است که، ختم رسل یک به یک از همه ی جمعیت، بیعت و امضا گرفت    باید از این ماجرا گفت به هر بی خبر باید از این راه گفت بیشتر و بیشتر   *   ریخت به هم نهضتش جهل فراگیر را کرد عیان صولتش کفر اساطیر را   غیر علی هیچ کس حضرت فاروق نیست خطبه به خطبه شکست پایه ی تزویر را   تیر ندانست او مست خدا بود و بس برد ز هوش و حواس، معرفتش تیر را   وای از آن لحظه که در وسط کارزار سر بدهد مرتضی نعره ی تکبیر را   غرق به خون در اُحد، پای نبی ایستاد در کف خود می فشرد، قبضه ی شمشیر را   فوق ایادیِ خلق هست یَدُالله اوست نیست حریفش کسی، چون أسَدُ الله اوست   * باده به کف حیدر است، حق علی و هو علی عِرض و شرف حیدر است، حق علی و هو علی   فاتح خیبر علی است، جلوه ی داور علی است شاه نجف حیدر است، حق علی و هو علی   چون دم پیکار شد، خیبر و بدر و اُحد اول صف حیدر است، حق علی و هو علی   این سر میدان علی است، آخر میدان علی است چهار طرف حیدر است، حق علی و هو علی   سوره ی توحید حق، خالق خورشید حق دُر صدف حیدر است، حق علی و هو علی   کیست پس از مصطفی لایق این منزلت جایگزین نبی، شد علی از هر جهت   *   راه نجات خدا، سلسله ی موی اوست حلقه ی وصل دعا، حلقه ی گیسوی اوست   پور ابیطالب است، سجده بر او واجب است قبله ی اهل یقین، در دو جهان روی اوست   مرده به پا می شود، شمس عقب می رود کل جهان واله از یک خم ابروی اوست   مدح علی را بس است، این که میان زنان حضرت خیرالنساء، همدم و بانوی اوست   جوشن حیدر فقط، نفس بتول است و بس ذکر لب فاطمه، قدرت بازوی اوست   او که خودش پایه ی اصلی اسلام بود همدم هر سائل و مونس ایتام بود   *   یثرب احمد چه شد این همه خاموش شد؟! بیت ولی خدا از چه سیه پوش شد؟   جهل سقیفه گرفت جای اولوالامر را بیعت روز غدیر، زود فراموش شد   یک نفر این جا فقط پای علی سوخته همدم این عاشقی، نقشِ به بازوش شد   آه از این فاجعه، زیر در خانه اش در وسط شعله ها فاطمه بیهوش شد   سوخت و پیروز شد، در دل تاریخ ها تا به ابد عزت فاطمه منقوش شد   صبر کنید اهل دل، می رسد آقایمان منتقم فاطمه، حضرت صاحب زمان eitaa.com/abdorroghaye
وقت و بی وقت است کار دل، هوایش می کنم دلبری دارد دلم، حیدر صدایش می کنم بردن نام علی از واجبات هر شب است هر شبی یادم رود، فورا قضایش می کنم جان فدای مهربانی و سَلونی گفتنش باب علم است و به جهل خود ثنایش می کنم پای حیدر سنگ خوردن، طعنه خوردن، برکت است کور خوانده هر کسی گفته رهایش می کنم با علی تا آخر خط هستم و در این مسیر اقتدا بر وصله ی روی عبایش می کنم دست اگر سوی طعام دشمن مولا رود پیش چشمان همه از تن جدایش می کنم راحت و آسوده ام از فکر نان، چون تکیه بر... دست های رازق و مشکل گشایش می کنم آن کسی که نام حیدر را برایم مشق کرد تا ابد، بعد از نماز خود دعایش می کنم آن قدر می گویم از روز غدیرش، عاقبت بی خبر هرکس که باشد، آشنایش می کنم نفسِ احمد بودنش بالاتر از هر رتبه ایست مثل پیغمبر دلم را مبتلایش می کنم در اُحد با جسم مجروحش نبی را حفظ کرد تا ابد صحبت از ایمان و وفایش می کنم باب خیبر... خطبه ی بی نقطه... یا که ردّ شمس... شک به بنده بودنش با کارهایش می کنم ‌خلقتش، تأیید توحید است و الله الصمد با ثنای مرتضی، شکر خدایش می کنم خاک، سجده گاه مؤمن شد، علی هم بوتراب در نمازم، روز و شب سجده برایش می کنم نیستم پیغمبر اما مرتضی فرمان دهد کودکم را ذبح در پایین پایش می کنم او که جای خود اگر که قنبرش لب تر کند هرچه را دارم همه یک جا فدایش می کنم آه، بر لب... اشک، بر دیده... به لب جان می رسد تا نظر بر عکس ایوانِ طلایش می کنم گر که شرط وصل در مرگ است، پس با این حساب آرزوی مرگ با شوق لقایش می کنم تا نفس در سینه ام باقی است، در هر حالتی گریه بر جسم حسینِ سرجدایش می کنم روضه را سر بسته می گویم کفن پیدا نشد شرم از تشریح داغ بوریایش می کنم eitaa.com/abdorroghaye
خوشم با حب حیدر قد کشیدم دلم را از همه عالم بریدم به غیر از مرتضی چیزی ندارم به غیر از مرتضی چیزی ندیدم چه شوری در دلم افکنده عشقش پر از عشقم، پر از از خوف و امیدم خوشم حلقه به گوش این سرایم به هر محفل ثنایش را شنیدم حیاتش ساده تر از بندگان بود عجب شاه و امیری برگزیدم گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * صد و ده بار ذکر هو گرفتم از این دنیا و اهلش رو گرفتم مگر عقلم کم است از او نخوانم مگر کم آبرو از او گرفتم دل من زیر و رو شد از شبی که به دستم در حرم جارو گرفتم خراسان و نجف، این آبرو را هم از این سو، هم از آن سو گرفتم علی گفتم کمی زهرا بخندد چه پاداشی از این بانو گرفتم گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * خدا رو کرد با او گوهرش را تجلی صفات و مظهرش را زمان وحی نور قل هو الله میان کعبه خوانده مادرش را نبی هم در شب تاریک فتنه به حیدر می سپارد بسترش را میان اوج پرواز نمازش به سائل می دهد انگشترش را همه بی تاب بر سجده می افتند اگر افشا نماید قنبرش را گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه نجاتم داده استغفارهایش دلم را برده با رفتارهایش شده سرتاسر نهج البلاغه نَمی از باطن پندارهایش ملائک از شعف هو می کشیدند همیشه لحظه ی پیکارهایش نبی دلگرم بازوی علی بود به جای تک تک سردارهایش چنان از قلعه در را مرتضی کند ترک برداشت تا تالارهایش گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * رها کردن مرامِ پیر من نیست به دست دیگران زنجیر من نیست مرا دیوانه می خوانند مردم اگر مجنون شدم تقصیر من نیست اگر از مرتضی کمتر بخوانم اثر بر ناله ی شبگیر من نیست بدون گوهر حب ولایت به غیر از معصیت تکبیر من نیست گره خورده دلم با حب حیدر به جز این عشق در تقدیر من نیست گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه * ازل از جام خود بر ما چشانده همین باده دل ما را کشانده زمان خلقت آب و گل ما کمی خاک عبایش را تکانده کسی که روی دوش مصطفی رفت یتیمان را سر دوشش نشانده خدا هم از زبان مرتضایش پیمبر را شب معراج خوانده به شوق وعده ی " یا حارَ هَمْدان..." برایم طاقت و صبری نمانده گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه *** برای مؤمنین یعسوب دین است خداوند کرم روی زمین است عبای وصله دار کهنه ی او تجلی همان حِصن حصین است نشستن زیر ایوان طلایش برایم بهتر از خلد برین است اگرچه منکرانش هم نفهمند فقط حیدر امیرالمومنین است به یمن شیر پاک مادر خود تمام عمر، حرفم این چنین است گرفتار نگارم شُکْرُ لِللّٰه علی را دوست دارم شُکْرُ لِللّٰه eitaa.com/abdorroghaye