eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
38 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
درد ما عشق است و عشق یار تاوانش خوش است دل سپردن نزد جانان، جان به قربانش خوش است eitaa.com/abdorroghaye
گرچه توحیدم اساسش از غدیر و از خم است رزق حب اهل بیتم با امام هشتم است اتفاقی نیست این عاشق شدن، نوکر شدن علتش از رحمت معصومه، بانوی قم است آن قدر آقاست این آقا که شد کهف الوری خواهرش هم مُستجار ماست از بس خانم است اهل بیت حضرت موسی بن جعفر از ازل لطفشان آماده و در اختیار مردم است بس که از من دستگیری کرده مولایم رضا برده ام از خاطرم این بار، بار چندم است آن قدر اوصاف او را اهل معنا گفته اند لابه لای مدح هایش، شعرهای ما گم است هر کسی شد زائر صحن و سرای مشهدش با ولایش در امان از آتش و از هیزم است هشتمین نور است در ظاهر ولیکن باطنا علت پیدایش شش روزه ی هفت انجم است نور او تابید و بر ظلمت سراسر هجمه شد آن زمانی که رسید و نور قلب نجمه شد یا غیاث المستغیثینِ دل زارم رضاست یا امان الخائفینِ جانِ تبدارم رضاست یا امین الله فی أرضه کمی از شأن اوست منشأ آرامش و امید بسیارم رضاست گرچه در بازار این عالم ندارم مشتری غم ندارم، می روم مشهد، خریدارم رضاست آن امام مهربانی که به حکم عاشقی بیشتر از هر چه گویی دوستش دارم رضاست نور راهم در دل دنیای تیره نور اوست روی مهتاب نمایان، در شب تارم رضاست در گرفتاری به این آقا توسل می کنم تکیه گاهِ لحظه هایی که گرفتارم رضاست دلخوشم بر وعده ی صدقش، چرا که طبق آن در سه جای سخت بعد از مردنم، یارم رضاست در تمام سال، آن شب که بر آن دل بسته ام آن شب میلاد آقاجان و دلدارم رضاست می شود دنیا گلستان مثل صحنش بین طوس گر که لبخندی زند بر خاکیان شمس الشموس درد ما عشق است و عشق یار، تاوانش خوش است دل سپردن نزد جانان، جان به قربانش خوش است از سوی باب الجوادش که رسیدی خیره شو دیدن آن گنبد زیبا و تابانش خوش است با تأمل رفت و آمد کن در آن صحن و سرا عاشقانه راه رفتن، زیر ایوانش خوش است با تمام خستگی ها، آن زمان که یک نفس... از ته دل می کشی کنج شبستانش خوش است گریه ی طفلی بلند و صوت نقاره بلند کورِ بینا گشته با چشمان گریانش خوش است تشنه ی کرب و بلایی، منت از سلطان بکش کربلا رفتن هم از سمت خراسانش خوش است روزی اشک محرم را بگیر از دست او گریه با اذنش برای جد عطشانش خوش است یاد غم های حسین و ظهر عاشورای او از دو ماه قبل اگر باشی پریشانش خوش است گریه کن بر آن غریبی که کفن حتی نداشت بر زمین ماند و به تن یک پیرهن حتی نداشت eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پای نفس سرکشم دادم زیان، شرمنده ام نامه ی من کرده اشکت را روان، شرمنده ام دست های خالی ام گویای عمری حسرت است روسیاهم، بیشتر از هر زمان شرمنده ام ذره ای سختیِ دنیا کرد دادم را بلند باز هم رسوا شدم در امتحان، شرمنده ام دست هایت ابر رحمت بود و من از روی جهل روی کردم سوی دست این و آن، شرمنده ام شرمسار از فعل من در محضر خالق شدی از رخ زهرایی ات، صاحب زمان شرمنده ام با شهیدان فاصله دارم زمین تا آسمان وضع خوبی نیست وضعم بی گمان، شرمنده ام از ازل، ریزه خورم، ریزه خور کرب و بلا گر بدم، از صاحب آن آستان شرمنده ام جان فدای عمه ی مظلومه ات یابن الحسن با حسینش گفت بین ریسمان شرمنده ام بعد تو ای سایه ی بالاسر زینب اگر... لحظه ای رفتم به زیر سایه بان شرمنده ام من که عمری جز محارم هیچ کس دورم نبود پر شده اطرافم از نامحرمان، شرمنده ام eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِی عشقی که در سبو داریم گر وجودی حسین جو داریم از خمینی است آبرو داریم هیئت و روضه را از او داریم کوری چشم دشمنان نظام هست الگوی ما مرام امام eitaa.com/abdorroghaye
هر کسی آمده از شاه و غلام و برده وسط صحن و سرای حرمت بی پرده سر تعظیم به سوی قدمت خم کرده به امیدی به خدا عرض سلام آورده... ...زائری که همه ی دار و ندارش هستی همه جا و همه ی عمر کنارش هستی مرده ام، آمده ام تا که تو جانم بدهی مثل فرش حرمت خوب تکانم بدهی راه گم کرده ام و راه نشانم بدهی به پناه آمده ام تا که امانم بدهی اشتباهات مرا حُسن عمل می گیری مهربانی و مرا زود بغل می گیری عالم آل محمد شدنت را عشق است در شفاخانه زبانزد شدنت را عشق است این همه رحمت ممتد شدنت را عشق است شمس تابنده ی مشهد شدنت را عشق است آمده سائل درمانده ز هر سو آقا خواستی تا نشوی ضامن آهو آقا   عرشیان خاک تو را نقش به رخساره زدند خادمان گوش به فرمان تو نقاره زدند حوض های حرمت یکسره فواره زدند شعله ی عشق به جان من بیچاره زدند برسان بر لب خشکیده ی ما پیمانه بده پیمانه ای از کوثر سقاخانه هر که بر پای تو افتاد بها می گیرد  "یا رضا خانه ات آباد" نوا می گیرد با نخ پنجره فولاد شفا می گیرد وسط صحن گوهر شاد دعا می گیرد وا شده هر گره کور به نام پسرت ای فدای تو و این لطف و مرام پسرت خجل از روی تو هستم به جوادت سوگند مست گیسوی تو هستم به جوادت سوگند حاجی کوی تو هستم به جوادت سوگند همه جا سوی تو هستم به جوادت سوگند تا که شد سفره ی تو پهن، وفادار شدم بی بها بودم و در صحن، بهادار شدم نور رحمانی حق هستی و تابان هستی تو برای من قحطی زده باران هستی تا ابد شاه رئوفی و رضاجان هستی تو مرا جانی و جانانی و سلطان هستی بی تو من دلهره ی کرب و بلا را دارم با تو من تذکره ی کرب و بلا را دارم جهت گریه ی ما تا به ابد معلوم است بین ما گریه برای دگران مذموم است بیشتر آن چه که در روضه ی ما مرسوم است روضه ی یابن شبیب تو بر آن مظلوم است روضه خواندی و همه اهل مصیبت شده ایم گریه کن های لب جد غریبت شده ایم قدرت بر روی پا، پا شدنش را بردند وقت غارت شد و کل بدنش را بردند ته گودال عقیق یمنش را بردند نیزه داران ز تنش پیرهنش را بردند خون او با جگر بادیه آمیخته شد آیه های بدنش سخت به هم ریخته شد eitaa.com/abdorroghaye
بهشت زمین، صحن های رضاست هوای حریمش عجب جان فزاست به هر درد دشوار، نامش دواست به دل آن که آیینه ی حق نماست علی بن موسی الرضا المرتضاست شدم حاجی از طوف سلطان طوس دخیلم بر انوار شمس الشموس چه نامی است نامش، انیس النفوس یکی هست و با هر دلی آشناست علی بن موسی الرضا المرتضاست قسم بر نم اشک رخساره ها به آقایی صاحب چاره ها عیان است از صوت نقاره ها برای من آن کس که کهف الوراست علی بن موسی الرضا المرتضاست کریم است هم در حسب، هم نسب به ما مرحمت می کند بی سبب به وصف و به عنوان و ذکر و لقب... چه کس عالم اهل بیت ولاست؟ علی بن موسی الرضا المرتضاست شده بهترین ذکر دنیا علی تسلای جان احبا علی "اگر خسته جانی بگو یاعلی" که چون مرتضی آن که مشکل گشاست علی بن موسی الرضا المرتضاست توسل نما کنج صحن عتیق چه سهل است اینگونه طی طریق برات سفر را بگیر ای رفیق کریمی که بانی کرب و بلاست علی بن موسی الرضا المرتضاست به امر رضا گریه کن بر حسین بزن ناله با قلب مضطر، حسین به روی زمین ماند، بی سر حسین امامی که بیتاب آن سرجداست علی بن موسی الرضا المرتضاست به یاد حسین و تن درهمش به یاد حصیر و به یاد غمش دو پلکش شده زخم از ماتمش کسی که دلش خون از آن ماجراست علی بن موسی الرضا المرتضاست eitaa.com/abdorroghaye
با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم با گریه خوابم برد دیشب، تا خود صبح در خواب از کل حرم بوسه گرفتم روی نگین خاتمم نام حسین است با نیت از انگشترم بوسه گرفتم کارم جلو افتاد تا از مهر تربت در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم خیلی دلم بر غربت و تنهایی اش سوخت از قاب عکس رهبرم بوسه گرفتم جانم فدایش زیر لب ارباب می گفت: از لاله های پرپرم بوسه گرفتم مانند صفحه صفحه ی قرآن پاره از قطعه های اکبرم بوسه گرفتم می گفت با مشک پُر از تیر علمدار از بازوی آب آورم بوسه گرفتم جای رباب و اهل خیمه پشت خیمه از کام خشک اصغرم بوسه گرفتم وقت وداع آخرم با نیمه ی خود از چشم خیس خواهرم بوسه گرفتم شاید برای آخرین بار است، شاید از روی ناز دخترم بوسه گرفتم... eitaa.com/abdorroghaye
سوزانده تب زهر، تمام گلویش را برده است مکافاتِ عطش، رنگ و رویش را از شرم، سرش رو به زمین است، بمیرم با رقص، زمین ریخته اند آبرویش را آن قدر صدای دهل و ساز بلند است پوشانده صدای لبِ تسبیح گویش را از هر طرفی پا شد و برخاست، زمین خورد بُرده است چنان تشنگی از دیده سویش را در پیش دو چشمش به زمین ریخته اند آب تا که نکند جستجو این آرزویش را با آب زمین ریخته آورد به خاطر مرثیه ی پُر ماتم شرم عمویش را آن قدر که پیچید به خود در کف حجره هر گوشه ای از حجره گرفته است بویش را بردند تنش را به چه وضعی به روی بام تا که نکند هیچ کسی جستجویش را خوب است که بر بام ز دورش همه رفتند خوب است که پوشانده لباسش، گلویش را سوی تن ارباب ولی آه سنان رفت تا با نوک نی، قطع کند گفت و گویش را از بس که به پیشانی او زخم نشسته است گویا که گرفته است به خونش، وضویش را با سنگ، کسی آمد و بر صورت او زد وقتی که نمی دید دگر روبرویش را eitaa.com/abdorroghaye
بسم آن وجه خدا، باب مراد بندگانیم به دربار جواد نزد ما شأن و مقامش والاست عُلقه اش در دل ما لطف رضاست با جوادش همه مأنوس شدیم کاظمینی شده از طوس شدیم می دهد برکت و خیر از هر سو گریه کن های جوادش را او باز با رخصت آقاجانم روضه ای از پسرش می خوانم نور چشمان رضا بی کس ماند همسرش سخت دلش را سوزاند محتضر بود امامش، کف زد نه دعا خواند، نه قرآن، دف زد نمک از کینه به زخمش پاشید در حرم بین کنیزان رقصید سوخت چون شمع، دل پروانه جای رقاصه نبود آن خانه تشنه شد از جگرش آه کشید سوخت و ناله ی جانکاه کشید ناله اش بر جگرش تاب نداد یک نفر هم به امام آب نداد میوه ی قلب امام هشتم ناله اش بین صداها شد گم او که داغ پدرش را دیده مثل بابا به خودش پیچیده وقت رفتن شده باید چه کند؟ خواهری هم که ندارد چه کند؟ روضه اش روضه ی غمناکی شد همه ی بال و پرش خاکی شد آه، عمامه اش از سر افتاد وسط هلهله آخر جان داد بر تنش داغ پر ابهام رسید با چه وضعی به روی بام رسید دل، ازین روضه ی حساس گرفت پله ها بوی گل یاس گرفت گرچه از منزلتش شرم نشد زیر مرکب بدنش نرم نشد شد رها پیکر او عریان نه بین شمشیر و سنان پنهان نه نیزه از قوم نظر تنگ نخورد خوب شد بر بدنش سنگ نخورد گرچه بر بام، تنش تنها بود خوب شد بال کبوترها بود eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از زمانی که عشق شد ایجاد گذرم بر ابالجواد افتاد بارها زود حاجتم را داد وسط روضه ی امام جواد گرچه آلوده و سیه رویم یا جواد الائمه می گویم بازهم ظلم و غربتی دیگر باز در حق آل پیغمبر دید خدعه امام از همسر چه بلایی ازین بلا بدتر مقتلش را میان منزل دید به خودش مثل مجتبی پیچید حجره شد دشت کربلا ای وای جگرش سوخت از جفا ای وای شد تنش بر زمین، رها ای وای آب را هرچه زد صدا ای وای... غیر از اندوه و غم به او نرسید ذره ای آب هم به او نرسید این همه ازدحام... یعنی چه؟! نغمه های حرام یعنی چه؟! بردن احترام یعنی چه؟! رقص، دور امام یعنی چه؟! حرمتش را چرا لگد کردند؟! به جوادالائمه بد کردند محتضر بود و حال مضطر داشت با چه وضعی پر از زمین برداشت کاش یک یار در برابر داشت لااقل کاش یک دو خواهر داشت آی مردم غمش غم عظماست شاهد روضه اش امام رضاست شد تمام آن همه جسارت؟ نه ختم شد داغ هتک حرمت؟ نه سپری شد مگر مصیبت؟ نه ماند در حجره، جسم حضرت؟ نه تا روی بام شد کشیده تنش خون تازه چکید از بدنش خوب شد بام، سایه بان هم داشت سایه ای از کبوتران هم داشت تن مولایمان امان هم داشت کِی سر بام، ساربان هم داشت؟! خوب شد لااقل در آن غربت تن ابن الرضا نشد غارت احتضار حسین شد ممتد روی تل، حال خواهرش شد بد هر که با هرچه داشت او را زد شمر از روی سینه اش شد رد تا سه ساعت به قتلگاه افتاد با لب تشنه عاقبت جان داد eitaa.com/abdorroghaye
ممسوس حق بودند در یک نور واحد حیدر، بتول و حضرت زهرا علی بود http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در خاطرم مانده غمی سخت و نفسگیر از کربلا و ماتمی سخت و نفسگیر یک عمر، دلداری به هر بیتاب دادم تا تشنه لب دیدم، به دستش آب دادم روز دهم، داغ حسین و روز غربت در خاطرم مانده تنی غرق جراحت بی جان شد و لشگر به سویش می دویدند با حوصله کل تنش را می دریدند ای وای بر من پیکرش بی پیرهن شد بر بوریا چیدند و جسمش بی کفن شد در خاطرم مانده رقیه رفت از حال وقتی دوید و رفت تشنه سوی گودال وای از اسارت بین شهر کوفه و شام چشمان خیره، محمل مکشوفه و شام دارم گلایه از شلوغی های بسیار خیلی جسارت شد به ما در بین بازار پاها ورم کرده، بدن ها خسته بودند بابای من را با چه وضعی بسته بودند پنجاه و سه سال است دائم گریه کردم یاد اسیریِ محارم گریه کردم در زیر دست و پا زمین افتاده بودم عمه نبود از ضربه ها جان داده بودم در خاطرم مانده کتک خوردن، کبودی رفتن میان کوچه ی تنگ یهودی یک خاطره هر روز و شب داده عذابم من کشته ی این زهر نه، بزم شرابم از بی حیاها، عمه ام زخم زبان خورد قاری قرآن بر دهانش خیزران خورد وای از شب تاریک و سرمای خرابه وای از نفس های پر از بغض ربابه زخمی ترینِ آل هاشم از حرم رفت هم بازی ام با دیدن سر از برم رفت دل سنگی آل امیه آتشم زد جان کندن عمه رقیه آتشم زد مانند بابایم حسینی مذهبم من در وقت جان دادن به یاد زینبم من در سایه جان دادم به روی ریگ ها نه در بستر افتادم به زیر دست و پا نه ذی الحجه نه، پاییز من یوم الحسین است روضه برای او به پا در نشأتین است eitaa.com/abdorroghaye
در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام   از غروب روز عاشورای سال شصت و یک بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام   حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام   در منا آب گوارا دست زائرها دهید حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام   زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟! من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام   شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام   خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام   کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام   آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام   چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام   خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام   یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام   با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ... عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام eitaa.com/abdorroghaye
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من   خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من   اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من   از کودکی رسیده به من چهره ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من   بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من   بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرام شام نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من   یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله ور عمه زینبم فریاد می کشد جگر مبتلای من   من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه... از شب شهادت عمه رقیه ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من   یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من   داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست   گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست   روزی هزار بار دلش را شکسته ام این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست   همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!   آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست   امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!   باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست   ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست   وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم یک سایه بان به گستره ی آن مزار نیست   حجاج، مکه اند و به روز شهادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست eitaa.com/abdorroghaye
حضرت ماه نیا، شاه نیا، آه نیا سمت کوفه قدمی بیش دگر راه نیا بین این غمکده کفتار زیاد است زیاد منکِر حیدر کرار زیاد است زیاد از غریبی، شده ام در به در و سرگشته هیچ کس پشت سرم نیست، ورق برگشته کوفیانی که نوشتند مریدت هستند ریسمان دور دوتا دست سفیرت بستند وسط کوچه به نیرنگ، مرا سیر زدند بر لب و بر دهنم قبضه ی شمشیر زدند از کنارم، قدح آب خنک می بردند با لب تشنه مرا زیر کتک می بردند قسمت این بود که لب تشنه فدایت بشوم اولین تشنه لبِ بزم عزایت بشوم مسلمت لحظه ی جان کندن خود یاد شماست به خدا چشم ترم از غم اولاد شماست بگذر از من پسر فاطمه، نفسی بفداک از روی بام، تن بی سرم افتاد به خاک بشنو آقا کمی از این خبر تازه ی شهر نصب شد رأس سفیرت سر دروازه ی شهر پر شده گوش من از گریه ی مرغابی ها پیکرم رفت غریبانه به قصابی ها شرمسار و خجلم از روی آب آور تو از علی اکبر و از قاسم و از خواهر تو می شود خواهرت این جا به خدا آواره هم سخن می شود او با پسر بدکاره چه بگویم که ازین داغ، زبان می گیرد حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد یک نفر هست که شخصیت تندی دارد تازه بر دور کمر، خنجر کندی دارد گرچه قسمت نشد و بر جگرم آب نخورد دور دستان کسی، موی سرم تاب نخورد نکند تشنه شوی، خسته و مضروب شوی نکند در ته گودال لگدکوب شوی به فدایت سر خونی من و هانی تو نگرانم بخورد سنگ به پیشانی تو مشکلی نیست مرا روی قناره ببرند ترس دارم ز تنت پیرهنت را بدرند http://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ای نازنین شاه و حبیبم بیابان گرد تنهای غریبم   نوشتم که بیا، شرمنده هستم من از این نامه ها شرمنده هستم   تمام قول ها از دم دروغ است سرِ آهنگران خیلی شلوغ است   نوشتند و تو را ای یار خواندند ولیکن پای این پیمان نماندند   ولایت در وجودم منجلی بود گناهم بردن نام علی بود   هر آنچه کوشش و همت نمودند شنیدی که حریف من نبودند   تمام دشمنان را خوار کردم شبیه مرتضی پیکار کردم   امان دادند، عهد خود گسستند به کعب نیزه دندانم شکستند   از اولاد زنا نیرنگ خوردم من از زن های کوفه سنگ خوردم   صدای العطش آمد به گوشم خبر داری نشد آبی بنوشم   خدا را شاکرم آبی نخوردم فدای کام خشکت، کام خشکم   سر دارالعماره گریه کردم به یاد شیرخواره گریه کردم   عجب جشنی به پا شد عید قربان سرم از تن جدا شد نذر جانان   تنم را بین هر کوچه کشیدند به روی سینه ام طفلان دویدند   همه دارایی ام را غصب کردند سرم را روی نیزه نصب کردند   در این شهر جفا و نا امیدی کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!   نگویم مابقی ماجرا را نگویم کوچه ی قصاب ها را   به زیر نور مهتاب و ستاره تنم آویخته شد بر قناره   نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعه هاشان بی حساب است   نیا تا دخترت در تب نیفتد نظر بر سایه ی زینب نیفتد   رقیه طاقت دوری ندارد توان درد مهجوری ندارد   نیا تا شمر شمشیری نسازد نیا تا حرمله تیری نسازد   برای دیدنت در انتظارند برای کشتنت برنامه دارند   نیا تا پیکرت عریان نماند سنان در پهلوی قرآن نماند   تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی نده گیسوی خود را دست خولی   خلاصه ای امیر هر دو عالم حلالم کن، حلالم کن، حلالم eitaa.com/abdorroghaye
نیا ای یار و دلدارم، حبیبم نیا کوفه پسر عمّ غریبم من از حق شما گفتم ولیکن لب و دندان خونی شد نصیبم . نگو کوفی، بگو بی دین و بی درد عوض شد چهره ی این شهرِ نامرد خودم با چشم خود دیدم لعینی تو را با کیسه ای گندم عوض کرد . نه سقفی دارم و نه سایه بانی شدم تنها و بی کس مثل هانی به یاد حیدر کرار بودم دو دستم بسته شد در ریسمانی . فقط نام تو را هر لحظه بردم حسابی بین کوچه سنگ خوردم شنیدی که میان قصر کوفه نخوردم آب و تشنه جان سپردم . اگر بین عمارت گریه کردم به یادت از خجالت گریه کردم برای داغ و غم های خودم نه برای دخترانت گریه کردم . به زیر آسمانی پر ستاره به خاک افتادم از دارالعماره تنم تا کوچه ی قصاب ها رفت مرا بستند بر روی قناره . همه آماده ی جنگند اینجا شدیدا اهل نیرنگند اینجا نیاور دخترانت را به این شهر که بی رحمند و دل سنگند اینجا . نده از خون طفلانت هزینه برو با اهل بیت خود مدینه بماند یک دقیقه بی ابالفضل چه می آید سرش آخر سکینه . ‌ به جان خواهرت، برگرد برگرد فدای اصغرت، برگرد برگرد ندارد صبر دوری و جدایی سه ساله دخترت، برگرد برگرد . شدم شرمنده ات با سر به زیری بگو عذر مرا هم می پذیری الهی لحظه ای حتی در این شهر نبیند خواهرت رخت اسیری eitaa.com/abdorroghaye
عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه   عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره گریبان حسینیم همه   وسط روز رسیدیم و همه می بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه   دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه ی درمان حسینیم همه   حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جان حسینیم همه   ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه   او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه ی وادی عرفان حسینیم همه   عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه   اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری است که گریان حسینیم همه   آتش سینه ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه   چشم هایش سرِ تشنه شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه   ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مات از جود فراوان حسینیم همه   خیزران... سنگ... نوک نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه eitaa.com/abdorroghaye