#امام_زمان_عج_فاطمیه
ویران شدم که از نو دلم را بنا کنی
می سوزم آن قدر که کمی اعتنا کنی
بر التماس من احدی هم دعا نکرد
درمانده ام، مگر تو برایم دعا کنی
ای وارث کسای یمانی، مرا بس است...
یک گوشه چشم بر منِ یک لاقبا کنی
دست مرا رها بکنی غرق می شوم
دست مرا بگیر، مبادا رها کنی
شرمنده ام... نه از بدی فعل دشمنان
از این که از گناه رفیقان حیا کنی
ای کاش زیر تابش خورشید، در نجف
امراضِ لاعلاج دلم را دوا کنی
بر آستان شاه نجف سجده می کنم
تا نزد شاه، سنگ دلم را طلا کنی
ای خوش به روزی عجمیان و آرمان
در راه خویش، کاش مرا هم فدا کنی
وقتش رسیده تا که در این ظلمت جهان
با نور اشک، پلک مرا آشنا کنی
با عجز و التماس فقط گریه می کنم
تا قسمتم زیارت کرب و بلا کنی
قابل که نیستیم ولی از کرامتت
ما را برای روضه ی مادر سوا کنی
آه و فغان میان دل ما شود به پا
تا خیمه های فاطمیه را بپا کنی
خون می شود دلت، به فدایت که ملتهب
چشمت به روی باغ پر از لاله وا کنی
داغت یکی نبوده و یاد "حسین" هم
وقتی شکفت غنچه روی "بوریا" کنی
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_بستر
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!
دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!
بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی
شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم
قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان
تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی
میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!
نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن
مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند
شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را
منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم
خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
شرمسارم، سر به زیر افکنده ام
شد دلت آزرده از پرونده ام
وای از غافل شدن وقت گناه
شد فراموشم تویی بیننده ام
روزیِ هر روز را دادی ولی
فکر رزق و روزی آینده ام!
عبد فرارم، پناه آورده ام
بر سرای صاحب بخشنده ام
دست هایم را جدا از خود مکن
مبتلا بر جاده ای لغزنده ام
با دعایت عاشق حیدر شدم
صاحب این نعمت ارزنده ام
لطف کردی بر من آلوده تا
نام زهرا را به قلبم، کنده ام
گفت مولا فاطمه جان از غمت...
مثل جامی از محن آکنده ام
سرد شد کاشانه ام، فکری نما
آفتابم! رحمتِ تابنده ام!
پیش چشمم این همه زخمی شدی
تا قیامت فاطمه شرمنده ام
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را
چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را
هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم
هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را
گناهکاری ما دیدی و عطا کردی
به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را
بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما
به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را
برای گریه کنان هر سحر دعا کردی
به این طریق، سبک بار کرده ای ما را
علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ...
اسیر حیدر کرار کرده ای ما را
تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم
برای روضه خبردار کرده ای ما را
به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر
هزار شکر که بیمار کرده ای ما را
ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله
تمام عمر، عزادار کرده ای ما را
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد
از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد
وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی
نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد
دل را چه شد که با همه ی لطف های او
نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد
بنده چنین خراب و بدون بها نبود
دور از امام شد که چنین آس و پاس شد
گریه، کفایت از غم هجران نمی کند
کارم برای آمدنش التماس شد
تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان
رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد
تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها
صحن علی وسیله ی این انعکاس شد
گفتند با علی که کتاب خدا بس است
برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد
وای از مصیبت تن زخمی فاطمه
با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد
آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت
تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد
گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او
از درد استخوان شکسته خلاص شد؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
هر روز غصه های دلم بیشتر شود
شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود
یا رب روا مدار که این طفل نابلد
دور از امام خویش، چنین در به در شود
نگذار مثل این همه ایامِ طی شده
این چند سالِ آخر عمرم هدر شود
تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر
روی لبم دعای فرج بی اثر شود
وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه
وقتی که از معاصی ما باخبر شود
ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین
یک روز آخر از کرم دوست، زر شود
جان ها فدای آن نفسی که امام عصر
گریان برای روضه ی دیوار و در شود
ملعونِ دومی به معاویه شرح داد
جوری به در زدم که علی خونجگر شود
باید چگونه جمع شود تکه تکه اش
آیینه که زمین بخورد دردسر شود
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#مناجات
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید مدافع حرم نوید صفری
منم و حسرت یک عمر پر از پرده دری
باورم نیست ولی آبرویم را ببری
قبح تأخیر مرا از کرمت زود ببخش
چون نمانده است ازین عمر، دگر آنقدری
هر کجا رفتم و دیدم که پناهم ندهند
بازگشتم به سرایت، به امید نظری
ضرر عمر هدر رفته، شود سود کلان
اگر از بنده ی خسران زده ات درگذری
جز در فیض علی را نکنم دَق الباب
همه ی خیر، فقط هست در اینگونه دری
اشک هایم همه از دوری صحن نجف است
کاش قسمت بشود دیدن صحن پدری
تازه فهمیده ام از سیر مرام شهدا
کارِ بی خصلتِ اخلاص، ندارد اثری
آرزویم همه این است شوم نذر حسین
سر دهم پای غمش مثل نوید صفری
کاش مادر بدهد کرب و بلایم را تا
تحت قبه بنشینم شب جمعه سحری
جگرم سوخته از صوت بُنَیّ، حتما...
فاطمه کرده میان حرمش نوحه گری
همه با بغضِ علی ضربه زدند اما شمر
رفت سوی بدنش با غضب بیشتری
رفت زینب به حرم سر بزند تا برگشت
پیش چشمان ترش رفت روی نیزه سری
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست
نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست
فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است
همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست
لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است
تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست
همه ی هستی خود را به فقیران بخشید
زیور و زینت این خاک، وبال زهراست
فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول
أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست
می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت
روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست
ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم
اثر تربیت و نان حلال زهراست
هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند
سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست
نور سرخی که به چشمان علی تابیده
نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست
بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند
قاتل جان علی، قد هلال زهراست
****
صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست
منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند
چادرش حتی یهودی را هدایت می کند
ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش
تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند
نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است
عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند
انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند
انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند
گفت پیغمبر که زهرا پارهی جان من است
این روایت بر همه اتمام حجت می کند
محو نورانیت او می شود هفت آسمان
ساعتی که بین محرابش عبادت می کند
روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را
بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند
ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا
سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند
چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش
خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند
پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد
هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند
ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است
بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند
درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط
رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند
ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد
تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است
روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است
آن قدر نامش بها دارد میان شاعران
نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است
هر که می خواهد چنان "سلمان" شود، "مِنّا" شود
حب زهرا، برترین کردار اهل بیتی است
مهر زهرا را علی در سینه ی ما ریخته
دل نگو این سینه ها، بازار اهل بیتی است
این که بر همسایه می بخشید نان خانه را
گوشه ای از رحمتِ رفتار اهل بیتی است
حاج قاسم را که دیدی سوخت پای رهبرش
فاطمه، الگوی این سردارِ اهل بیتی است
گریه بر زهرای مرضیه عمومی نیست، نه
کار چشمان تر ما، کارِ اهل بیتی است
روضه را مستوره باید خواند، دستم بسته است
روضه ی صدیقه از اسرار اهل بیتی است
ماجرای غسل زهرا... ماجرای بازویش...
ماجرای روضه ی دشوارِ اهل بیتی است
روی نیلی و کبود فاطمه، تا روز حشر
بغض هر دلداه و غم خوارِ اهل بیتی است
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
حسبی الله مرا یار بس است
غصه ی دوری دلدار بس است
خسته از تیرگی ام، صبح کجاست؟!
ظلمت عمر و شب تار بس است
بی ولی ماندن و آواره شدن
این همه غربتِ دشوار بس است
تا به کی هفته به هفته دوری
جمعه هایم شده تکرار، بس است
ظرف ما کوچک و غم ها دشوار
لحظه ای دست نگهدار، بس است
اشتباهات خودم یادم رفت
شده ام باز طلبکار!!! بس است
بر منی که همه طردم کردند
نجف حیدر کرار بس است
شیر حق گفت به زهرای بتول
از رُخت پوشیه بردار، بس است
هستی من، چقدر آب شدی
گریه با این تن تب دار، بس است
جان حیدر، طلب مرگ نکن
جان من، این همه اصرار بس است
خواست زینب که بیاید بغلت
باز شد ملحفه گلدار، بس است...
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
ندارد راه بر مقصد چنانچه بار، کج باشد
نشان از خشت کج دارد، اگر دیوار، کج باشد
هزاران بار اندوه و فغان سودی نخواهد داد
مسیر نوکر از ارباب اگر یک بار کج باشد
شروع انحراف از راه مهدی ختم بر نار است
شروع کج از آیینش، ادامه دار کج باشد
یقینا ریسمانِ دستگیری از گنهکار است
اگر که حلقه ای از گیسوی دلدار کج باشد
طواف بی ولای فاطمه بر محور کفر است
دقیقا مثل آن که سوزنِ پرگار کج باشد
فدک را هم خلیفه چون خلافت غصبِ ناحق کرد
همیشه دست نامردِ خیانتکار، کج باشد
چه شد روز سقیفه؟! از مسیر مرتضی، اصلا
چرا باید مسیر حرکت انصار کج باشد؟!
به هر صورت بسوزاند پر پروانه را، اما
شکاف بدتری دارد اگر مسمار کج باشد
***
چرا باید سر عباسِ آب آور سرِ نیزه
به پیش محمل زینب، سر بازار کج باشد؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
اولین شرط قبولی دعا فاطمه است
عرشِ پر مرتبه را قدر و بها فاطمه است
آن یگانه زن بخشنده که در شام وصال
داد پیراهن خود را به گدا فاطمه است
آن که روزیِ جهان، دست خودش بوده ولی
مال دنیا همه را کرد رها فاطمه است
از ازل قبله گهم کعبه ی رخسار علی است
بهر این قلبه ی حق، قبله نما فاطمه است
سر در خانه ی ما ساده ولی دیدنی است
چون که زیبایی آن پرچم یا فاطمه است
بانویی که به سرش چادر ناموس خداست
در صف اول هر معرکه با فاطمه است
پای رهبر سر و جان را به خدا هدیه کنند
الگوی راه تمام شهدا فاطمه است
رهبرم گرچه غریب است ولی پیروز است
چون که ذکر لب او در همه جا فاطمه است
فاطمیه ته جولانگه هر آشوبی است
عقده، گر کور شود، عقده گشا فاطمه است
خشکسالی غم سختی است ولی شکر خدا
رازق ملت زهرایی ما فاطمه است
چون پرنده که جدا دانه کُند از دل خاک
شافع تک تک ما روز جزا فاطمه است
سرو رعنا و رشیدی که به هنگام وداع
قامتش خم شده بی جرم و خطا فاطمه است
چه بلاها که مدینه سر زهرا آورد
برد از یاد که ناموس خدا فاطمه است
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه
چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه
آرزوی حضرت مریم میان جنت است
در لباس خادمی باشد کنار فاطمه
از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید
بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه
مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش
جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه
از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود
زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه
سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او
گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه
منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل
نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه
بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی
بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه
با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی
دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه
دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود
تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_فراق_پیامبر
زمان، زمانِ بلا شد، پدر بیا و ببین
چه ظلم ها که به ما شد، پدر بیا و ببین
هر آن چه غربت و بی مِهری و مصیبت بود
نصیب آل کسا شد پدر بیا و ببین
هنوز تربت قبر تو تازه است، ولی
چه فتنه ها که به پا شد پدر بیا و ببین
برای مردم بی معرفت، بُتِ امت
رسید و قبله نما شد، پدر بیا و ببین
شبانه بر روی استر به خانه ها رفتم
چه گویم این که چه ها شد پدر بیا و ببین
به حرف و حجت صدیقه بی محلی شد
امامِ شهر رها شد، پدر بیا و ببین
شنیده ای وسط کوچه ی بنی هاشم...
به ما چقدر جفا شد؟! پدر بیا و ببین
سر قباله ی باغ فدک، کتک خوردم
چه خوب حقم ادا شد پدر بیا و ببین
سراغ محسنِ مظلوم را مگیر از من
ثمر ز شاخه جدا شد، پدر بیا و ببین
چقدر پای علی ماندم و زمین خوردم
قدم ز غصه دو تا شد، پدر بیا و ببین
نشسته ام سر قبرت که جان دهم این جا
ببین زمان لقا شد، پدر بیا و ببین
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_فراق_پیامبر
دلم گرفته ازین روزگار یا أبتا
نمانده در دل و جانم قرار یا أبتا
تمام خانه به حالم به گریه می افتند
شده است وضعیتم گریه دار یا أبتا
کسی نداد جواب سلام حیدر را
علی شده به غریبی دچار یا أبتا
ببین که بر سر ریحانه ات چه آوردند
نشسته بر سر و رویم غبار یا أبتا
دوباره پا شدم از جا، دوباره افتادم...
سر مزار تو با چشم تار یا أبتا
رسید آخر هجده بهارِ عمر کمم
سراسرم شده چون لاله زار یا أبتا
همان لعین که کنار تنت لَیَهجُر گفت:
چنان کشید سر من هوار یا أبتا
چقدر تشنه ی دیدار محسنم بودی
چه گویم از غم میخ و فشار یا أبتا
همین که دید مرا بین شعله ها، تر شد
دو چشم خادمه، بی اختیار یا أبتا
دلم هوای سفر کرده، عاقبت پس کِی
تمام می شود این انتظار یا أبتا
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_حمله_بر_آستان_وحی
در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد
از پشت در ناگه صدای مادر آمد
طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی"
آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد
فضه سراسیمه به روی خاک افتاد
وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد
زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا
میخِ دری که از تن زهرا در آمد
مجروح بود اما علی را که کشیدند
زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد
با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید
ریحانه اش با قد خم در معبر آمد
قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد
عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد
هر ماتمی را دید مادر در مدینه
در شام و در کوفه سراغ دختر آمد
زینب فقط گریان داغ مادرش بود
هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد
حتی زمانی که به روی خاک افتاد
یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_بستر
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
***
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_بستر
تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت
اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت
هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت
این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت
یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت
ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت
با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت
تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت
خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت
با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
گرچه فقط بی آبرویی کرده ام باز
مولای من لطفی کن و دورم نینداز
عمر مرا وقف اباصالح نوشتند
در به درت بودم گل نرگس از آغاز
سائل رسیده، تشنه ی احسان و جود است
دریای لطفت را نما ای یار ابراز
ظرف دلم محبوس دنیا شد ولی باز
با یک دعایت می شود قفل دلم باز
خالی است دستانم، چه سازم در قیامت
بی توشه ی اعمال صالح، بی پس انداز
دارایی ام اشک است، شاید این عنایت
سازد مرا در دیده ی زهرا سرافراز
روضه بخوان از ماجرای داغ مادر
از قتل محسن، پشت در، ای محرم راز
در وصف در، در وصف میخ در، چه گویم؟!
در سنگدل، در بی حیا، مسمار لجباز
آخر چه آمد بر سرِ زهرا که دیگر
با بال زخمی بود تنها فکر پرواز
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#امام_زمان_عج_فاطمیه
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد
میان زندگی اش صاحب الزمان دارد
به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است...
تمام عمر نظر سوی آسمان دارد
هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی
هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد
نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش
که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد
به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست
کجاست آن که چنین یار مهربان دارد
نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز
حکایتی شده این عشق، داستان دارد
چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا
دلم هوای حریمِ حسین جان دارد
از آتشی که فراگیر باشد و باقی
هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد
به سوی زائر او مادری جوان آید
تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟!
تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟!
ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟!
میان مجمع زوار کربلا، زهرا
می آید و همه ی روضه را بیان دارد
چه کرده است مگر با حسین و دندانش
چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
وابسته است مسجد و منبر به فاطمه
رکن تمام دین شده باور به فاطمه
تنها نه این که جن و ملک خادمش شدند
خدمت کنند مریم و هاجر به فاطمه
درهای آسمان به رویش باز شد سریع
هر دم رسید سائلِ مضطر به فاطمه
دنیا شده است، فاطمه ریحانةُ النبی
عقبی، بهشت هست معطر به فاطمه
حتی دو چشم دشمن او دید روز و شب
کل مدینه بود منور به فاطمه
هر جا که کار سخت شد و فتنه پا گرفت
بوده همیشه دیده ی رهبر به فاطمه
وابسته است نزد خداوندِ ذوالجلال
کار شفاعت همه، محشر به فاطمه
حتی مقربینِ خدا بین انبیاء
محتاج می شوند در آخر به فاطمه
دلتنگِ یار می شد و محتاج و تشنه بود...
روزی سه بار دیده ی حیدر به فاطمه
نامرد، روزگار چه کرده که هاج و واج
خیره شده است فاتح خیبر به فاطمه؟!
از در مپرس، هر چه کشیدیم از در است
بدجور خورد ضربه ی آن در به فاطمه
مُردند شیعیانِ امیر عرب مگر؟!
باید که دومی بزند سر به فاطمه؟!
****
آن نیزه ای که خورد به پهلو عیان نمود
رفته شهادتِ علی اکبر به فاطمه
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_کوچه
پسر ارشد زهرا و قرارش بودم
هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم
شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد
هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم
*
پدرم کرد سفارش که مواظب باشی
سپر مادر خود نزد اجانب باشی
دو سه دفعه دم رفتن در گوشم می گفت:
غنچه کرده است گلِ خانه، مراقب باشی
*
گفت با بغض بدان نسخه ی حیدر صبر است
چون رضای نبی و مرضیِ حق در صبر است
دست بر تیغ نبر هرچه که شد بین گذر
میوه ی قلب پدر، امر خدا بر صبر است
*
در همین فکر و خیالات به سر می بردم
تا که در کوچه به شیطان صفتی برخوردم
آمدم تا که سپر باشم و حائل بشوم
نشد اما چه بگویم که همان جا مُردم
*
از دلم آه، شب و روز به پا می خیزد
فلک از اذیت من هیچ نمی پرهیزد
تا کمی خواب به چشمان ترم می آید
خوابِ آن کوچه مرا سخت بهم می ریزد
*
با خودم می کنم آن مرثیه ها را تکرار
مادرم تا که زمین خورد، دو چشمش شد تار
سوختم، آب شدم تا که به چشمم دیدم
ردی از خون سرش ماند به خشت دیوار
*
بغلم کرد ولی سخت تکلم می کرد
تا نگیرد دلم از غصه، تبسم می کرد
سال ها از خودم این مسئله را می پرسم
پسرش را وسط کوچه چرا گم می کرد؟!
*
سال ها خاطره ی کوچه مرا پیرم کرد
فکر آن ضربه و آن داغ زمینگیرم کرد
دیدن مادر و آن صورت نیلی شده اش
در همان کودکی از زندگی ام سیرم کرد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_کوچه
فدک ارث شماست مادرجان
شاهدِ ما خداست مادرجان
خطبه ات شهر را بهم زده است
همه ی دهر را بهم زده است
دشمنت مانده ساکت و تسلیم
سندت را بگیر تا برویم
دل شده بی قرار لبخندت
خسته ای؟! تکیه کن به فرزندت
با تو باشد اگر حسن... عشق است
در کنارت قدم زدن عشق است
نیست راهی دگر به کاشانه
کوچه ای مانده تا درِ خانه
چقدر کوچه سرد و تاریک است
چقدر راه تنگ و باریک است
چقدر آسمان سیاه شده
کوچه مانند قتلگاه شده
مردکِ بی حیا چه می خواهد؟!
بین کوچه ز ما چه می خواهد؟!
دست من را رها نما مادر
پشت من باش و کن دعا مادر
اذن میدان بده جهاد کنم
ارض را خالی از فساد کنم
به دلت اضطراب راه مده
سندت را به رو سیاه مده
وای دستور صبر داده پدر
چه کنم در میان این معبر
کاش دستم به صبر بسته نبود
کاش مادر دلت شکسته نبود
سوختم ذره ذره در دل خود
کاش قدم بلندتر می شد
چه غباری! دو چشم من تار است
رد خون چیست روی دیوار است؟!
چه به روز دو چشمت آورده؟!
چشم هایت چرا ورم کرده
بر غریبی ما اماره شده
این قباله که پاره پاره شده
بند آمد دگر زبان حسن
پا شو از روی خاک، جان حسن
حسنت هست اگر کنیزی نیست
گوشوارت شکسته؟! چیزی نیست
چه کنم از زمین بلند شوی؟!
روی پایت دوباره بند شوی
بین این کوچه سخت جان دادم
چادر خاکی ات تکان دادم
هر قدم را به گریه بردارم
شرم از دیدن پدر دارم
مثل مردی که مملو از دردم
با چه رویی به خانه برگردم؟!
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_روضه_حمله_بر_آستان_وحی
دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد
بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد
نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و
قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت
غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب
فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین
فضه آمد دست مادر را گرفت
با مشقت فاطمه در را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
گوشه ای از شال حیدر را گرفت
دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف
حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او
کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد
آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید
دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye