eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
920 دنبال‌کننده
38 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمی افتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده می مانم، نمی دانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کرده ایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی ‌ "شنیدن کی بود مانند دیدن" آن چه را یک عمر شندیم از مصیبت های این ایام، می بینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصور کن ولی الله با چشمان خود باید ببیند می خورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جهل امت شد، امام و پایه ی دینی صدای تشنه ای از گودی گودال بالا رفت میان هجمه ی سرنیزه های رو به پایینی https://eitaa.com/abdorroghaye
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایم دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم راه را گم کرده و بیراهه دائم می رویم در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم کیست بیچاره تر از ما بندگان بی پناه؟! از امام عصر، از مولا جدا افتاده ایم برکت از اموال مردم رفت، مشکل از کجاست؟! گیرِ مال شبهه و مال ربا افتاده ایم رنگ ایمان رفته از این شهر، تقوا رفته است وای بر ما... شاید از چشم خدا افتاده ایم منتقم، خون شهیدان ریخت، دیگر العجل با امید فتح در راه شما افتاده ایم با تمام غصه ها، از رحمت صاحب زمان در پناه خیمه ی خیرالنسا افتاده ایم هیچ کس ما را زمین افتاده در دنیا ندید در نجف تنها به پای مرتضی افتاده ایم فاطمیه آمد و ما هم به حالِ گریه بر... چادری که ماند زیر دست و پا افتاده ایم یاد آن ساعت که در افتاد روی فاطمه یاد مظلومیت آل عبا افتاده ایم یاد درد سینه ی زهرا میان بسترش یاد آن مظلومه بر حال بکا افتاده ایم https://eitaa.com/abdorroghaye
قسم به جلوه ی ایمان و عصمت زهرا بیا که شاد شود قلب حضرت زهرا   گناهکاری ما را ببخش آقا جان به حرمت نظر لطف و رحمت زهرا   دعا برای محبین خود به لب داری میان نافله ات، طبق عادت زهرا   شعاع نور بصیرت به ما عنایت کن از آفتاب رفیع بصیرت زهرا   رسیده ایم که ما را علی شناس کنی به پای مکتب درس ولایت زهرا   کمی به ما بچشان مزه ی عبادت را قسم به گریه ی وقت عبادت زهرا   هزار شیر، چنان قاسمِ سلیمانی گرفته اند شجاعت، ز غیرت زهرا   به خون خویش تپید و به شعله سوخت ولی رسید با پرِ خونی به خدمت زهرا   اجازه هست شریک غم شما بشویم؟ برای ناله زدن در مصیبت زهرا   چه شد که اهل مدینه پس از رسول خدا عوض شدند و شکستند حرمتِ زهرا؟!   چرا مصیبت خود را به بیت الاحزان بُرد؟! چه بوده علت اصلی غربت زهرا؟!   چه شد که چهره ی خود را ز حیدرش پوشاند؟! مگر چه بوده عیان، بین صورت زهرا؟!   چرا همیشه پر از لاله بود پیرهنش؟! چگونه بوده به دیوار اصابت زهرا؟!   غلاف را به چه وضعی زدند بر بازو؟! چه شد که خوب نشد این جراحت زهرا؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته   شرکت، میان مجلست دارد قداست عاشق وضویش را به این نیت گرفته   بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد حال بکایی را که معصیت گرفته   ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است از روضه ات ایمان ما برکت گرفته   هرکس توسل کرد بر خاک قدومت حاجات خود از مرتضی راحت گرفته   روزه بگیر و باز افطارت عطا کن حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته   سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما رَخت عروسی از تو بی منت گرفته   شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند وصف کبودی و ورم پایت گرفته   فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز دنباله ی کار تو با همت گرفته   نوع اراداتش به مادر فرق دارد... ...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته   در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته   خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که مادر نشسته قصد قد قامت گرفته   وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای انگار پهلویش از این بابت گرفته https://eitaa.com/abdorroghaye
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است  از این دنیا برای خود نمی خواهد پشیزش را غلامی حر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را اگر چه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را دری که سوخته با ضربه ای آرام می ریزد بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را نمی فهمد اگر آن بی حیا پس لااقل ای کاش  درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد برای قاتل محسن عذاب رستخیزش را  الهی هیچ مردی در کنار بستر همسر نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را https://eitaa.com/abdorroghaye
این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست   آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست   فضه که خودش محرم اسرار الهی است فخرش شده این رتبه که در خدمت زهراست   پاهای ورم کرده و چشمان پر از اشک در وقت عبادات و دعا خصلت زهراست   نان پختن زهرا دل ما را علوی کرد بنده شدن ما اثر برکت زهراست   فردا که خلایق همه در حال فرارند امید دل ما، نظر رحمت زهراست   نگذاشت علی بی کس و بی یار بماند آرامش حیدر، نفس راحت زهراست   بستند درِ خانه به رویش همه ی شهر این گوشه ای از درد و غم غربت زهراست   خورشید پُر از نور علی از چه گرفته؟! این سایه دگر چیست که بر صورت زهراست؟! https://eitaa.com/abdorroghaye
به رسم فرقه ی عشاق ساده باید مُرد به احترام علی ایستاده باید مرد چه بی اراده و چه با اراده باید مرد برای غربت این خانواده باید مرد چه خوب حق رسول خدا ادا کردند کنار درب حرم کوه هیزم آوردند میان مسلک کفار این عمل بد بود هنوز فاطمه مشغول داغ احمد بود اگرچه بعد نبی غصه هاش بی حد بود ولی به حرمت حفظ علی مُقید بود به داد و نعره علی را حرامیان خواندند درِ حریم نبی را به شعله سوزاندند رسید این طرف در زبانه ی آتش و بود فاطمه شانه به شانه ی آتش امان ز حوریه و تازیانه ی آتش نشست بر سر و رویش نشانه ی آتش کسی که بر همه ی خلق نان عطا می کرد به پای حیدر کرار جان فدا می کرد آهای مردم نامرد حرف بد نزنید نمک به زخم عزادار با حسد نزنید هر آن که دم ز غم بوتراب زد، نزنید زنی که خورده زمین را دگر لگد نزنید به روی خاک چرا اشک یاس افتاده؟! چرا به صورت گل رد داس افتاده؟! لگد زدند، در افتاد بی هوا این سو زدند فاطمه را تازیانه رو در رو میان حجره زمین خورد آه با پهلو قسم به حرمت کعبه که بار دارد او نجات شیشه ازین ضربه غیر ممکن بود طلوع نه... که زمان غروب محسن بود هجوم لشگر اشرار ماند آثارش به خانه و در و دیوار ماند آثارش به جسم فاطمه انگار ماند آثارش فشار و تیزی مسمار ماند آثارش برای غصب خلافت زدند زهرا را بدون جرم و جنایت زدند زهرا را https://eitaa.com/abdorroghaye
دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا شدند مانع و بستند راه زهرا را یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود همان جراحت سختی که داشت از مسمار دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای دو چشم مادر سادات تار شد ای وای شکست قد حسن با نظر به ابرویش همین که دید رخش را سفید شد مویش فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود میان دست حسن، گوشوار خونی بود رساند مادر خود را به خانه و دق کرد از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟! چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟! چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟! رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت! چگونه خورد بر زمین که وقت پا شدن فقط به خاک پنجه می کشید و در بدن توان نداشت مگر چگونه ضربه خورده بود؟! بعدِ چند ماه شبی خلاصی از هجوم درد استخوان نداشت کسی که نان سفره ها نتیجه ی دعاش بود دگر به بازویش توان پختِ قرص نان نداشت چرا به جست و جوی گوشواره اش نشسته بود؟! عزیز مصطفی دو چشم تار، بی گمان نداشت به هر طریق پا شد و تکاند خاک چادرش برای رفتنِ به خانه بیش از این زمان نداشت به روی صورتش کشیده بود گل، حجاب را چرا که تابِ دیدنش، نگاه باغبان نداشت حسن به سینه ریخت این مصیبت عظیم را از آن زمان دگر به جز دو چشم خون فشان نداشت https://eitaa.com/abdorroghaye
آیینه ام، اگرچه سراسر مکسری اما هنوز قوت زانوی حیدری می سوزم از حرارت آهی که می کشی تبدار مرتضی شدی و بین بستری مثل لباسِ در بدنت، زار می زنم زهرا، چه آمده سرت اینقدر لاغری؟! گفتم خدا بخیر کند، خوب می شوی نسبت به قبل، دیدمت انگار بدتری از شرمِ دستِ زخمی تو آب می شوم بین قنوت، نام علی را که می بری آرام تر نفس بکش و کم تکان بخور با هر تکان، دچار عذابی مکرری دست حسن چه می کند این گوشواره ات؟! از من چه کرده ای تو نهان، زیر روسری؟! پلکت سه ماه، خواب خوشی را به خود ندید هر شب به یاد محسنت از خواب می پری بر پشتِ دست می زنم و آه می کشم دشمن گرفت از منِ بی کس، چه همسری داری وصیتی که فقط سهم زینب است با چشم خیس، خیره به چشمان دختری ذکر حسینِ زیر لبت گفت با علی زهرا به فکر بوسه ی زینب به حنجری باشد قرار ما لب گودال قتلگاه وقتی حسین باشد و ضربات خنجری https://eitaa.com/abdorroghaye
یادته از اُحد اومده بودم پُر بود از زخما تموم وجودم سر و روم رو دیدی غرقِ خون بودش تازه اول عروسیمون بودش میدیدی روی تنم سرتا پا زخم دیدی روی بدنم نودتا زخم دونه دونه زخمامو دوا زدی باز منو پسر عمو صدا زدی با دعات کار علی نخورد گره خندیدی دردِ تنم یادم بره قول دادم بهت تلافی بکنم دور بسترت توافی بکنم تو که گفتی بی علی نمی تونی چرا روتو از علی می پوشونی این همه حرف نزدن برا چیه؟! بغضای زهرای من برا چیه؟! پهلوتو تکون میدی تیر میکشه! زخم سینه ات آهِ شبگیر می کشه! اشکِ ریخته روی دامنت چیه؟! جریانِ گل های پیرهنت چیه؟! غصه های ما تمومی نداره سرتو بستی چرا باز دوباره؟! زینبت میون تب میگه بمون اگه میشه دو سه شب دیگه بمون چی دیده که فضه ناامید شده؟! دیدی موی حسنت سفید شده؟! خوب شو تا خونه رو زیر و رو کنیم خونِ رو دیوارو شست و شو کنیم تو فقط گریه نکن جونِ علی بعد تو زنده نمیمونه علی جواب منو با این سکوت نده به کسی سفارش تابوت نده مرگو تو سجده هات آروزو نکن اینقد این بقچه رو زیر و رو نکن بیشتر از سه تا کفن جور نمیشه برا کربلا کفن جور نمیشه قسمت اینه پسرت تشنه باشه زیر کوه نیزه و دشنه باشه قسمت اینه سرشو جدا کنن دور قتلگه سر و صدا کنن قسمت اینه زیر و رو بشه تنش قسمت اینه تو حصیر بپیچنش قسمت اینه بمونه رو خاک داغ زینبم بمونه و غم فراق https://eitaa.com/abdorroghaye
رهم نداد کسی، صاحب الزمانم داد به نفحه ی علوی اش دوباره جانم داد تمام عمر چنان مادری، گل نرجس هر آنچه بود در آن خیرِ من، همانم داد هزار بار مرا دید در گناه اما به حلم و حوصله اش، مهلت و زمانم داد فدای او که مرا قبل وقت تلقینم جلوتر از دم جان کندنم، تکانم داد چه ورطه های مهیبی که از تمامی شان دعای نیمه شبش بارها امانم داد دلم کجا و ولای ابوتراب کجا؟! امام عصر، ازین نعمت گرانم داد شراب ساخت ازین غوره ی نپخته و بعد بهشت را سر کوی نجف نشانم داد مرا که خورده زمینم سپرد بر زهرا حواله بر دل پر مهر آسمانم داد فدای فاطمه، فرمود: غربت حیدر میان شهر پدر، داغ بی کرانم داد امان ازین همه لاله، خجالتم ز علی... دوباره زخم رسیده بر استخوانم داد به خنده گفت به اسماء، طرح تابوتت برای پر زدن، آرامش روانم داد https://eitaa.com/abdorroghaye
بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می نالی؟! گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟! چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟! شنیدم که شبانه رفته ای تا خانه ی انصار شنیدم که دلت خون شد از ایمان های پوشالی طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما تمام روز می بندی چرا بر صورتت شالی؟! دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی همان میخی که بر در کوفت بابا کار دستت داد امان از تیزی میخ و امان ازین بداقبالی پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی آید نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالت مزن بر سینه ات با اینچنین وضع پر و بالی تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی الهی هیچ وقتی بر سر پیراهنی را که... به زحمت بافتی، اصلا نبینم هیچ جنجالی الهی سم مرکب ها به دور از دلبرم باشند نبینم که شود جسمش ته گودال پامالی https://eitaa.com/abdorroghaye
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟ گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب   کمکم کن که به محراب نمازم بروم تا به آرامگه راز و نیازم بروم   گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز من به سجده برسم کار تمام است عزیز   تا به محراب بیاید دل من غوغا شد چند باری وسط راه نشست و پا شد   تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد   در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم   وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد  وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد   حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد   بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده   شاد بودم که غم و ماتم مان می میرد مادرم باز مرا در بغلش می گیرد   تشنه ی دیدن او تشنه ی ماه رویش با چه شور و شعفی باز دویدم سویش   نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد بر دل خونی دستاس و تنورش افتاد   خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم   سرفه می کرد ولی باز خودش نان می پخت شد رخش زرد ولی باز خودش نان می پخت   چقدر در وسط دود  تنش می لرزید وقت برداشتن نان بدنش می لرزید تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست به روی دست خودش دسته ی جارو را بست   بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد وسط کار نگاهش سوی مسمار افتاد   گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من گفت: باید که بشویم حسنینم را من   آب می ریخت حسن، بی کفنش را می شست آب می ریخت حسین و حسنش را می شست   لاله ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند   بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت آخرین بار مرا مادرم آغوش گرفت   بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد با پر زخمی خود شانه به گیسویم زد   رنگ از چهره ی غمگین شده ی کوثر رفت با دل غم زده ی خود به سوی بستر رفت   ناگهان ناله ی اسما همه جا را پر کرد داغ جانسوز عظیمی دل ما را پر کرد   اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا https://eitaa.com/abdorroghaye
کار نکن، فاطمه جان غم به دلم بار نکن جان علی، پیش علی تکیه به دیوار نکن امن نبوده حرمم، جرم علی را تو ببخش تا که رَوی از بر من، این همه اصرار نکن نان نپز و درد نکش، دست به دستاس نزن مرد خودت را به خودت باز بدهکار نکن با غم جانکاه نرو، آه نرو، راه نرو چادر خاکی شده را، چادر گلدار نکن من چه کنم تا که بر این غمکده جارو نکشی؟! خاک نکن، پاک نکن، چشم مرا تار نکن با پر زخمی به سر زینب خود شانه نزن بین پر زخمی خود، درد تلمبار نکن زار و گرفتار نمان، خیره به مسمار نمان آبرویم را بخر و حال مرا زار نکن چشم ورم کرده ی تو قاتل جان علی است روی نگیر از من و این حادثه انکار نکن داغ پی داغ رسد، بقچه چرا باز شده؟! پای کفن ضجه نزن، گریه ی بسیار نکن پیرهن بافته ات، کار کفن را بکند روضه ی گودال نخوان، صحبتِ اسرار نکن هر دوی ما بعد نبی روزه ی غم داشته ایم جام لقا سر نکش و فاطمه افطار نکن https://eitaa.com/abdorroghaye
مثل ابر بهار می بارم، رحم کن بر دل علی زهرا چاره ی لحظه های دشوارم، رحم کن بر دل علی زهرا   اندکی تا دم سحر مانده، تازه آغاز دردسر مانده لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وقت تنگ است و کار بسیار است، غسلت ای باغ لاله دشوار است گره افتاده است در کارم، رحم کن بر دل علی زهرا   وقت غسلت چقدر لرزیدم، خون تازه به پهلویت دیدم ای زمین گیرِ زخمِ مسمارم، رحم کن بر دل علی زهرا   فاطمه جان مُحوّل الاحوال، بازویت... بازویت!!! زبانم لال چه شد آخر شریک اسرارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   بین محراب زینب من را... فضه دریاب زینب من را...  جان این دختر عزادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   غسل دادم تو را حسین افتاد، صورتت دیدم و حسن جان داد نظری کن بر این دل زارم، رحم کن بر دل علی زهرا   به من مرده جان تازه بده، لااقل لحظه ای اجازه بده سر روی شانه ی تو بگذارم ، رحم کن بر دل علی زهرا   با قد خم قدم قدم رفتم، زیر تابوت همسرم رفتم کمرم تا شد ای هوادارم، رحم کن بر دل علی زهرا   رکن من یار و یاورم زهرا، من چگونه به دست خود حالا هستی ام را به خاک بسپارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا   وسط قبر بین این گودال، پدرت آمده است استقبال چه کنم می روی و ناچارم... رحم کن بر دل علی زهرا   جان حیدر مرا حلالم کن، دم آخر مرا حلالم کن خیلی آخر به تو بدهکارم، رحم کن بر دل علی زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
سلام بر بدن زخمی ات پرستویم توان نمانده دگر در میان زانویم خودم تمام تنت را به اشک می شویم ازین به بعد غمم را به چاه می گویم   هنوز باور من نیست می روی زهرا پس از تو حامی من کیست؟ می روی زهرا؟   دوباره فاطمه پلکی بزن، نگاهی کن به زینبین پریشان من، نگاهی کن بلند شو، به حسین و حسن، نگاهی کن به ناتوانی خیبر شکن، نگاهی کن   سکوت می کنم و داد می زند جگرم از این مصیبت دشوار خم شده کمرم   چه لاله زار عجیبی شده است پیکر تو خدا به خیر کند حال و روز حیدر تو هزار بار می افتد ز گردنت، سر تو هزار بار می افتم زمین برابر تو   به روی سینه ات از چه شکاف افتاده؟! به بازویت، ردِ ضرب غلاف افتاده   امان ز رد شدن از درب خانه و درگاه چقدر مانده هنوز از مصیبت جانکاه رسید لحظه ی تشییع جسم زهرا... آه " به عزت و شرف لااله الا الله..."   هنوز بود دلم بی قرار و مبهوتت زمانه بُرد مرا زیر چوب تابوتت   دعای خیر بر آشفتگیِ حالم کن نگاهِ گرم به شاه غریب عالم کن هلالِ من نظری بر قد هلالم کن نشد برای تو کاری کنم، حلالم کن   به حکم امر نبی صبر کرده ام زهرا روانه ات به سوی قبر کرده ام زهرا   رسید موعد دیدار یا رسول الله در این هجوم شب تار یا رسول الله امان ز غربت بسیار یا رسول الله شدم بدون هوادار یا رسول الله   از این مصیبت عُظمی بپرس از زهرا به من نگفت غمش را، بپرس از زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا... https://eitaa.com/abdorroghaye
شمس نورانی من بودی و مهتاب شدی چقدر ناحلةالجسم شدی، آب شدی تا نفهمم که سه ماه است چه آمد سر تو گفته ای نیمه ی شب غسل دهم پیکر تو تازه فهمیده ام از شوهر خود پوشاندی بازویت بستی و هرطور که شد پوشاندی مثل یک مشکل لایَنحل و مبهم شده ای؟! یاس خوش قامت حیدر چقدر خم شده ای! اشک، از چشم من و روح الامین می ریزد آب میریزم و خونابه زمین می ریزد آستین بین دهان، زینب من ناله کشید تا که چشمم به رخت خورد، حسن ناله کشید جگرم سوخت ازین داغ عظیم و جانسوز پهلویت خوب نشد بعد نود روز هنوز دسته دسته ز لباست گل لاله چیدم با همین دست، تو را بین کفن پیچیدم باورم نیست که باید به دو چشمان ترم چوب تابوت تو را بر سر دوشم ببرم بگذر از من که شب و روز اذیت بودی جان حیدر چه بگویم که امانت بودی سرخ شد با رخ من رنگ تمام افلاک هستی ام را به چه رویی بگذارم در خاک؟! شد تمام این همه آشفتگی احوالت فاطمه جان پدرت آمده استقبالت https://eitaa.com/abdorroghaye
وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا https://eitaa.com/abdorroghaye
بی فاطمه نان شب این خانه، درد است کاشانه ام بی فاطمه بدجور سرد است زهرای من، بی گریه یک شب هم نیاسود ای روزگار پست، حق حیدر این بود؟! مظلوم هستم، داغِ بی اندازه دارم هر جای یثرب روضه هایی تازه دارم دیوار خانه زخمی و در هم شکسته یک دشت لاله بر روی بستر نشسته چشمم همین که بر نوک مسمار افتاد خوردم زمین و زانویم از کار افتاد بر میخ بی احساس، رد خون زهراست حتی روی دستاس، رد خون زهراست بر چادرش باید دو چشمم خون ببارد هر جای این چادر، هزاران روضه دارد با گریه می بویم، لباس محسنم را می گیرم آن دنیا، تقاص محسنم را گیسوی زینب نامرتب مانده، ای وای خیلی حسن از غصه در تب مانده، ای وای پایان ندارد گریه‌های ام کلثوم زانو بغل کرده حسینم، طفلِ معصوم از طعنه ی همسایه ها، حالم خراب است از دیدن نامردها، قلبم کباب است قنفذ به من می خندد و یاری ندارم تنها شدم، دیگر هواداری ندارم زهرا و محسن در کنارم، چه خیالی است هم بستر زهرا و هم گهواره خالی است گهواره ی خالی، چه تصویر عجیبی! مادر بدون طفل، چه حال غریبی! گهواره بوی شیرخواره می دهد، خب بر قلب مادر غم دوباره می دهد، خب گهواره یعنی اصغرم خواب است آرام شیری نخورده، سخت بی تاب است آرام از هم جدایی ناپذیرند این سه آخر گهواره ی خالی، رباب و یاد اصغر  https://eitaa.com/abdorroghaye
کجاست فاطمه ام، یار و غمگسار علی همان که بود مداوای حال زار علی کجاست فاطمه ام تا ببیند این مردم زدند طعنه به قلب جریحه دار علی به خنده گفت مغیره نگاه کن قنفذ بعید باشد اگر پا شود دوباره علی به خشت کوچه، رد خون، به من چنین فهماند چه دردها که به دل ریخته، نگار علی به دست میوه فروش مدینه در بازار انار دیدم و گفتم: کجاست یار علی کسی به تسلیت ما نیامد و ای کاش... خودش دوباره بیاید، شود قرار علی به زینبین غریب و به ناله ی حسنین محل نداد کسی، پیش چشم تار علی به جای فاطمه، با چاهِ بی کسی گویم: نگاه کن که گره خورده بد به کار علی دری که سوخته و بستری که گلدار است شده فقط کمی از درد بیشمار علی میان قبر، خودم را نهاده ام، در اصل... مزار فاطمه باشد همان مزار علی https://eitaa.com/abdorroghaye
اهل این خانه عزادارند بعد از فاطمه یک به یک بیمار و تبدارند بعد از فاطمه در کنار بستری که بوی مادر می دهد نیمه شب تا صبح بیدارند بعد از فاطمه گاه با هم روضه می گیرند، گاهی هم جدا... گوشه ای از خانه می بارند بعد از فاطمه با مشقت خونِ بر در پاک شد، دیوار نه فضه و اسما گرفتارند بعد از فاطمه بچه ها با چشم پر اشک و دلی لبریز بغض خیره بر تیزیِ مسمارند بعد از فاطمه مردم ناشکرِ شهری که به او سیلی زدند بر عذابِ حق سزاوارند بعد از فاطمه تسلیت گفتند با زخم زبان و طعنه ها تا که حیدر را بیازارند بعد از فاطمه هم علی، هم کودکان، در لحظه ی برخاستن دست بر دیوار بگذارند بعد از فاطمه نه حسن در کوچه بازی کرد دیگر نه حسین بچه ها از کوچه بیزارند بعد از فاطمه کوچه های شام و کوفه سهم زینب می شود داغ هایش سخت و بسیارند بعد از فاطمه https://eitaa.com/abdorroghaye
امام عصر نظر می کند، حواست هست؟ به هر محله گذر می کند، حواست هست؟   بدون یار و غریبانه در دل صحرا عزیز فاطمه سر می کند، حواست هست؟   شبیه مادر خود، خانه خانه مردم را از انتظار خبر می کند، حواست هست؟   در انتظار من و تو نشسته، با گریه... شبِ بلند سحر می کند، حواست هست؟   هر آن که گریه نکرد از مصیبت زهرا به روز حشر ضرر می کند، حواست هست؟   شنیده ایم غم کوچه را ولی آقا نظر به کوچه و در می کند، حواست هست؟   به روی حوریه حتی سقوط برگ درخت یقین که زود اثر می کند، حواست هست؟   ****   آهای شمر لعین مادری سرِ گودال نظر به ذبح پسر می کند، حواست هست؟ https://eitaa.com/abdorroghaye
غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر... فرصت از زندگی رو به زوالم مانده سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم: صبر کن، لطف خدای متعالم مانده کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟ عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده کربلایی نشدن، علت خسران من است بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده باید از داغ غریبی علی آب شوم تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟! https://eitaa.com/abdorroghaye