بهترین رفیق
✍️حمیده امامی، از کشور افغانستان با ارسال دلنوشتهای به جمع بانوان نویسنده مجلهافکاربانوانحوزوی پیوست
در روز عهد تو پیمان بستهای با من
چه زود گسسته شد پیمان تو با من
گفتی بیا آغوش من دریاست هر چند که بد کردی
حتی نمیخواهی بدانی چه بد کردهام
با هم پیمان بستیم که پای پیمانمان میمانیم در هر شرایطی.
روزها گذشت با تمام شرایط سخت پیمانم را حفظ نمودم اما زمانه بر خلاف باورهایم چرخید!
منی که فکر میکردم شکننده پیمان نباشم پیمان بر من شکسته شد! باور نمیکردم اما حقیقت بسیار تلخ بود
به قدری که داشتم کمر خم میکردم، تمام روح و روانم را به هم ریخته بود کارم جز گریه چیزی نبود زیرا هنوز روحم پاک و صادق بود هرگز دورویی و دروغگویی را نمیتوانست باور کند و امروز همان روز پیمان است روز حسین فاطمه (س)، روز بهترین رفیق خدا!
کم کم قلب پر از دردم پذیرفت که هیچ کس جز خداوند لیاقت دوستی ندارند «یارفیق من لا رفیق له» و هیچ قولی مانند قول خداوند نیست «وقول هو سدید»
خداوندا!دلم میخواهد فقط با تو دوست شوم چون رفاقت با تو پایدار است پیمان تو محکم است و تو مهربانی! خداوندا به حق بهترین رفیقت، رفیقم باش!
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"عشق ازلی"
✍️زهرا نجاتی
پدر روی دستهایش با کودک کوچکش، رو به روی سیدها ایستاده بود. سیدها نگاهی به کودک انداختند. پدر اشک بارید.
به تربت میان دستش، که ازمیان قرآن بیرون آورده بود، خیره شد. سیدها، نگاهش کردند.
کمی آن طرفتر، دخترک روی تخت بیمارستان، هذیان گویان به هوش میآمد.
...
نه خودش نه پدر، نه هیچ کس دیگر از آیندهی دختر خبر نداشت..
دختر بزرگ شد. بزرگ و بزرگتر و یک روز وقتی به خودش آمد فهمید خیلی وقت است دلباخته. به یک عشق قدیمی. به یک حزن بی پایان مسرت بخش.
به یک نوای شیرین چهارحرفی...
حالا اما دختر جسمی دارد مثل ادم بررگها دلی دارد نه پاک مثل کودکی. عشقی دارد آلوده به هزار ویک رنگ.
رنگین کمانی شده از آلودگیها. شده مثل آب رنگ گرفته، شده پر از رنگ و درد و جراحت گناه...جراحتهای التیام نیافته...
حالا از نوجوان عاشق و کودک شفا گرفته، چیزی جز تهنشینی، برای دختر نمانده..
اما عشقش به تو، کمی رنگ وبو گرفته، کمی از شورش کاسته و به شیدایی اندکی فهیمانه رسیده!
حالا دختر، فقط دلی دارد که بیش از کودکی عاشق شده،
ته نشینی از پاکیهای کودکیاش،
یک رنگین کمان هفت رنگ از گناهان ریز و درشت...
با یک عشق قدیمی که درست مثل همان روزها، بلکه مثل همان ازل، پاک، دوست داشتنی، زلال ونجاتبخش است...
عشق قدیمی ماندگاری که اسرع و اوسع السفینه است...
حالا دختر آرزو میکند به خاطر همین عشق، یک روز مثل همان کودک روی دست پدر، پاک باشد...
میلاد این عشق قدیمی برتمام عشقبازان حسین و برتمام دخترها و مردهای رنگین شده به گناه ولی مملو از عشق حسین، مبارک
#اعیاد_شعبانیه
#میلاد_امام_حسین_علیه_السلام_مبارک
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
خداقوت بانو
✍️نرگس سلیمانی
تبلیغات ثبت نام طرح مطالعاتی شهید مطهری را دیده بودم و وسوسه ثبت نام مرا هم درگیر کرده بود. از طرفی میترسیدم از شروع کردن و نیمه تمام گذاشتن یک کار دیگر در کنار دیگر کارهای نیمه تمام زندگیام که اتفافا کم هم نبودند.
راستش را بخواهید طلبگی را برای فهم اسلام واقعی انتخاب کرده بودم و دراین مسیر برایم مهم بود پای درس چه استادی مینشینم و برای همین بود که پای درس یک فقیه مجتهد فیلسوف مورخ نشستم.
لابه لای کتاب خواندنهایم وقتی به" نظام حقوق زن دراسلام" رسیدم، نتوانستم بر سؤال ذهنیام که او با همسرش چگونه بوده است؟ غلبه کنم و آخر سر خودم رایافتم در حال مطالعه مصاحبههای خانم روحانی بعد از شهادت استاد.
وقتی دانستم با وجود ازدواج در سن ۱۴ سالگی از تحصیل در آن دوران منع نشده و دیپلمش را گرفته و خلاصه کمکهای استاد به خانمشان در این زمینه طوری بود که ایشان هم لذت کسب علم را بچشد و استاد در علمآموزی به قول امروزیها «تکخوری» نکرده! با خیال راحت نشستم و کتاب "نظام حقوق زن در اسلام" شهید مطهری را خواندم و بر عمق جانم نشست حرفهای استاد! این بار اما نه به خاطر قلم شیرینشان بیشتر به خاطر عمل به دانستههایشان!
حالا اما با شنیدن خبر فوت همسر استاد شهید، همه آن کنجکاویها برایم بار دیگر تداعی شد و دوباره نشستم پای مصاحبهها و خواندم و خواندم! چه سخت بود فراق ۴۳ساله!
🥀خداقوت بانو🥀
#شهیدمطهری
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
آیینهی تمام نمایِ برادری
✍🏻 زهرا کبیری پور
برادر، تکیهگاه خواهر است.
وقتی برادر باشد دلت قرص است که کسی هست که هوایت را دارد، حتی اگر پدر نباشد برادر برایت پدری خواهد کرد.
عباس نیز بیش از آنکه برادر حسین باشد، برادر زینب است.
ادب و متانت او در برابر حسین، زینب را پیش از پیش عاشق او میکرد.
زینب میدانست که تا وقتی عباس هست، حسین هم هست، امنیت هم
شاید از همان لحظه که حسین بدون عباس از علقمه برگشت، پاهای زینب لرزید و بیتابی و اضطراب در جانش نشست...
چون دیگر عباسی نبود که فدایی شود...
وقتی میخواست بر ناقهی شتر سوار شود پیش از آنکه به گودال نگاه کند، به علقمه نگاه کرد و لابد در دلش گفت: بلندشو برادر
خواهر و نگاه کن
به نظر من روز ولادت عباس باید روز برادر میشد، بس که عباس برادر است هم برای حسین هم برای زینب
#حضرت_عباس
#خواهر
#برادر
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🌿🌸 ما میرسيم 🌸🌿
✍ نظیفهساداتمؤذّن
خانه پر از شادی بود. كودك زيبايی متولّد شده بود، سالم و شاداب و نورانی. انگار از جنس زمين نبود. نبايد هم میبود.كودكی كه پدرش علي(ع) باشد و مادرش فاطمه(س)، چه نسبتی دارد با زمين؟
اين خاندان هيچ وقت زمينی نبودهاند. اين خاندان امانتهای آسمان بودند روی زمين؛
براي زمينيها بودند؛ همهی وجودشان برای ما زمينیها چراغ و مشعل بود؛ امّا جايشان اينجا نبود. اينها امانت بودند، تك تكشان.
و امروز خدا يك امانت ديگر به زمين داده بود. همه شاد بودند. لبخندهای شيرين علی (ع) و فاطمه (ع) ، با لبخندهای كودكانهی حسنِ يك ساله در هم میآميخت و زيباتر میشد. خدا به حسن كوچك، يك برادر داده بود.
پيامبر كه آمد، همه فهميدند چرا شاديشان طعمی از غم با خود دارد.
پيامبر كه قنداقهی حسين (ع) را گرفت و گريست، براي همه معلوم شد كه زمينیها چه امانتداران نانجيبی هستند.
حسين (ع) به دنيا آمده بود تا قرباني شود. امّا نه براي اينكه مثل مسيحيّت منحرف شده، قربانی من و تو شود و بهشت را براي مان تضمين كند.
نه برای آنكه ما هر شكل و رنگی براي خودمان زندگی بسازيم و فكر كنيم يك عاشورا گريه كردن، ضمانت سعادت آن دنيای ماست؛
بلكه آمد تا برای خدا قربانی شود تا من و تو بفهميم نقطهی اوج انسان اين پايينها نيست. تا بدانيم كه چقدر میتوان بالا رفت؛ چقدر میتوان آسمانی شد.
حسين (ع) كشتی نجات است، چون مكتبش مكتب آگاهی و معرفت و معنويّت است؛
مكتب ايثار و شهادت است.
و كسي به نجات دست میيابد كه راه حسين (ع) را بشناسد و مسير خود را به آن سو بكشاند.
امروز عيد عاشقاني است كه پاروزنان قايق كوچك زندگی خود را به سوی كشتی نجات بشريّت پيش میبرند.
امروز عاشقان قايقسوار پارو به دست، نيّت بيعت میكنند و دستهای بيعتشان را بر سينه میگذراند:
السّلام عليك يا سفينة النّجاة.
كجايي همسفر؟ قايق تو هم كوچك است؟ خجالت نكش. اينجا خيلیها با يك تختهپاره خود را رساندند و از نجاتيافتگان شدند. نترس! همه را میپذيرد. فقط مسيرت را درست پارو بزن. فقط سمت گردابها نرو.
پارو بزن. ما میرسيم.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#میلاد_حضرت_عباس علیهالسلام
این ندا از طرف عرش برین آمده ست
باب حاجات به دیدار زمین آمده است
گل بریزید به پای قدمش با شادی
ساقی کرببلا حامی دین آمده است
#نگین_نقیبی
💠 #شاعران_آئینی
#شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
« آدم و فرشته»
✍️طیبه فرید
فاصله بین زمین و آسمان در قرق فرشته ها بود، برای شستن سیاهیهای شهر باران آورده بودند. او مامور بود قطره های باران را با بال هایش به زمین بیاورد،آرام آرام فرود آمد.درست وقتی که داشت قطرههای باران را می ریخت روی آسمان زمین، از پشت شیشههای بخار زده ی پنجره طبقه ی پنجم برج چهارده طبقه او را شناخت، از روی چال پشت لبش! و از رُستنگاه موّاج موهایش.
همانجا پشت شیشهی اتاق معلق مانده بود،از قدیم یک دل نه، صد دل عاشقش بود. اولین بار آدم را توی بهشت دیده بود.اطراف عرش!نور بود،شبحی از نور!*
تسبیح گفتن را از او یاد گرفته بود.
همانطور که محو چشم هایش بود،کنگره بالهایش را کشید روی شیشه ی باران خورده پنجره اتاق آدم و او با لبخند دستش را گذاشت روی شیشهی بخار زده، روی بال فرشته.
نگاهشان در هم گره خورد! یادش افتاد به آن روز که بال شکشته اش را کشیده بود به پَر قُنداق آدم و بال بی جانش، جان گرفته بود!*
اشک روی گونه ی فرشته لغزید و آمد پایین، شیشه باران خورده مشجرتر شد.
دوست داشت برای همیشه پشت پنجره اتاق آدم بماند.
*اَىّ شَىْءٍ كُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللّهُ عَزّوَجَلّ آدَمَ (ع)؟ قَالَ كُنّا اَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرّحْمنِ فَنُعَلّمُ لِلْمَلاَئِكَةِ التّسْبِيحَ وَ التّهْلِيلَ وَ التّحْمِيدَ».
از امام حسين (ع) پرسيده شد: «قبل از اينكه خداوند عزّوجل آدم (ع) را خلق كند، شما چه چيزى بوديد؟ فرمود: ما شبحهايى از نور بوديم كه بر گرد عرش خدا مىچرخيديم و به ملائكه درس تسبيح و توحيد و ستايش خدا را مىآموختيم».
*مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷
@AFKAREHOWZAVI
گفتگو در تالار آیینه
✍️نجمه صالحی
پازل یا جورچین یکی از بازیهای سرگرمکننده کودکان است که گاهی برای تقویت اعصاب بزرگترها هم تجویز میشود. بازی دوستداشتنی که من هنوز دوست دارم، به قول دوستی حتی دچار سندرم پازلبینی هم شدهام و به طور عجیبی در زندگیام، ماجراها را پازل خدا میدانم.
حتما بارها اتفاق افتاده که قصد کار خیری را ندارید اما آن را ناخواسته و بیدلیل انجام میدهید، یا گره از کار افراد باز میکنید یا مثلا زیارت نصیبتان میشود یا مثلا رشتهای که دوست داشتید ادامه دهید در اثر یک اتفاق تغییر میدهید و در مسیر دیگری قرار میگیرید و هزاران ماجرا که به نظر من در مسیر جریان پازل خداست.
روز پنج شنبه نیز دوباره من بخشی از یک پازل شدم و در جلسهای شرکت کردم که اصلا یک درصد هم فکر نمیکردم آنجا حضور داشته باشم، تالار آیینه.
تالار آیینه، جمع خودمانی دهه هشتادیها با تعدادی از اساتید جامعهالزهرا سلامالله علیها بود. در این دورهمی گاهی یک موضوع و گاهی موضوعات مختلف به صورت چالش در میآید و دختران نظراتشان را بازگو میکنند و در آخر اساتید در حک و اصلاح نظرات همکاری میکنند و گاهی بارش فکری هم میشود و موضوع جدیدی متولد.
بیشتر کارهای هماهنگی، ثبتنام، پذیرایی و فیلمبرداریو... توسط همین دهه هشتادیهای فعال انجام میشود، دختران خوشفکری که دغدغه شناخت و بصیرت دارند.
نکات جالبی آنجا دیدم مثلا استادی با کودک شیرخوارش آمده بود و دغدغه حضور و همراهی داشت، مادری با دخترش آمده بود تا مثل من، شنونده نظرات باشد، تازه عروسی آمده بود از تجربه زیستهاش بگوید، تصاویر و صدا هم ضبط میشد اما چهرهها در قاب دوربین نبود.
سعی کردم دغدغه دختران را خوب گوش دهم، بحران هویت و دخترانگی، معضل تربیت خانوادهها، درس گرفتن از خطای تربیتی والدین و مسائل دیگر از مهمترین موضوعات چالشی بودند. در خلال بحثها انگار بزرگترها داغ دلشان تازهتر شده بود و داشتند تجربههای زیستهشان را برونریزی میکردند؛ اگر استاد بزرگ حواسش نبود سهم تقسیمبندی زمان از آن چیزی که دبیر راهبر تالار آیینه به دختران دهه هشتادی داده بود کمترتر میشد.
سهم پازلی من در این حضور، شنیدن دغدغهها و دیدن این جمع بود، حرکت خودجوش و جهادی و خالصانه این اساتید که شاید هر کدام برای خودشان مجموعهای را اداره میکردند!
آمده بودند تا در میان دختران قرار بگیرند و حرف دلشان را بشنوند تا گرهی باز کنند تا آنان را آماده کنند برای مادرانگی، برای تربیت نسل مهدوی، برای یکی شدن در مسیر بندگی و اطاعت.
پ.ن: به نظرم باید بیشتر و بیشتر با دختران صحبت کرد، گفتگو در پارک و کافه و فضای صمیمیتر را ترجیح میدادم.
#اساتید_جامعهالزهرا
#دهه_هشتادیها
#تالارآیینه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
دخیلک یا ابوفاضل ...
✍️زهره قاسمی
ما مست حسینیم و گرفتار ابالفضل
با مطرب و مهتاب جهان کار نداریم...
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«جان امام»
✍️فاطمه شکیب رخ
آمدی تا که حسین (ع) پشت و پناهت بشود
جان عالم بفدایت، جان تو جان امامت بشود
قدمت در همه جا همره سلطان شهیدان بشود
بوسه گاه پدرت، پیشکش عهد و وفایت بشود
آمدی تا که علی(ع) صاحب اولاد درخشنده شود
کاشف الکرب حسین (ع)، قسمت مادر بشود
تا قیامت حرمت، اذن دخول حرم یار شود
کرمت، ملجا و ماوای نیاز همه عالم بشود
آمدی تا که شرف در قد و قامت، بتو تمثال شود
غیرت از روی تو بر مردی و مردانگی، آغاز شود
آمدی تا که نگاهت غم واماندهٔ شیطان بشود
تکیه گاه علم خیمه زینب (س) بتو وابسته شود
آن دو دستی که به اشک چشم مظلوم، غسل داده شود
کف العباس (ع) شود، ملجا درماندگی ما بشود
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ»
🌹ولادت با سعادت ابالفضل عباس علیه السلام تهنیت🌹
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
افتخار مادری
✍️ مخدره چمنخواه
۱] از آنجا که بخشی از زندگی و تربیت معصومان (علیهم السلام) به مسئله «مادر و نیاکان مادری » آنان، اختصاص دارد؛ زیبنده است که در نگارش زندگینامه هر معصومی، به این موضوع نیز پرداخته شود .
امام سجاد (علیه السلام) فرزند حسینبنعلی (علیه السلام) و مادر آن حضرت «شهربانو» است. در کتب تاریخ و زندگی ائمه نام مادر امام چهارم مورد اختلاف است و علاوه بر شهربانو به دوازده نام دیگر همچون؛ شاه زنان ، جهانشاه، شهرناز، جهانبانو و... آمده است . دانشورانی چون یعقوبی، کلینی، شیخ صدوق و شیخ مفید با وجود اختلاف در نام وی، او را دختر «یزدگرد سوم» آخرین پادشاه ساسانی دانستهاند و جمله مشترک و مورد قبول این اقوال را میتوان در یک عبارت گنجانید یعنی «شهربانو دختر یکی از بزرگان و سرشناسان ایران زمین می باشد.» شیخ مفید، فتال نیشابوری و فضل بن حسن طبرسی اینگونه روایت کردهاند: وقتی امیرالمومنین (علیه السلام) به خلافت و حکومت رسید، حریث بن جابر حنفی را به عنوان کارگزار خود به مشرقزمین اعزام کرد. وی پس از مدتی دونفر از دختران یزدگرد را بهدست آورد و آنان را نزد امیرالمومنین (علیهالسلام) فرستاد. آن حضرت شهربانو را به حسین (علیهالسلام) بخشید که حضرت زین العابدین (علیهالسلام) از او متولد شد و دیگری را به محمدبن ابیبکر بخشید.
سیدعبدالرزاق موسوی مقرم، عالم شیعی قرن چهاردهم هجری در این مورد میگوید: بر هیچ اندیشمندی پوشیده نیست که روایت شیخ مفید و فتال و طبرسی به حقیقت نزدیک تر است. زیرا امام سجاد (علیه السلام) بدون اختلاف در زمان خلافت جدش امیرالمومنین (علیهالسلام) متولد شد و سه سال با آن حضرت بود.
۲] در هر صورت موقعی که اسرای ایران در مدینه بر عمر بن خطاب وارد شدند، شاه زنان که دید مسجد پر از جمعیت است و خلیفه مسلمین تند به او نگاه میکند، صورت خود را پوشانید و به سبب شدت ناراحتی، فریاد زد: «سیاه باد روزگار هرمز که فرزندانش اسیر شدند!» خلیفه که به زبان فارسی آشنایی نداشت، گمان کرد که شاه زنان وی را دشنام میدهد، خشمگین شد . در این هنگام، امام علی (علیه السلام) با ترجمه سخن او به عربی، خشم عمر را فرو نشانید. خلیفه تصمیم گرفت دختران شاه ساسانی را همچون دیگر اسیران جنگی، به مزایده بگذارد؛ اما امام علی (علیه السلام) به او چنین گوشزد کرد که: بر اساس فرمایش و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) باید به «بزرگ زادگان » اکرام و احترام نمود . امام علی (علیه السلام) فرمودند: بر طبق سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنها را نمیتوان فروخت؛ بلکه مختارند یکی از مسلمانان را به عنوان همسر خود برگزینند و از سهمیه غنیمت و بیت المال آن مسلمان به شمار آیند.
به هرحال شهربانو بعد از چند روز از تولد یگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علت بیماری رحلت کرد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد و شهر مدینه به سوگ «بانوی مقدس» نشست.
۳] بیبی شهربانو نام آرامگاهی در شهر ری است. طبق کتیبه موجود در آن و باور مردم مقبره «شهربانو» همسر امام سوم شیعیان حسین بنعلی(علیهالسلام) و مادر امام چهارم شیعیان حضرت سجاد (علیهالسلام) است.
به عقیده برخی از کارشناسان به دلایلی همچون قرارگرفتن زیارتگاه بر فراز کوه، نزدیکی به چشمه، ویژگیهای معماری سنگی، اختصاص زیارت آن به زنان در برخی دورهها، کاربرد واژه بانو و شهربانو برای ایزدبانوی آناهید و تشابه افسانه «بیبی شهربانو» با داستان زیارتگاه زرتشتی «بانوی پارس» در یزد، این بنا در اصل از نیایشگاههای آناهید، الهه آبها و باروری و از پرستشگاههای زرتشتیان پیش از اسلام است.
مری بویس استاد دانشگاه و پژوهشگر آیین زرتشتی که تمام عمرش را به پژوهش در رابطه با ایران باستان و آیین آن صرف کرده است در مقاله خود «بیبیشهربانو و بانو پارس» مقبره بیبیشهربانو شهر ری را به آناهید زرتشتیان قبل از اسلام نسب داده است. مری بویس معتقد است داستان فرار شهربانو از کربلا افسانه ای بیش نیست و به دلیل زمینه های دینی ایرانیان جذب مقبره شهربانو شده است.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
لبخند شیرین حجت خدا
✍️ فاطمه شکیب رخ
در این دو روز گذشته چقدر عکس گنبد و حرم و ضریح از حرم باصفای اباعبدالله و ابالفضل عباس علیهما السلام در فضای مجازی انتشار یافت. اما درست در آغاز سومین روز وقتی به ولادت تابناک امام سجاد علیه السلام می رسیم تنها تصویر غربت از حریم امام شیعه همان عکس خاکی قبر مطهری است که روضه مصور است.
شب ولادت است و به وقت اندوه نیست، باید از لحظههای شادمانی زندگانی آقا علی بن الحسین (ع) نیز گفت مثل آن لحظهای که در محضر ایشان تشتی آوردند و لبخند بر لبان پر مهر حجت خدا نقش بست، باز هم بستر روضه گشوده شد... اصلا چرا تلخ و شیرین را از حلقه ملازمت با هم خارج کنیم، شاید قرار است که لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ فِي كَبَدٍ، در الگوی زندگی بشر در شأن امام تجلی یابد و اسوهگی امام سجاد (ع) در شمار مصادیق آن شناخته شود..
جان عالم بهفدایت که آمدنتان دل بابا را به شادمانی نشاند، علی اوسط بودی و وارث امامت و عصمت و سیادت...آقاجان خوش آمدید.
🌹ولادت باسعادت حجت خدا امام سجاد علیه السلام تبریک و تنهیت باد🌹
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
ملائک پای درسش بر سجودند
✍️زهره قاسمی
علیِّ دومِ ارباب آمد
جهان از دیدنش بی تاب آمد
به ماه امشب بگو بیرون نیاید
که ظلمت رفته و مهتاب آمد
گلستان محو عطر بی مثالش
بدون شک گلاب ناب آمد
تمام عالم امشب شکر گویند
که دین را گوهری نایاب آمد
ملائک پای درسش بر سجودند
که ایمان از دل محراب آمد
شب عید و دلم تا کربلا رفت
دوباره از دو چشمم آب آمد
عطش های مرا تا دید ارباب
به اعجازش شبی در خواب آمد...
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
صدای شکستن میآید
✍️فاطمه میری طایفه فرد
این روزها مادران مشغول کارند، گویی در گوشه خانه یک تابلو نصب شده مثل همانهایی که در اول عملیات عمرانی جادهها میزنند. خانه زیر و رو میشود تمیز میشود، بوی انواع شوینده از تمام خانهها بیرون میپاشد. اصلا مادرها کار ندارند که اعضای خانواده کمک کنند یا نه؟ برایشان مهم است یا نه؟ آنها کار خودشان را میکنند. فقط شبها گاهی وقتی همه در خواباند صدای آهی، نالهای، چیزی از خانه بلند میشود که گاهی شنیدهمیشود گاهی هم نه.
بعضی ازاین مادرها چند قسمت میشوند، یک قسمت مادر چندتا بچه قد و نیمقد، یک قسمت همسر یک مرد که باید مانند یک ملکه در تسخیر قلب همسر خود باشد، یک قسمت دخترِ پدر و مادرش، یک قسمت خواهر خانواده است، یک قسمت خود وجودش است که در کارهایش تجلی کرده مثلا معلم است، کارمند است، محصل است، نویسنده است، مشغول پایاننامه است، در هر کدام از این ساحت وجودی یک وظایفی نهفتهاست که حتی اگر نخواهد نمیتواند از آن تخطی کند.
خیلی از اين وظایف تعریف شده با آمدن عید و بهار و ماه رمضان کار ندارد، باید خودت را برسانی، ولی مادر خانه، زن خانه، کار ندارد که کار ندارند، او کار دارد برای عید، برای بهار، برای ماه مبارک رمضان. او خانهاش را آماده روئیدن شکوفهها میکند. او خودش را مهیای وظایف بیرونی خود میکند، او باید فکری هم برای دل خود کند که ماه خدا دارد از راه میرسد.
همه اینها هست و یک جسم نازک که قرار بوده《لیست بقهرمانه》باشد. اما او در این شرایط یکهتاز میادین قهرمانیست، میداندار جهاد اقتصادیست، او با تمام شرایط ایستاده است. ولی باید مواظب بود نکند فراموش کنیم، نکند بیخیال کمک شویم به بهانهای که او میتواند.
صدای شکستن میآید شاید دلی، شاید استخوانی، شاید مادری.
قدر مادران را بدانیم.
بهار آمدنی است.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
گردش علمی با گل نرگس
✍️نجمه صالحی
شنیدههایمن حاکی از آن است که جد مادربزرگ مرحومم به امام سجاد علیه السلام میرسیده. امروز هم که میلاد سیدالساجدین علیه السلام بود، برای دختران کلاس، شاخههای گل نرگس هدیه بردم تا از روز میلاد، خاطره خوشی در ذهنشان بماند.
بعد از تدریس، همراه دختران، در نشستی که موضوعش در مورد همایش شرق شناسی و امام حسین علیهالسلام بود، شرکت کردیم. در راهروها حین حرکت، یکی از آنها با لبخند گفت: «گردش علمی داریم!»
دیدن برق شادی در نگاه دختران و عکسهایی که با گلها میگرفتند و نفسهای عمیقی که از استشمام گل نرگس، به عمق جانشان فرو میبردند به من فهماند «ادخال سرور در دل مومنان»، ولو با شاخه گلی امکان دارد!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِین
به درستی که شاد کردن مؤمنان، دوستداشتنیترین کارها در نزد خدای متعال است.*
*الكافى، ج 2، ص 189.
🍃الحمدلله علی کل حال🍃
#میلادامام_سجاد_علیهالسلام
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«توکای سیاه»
✍️طیبه فرید
روزهای ابری ، از پشت پنجره ی اتاق می دیدمش،فقط روزهای ابری! سیاهی اش وسط درخت انار پیدا بود. توکای سیاه وسط انجمن گنجشک ها.
گنجشک ها لانه هایشان شکاف های زیر شیربانی ودرز دیوارها بود و سقف پریدنشان از این درخت به آن درخت! وروزیشان ته مانده سفره آدم ها و کرم های باغچه.اما توکای سیاه، بلند می پرید. کجا؟! نمی دانم... روزهای ابری که خورشید نبود، میهمان شاخه ی انار بود، روزهای آفتابی را روی کدام شاخه می نشست نمی دانم...
قبل از اینکه توکا بیاید صدای چریپ چریپِ گنجشک ها، حیاط را پر می کرد.و وقتی می نشست میان درخت انار و شروع می کرد به نطق کردن، گنجشک ها بی صدا می نشستند و صدایشان در نمی آمد،نه فقط گنجشک ها،حتی من پشت پنجره اتاق .
منطق توکا را نمی دانستم اما انگار گنجشک ها زبان او را می فهمیدند، وسط آواز توکا همگی ساکت بودند. میان برگ های زرد درخت انار، سیاهی توکا خیلی به چشم می آمد و البته سرخی آن انار خندانِ روی بالاترین شاخه که دست کسی حوصله ی چیدنش را نداشت، اما خدا می داند چندتا چشم دنبال سرخی دانه هایش بود و طعم ملسش را تصور می کرد.
روزهای آفتابی آخر زمستان باغبان آمد و تمام درخت های حیاط را هرس کرد و خاک باغچه را زیر و رو... صدای چریپ چریپ گنجشک ها کل حیاط را برداشته بود.
انار سرخ خندانِ سر بلندترین شاخه درخت انار، خشک و سیاه شده بود، آن را بین شاخه های هرس شده دیدم! وقتی بلندترین شاخه توی دست های باغبان با بقیه ی شاخه ها روی زمین کشیده می شد تا برود بیرون از حیاط و جایی دورتر بسوزد، تا دودش به چشم و چال در و دیوار خانه نرود.
دیگر از توکای سیاه خبری نبود!
دیشب خواب دیدم توکای سیاه با سیمرغ به کوه قاف رسیده، به چشمه آب حیات.
توکا آدم شده بود.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
کلاه عقلانیتتان را سفت بچسبید
✍️زهرا نجاتی
در زمانهی عجیبی زندگی میکنیم.
زمانهای که بخشی از هنرمندان، به جرم عدم همراهی با براندازها، بایکوت میشوند، دیده نمیشوند، خبرفوتشان، بین خبر گرانی و سقوط دلار، گم میشود و عدهای دیگری با نشر اکاذیب و فیلمهای آشوب زا، کارت بازرگانی دریافت میکنند!
و عدهای با جاسوسهای رژیم صهیونیستی، آن قدرنزدیکاند که از طریق آنها، فرارشان از ایران را رقم میزنند!
عدهای مثل حامد زمانیها، حذف و بایکوت میشوند و از طرفی شروینها میتوانند بدون نگرانی، بدون ذرهای خجالت، با یک ماله کشی جزئی برخیانتهای پیشینشان، قطعهای بیرون بدهند که در راستای تحقق انقلاب جنسی، گره گشایی کند: آشکارا دم از رابطه با زن متاهل بزنند و از فرزندی که زنازاده است! درست مقارن با خیانت متاهلین و فراگیری مشکلات جنسی و آمار بالای طلاق و بالاتر طلاق عاطفی در کشور.
در روزگاری زندگی میکنیم که در کشورهای غربی، میخ مخالفت با فمنیسم بر زمین کوبیده میشود چون از ته راهی میآیند که ما هنوز روی نقطهی آغازش ایستادهایم و به وضوح اعلان اشتباه میکنند.
اما همین اعلانشان ذیل امپراطوری رسانه، گم میشود، چون ما هنوز در علم رسانه، عقب هستیم و در جنگ رسانهای، عقبتر.
این است که در برنامههای شبکه های خودیشان، دم از بچه و خانواده میزنند و زبالههای فرهنگیشان که پیش از این چوبش را خوردهاند، به کشوری مثل کشور ما میفرستند!
آن وقت، اینجا عدهای خوشحال از برو بیای فرهنگی بااین کشورها، در آداب و عقلانیت وتفکر لیبرال غربی، مضمحل میشوند.
بنابراین اصلا عجیب نیست، وقتی ستارهی فیلمهای ایرانی، در مصاحبهاش،خاورمیانه را کثافت دانی مینامد و اعتقاد دروغین خودش را به اسم احساس تمام متولدین این منطقه، به خورد مخاطب میدهد!
آری در چنین روزگاری زندگی میکنیم و چارهای نیست جز تجهیز به سوادرسانه، چنگ زدن به دامن تقوا برای داشتن بصیرت، نگاه دوختن به نگاه وافق دید رهبری و تلاشگری برای مبارزه با امواج تخریبگر دشمن.
اینها را نگفتیم تا ناامید شویم. گفتیم که مراقبتر باشیم، هم برای موسیقیهایی که به مغز وقلب جوانانمان، نفوذ میکنند، هم در تصاویری که میبینیم و میبینند و هم برای نظارت به چهارچوب عقلانیت وجهانبینی که خیلی تلاش میکنند در امپراطوری رسانهشان، برما حاکم کنند!
#گلشیفته
#شروین
#شهرام_عبدلی
#سواد_رسانه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
رزق مقرر
✍🏻 زهرا کبیری پور
این و قبول دارم که در این دولت اسلامی تا دلتان بخواهد مسئول بیکفایت و غیر اسلامی داریم و متأسفانه سفرهی قشر آسیبپذیر جامعه دارد کوچک و کوچکتر میشود
اما
به این هم اعتقاد دارم که خدا همان خدایی است که روزی بندههایش را صبح به صبح قبل از اینکه چشمهایشان را باز کنند به درِ خانهشان آویزان کرده، حالا به یکی کمتر به یکی بیشتر و دمَش گرم کاری به دلار و تورم و سکه ندارد...
فلذا
فیالواقع خداوند اِندِ مرام و معرفت است
فلذاتر
یا ایهاالمؤمنون لا تخف و لاتحزن
#رزق_من_لایحتسب
#و_خدایی_که_به_شدت_کافی_است
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
گذاشت توی پاکتی هزار و یک نشانه را
همین قلم، همین دل و ورق ورق فِسانه را
سرش دوباره شور بود دلش دوباره شعر بود
که آب داد دیده اش نَفس نَفس جوانه را
برای دَم گرفتنش، برای چشمهای خیس
برای گریه گرچه او نداشت کوه شانه را
قلم گرفت و رخصتی زِ شعر محتشم گرفت
کشید پای دفترش شروع عاشقانه را
چه شورش است این که در میان قلب عالم است
دوباره از حسین گفت و دم زد این ترانه را:
"سلام بر تویی که از تو هیچ دل نمیکنم"
مُعطّر از حسین کرد جای جایِ خانه را...
نوشت عشق و خواند عشق، نوشت کربلا، حسین
گذاشت توی پاکتش هزار و یک نشانه را...
#مهتا_صانعی
#حسین_عزیز_زهرا سلاماللهعلیها
💠 #شاعران_آئینی
#شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
"به بهانهی روز تربیت اسلامی"
✍️مرضیه رمضانقاسم
بمباران اطلاعات بیش از آنکه بستری برای گسترش علم و دانش بگشاید، با مسکوت کردن افراد سئول دست طالبان علم را قلع و قمع کرده،
توان سوال و رمق پرسش را در پرسشگر از ریشه خشکانده است و پای دانشپژوهان را برای دویدن دنبال استاد لنگ میکند؛ در حالی که شبهه و سوال فتیلهی اذهان را بالا میکشد و چراغ عقل را پرفروغتر میکند.
متاسفانه پیامرسانها اذهان را آماج بمباران اطلاعات کردهاند.
فرد جویای علم برای حرکت، تحول و تکاپو نیازمند "سوال" است، پرسیدن و چالش ایجاد کردن و زمین و زمان را به هم دوختن تا به پاسخ رسیدن خودش قیام علیه خفتهپروری و ناآگاهیست.
پس علیه قعودمان قیام کنیم یعنی در روز همچون خورشید بپاخیزیم و شب قبل از خواب همچون ماه، ماهرانه در آموختههایمان سیر فکری کنیم و گرنه دچار کسوف و خسوف میشویم.
اگر بدون هدف حرکت کنیم و ندانیم دنبال چه هستیم هر چند فرد تلاشگری هم باشیم بسان خفتهایم.
پس هر روز صبح بپاخیزیم و از خود بپرسیم دنبال چه هستیم؟ هدفمان چیست؟ از چه مسیری میخواهیم به هدفمان برسیم؟
آیا هدفمان پول است؟ اگر دنبال پول هستیم بعد از تلاش به پول خواهیم رسید. وقتی آن را به چنگ آوردیم، دنبال چی هستیم؟
آیا هدفمان مقام است؟ اگر دنبال مقام هستیم بدانیم که به مقام هم خواهیم رسید. وقتی به مقام رسیدیم دنبال چه هستیم؟
آیا هدفمان رفتن به دانشگاه و مدرک گرفتن و کسب اعتبار است؟ اگر هدفمان مدرک و دانشگاه باشد باید بدانیم که به دانشگاه و کسب مدرک نیز خواهیم رسید. وقتی مدرک به دست آوردیم دنبال چه هستیم؟
انسانی که هدف ندارد بیقرار است،
انسان اگر با خودش قراری نداشته باشد به سندرم بیقراری مبتلا میشود؛ پس هر روز صبح، با خود قراری بگذاریم تا یاریگر ما برای دستیابی به اهدفمان باشد مثلا روزی یک یادداشت ویژه بنویسیم یا اینکه روزانه به صورت موضوعی یک روایت از کتاب میرانالحکمه بخوانیم و شب هنگام حسابرسی کنیم ببینیم چقدر پایبند به قرارمان بودهایم و چقدر بیقراری کردهایم.
آری اگر آدمی واکسن انگیزه و عشق را تزریق نکند در برابر ناملایمات خسته میشود هر چند بیدار و زنده باشد اما خفته و جیفهای بیش نیست که دارد ادای بیدارها و زندگان را در میآورد.
پس بهتر است از از ادابازی به زندگی حقیقی تغییر کاربری دهیم.
یادمان باشد زندگی یک فرمول بیشتر ندارد و آن کسب مهارت است
مهارت دانش
مهارت تابآوری
مهارت ارتباط موثر
مهارت محبت و عشقورزی
فرق انسان خفته و بیدار در کسب مهارت است وگرنه همهی ما انسانیم و طبیعتاً دغدغهی خوراک، پوشاک، مسکن، مرکب، شهوت و... داریم.
دغدغهی من و تو کدام است؟ دغدغهی کسب مهارت یا دغدغهی...
چون که ۱۰۰ آمد ۹۰ هم پیش ماست
#روز_تربیت_اسلامی
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بسم الله الرحمن الرحیم
از:آلاله
به:یگانه منجی
سلام مولای من!
شما واسطه فیض و رحمت الهی هستید که باران رحمت و لطف الهی را بر زمین خشک و بی ثمر جاری می نمایید تا آثار حیات و زندگی در آن پدیدار شود و انسان ها تقدیس کنان لطف و رحمت همیشگی خداوند را به یاد آورند و به او امیدوار باشند و نا امیدانه از سوی درگاه الهی برای خواسته هایشان به سویی دیگر نشتابند.
مولای من!
روح های خسته و خشکیده از باران ایمان و محبت نیز جرعه ای آب حیات می طلبد تا در این وادی وانفسای عمر اندکی جان تازه بگیرد.
مولای من! ما را شایسته دریافت جرعه ای آب حیات بخش کن.
#نامه_خاص
#به_قلم_آلاله
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
نکاتی درباره #حقیقت وجود انسان
✍️فخری مرجانی
وقتی انسان به دنیا میآید و وارد این عالم طبیعت میشود، قبل از اینکه اکسیژن هوا را تنفس کند، یك #قوه و نیروی اولیه دارد.
كه با آن قوه، حركت اولیۀ انسان شروع میشود؛ یعنی نفس میکشد، قلب كار میکند، ششها حرکت میکند، دستگاه گوارش به حرکت درمیآید، هضم صورت میپذیرد و...
همۀ اینها از نوع #«حركت» است و این حركت از همان قوۀ اولیه است.
از حركت دستگاه گوارش، خودِ قوه، قوّت پیدا میکند تا از این قوّت بهدستآمده، استعداد تغذیه بالاتری در قدرت خودش ایجاد کند؛ بنابراین نیروی جذب غذا و تغذیه در لحظۀ اولیه تولد با ده ماه بعد یكی نیست.
در ظاهر، تغذیه، قوه را بالا میبرد و قوۀ بالا، استعداد تغذیه را بالا میبرد و بر روی هم تأثیر میگذارند؛ اما آنچه حركت میكند، نیروی اولیه است. آن نیرو؛ هم غذا را هضم میكند و هم نیروی خودش را بالا میبرد.
هر چقدر این نیرو افزایش مییابد، قدرت بیشتری بروز میدهد. تا جایی كه تفكر و دیدن و شنیدن و... همه از رشد این نیروی اولیه، بروز و ظهور پیدا میكنند.
پس وقتی انسان از درون، استعدادش شکوفا میشود، تمامی ابعاد انسان به تناسب شرایط و استعداد، ظهور میکند، اما همه اینها یك حقیقت بیشتر نیست؛ اینها ابعاد آن #«حقیقت» است.
#حقیقت_انسان
#حرکت
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💢برای «که» بنویسیم؟
✍️ استادجواد محدثی، کتاب «با اهل قلم» مینویسد:
نوشتن، «ارتباط کتبی» با خوانندۀ اثر است و کلام تو، وسیلۀ ارتباط.
اگر مقصودت به خواننده منتقل نشود، چه فایده؟ اگر با مخاطب، نتوانی رابطه برقرار کنی، از نوشتن چه سود؟
پس، شناخت مخاطب ضروری است. اینکه بدانی با چه کس رویارویی،
خوانندگان سخن و شعر و مقاله و داستانت چه کسانیاند؟
بُرد و تأثیر نوشتهات تا چه حد است؟ اصلاً میخوانند یا فقط تو مینویسی؟ میخرند، یا فقط تو چاپ میکنی؟ میفهمند، یا تو فقط صفحه پر میکنی؟
ادبیات کودکان هم از همین مقوله است.
بسیارند کسانی که برای «کودک» مطلب مینویسند، اما دنیای کودک را نشناختهاند.
و بسیارند کسانی که شاعر شعر کودکانند، اما فضای کودکانه در شعرشان نیست، هر چند الفاظ بچگانه به کار برند.
یعنی: مهم، شناخت حوزه واژههای کودکانه و دنیای خاص کودکان است و به زبان آنان و متناسب با فهم و درک و زمینۀ آنان سخن گفتن.
کتابی هم که برای کودکان نوشته میشود، کافی نیست که فقط نامش کودکانه باشد یا تصاویر رنگیاش برای این قشر و «گروه سنی» گیرا و جاذب باشد. مفاهیم و محتوا را هم باید لحاظ کرد.
باری... وقتی مینویسید، تصور کنید خوانندگان خویش را (از قشرها و گروههای مختلف) که روبروی شما نشستهاند و با آنان حرف میزنی.
«ارتباط مستقیم»!...
مردم، امروز به چه چیزهایی نیاز دارند؟
خواستار چه مطالبی هستند؟
کدام مطالب و پیامها و نوشتهها و تحقیقها، برای امروز زندگیشان و زندگی امروزشان، کارساز و راهگشا و مفید است و از خواندن، بهره میبرند؟...
به راستی اگر این جهات در نظر نباشد، در «خلأ» نوشتن، و برای تودههای انبوهی از «خوانندگان نامشخص» و نمیدانم در کجا و در چه سن و با چه شرایط نوشتن، چه دردی را دوا میکند؟
ناگفته نماند که: کار ادبی و هنری و شعر، قدری باید ایهامها و ابهامها و رمز و راز و کنایه و تشبیه و توصیف و استعاره و زبان چند بعدی و قالب فوق عادی و سطح فوق معمولی و... داشته باشد. ولی تا چه حد؟...
آیا حتی به قیمت تبدیل ادب و شعر و هنر، به ابزاری بیاستفاده برای مردم؟ و به بهای بیمشتری و بیمستمع ماندن دستاوردهای ادبی و شعری؟
اگر بنا باشد «ادبیات» به صحنۀ زندگی هم بیاید و در متن حیات مردم جاری و ساری باشد، به معنای از دست دادن وجهه و صبغۀ ظریف و جالب و جاذب «صناعات» لفظی و معنوی نیست.
اما... نباید فراموش کرد که کار قلمی، برای مردم و در خدمت حق و در ارتباط با خلق است. فاصلهها را باید پر کرد، تا «ارتباط متقابل» میسور گردد.
#نویسندگی
#مهارت_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
نامش، یادش، تجلی عشق
✍️فاطمه میری طایفه فرد
نامش که میآید، عشق تجلی میکند، عشق درست به معنا مینشیند. واژهها صف میکشند تا خرج مرامش شوند و در وصف او به کار گرفته شوند، هرچه دارند میگذارند تا شايد به مسمای عین او برسند که نمیرسند و میدانند که نمیتوانند. عین او چشمه حیات است، اکسیر اعجاز است، رویینتن میکند اگر در عینِ* عین او شستشو کنی. عشق وامدار عین توست علی (علیهالسلام)
*عین: در عربی بیش از ۷۰ معنی برای عین آمدهاست که یکی از متداول ترین آنها به معنی چشمه است.
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI