.
«برای کاپشن صورتی»
✍سیده ناهید موسوی
🇮🇷کرمان، کاپشن صورتی، گوشواره قلبی واژههایی که در این مدت متداول شدند و خیلی از آنها نوشتیم. هشتگ شدن #کاپشن_صورتی را هرگز نباید فراموش کرد.الان که درحال تایپ این متن هستم تصاویر کودکان #غزه که سرتا پا خونی و مجروح شدند یا کفن شده در آغوش پدر و مادرانشان بودند یا آن لحظاتی که از شدت ترس لرزه بر جان نحیف و ظریفشان افتاده و... در ذهنم تداعی میشود.
🇮🇷برای گوشواره قلبی در ایران میلیونها قلب به درد آمد. تیتر اول روزنامهها و فضای مجازی تصاویر و اسم کاپشن صورتی بود به حدی که ترند میشود و هشتگ کاپشن صورتی با خطی درشت بر بدنه موشک های ایرانی نوشته میشود تا دشمن بداند هر اقدامی بدون پاسخ باقی نمیماند، و حریف قوی و سرسخت است.
🇮🇷 اوایل، وسط و یا آخر هفته فرقی ندارد، صبح سه شنبه هم زیباتر میشود. وقتی خط اول اخبار بمباران مواضع دشمنان در مخفیگاه هایشان همین حوالی در کشورهای همسایه باشد. وضع جهان درحال دگرگونیست ایران، یمن، لبنان و... جزو قدرتهای بزرگ منطقه و نقش تعیین کننده دارند.
🇮🇷دیدن تصاویر حملات موشکی سپاه وویران شدن آنها بر سر دشمن برای ما خوشتر از شنیدن موسیقی و کلیپهای براندازان فَشل و اپوزیسیون است. شاید در این مدت برای چندین دختر جوان شهیده در حمله تروریستی کور درکرمان و کاپشن صورتی،کسی ازمدعیان آزادی بیان و حقوق انسان پیامی از نوعتسلیت و همدردی با هموطنان و مردم صادر نکرد و این یعنی بدخواهی، رذالت و بی تفاوتی نسبت به وطن و هموطنان.
🇮🇷معادلات و تحولات جدید با موشکها نه گفتمان هدف قرار میگیرند. و با پرتاب هر موشک نام شهید طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران زندهتر میشود. شهیدی که اهدافش فراتر از اقتدار موشکی بود. ایشان دورتر را میدید و برای روزگاری برنامه ریزی میکرد که بزرگترین مسئله جهان اسلام یعنی مسئله فلسطین را به راهحل نهایی خود یعنی نابودی رژیم اشغالگر قدس نزدیک کند. شهید طهرانی مقدم تنها خواسته و آرزویش این بود که با نابودی اسرائیل حاکمیت اسلام ناب محمدی در جهان برقرار شود و جملهای که به درخواست ایشان بر مزارشان نوشته شد:« اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند.» حاکی از اراده و عزم ایشان بود. هنوز اما، حریفانی همانند ایشان هستند که برای انتقام خون شهیدان میجنگند و در میدان، حریف میطلبند و به صبح صادقِ پیروزی ایمان دارند.
نصرٌ من الله و فتح قریب
#کاپشن_صورتی
#انتقام_سخت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قصه به غصه رسید»
✍فاطمه میریطایفهفرد
گنبد و گلدسته برافراشته در مجاورت قبر حاج قاسم از دور خودنمایی میکند. پس هرچقدر دور باشی، تا وقتی گنبد و گلدسته را میبینی، میتوانی برآورد بکنی که حدودا چقدر با مزار فاصله داری.
یک جورهایی سنگ نشان است که قبر حاجی را گم نکنی.
وقتی رسیدیم به محل انفجار اول در کرمان، سنگ نشان خودش را نشان میداد. فاصله، قریب به دو کیلومتر میشد. آسفالت گاز خورده بود. جای ساچمه و انفجار در وجودش پیدا بود.
درختها اما اینبار خوب آبروداری کردهبودند، جانشان شدهبود سپر بلای مردم. بنرهای نصب شده در این مکان حال دلت را خراب میکرد. خراب خراب از آن لحظه که چه جانهایی بیجان شدند و چه عزیزانی عزادار. کی باور میکرد که "احتمالا امیرعلی افضلی" اینقدر روضه داشته باشد؛ یا کاپشن صورتی؟! مگر نه اینکه همه دختران ایران صورتی دوست دارند؟ چقدر باید بسوزی وقتی یادت میآيد که کل مغازهها را برای پیدا کردن صورتی مورد علاقه دخترت گشتهای.
حالا اگر اهل دودوتا باشی با یک حساب سرانگشتی میتوانی بفهمی که تراکم جمعیت در این فاصله با مزار یعنی چه؟ چه حجم از جمعیت در مسیر رسیدن به مزار بودند. آنوقت باز اگر حساب و کتاب کنی، میفهمی که اگر این بمب صد متر آن طرفتر بود چه میشد؟ ۵۰۰ متر آنطرفتر چه میشد؟
زیرا هرچه به هسته دلدادگی نزدیک شوی حجم دلدادگان زیادتر میشود. نیازی به نمودار نیست، خیلی میشد خیلی. اینجا باید به احتمالات فکر نکنی و فقط شکر کنی. به قول مادربزرگها، خدا همیشه جای شکر باقیمیگذارد. دلم دارد ذوب میشود، جای ترکشها بر روی علائم راهنمایی فلزی خودش روضه است. اینها با بدن کودکان چه کردهاند؟
یکی از شاهدان عینی میگفت، فرد بمبگذار به سگهای بمب یاب برخورد میکند و برای لو نرفتن زودتر اقدام میکند. با خودم فکر میکردم کاش زودتر پیدایش میکردند. برای خودش هم بهتر بود. شاید عاقبت بخیر میشد.
یک غم نهفته پشت تمام پلکهایی بود که بیصدا میآمدند و میدیدند و میرفتند. گاهی این غم، نم میشد و پایین میریخت. گاهی نفرین میشد و بر زبان میآمد. اما هرچه بود قصه نبود غصه بود.
غصه برای مظلومیت فرزندان این ملک که خدا خاطرشان را میخواست و خواستنی شدند.
#انتقام_سخت
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بنام ریحانه»
✍طیبه فرید
انگشت های بلندِ مرد روی سطح صافِ کرمی رنگ لغزید.صاف و یکدست و بی خط و خش.دورش چرخید و از زاویه های دیگر او را برانداز کرد.چشمهای گردش روی نقطه ای تیز شد.کف دستش را کشید روی گُرده موشک و لب هایش تکان خورد:
_وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ
سکانس حجمِ کوچک بدن ریحانه ی کفن پوش روی دست مردهای خانواده سلطانی نژاد در سرمای گلزار شهدای کرمان توی حافظه اش خاموش و روشن می شد.قلبش به جای خون، انتقام پمپاژ می کرد توی رگ هایش!
ساعتش را نگاه کرد و از جیب لباس جنگی اش چیزی بیرون آورد .ماژیک قرمز بود،می خواست بنویسد «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ »می خواست بنویسد......
اما با خودش گفت:
_این چیزها را نمی نویسند ،نشان می دهند!
صدای رجز مهدی رسولی توی پایگاه پیچیده بود:
_بالمهدیّ نَحن مُنتَصِرون
للقدِس ها إنِّنا لقادِمون
لم یبقَ إلا قلیلٌ عَلی
إِزالةِ سَرَطانِ الصّهیون
نوک مورب ماژیک قرمز با انگشت های مرد روی سطح کرمی لغزید. ساعتی بعد خیبر حجم متراکم و پیوسته مولکول های هوا را شکافت در حالی که روی گرده اش با رنگ قرمز نشان شده بود:
#کاپشن صورتی
#حریفت منم
#انتقام_سخت
#پویش_نوشتن
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#دیروز سایت رهبر انقلاب عبارت «خونخواهی #هنیه عزیز» را جایگزین لوگوی خود کرد و رنگ پسزمینه را به #سیاه تغییر داد.#امروز #نماز پرشکوه بر پیکر مطهر #هنیه و آغوش کشیدن پسران #شهید_هنیه
آرامشی که در چهره پسران #شهید_هنیه دیده شد یعنی دلمان گرم است به جایگاه رفیع #شهدا، دلمان گرم است به #انتقام_سخت، دلمان گرم است به وجودت آقا...
#اسماعیل_هنیه
#مقام_معظم_رهبری
#شهادت_هنر_مردان_خداست
https://virasty.com/najmehsalehi/1722493510163860285
.
روایت مهمان
✍س.غلامرضاپور
سیدحسن متولی یک امامزاده در نزدیکی شهر حله بود. دو تا خانه بزرگ را اختصاص داده بودند به زوار. خانهای به سبک عربی که زوار در مهمان خانهاش استراحت میکردند. بعد از شام اهالی خانه شروع کردند به نوحه خوانی. زنانه میخواندند و گریه میکردند. اگرچه اصلا نمیفهمیدیم چه میخوانند اما به رسم ادب تباکی کردیم و با سینه زنی شان همراه شدیم.
همه کمر به خدمت زوار بسته بودند؛ کوچک و بزرگشان. بچهها ازین همه مهمان نوازی تعجب میکردند و میپرسیدند: " اینا چرا انقدر خوبن؟ "
حتی لباسهای زوار را میشستند و پهن میکردند.
الهام مسئول لباسشویی بود. با یک برنامه کوتاه مدت لباسها را میشست. جداگانه آب میکشید و خشککن میزد. چون ماشین تمام اتوماتیک نبود در تمام مراحل کار باید کنار ماشین میایستاد. گاهی هم لباسها را میچلاند که فشار کمتری به خشک کن وارد شود. از او خواهش کردم اجازه بدهد خودم لباسها را بشورم. گفتم میخواهم در خدمت به زوار من هم شریک باشم. قبول کرد و باهم ایستادیم و به زبان ترکیبی جدید کلی حرف زدیم؛ مخلوطی از فارسی و عربی و انگلیسی.
مهمانها بعد از نماز صبح رفتند ولی ما ماندیم.
بچهها هم بازی پیدا کرده بودند و تازه یخشان شکسته بود .
بازیهای دخترانه فارسی و عربی را به نوبت بازی کردند و کلی باهم دوست شدند. بازی "علاءالدین" آنها همان بازی " این دختره اینجا نشسته گریه می کنه " ی ما بود.
موقع قطار بازی هم بچه های ما میگفتند " هوهو چیچی" آنها میگفتند " هذا قطار السریع"
سنگ کاغذ قیچیمان هم که شبیه هم بود.
بزرگترها هم نشستند به تماشای بچه ها و حرف زدن از این در و آن در.
قبل از ظهر پنج خانم زائر ایرانی که از دوستان خانوادگی سید بودند هم آمدند. یکی بینشان بود که خوب عربی حرف میزد.
همین باعث شد که غیر از حرفهای معمولی کلی حرفهای جدی تر هم بزنیم.
حرف از انتقام خون میهمان هم پیش آمد. خواهرخانمِ سید پرسید: "اصلا چرا فلسطین جنگ را شروع کرده؟
کاش ایران به جنگ دامن نزند و دنبال خونخواهی نباشد. ایران بزند آنها براحتی عراق را بمباران میکنند."
خانمی که عربی میدانست میگفت: " چقدر کار رسانهای تیم دشمن قوی بوده که از هم زبونای خودشونم حمایت نمیکنند ."
گفتم: " بهش بگو جنگ رو که فلسطین شروع نکرده. الان هشتاد ساله که اونجا هر روز جنگه. و هر روز دارن کشته میدن. اگر اسرائیل بجای فلسطین عراق رو اشغال کرده بود بازم این حرف رو میزد؟ "
خانواده سید بعد صدام هم کلی شهید داده بودند. زن به این چیزها کاری نداشت فقط نگران بود.
با خودم گفتم : اسرائیل که این روزها دارد با تمام وجود طعم #انتقام_سخت را میچشد، به زودی با #انتقام_خون_مهمان هم از صفحه زمین محو خواهدشد. نگران نباش خواهر عراقی من.
#شوق_زیارت
#سخت_های_شیرین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بسم الله الرحمن الرحیم
«طلوع نزدیک است»
✍ #سیده_ال_موسوی
چند روزی است قلبم از شدت این غم درد می کند. با این حال باید نوشت آنچه را لازم است.
در چهار دیواری باید جهادی انجام داد، گاهی کلیپی نشر داد یا محتوایی تولید کرد یا قلم در دست گرفت و از حق نوشت!
همه انقلابیون و مذهبی ها خوب شخصیت بزرگ سید را میشناسند. اما آنکه نمیشناسد و در شهادت ایشان طبل شادمانه زد، میخواهم برای او بنویسم.
شاید از غم ما دل شاد شده اید! اما یادتان نرود که ما بعد شنیدن خبر شهادت شاید در چشمان و قلبمان طوفانی به پا شد، اما در آخر گفتیم:« سید شهادتت مبارک!»
آیا میدانید این خون ریخته و پاک شهیدان پر از خیر و برکت است؟! میدانم خوب میدانید!
بقول امام(ره) بکشید ما را، ما زنده تر میشویم. حکایت زنده ماندن ما همان است که هر قطره ی خون ریخته شهدا نوریست در دل های ما روشن میشود و باعث قوّتِ ریشه های اسلام میشود. در کلام خدا مجاهدین مسیر حق را «احیاء وعند ربهم یرزقون» خطاب میکند،شاید منظور از زنده تر شدن همان شهادت است.
سید سی سال، هم رهبر بود، هم مجاهد هم معلم و هم سرباز ممتاز ولایت فقیه دراین مسیر پر نور ظهور بوده اند.
شهادت این عبد فقیه مبارک است، چون باعث نابودی ریشهی ظلم و استکبار جهان میشود.
برادر و خواهر دینی و هموطن من
این زمان وقت لجالت نیست، رها کن آنکه به ظاهر دوست، اما تشنه به خون شما و هموطن است.
تا وقت هست بشنوید صدای هل ناصر ینصرني مولای ما امام زمان عج را!!
این تنفر و کینه فقط خود را، گرفتار میکنید!
گرفتار تاریکی به ظاهر روشن!
بیندیشید این حجم از تنفر و لجاجت از کجا نشات میگیرد.
حواستان هست! طلوع خورشید صادق نزدیک است.
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا (دعای عهد)
در سوره معارج فرموده:فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا «5» إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً «6» وَ نَراهُ قَرِيباً «7»
#انتقام_سخت
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
💢پیام فرمانده کل انتظامی کشور خطاب به شیرزنِ رسانه ملی:
سرکار خانم امامی فرزند برومندِ ایران زمین و شیرزنِ رسانه ملی؛ اقتدار، صبر و استقامتِ زینب گونه شما در مقابل حمله سبوعانه رژیم سفّاکِ صهیونیستی الگویی سترگ از پایداریِ رسانه ملی در ذهن و جان ما باقی گذاشت. بر خود لازم میدانم به عنوان سرباز و خادمِ این ملت و سرزمین از اقدام شجاعانه شما تقدیر نمایم
#انتقام_سخت
#Hard_Revenge
#سحر_امامی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI