.
#شیراز_تسلیت
✍زهره قاسمی
یک لحظه دری از آسمان باز شده
فصل نویی از شهادت آغاز شده
در پاسخ فریاد غریبیِ حسین
شیراز خودش مبدا پرواز شده...
#شیراز
#شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
نسل فتنه خیز
✍🏻مریم زارعی
ما نسلی هستیم که اگر چه توپ و تانک و ترکش را از نزدیک ندیده ایم ولی روزانه مقابل هجمه هایی از فریب و نیرنگ و فتنه ایستاده ایم.
مایی که جنگ را ندیده ایم اما به واسطه ی رسانه های گوناگون، در وسط میدانی هستیم که هر کسی چه عالمِ عامد و چه جاهلِ قاصر و مقصر، از هر گوشه ای متنی و حرفی را منتشر میکند؛ تا ما را در گردباد فتنه ای بیندازد.
ما موجی شدن در جبهه ی جنگ را ندیده ایم اما همراه شدن عده ای ازخواص و عوام در موج رسانه ای را به خوبی دیده ایم.
ما اگر چه در زمان جنگ تحمیلی نبوده ایم اما در زمان جنگ شناختی در نقطه ی هدف دشمن قرار گرفته ایم
مایی که اگر چه در زمان فتنه خیز زمانه ایم اما دلخوشیم به راه و هدفمان و منتظریم به ظهور موعودمان...
آری ما نسل جنگ ندیده ایم اما طعم تلخ فتنه را بارها چشیده ایم!
پروردگارا، چشمان غم دیده ی ما را به ظهور مولا و صاحب اختیارمان روشن کن!
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
#اگر_خون_دل_بود_ما_خورده_ایم🥀
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
وطنپرست باشید
✍🏻زهرا کبیریپور
با هر عقیده و مسلکی که هستید ترور را محکوم کنید.
تروریست اسلحهاش را فقط به سمت موافقهای نظام نمیگیرد.
او مذهبی و غیرمذهبی را از هم جدا نمیکند.
برای تروریستی که اسلحه به دست گرفته است حزباللهی با غیرحزباللهی تفاوتی ندارد.
او آمده است تا آرامش وطن را از چشمان مردم شریفی که حتی با فشار اقتصادی این روزها و با ناکارآمدی برخی از مسئولین کنار آمدهاند، بر هم بزند.
عليه ترور و تروریست موضع بگیرید.
اگر مسلمان هستید و یا حتی دنبالهرو مذهب و دینی که به انسانیت اعتقاد دارد، بنابر انسانیت و بنابر اخلاق انسانی ترور را محکوم کنید.
وقت برای متلکپرانی، تمسخر و نقد سیستم امنیتی و امنیتیها بسیار است.
در همین صفحات مجازیتان یا با پروفایلهایتان ترور را محکوم کنید
و به تمام آنهایی که به دنبال بر هم زدند آرامش این کشور هستند بگویید من وطنم را دوست دارم با تمام آلامهایش.
#شیراز
#شاهچراغ
#تروریست
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
باقی مانده، 229
✍طیبه روستا
مرد ساعت مچیاش را نگاهی انداخت و زیرلب گفت: وقتشه!
لپ تاپش را روشن کرد و چند لحظه بعد به طرفش چرخاند.
_چه رنگ هایی! این یکی صورتیه!
بالای عکس مسجد صورتی توئیت زده بود:
"حنانیا نفتالی☑️
معماری خیره کننده و رنگارنگ ~ شیراز، ایران"
_ایران، شیراز... با شماره 8 تماس بگیر.
سیم کارت جدید را پشت گوشی گذاشت و دکمه سبزرنگ را فشار داد.
صدا از بلندگوی تلفن همراه در اتاق کوچک پیچید: دوازده ظهره، اینجا جهنمه!
_غروب هوا خنک میشه، وقت نماز... عصر شیراز بهشته...
به ساعت نوزده و سی دقیقه عصر، پایین صفحه تلویزیون زل زده بود. لبش را جوید و گفت:
تمام هزینههامون تو این چند ماهه برباد رفت، این یکی نباید از دست بره، امروز روز چهلمه. دویست و چهل تا...
تصویر محو مردی را پشت ماشین دید. صدای تلویزیون را بیشتر کرد و جلوتر نشست...
هنوز وقت نماز نشده بود که جوان قدم به پیاده رو گذاشت. به سمت ورودی دوید، خشاب اسلحهاش را کشید و رو به مردم گرفت. فشنگ دوازدهم شلیک نشده بود که ضربه ای او را روی سنگفرش انداخت.
صدای قرآن قبل از اذان مغرب هنوز از بلندگوهای حرم شاهچراغ پخش می شد.
#شاهچراغ
#شیراز_تسليت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
باب المهدی
✍مرضیه برزگر، از #شیراز با ارسال یادداشت به جمع نویسندگان کانال افکار بانوان حوزوی پیوست
از باب المهدی که وارد شدم بعد از سلام دادن، دست چپ، ستون دوم را رد کردم و روی پله سنگی نشستم و به رسم هر سهشنبه چشم دوختم به گنبد و گلدسته.
گوشی را از کیفم بیرون آوردم و ساعت را خواندم: "۱۶:۵۰ دقیقه." هنوز چند دقیقهای وقت داشتم. ریههایم که از هوای حرم پر شده بود را با بازدمی آرام، خالی میکردم که صدای پرمحبتش در گوشم نشست: "اینجا نشین دخترم. برو زیر درختا اونجا هوا خنکتره." لبخند زدم به مهربانیش: "ممنون عمو. دیگه باید برم."
بلند شدنم را ندید. دور شده بود. وقتی به طرف دارالقرآن حرکت کردم موهای جوگندمی و لباس خادمیاش در بین جمعیت گم شد.
پایین آمدنم از پلههای دارالقرآن همزمان شد با صدای اذان مغرب که از گلدستههای حرم به گوش میرسید. هوا داشت تاریک میشد. سرعت قدمهایم را تندتر کردم و از حرم بیرون آمدم.
_ "مواظب باش دخترم"
کنار خروجی حرم روی صندلی نشسته و نگران قدمهای زیکزاکیام شده بود.
_ "ممنون، چشم. خدا قوت"
حواسش رفت پی زائر دیگر و من دور شدم.
...
ورودی باب المهدی سمت چپ، ستون دوم. پلههای سنگی رنگ خون گرفته و چادری خونین جایم را گرفته بود. قطرهای روی صفحه گوشی چکید و عکس تار شد.
ورق زدم، عکس بعدی. اولین چیزی که به خاطر آوردم موهای جوگندمی و صدای مهربانش بود. قطره بعدی روی نام شهید چکید. زمزمه کردم: "شهید غلامعباس عباسی"
#شاهچراغ
#روایت_نویسی_شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت اول
✍طیبه فرید
بعد از نماز مغرب میروم از صحن جامع رضوی برسم به صفوف پیچ در پیچ زوار در صحن انقلاب که با امام رضا جان وداعیه بخوانم که تلفنم زنگ میخورد. صدای پشت تلفن یکجوری می پرسد حالتان خوب است که مطمئن میشوم خبری شده! توقع هر چیزی را دارم الا آن چه را که میشنوم!
بهقول شاعر جان "خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود"، راه دور باشی و خبر بد بشنوی!
یک لحظه زمان میایستد، زمین هم! شاید برگشتهام به چهارم آبان حواسم نیست. اما نه! امشب بیست و دوم مرداد ماه داغ سال ۴۰۲ است و من ارگ بمم درست ساعت پنج و بیست و چند دقیقه پنجم دی آن سال، که خشت به خشتم وسط صحن فرو میریزد.
دلم میشورد، میشکند، می سوزد، میریزد؛ اشکم هم! خبرها را باز میکنم. عملیات تروریستی در حرم احمد بن موسی علیهماالسلام با دو شهید! حس غریبی است. خیلی غریب.
#شاهچراغ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#شاهچراغ
✍زهره قاسمی
داغ آمده روی داغ و دل گریان است
از کوچ ستاره، سینهها طوفان است
ای دشمن سست و رذل و دیوانه بدان
خون دادن ما نشانهی ایمان است...
#نهضت_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI