eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
713 دنبال‌کننده
853 عکس
146 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✍زهره قاسمی داغ آمده روی داغ و دل گریان است از کوچ ستاره، سینه‌ها طوفان است ای دشمن سست و رذل و دیوانه بدان خون دادن ما نشانه‌ی ایمان است... @AFKAREHOWZAVI
«مُهر و مِهر» ✍زهرا نجاتی مُهر را از سبد کنار ورودی حسینیه بر می‌دارم و بدو خودم را به صف می‌رسانم. موقع سجده لبم نردیک به قالی است، اعتنا نمی‌کنم اما با الله‌اکبر پایانی نماز، یک‌دفعه یاد او و جانماز همیشه در کیفش می‌افتم. از همان جوانی تا روزهای بعد فوتش همیشه چندقلم توی کیف‌هایش بود. می‌نشست با حوصله و سلیقه، با گلدوزی و تکه‌دوزی جانمازهای کوچکی می‌دوخت و همیشه توی کیفش یکی از آنها داشت با یك مهر و گاهی دو تسبیح. ما که کم‌کم قد می‌کشیدیم و باید پابه اجتماع می‌گذاشتیم، هردفعه برایمان، چند نکته را گوشزد می‌کرد، از بلندبلند نخندیدن در روضه و صدا به خنده بلند نشدن در کوچه تا اینکه همیشه یک کیف کوچک همراهتان باشد که در آن مُهر باشد و یک خودکار و دفترچه، یک دستمال، شانه و آینه. وقتی بهشتی شد، توی کیف‌هایش هم مُهربود، هم دستمال، هم چند دانه شکلات. این اواخر دیابت داشت و گاه به گاه قندش را با یک شکلات، تنظیم می‌کرد. گوشی همراهش هم بود اما به سبک کودکی‌هایمان شماره دوستانش را در دفترچه داشت با یک خودکار. کیفش هنوز هم در کمد است باهمان شکلات‌ها، برس، دفترچه‌اش را دیگری به یادگار برداشته... پُر بود از تجربه و مادرانگی‌هایش را می‌ریخت در صورت مهربانش و می‌گفت:_خوب است دختر این چیزها را مراعات کند. از روزهای خوش جوانی‌اش خاطرات ساعت سیکوپنجش به یادگار، مانده بود و بااینکه هیچ‌وقت در زندگیش اهل تجمل نبود، اما همیشه سر و وضع مرتبی داشت. اگر حوصله داشت، کرم مرطوب کننده می‌زد و ساعتش در مهمانی‌ها دستش بود. خدایش بیامرزد. ... امروز روانشناسان باور دارند مادرهای خانه دار، قریب ۱۲۰مهارت دارند که باید در تعاملات مادرانه‌شان، به دخترانشان منتقل کنند. همان‌طور که باوردارند قریب ۷۰درصد فرزندان امروز، مهارت آموخته نیستند و همانطور که اعتقاد دارند مهارت به اضافه‌ی دانایی است که توانایی می‌آفریند نه زیبایی، نه شانس، نه ثروت، نه مال و منال پدر و مادر و نه خیلی چیزهای دیگر که به اشتباه برای ما خیلی مهم‌تر شده. ... قبل‌ترها دخترانگی رنگ و لعاب آرایش و اطوار نداشت اما وقار و رفتار توام با متانت، سبکی از سلام و علیک و معاشرت، چیزهایی بودند که مادرها به دختران می‌آموختند، برخلاف حالا که اغلب دخترها، برای ورود به دنیای نوجوانی و جوانی، اول با عشوه‌گری و آرایش و رنگ لاک آشنا می‌شوند، بعد قد شلوارهایشان آب می‌رود، بعد فاصله دو دسته شالشان از گردنشان بیشتر می‌شود، بعد روسری وشال، کمی عقب‌تر می‌رود، بعد... اما از مهارت‌هایی مثل آنچه مادران قدیم می آموختند، از آشپزی و هنر و زنانگی، کمترخبر هست. کاش زنانگی و دخترانگی رابرایمان لوث نکنند، کاش ما مادرها، با کمی حوصله و متانت بیشتر، برای مهارت‌آموزی در کنارمان به دختر و به پسرمان درکناربابا، اهمیت بدهیم! کاش مهارت‌ها، جای خودشان را وسط این همه علم لاینفع، پیدا کنند تا بتوانیم نسلی قوی، دانا و تواناتر برای روزهای پس ازظهور، تربیت کنیم! @AFKAREHOWZAVI
. به رضا رشیدپور و امثالهم ✍ کبرا خالقی نوشته‌ی شما را خواندم؛ نکاتی راجع به آن یکی از سرمایه‌های بزرگ معنوی ما سیمای جمهوری اسلامی ایران است که بنای آن بر پایه‌ی اسلام و مردم است؛ که استقرار آن با خون پاک شهدا و صبوری و استقامت خانواده‌های آن‌ها عجین گشته است؛ راستی خانه‌ی شما کجاست؟ گفتید صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران با نام بزرگان و فرهیختگانی عظمت یافته است بله درست است اما با برنامه‌هایی امثال روایت فتحی که از دریچه نگاه نجیب و زلال شهید آوینی بدون هیچ منّتی به آن پرداخته شده است. نگاه شما کجای این شکل‌گیری معظم است؟ درباره‌ی پیشنهاداتی که به شما شده است بگویم که ظاهرا مدیران روشن‌بین در صدا و سیما از این ضرب‌المثل که مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود؛ غافل شده بودند که به شما پیشنهاد کار دادند. گفته‌اید جامعه‌ی دلیر و شجاع ما خسته است؛ نه تنها خسته نیست بلکه جامعه‌ی مقتدر و مظلومی است که در راه آرمان‌های امام حسین (علیه‌السلام) جان می‌دهد. کجا جانبازی با اهل و عیال کار جامعه‌ی خسته است. اتفاقا هرچه شور و نشاط است؛ اینجاست. این طرز تفکر و نگاه شماست که خسته است؛ همان شهدایی که نام بردید و علاوه بر آن دلیر مردان، جوانان امروز _که شما نامی از آنها نبردید چون در کنار نام مهسا نمی‌توانستید قرار دهید_بر همان عهد مانده‌اند؛ برای اعتلای نام ایران اسلامی و امنیت و منافع ملی در مقابل دشمنان نظام ایستادند و خون، جان، مال و آبرو... دادند. شما در این صحنه چگونه‌اید؟ ما با شما برای حفظ مرز و بوم اسلامی ایران اختلاف نظر شدید داریم؛ تنوع سلیقه بماند. صدای ملت ایران در عین حالی که متکثر است اما در مبنا همه با هم در یک مسیر هستیم همچنان که این چند صدایی نه در عقیده بلکه در سلیقه در تشییع پیکر پاک شهدا و به‌ویژه حاج قاسم عزیزمان جلوه کرد. آرزو دارید در فرصت مناسب بیایید. البته تا زمانی که مردم ایران هشیار باشند؛ فرصت خدمت در زمان مناسب برای شما و امثال تفکر شما حاصل نخواهد شد. الحمدلله به برکت خون روح‌الله ها و آرمان‌ها، طرز تفکر و جریان سکولار و تساهل و تسامح در منگنه و فشار قرار گرفته و طرد شده است و فعلا مُیّسر نیست. این اتفاق و دستاورد بزرگ که توفیق آن با یک کار مجازی کوچک حاصل شد را قدردان و شاکر هستیم. حال تصور کنید اگر به میدان بیاییم چه شود. خدا روح حاج قاسم این مرد میدان رو لحظه به لحظه متعالی کند که این مقاومت را به مثابه یک مکتب در چشم همه‌ی مستضعفان جهان نشاند. گفتید دوقطبی! ما و شما دوقطبی؟! قطب عالم استکبار چهل و پنج سال پیش تاکنون با ملتِ با عظمت ایران درافتاده و به خاک مذلت نشسته است؛ شما که...! ما عادت نداریم که با دشمنان این مرز و بوم رفاقت کنیم؛ زندگی ملت قهرمان سرشار از شور و نشاط است که با شور و شجاعت حسینی جوانش، تنها و بی‌سلاح برابر تروریست مسلح، می‌ایستد و او را از پای در‌می‌آورد. شور و نشاط و قهرمانی ملت ایران از نوع هالیوودی نیست که پوشالی باشد و قهرمانانش از فرط افسردگی، خبر خودکشی آنان تیتر رسانه‌ها شود. و آخر اینکه شاید با عرض عذرخواهی در برابر پیشگاه ملت مومن و انقلابی بتوانید فرزند کوچک ایران قوی باشید. والسلام. @AFKAREHOWZAVI
. یک روز، یک تصمیم ✍الهام سادات حجازی (1) دنبال آزادی می‌گشت. ذهنش پر از سؤال بود. گاهی سؤال‌های بی‌جواب و تردید کلافه‌اش می‌کرد و موهایش را چنگ می‌زد. نمی‌دانست حسی که دارد اسمش چیست ترس است، تردید است، بی‌هویتی است، کنجکاوی است، لجبازی است یا حتی عشق و حال. نگران بود اما نگران چه نمی‌دانست! سرعت نفس‌هایش تند می‌شد اما علتش را نمی‌دانست بالاخره یک روز با یک تصمیم به همه‌ی تردیدهایش پایان داد و با آنها کنار آمد. دل را به دریا زد. اما همچنان همان حس‌های ناشناس به سراغش می‌آمدند. تصمیم سختی بود اما بر احساسات بدش غلبه کرد یعنی با وجود حس بد یک تصمیم گرفت. در دلش گفت «می‌روم» آماده‌ی رفتن شد. جوراب کالج، شلوار اسلش، پیراهن و همین! از خودش پرسید همین؟ و جواب داد همین بله همین. بدون روسری! حتی به کلاه‌های گپ و مینی اسکارف‌های داخل کمدش نیم نگاهی انداخت اما سریع نگاهش را از آنها دزدید. چشم‌هایش را برای چند ثانیه بست و نفس عمیقی را درونش نگه داشت با خودش گفت اگر کسی هم تذکر داد اهمیت نمی‌دهم و از کنارشان می‌گذرم. به سمت جاکفشی رفت تا کتونی‌هایش را بپوشد. بندهای کتونی‌اش را محکم گره زد و آخر سر که ایستاد، خودش را در آینه‌ی قدی کنار در دید. در آینه به چشم‌هایش خیره شد. چشم‌هایش هنوز تردید داشت، ترس داشت، نمی‌دانست چه خواهد شد. برای آرام کردن چشم‌هایش عینک دودی زد و رفت. هوا گرم بود اما عصرها معمولا نسیم ملایمی می‌وزید. آیلین آن روز موهایش را نبسته بود باد از میان تاروپود موهایش عبور می‌کرد و در این گرمی هوا، خوشایند بود. از در خانه تا سر کوچه کسی نبود و این کمی از اضطراب آیلین را کاهش داد و کمی اعتماد به نفسش را برای بدون روسری گشتن افزایش داده بود. اما فقط کمی. با اولین برخوردِ نگاه مجدد همه‌ی حس‌های بد به سراغش هجوم آوردند. خانم چادری‌ای که در این گرما حتی ساق دست به دست داشت. آیلین پشت عینک دودی می‌توانست به چشم‌های آدم‌ها زل بزند. آدم‌هایی که از اطراف آیلین عبور می‌کردند چیزی به او نمی‌گفتند اما نگاهشان برای آیلین پر از حرف بود و آیلین سؤال‌های ذهنش بیشتر و بیشتر می‌شد و روی ذهنش رژه می‌رفتند. -یعنی این خانم راجع به من چه فکر می‌کند؟ -خب من آزادی را انتخاب کرده‌ام. -من در نوع پوششم آزادم. -اصلا دیگران چرا باید به پوشش من کار داشته باشند؟ -هر کس آزاد است هر چه می‌خواهد بپوشد. -من تصمیم گرفته‌ام و باید به تصمیمم احترام بگذارم. -من حتی با کلاه گپ و مینی اسکارف خداحافظی کرده‌ام. -اصلا من اینطوری دوست دارم و راحت ترم. آیلین بین چالش‌های ذهنش گاهی هم خودش را دلداری می‌داد و آرام می‌کرد. -آیلین به خودت فکر کن. -اینکه مردم چه می‌گویند اصلا مهم نیست. (۲) جملات تسکین‌بخش آیلین کمی او را آرام می‌کرد اما لحظات پر تنش وقتی بود که از کنار آقایان و پسرها عبور می‌کرد. دیروز یکی از دوست‌های آیلین در مترو یک تکه کاغذی از یک پسر رهگذر دریافت کرده بود که بر روی آن نوشته بود «ممنون که هستی، شهر را زیبا کرده‌ای» ظاهر آیلین آرام بود اما در تردد جمعیت قلبش از جا کنده می‌شد و مجدد سؤالات ذهنش او را اسیر می‌کردند. -این آقا راجع به من چه فکر می‌کند؟ -ظاهر من برایشان جذاب است؟ یا نگاه جنسی دارد؟ آیلین همیشه در این مواقع می‌گفت او باید چشمش را درویش کند اگر نکند چنین مردانی مریض‌اند و این نباید مانع از تصمیم من بشود. آیلین در سطح شهر افراد شبیه به خودش را هم می‌دید. دخترهایی که روسری نداشتند و حتی لباس-شان خیلی بازتر از چیزی بود که آیلین به تن داشت. دیدن آنها همراه با پلی موزیک «برای» از تردید تصمیمش می‌کاست. آیلین دوست داشت بی روسری گشتن را در خیابان‌ها تجربه کند که تجربه‌اش کرد. 🍃ادامه دارد @AFKAREHOWZAVI
. یک روز، یک تصمیم ✍الهام سادات حجازی (۳) یاد حرف معلمش افتاد که گفته بود تنها گناهی که قضا ندارد بی‌حجابی است. حالا باید چه می‌کرد، آیا همین رویه را ادامه می داد و یا به راه سابق بر می گشت؟ آیا حس الانش عذاب وجدان بود؟ به راستی آیا آزادی‌ای که آیلین به دنبال آن بود به همین جا ختم می شد؟! اصلا معنای آزادی در ذهن او چه می توانست باشد؟ آیا تصمیمش اشتباه بود؟ آیا با این کار خود و هویت زنانگی خود را فروخته بود؟! آیا سبب به گناه افتادن دیگران شده بود؟ آیا به خاطر این رفتار گرفتار عذاب خواهد شد؟ این‌ها تعارضاتی بود که در ذهن آیلین به سرعت می‌گذشت و ابهامات و سؤال‌های بی‌جواب او را بیش از پیش آشفته‌تر می‌کرد. خانم دکتر صادقی پزشکی که در طبقه‌ی بالای آپارتمان آیلینا زندگی می‌کنند. آیلین برگشت و خودش را بین شمشادهای پیاده‌رو پنهان کرد تا خانم صادقی او را نبیند. بعد که خانم صادقی رفت آیلین جلو رفت دید همه‌ی آن عصبانیت‌های دختر تبدیل به خنده و قهقهه شده بود برایش سؤال شد چرا این دختر به این سرعت عصبانیتش فروکش کرد؟ بالاخره جلوتر رفت تا پاسخ سؤالاتش را بفهمد: -سلام می‌تونم بپرسم چی شده بود؟ اون خانم به شما چی گفته بود؟ -سلام داشتم یواشکی ازش فیلم می‌گرفتم -فیلم؟ -آره دیدم موقعیت خوبیه بذارم روی پیچم -حالا چی گفته بود بهت؟ -بدبخت چیزی نگفت من خودم نقش درآوردم -چیزی نگفته بود!! دختر همین‌طور که به کارش می‌خندید از آیلین دور شد. اما آیلین چند لحظه‌ای سر جایش میخکوب شده بود. شب آیلین روی تختش به اتفاقات امروز فکر می‌کرد. به تصمیمش، به آدم‌هایی که از کنارشان عبور کرده بود، به آن دختری که بدون تذکر خانم دکتر صادقی، فیلم ساختگی درآورده بود. آیلین چند دقیقه‌ای به خانم دکتر صادقی فکر کرد، خانم دکتری که چادری هست و خیلی هم موفق. آیلین با اتفاقات امروز تا حدودی به جواب سؤال‌هایش رسیده بود. آزادی‌ای که آیلین به دنبالش بود آزادی‌ای نبود که امروز در خیابان تجربه‌اش کرده بود. آیلین از روی تختش بلند شد و سری به کمد لباس‌هایش زد. به روسری‌هایش نگاهی انداخت و به آن‌ها گفت «همیشه با شما بیرون می‌روم». از بین آن‌ها استایل فردایش را انتخاب کرد. آیلین فهمیده بود حجاب داشتن با آزادی داشتن تعارضی ندارد. مثل خانم دکتر صادقی که با پوشش چادر به آزادی‌های علمی‌اش که همان موفقیت‌های علمی‌اش بود رسیده بود. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI
لطفا با صدای بلند زندگی نکنید ✍زهرا گندمکار دیل چرا یک عده حریم خصوصی زندگی‌شان را مجازی می‌کنند؟ چرا عشق و محبت به همسرشان را در معرض عموم می‌گذارند؟ باور کنید چنین عشق‌هایی زودگذر هستند و آن قشنگی‌ها، ماندگاریشان را از دست می‌دهند.. عشقی ماندگار است که در چارچوب خانه همراه با "خلق و خوی اسلامی" باشد و چشم در چشم منتقل شود. همین فضای مجازی باعث شده که افرادی ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودشان مقایسه کنند. لطفا خوشیهایتان را فریاد نزنید. همیشه آن چیزی نیستیم که وانمود می‌کنیم! هر چند این ظاهر خوش، پسندیده است ولی نکته قابل تأمل، نیتی است که مسیر ما را به هدف شیطانی یا الهی سوق می‌دهد. برای آرامش مردم ، محبت و خدمت به آنها لبخند می‌زنیم یا برای خودنمایی و پز دادن؟ اگر ذره‌ای باور کنیم دنیا دایره‌وار هر چه کردیم باز می‌گرداند، باز حاضر می‌شویم زندگی خود را با چشم زخم و حسد و کینه و .... به آتش نفرت دیگران بکشیم؟ یا فریاد خوشحالیمان، آنقدر اهمیت دارد که به تمام رنجهای بعدش بیارزد؟! آیات خدا را فراموش نکنیم. تفاخرکنندگان به نعمت ، در پیشگاه خداوند محبوبیت ندارند. وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ( آیه ۱۰ ،سوره هود) و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می‌گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت! » و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می‌شود. یکی دیگر از نقطات ضعف انسان‌های بی‌ایمان این است که به هنگام ناز و نعمت‌، چنان خودباختگی و غرور و تکبر بر آنها چیره می‌شود که همه چیز را فراموش می‌کنند، چنان که قرآن می‌گوید: و اگر نعمتهایی بعد از ناراحتیها به این انسان برسد چنان از خود مغرور می‌شود که می‌گوید دیگر همه مشکلات و ناراحتیهای من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت، و به همین جهت شادی و سرور بی حساب و فخر فروشی و غرور بیجا سر تا پای او را فرا می‌گیرد آن چنان که از شکر نعمتهای پروردگار غافل می‌گردد. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ(آیه ۲۳,سوره حدید) این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد فایده‌ی اینکه حوادث دنیا را مکتوب و مقدر بدانیم برای این است که نه از دست دادن، اندوهگین بشویم و نه از به دست آوردن خوشحال و بی‌خود شویم. در میان آیات قرآن مجید،مفسران آیات (51 سوره قلم و 67 سوره یوسف) را دلیل بر وجود چشم زخم دانسته‌اند، یکی آیه «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون» (آیه۶۷,سوره یوسف)؛ «گفت:ای پسران من، از یک دروازه داخل مشوید از دروازه‌های مختلف داخل شوید و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هیچ فرمانی جز فرمان خدا نیست. بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند». پی نوشت:اگر تفاخر به نعمت کنیم،ممکن است دچار چشم زخم شویم‌. @AFKAREHOWZAVI
«ارتش عَیّارها» ✍طیبه فرید سلطان اعظم و خاقان افخم، شاهنشاه مملکت، مظفر الدین شاه قاجار، رفته بود توی کار واردات وزیر و وکیل! عین نُقل و نبات آدم های خارجکی می آورد سوار گُرده اجداد یک لا قبای من و شما می کرد، مملکت بی صاحب را می گذاشت به امان اجنبی‌ها و خودش با آن شکم گنده و یال و کوپال پشمکی با یک کاروان خدم و حشمی که اموراتشان را از جیب سوراخ ملّت یتیم و یسیر سر هم کرده بود، می‌رفت هفت ماه کل ممالک غرب را دور می زد و کیفور بر می گشت. نشئگی اش هم مال رعیت بدبخت بود. توی آن شلوغی اما کسی نمی دانست پشت آن سیبیل های کت و کلفت جوگندمی و آن درجه های عنتر و منتر روی سینه اش، پسر بچه نحیفی نشسته بود که از فوبیای تاریکی رنج می برد و اعتماد به نفسش از سطح کویر لوت هم پایین تر بود. قجر زاده ی مریض احوالِ بی حوصله، رفته بود آن مرتیکه دیو صفتِ کج و کوله «مسیو نوز» را از بلژیک وارد کرده بود که بشود رییس گمرکات! بی اصل و نسبی از چشم هایش می‌بارید. لباس پیغمبر را می کرد تنش وسط رقص بالماسکه توی دل طهرانِ غریب، قِر و اَطوار می‌آمد. کم از این فسق وفجورها نداشت، مردم بینوا بارها دیده بودنش دم در کافه می‌ایستد مشروب تعارف طلبه ها می کند. یکی نبود به مظفرشاه بگوید حالا که ملت را یک هِل پوک هم حساب نکردی حداقل چشم بازار را در نمی آوردی! ارواح عمه ات تو پادشاهی، پادشاه پدر رعیت است! خودش بارها گفته بود: «ایرانی جماعت آن قدر از قافله پیشرفت عقب افتاده که هیچ راه جبرانی ندارد، برای اداره مملکت ناچاریم از خارجه آدم بیاوریم!» این بود که از وکیل و وزیر گرفته تاقزاق را وارد می کرد. خدا می داند این دست مملکت داری ها چقدر شرافت و غرور رعیت یتیم را لکه دار کرد. پهلوی‌ها هم از قجرها کژ پسندتر وبی‌ذائقه تر بودند. هم از حاکمان کندند هم از گوشت تنمان. بگذریم که سلاطین سر و ته یک کرباسند. مورخان تاریخ را یک‌جوری می نویسند که به تریج قبای فاتحان بر نخورد. اما شما یادتان نرود اگر کسی انقلاب پنجاه و هفت را مسخره کرد، سرگذشت رعیت را در عصر سلاطین بکنید توی چشم و چالش! تا فرق مملکتی که پدرشاهش نان از حلق رعیت می‌کشید و می‌رفت دور دنیا می‌چرخید و قزاق‌ها امنیت خاکش را تامین می‌کردند را با آبادانستانی که امام خمینی ره فهمیده بود جوان‌های با غیرتش مشتِ نمونه خروارند و نژاد ایرانی قابلیت ارتش بیست میلیونی شدن را دارند بفهمد! القصه «فرزاد بادپا» جوانی که عین رستم دستان، دیو سفید را توی حرمِ شاه چراغ جانمان خِفت کرد و قصه‌اش این روزها نَقل محافل است مشتِ نمونه خروار است. حکایت قهرمان های دهه شصت، فهمیده‌ها و بهنام محمدی‌ها و..... قصه هزار و یک شب نسل‌های بعد ماست. این قهرمان‌ها و عَیارانی که عددشان به شماره درنمی‌آید ثمرات انقلاب پدران ما در سال پنجاه و هفت است و ملت ما از همان نژاد ارتش بیست میلیونی‌اند که امام خمینی گفته بود. ارتش هشتاد میلیونی برای دفاع از آیین و خاک منتظر کسی نمی ماند. @AFKAREHOWZAVI
«جاده ظهور بدون شک، از شاهراه اربعین می‌گذرد!» ✍زهرا نجاتی نه فقط میان هزار و چهارصد ستون کربلا تا نجف، بلکه درتمام مسیر، از همین ایران خودمان گرفته، خانه‌هایی که به قدر وسعشان در خدمت زایرند یا بین راه بی هیچ چشم‌داشتی نان و چای و غذا به هزاران و شاید میلیون‌ها زایر فراهم می کنند، هرلحظه تبلوری از دنیای بعد از ظهور را برای ذهن‌های دود اندود ما، تداعی می‌کنند. ذهن‌هایی که گاهی پرشده از سختی‌های آخر‌الزمان، امتحانات سخت، بی‌وفایی دنیا، فراگیری گناه و سختی دینداری. اما مومن، همان مومنی که دشواری حفظ دین مانند شعله میان کف دست را به جان چشیده، وقتی پای در مسیر عشق می‌گذارد و در کوچه پس کوچه‌های کردستان و ایلام گرفته تا کوچه‌های خاکی عراق، به یک باره، گویی از زندان سختی و انتظار، رها می‌شود و قدم در دنیای پس از ظهور می‌گذارد. دقیقا مثل روزهایی که اهل بیت ترسیم می‌کردند که مومن از برادرش، به قدر نیاز پول بر می‌دارد و او حتی نمی‌گوید: «چقدر برداشتی و کی پس می‌دهی!؟» خیلی از کسانی که در خانه‌هایشان چیزی جز مقداری آبلیمو یا خاکشیر و آب و شکر یافت نمی‌شود، یا کسانی که از امکانات خانه، خیلی از آنچه برای ما عادی شده را ندارند و از قضا کم‌ترین بهره از دنیای مادی، را برده‌اند، با اشک درچشم، خلوص در عمل، عشق بین خودشان و اباعبدلله در طَبَق اخلاص می‌گذارند و به کسانی مثل خودشان، تنها به خاطر عشق به امامشان، خدمت می‌کنند. آیا این چیزی جز درک صحیح از ولایت امام است؟ آیا تمام توقع اهل بیت از ما و اعتقادمان، چیزی فرای این است که به اماممان عشق بورزیم و دوستانشان را با نهایت خلوص به عشق آنان دوست بدارید و از دشمنانشان به عشق آنان، بیزازی بجوییم؟! آیا غیر این است که در مکتب ما،«حب فی الله و بغض فی الله»، اصل دین شمرده شده؟ و برای «اعقل مجانین الحسین»، چه تجربه‌ای بهتر از این که اگرچه چون زمان متوکل دست نمی‌توانند در راه عشق حسین بدهند، اما تمام طول سال، خرج‌های زندگیشان را که خوب می‌دانند متنعم از اوست، جوری مدیریت کنند که به نقش آفرینی در حادثه اربعین برسند! و باز تو خود بگو، آیا تمام این‌ها چیزی فرارتر از درک ولایت، درک معنا و معرفت امام، اخلاص و ازجان و راحتی ولو درگرما گذشتن، به عشق امام است؟ بگذار ساده بگویم؛ آیا تمام اربعین چیزی جز تمرین الفبای دنیای پس از ظهور است؟ پس باید به هر نحو به این حادثه ملحق شد، کسی با مال، کسی با همراهی، کسی با زیارت خانوادگی، کسی با موکب‌داری! الان زمان نقش‌آفرینی مدیران پس از ظهور است مهم است که خودت را چگونه اثبات کنی. و این است که باید حواسمان باشد، خیلی زود دیر می‌شود. باید زرنگ بود و چنان جوانمردی که خودش را کشان کشان، به گودی قتلگاه رساند و آخرین شهید پیش از امام شد، باید خود را هرجور که می‌شود، به امام رساند... یادمان نرفته که:«المومن کیس». @AFKAREHOWZAVI
. قهرمان اوّل کربلا ✍چمن‌خواه [۱] در آیین اسلام قانون واحدی به نام جنگ و جهاد وجود ندارد. اسلام در شرایط خاص دستور می‌دهد مسلمانان با دشمنان بجنگند و در جای دیگه دستور داده که اگر نبرد برای پیشبرد هدف مؤثر نیست، صلح کنند. پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در جنگ بدر، احد، احزاب، حنین و ...دست به نبرد زدند و در شرایط دیگری صلح کردند، مثل صلح حدیبیه با اهل مکه. حال این سؤال پیش می‌آید چه شرایطی برای امام حسن(علیه‌السّلام) پیش آمد که تن به صلح دادند؟ به اجمال باید گفت: حضرت مجتبی(علیه‌السّلام) در واقع صلح نکردند، بلکه صلح بر او تحمیل شد. یعنی اوضاع و شرایط نامساعد داخلی و خارجی کشور اسلامی و دیگر عوامل، وضعی به وجود آورد که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل گردید و باعث شد بزرگترین و مهمترین ضربه‌ بر اسلام وارد شده و حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شود. [۲] پس از شهادت امام علی(علیه‌السّلام) در ماه رمضان سال ۴۰ هجری، مسلمانان با فرزند ارشد امام به عنوان رهبر حکومت اسلامی بیعت کردند. این در حالی بود که معاویه در شام مدعی خلافت گردید و حاضر به بیعت با امام حسن(علیه‌السّلام) نشد؛ لذا با فراهم نمودن لشکری برای جنگ با امام به سوی عراق حرکت کرد. نفوذ روحیه دنیاگرایی و ضعف ایمان؛ که آثار زیانباری در رفتارهای عوام و خواص از خود به جای گذاشته و سرانجام به ضعف شدید جبهه صالحان انجامید، از یک طرف و حضور خوارج و عدم بصیرت لازم در خواص و بزرگان قبایل و خیانت برخی از سران سپاه که زمینه‌ساز تضعیف روحیه سپاهیان امام شد، از سوی دیگر، موجب از بین رفتن انسجام درونی در جبهه یاران امام حسن (علیه‌السّلام) گردید تا آنجا که حتی حاضر به تسلیم یا قتل امام خود بودند. امام حسن(علیه‌السّلام) با سنجش دقیق شرایط و اوضاع، معقول‌ترین و خردمندانه‌ترین راهکار را، صلح تشخیص داده و به تکلیف الهی خویش در برقراری معاهده صلح با معاویه اقدام نمودند؛ تا از این طریق اصل دین اسلام و جان شیعیان و مسلمانان را حفظ نمایند. [۳] به همین جهت در سال ۴۱ هجری قرارداد صلحی میان امام حسن (علیه‌السّلام) و معاویه به امضاء رسید که مهم‌ترین بند این توافقنامه سلب حق تعیین خلیفه بعدی برای معاویه و سپردن خلافت پس از او به امام حسن (علیه‌السّلام) بود. البته امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگتر، که حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. در نتیجه حکومت را از امام حسن گرفتند و حکومت از مرکز دینىِ خودش خارج و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد. و معاویه با زیر پا گذاشتن تمامی بندهای معاهده، به جامعه اسلامی و مسلمانان خیانت کرد و حکومت امام حسن(علیه‌السّلام) و حکومت علی‌بن ‌‌ابی‌طالب (علیه‌السّلام) به سلطنت شام تبدیل شد! البته صلح، برای معاویه حکم شمشیر دو لبه را داشت که هر دو لبه اش به زیان وی بود؛ زیرا اگر او به مفاد صلحنامه عمل می‌کرد، هدف امام تا حدودی تأمین می‌شد و اگر آن را نقض می کرد، نتیجه آن ایجاد تنفر عمومی از حکومت اموی بود و پیشوای دوم این مسئله را از نظر دور نداشت. [۴] بعد از صلح امام حسن مجتبی‌(علیه‌السّلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال خلافت به معنای سلطنت نشود.  امام حسن(علیه‌السّلام)، جریان اصیل اسلام، که از مکه شروع و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) و زمان خود او رسیده بود، در مجرای دیگری قرار داد تا به شکل نهضت باقی بماند. یعنی در زمان امام حسن (علیه‌السّلام)، تفکر انقلابی اسلامی،که دوره‌‌ای را طی کرده و به قدرت و حکومت رسیده بود، دوباره برگشت. البته کار نهضت در این دوره به مراتب مشکل‌تر از دوره‌ی خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالی‌که مذهبی نبودند. مشکل کار ائمه‌ی هدی‌ (علیهم‌السّلام)، این‌جا بود. باید بدانیم، اگر امام مجتبی‌ این صلح را انجام نمی‌داد، اسلام ارزشی نهضتی از بین می‌رفت؛ چون معاویه با در اختیار داشتن دستگاه تبلیغاتی بالاخره غلبه پیدا می‌کرد. چهره‌ی او در اسلام، چهره‌یی نبود که نتوانند موجه کنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(علیه‌السّلام) صلح نمی‌کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر(صلی‌الله ‌علیه‌وآله) را از بین می‌بردند و کسی را باقی نمی‌گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. 🍃ادامه دارد @AFKAREHOWZAVI
. قهرمان اوّل کربلا ✍چمن‌خواه [۵] گاه این سوال در اذهان پیش می‌آید. چرا امام حسن (علیه‌السّلام) با معاویه بیعت نکرد؟ در جواب باید گفت: زمان امام حسن (علیه‌السّلام) مسأله بیعت مطرح نبود. بیعت یعنى امضاى خلافت آن شخصی که رأس کار است. در قرارداد آتش‌بس یا صلحى که بین امام حسن (علیه‌السّلام) و معاویه نوشته شد، یکى از شرایط این بود که امام حسن(علیه‌السّلام) به معاویه، امیرالمؤمنین نگوید، با او بیعت نکند، معاویه حق تعیین جانشین نداشته باشد. در بعضى از روایات آمده است، معاویه بعد از خودش امام حسن(علیه‌السّلام) را به خلافت بگذارد و بعد امام حسین(علیه‌السّلام) را. در زمان امام حسن (علیه‌السّلام)،  ادعای معاویه، عمل براساس اسلام بود. او در ملأ عام کار خلاف قران و شرع انجام نمی‌داد؛ که اگر انجام می‌داد مصداق این روایت می‌شد. پیغمبر فرموده بودند: «مَن راىَ سُلطاناً جائراً مُستحلاً لِحرمَ الله ناکثاً لِعهداللهِ یَعملُ فى عِباداللهِ بالجورِ وَ الطُغیانِ وَ لَم یُغیرُ عَلیه بفعلِ و لاقولِ کانَ حَقاً عَلى اللهِ اَن یُدخله مُدخله» یعنى کسى که ببیند یک حاکمى دارد ظلم مى‌کند، به حقوق مردم تجاوز، حرام خدا را حلال و احکام الهى را دگرگون مى‌کند بر او واجب است که با این حاکم مقابله کند، این در زمان امام حسین(علیه‌السّلام) بطور کامل وجود داشت. ولی در زمان امام مجتبی(علیه‌السّلام)، حاکم(معاویه) اینگونه نبود. [۶] گرچه امام حسن(علیه‌السّلام) به علم امامت می‌دانست که معاویه یک روزی این کارها را خواهد کرد. ولی معاویه ادعا مى‌کرد که مى‌خواهد بر طبق احکام الهى عمل کند و امام حسن،(علیه‌السّلام) در همان صلحنامه نوشتند: باید براساس حکم خدا و سنت پیغمبر عمل بکنى. او هم قبول کرد که بر طبق این عمل خواهد کرد. حضرت مجتبی(علیه السّلام) حتی پس از انعقاد پیمان صلح؛ که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد. بعد از ورود معاویه به کوفه بر فراز منبر نشست و انگیزه‌های صلح خود و امتیازات خاندان علی(علیه السّلام) را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد. (کتاب احتجاج، طبرسی) [۷] امام خامنه‌ای دلایل انتخاب صلح را اینگونه بیان کردند. «من معتقدم امام حسن (علیه‌السّلام) شجاع‌ترین چهره تاریخ اسلام است؛ چون شجاعت واقعی این است که انسان بر طبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژی او است اقدام بکند، اگرچه کسی نفهمد. امام حسن(علیه‌السّلام) حاضر شد خود و نام خود را در میان دوستان نزدیکش، فدای مصلحت واقعی کند و تن به صلح دهد؛ برای اینکه بتواند کارش را، یعنی دیدبانی اسلام، حفاظت از قرآن و هدایت نسل‌های آینده تاریخ را به موقع انجام دهد.» (کتاب دو امام مجاهد سال ۵۱ و ۵۲) با امید به اینکه خداوند به همه ما بصیرت عنایت کند تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و بدانیم که صلح امام حسن (علیه السّلام) همانقدر ارزش دارد که شهادت برادر بزرگوارشان امام حسین (علیه السّلام). این دو سبط پیامبر(صلی‌الله ‌علیه‌وآله)با قعود و قیام خود به اسلام خدمات زیادی کردند. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI
«ترندینگ(روند) حجاب استایل ها» ✍سیده ناهید موسوی 📌پوشش و حجاب یک امر، فطری است که تاریخ آن به آدم و حوا می‌رسد. و از سوی دیگر با نگاهی تحلیلی به تاریخ فرهنگی زنان جامعه ایران که نشان می‌دهد در طی تاریخ همواره مردم ایران از فرهنگ غنی و استواری در توجه به رعایت پوشش ظاهری و نوع لباس متناسب بافرهنگ و عرف خود می‌باشد، برخوردار بودند. به نحوی که انتخاب پوشاک مناسب و آراسته منزلت اجتماعی و موازین فرهنگی آنان را نیز نمایان‌تر می‌نموده است. 🔖رویش پدیده حجاب استایل‌؛در چندسال اخیر و با گسترش فضای مجازی در دهه هشتاد به بعد همزمان با دوره‌ای که صنعت پوشاک تقریبا در دهه نود به مرحله اشباع رسیده بود. و دغدغه لباس مناسب برای قشر محجبه جامعه افزایش یافت. با پدیده‌ای به نام حجاب استایل مواجه شدیم. «مُد حجاب» یا «حجاب استایل» که در فضای مجازی و با تاثیر گذاری فراوان به راحتی در حال جولان است. گروهی که هدف آن‌ها ترویج و تبلیغ حجاب و سبک زندگی اسلامی بود، و اما حالا آن روی سکه حجاب استایل‌ها چیز دیگری را نشان می‌دهد. معضل حجاب استایل که هیچ شباهتی با فرهنگ عفیفانه و اصیل ایرانی_ اسلامی ندارد. در واقع حجاب استایل، کلمه‌ای با تعبیری وارونه و در جهت منافع شخصی که هر لحظه این تعبیر در مکان و موقعیت های مختلف تغییر می‌کند. حجابی که این افراد به اصطلاح حجاب استایل خود را مُبلغ آن می‌دانند و بر آن مفتخر هستند. حجابی که همراه با «خودنمایی» و نقطه‌ی مقابل حجاب «شرع مقدس» است. 🔖بلاگرها و مخاطبین؛ بلاگرها با نشان دادن جذابیت‌های زیاد کاربر را مجذوب کرده و او خواسته یا ناخواسته وادار به همزادپنداری و همانند سازی با عناصر ارائه شده توسط بلاگر می‌شود. و او برای یافتن جایگاه خود شروع به تقلید از نوع «پوشش»، «آرایش»، «تغذیه» و... می‌کند. همه این عوامل تاثیر مستقیم در سبک زندگی دارد و به تدریج باعث تغییر ذائقه افراد دنبال کننده می‌شود. تأثیرگذاری و شهرت بلاگرها از کجا به اوج رسید؟ تاثیرگذاری بلاگرهای حجاب استایل، به جایی رسید که بسیاری از فروشگاه‌های نوپا، برای معرفی «برندها» توسط آن‌ها به صف شدند و بابت هر تبلیغ، مبلغ قابل توجهی را به شکل غیر رسمی و غیرقراردادی پرداخت کردند. تا لباس‌ها و محصولاتشان در یکی از استوری ها توسط بلاگر حجاب استایل پوشیده و معرفی شود. 🔖ذائقه و مدل سازی به سبک حجاب؛ حجاب استایل‌ها حجابی را که برای بعضی از افراد دافعه دارد با مدل‌ها و ابزارهای متفاوت جذاب و به اصطلاح امروزی می‌کنند. به طوری که حتی افرادی که به «اصل حجاب» اعتقادی ندارند، برای بیشتر دیده شدن از این پوشش استفاده «ابزاری» می‌کنند. این افراد اصطلاح «مُد اسلامی» را به حجاب ایجاد کردند وحجاب را به شکل یک صنعت و برند درآوردند تابرای مخاطب «مدل سازی» کنند. آن‌ها برای مخاطب مهره‌هایی می‌سازند که با هر عقیده‌ای می‌تواند در این زمین بازی کند و برای جذب مخاطب از هر روشی اما با پوشش دین و حجاب استفاده می‌کنند. 🔖بلاگری ابزاری برای شهرت و دیده شدن؛ اصل کار بلاگرها بر جذاب دیده شدن است. هرچقدر بیشتر دیده بشوند موفق‌تر خواهند بود و اساس حجاب بر پوشش زیبایی‌ها و جذابیت ها است. بلاگر حجاب یک تناقض است که تنها با تغییر مفهوم بنیادین حجاب دست یافتی است. بی شک،دستورات و توصیه‌ های دینی به عنوان یک عامل تاثیرگذار در اصلاح سبک زندگی فعلی مسلمانان وجود دارد.شاید مشکل اصلی در شیوه ارائه آن است که به روز وجدید، و البته نیازها و تغییرات روانی که در نسل‌های جدید ایجاد شده در آن‌لحاظ نگردیده است. پس لازم است مواردی همچون، اقتدار بخشی به خانواده و احترام به پدر و مادر و همسر، به سبک نوینی آموزش داده شود. نهادهای مرتبط با آموزش و تولید محتواهای آموزشی و البته متنوع در آموزش باعث کمک در جهت مهارت آموزی و توانمند کردن فرزندان در جامعه برای ایفای نقش در خانواده و اجتماع و از جهتی دیگر ترغیب و تشویق به استفاده از معارف اسلامی نمایند. 📌و در آخر؛ حجاب استایل‌ها «مروج حجاب» نیستند بلکه، «مانکن لباس» و دست نشانده «کمپانی های لباس» هستند و با قرارگیری در رده محجبه ها، سطح توقعات پوشش یک خانم را به راحتی دست‌خوش تغییر می‌دهند. و هر روز با یک نسخه جدیدی متناسب با اقتضائات ،فضای جامعه، و افکار عمومی پیاده سازی می‌کنند. و این درحالیست که حجاب استایل با فلسفه حجاب در اسلام در تعارض است.اما امروزه شاهد هستیم که‌مافیای ضد دینی عفاف و حجاب و البته چادر همانند بختک بر فرهنگ جامعه رخنه کرده است. در این‌صورت وظیفه گروه‌های مُد و لباس کشور، نهادهای امنیتی و قضایی برای ساماندهی و حذف صفحات مجازی و عدم حضور حجاب استایل ها را در صحنه می‌طلبد. تا بیش از این هزینه‌های جبران ناپذیری برای متولیان امر عفاف و حجاب به بار نیاورد. نصرٌ من الله و فتحٌ قریب @AFKAREHOWZAVI