«عملهها فریاد نمیزنند» ١
✍زهرا سبحانی
#بخش_اول
ایلی خوابش نمیبرد. چند وقتی میشد که از بستن پلکهایش میترسید. هر بار که چشمانش را میبست صحنههایی به ذهنش هجوم میآورد که دوستشان نداشت. این اواخر حتی اگر پلکهایش را میگشود، خیال آشفته مثل یک لایو تلویزیونی، تا دقایقی جلوی چشمهایش رژه میرفت.
همین چند شب پیش بود که به زورِ قرص اعصاب، توانسته بود شاخ غولِ بیخوابی را بشکند؛ اما دقایقی نگذشته بود که صدای زنی، چُرتش را پاره کرد. اوایل خیال میکرد که این سر و صدا از همسایههاست. با گذشت یک هفته و تکرار هربار این ماجرا، تصمیم گرفت که منبع صدا را بیابد. در نظرش آمد که صدا نزدیکتر از خانهی همسایهست؛ درست در خانهی خودش!
با چشمهای قرمز نیمه باز، در خانه، دوره افتاد. پتو را خوب دور خود پیچید. طبعش سرمایی نبود ولی از فکر اینکه برایش به پا گذاشتهاند، به خود لرزید. مصاحبهی اخیرش به کام خیلیها خوش نیامده بود. میدانست دیر یا زود یکی را اجیر میکنند و عمله، جاسوسی که هیچ، دست به هر جنایتی خواهد زد. سوراخ و سمبهها را خوب گشت؛ نه خبری از زن بود و نه هیچ جنبندهی دیگری. صدا هم قطع شده بود.
خواب که از سرش پرید به افکارش خندید. با خود تکرار کرد:
«هی پسر! حتی یکی رو اجیر کنن نمیاد که داد بزنه، عملهها هیچ وقت فریاد نمی زنند و الا میمیرند!»
اگر چه آن شب را با هزار مکافات خوابید ولی
از آن موقع به بعد اوضاع بحرانیتر شد. دیگر حتی در بیداری صدای زن را میشنید. در حمام، اتاق خواب و حتی محل کار.
فریادهای زن دلخراش بود و بند دل هر شنوندهای را پاره میکرد. ایلی اما نمیتوانست دربارهی آن با کسی صحبت کند.
فقط سرش که خلوت میشد، شقیقههایش را محکم میگرفت و با خود زمزمه میکرد:
«پِیر لعنتی! این همه آدم چرا باید شبیه هیتلر میشدیم؟!».
انگار آدمها وقتی اشتباه میکنند از یک جایی به بعد دنبال یک نفر میگردند که تقصیرها را گردن او بیندازند و اگر کسی را پیدا نکنند به زمین و زمان فحشاش را میدهند. گرچه پِیر بیتقصیر نبود. اصلا از آن وقتی که شیفتهی هیتلر و فاشیست آلمانها شد تقصیرها دقیقا زیرِ سر او شد. مسیحیِ مارونی که سلبریتیِ فوتبال بود و توانسته بود حمایت مسیحیان لبنان را جلب کند. با این همه ظاهرسازی، باز هم استفادهی ابزاری از این عناوین مثل تیزی نور آفتاب پس از تاریکی، چشمها را میزد. همه خوب میدانستند که مرام و منش «قدیس مارونیِ» به کوه پناه برده با آن اخلاق حسنه، هیچ ارتباطی با شخصیت ستیزهجویی مثل پِیر ندارد. بیشتر از پیرو مارونی بودن، معروف بود به مرید مرام هیتلر.
بزرگی میگفت آدم به هر چیزی فکر کند مثل همان میشود. از بس به هیتلر ارادت داشت، شد نسخهی به روز شدهی هیتلر!
دست آخر آتش جنگ داخلی لبنان را خودش افروخت و فکر پاکسازی نسلها را بلند بلند جار زد؛ آن هم به روش هیتلر.
با تشکیل حزب فالانژیستها، حامی بی چون و چرای اسرائیل شد. زیر پوستی هر غلطی را که آنها میخواستند، کردند. هر مسلمانی به تورشان میخورد فرقی به حالشان نمیکرد لبنانی باشد یا فلسطینی و حتی ایرانی یا پاکستانی و ... به بهانههای مختلف، سربه نیست میکردند.
بعد از ترور پسرش «بشیر» توسط چند ناشناس، دیگر برای هدفش، نیازی به بهانه نداشت. هدفی به اسم نسل کشی مسلمانان!
در این مدت، ایلی برای اینکه خوابش ببرد، گذشتهها را از ذهن میگذراند. اما امشب نمیتوانست حریف خوبی برای بیخوابیاش باشد. خسته بود. روی تختخواب نشست. هوای اتاق برایش سنگین بود. به سمت پنجره رفت و آن را باز کرد. سردی هوای ژانویه، به دلش چسبید. بیروت غرق در خواب بود. نفس عمیقش را کشیده نکشیده، سر و صدای ذهنش دوباره بلند شد. مستقیم به اتاق کارش رفت. سیگاری روشن کرد و گیلاس مشروبش را تا نصفه پر کرد. مطمئن نبود که این راه حلاش بگیرد ولی راه حل بود دیگر!
حداقلاش این بود که در میان یادآوری گذشته، صدای زن را دیگر نمیشنید. به قرار کاری فردا هم فکر کرد.
بعد از این همه سال نتوانسته بود بعضی چیزها را هضم کند:
«کی باورش میشه اسرائیل مدعیِ انتقامِ هولوکاست با فالانژیستها که خداشون هیتلره، جیک تو جیک شن و بشن مدافع هم!
بدبخت اون مردمی که این شوها باورشون شد»
به دود سیگاری که از لای انگشتانش بالا میرفت خیره شد:
«با رسانه باور هر دروغی راحت میشه»
این را از پِیر و شارون در عمل یاد گرفته بود.
بعد از ترور بشیر، این اسرائیل بود که با دم خود گردو شکست.
خونخواه بشیر شد و با همراهی رسانه، یک شبه با فالانژیستها دستهایشان را تا آرنج کردند تو خون آوارگان فلسطینی و آب از آب هم تکان نخورد...
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قراردادهای خونین»٣
✍زهرا سبحانی
#بخش_اول
حساب شبهایی که او را مخفی کرده بودند داشت از دستش در میرفت. روزنامهها میگفتند که فقط نُه شب از این شبها، در آرژانتین مخفیاش کرده بودند و خدا میداند چقدر طول کشیده بود تا او را به اینجا بیاورند آن هم قاچاقی.
هفده سالی میشد که همه او را به اسم «نیکولاس کلیمن» میشناختند. شبهای اول به این فکر میکرد که چطور شناساییاش کردند؟!
این اواخر هم به این فکر میکرد که آخر عاقبتش چه میشود؟ و از حسابی که سر او برای پنهان کردن خیلی چیزها باز کرده بودند، بیخبر بود.
غائلهی قاچاقش در جهان تمام نشده بود که او را آوردند و نشاندند جلوی کلی آدم با ملیت ساختگی و جعلی.
دور و برشان هم پر بود از خبرنگارانی که مدام از این گوشه به آن گوشه میرفتند تا زاویههای مختلف جلسه را برای غایبان به تصویر بکشند.
فلش دوربینها، چشمهای آبی رنگاش را میآزرد. از پشت عینک، هم میشد جاخوردنش را از دیدن این همه دوربین و آدم، حس کرد. بیشتر از او، خود خبرنگارها متعجب بودند؛ هرجور حسابش را میکردند، آدم روبهرویشان با آن قدِ بلند و کلهی تاس و بینی باریک برگشته، هیچ رقمه به آدولف آیشمن، فرماندهی نازی فاشیستها شبیه نبود. عدهای هم درگوشی گفتند که قیافه و حتی حرفزدنش به یک کارمند سادهی بانک شبیهتر است تا یک فرماندهی عالیرتبهی SS؛ ولی جارچیها بلد بودند خیلی چیزهای عجیب و غریب را واقعی و معمولی جلوه دهند.
مخصوصا برای این روزها که حسابی دستشان خالی بود. آخر، تمام ترفندها و جارزدنهایشان هم نتوانسته بود جوابگوی ذهن پرسشگر جهان و حتی جوانهای یهودی باشد. از یک جایی به بعد، دیگر استدلالهایشان در حدی نبود که طبل هولوکاست را به فرسنگها دورتر یعنی فلسطینِ مسلمانِ بیربط با نازیها را مرتبط کند.
دوستان و همکاران اسحاق شامیر بودند که مثل منجی به دادشان رسیدند و آدولف را از آن سر دنیا یعنی آرژانتین، ربودند و قاچاقی برایشان به ارمغان آوردند. آن زمان، اسحاق شامیر از مأموران موساد بود.
با همهی اینها یک جای کار میلنگید و حساب کتابشان با آدولف جور در نمیآمد. شاید هم طبق قول و قرارهای پنهانی پیش میرفتند ولی ظاهرش هرچه بود، خوشایند نبود. نه خوشایند آدولف و نه خوشایند جارچیها و نه حتی خوشایند مخفیکارها...
آدولف نه فقط قیافهاش به نازیها نمیخورد بلکه حتی محاکمهاش هم شبیه هیچ یک از نازیها نبود.
با خودش فکر میکرد که آخر عاقبت تنها نازی که بیرون از دادگاه نورنبرگ محاکمه میشود؛ چه میشود؟ آن هم در دادگاه اسرائیلی که از قاضی گرفته تا دربان آن، برای سرپوش ملیت جدیدیشان، خون یهودیها را مطالبه میکردند. خواندن ته ماجرا، هوش زیادی نمیخواست، علیالخصوص اینکه خواهان پرونده، اسرائیل بود که در زمان هولوکاست مدعایش، اثری از آن بر روی نقشهی جهان نبود.
آدولف یک لحظه احساس کرد در بدمخمصهای گیر افتاده و آرزو کرد که با همقطارانش در همان نورنبرگ آلمان محاکمه میشد؛ خبر داشت که آنها قبل از محاکمه یا خودکشی کرده بودند یا از قبل مرده بودند و
چند نفری که بدون سرکاری محاکمه شده بودند، آنقدری مهلت داشتند که خاطرات مستند و بیسند در معیت هیتلر را بنویسند و بعد اعدام شوند. در نظر او خوبی آن دادگاه به این بود که داوران آنجا، سران متفقین بودند نه کسانی که به جرم آدمربایی و قاچاق او تحت پیگرد قانون بینالملل بودند؛ اما صدای درونش او را از این دلخوشی بیرون آورد: «بیخیال شو! اینا فرقی باهم ندارند همشون سر و ته یه کرباسن.. »
فلش دوربینها او را از افکار آشفتهای که به سرش چنگ میزدند، جدا کرد، سعی کرد حواسش را جمع سوالهای احساساتی دادستان یهودی کند که بدون مدرک و سند فقط در حال القای یک نمایشنامه بود...
سرجمع همهی جوابهایی که از دهان آدولف خارج شد، تأکید بر بیگناهیاش بود و گاهی هم «مأمور و معذور بودن» را به میان میکشید.
آدولف، هربار، با حرفهای دادستان، گذشته را ورق میزد. صدای اتوبوس و قطارهایی که برای جابه جایی یهودیان آلمان و لهستان فراهم کرده بود در سرش پیچید، گفت: «من میخواستم یهودیها زیر پای خود زمین محکم داشته باشند...»
اگر وراجی دادستان نبود، شاید تا فراخوان جذب یهودیان اروپا برای اتحاد با نازیها توسط آبراهم اشترن و اسحاق شامیر ماجرا را پیش میبرد و حتی از همکاریشان با نازیها در شرق اروپا پرده برمیداشت.
از بخت خوب یا بد او بود که «آبراهم» رهبر گروه «اشترن»، دنیا را از وجود خود راحت کرده بود؛ در عوض، اسحاق شامیر، جانشین او از کلهگندههای اسرائیل بود که میشد با استناد به این حقیقت، خودش را تبرئه کند؛ اما ترجیح داد که برای گوشهایی که نمیخواهند بشنوند، زحمت گفتن را به خود ندهد و اجازه داد دادستان همچنان با همان پرحرفی بتازد.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«خانهی ملّی» ۴
✍زهرا سبحانی
#بخش_اول
چهارده سال از ازدواج فرانتس و سوفی میگذشت با سه بچهی قدونیمقد و چهارمی که همان روزهای اول عمرش، از دنیا خوشش نیامد و خداوند آن را مرخص کرد. فرانتس عاشق سفر بود و گشتوگذار؛ ولی خوشگذران نبود. با ثروتی که از پسرعمویش به او ارث رسیده بود، کلهاش پر بود از برنامههایی که آیندهی کشورش و اروپا را تحت الشعاع قرار میداد. درست یا غلط بودن برنامههایش، حساسیت خیلیها را برانگیخته بود اما اطرافیانش بهتر از هر کسی میدانستند که این شاهزادهی وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش_مجارستان، مرغش یک پا دارد و اول و آخر کار خودش را میکند. قبلتر چوب این اخلاقش را خورده بودند و سر ازدواج با سوفی امتحانش کرده بودند. سوفی در حد و قوارهای نبود که دهان پرفیس و افادهی اشراف دربار اتریش را ببندد، این شد که بنای مخالفت را با ازدواجشان گذاشتند و وقتی نتوانستد از پس شاهزادهی جوان بر بیایند، به شرطی ازدواجشان را قبول کردند که سوفی و فرزندان آیندهاش از تمام اعتبارات و امتیازات اشراف دربار محروم شود.
اثر عشق بود یا چیز دیگر، فرقی به حال سرنوشت این دو جوان نکرد و سرانجام سوفی با پذیرش محرومیت، عروس کاخ این شاهزادهی سبیل کلفت موبور شد.
و حالا در راستای اهداف و برنامههایی که در سر فرانتس میگذشت، به سارایوو آمده بودند. هوا گرم بود در نتیجه برای تردد در شهر، اتومبیل روبازی را برایشان مهیا کردند. سوفی بیشتر از اینکه دلشورهی مدل موهایش را داشته باشد، نگران کلاه رویسرش بود که باد آن را نبرد. دو دستی آن را چسبیده بود و در دلش خدا خدا میکرد که زودتر به مقصد برسند. صدای وحشتناک گلوله بود که فکرش را از آن کلاه گرفت و خود را به فرانتس چسباند و درست در همان ثانیهای که راننده دستپاچه شده بود متوجه زخمی شدن همسرش شد. صدای گلولهی دوم که به گوشش رسید خود را سپر همسرش کرد تا تیر به او اصابت نکند...
ناقلان ترور آن روز گفتند که اتومبیل شاهزاده چپ شده بود و فرانتس فردیناند در حالی که دستهای سوفی را گرفته بود، بریده بریده میگفت: «خواهش میکنم سوفی زنده بمان! برای بچههایمان تو باید زنده بمانی»
اما روزگار که این حرفها حالیاش نمیشد، خبر مرگشان را به دربار اتریش رساند که سروصدایی به پا کرد به دیدن!
دربار اتریش به صربستان بدون معطّلی اولتیماتوم داد که یا بررسی این ترور را به ما بسپار یا جنگ! و هنوز این حرف از دهان پادشاه اتریش در نیامده بود که از روسیه گرفته تا آلمان از یک طرف و انگلیس با رویای بریتانیایی و فرانسه از طرف دیگر در مقابل هم صف کشیدند. ممالک زیر سلطهشان را هم خبر کردند: «که چه نشستهاید! وقت، وقت جنگ است و پیکار! از چراییاش هم نپرسید که به شما مربوط نیست»
و قبل از اینکه صدای دینامیتهای آلفرد نوبل در اتریش و صربستان بلند بشود در این کشورهای داغتر از کاسهی آش، مثل نقل و نبات به همدیگر حواله شد.
سوفی و فرانتس فکرش را هم نمیکردند که یک زمانی خونشان بهانهی فرصتطلبانی بشود که از انسانیت فقط لباس پوشیدنش را بلد بودند؛ آنقدری که جرقهی جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی را رقم بزند.
🍃ادامه دارد
#غزه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مجموعه روایت قراردادهای خونین
✍زهرا سبحانی
1⃣«عملهها فریاد نمیزنند»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2566
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2567
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2568
2⃣«تاجر مرگ»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2543
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2544
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2545
3⃣ «قراردادهای خونین»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2580
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2582
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2583
4⃣«خانهی ملّی»
#بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2588
#بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2589
#بخش_آخر
https://eitaa.com/afkarehowzavi/2590
#اسرائیل #آمریکا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
پویش #من_خدیجهام5⃣
او کیست❓❓❓
✍زينب نجیب
#بخش_اول
1⃣ در خاندانی اصیل و برجسته دیده به جهان گشود.
فرهنگدوست، دانشطلب و تحولخواه بود. با معنویت و به دور از هرگونه شرک زندگی میکرد.
از هرگونه عقبماندگی، محافظهکاری و تاریکاندیشی بهدور بود.
حریت و ظلمستیزی، درایت و آیندهنگری از ویژگیهای شاخص ایشان بود.
ژرفاندیشی و استقلالطلبی نیز از دیگر ویژگیهای شخصیتی ایشان بود. ذوق و ابتکار و پرهیز از هرگونه واپسگرایی و دنبالهروی را میتوان بهعنوانِ سبک رفتاری ایشان معرفی کرد.
او در جامعه خود به عنوان یک الگوی زن برتر، تاثیر بسزایی در گسترش صفات نیک انسانی داشت. سخاوت، کرامت، ایثار و فداکاری، عفت و پاکدامنی، توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانی و صبر و استقامت، از جمله فضیلتهای پسندیدهای در او بود که تاریخ گواه آن است.
2⃣ ریشه و تبار او به قومی با اصل و نسب میرسد. بطوری که حتی برخی از بزرگترین رهبران جهان اسلام از تبار آنها بودند. پدر ایشان از چهرههای برجسته و شجاع زمانِ خویش بود. در زمان حیاتش برای دفاع از یک قانون، با حاکمِ جامعهای که ستم روا میداشت؛ ابتدا ملاقات کرد و با شجاعت او را از کارش برحذر داشت سپس با دعوت چهرههای بانفوذ جامعه، شورای امنیتی_ملی تشکیل داد و همگان را به مقاومت دعوت کرد. از سوی دیگر آنها را مسلح کرد و همین اقدامات وی باعث شد تا حاکم ظالم را سرجایش بنشاند و جنگی هم رخ نداد. مادرش نیز از اصیلترین خاندانها بود. اسیر خرافات نبود بلکه اهل اندیشه بود. رفتار او را نیز بسیار پاک توصیف میکنند.
3⃣خانوادهی او در جامعه آن زمان، بانفوذ بودند. آنها بسیار ثروتمند و سخاوتمند بوده و ثروت خود را از طریق تجارت به دست میآوردند اما بسیاری از آن را در راه بخشش به محرومان و دستگیری از افتادگان به کار میبردند از سوی دیگر بسیار اندیشهورز و خوشفکر و اهل تحقیق بودند. این بانوی بزرگوار با سبک زندگی درست و خردمندانهی خانوادهی خود، شخصیت ویژهای به دست آورده بود.
4⃣ از ویژگی انسانهای هوشمند، روح نواندیش و نوگرا داشتن است. آنان به آداب و رسوم رایج، فرهنگ و مقررات غالب، بافتهها و یافتههای موروثی و بینش و منش رسمی صاحبان قدرت و آیین و باور مردم روزگار خود بسنده نمیکردند و هماره در جستوجوی راهی نو، سبکی جدید، شیوهای برتر، برنامهای جالبتر، آیین و منشی مترقیتر و دنیایی خردمندانهتر برای زندگی و تأمین حقوق انسانها بودند. همین ویژگی یکی از رازهای پذیرش نهضتهای آزادیخواهانه و ترقیخواهانِ تاریخ از سوی این چهرهها بود.
5⃣ او به آیین مرسوم جامعهی خود که از اصلش منحرف شده بود، اهمیت نمیداد و از رهاورد آن بر کنار بود. او نه بسان زن عادی آن روز، به انزوای تحمیلی تن سپرده بود و نه شبنشینی و بردگی جنسی زن اشرافی را به رسمیت میشناخت. کار، پویایی اندیشهی او بود که او را به مدیریت و تجارت و جسارتی مستقل سوق داد تا جایی که نه تنها خود را نیازمند مردِ خودکامه روزگار نمیدید که ازدواج با زورداران و زرداران تاریکفکر نیز برای او تحملناپذیر شده و جویای جوانی متفاوت از مردنمایان دنیای خویش بود.
🍃ادامه دارد👇
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
تبعیض تنشزا
✍محدثه زندی
#بخش_اول
توصیه میکنند نگویید ایران حمله کرد بگویید ایران دفاع کرد و فاصله این دو کلمه بسیار است و ظرفیت ایجاد یا توقف یک جنگ و جابهجایی ظالم و مظلوم را دارد. بههمان اندازه که در میدان نظامی قائل به دفاع هستیم و باید دفاع کنیم در میدانهای دیگر مثل دیپلماسی، سیاست و فرهنگ و ... باید حمله کنیم، که اگر نکنیم دفاعمان ابتر خواهد ماند. در میدان دیپلماسی و فرهنگ ما طلبکاریم. طلبکار رویکرد دوگانه غرب هستیم. ما طلبکاریم که چرا غرب و سازمانهای بین الملل در مورد شش ماه ، بگو هفتاد سال، اشغالگری، نسلکشی و ظلم در غزه سکوت کرده یا انفعالی عمل کردهاند، و حمله اسرائیل به کنسولگری ایران را با صراحت محکوم نکرده انداما همیشه تمام قد پشت جنایات ضد بشری رژیم غاصب و اشغالگر اسرائیل ایستادهاند؟ چرا برای آنها بشر یعنی فقط غربیها و وابستگانش و به شرق و مسلمان و رنگینپوست که میرسد معنای بشر رنگ میبازد؟ چرا به قول خودشان، حق دفاع_ و دراصل جنایت_ را برای رژیم اشغالگر نامشروع به رسمیت میشناسد ولی وقتی کشوری مثل ایران از حق مشروع و قانونی خود برای دفاع استفاده میکند، مورد انتقاد قرار میگیرد؟ چرا سازمانی که خود را بیطرف بین ملتها مینامد با دادن حق وتو به چند کشور خاص راه بهرهبری یکسان ملتها از قوانین را میبندد؟ سازمان ملل باید بداند با رفتار دوگانه خود نه تنها به ایجاد صلح کمک نمیکند بلکه خود عامل تنش میشود. چرا برای سازمان ملل، امنیت مکان غیرنظامی و دارای مصونیت قضاییِ کنسولگری ایران قابل ویرانی است، اما امنیت پایگاههای نظامی اسرائیل که در شش ماه بر سر زن و بچههای بیگناه بمب ریخته و مبداء تجاوز به کنسولگری کشوری و بلکه به قوانین سازمان بینالملل بوده، قابل کوچکترین خدشهای نیست؟ چرا جنایات ددمنشانه در بیمارستان و کشتار چندهزار کودک برای آنها قابل چشمپوشی است اما دروغ کشتهشدن چند نوزاد خیالی، شایسته محکومیت؟ آیا برای سازمان ملل خون کودکان اسرائیلی و غربی رنگینتر ازخون دیگر کودکان جهان است؟
چرا آمریکا و انگلیس و غرب حملهی خلاف قوانین به کنسولگری ایران را محکوم نمیکنند ولی از محکومکردن حق دفاع کشوری که هیچ سابقه تجاوزی در کارنامه خود ندارد کم نمیگذارد؟ چرا کنسولگریهای خود را مقدستر از کنسولگری بقیه کشورها و خونشان را رنگینتر از خون دیگر جوامع میدانند؟ چرا کودکان غربی و صهیونیستی را معصوم و بیگناه و مشمول کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل میشمارند، اما کودکان دیگران را استقلالطلبان و استعمارستیزان بالقوه تلقی میکنندکه در قوانین این کنوانسیون نمیگنجند و به جرم غربی و صهیون نبودن باید کشته شوند؟
سازمان ملل تبعیض نژادی را بازتعریف، تئوریزه و قانونی کردهاست و باید پاسخگوی رفتار دوگانه خود باشد.
از اشغالگری، نسلکشی، کودککشی، حمله به آمبولانس، خبرنگاران و نهادهای بین المللی و... که همه نقض قوانین بینالمللی است به اسم دفاع از خود اغماض میکند ولی دفاع انسانی، جوانمردانه و در چهارچوب قوانین بین الملل ایران در مقابل این وحشی افسارگسیخته را برنمیتابد.
دنیا باید از ایران به خاطر مهارزدن بر این سگ هار منطقه که سالهاست با ایجاد و حمایت گروههای تکفیری_تروریستی و اقدامات خرابکارانه دیگر، خواب راحت را نه تنها از مردمان منطقه بلکه از مردمان جهان ربوده سپاسگزار باشد، ولی چه شده است که کشورهایی که قسمت اعظمی از امنیت خود را مدیون فداکاریهای ایران هستند، گستاخانه ایران را دعوت به خویشتنداری میکنند و او را عامل بیثباتی منطقه میدانند؟
#ادامه_دارد
#وعده_صادق
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
طرحی که نور بود اما تاریک معرفی شد...
✍زينب نجیب
#بخش_اول
"طرح نور" از روز شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ با هدف برخورد با ناهنجاریهای اجتماعی که عمدتاً مربوط به برخورد با مصادیق کشف حجاب است، آغاز شد.
فرمانده انتظامی تهران بزرگ، دلیل اجرای این طرح را «رعایت قانون» و «مطالبه مردم متدین» اعلام کرد.
در این بین اما، بهمحض اجرای این طرح، انواع و اقسام تحلیلها، تفسیرها، واکنشها پدید آمد. سرعت واکنشها تا بدانجا بود که، اجرای طرح هنوز به جایی نرسیده بود، اما در میان قطاری از سؤالات و شبهات، نگرانیها و امیدها، انتقادات و پیشنهادات، تشکرها و گلایهها، تشویقها و تنبیهها محصور شد.
شاید بسیار کم اتقاق افتاده باشد که در برابر یک مسئلهی اجتماعی با چنین شرایطی مواجه شده باشیم.
از یکسو این سطح از بیداری و کنشگری قشرهای مختلف مردمی، و تنوع در تحلیلها و دقت نظر بر بیانات رهبر انقلاب، و تلاش برای موضعگیری صحیح، بسیار خوشایند و البته امیدآفرین است. اما از سوی دیگر این روحِ مبارزه و ستیز، میان طیف انقلابی که البته همه دلسوزان دین و مبانی انقلاب و نظام هستند با بکارگيري ادبیاتِ دشمنشادکن، بسیار نگرانکننده بهنظر میرسد.
تبیین مسئله
بیاییم مسئله را برای بار دیگر با هم بشکافیم. مدتی است، چالشی که قطع به یقین عارضی است نه جوهری، در کشور پدید آمده است. عارضی است زیرا معتقدیم، این چالش، ریشه در فرهنگ و هویت ایرانی ندارد بلکه عواملی، سبب شده تا این ضعف به جامعه اسلامی رخنه کند. برای حل این مسئله تنها کافیست آن عواملی که سبب بوجود آمدن این ضعف در جامعه شده است را شناسایی کرده و ساز و کاری مناسب برای حل آن در نظر بگیریم.
از آنجا که پدیده حجاب یک پدیده ذوابعاد است و ابعاد گوناگون اجتماعی، فقهی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و غیره دارد انتظار میرود که برای شناسایی آن عوامل، به همهی این حیطهها توجه شود و همه نهادها، سازمانها و ارگانهای هر بخش، مسئولیت خود را در این زمینه پذیرا باشند. مثلا اگر حجاب را در بعد فرهنگی بررسی میکنیم، آموزش و پرورش، دانشگاه و حوزه، صدا و سیما و سازمان تبلیغات، شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، شهرداری، ستاد امر به معروف و نهی از منکر و غیره باید در این زمینه، متعهدانه عمل کنند و پاسخگو باشند.
از لحاظ قانونی نیز رهبر انقلاب در ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ فرمودند؛ " یک نگاه، نگاه قانونی است؛ قانون واجبالاطاعه است و در این زمینه، حکم قانونی وجود دارد؛ رعایت حکم قانون برای همه واجب است. چه آن کسانی که به شرع معتقدند، چه حتّی آن کسانی که به شرع هم معتقد نیستند، قانون را بایستی رعایت کنند."
بنابراین در حیطه قانونی هم روشن است که حجاب باید از مسیر درست خودش، بدون هیچ شائبه و شبههای پیگیری شود که این هم سازوکار خود را دارد و کشور در این فقره مشکلی ندارد. اما متأسفانه شاهد آن بودیم که یک سال تمام، لایحه حجاب در مسیر تصویب قانونی، به نقطه نهایی خود نرسید.
حال مسئله این است که فراجا به عنوان بازوی نظارتی بر اجرای قانون در جامعه، با احساس مسئولیت و احترام به خواسته مردم متدین، پا به میدان گذاشته است. این در حالیست که دیگر بازوان نظام، از جمله بازوی فرهنگی، همچنان بصورت جدی پا به میدان نگذاشتهاند.
بنابراین پُر واضح است که وقتی دیگر بازوان نظام، ارادهای جدی برای حل این معضل اجتماعی ندارند و هنوز در برابر آن منفعلانه عمل میکنند، فعالیت و کنشگری این نهاد فعّال، بزرگتر از حالت عادی دیده میشود و تصویری کاریکاتوری از حاکمیت به نمایش میگذارد. در حالی که او فقط به وظیفهی خود عمل میکند.
حال، راه حل این تضارب آراء چیست؟
آیا راه حل، مؤاخذهی آن قسمت از بدنه نظام است که سالم مانده و به وظیفهی خود پایبند است؟ یا نه، آن بازوانی، باید مورد سؤال قرار گیرند که به هر دلیل، نحیف مانده و در اجرای وظایف خود سستی میورزند؟
عقل و منطق قبول نمیکند که وقتی دستگاهی به کار خود مشغول است به دلیل کمکاری دیگر دستگاهها، او نیز مختل گردد. مگر اینکه فعالیت دستگاه فعال، خود موجب اختلال در دیگر دستگاهها گردد.
بنابراین، دومین نکتهای که باید پیگیری شود، بررسی دقیق حرکت دستگاه فعّال است.
آیا فعالیت امروز فراجا تحت عنوان "طرح نور" سبب اختلال در فعالیت دیگر دستگاهها، مِنجمله نهادهای فرهنگی میشود؟
این نکتهایست که کاملاً باید روشن شود تا اقناع عمومی برای حضور متصدیان "طرح نور" در جامعه صورت گیرد. تنها در این صورت است که مردم هم پلیس را همراهی خواهند کرد.
نتیجه...
به نظر میرسد، با توجه به تجربهی گذشتهی گشت ارشاد، بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که "طرح نور" تنها تغییر اسم است و از همان ابتدا آن را طرحی شکستخورده دانستند.
#ادامه_دارد 🍃
#طرح_نور
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🍃پیشنهاد مطالعه
طرحی که نور بود اما تاریک معرفی شد
✍زينب نجیب
🔗لینک #بخش_اول
https://eitaa.com/afkarehowzavi/3188
🔗لینک #بخش_دوم
https://eitaa.com/afkarehowzavi/3189
#طرح_نور
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖 تکلیفمحوری، راهحل معضل بیحجابی
✍آمنه عسکری منفرد
#بخش_اول
تقوا به معنی «تمرکز برتکلیف» و در یک کلمه «تکلیفمحوری»، از زیباترین و کاربردیترین تعاریف تقوا به شمار میرود و بر اساس آن، میتوان آن را رکن و گوهر اصلی جامعه اسلامی و مکانیزم منحصربهفردی برای جامعهپردازی و ترقی اجتماعی در جامعه اسلامی دانست و طبق این تعریف، میتوان «تقوای اجتماعی» را به معنی تلاش برای تحقق آرمانهای اسلامی معرفیکرد. پس اگر تقوا، بنیاد اخلاق و هنجارهای اجتماعی است، بیگمان ریشهی همهی ناهنجاریها نیز در بیتقوایی است و «انسان متقی» کسی است که نسبت به هرگونه پلیدی عقلانی، عقلایی و شرعی واکنش منفی نشان میدهد و به خود اجازه نمیدهد تا آن را مرتکب شود.
ملت ایران درتجربهی مقابله با ویروس مهلک جهانی کرونا در سال۹۸، در آزمون «تقوای اجتماعی» به معنی «تمرکز بر تکلیفمحوری» مانند تجربهی سالهای دفاع مقدس و بسیج عمومی کشور در پاسداری از آرمانهای نظام و دفاع از کشور، سربلند شد. آن روزهای تلخ که با پدیدار شدن تهدید در عرصهی سلامتی، همهی آحاد ملت دست به دست هم دادند و با بهکارگیری توصیههای رهبر معظم انقلاب با عزم ملی، اتحاد و همدلی آحاد ملت در رعایت پروتکلهای اجتماعی خوش درخشیدند.
تجربهی روزهای پر از التهاب و اضطراب ناشی از شیوع بیوقفه ویروس جهانی کرونا که در آن هر روز شاهد فوت تعداد زیادی از مردم دنیا و عزیزان و هموطنان خود بودیم و برای حفظ جان عزیزانمان مراکز آموزشی و مدارس به تعطیلی کشانده شد، ملت را برای جهادی دیگر این بار در عرصه سلامت عمومی کشور بسیج کرد. همان روزها و شبهایی که نیروهای مردمی با همراهی و همکاری بسیج و سپاه، به گندزدایی مراکز عمومی، بیمارستانها و پارکها پرداختند، عدهای به کمک در تغسیل و تدفین قربانیان کرونا شتافتند و جمعی به دنبال برطرف کردن نیازهای خانوادههایی که درگیر بیماری و فوت عزیزانشان بودند، شتافتند و با همدردی و همراهی بار اندوهشان را کاستند. در این میان نقش کانونی مساجد در بسیاری از محلهها به عنوان نقطهی مرکزی جمعآوری کمکهای مؤمنانه برای دوخت و تهیهی ماسک جهت پیشگیری و رفع نیازهای اولیهی اقتصادی اقشار آسیبپذیر جامعه، بسیار مؤثر، کارآمد و چشمگیر بود.
همچنین برنامهریزی و همکاری نخبگان با دولت برای تولید واکسنهای ایرانی در زمانی کوتاه و همکاری دولت برای وارد کردن و تآمین واکسن از کشورهای امن منطقه و واکسیناسیون عمومی، تولید و تأمین ابزارهای درمانی همچون انکباتور برای کنترل بیماری و درمان همهی مردم در کل کشور نقش مهمی در کنترل بیماری داشت و بدین ترتیب همهی آحاد ملت در کنار دولت رزمایشی ایرانی اسلامی از تقوای اجتماعی به معنیِ «تکلیف محوری» را به نمایش گذاشتند و این تهدید بزرگ ملی را شکست دادند.
این در حالی بود که دشمن همیشه بیدار از پای ننشست و با سوءاستفاده از تعطیلی آموزش حضوری مدارس و گسترش فضای استفادهی کودکان، نوجوانان و جوانان از فضای مجازی آموزشی، به نفع اهداف شوم خود استفاده کرد. سپس در برنامهای از پیش تعیینشده و درکنار ارائهی محتوای آموزشی، ابتدا با ذائقهسازی مخاطب را هدایت کرده و در مرحلهی بعد با صرف میلیاردها دلار، برنامهها و اهداف پلید خود را در قالبهای هنری جذاب؛ تحت عنوان فیلم، موسیقی و محتوای مسموم و ناامیدکننده از آیندهی روشن ایران قوی در شبکههای مجازی، به خصوص درشبکههای مجازی بیگانه در اختیار کاربران نوجوان و جوان قرار داد و در یک جنگ همهجانبهی هیبریدی ذهنها را تسخیر و هدایت کرد. سپس در دوران اغتشاش و فتنه سال ۱۴۰۱ که در کشور بر سر مسئلهی حجاب به بهانه مرگ یک دختر جوان و با هدف براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران اجرا شد؛ پیاده نظام تربیتشده، غافل و فریبخوردهی خود را وارد میدان کرد. البته با وجود تذکرات و توصیههای رهبر انقلاب در تمام سالهای بعد از انقلاب، خصوصا در سالهای اخیر مبنی بر اهمیت عرصهی جبههی فرهنگی و خطر وقوع جنگ نرم و شناختی از طریق رسانه خصوصا رسانههای بیگانه، به دلیل غفلت برخی والدین و مسئولین امر، دشمن در این زمینه نیز تا حدی موفق بود و این اقدامات منجر به شهادت تعدادی از مدافعان امنیت و خسارات جانی و مالی شدیدی شد. اما به فضل الهی و با هوشیاری و بصیرت مردم در عدم همراهی با فتنهجویان داخلی و خارجی، فتنه کنترل شد ولی بعد از مدتی کوتاه که ظاهرا پایان یافته بود، با شکلی جدید و در قالب اعتراض به حجاب اجباری، سر برآورد.
🍃ادامه دارد...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
پیش به سوی دولتاسلامی
✍محدثه زندی
#بخش_اول
از یکشنبه که خبر آمد و دوشنبه که شهادتش قطعی شد گمانهزنیها و تحلیلها آغاز شد و برخی چنان حادثه را میکاوند و به این و آن نسبتش میدهند انگار فراموش کردهاند جهان ربی دارد که اکبر است و تنها اوست که جهان را اداره و تدبیر میکند او بهتر از همه بلد است چگونه همه چیز را جفتوجور کند و همه را با هم ببرد. او مربی است گاهی لازم میداند آزمونی سخت از ملتی بگیرد چون بنا دارد اجری گرانبها به او بدهد. چون بنا دارد به آنها بفهماندکه آیا درسشان را خوب یاد گرفتهاند یا نه . یاد گرفتهاند پی شایعات نروند، حرف دشمنپسند را از حرف دوستپسند تشخیص بدهند، یادگرفتهاند حلم داشته باشند و مثل مولایشان علی برای وحدت دندان روی جگر بگذارند و تصفیه حساب جناحی و حزبی و سیاسی نکنند. آری! ما خدا داریم، رب داریم ما مثل یهود نیستیم که باورشان یدالله مغلوله است. اینکه این حادثه به اجر بیانجامد یا به شر و عذاب انتخاب ما و وابسته به واکنش ما است، و این معنای سوره فلق است. قل اعوذ برب الفلق.
وظیفهی ما
از حکمت خدا که خبر نداریم اما وظیفهمان در این حادثه ناگوار چیست؟ پاسخ آن در شناخت راه و روش و منش و آرمان شهدای این حادثه و ادامهدادن آن راه است. راه آنها همان بود که کمتر از نیم قرن پیش خمینی کبیر برای آن قیام کرد، ساخت جامعهاسلامی و بعد تمدناسلامی. تمدنسازی گامهایی دارد که از پنج گام آن گام، انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعهسازی و تمدنسازی، دو گام اول برداشته شده است، ولی نزدیک چهل سال است در کار ساخت دولتاسلامی ( تمام کارگزاران نظام و تمام سه قوه) ماندهایم. آیتالله رئیسی مرد این میدان بود. او با بینش صحیح و تمدنی از انقلاب و با پیروی از منویات و اولویتهای رهبری، خوب میدانست در چه جایگاهی است و به کجا باید برود برای همین حاشیهها، تهمتها و طعنهها او را از مسیر منحرف نکرد، گرچه بیعیب نبوده، چون میدانست هدف چیست. شهید رئیسی، رئیس جمهوری در قدوقواره تمدن سازی و ساخت دولت اسلامی بود. بنابراین جای او را نمیتوان صرفا با یک رئیسجمهور دیگر پرکرد اگر بخواهیم راهش ادامه یابد باید مردی در حد و قواره او و دنبالهرو او بر جای او بنشیند وگرنه مسیر این شهید عزیز و تلاشهای خستگی ناپذیرش ابتر خواهد ماند. در ادامه به برخی از خصوصیات ایشان پرداخته میشود.
عدالت محوری
رئیسی انقلاب و آرمانهایش را فهمیده بود. او برای ایجاد عدالت و برخوردی همگان از امکانات تلاش میکرد،کثرت سفرهای استانی آن هم به استانهای محروم و مرزی و رسیدگیاش به محرومان که الحق او را سید محرومان لقب داده بود، نه صرفا کاری اخلاقی که در راستای رسیدن به این آرمان انقلاب بود . تلاش خستگی ناپذیر او در حمایت از تولید و احیای کارخانههای تعطیل شده و اصلاح ساختار مالیاتی که صدای برخی ثروتاندوزان را درآورد، همه و همه را باید در همین راستا تحلیل کرد.
رئیس جمهور مردمی
رئیسی مثل رهبرش تکیهاش بر مردم بود، مردم را میفهمید و به آنها اعتماد داشت. مردم برای او صرفا یک شعار انتخاباتی نبود. او اطمینان داشت آنها در بزنگاهها خود را نشان میدهند. رئیسی اگر مردمی و همیشه در میان مردم بود، چون فهمیده بود که یکی از سه مولفهی اصلی قدرت جمهوری اسلامی مردماند، تلاش بیوقفه او در خدمت به مردم علاوه بر عشق او به مردم از این نگاه ناشی میشود. او از متن مردم و به اصطلاح خاکی بود زیرا در دید توحیدیاش، خود را با مردم برابر و یکسان میدید، گرچه بر دومین صندلی قدرت درکشور تکیه زده بود.
🍃ادامه دارد
#شهید_جمهور
#شهدای_خدمت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
کار خودمان بود!
✍س.م.ب
#بخش_اول
علی مگر نماز هم می خواند.این جمله ای بود که مردم شام ، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت علی علیه السلام به زبان آوردند.علی در محراب مسجد کشته شده؟! علی ومسجد! مگر علی نماز هم می خواند؟! آن زمان،این عین غفلت بود. عین جهالت. شاید بسی بالاتر از آن. آنها که علی را نشناخته بودند و سلاطین زمان اذهان مردم را در مرداب غفلت فرو برده بودند که حتی در تصورشان هم نمیگنجید که علیِ کافر، اهل نماز و عبادت باشد؛ چه برسد که امیرمومنان باشند. آنان که آنقدر با زخم زبان ها یشان ، با کردارشان، دل امیرالمومنین را به درد آورده بودند، تا آنجا که آن حضرت نفرينشان کرد و مرگ خود را از خداوند خواست وفرمود: خدایا! اينان از من خستهاند و من از آنان خسته؛ آنان از من به ستوده اند و من از آنان دل شکسته؛ پس بهتر از آنان را مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان بگمار.*
همچنان لحظه به لحظه تاریخ تکرار میشود! این حکایت،حکایت این روزهای ما شده است که دائم در بوق وکرنا کردهایم ؛ ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند. آنقدر گفتیم و گفتیم که تنها این لق لقهی زبانمان شد اما در عمل هیچ چیزی در چنته نداشتیم. بدون هیچ شناخت و آگاهی در اوج غفلت با چشمانی بسته، تنها با شنیدن چند اَراجیف در گوشه کنار، از حلقوم وسواس خناس، مردد شدیم و مرض شک و دودلی بر قلبهایمان رخنه کرد . حق و باطل از یکدیگر را تمیز ندادیم.در باتلاق تهمت و افتراء غرق شدیم. کوچکترین غفلتی کافی بود که به اسفلالسافلین کشانده شویم. دقیقا آن لحظه که زمان امتحان بود. زمان سنجش ایمان بود.آن زمان که باید با قلبمان حق را از باطل تشخیص دهیم .راست را از دروغ. نور را از تاریکی و ظلمت. در حقیقت که این کار بسیار سادهای است. البته برای اهل ایمان ،نه آنان که بر دلها و گوش و چشمشان مهر زده شده است* .حقیقت را، نه ،می بینند و نه،می شنوند و نه، می فهمند. فقط از هر آب گل آلودی، ماهی لجن خوار خودشان را می گیرند.
#ادامه_دارد
#شهید_جمهور
#شهدای_خدمت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI