eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
714 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
190 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «تاجر مرگ» ٢ ✍زهرا سبحانی مناخم اما با چشمان برق زده گفته بود: «دیشب داوود پیغمبر را دیدم و به من گفت در ساختن عظمت اسرائیل تردید مکن. نام من آرام نمی‌گیرد مگر آن گاه که دل‌های شما آرام گیرد.» فردای این حرف‌ها فقط صدای انفجار با دینامیت بود که به گوش مردم قدس می‌رسید. مناخم اما خونسرد و با لبخند گوشه‌ی لبش، فقط اخبار را دنبال می‌کرد. انگلیس برای اینکه کارشان را بی‌جواب نگذارد، گروه ایرون و اشترن یا همان لحی را در لیست تروریست‌های سازمان بین الملل قرار داد ولی کم کم از ترس جانش و به عبارت بهتر برای قول و قراری که در پشت پرده‌ها با مخفی‌کارها گذاشته بود، بار و بندیلش را جمع کرد تا دیگر کسی منکر ابتکارات آدمکشی مناخم برای رسمیت اسرائیل در سازمان بین‌الملل نشود. آب در دل مناخم تکان نخورد و سال‌ها بعد که بخاطر این همه ابتکار، نخست وزیر اسرائیلش کردند؛ به سادگی آب خوردن نام گروهشان را از لیست تروریست‌های سازمان بین‌الملل خط زد. دیگر وقت قدردانی از او برای خدمت به قوم از همه بهتران رسیده بود. چهره‌اش کمی جا افتاده‌تر شده بود ولی نمی‌توانست برق جنون در چشم‌هایش را مخفی کند. جنونی که بعدها آخر عمری، کار دستش داد و تقاص آن همه خون را یکجا سرش آوار کرد. گرچه جارچی‌های مذاق کارکن، کار خودشان را کما فی سابق بلد بودند. و این بار به جای چشم‌های مناخم، خنده‌های تصنعی در صلح کمپ دیوید را جار زدند. مناخم هم بدش نیامد و با کروات مرتب، شیک و رسمی، در جایی که آلفرد نوبل وصیت کرده، پیدایش شد و جایزه‌ی صلح را با تشویق‌های بهت زده‌ی جهان، گرفت. روح آلفرد آن بالا‌ها، می‌دانست که مناخم معروف به آدمکشی و جلادی با صلح جمع نمی‌شود ولی باید قبول می‌کرد که ثروت حاصل از تولید دینامیت و اسلحه‌سازی برای آدمکشی، اول و آخر خرج کسانی می‌شود که با آدم‌کشی به صلح می‌رسند. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI
«عمله‌ها فریاد نمی‌زنند» ١ ✍زهرا سبحانی صدای گلوله‌هایی که شارون با کلت کمری‌اش کودکان را نشانه گرفته بود، گوش‌هایش را پر کرد. سرباز چاقو بدست، زن را در آغوش گرفت. زن فریاد کشید و با تقلاهایش خود را از او رهانید. ایلی تحمل شنیدن خنده‌های خودش را در آن لحظات نداشت. بقیه هم می‌خندیدند. محکم پلکهایش را فشار داد تا ادامه‌اش را نبیند. شکم دریده‌ی زن، ذهنش را درگیر کرد و جنینی که در میان دست‌های خونی افسر زیر دستش، بالا برده شده بود. افسر سکندری خورد اما جنین از دست‌هایش رها نشد. تلوتلو با قهقهه جلو آمد و سر جنین را با چاقو جدا کرد. آن را به سمت جسدهای خواهر و برادرش پرت کرد. سرباز دیگر عربده کشید: «صلیب یادت رفت دلاور!» برگشت و صلیب را بر روی سینه‌ی جنین هشت ماهه با چاقو کشید. صدای کف و هورا بلند شد... این بار دیگر پلک نزد. چیزی در درونش فرو ریخت. درد نبود، به پشیمانی هم شبیه نبود، هرچه بود برای رهایی از آن، چنگ‌هایش را در چرمی صندلی ماشین، بیشتر فرو برد. دوست داشت از این خودش فرار کند اما راهی نبود. یک لحظه تصمیم گرفت فریاد بزند تا از تمام تصویرهای ذهنش خالی شود.  شیشه‌ی ماشین را بر خلاف قوانین امنیتی کشید پایین. هر طور بود باید خودش را خلاص می‌کرد و به افشای اسناد فکر کرد. «عمله‌ ها فریاد نمی‌زنند» در ذهنش زنگ خورد. منصرف شد و رویش را به سمت راننده‌ی اتومبیل برگرداند. صدای مهیبی، او را از جا کند، آتشی که با آن کودکان اردوگاه را می‌سوزاندند روبه روی چشمانش شعله کشید، نفس‌هایش پر شد از بوی گوشت سوخته، داغی که به سرعت نور زیر پوستش می‌دوید و جسم‌ش را تکه تکه می‌کرد. ساعتی بعد روزنامه ها نوشتند: «ایلی حبیقه، سیاستمدار لبنانی که فرماندهی جنایت‌های اردوگاه صبرا و شتیلا را بر عهده داشت در یک بمبگذاری، در شرق بیروت ترور شد.» پایان *پِیر جمیل موسس حزب فالانژیستهای لبنان که بعدها به الکتائب معروف شد. و پدر دو رئیس جمهور لبنان، بشیر و امین جمیل *مناخم بگین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی @AFKAREHOWZAVI
«قراردادهای خونین»٣ ✍زهرا سبحانی با همه‌ی این‌ها دادگاه اعلام کرد که آدولف باید اعدام شود؛ طنابی گردنش انداختند و جسدش را در میان قایقی گذاشتند و آتش زدند تا خاکسترش در دریا پخش شود. کسی هم از فلسفه‌‌ی این کار نپرسید چون می‌دانستند که جواب سرکاری جارچی‌ها فقط کله‌شان را باد می‌کند. جارچی‌ها جلوی آن همه خبرنگار که تعدادشان به پانصد نفر هم می‌رسید، با ژستی اندوهگین گفتند: «ما می‌خواستیم به جوانهایمان بگوییم که حق داریم اینجا باشیم و اینطور رفتار کنیم حالا به جای سوال‌های بی‌سرو ته، بروند و در مورد هولوکاست بنویسند.» بعد هم به ذهنشان رسید که رقم نه میلیون و حتی شش میلیون کشتار یهودی، زیادی شاخ‌دار است و این شد که با مشورت پشت صحنه‌، دستور دادند که سَر دَر اردوگاه نازی‌ها که با پول خلق الله موزه‌اش کرده بودند، را تغییر دادند و یک میلیون معقول را به جایش قید کردند. اما پایان این نمایشنامه‌، حتی ذهن هم‌کیشانشان را قانع نکرد. بعدها ذهن پرسشگری مثل «هانا آرنت» نظر داد که این دادگاه سرکاری بوده! ذهن‌های کنجکاو خوب فهمیدند که قول و قرار با مخفی‌کارها و جنجال جارچی‌ها که اگر خدا بخواهد مو هم لای درزش می‌رود، پایانش این نمایشنامه‌ست؛ فرقی نمی‌کند نامت آدولف هیتلر باشد یا آدولف آیشمن! پایان @AFKAREHOWZAVI
«خانه‌ی ملّی» ۴ ✍زهرا سبحانی اعتراض بومیان منطقه کم کم شدت گرفت؛ اما مأموریت شاه ساموئل آنقدری برایش مهم بود که به خودش حق می‌داد برای این اعتراضات، تره‌ای خورد نکند. او باید تک به تک نقشه‌های از قبل تصویب شده‌ی مخفی‌کارها را اجرا می‌کرد. با علنی کردن آزادی مهاجرت یهودی‌ها به فلسطین، بومیان منطقه، چه مسلمان و چه مسیحی قیام کردند. تنها فقط شروع یک جنگ جهانی دیگر می‌توانست، اراده‌‌ی آهنین مردم منطقه را خاموش کند و پای هزاران یهودی دیگر را به بهانه‌ی دروغ هولوکاست، به فلسطین بکشاند. جمعیت یهودی‌های فلسطین تا قبل از جنگ جهانی دوم، با تمام تلاش‌های شبانه روزی ساموئل فقط به شش درصد جمعیت فلسطین رسیده بود. با شروع جنگ جهانی دوم، مخفی‌کارها به اسم جنگ، خیلی از محال‌های نقشه‌هایشان را عملی کردند این وسط به هیچ أحدالناسی هم اعتنا نکردند. بعد از جنگ جهانی دوم، اگرچه انگلیس، اسم قیمومیت فلسطین را یدک می‌کشید، اما حرف اول و آخر را کسانی می‌زدند که گروه‌های جنایتکار اشترن و ایرون را به فلسطینیان تحمیل کردند. گروه‌هایی که به سرکردگی اسحاق و بگین و شارون، انسانیت را به یغما بردند و مشروعیت اسرائیل را با جنایت و وحشیگری به خیال خودشان تثبیت کردند. غافل از اینکه سرنوشت طور دیگری رقم خواهد خورد. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI