آری! فاطمه، فاطمه است
بانو سامیه
اگر روزی ابعاد شخصیت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برای ذهنهای ساده و چشمهای کوتهبین انسانها آشکار میگشت، ضمیرِ روشن و فطرتِ الهی، قطعاً گواهی میداد که او سرور همهی زنانِ عالم است؛ چراکه «فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فجرِ درخشانی است که از گریبان او، خورشید امامت، ولایت و نبوت درخشیده است. آسمان بلند و رفیعی است که در آغوش آن، ستارههای فروزان ولایت قرارگرفته است.» (بیانات رهبر انقلاب، ۳۰ مهر ۷۶ ).
بانویی که در ۱۸ سالگی به درجهی والایی از مقام طهارت، مقامات معنوی، عرفانی و حکمت میرسد. با قدرتِ تحلیلِ مسائلِ سیاسی و آیندهنگری ، قدرت برخورد با عظیمترین مسائل زمان خود را دارد. فاطمه مادر حسنین (علیهما السلام) است، آنها که سید و بزرگ اهل بهشت هستند و در دامان پاکیزهی مادری تربیت شدند که به عنوان «اسوه» مطرح میشود. «فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با آن عظمت و جلالت، در محیط خانه و در طول دوران زندگی زناشویی، علی (علیه السلام) را به خشم نیاورده و حتی یک بار هم سرپیچی نکرده. در محیط خانه یک همسر و یک زن است، آنگونه که اسلام میگوید.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۵ آذر ۷۶).
نکتهی مهم در زندگی معمولی این بزرگوار، جمع بین زندگی یک زنِ مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و وظایف یک انسانِ مجاهدِ غیورِ و خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم، بعد از رحلت رسولاکرم (صلی الله علیه) از طرف دیگر است. او به مسجد میآید، سخنرانی و موضعگیری و دفاع میکند، حرف میزند. یک جهادگر به تمام معنا و خستگیناپذیر و محنتپذیر است. همچنین ایشان یک عابد شبزندهدار، قیامکنندهی لله، خاضع و خاشع برای پروردگار است. در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیایکهن الهی، با خدا راز و نیاز و عبادت میکند. جمع کردن این ابعاد در وجود یک انسان، نقطهی درخشانِ زندگی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. «بعضی گمان میکنند انسان عابد، متضرّع و اهل دعا و ذکر، نمیتواند یک انسان سیاسی باشد؛ یا بعضی خیال میکنند کسی که اهل سیاست است - چه زن و چه مرد - و در میدان جهاد فیسبیلالله حضور فعال دارد؛ اگر زن است، نمیتواند یک زنِ خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است، نمیتواند یک مردِ خانه و دکان و زندگی باشد. خیال میکنند اینها باهم منافات دارد. در حالی که از نظر اسلام، این امور نه تنها منافات و ضدیت ندارد، بلکه شخصیتِ انسانِ کامل را میسازد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۲ آذر ۶۷).
آری! فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از جهت «خردمندی»، «فرزانگی»، «عقل و معرفت» الگو و سرمشق است. از بُعد «عبادت و مجاهدت»، «حضور در صحنهی تصمیمگیریهای عظیم اجتماعی»، «خانهداری»، «همسرداری»، «تربیت فرزندان صالح»، سرمشق و الگو است. زیرا زندگی این بانوی بزرگ اسلام نشان میدهد که زنِ مسلمان، برای ورود در صحنهی سیاست و میدان کار و تلاش و نیز ایفای نقش فعال در جامعه، همراه با تحصیل، عبادت، همسرداری و تربیت، میتواند پیرو فاطمه زهرا (سلام الله علیها) باشد. اینجاست که مضمون جملات معروف دکتر شریعتی در مورد این بانوی بزرگوار معنی پیدا میکند آنجا که قلم چنبن نگاشت؛
فاطمه، فاطمه نیست؛ چون دختر خدیجهی کبراست، چون همسر و همسنگ علی (علیه السلام) است، چون دختر پیامبر عظیمالشأن اسلام است، مادر حسنین و مادر زینب کبرا است. «اینها همه هست و این همه، فاطمه نیست.» آری! با وجود این همه فضیلت، کاملترین وصف برای نشاندادن ابعادِ وجودِ این بانوی بزرگوار اسلام این است؛
«فاطمه، فاطمه است.»
[۶]."شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است. "(بیانیه "گام دوم انقلاب"، خطاب به ملت ایران۲۲ بهمن ۹۷) ما باید امید و نگاه خوشبینانه به آینده داشته باشیم. بدون این نگاه، هیچ گامی نمیتوان برداشت. سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن ضعفها و کوچک نشان دادن یا انکار پیشرفتهای بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ماست؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهده هستند که با سوءاستفاده از آزادی در خدمت دشمن حرکت میکنند.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
نقش امید در صحنه جنگ رسانهای
مرضیه عاصی
[1]."امروز یک جریانی در داخل کشور و خارج کشور وجود دارد برای دمیدن روح یاس به جای دمیدن روح امید، یک شرط اساسی برای پیشرفت عبارت است از امید". ( بیانات در دیدار استادان و نخبگان دانشگاهها ۸ خرداد ۹۸). مشکلات نباید ما را متوقف و ناامید کند، زیرا ناامیدی، مانند سَمّی است که به انسان تزریق میشود و او را زمینگیر میکند. امروز مسئلهی "امید" یکی از نقاط محوری در حرکت رو به جلوی ملت ایران است. در نگاه رهبر انقلاب، "امید، بزرگترین قوّه محرّکه انسان است". امید به موفقیت، هر انسانی را به حرکت وادار میکند، ولی امروز دشمنانِ ما سعی میکنند افق آینده را تیره و تار نشان دهند و جوانان را ناامید کنند. توطئهای که میدان اصلی ظهورش "جنگ رسانهای و تبلیغاتی" است.
[2].دشمن امروزدرقالب جنگ رسانهای با لحنی دوستانه، امّا مزوّرانه، دست چُدنی خود را زیر دستکش مخملی به سوی ملت ایران دراز کرده است. دشمنی که درخت تناور انقلاب را با چهل و اندی سال بالندگی در مقابل خود میبیند، تمام توان خود را به خدمت گرفته تا آینده انقلاب را در نظر ما، خصوصاًجوانان تیره وتار نشان دهد و بذر ناامیدی را در دل ما بپاشد.در این صورت، ما برای حضور در صحنه جنگ، نیازمند شناخت و هوشیاری نسبت به دشمن هستیم. "هوشیاری نسبت به اقدامات دشمن و آرایش جنگی او در عرصه رسانه"، "شناخت صحیح و دقیق نسبت به جوانب این جنگ" و "هوشمندی برای مقابله و جلوگیری از تحقق اهداف دشمن در جنگ رسانهای"، به صورت مکرر در هشدارها و توصیههای سالهای اخیر رهبر انقلاب مطرح شده است.
[۳].بسیار خطرناک است که فضای تبلیغاتی کشور، فضایی باشد که مردم را، دچار "اضطراب" یا "دچار یأس و ناامیدی" کند. دشمن القا میکند که نظام اسلامی ناتوان است و باعث ناامیدی میشود.از طرفی ارائه تصویری مخدوش و منفور از نقاط قوّت ما میکند. دشمن درصدد آن است که ما از نقاط قوّت خودمان صرفنظر کنیم و ازعناصر اقتدار ملّی خودمان دست برداریم تا راحتتر بتواند بر کشور ما و آینده ما مسلّط بشود، به همین خاطر، نقاط قوّت نظام اسلامی و ملت ایران را بهعنوان نقاط چالشآفرین معرفی میکند، برای اینکه ملّت ایران را نسبت به آنها "دلسرد" کند. تبلیغات گسترده و متراکم دشمن علیه توانمندیها و دانش هستهای، اقتدار موشکی و عدالتخواهی جمهوری اسلامی با همین هدف صورت میگیرد. در نگاه کلانتر، دشمن به دنبال آن است که "احساس بُنبست" را به مردم تزریق کند، در حالی خودش به بنبست رسیده است.
[۴].یکی از نقاط امید ما، "فرسودگی تمدن غرب" است. امروز تمدّن غربی در حال زوال است، حتّی خود اندیشمندان غربی هم این را احساس کردهاند و بر زبان میآورند. "تمدّن غربی و مادّی در مقابل ما قرار دارد و رو به فرسودگی است و این یکی از نقاط امیدبخش ما است.( بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، ۱ خرداد ۹۸). ایشان با اشاره به تجربیات موفق ملت ایران و دستاوردهای مهم نظام اسلامی در عرصههای گوناگون، همواره بر عوامل امیدبخشِ حقیقی تأکید کردهاند: "شهدای کشور، کسانی هستند که به ماها یاد دادند باید امیدوار بود"؛ یعنی رزمندگان ما در شرایطی وارد میدان رزم شدند که واقعاً به حسب محاسبات عادّی هیچ امیدی به پیروزی نبود، ولی در نهایت، دفاع مقدّس، به عزّت جمهوری اسلامی تمام شد، این امید را رزمندگان به ما دادند؛ یعنی در همهی شرایط، باید به نصرت الهی امیدوار باشیم و این امید را در دلها تقویت کنیم.
[۵].ما نباید دچار ناامیدی بشویم، چون خدا میفرماید "لا تَایئَسوا مِن رَوحِ اللهِ اِنَّه لا یَایئَسُ مِن رَوحِ اللهِ اِلَّا القَومُ الکافِرون": از رحمت خدا مایوس نشوید که فقط کافران از رحمت خدا مایوس میشوند.( ۸۷/ یوسف) پس ما که کافر نیستیم، چرا باید مأیوس باشیم؟ "ما امیدواریم که بتوانیم بینی این قدرتهای مستکبر را به خاک بمالیم و میتوانیم این کار را بکنیم، امیدواریم، تلاش کنیم، همّت کنیم، بخواهیم، به خدا توکّل کنیم، از خدا بخواهیم، میشود." (بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری،۲۳اسفند ۹۷) گاهی انسان با توجّه به تواناییهای دشمن مایوس میشود و درنتیجه دست به هیچ اقدامی نمیزند؛ در صورتی که انسان باید با توکّل بر خدا و امیدوارانه وارد میدان بشود.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سقوط از انسانیت
مخدره چمن خواه
این روزها شاهد هنجارشکنیهایی در سطح جامعه هستیم. بعضی از کسانیکه این هنجار شکنیها را به وجود آوردند، دلیل این کار را، اعتراض به مسائل و مشکلات بیان کردند و بعضی دیگر آنرا عدم آزادی و اسارت در بند قانون! آیا واقعاً این اعتراض است یا آشوب؟ و از کجا سرچشمه گرفته؟
۱] رعایت قانون در جامعه، رعایت«حقوق شهروندی» است. در حریم عمومی جامعه، کسی حق قانونشکنی ندارد و همه باید به قانون کشور احترام بگذارند. هنجار شکنها در «گام اول» صحبت از چند تار مو کردند و گفتند یعنی به خاطر این چند تار مو قانون کشور به هم میخورد؟ بنابراین روسریها را عقب بردند و کشف حجاب از اینجا کلید خورد. در «گام دوم» گفتند اگر ساق دست بیرون باشد، دنیا خراب میشود؟ به طور حتم، دنیا به خاطر عریان کردن ساق دست خراب نمیشود. بنابراین تا آرنج آستین ها را کوتاه کردند و نتیجه گرفتند تا بالای آرنج هم اشکال ندارد. در گام بعدی رفتن سراغ لباس؛ اگر مانتو دکمه نداشته باشد، به کسی ضرر نمیخورد! بنابراین مانتوها بدون دکمه و نازک، آستین ها کوتاه و شلوار به جوراب شلواری تبدیل شد.
۲] این عده معدود، تمام قوانین اسلام را یک به یک زیر پا نهادند و اسمش را گذاشتند «آزادی»! مسئله به اینجا ختم نشد. در «گام بعدی» سراغ ازدواج سفید رفتند. یک مدت با هم زندگی کنند؛ اگر از همدیگر خوششان نیامد از هم جدا شوند! بدون هیچگونه تعهدی نسبت به همدیگر. غرب در تمام این برنامهها سرآمد و پیشتاز است و نسخه غلط سبک زندگی را برای همه کشورهای دنیا میپیچد. اول بیحجابی را قانون کردند. بعد اسم پدر را از توی شناسنامه خط زدند و راه را برای روابط نامشروع باز گذاشتند. در «قدم بعدی» گفتند هیچ قراردادی بین زن و مرد نباید باشد، آنها در قبال همدیگر، هیچگونه مسئولیت و تعهدی ندارند. آزاد و رها! بنابراین ازدواج سفید را به رسمیت شناختند. آنها در قدم بعدی حرامزادگی را قانونی کردند. هر روز به دنبال یک سری افکار شیطانی رفتند تا جاییکه همجنسبازی را قانونی و آنرا رواج و برای همجنسبازان حقوق شهروندی قرار دادند. آنها حتی پا را از این فراتر نهادند و ازدواج با حیوانات و اجسام و... را قانونی و کشیش برای آنها خطبه عقد خواند!
۳] وقتی راه انحراف باز میشود و شخص از «اعتدال اخلاقی» بیرون میرود. فقط خودش را میبیند و لذتهای کاذب را! آنوقت دست به هر کار خلاف و دور از شأنی میزند. در «نقد تمدن غرب» وقتی گفته می شود «اومانیزم غربی فقط به فکر غرایز انسان است» باید بدانیم این فقط یک ادعاست. آنها غرایز را با بهرهگیری غلط از لذتهای مادی، تباه کردند. بنابراین کسیکه از اعتدال اخلاقی بیرون برود، به سمت جنون کشیده میشود. «جنون جنسی» و «برهنگی» در جامعه شیوع پیدا کرده، «خیانت جنسی به وجود میآید؛ چون فضا، جنسی شده است. وقتی پوشیدگی وجود دارد، مرد و زن بودن معنا ندارد. همگی انسان هستند. ولی وقتی برهنگی پیشآمد، جامعه رنگ و بوی جنسیت به خود میگیرد و انسانیت فراموش میشود. در جلوهگری از همدیگر سبقت میگیرند و علایم جنسی در جامعه رواج پیدا میکند. فضای عمومی جامعه به هم میریزد و ناهنجاریها به شدت شکل میگیرد.
۴] خداوند در چندین سوره و آیه بندگانش را از خطر سقوط و عدم تبعیت از گامهای شیطان بیم داده است؛ آیات ۱۶۸ و ۲۰۸ سوره بقره و آیه ۱۶۲ سوره انعام و آیه ۲۱ سوره نور. خداوند در این آیات، به بندگانش میفرماید: «وَلا تَتَّبعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ اِنَّهُ لَکم عَدُوُّ مُبِین». از گامهای شیطان پیروی نکنید. همانا او دشمن آشکار شماست. معلوم میشود شیطان«گام به گام» انسان را به سمت انحرافات اخلاقی و رذائل میکشاند و او را از «قلّه اشرف مخلوقات» بودن به «درّه سخیف و پست حیوانیت» پایین میکشاند.در صورتیکه در همه ادیان ابراهیمی حکم حجاب هم الزام شرعی هست و هم الزام قانونی. آیه صریح قرآن در باره پوشش آیه ۵۹ سوره احزاب است. در «قانون اساسی جمهوری اسلامی»، قانون حجاب به صراحت آمده است.
۵] دشمن ملّت ایران محکوم به شکست است؛ چون در راه باطل و غلط حرکت میکند. اگر رؤسای سابق آمریکا، زیر پوششهایی، کارهای خلافی انجام میدادند، حالا دیگر علنی و بدون پوشش، «فسادها»، «انحرافها»، «جنگافروزی» و «فتنهسازی» خودشان را نشان میدهند. غربیها و دیگر همداستانشان به آخر خط رسیدند. دیگر نیاز به «نقد تمدن غرب» نیست؛ بلکه باید «حقیقت تمدن غرب را به مردم نشان داد». آنها در منجلاب فساد غوطهورند. این راه باطل و راه شیطان است و خدای متعال در این باره می فرماید: «اُولئکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَمَن یَلعَنِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَه نَصیرًا» (آیه ۴سوره نساء). کسی که خدا اورا لعنت میکند، نصرت کنندهای نخواهد یافت.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🖊خنده در گریه
✍فاطمه وجگانی
با شنیدن سخنِ او، صورتش برافروخته! احوالش پریشان! و گریه اش شدیدتر شد، پرسید: دخترم چرا بی تابی!! چرا چشمت گریان است!! به نزد من بیا!
با صدای آهسته، سخنی در گوش او نجوا کرد، در دم مهربانیِ خنده بر لبانش نشست و از گریه افتاد. تا پدرش بود حرفی نزد و سرّ پدرش را فاش نکرد؛
اما بعد از مرگ او فرمود: پدرم در گوشم گفت: فاطمه جان!! تو اولین کسی هستی که بعد از مرگم به من ملحق می شوی.
چشمان حق بین پدر بسته و زبان حق گویش خاموش گشت و روحش در عالم ابدی پرواز نمود. ماتم سترگی بر دل فاطمه روی آورد. از داغ فراغ او، خوبانِ بنی هاشم، همه در ماتم بودند.
اما عده ای بر سر خلافت و جانشینی او، به نقشه کشیدن افتادند، گنج غدیر را زیر پا نهادند و در سقیفه به فرهنگ جاهلی و نظام قبیلگی پرداختند.
فاطمه و علی علیه السلام مشغول غسل دادن بدن مطهر ختم الرسل بودند، که انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع نمودند. بزرگِ طایفه ی خزرج سعدبن عباده را درحالیکه در بستر بیماری بود، به سقیفه دعوت کردند. سعد از مردم میخواست تا با او بیعت کنند. انصار او را اجابت کردند، سپس گفتند : اگر مهاجرین با ما ستیز کنند چکار کنیم؟ گفتند: می گوییم یک رئیس ما انتخاب میکنیم و یک رئیس شما تعیین کنید.
اولی و دومی از قضیه باخبر شدند به سرعت خود را به محل رساندند. اولی، دومی را از سخنرانی منع کرد و خود بر منبر نشست و گفت: زمامداران از آنِ ما و وزیران از آنِ شما باشند. یکی از انصار برخاست و گفت: زیر بار سخنان ابوبکر نروید. حرف ما این است که یک رهبر ما انتخاب کنیم و یک رهبر آنها.
عمر بن خطاب گفت: هیهات!! هرگز دو شمشیر در یک غلاف نمی گنجد. خود با خود دعوایشان بالا گرفت و در نهایت با ابوبکر بیعت کردند.
سعد بن عباده، همانی که با بستر آورده بودند، بطور شکست خورده، زیر دست و پای جمعیت فریاد می زد که مرا کشتید!!
جماعتی که در غدیر مردانشان بخ بخ گفتند و با علی علیهالسلام بیعت کرده بودند و زنانشان در ظرف آبی به نشانه پیمان بستند، همانها بیعت شکستند و غلاف شمشیر ولایت را دوتا کردند.
با آیه قران مقابله کردند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً (نساء59)
طاغوت ها برای رسیدن به قدرت، گویی هرکار میکنند. گردانندگان سقیفه از راههای مختلف در پی جمعآوری بیعت با ابابکر بودند. منافقان در بدی خودشان با هم متحد شدند، چنانچه مولا علی علیه السلام فرمود: حاضرم هر ده یار خود را بدهم تا یک یار از یاران معاویه بگیرم. «چون یاران معاویه در بدی خودشان از یکدیگر حمایت و مداومت میکنند، اما یاران علی سست هستند».
همچنین عمر و ابابکر به خانه علی علیه السلام آمدند و گفتند اگر بیعت نکنید، محبت حضرت رسول صلی الله علیه وآله، باعث نمیشود که خانه تان را به آتش نکشیم. خیلی زود مزد رسالت رسول خاتم که مودت اهل بیت علیهم السلام بود را فراموش کردند. غاصبین دستان علی علیه السلام را بستند و با زور برای گرفتن بیعت، او را به مسجد بردند. هیزم آوردند، باب خانه وحی که ملائک، با اذن ورود از اهل خانه وارد میشدند، درِ خانه ای که بجای همه در ها به خانه پیغمبر باز مانده بود را به آتش کشیدند.
فاطمه سلام الله علیها پشت درب بود، چنان فشار دادند که جنین او را سقط کردند.
حور در آتش بود با پهلوی شکسته و بازوی ورم کرده، گریه ی او دو چندان شد و صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله ببین با حبیبه ات چه می کنند! حکایت خنده در گریه اش اینجا بود بزودی گریه اش به خنده محقق شد و به دیدار پدرش شتافت.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
در آرزوی زیارت🤲
✍زینب نجیب
آرام بگیر قلمم ... آرام بگیر
اگر طلب تو را بپذیرد، خواهی رفت. اگر از عمق وجود، دل برایش پر زند تو را خواهد خواند. پس آرام بگیر قلمم.
چقدر پر حرارت شدهای! چقدر در آغوش انگشتانم میلرزی!
در شگرفم از موجی که در جوهر توست. تو در درون خود طوفانی شدهای. قلبت برای زیارتِ عشق آنچنان میتپد که موجی بر پس موج در پیکرت خروشان است.
آرام باش ...
آماده باش تا همراهت کنم. فقط چند ساعتی بیتابی نکن. من و تو با هم به سرزمین عشق خواهیم رفت و به حرمش پا که نه، سر خواهیم نهاد.
صحن و سرای کبریایی حرم را چگونه پا نهیم وقتی قرنهاست میزبان سرهای بهترینِ نسلِ آدم است و هنوز بر نیزهها نام "حسین" را فریاد میزنند.
آری اینبار با پا نخواهیم رفت! با سر قدم باید زد. از حسین پای توانا نمیخواهم سرِ بینا التماس دارم.
صبر کن قَلَمَکَم، با هم میرویم و در گوشهای از صحن مینشینیم من چشمانم را خواهم بست، روضهی حسین را خواهم خواند و به آرامی تو را در صفحهی سفید دفتر خواهم فشرد. آنگاه زمان گریستن توست آنگاه وقت نجوا کردنت خواهد رسید.
من میگویم با اشک و آه و ناله و تو بچکان جوهر درونت را.
بچکان تا هردو باهم درصفحهای، وصف زینب را گریه کنیم.
و چندی بعد...
چندی بعد اذن دخول میگیریم برای حضور زیر قبهای که هزاران هزار فرشته در بلندای آن از ازل تا ابد تسبیح میگویند.
سقفی که سقفش هفت آسمان است تا عرش خدا.
سقفی که درخشندهترین نقطهی هستی است برای حضور.
برای حضور حقیقی پس از سالها غیبت. پس از سالها غفلت.
پس از سالها نیستی...
دستانمان را
به امید لحظهای وصل شدن به هستی بیکرانش...
به امید قرار گرفتن در مسیر باشکوهترین جریان
و به امید ایستادن... ایستادن در مقابل چشمانش
و نفس کشیدن در هوای او
به پنجرهاش گره میزنیم و در حالی که طواف میکنیم با هم زمزمه خواهیم کرد...
السلام علی الحسین
و عَلی علیبنالحسین
و عَلی اولادالحسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
اقیانوس آرامش بخش
به بهانه توهین سلبریتی دوزاری حمید فرخ نژاد به خورشید روشنی بخش جهان اسلام
🖌زینب سید میرزایی
سلام بر شما رهبر محبوبمان امام خامنه ای.
سلام بر شما که خورشید روشنی بخش بیداری اسلامی هستید.
درود بر بر شما که دلهایمان با حضورتان آرام است و کلام آرامش بخشتان آزادی خواهان جهان را به ساحل آرامش بخش نجات می رساند.
مولایم،امامم خامنه ای عزیز، ای مسلم مظلوم اما مقتدر امام زمان(عج): تا پای جان در کنارتان ایستاده ایم و با اقتدا بر شما ولایت مداری مهدی فاطمه سلام الله علیها را مشق می کنیم.
ای ا مام مهربان همه عمر و جانمان و همه ساعات زندگیمان فدای یک لحظه حیات طیبه شما. ای کشتی نجات عصر غیبت! اقیانوس آرام پر صلابت!
ای دریای بیکران مهربانی! آفتاب گرما بخش در یخبندان عصر جاهلیت مدرن! دوستتان داریم و جان ناقابلمان را فداییتان می کنیم.
کاش آنها که شما را نشناختند،گرفتار عشق شما شوند و بدانند رمز این همه عاشقی ما را.
شما امیر دلهایید و خفاشان شب پرست دیکتاتور هرگز گوهر تابناک وجودتان را نخوانند شناخت .
اما ما تا آخرین لحظه حیاتمان به عشقمان عاقبت به خیر خواهیم شد ای پرچمدار عشق و آزادی در سپیده دمان ظهور.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
استعمار فکر
۱. عقلانیت چیست؟ در تبیین مفهوم عقلانیت ما با دو پدیده مواجهیم؛ گاهی عقلانیت مربوط به باورهای ماست. مثلاً میگوییم؛ باور ما به الف معقول است که به آن عقلانیت نظری گفته میشود. گاهی عقلانیت مربوط به افعال و رفتارهای ماست. مثلاً میگوییم؛ رفتار الف رفتار معقولی است که به آن عقلانیت عملی گفته میشود. درمجموع، عقلانیت یعنی محاسبهی درست. این عقلانیت از چه حاصل میشود؟ یا به عبارتی از چه طریقی شکل میگیرد؟ عوامل بسیاری در شکلگیری عقلانیت مؤثر است. برخی در پیشرفت این قوه و برخی در تضعیف آن نقش دارند. عوامل تقویت عقلانیت، تفکر، تدبر، کنجکاوی و سؤال پرسیدن، استفاده از تجربیات دیگران، همنشینی با علما و اندیشمندان، اجتناب از افراط در شهوات و...است؛ اما آنچه در این مجال موردنظر نگارنده است رشد عقلانیت در سایهی آزادی و استقلال است.
۲. بهطورقطع یکی از عوامل مهم رشد عقلانیت، آزادی و استقلال فکری در محیط زندگی است. افرادی که آزادانه دربارهی مسائل اعتقادی و اجتماعی و فرهنگی میاندیشند؛ سریعتر به رشد اجتماعی میرسند و خرد اجتماعی آنان بهتر رشد میکند تا افرادی که اجازهی تفکر و تصمیمگیری ندارند؛ و بسترهای آزاداندیشی برایشان مهیا نیست. اما همیشه سلب آزادی از اندیشیدن محسوس نیست بلکه ترفندهای نامحسوس و البته پرفریب و در ظاهر دلنشینی بکار میرود و نتایج بزرگی برای فراهم آوردگان چنین شرایطی حاصل میشود چراکه بزرگترین وابستگی یک جامعه، وابستگی فکری آن جامعه خواهد بود که از آن بهعنوان «استعمار فکر» یاد میکنند و اینیکی از حربههای دشمن است.
۳. استعمار فکر یکی از انواع جنگهایی است که علیه بشریت صورت گرفته و جنگ شناختی یکی از مظاهر آن است. وقتی ما شاهد آنیم که افرادی بهواسطهی علوم شناختی و پی بردن به رمز و راز قوهی شناختِ بشر، به استدلال، تفکر، قضاوت، برنامهریزی، تصمیمگیری و بسیاری دیگر از زوایای این دستگاه شگفتانگیزِ هستی نفوذ میکنند و با دخالت در آن قادر خواهند بود در عملکرد آن اختلال ایجاد کنند و یا آن را از مسیر اصلی خود منحرف سازند بهطورقطع، به وجود جنگی بسیار خطرناک اذعان خواهیم کرد. شاید بتوان این نوع دشمنی را یکی از بیسابقهترین روشهای دشمنی برشمرد. در چنین جنگی دشمن دیگر به دنبال استعمار خاک کشور نخواهد بود بلکه او فکر انسانهای آن کشور را استعمار میکند و بدین ترتیب خواهد توانست بدون صرف هزینههای گزاف کشوری را فتح کند. چراکه مردم آن جامعه آنگونه فکر میکنند که دشمن میخواهد. رهبر معظم انقلاب در این رابطه میفرمایند: « آحاد مردم بدانند، هم شما جوانها بدانید؛ اینها با برنامه وارد میدان شدهاند. برنامه هم این است که بلکه بتوانند ملّت ایران را با خودشان همراه کنند، کاری کنند که ملّت ایران عقیدهاش بشود عقیدهی سران انگلیس و آمریکا و امثال اینها؛ نقشه این است». (۱۱ آبان ۱۴۰۱، بیانات در دیدار دانش آموزان)
«دشمن دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. تسلّط بر مغزها برای دشمن خیلی باارزشتر از تسلّط بر سرزمینها است. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. مغزها را باید حفظ کرد؛ تسلّط بر مغزها». (۵ آذر ۱۴۰۱، دیدار با بسیجیان)
۴. حالا بازگردیم به عقلانیت، یکی از مهمترین روشهای رشد عقلانیت را آزادی برشمردیم حال سؤال این است که امروز باوجود انواع و اقسام رسانهها و شبکههای ماهوارهای که هر یک، انسان را به روشی به یک باور، نهتنها دعوت بلکه تحمیل نیز میکنند؛ آیا میتوان معتقد بود که انسانها آزادانه میاندیشند؟ آزادانه استدلال میکنند و یا آزادانه قضاوت میکنند؟ آیا بستری آزادانه برای رشد عقلانیت و رشد قوهی عقل برای بشر امروز باقی گذاشتهاند؟ وقتی هرلحظه برای ایجاد شناختی در دیگران، خوراکی به هزار روش اقناعکننده از طریق انواع و اقسام پیامرسانها و بازیها و سایتها و شبکهها و... به ذهن انسان منتقل میشود و هرگز فرصتی به مخاطب برای تجزیه و تحلیل داده نمیشود؛ آیا میتوان به چیز دیگری غیر از استعمار، اذعان داشت؟
#ادامه_دارد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
۵. آری، دشمن بزرگترین خیانت را در حق بشر کرده است، او در ظاهر به یک نیاز انسان پاسخ داده است و آن ارتباط به شکل وسیع و بینالمللی و سرعت در دسترسی به اطلاعات است اما در باطن به انسان میگوید: « تو فکر نکن ما بهجای تو فکر خواهیم کرد». این در حالی است که بدیهیترین و گرانبهاترین ثروت یک انسان اندیشه است و دکارت در یک جملهی معروف به «کوژیتو» میگوید؛ «من فکر میکنم، پس هستم»؛ یعنی حتی وجود خود را منوط به اندیشه میداند و معتقد است اولین و مهمترین مهر تایید بر هستی بشر، اندیشیدن است. حالا چه شده است که انسانی اینچنین اندیشه خود را به قیمت ناچیزی فروخته است و متواضعانه در برابر حملات دشمن سربهزیر میاندازد و به جهالت خود افتخار میکند؟ آیا اگر نسلهای قرنها پیش را به جهالت محکوم میکنیم رواتر نیست که انسان مدرن امروز را به جهالت مدرن محکوم کنیم؟
۶. راه رهایی از این اسارت چیست؟ چطور میتوانیم بار دیگر به دنیای عقلانیت بازگردیم و آن را بر رسانه برگزینیم؟ به نظر میرسد سؤال دشواری باشد اما باکمی تأمل میتوان گفت؛ یکی از راهحلهای پیشنهادی، مهندسی معکوس است. همانطور که دشمن از علوم شناختی برای هدف خود بهره جسته است و از تمام ظرفیتهای سختافزاری مغز و استعدادهای روانشناختی آن سوءاستفاده کرده است؛ دانشمندان توانای ما میتوانند از همان روشها به نفع بشر بهرهجویند تا جایی که با سبقت گرفتن در کشف اسرار این خلقت عظیم، مسیرهای بس شگرفی را در پهنهی هستی درنوردند و راههای رهایی از این اسارت مدرن را کشف کنند؛ یعنی هم به نحو ایجابی از این علوم بهعنوان سنت الهی بهرهمند شوند و هم به نحو سلبی، موجبات رفع سوءاستفاده از آن را فراهم کنند. بدین ترتیب علاوه بر ارتقاء کارکردها و بهبود اثربخشی علوم شناختی، سمت و سویی تازه به این دانش خواهند داد. آری باید برای از بین بردن چنین استعماری و رسیدن به صبح زیبای آزادی، تمامعیار جهاد کرد و آنچه دشمن برای بشریت بهعنوان تهدید عرضه کرده است تبدیل را به فرصت کرد.
✍زینب نجیب
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
پست اینستاگرامی اهانت حمید فرخنژاد به مقام ولایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
پست اینستاگرامی اهانت حمید فرخنژاد به مقام ولایت #مجله_افکار_بانوان_حوزوی @AFKAREHOWZAVI
🍃عرصهی سیمرغ
از ابتدای خلقت بشر اینگونه بوده و تا ابد چُنین خواهد بود. آنگاه که برای هدایت خلق از ظلمت به نور مبعوث میشوی، ردایِ «صبر» بر قامتت میکنند؛ چرا که زمانهی بدکردار، معاندان و بدخواهان را بر سر راه هدایت امت چون سنگریزههایی رها کرده است. آنها که از هیچ اهانتی فروگذار نمیکنند؛ گاه به قلمی، گاه قدمی و گاه به کلامی. آنان که وجودشان سراسر نخوت و کینه است، در خلوت و جلوت به دنبال کارشکنی و اهانت بوده و هستند، اگر چه هر بار کمتر از هیچ نصیبشان شده است.
آری، پیامبران در روز الست عهد بستهاند با رب خویش، بر صبوری در هدایت خلق و رساندن کشتی هدایت به ساحل نجات، اگر چه گاهی صبر ایوب (علیهالسلام) هم تابِ مشکلاتِ پیشرو را نداشت و روزی یونس (علیهالسلام) نفرین کرد امت ناسپاس را، امّا «محمّد» (صلیالله علیه) که آمد، گویی پروردگار فصل الخطاب آورد بر «صبرِ» انبیا. او که روزها و شبها برای امتش طلب مغفرت میکرد و بر گمراهیشان میگریست تا آیه نازل شد...(فَذَکِّر اِنَّما اَنتَ مُذَکر. لَستَ علیهم بِمُصَیطِر...ای رسول تو خلق را متذکر ساز که وظیفه تو غیر از این نیست. تو توانا ومسلط بر آنها نیستی) (سوره غاشیه، آیه ۲۱ ).«محمّد»
(صلی الله علیه) حتی بر جاهلی که شکمبهی گوسفند بر سر مبارکش میریخت مهربان بود و دعاگو، چنانکه وقتی بیمار شد و بر سر قرار نیامد، اینبار حضرت نور به عیادت ظلمت رفت.
و این نور، چون امانتِ رسالت به مقامِ امامت واگذار شد، تا علی و اولاد پاکش آن را چون ودیعهای نسل به نسل منتقل کنند، تا برسد خدمت «حضرت ماه».
اینک امّا حضرت ماه، پشت ابرهای غیبت است و این امانت بر دوش نایبان بر حق امام نهاده شده. امروز گویی این «صبر و بصیرتِ» زینب (سلام الله علیها) است که در وجود نائب المهدی درخشیدن گرفته تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
در روزگاری که ابرههی دوران با سپاهیان پیل قصد جسارت به حریمِ حَرم کرد و به ارادهی الهی با هوشیاری لشکر ابابیل ناکام ماند، چگونه ممکن است نیش آلودهی مگسی کارگر افتد؟ که او بر حقارت خود آگاه است اما اینک افسارِ خود به دست خونآشام داده. او که اکنون ارتزاقش از منبع ناپاکی است، به خیال خام خود اینگونه عرض اندام میکند تا رشتهی حیاتش پاره نگردد، اما خود آگاه است که محکوم است به عدم. آری تا نور هست، ظلمت حیات ندارد. این است رسم تاریخ!
ای مگس عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🌿یاس
با شنیدن کلمه یاس یا حتی دیدن کلمه یاس، بو و عطر خوش گلِ یاس در ذهن تداعی میشود، گلبرگ نرم و نازک سفید رنگش از لطافت خاصی که دارد شبیه حریر است.
ظرافت شاخ و برگهای گلیاس، ریز بودن و در عین حال چشم نوازی آن حس و حال خوبی در روح آدمی خلق میکند.
اما سخنم از یاسی خاص است، یاس کبود، یاسی که خیرُالنساء است، یاسی که الگو و نماد و مظهر جمال یک زن در اسلام و جهان است، او جگر گوشه و تنها دُخت نبی مکرم اسلام و آخرین فرستنده خداوند برای جهانیان و اسوه اخلاق و ادب است.
ریحانه پیامبری بود که از جفای مردمان آن روزگار تقدیرش با در و میخ دوخته شد!
با پهلوی شکسته و داغ از دست دادن محسن فرزندش چشم فروبست اما داغ این گونه رفتن یاس کبود شده از ظلم و نیرنگ کوردلان هرگز از حافظه تاریخ و برای شیعیان و محبانش از یادها نمیرود.
مگر میشود دختر، دختری که یادگار بهترین خلق خداست، فراموش شود!؟
مگر میشود همسری که همراه صاحب ذوالفقار و فاتح خیبر علی بن ابی طالب است، فراموش شود!؟
مگر میشود مادری که شباب اهل الجنه را به دنیا آورده و فدای اسلام کرده، فراموش شود!؟
مگرمیشود ،شیعه أم أبیها را فراموش کند؟!
آری!شیعه تا ابد مدیون زهراست، مدیون یاسی است که چراغ، الگو وسرمشق زنان از مشرق زمین تا مغرب زمین است.
✍️سیده ناهید موسوی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔔بیداری قبل از خواب ابدی
پروندهام باز شد ...فهرست کارهای خوب و بد خودم را میدیدم؛
خرید نان تازه برای خانم پیر همسایه،
درست کردن یک لیوان شربت خانگیِ خنک برای همسر،
هدیهی چند شاخه گل نرگس به یک دوست قدیمی،
پخت کیکی که بچهها دوست دارند. چقدر لذتبخش بود وقتی با لذت، تمامِ کیک شکلاتی خامهای را میخوردند...
خدای من! همهی کارهای ریز و درشت که حتی انجام بعضی از آنها را فراموش کردهبودم اینجا لیست شده بود.
اما ناگهان ...
سیلی به صورت دختر ۱۳ساله و کشاندن او روی زمین درحالیکه نفس کودک از ترس در سینه حبس شده بود، هنوز صدای فریادهای او در گوشم است،
سکته کردن پدر جوانی که نوجوان ۱۵سالهاش، از شدت ضربهی باتوم به کما رفته،
قتل یک زن باردار و جنین هشت ماهه،
ناگهان با گوش دل شنیدم نوایی را که در گوشم فریاد کرد: «خانم! شما به جُرم چندین مورد قتل و ضرب و جَرح چندین کودک، زن و مرد، محکوم به حبس در آتش دوزخید. تا ۱۵۰ سال برزخی...»
و ناگهان از شدت وحشت، سردیِ وصفناشدنی بر تمام وجودم مستولی شده، که ناگهان با صدای اذان صبح از خواب پریدم.
چه بیداری شعف انگیزی! خدایا شکر، چه نوری!
اما این فهرست سیاه که در خواب از قتل و جنایت دیدم چه بود!؟ من!؟
با هر سختی بود بلندشدم، وضو گرفتم و نماز صبح را اقامه کردم، اما...هنوز قلبم در تپش بود. با نیت تفأل، قرآن را باز کردم...از دیدن آیهی قرآن نفسم به شماره افتاد.
« و لا تعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ». (سوره مائده، آیه۲) سریع سراغ تفسیر رفتم. امام صادق (ع) فرمودند:«بَقاء ظالم موجب ظلم است و آنکه بقاء آنان را دوست داشته باشد، ظلم را دوست دارد و هر که از آنها باشد داخل آتش می شود.» (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص ۱۳۴) و لحظهای سکوت و اندکی تأمل.
انگار آب سردی بر تنم ریختند. تمامِ روز ذهنم مشغول بود و به دنبال خلوت میگشتم. در اولین فرصت که امورات خانه به سامان شد، خودم را با سرعت کنار مزار شهدای نزدیک خانه رساندم. محل قرارِ همیشگی با دوستان آسمانی...
متوسل شدم و کم کم آرام شدم و به یاد آوردم. چند روز پیش به پیشنهاد خواهرم برای خرید به حراجیِ فروشگاه سرزدیم و یک سری از اجناس آمریکایی و آلمانی را ارزانتر از کالاهای ایرانی و حتی ارزانتر از قیمت اصلی خریدیم و از این کار خوشحال بودیم. به طور اتفاقی یکی از دوستان قدیمی هم آنجا در حال خرید بود، وقتی شعف ما را دید، به آرامی گفت: «میدانید آمریکا، آلمان و چند کشور غربی برای تجهیز کردن وسائل نظامی و جنگی اسرائیل، کمکهای مالی به آنجا ارسال میکنند و هر ریال خرید ما سود رساندن به آنهاست؟ شاید هم هزینهی خرید یک گلوله به قلب کودک فلسطینی» و... خرید تمام شد.
در حالی که از او خداحافظی میکردیم با خود فکر میکردم، هر از چند گاهی که ایراد ندارد، مواد خوراکی مثل شکلات نوتلا، نوشابه کوکا که دیگر خوراکی هستند. مگر بابت طعم دهنده هر نوشابه چقدر به اسرائیل کمک مالی میشود...عطرها که دیگر مستثنا هستند و...
به یاد آوردم ماه گذشته در مسجد محله، امام جماعت حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه) خواند که فرمودند: «مَن أعانَ ظالِما علی ظُلمِهِ جاءَ یَومَ القِیامَةِ و علی جَبهَتِهِ مَکتوبٌ : آیِسٌ مِن رَحمَةِ اللّه ِ .
هر که ستمگری را در ستمش یاری رساند ، روز قیامت در حالی آید که بر پیشانیش نوشته شده است: نومید از رحمت خدا.» (کنز العمّال: ۱۴۹۵۰ ) سپس امام محله، فضای مجازی بیگانه را زمین دشمن خطاب کرده، ادامه داد: «حضور ما در آن فضا، کمک مالی زیادی به سرمایهدارانِ مستکبر آن میکند و بخش زیادی از سود حاصل از آن برای قتلعام مسلمانان فلسطینی، یمنی و مسلمانان مظلوم هزینه میشود.» سپس نمازگزاران را به خروج از اینستا و واتساپ دعوت کرد. اما آنجا هم باخودم فکر کردم: «این کارها تندروی است، حساب فضای مجازی که جداست، امروز همه از اینستاگرام و واتساپ استفاده میکنند، خارج شدن از این فضاها به صلهی رحم که دستور خداست ضربه میزند، اصلا با نیت جهاد و آشنا کردن جوانان با چهرهی اسرائیل وارد میشوم...» و دوباره سکوتی ممتد و ...
و اکنون من در کنار مزار شهدا برای لحظهای به خود آمدم و دنیا برایم تیره و تار شد. علت حال خراب خودم را در خواب فهمیدم. حبس در آتش برای ۱۵۰ سال برزخی ..به خاطر قتل، ضرب و جرح ...
آری، درحقیقت من با «اعمالی آگاهانه اما غافلانه»، آب در آسیاب دشمن ریخته بودم و اینچنین در قتل زنان و کودکان فلسطینی شریک شده بودم و در عالم رؤیا به تلنگری ...
و اینک من بودم و سجاده و استغفار، من بودم و اشکهای بیامان، من بودم و برزخی از آتش که خودم ساخته بودم و باید خودم آن را گلستان میکردم.
خدایا! شکرت که هنوز فرصت جبران دارم ، فرصت بیداری قبل از خواب ابدی...
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
💌این نوشته را به دست دخترها برسانید
☑️بیا فول انرژی شو!
این روزها حال مان خوب نیست. حال دخترهایمان شاید ازما بدتر باشد. روزهایی که باید در مدرسه تا میتوانند، آتش بسوزانند و شلوغ کنند و خوش بگذرانند تا برایشان به یادگار بماند، تبدیل شده به بحثهای سیاسی که تا یادم میآید و ما سن این دخترها بودیم، بین باباها جریان داشت.
ممکن بود، به دعوا و اختلافات خانوادگی بخورد.
حیییف.....چه خانوادههایی که به خاطر همین بحث های سیاسی از هم دور شدند.
خواهر مجبور بود، یواشکی خواهر را ببیند. هر دو باجناق عمرشان تمام شد و ماند یک عاااالمه حسرت...
بماند...
داشتم میگفتم، این بحث و دعواها که بین باباها بود، حالا بین بچههای دبیرستانی است. هر روز بحث، دعوا، توهین و تحقیر...
در یکی از کانالها، دیدم رو پوستری نوشته بیا فول انرژی بشو.
لبخند تلخی زدم، چه جوری؟
چه طور میشود، این همه حال بد را ریخت توی کیسه و گذاشت دم در که ماشین زباله ببرد؟!
هیات دخترانه گوهرشاد.
هیات دخترانه نورالهدی
هیات دخترانه امام مهربانیها
دخترم را به یکی از این هیاتهای دخترانه بردم.
هیات که تمام شد، رفتم دنبال دخترم. قبل هیات حالش بد بود. چندوقتی است اینطوریست....
دخترم را دیدم.
برق شادی چشمانش، دلم را روشن کرد.
شده بود، همان دختر همیشگی! پر از نشاط.
غرق در شادی و پر از انرژی.
سلامکرد و گفتم:(چقدر خوشحالی؟ جشن داشتید؟)
گفت:(نه! روضهی فاطمیه خوندیم!)
گفتم:( پس چرا اینقدرخوشحالی؟)
گفت:(نمیدونم، فقط اینو میدونم، روحم سبکه، درونم پر از نشاط)
دوباره پوستر توی کانال را دیدم.
(بیا اینجا فول انرژی شو! نشاط و شادی از درون.
هیچ جا مشابه شونو ندارن، بیرون این هیات دخترانه هر چی هست فیکه و تقلبی،
دلتو گره بزن به پنجرههای خودش.
خود خود پنجره فولاد)
✍️سمیه سیدتقیزاده
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
▪️نالهی در
صدای در آهسته وبلند می شود،کمی آهسته تر،هل ندهید ،چه خبراست ،چرا اینگونه درمی زنید ؟
نوری در پشت من قد علم کرده است،با تاریکی خود به سمت نور هجوم نبرید.
اما گوششان کر وچشمشان نابیناست،ودل به ندای در محزون نمی دهند.
درمعرکه دیوارودر ، تمام قد درآتش می سوزند ،در از لغزش میخ خود نگران است ،ودرمقابل نور قد خم می کند و خاکستر می شود.
اما چه می شود،که روزگاری گرد کرسی نبی «س»می نشینند ولی اینک حرمت می شکنند و جسارت می کنند ؟
تاریخ گواهی می دهد،قبربی نشان نور گواهی می دهد،این هابه زر و سیم وبه طمع مقام ومکنت مغضوب رب العالمین می شوند.
اما بگذار از آنها بگویم ،که درگوش خویش پنبه زده وفراموش کرده اند،که حق چیست ؟
وباطل کدام است؟
نور همیشه روشنگر هست ،اول با کلام
دوم با گریه سوم با دعوت چهارم با قبر بی نشان
واین درس روشن تاریخ است ،نه فقط یک اتفاق
این شروع آتش فتنه ها ودشمنی بود،که ازدرودیوار شروع شد،وبه نفاق رسید .
✍️ صدیقه عالیپور
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔅عمارت صحرایی
تلگراف می زنم و زمان می گیرم برای یک گعده ی علمی ! هرچند وی از صاحب منصبان وچهره های ماندگار بلاد فارس است اما خویشتن را نمی گیرد و کلاس حوالتمان نمی کند.با ساده ترین لغات می گوید: اگر خواستید بیایید،عیب و علتی ندارد! طبقه ی فوقانی عمارت ما محل استقرار حاکمیت ماست.خواستید بگویید بقیه دوستان هم بیایند.
با یکی از اهالی قلم از نسوان که از قضا با استادِ قلم آشنایی قدیمی دارد می رویم .ساعت سه و نیم می رسیم به درِ عمارت صحرایی ،بنای جمع و جوریست .به پیکار آیفون می رویم و طولی نمی کشد که در عمارت باز می شود!استاد سخن شناس صاحب قلم قدم رنجه نـُموده وخویش با پای پیاده تا درِ سرا آمده اند.مرکب سفید و راهوار استاد در حیاط پارک است و ایشان با ردای چارخانه ی تکراری که پیشتر در گعده های اهل قلم خانه ی ادبیات انقلاب بر تن کرده بودو با گیوه ی صورتی مارا هدایت می کنند به سرای سلطانی در طبقه ی فوقانی.چادر های گلدار روی نرده های طبقه ی پایین عمارت، حاکی از اینست که متعلقات و مخدرات در حین خروج از اندرونی به بیرونی حجاب شرعی به سر می کنند!
این نیز از برکات عمارات چند طبقه ی روبرو و مشرف به ارگ استاد است که کاربری عنصر حیاط و بیرونی را پیچیده و دلنچسب نموده است!
بالاخره پس از طی مسافتی می رسیم به امارت دیوانی ،که از هر طرف درختان ادبش سر به هم آورده و کتاب بر شاخه هایش ابراز وجود می کند!
استاد ساعت ها در این مقام جلوس نموده و تفکر کرده و قلم زده و متون را زیر و رو کرده و نگاشته!
دور تا دور امارت دیوانی کتاب است وکتاب...آن هم کتاب هایی یکی از یکی قطورتر...
در میان بوستان سر سبز عمارت نام آشنای کتیبه ی ژنرال و لوحه ی قطور متولد قصرالدشت نظرم را جلب می کند!این کمترین پیشتر نام این مکتوبات را شنیده و می شناسم.به قلم سلطان عمارت است.
دور میز اعیانی استادمی نشینیم و ایشان نزول اجلال فرموده و شروع می کند به بیان مقدمات نغز ،همراهم را از مزاحمت خارج نموده و می گذارم روی حالت طیاره!و صدای استاد را ضبط و ثبت می نمایم.
سلطان قلم بی ادعا و سخاوتمندانه نکات نغزی را می گوید.وی کاتبی تمام عیار است.ریزبین و دقیق....هیچ اتفاقی از پیش دیدگان همایونی اش هدر نمی رود.گاهی نقدی را که می خواهد به لهجه ی صراحت بیان کند با هیجان کمرنگی در خور سلاطین قلم می خندد و بیان می کند!توی گعده ها ی خانه ادبیات نیز چنین می نمود!و این از کشفیات این کمترینست.
انگورهای یاقوت فام توی قدح میوه ی روی میز نظرم را جلب می کند!استاد چای می ریزد و تعارف می کند و خویشتن نیز حبه ی قندی را از قندانی که نقش لیلی و مجنون فرنگی بر آن نقش بسته بر می دارد و نصف می کند و چایش را می خورد!شاگرد قدیمی استاد نیز قند را نصفه می خورد!و این کمترین خویش را مخاطب قرار می دهم و بی صدا می گویم جل الخالق ،چه چیزها!!!!!
در حیرت چایم را بدون قند می نوشم و اُمهات و رئوس مطالب را به رشته ی تحریر در می آورم!خصوصا دمپایی همایونی صورتی استاد قلم را...
زمان عجول است!توی یک چشم بر هم زدن می گذرد!از نقد شخصیت های فرهنگی و رجالی که به ناحق پشت میز دیوانی نشسته اند تا زاویه ی دید سوم شخص محدود مقهور مفلوک......
خورشید غروب کرده و روز به پایان خویش نزدیک می شود .
از استاد و عمارت خداحافظی می کنیم ،وی متواضعانه تا دم در ارگ مشایعتمان نموده و ما را به خدا می سپارد.....
و این کمترین خاطره ی آن عصر پاییزی و آن عمارت دیوانی را به دست توانمند الفاظ می سپارم باشد که رستگار شوم.
✍️طیبه ی فرید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖شعار «زن،زندگی، آزادی»
[۱].آنان که امروز شعار «زن، زندگی، آزادی» را سرمیدهند، قصد دارند مضامین عالی و الهی این مفاهیم را با سیاستهای کثیف خود آلوده کنند و لطیفترین مخلوق هستی را به رذالت کشانده، «بیهویت» کنند؛ همان صاحبان زر و زور هستند که سالیان قبل با شعار «فمینیسم و حمایت از حقوق زنان» به میدان آمدند. با سیاستِ «حذف خانواده» و «بی هویت کردن زن» و باشعار «تساوی جنسی زن و مرد» نقش مادری و همسری را محدود کنندهٔ زن معرفی کردند، تا با دورکردن زنها از کانون خانواده ضربه اساسی به بنیان آن وارد کنند. به قول ویل دورانت؛ «انقلاب صنعتی در اروپا باعث خارج شدن اجباریِ زنها از خانهها و گسستِ آنها از معنویت شد.»
[۲]. در پی همان سیاست پلید، امروز هم زنان جامعه را با تحریف شعار «زن، زندگی، آزادی» به سمت زندگی بدون قانون و آزادی بیحد و مرز میکشانند و با نگاه ابزاری به او، به دنبال آزاد کردن روابط جنسی هستند تا درسایه تشکیل «جامعه جنسی»، باشعار «حق تسلط کامل زن بر بدن خودش»، «حقِ سقط جنین» را به عنوان حقِ طبیعی برای او معرفی کنند تا از این طریق؛ کاهش زادوولد، ازدواج و افزایش طلاق را رقم بزنند. در گامی دیگر؛ با ترویج طرح شعار «زنان بدون مرد»، آنان را وارد گردونه کسب قدرت سیاسی و اقتصادی و رقابت در همه زمینهها با مردها خواهند کرد و به این ترتیب با فروپاشی «هویت خانواده» وتشکیل جامعه جنسی، «هویت زن» نیز تخریب خواهد شد.
[۳].در حقیقت آنها که با سردادن شعار حق آزادی و زندگی برای زن، او را از کانون گرم خانواده به خیابانها کشاندند و این «مفاهیم غنی» را آلوده ساختند، از زنان به عنوان کالای مصرفیِ ارزان و در دسترس برای امور سیاسی و اقتصادی همچون تبلیغات، سوءاستفاده کرده به عنوان «بردههای جنسی» برای رسیدن به اهداف خود بهرهکشی میکنند، تا به خیال خام خود «جامعه جنسی» را به جای «جامعه الهی» بنشانند. همانطور که امروز در دنیای غرب، زنان را در فروشگاههای خاصی به همین منظور به عنوان «برده جنسی» مانند یک کالا قیمت گذاری کرده، به فروش میگذارند ودر این شرایط دیگر چیزی از «انسانیت، هویت و استقلال زنانه» باقی نخواهد ماند.
[۴].این در حالی است که طبق آموزه های اسلام در جامعه الهی، زن و مرد دو مخلوق پروردگار هستند و «آزادی» به عنوان یک عطیه الهی، اما در چارچوب قانون حق طبیعی آنهاست. همچنین با توجه به مناسباتی که در خلقت هر یک از آنها قرار داده شده حقوق و تکالیفی نیز به عهده دارند و ازدواج و بهره بردن از «لذت مادری» برای زن یک موهبت الهی بهشمار میرود، که در راستای تکامل خلقت او عطاشده، تا به وسیله آن به کمال دست یابد. در حقیقت؛ «معنویت» حلقهٔ مفقودهٔ شعار امروز «زن، زندگی، آزادی» میباشد، که در آموزههای دینی به آن اهمیت داده شده و مایه رشد و سعادت زن و خانواده خواهد بود و در سایه همین آموزههاست، که زن مسلمان طعم آزادی را خواهد چشید. با این وصف، شعار اعتقادی و عملی زنان مسلمان در جامعه الهی این ذکر شریف خواهد بود که:
«اِلهی اِستَعمَلنی لَما خَلَقتَنی لَه
خداوندا مرا خرج کاری کن که مرا به خاطر آن آفریدی...»
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🍃جایِ خالیِ نسبت ها
وقتی کودکی متولد می شود با تولدش حقیقت های زیادی را ایجاد می کند!حقیقت هایی که تا پیش از آن وجود نداشتند!حقیقت مادری !حقیقت پدری!حقیقت خواهری و برادری.امید توی زندگی جوانه می زند!
چقدر طول می کشد بچه ی آدم بزرگ شود .
وقتی بزرگتر می شود این حقیقت ها وسعت پیدا می کنند ....
حقیقت رفاقت ،هم کلاسی ،هم محلی،هم باشگاهی،هم شهری ......
«هم وطن»
شاید پیش ازینها اتفاق افتاده باشد اما من ندیده بودم!شاید چیزهایی شنیده بودم!اما با چشم هایم ندیده بودم!
اینکه آدمی از شدت کتک خوردن چشم هایش بسته شود و دیگر باز نشود!سرش خونی باشد ،بدنش خونی باشد ،محاصره شده باشد !کتک بخورد ...
فحش بخورد ...
چاقو بخورد....
بلوک بخورد...
بگویند به آرمانهایت فحش بده!!!
و او ندهد...
چشم هایش را ببندد و دیگر بیدار نشود!
یکجوری بخوابد که تمام آن حقیقت هایی که با تولدش آورده بود در یک لحظه تمام بشود!
همه چیز تمام بشود!
یک حفره ی خالی عمیق توی دل همه ی این حقیقت ها درست بشود !حفره ای که با هیچ ملاتی پر نمی شود.
نسبت مادری...
نسبت پدری...
نسبت برادری...
نسبت هم وطنی....
چقدر داغدار و دلتنگ!
چشمها ناباورانه می بیند و دلها باور نمی کند....
بعضی جاهای خالی هیچ گزینه ی مناسبی برای پر شدن ندارند!
جای خالیی که هیچ کلمه ای سنگینی بارِپر کردن آن را بدوش نمی کشد!
وقتی آرمان را توی خیابان با بلوک زدند
وقتی آرمان را توی خیابان با چاقو زدند
وقتی آرمان را توی خیابان شهید کردند!!!!
خدا خودش جای خالی او را با شهادت پر کرد !
با خودت تکرار کن!
خدا جای خالی او را با شهادت پر کرد!!!!
وشهادت از همه ی نسبتهایی که او با تولدش ایجاد کرده بود بزرگتر بود!
از نسبت مادری!
از نسبت پدری!
از نسبت برادری !
از نسبت هم وطنی.......
شهادت نسبت آدم های خوب با خداست!
آدم هایی که پای آرمان ها ایستاده اند و توی خیابان خونی شده اند و جان داده اند!
کاش خدا جای خالی ما را با «شهادت» پُر کند.....
تقدیم به شهید مظلوم فتنه آرمان علی وردی🌷
✍️طیبه فرید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
همین الان این برنامهی فوقالعاده کاربردی رو نصب کن
آدم فوقالعاده احساس و زود رنجی بودم -هر چند هنوز هم احساسیام اما نه به شدت و حدّت قبل- کافی بود کسی برخلاف برنامهای که به ذهن داده بودم رفتار میکرد فوراً ذهنم اِرور میداد و حسابی رنجیده خاطر میشدم، گاهی گریه میکردم و گاهی محترمانه تذکر میدادم.
اما بعد از سالها خودخوری به این نتیجه رسیدم
قدرت و تسلط تغییر همهی انسانهای عالم را ندارم و با این شیوهای که در پیش گرفته بودم خیلی هنر میکردم فقط میتوانستم افراد را به تعداد کمتر از انگشتان یک دست تغییر دهم، به همین جهت تصمیم گرفتم خودم تغییر کنم و اگر مخاطبینم در رفتار، گفتار، لحنصدا، چهره، زبانبدن، و... مطابق شیوهنامهی ذهنی من نبود و با کلید واژههای ذهنیام همخوانی نداشت
و ذهنم را قفل میکرد
در ذهنم روتوش کنم و آن را منطبق با الگوی ذهنی خودم در بیاورم تا در ذهن بشنوم آنطور که دوست دارم، ببینم آن طور که علاقه دارم.
آری ما اگر در ذهنمان مبدل گفتار و کردار نصب کنیم دیگر از حرکات، سکنات دیگران آزرده نمیشویم.
به عنوان مثال اگر کسی با ادبیات دستوری با من صحبت کند سریع آن را به برنامهی مبدل ذهن، تحویل میدهم و او سریع تبدیلش میکند به خواهش.
البته این را بگویم این برنامه قابلیت نصب روی تمام اذهان را دارد البته در ابتدا از سرعت کندی برخوردار است اما به مرور زمان سرعت عملش بالا و بالاتر میرود.
✍️مرضیهرمضانقاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
استغاثه باران
سالهاست که آلودگی شدید هوا در کلانشهرها بخصوص در فصول سرد،معضلی شده بی درمان!
شاید بگویید چاره اش مهاجرت آنانی است که دچار سختی مضاعف شده و درگیرند اما گاهی نمیشود که نمیشود!!
بالاخره این هم بلایی است که بواسطه تغییر نعمات الهی گریبانگیر بشر شده تا شکرگزار طراوت نزول رحمت الهی باشد.
مگر نه اینکه آب مهریه" بانوی آب و آیینه" است؟!
مگر نه اینکه بانوی دوسرا،مادر بلافصل مسلمانانی است که به دعایش " شیعه" گردیده ایم؟!
پس...
حضرت مادر(سلام الله علیها) برای فرزندان گرفتار در طوفان بلا و ابتلا دست دعا بردار...
فرزندانی که درروزهای غربت فاطمیه رزق سال خود را از تربت چادر خاکی مهربان ترین مادر کنار میگذراند برای روزهای مبادایی که غبار فتنه ها دفاع از ولایت میطلبد!
وقت مادری،حتی فرزند خطاکار هم مشمول رحمت مادرانه میشود...
اکنون...
چشمان آلوده به گناهمان به دستان با کرامت مادری است که هنوز کوچه های مدینه داغدار مظلومیت او در دفاع از حریم ولایت است...
دعایمان کن مادر!
دعای مضطرّ مستجیر!
باران رحمت لایزالش هم بر کویر جانهایمان ببارد و هم هوایمان معطر گردد به یاس نبوی!
✍️زهرا سعادت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
انتشار یادداشت دلگویهای با خواهرانم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
برای یک قاب بی شباهت
یادتان هست آقا فرموند :"مراقب باشید جای جلاد وشهید عوض نشود"
به این تصاویر بانگاهی غمبار نگاه کنید. جلاد وشهید دریک قاب .
مطالبه آقاراچقدر جدی گرفتیم ؟؟
قلم اگر قداستش راازدست بدهد می شود سلاح شیطان .
قلمت بشکند که با وقاحت می نویسی دریک قاب برای جلاد وشهیدی که فرمان گرفته ای به عوض کردن جایشان .
اما یادت باشد" روح الله" راخداوند عزت داده است ."تعزومن تشاء"شنیده ای ؟؟
✍لیلاگودرزیان فرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
نعمت روضه
یکی از نعمتهایی که شکر آن واجب است، جاری بودن روضه در خون ماست. یعنی دلمان طوری است که اگر گوشهای نشسته باشیم و نگاهمان به چیزی گره بخورد و روضهایی را برایمان مجسم کند، به هم میریزیم.
شنیدید میگویند ناف فلانی را با فلان چیز بریدهاند؟! به گمانم ناف ما را با روضه بریده باشند. وقتی شیرمان میدادند، به یاد روضهها گریه کردند.
ما با روضهها و در روضهها و با شنیدن روضهها قد کشیدیم و بزرگ شدیم.
نمونهاش پدرم، که یک کتاب نوحهی ترکی داشت و همینطور که در حال استراحتِ بعد از کار بود، نوحههای آن کتاب را زمزمه میکرد و اشک میریخت.
یا مادرم، همین که مُحرم میشد، وقتی در آشپزخانه میچرخید و غذا درست میکرد، صدای زمزمهی روضهاش در آشپزخانه میپیچید.
مادرم گریهکنِ خوبی بود و مشتری پر و پاقرص روضهها.
کرونا که آمد، مجالس روضه که کم رنگ شد، مینشست پای تلویزیون و با روضهها گریه میکرد.
شانههایش از شدت گریه بالا و پایین میرفت. اشکهایش روی گونههایش جاری میشد، لابه لای درزهای روسریش روان میشد و روسریِ خوشبختش را سیراب میکرد.
تا میگفتم گره به کارم افتاده، میگفت: برایت روضه نذر میکنم.
ماه محرم حتما در کابینتِ آشپزخانهاش، کیک، مشکلگشا و شکلات روضه پیدا میشد، که برای نوهها کنار گذاشته بود و هر بار که میآمدند، چیزی از آن بیرون میکشید و به تعداد نوهها از سهم روضه قسمت میکرد.
نمک و قند روضه هم گاهی به ما میرسید، میگفت بخور مادر، شفاست.
هرچه از آن جلسههای روضه بیرون میآمد، برای مادرم جواهر بود و او عادت نداشت از آن جواهرات تنهایی بهره ببرد.
کاش صدایش را ضبط میکردم. برای لحظههایی که ندارمش و کنارم نیست تا با زمزمهی نامفهوم روضههایش، هایهای گریه کنم.
حالا که مادرم نیست و زمزمهی روضههایش، من نشستهام و به چشمهایش که با ذکر یا اباعبدالله گریه کردند و گونههایی که از آن گریهها سیراب شدند، خیره شدم و گریه میکنم.
✍️زهرا کبیری پور
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔷شوربختی زمانه
زمان می گذرد و روزگار در تلاطم امواج خوب و بد آدمیان می چرخد، به راستی چه می کنند این آدمیان لحظه ای در تب و تاب، زر و سیم و لحظهای در تب و تاب پیوستن وگسستن هستند.
گاهی نمی دانند ،به کجا و به چه چیزی باید تکیه کنند، اما تاریخ شاهد زیرک وزبردستی است که در سینه ی خود رازها دارد.
با صدای بلند درگوش جهانیان نجوا می کند،هر آنجا که تکیه گاهی بر عدالت و ارزش ،حق استوارگردد، فانی نمی شود وزمین آنجابه خود و آبادانی می بالد.
اما هر آنجایی که مسلک دیو خویی ،به بدی و جور و ظلم هویدا شود،نوربه تاریکی مبدل شده وآبادانی ازدل زمین رخت می بندد.
پس سخن کوتاه کنم !
وقتی که حق باشی ،چو ابراهیم آتش شرم دارد به تو ضرری بزند، برایت گلستان می شود.
وقتی که حق باشی ،چون نبی خاتم ،بخواهند با کینه جانت را بگیرند ،فقط به پای خود چرخیده ومی لغزند،وجانت حفظ می شود.
وباید این رادر ذهن خود حک نمایند،که به فرموده ی ابر رسانه مکتوب دین ،جاء الحق وزهق الباطل مرسوم می گردد،که باطل رفتنی وحق ماندنی است.
اما شوری بختی زمانه میدانی کجاست؟
اینکه مردم زمانه حق را رها کنند وخودرا به باطل وصله کنند.
✍️ صدیقه عالیپور
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖راز آن چشمها
خیره شده بود. هر زمان که به اولین کوچهی شهرک میرسید، حتی حالات چهرهاش دگرگون میشد. پیشانیاش از عرق خیس میشد، برافروختگی صورتش از دور هم دیده میشد.
چندین بار او را زیر نظر گرفته بودم تا علت این دگرگونیها را بیابم، اما هیچ...
تنها چیزی که فهمیدم این بود که وقتی به آن کوچه میرسید، ناگهان سرش را به زیر انداخته، با سرعت دور میشد...
از بچههای مسجد شنیده بودم از موقعی که طرح دیوارنگاره کوچه زده شده، آنها خانهشان را زیر قیمت برای فروش گذاشتند. اورا گهگاه در مسجد میدیدم که گوشهای جدا از جمعیت نشسته، خلوت میکند.
تصمیم گرفتم به هر شکل ممکن، راز او را کشف کنم. از امور بدیهی و آشکار شروع کردم و هر آنچه میدیدم و میفهمیدم مانند قطعات پازل کنار هم میچیدم. این گذشت تا اینکه بالاخره طرح اولیهی دیوارنگاره تکمیل شد. چهرهی خندان و شاداب دو نوجوان، با چشمهایی که انگار حرف میزدند...
هر روز که میگذشت و رنگها ابهام چهرههای نورانی آن دو فرشته آسمانی را بیشتر به رخ زمینیان میکشید، بیشتر مطمئن میشدم که به طور قطع، رابطهای میان این دو تصویر با مرد همسایه وجود دارد، به خصوص اینکه هر چه چهرهها با رنگ بیشتر شکل میگرفت ، او کمتر و کمتر در محل دیده میشد، راستی چند روز قبل او را دیدم که با ترس و نگرانی عجیبی از جلوی عکسها فرار میکرد، انگار نگاه نافذشان بر روی او سنگینی میکرد.
دیروز در مسجد شنیدم که برای خانهشان مشتری پیدا نمیشود و همسایهها به نیت رفع مشکل مالی احتمالی آنها، به فکر بر پا کردن مجلس گلریزان برآمدند.
یک روز صبح پائیزی در حال پیادهروی در پارک محل، به طور اتفاقی نام آن دو نفر که تصویر ماهشان روی دیوار میدرخشید، توجهم را جلب کرد. آری، این دو ستاره را میشناختم، شهیدان نوجوان «آرشام سرایداران» و «محمدرضا کشاورز» از شهدای حادثهی تروریستی حرم شاهچراغ.
تصمیم خودم را گرفتم تا به سراغ مرد همسایه رفته و از آن راز آگاه شوم. غروب همان روز او را در حیاط مسجد دیدم، در حالی که منتظر امام جماعت محل بود. از دور مراقب بودم تا زمان مناسبی با او خلوت کنم. ساعتی با امام جماعت گفتگو کردند، گاهی اشک میریخت، گاه چهرهاش برافروخته میشد و گاهی هم شرمسار سر به زیر میانداخت و گوش میکرد.
فردای همان روز وقتی زنگ خانهشان را زدم کسی در را باز نکرد. روز بعد دوباره رفتم و روز بعد هم اما... بالاخره فهمیدم آنها از محل رفتهاند. با خود گمان کردم حتما آنها در شهادت این نوجوانان نقشی داشتند که فرار را بر قرار ترجیح دادند، شاید ...
از شدت کنجکاوی حال خوبی نداشتم و به شدت بیقرار بودم. تنها راه چاره را در این دیدم که موضوع را از امام جماعت جوان و خوشبرخورد مسجد که امین مردم محل بود، جویا شوم.
و این بار، این من بودم که شرمسار شدم. اشک خجالت و شرمندگی امانم نمیداد، وقتی فهمیدم که او پدر یکی از جوانانی است که در اغتشاشات امسال، تحت تأثیر دروغهای رسانههای مجازی بیگانه، در اغتشاشات حضور داشته و باعث سلب آسایش مردم محل گشته. اما وقتی شرمندهتر شدم که فهمیدم این پدر، فرزندِ خطاکارِ خود را به مجریان قانون تحویل داده و از زمانی که تصویر این شهدای مظلوم بر دیوار محله آذین بسته، او شرمسار از اعمال غافلانهی فرزندش و شرمسارتر بابت کوتاهی خود در هدایت پارهی تنش، خود را نیز مقصر دانسته و از این شهر به روستای پدری نقل مکان کرده، تا از کوتاهیها وغفلتهایش توبه کند. امام جماعت دانا و جوان به او گفته بود برای کسب آرامش اندکی با خود خلوت کند، تا زودتر به آغوش اهالی محله برگردد. چون این پدر به خاطر تجربه ای که پشت سر گذاشته، قطعا میتواند هادی و راهنمای بزرگی برای پدر، مادرها و جوانان و نوجوانان محل باشد. در همان حال خدا را از صمیم قلب شکر کردم که اهالی محلهی ما از نعمت حضور این روحانی بصیر بهرهمند است.
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI