eitaa logo
آفتابگردان‌ها
522 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتابگردان‌ها
دوازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ما
اولویت شعرخوانی با آفتابگردان‌هایی‌ست که زودتر شعر خود را به نشانی @office4poem در تلگرام، بفرستند.
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #مرا_صدا_کردی؟ سروده #لیلا_حسین_نیا نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول
با چشم‌های روشن بی‌تاب می‌گذشت از کوچه‌ای که از دل مهتاب می‌گذشت من بی‌قرار می‌شدم از گام‌های او انگار از خیال کویر آب می‌گذشت من مصرعی شکسته و از یاد رفته، او با کوله‌باری از غزل ناب می‌گذشت آرام از خیال من و سرنوشت من از عکس؛ از محاصره‌ی قاب می‌گذشت آن شب که قطره‌قطره از او دور می‌شدم از شطّ چشم‌های ترم خواب می‌گذشت فهمیده‌ام که حال تهمتن چگونه بود وقتی که بر جنازه‌ی سهراب می‌گذشت @Aftab_gardan_ha
هدیه به پیشگاهِ روییده یک شکوفه بر شاخه‌های امّید یک نوگل بهشتی در بوستان توحید او چون ستاره‌ای سبز در باغ آسمان است از نسل آفتاب و امّید شیعیان است چشم امام هادی روشن، که نور آمد با این گل بهشتی عطر ظهور آمد نام حسن میانِ یک دسته یاس و شب‌بو از آسمان رسیده هدیه به مادر او از ده امام، عطری جاری‌ست در کلامش پاک است مثل دریا زیباست مثل نامش @Aftab_gardan_ha
امروز یک خرابه و دیروز خانه بود آوار شکل تازه‌ی این آشیانه بود بر دوش خاکی در و دیوارِ آن هنوز یک کوله‌بار خاطره‌ی عاشقانه بود سویی به چشم پنجره‌هایش نمانده بود اما هنوز منتظر اهل خانه بود در گوشه‌ای عروسک زخمی میان خاک دلتنگ عطر یک بغل کودکانه بود کنج قفس، قناری غمگین و ساکتی مثل همیشه منتظر آب و دانه بود آن خانه‌ای که بود محبت نشانه‌اش حالا مزار چند گل بی‌نشانه بود دنیا نداشت چشم تماشای عشق را در این میانه جنگ، فقط یک بهانه بود @Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
چند نکته درباره کانال آفتابگردان‌ها: ۱. کانال آفتابگردان‌ها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردان‌ها (اعضای ادوار مختلف دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب) اختصاص دارد. ۲. گروه داوری اشعار کانال آفتابگردان‌ها متشکل از جمعی از آفتابگردان‌های ادوار مختلف است که برای دوره‌های سه‌ماهه انتخاب می‌شوند و در هر دوره تعدادی از این اعضا تغییر می‌کنند. ۳. آفتابگردان‌هایی که برای حضور در گروه داوری کانال تمایل و فرصت کافی دارند به نشانی زیر پیام بفرستند. @office4poem ۴. آفتابگردان‌های ادوار مختلف می‌توانند بهترین شعرهای خود و دیگر آفتابگردان‌ها را نیز از طریق همین نشانی برای ما بفرستند. @office4poem ۵. نشانی کانال آفتابگردان‌ها در تلگرام👇👇👇👇👇 @Aftab_gardan_ha
راستی فرق این شب بلند چیست؟ جز همین که یک‌ دقیقه بیشتر دلم برات تیک‌تاک می‌کند جز همین که یک دقیقه بیشتر صدات می‌کنم یک دقیقه بیشتر دعات می‌کنم نیستی و هر دقیقه سال‌هاست سال‌هاست سال‌هاست نیستی سال‌هاست نیستم چند سال می‌شود؟ چند سال می‌شود که خسته‌ام؟ چند سال می‌شود که گوشه‌ی اتاق بی‌چراغ خود نشسته‌ام؟ راستی یک دقیقه بیشتر چند سال می‌شود؟ @Aftab_gardan_ha
دنبال توام، نشانه‌ای می‌خواهم آواره‌ام، آشیانه‌ای می‌خواهم آغوش تو، آغوش تو، آغوش تو کو؟ آرامش جاودانه‌ای می‌خواهم @Aftab_gardan_ha
بیا ای بادِ پاییزی شبم را غرق رویا کن نوازش کن مرا، حال مرا چون شهر، زیبا کن کمی با من قدم بردار جای او که دیگر نیست کمی با من پریشان شو، کمی با من مدارا کن به یاد بغض‌هایی که به آسانی ترک خوردند برایم از نگاه آسمان اشکی مهیا کن به پایم برگ می‌ریزی، چه لذت‌بخش پاییزی! سرود برگ‌های خسته را با من تماشا کن به باطن سردی اما رنگ‌های گرم می‌پوشی خودم را در تو می‌بینم، مرا آیینه! رسوا کن برای رفتنت یلدا گرفتم «جشن دلتنگی» به یاد خون دل‌هایم انار دیگری وا کن @Aftab_gardan_ha
سهم من از این فاصله‌ها تنهایی‌ست دنیای نبودنت چه بد دنیایی‌ست ای بی تو چهار فصل غمگین با من شب‌های بدون تو همه یلدایی‌ست @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #رو_به_رو سروده #معین_اصغری نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول_آفتابگ
پناه‌جوی شبم، آفتاب می‌خواهم چقدر تشنه بمانم؟ شراب می‌خواهم! حساب کن چقَدَر غم به این و آن دادی ولی من از تو غم بی‌حساب می‌خواهم سوالِ هستی من از تو نیست غیر از عشق سوال کرده‌ام و یک جواب می‌خواهم چه کار با دل من کرده‌ای که بی عشقت نه لب به نان زده حتی نه آب می‌خواهم؟ برای من اگر این بار هدیه آوردی دو شاخه گل وسطِ یک کتاب می‌خواهم به آسمان برو ای آه! ای دعای نجات! که مثل قبل تو را مستجاب می‌خواهم از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
اسیر آن شب تارم که یک ستاره ندارد بزن! دوباره غمم جز سه‌تار چاره ندارد بزن که راه نفس را گرفته بغض جدایی بزن نفیر و ببین اشک من شماره ندارد بزن دوباره که بی پرده از فراق بخوانم زبان عشق، نیازی به استعاره ندارد به زخمه زخم دلم را ببند و شور به پا کن شتاب کن که صواب است! استخاره ندارد اشاره کن که بسوزم به نغمه‌ای بگدازم که چشم محرم رازم به من اشاره ندارد اگرچه عشق کماکان نهاد جمله‌ی هستی ست ولی همیشه به وفق دلت گزاره ندارد نفیر: گوشه‌ای بسیار غمگین در دستگاه همایون @Aftab_gardan_ha
ای روزگار، من غم پنهان کیستم؟ از خویشتن جدایم و از آن کیستم؟ حتی خودم به حال خودم گریه می‌کنم من سوگوار شام غریبان کیستم؟ من نیستم در آینه‌ی روبه‌روی خود؟ با آه خویش در پی کتمان کیستم؟ وقتی که من همیشه به پای تو مانده‌ام فهمیده‌ام که دست به دامان کیستم دستی نمی‌کشی به سر من ولی بگو با من بگو که موی پریشان کیستم این زندگی نبود و فقط زنده مانده‌ام آخر به غیر خویش پشیمان کیستم؟ @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #صبح_زود سروده #سید_علی_لواسانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول_آف
چشمه‌ای در حوالی دل ماست گریه‌ی ما، زلالی دل ماست می‌شناسیمش از قدیم و ندیم غم یکی از اهالی دل ماست اشک _ این نکته‌نکته طبعِ روان _ طرح نازک‌خیالی دل ماست اشک گاهی غم است و گاهی شوق شرحِ حالی‌به‌حالی دل ماست می‌دود بی‌هوا و می‌افتد شاهدِ خردسالی دل ماست اشک تحفه‌ست، تحفه‌ی درویش همّت دستِ خالی دل ماست اشک _ این میهمان ناخوانده _ غزل ارتجالی دل ماست از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
به ایستادگی ای چارفصل میهنم! ای منحصر به فرد! تقویمِ تو خزانیِ دژخیمِ دوره‌گرد آخر چه بود سهم تو از آن همه نبرد؟ جز غصه روی غصه و جز درد روی درد دریا به گِل نِشست تو را، کوه گریه کرد باید برای این همه اندوه گریه کرد ای آبْ رفته پیکر در گردش زمان! تاریخ توست بستر طغیان این و آن باریده بود بر سرمان ظلم بی امان تا رایت قیام به پا خاست ناگهان از مشرق حماسه خروشی دگر دمید ذلّت به غرب آمد و ظلمت به سر رسید ظلمت به سر رسید، ولی بیم شب به جاست سرمای مرگ نیست اگر، سوز تب به جاست آتش به جا هنوز برادر! حطب به جاست از بنگِ کفر، نشئگی بولهب به جاست امّا خوشیم باور ما مانده با علی سرداده‌ی ولایت اوییم، یاعلی عمری‌ست پای باورمان ایستاده‌ایم سرچشمه‌ی ارادت و کوه اراده‌ایم جز در مسیر دین و وطن جان نداده‌ایم چشم‌انتظارِ روشنیِ صبح جاده‌ایم چیزی به چشم روشنیِ ما نمانده است چیزی دگر به آخر دنیا نمانده است ای خونِ در مصافِ ستم، دم به دم به جوش! ای موجِ پرتلاطمِ همواره در خروش! چشمِ به راهِ آمدنش منتظر! به هوش! دارد صدای پای کسی می‌رسد به گوش بر ماست هم برای ظهورش دعا کنیم هم جان به راهِ آمدن او فدا کنیم @Aftab_gardan_ha
دارد بر دامن جهان دست هنوز دستت را ای مرگ نخوانده‌ست هنوز بر زاری همسایه‌ی خود می‌خندد برگی که به روی شاخه مانده‌ست هنوز @Aftab_gardan_ha
برای چشمات پرستوی مهاجر بود از روز اول هم مسافر بود با آسمون حرفای پنهون داشت روی زمین تنها یه عابر بود چشمات پیاده کربلا می‌رفت چشمای تو از نسل جابر بود از بس حسينُ توو خیالش دید زائر نبود دیگه، مجاور بود چشمای تو غوغای عاشورا رنگ اذان ظهر آخر بود هم خسته و هم تیز و برّنده چشمات، حبیب بن مظاهر بود هم دوست، هم دشمن، برات گریون این اتفاق رأی، نادر بود مردم همه گوهرشناسن؟ یا چشمای تو خیلی جواهر بود؟ رفتی پرستو جان؟ خداحافظ! چشمات از اول مهاجر بود @Afta_gardan_ha
در سوره‌ی رودخانه دیدند تو را در آیه‌ی هر جوانه دیدند تو را مردان خدا چقدر بی‌پیرایه در حوض حیاط خانه دیدند تو را @Aftab_gardan_ha
خزان گرفته و از برگ و بر تکانده مرا دگر ز خیل رفيقان کسی نمانده مرا سبوی آب زلالم که رهزن سیراب به ریگ بی‌ثمر بادیه فشانده مرا تکیده برگ خزانم که باد سرگردان شبانه در گذر از کوچه‌ها دوانده مرا نوشته‌ام غم خود را به لوح سینه ولی به قدر مشق سیاهی کسی نخوانده مرا حريق تشنگی و شوق آرزومندی سراب پشت سراب، اینچنین کشانده مرا: عبور داده مرا از کویر و کوه و کمر پس از هزار حکایت، به «من» رسانده مرا @Aftab_gardan_ha
یک مشتاق نگاه می‌تواند باشد یک‌پارچه آه می‌تواند باشد بنشین جلوی آینه، بنشین و ببین آیینه چه ماه می‌تواند باشد دو سرسبز، بهشت کوچکی ساخته بود شاداب، به آفتاب دل باخته بود باران زده بود و صورت باغچه باز از صحبت آسمان گل انداخته بود @Aftab_gardan_ha
با ذکر یا على دهنت بوی گل گرفت واژه به واژه‌ی سخنت بوی گل گرفت گل داد غنچه‌های گلوله یکی یکی زخم شکفته‌ی بدنت بوی گل گرفت عطر اذان که از سر گلدسته‌ها و‌زید گرد و غبار پیرهنت بوی گل گرفت قمصر کجای چشم دلت جا گرفته که در ندبه‌ها گریستنت بوی گل گرفت وقتی که خطّ خون به کتاب دلت نشست گلواژه های سرخ تنت بوی گل گرفت رفتی که وا شود نفس خسته‌ی بهار با خون‌بهای تو وطنت بوی گل گرفت @Aftab_gardan_ha