eitaa logo
آفتابگردان‌ها
522 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست نگاه کن که خروج امام بعد مناست نگاه کن که چگونه به صحنه می‌آییم اگرچه باز به پای برهنه می‌آییم برهنه‌پایی ما انقلاب ساده‌ی ماست که زخم، همسفر پابه‌پای جاده‌ی ماست مسافرانِ سحرخیزِ جاده‌ایم هنوز به رغم حادثه‌ها ایستاده‌ایم هنوز   بگو به شیخ کمی بیشتر نظاره کند بگو که خیر ندارد که استخاره کند   بگو که خواب نمانَد، بگو شتاب کند بگو که وقت ندارد که انتخاب کند چه سود از اینکه برای دو کیسه، جان بدهد هزار مرتبه ایمان برای نان بدهد به هر طریق، بزرگ طریقتی باشد مجازِ روشنِ هر بی‌حقیقتی باشد بگو به شیخ دو خط هم بیاورد برهان که خسته‌ایم از این فقه‌های استحسان چقدر دیدن و فهمیدن و دوباره سکوت صدا شوید دمی، زنده‌های در تابوت! صدا شوید و بغرّید! تا به کی لالی؟! چقدر صورتک خنده‌های پوشالی   سلاح گریه ندارید پس خراب شوید کمی کمیل بخوانید تا که آب شوید   «بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است» میان راه تو با راه اربعین فرق است پیاده رفتن ما مظهر رجزخوانی‌ست ولی همیشه رجز خواندن تو پنهانی‌ست میان قول و عمل‌ها بهانه می‌بینیم و دستخطّ تو را کوفیانه می‌بینیم    دم از مصالحه در مجلس یزید زدی  برای وعده‌ی گندم، دم از امید زدی بس است، توبه کنید آن‌چنان که حر باشید برای پاک شدن متصل به کر باشید   به‌ پا شوید که از دستتان زمان رفته اگر که دیر بجنبید کاروان رفته و اربعین پس از این ابتدای عاشوراست نگاه کن که خروج امام بعد مناست   نگاه کن که چگونه به صحنه می‌آییم اگرچه باز به پای برهنه می‌آییم دوباره در سر ما شور عشق افتاده حبیب‌های غریبیم در دل جاده بدون واهمه افتاده‌ایم در این راه هر آنکه همسفر کربلاست بسم الله @Aftab_gardan_ha
نه از جرم و عقاب خود می‌ترسم نه از کمی ثواب خود می‌ترسم بیش از همه‌ی عذاب‌هایم در قبر از چهره‌ی بی‌نقاب خود می‌ترسم @Aftab_gardan_ha
از زبان همسر شهید به لحظه لحظه‌ی لبخندهای تو سوگند که رفت بعد تو از لحظه لحظه‌ام لبخند چه قدر بودنمان در کنار هم کوتاه چه قدر بعد تو آوای گریه‌هام بلند که گفته است در خانه بعد تو بسته‌ست؟ مدام خاطره‌ها می‌روند و می‌آیند گرفته حلقه‌ی اشکی فضای چشمم را به یاد حلقه‌ی دستت که مثل گردنبند... پر از تلاطمم آری نمی‌رسد هرگز به بی‌قراری من بی‌قراری اروند خوش است دور سر تو همیشه چرخیدن چه غبطه‌ها که نخوردم به حال آن سربند نمانده وقت زیادی به عید، می‌آیی؟ به شوق آمدنت دود می‌شود اسفند @Aftab_gardan_ha
چارپاره ای تقدیم به کادر درمان اگر مجال گریزت به خانه هم باشد برای اینکه نمیرد حیات، می‌مانی اگر که شهر می‌افتد به کام مرگ، چه باک؟ برای خلق، به چتر نجات می‌مانی تنت به خستگی کودکان باربر است دلت به گرمی آتشفشان جوشیده در این لباس چقدر استقامتت زیباست درست مثل دماوند برف پوشیده در این نبرد _نبرد تنفس و خفقان کسی که روبه‌روی مرگ ایستاده تویی تمام شهر کنون دستشان به دامن توست مگر ضریح کدامین امامزاده تویی؟ به فکر نذری امسال خود نباش رفیق که بهتر از همه‌ی سالها ادا کردی خدا قبول کند موکبی که مدت‌هاست در ایستگاه پرستاری‌ات به پا کردی چنان بدون رمق باز هم سر پایی که پای خسته‌ی تو، پای زائر است انگار صدای ناله‌ی بیمارها که می‌آید همان «کنار قدم‌های جابر» است انگار همین که تشنه شدی، یک دو قطره اشک بریز برای گریه‌ی ما عاشقان بهانه یکی‌ست بایست روبه‌روی کربلا سلام بده حسینِ کرب و بلا و مریض‌خانه یکی‌ست @Aftab_gardan_ha
از زبان دختر شهید تقدیم به شهید محمد بلباسی دوباره زلف تو افتاد دست شانه‌ی من طنین نام تو شد شعر عاشقانه‌ی من پس از تو جمع نکردیم جانماز تو را اتاق تو شده حالا نمازخانه‌ی من هنوز مثل همیشه دلم که می‌گیرد تویی مخاطب غم‌های دخترانه‌ی من بغل گرفته‌ام عکس تو را و می‌افتد به روی صورت تو اشک دانه‌ دانه‌ی من دلم برای تو تنگ است بهترین بابا! کجاست آغوشت؟ ها؟ کجاست خانه‌ی من؟ چقدر کار بزرگی‌ست دخترت بودن! چقدر بار بزرگی‌ست روی شانه‌ی من! @Aftab_gardan_ha
شاعر كمی نشست كنار درخت‌ها شعری سرود و كرد نثار درخت‌ها ديروز بود، با چمدانى پر از غزل آهسته شد سوار قطار درخت‌ها همراه خود چه داشت؟ فقط کاغذ و قلم هر جفتشان از ايل و تبار درخت‌ها جايى نداشت در دل آن تيرهاى برق شد رهسپار، سمت ديار درخت‌ها شاعر قلم به دست گرفت و شروع كرد: «يا رب! خزان مباد بهار درخت‌ها اى پَست‌هاى مرتفع اى برج‌هاى شهر سر خم كنيد پيش وقار درخت‌ها ايمان بياوريد به اين برگ‌هاى سبز اين آيه‌هاى معجزه‌وار درخت‌ها» اما چه زود خنده‌ی جنگل تمام شد برباد رفت دار و ندار درخت‌ها كاش ارّه‌هاى برقىِ آهن‌دل حسود كارى نداشتند به كار درخت‌ها شاعر كنار سنگ مزار درخت‌ها شعرى سرود و كرد نثار درخت‌ها @Aftab_gardan_ha
تقدیم به شهیدان مدافع حرم مژده بده عزم وطن کرده است سرو چمان میل چمن کرده‌ است یوسف گمگشته به کنعان رسید پیرهنی تازه به تن کرده است بی سر و بی دست به رقص آمده صوفی ما ترک بدن کرده است رایحه‌ی سوری سوغاتی‌اش میکده را مشک ختن کرده است شرحه‌ی پیکر به چه شرحی؟ مپرس! خون به دلِ غسل و کفن کرده است هرچه غم است از دل من می‌بَرَد آنچه غمش با دل من کرده است @Aftab_gardan_ha
نذر امام رضا علیه‌السلام همیشه عاشقت هستم، همیشه با تو می‌مانم یقینا دوستم داری که در صحن تو مهمانم دعایم کن همیشه در پناه این حرم باشم که عمری غیر از اینجا هرکجا رفتم پشیمانم دلم را داده‌ام دست امانتداری‌ات حالا نشستم کنج صحن تو امین‌الله می‌خوانم دلم می‌خواست مثل کودکی بر دوش زائرها گل از باغ ضریحت ساده‌تر می‌چید دستانم تمام عمر دستم را گرفتی، وقت رفتن هم می‌آیی، چشم در راهم، می‌آیی، خوب می‌دانم به روی دوش زائرهای تو از صحن آزادی مرا می‌آورند آخر، تو هستی حسن پایانم به امید نگاهت تا نفس باقی‌ست می‌خوانم رضاجانم، رضاجانم، رضاجانم، رضاجانم @Aftab_gardan_ha
نه از عراق و حجازم نه اهل شام، محمد! نسیمی از یمن آورده‌ام، سلام محمد! سلام بر تو که جاری‌ست رحمت تو در عالم سلام بر تو، سلامی على‌ الدوام، محمد! غبارِ شهر اویس است پر کشیده به سویت برای ثانیه‌ای عرض احترام، محمد! گذشته بعد تو رنجی هزار ساله بر امت پر از سکوت، پر از بغض بی‌کلام، محمد! يمن تپیده به خون است و کعبه مثل همیشه غریب مانده و تنها در ازدحام، محمد! صفوف تفرقه برپاست در نماز جماعت چه پیش آمده در مسجد‌الحرام، محمد! سیاه کرده شب فتنه روزگار حرم را و مانده است چه حج‌ها که ناتمام، محمد! زدند دست به شمشیر اختلاف و ندیدند هزارباره شد اسلام قتل عام، محمد! کجاست موعد رجعت که ذوالفقار به غیرت به خشم و کینه برآرد سر از نیام، محمد!؟ نشان بده به همه صبح «أیَّ منقلبِِ» را بگیر از این شب تاریک انتقام، محمد! @Aftab_gardan_ha
سلام بر جگر تکه تکه از تب غم سلام بر دل در خانه نیز بی محرم سلام بر تن و تابوت خونی از کینه سلام بر همه‌ی زخم‌های بی‌مرهم سلام بر غم آن چشم‌های خون‌آلود سلام بر تن تبدار غصه و ماتم اگرچه لایق لطفش نبوده‌ایم اما نشسته‌ایم سرِ سفره‌ی امیر کرم کریم هرچه که دارد به غیر می‌بخشد که نیست در نظرش حرف از زیادی و کم سکوت می‌کنم و اشک روضه می‌خواند برای غربت شاهی که شد بدون حرم @Aftab_gardan_ha
بسم خراسان... بسم شهر با صفا مشهد شمس‌الشموس واژه‌ها... مشکل‌گشا مشهد رفتم سراغ نقشه‌ی ایران و دیدم باز با گنبدش تابیده بین شهرها مشهد باران گرفت و قطره‌ای افتاد بر نقشه اشک چکیده روی تهران، رفت تا مشهد با بغض و دلتنگی دوباره چشمهایم خواند نام تمام شهرهای نقشه را مشهد آقا دلم تنگ است، جالب نیست احوالم لطفا بلیط رفت، بی‌برگشت تا مشهد @Aftab_gardan_ha
چرا چشم‌انتظارم می‌گذاری؟ به تنهایی دچارم می‌گذاری؟ بده امروز دستم آن گلی را که فردا بر مزارم می‌گذاری @Aftab_gardan_ha
شب رسیده است کیسه‌ی ستاره را بریز                            روی آسمان دامنم شب رسیده است و مثل روز، روشنم ماه، چشم‌بند نقره را روی چشم‌های عاشق من و تو دوخت آن چراغ‌‌ِ خسته را ببین                 که از حسادتش عاشقانه سوخت! هر زمان که دور می‌شوی، با ستاره‌های یادگاری‌ات حرف می‌زنم ماه، خیره می‌شود           به رقص نور هر ستاره، روی دامنم راستی من که راهیِ توام؛ اجازه می‌دهی پیش چشم‌های مشکی قطار ناگهان ببوسمت؟ میل، میل توست! کوپه کوپه،              شعرهای عاشقانه‌ام در مسیر ریل توست! دست‌ها: چشم‌‌های سوم و چهارمِ تواَند! خط به خط بخوان مرا! صورتم، دفتر بِرِیلِ توست! @Aftab_gardan_ha
ای حسرت دیرینه، تو را می‌بینم ای بغض هر آدینه، تو را می‌بینم حیران خودم که هر نظر جای خودم عمری‌ست در آیینه تو را می‌بینم @Aftab_gardan_hs
دلم کبوتر جلدی‌ست کنج گوهرشاد که دارد از حرمت خاطرات خوش در یاد هوای صحن و سرایت همیشه بارانی‌ست و می‌کند همه را از حصار غم آزاد کسی ندیده گدایی فقیر برگردد شفا گرفته در این خانه کور مادرزاد جوان ارمنی آمد به گریه رو به تو گفت: پدر شدم به دعای تو؛ خانه‌ات آباد گلایه‌ها همه از بین راه برگشتند از آن دمی که مسیرم به این حرم افتاد بگیر دست مرا، دست واژه‌هایم را که جز ولای توام نیست هیچ استمداد برای آن که مرا شاعرت حساب کنی دخیل بسته‌ام آقا به پنجره فولاد نمی‌شناختمت سیل غم مرا می‌برد فدای آن پدری که تو را نشانم داد @Aftab_gardan_ha
نذر امام حسن عسکری علیه‌السلام طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را دم عیسایی‌ات كفر شیاطین را در آورده که سلمان می‌کند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حسن يوسف آورده‌ست و آغوشت اسیر مهر تو كرده‌ست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی مَن عنده علم الكتاب و گوشه‌ی چشمت ذذفقاهت یاد داد امثال فضل و ابن ریّان را * حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب می‌داند به جام زهر می‌خواهد بگیرد از تو میدان را کبوترهای محنت می‌شویم ابن‌الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را *فضل بن شاذان و علی بن ریّان؛ دو تن از شاگردان حضرت امام حسن عسکری (ع). @Aftab_gardan_ha
یک دشت پر از سبزه و ریحان، من، تو یک کلبه‌ی دنج و گرم، فنجان، من، تو دلخواه‌ترین لحظه برایم این‌‌ست: یک کوچه‌ی بی‌پایان، باران، من، تو... @Aftab_gardan_ha
به یاد کاش دیده بودمت کاش دیده بودمت آری ای عزیز بارها و بارها دیده‌ام تو را دیده‌ام تو را ولی به خواب! دیده‌ام تو را و با تو خواب‌های من _خواب‌های بی‌ خیال، خواب‌های نامنظم شلوغ _ شاعرانه می‌شدند! کاش... ((ای دریغ و حسرت همیشگی)) تا هوای صبح با تنفس سلام تو بهاری است، تا زبان عشق با سرود شاعرانه‌های تو مثل چشمه، مثل رود در زمانه جاری است، تا چراغ کوچه، چشم آینه از نگاه آفتاب ناگهانی تو روشن است، تا همیشه‌ی خدا حسرت ندیدن تو با من است از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
زیر نور آفتاب یک چنار مهربان برگ برگ می‌نوشت چند شعر و داستان با صدای های و هو باد، شادمان رسید هر چه برگ سبز و زرد روی شاخه بود، چید چند برگ سبز را باد ریخت توی آب قصه‌های تازه‌ای خواند چشمه وقت خواب ماند لای سنگ‌ها برگ زرد کوچکی گاز زد به گوشه‌اش بچه کفشدوزکی برگ آخر درخت سهم یک کلاغ شد آن چنار مهربان قصه‌گوی باغ شد @Aftab_gardan_ha
ما شبیه قایقی هستیم و دریا زندگی می‌برد با موج‌های خویش ما را زندگی گرچه طوفانی‌ست اما ناخدا وقتی خداست مثل یک دریاچه آرام است و زیبا زندگی غم نخور روزی اگر بر گل نشستی، دم به دم شکل موجی می‌رود پایین و بالا زندگی مثل دریا دست‌هایی مهربان دارد اگر مثل دریا نیز بی رحم است اما زندگی گاه می‌آید به ساحل پا به پای ما و گاه می‌کشد ما را میان سیل غم‌ها زندگی عاقبت یک روز غرقت می‌کند در خود ولی مرگ کشتی نجات توست، امضا؛ زندگی... @Aftab_gardan_ha
با نگاه روشنت پلک سحر وا می‌شود تا تبسم می‌کنی خورشید پیدا می‌شود خط به خطّ صفحه‌ی پیشانی‌ات اشراقی است صبح صادق در همین تصویر معنا می‌شود فیلسوفان را اشارات تو عاشق می‌کند آرزومند شفایت ابن سینا می‌شود مست از یاقوت سرشار کلامت می‌شویم با جواهرهای نابت فقه پویا می‌شود از حدیثت عالمان اعجاز را آموختند هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا می‌شود احسن‌الصدق است هر بیتی که در وصف شماست شعرهای صادقانه بهترین‌ها می‌شود @Aftab_gardan_ha
دل خواستی که بی سر و سامان بیاورم اینک تو جان بخواه که من جان بیاورم پیغمبری! به معجزه هم احتیاج نیست باید به چشم های تو ایمان بیاورم آن‌گاه از زلال نگاه تو آیه‌ای از آیه‌های سوره‌ی انسان بیاورم جان را که تشنه‌ی نفس مهربان توست تا زمزم تلاوت قرآن بیاورم باید به شک بیفتم و از تار و پود خویش ابلیس های تازه مسلمان بیاورم اصلا طبیب و مرهم زخم و دوا تویی من هر چقدر حال پریشان بیاورم ای منکران نور خدا دم فرو برید تا هل اتی بخوانم و برهان بیاورم باید برای وصف تو از بین واژه‌ها آن را که یافت می‌نشود، آن بیاورم مدح تو بر زبان خدا جاری است و من شاعر شدم که زیره به کرمان بیاورم @Aftab_gardan_ha
به همسایه‌ی دیوار به دیوار وطنم؛ افغانستان پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟ گنجشککان به مرگ پر و بال داده‌اند دردا که شعله‌ور شده باز آشیانتان نامهربانی از همه عالم چشیده‌اید ای من فدای داغ دل مهربانتان سر رفته است از لب دیوارتان غروب در خون تپیده باز افق آسمانتان کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟ کو چشم‌روشنی شب بامیانتان؟ کو گونه‌های سرخ و سفید زنان شهر؟ کو خنده‌ی عروسکی کودکانتان؟ دستش به آبیاری گل‌ها نمی‌رود همدست خارهاست مگر باغبانتان؟ این بی‌بهار ماندن گل‌خانه تا کجا؟ تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟ عمری ببارد آه که طغیان کند مگر یک روز رودخانه‌ی اشک روانتان ما غم‌شریک حادثه‌هایی پر از دریغ ما در مرور ثانیه‌ها هم‌زبانتان بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟ ای کاش سرنوشت کمی ساده می‌گرفت تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان @Aftab_gardan_ha
هزار دور در این چرخ روزگار زدند به دور باطل خود مهر اعتبار زدند سیاه‌سکه‌ی خود را شبانه بخشیدند اذان صبح نگفته به کوچه جار زدند نمازشان که قضا شد کمی ورق برگشت دو دست بعد سحر با وضو قمار زدند هوای سرد خزان را بهای زر دادند حراج مفت به گلخانه‌ی بهار زدند شبیه آتش دین داغ دستشان بودم به جرم کفر مرا یخ‌زده به دار زدند به اسم اینکه به نور خدا نگاه کنند هرآنکه مانعشان بود را کنار زدند @Aftab_gardan_ha
به بهانهء زخم تازهء کابل شعر کهنه، به افغانستان عزیزم: یک کوه درد با تو برابر نمی‌شود آری، بخند، زخم تو بهتر نمی‌شود   از روزگار تلخ خودت شکوه کن، وطن! هرگز نترس، گوش فلک کر نمی‌شود   تاریخ، باز مرثیه‌ات را مرور کرد با روضه‌ی تو، چشم کسی تَر نمی‌شود   وقتی جهان به پیش دو چشم تو تار شد کابل، دوباره آینه‌ای از غبار شد   این روزها نمی‌رود از یاد دِهمزنگ لعنت به زخمِ دوم مرداد دِهمزنگ   در راه روشنایی شب‌های بامیان خاموش می‌شوند چرا این ستارگان؟   تو درد می‌کشیدی و درمان نداشتی پاییز می‌شدی و بهاران نداشتی   تو آبِ دیده‌ی خود از آمو گرفته‌ای وقت قیام، دست به زانو گرفته‌ای   من عهد می‌کنم که بیایم به کشورم یک روز می‌رسد که در آغوش مادرم...   آن روز ناله کن به زبان دَریِ خود آرام گریه کن به تَی چادَریِ خود   @Aftab_gardan_ha