eitaa logo
آفتابگردان‌ها
526 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتابگردان‌ها
هو الباقی با نهایت تاسف و تاثر باخبر شدیم که آقای از اعضای دوره هفتم آفتابگردانها که به تازگی داغدار از دست دادن پدر خویش بودند، به سوگ مادر خویش نشسته‌اند. مجموعه مصیبت وارده را به ایشان تسلیت عرض می‌کند و از خداوند بلندمرتبه مغفرت و رحمت برای آن عزیز از دست رفته و صبر برای بازماندگان خواستار است. @Aftab_gardan_ha
تقدیم به شهید مظلوم؛ میرزا یونس استادسرایی (میرزا کوچک‌خان جنگلی) در های و هوی باد و در آرامش باران ریشه دواندم از گذشته تا همین الان از گیسوی آشفته‌ام برگی نمی‌ریزد از پیکر من شاخه‌ای نشکسته در طوفان بر شانه‌های خسته‌ام گنجشک‌ها خوابند من کیستم؟ نیمی درختم‌، نیمه‌ای انسان حاشا اگر در گوشه‌ای آرام بنشینم فرقی ندارد کنج خانه‌، گوشه‌ی زندان در سایه‌ام همسایه‌ها آرام می‌گیرند آرام می‌گیرند از تبریز تا تهران آنها که می‌گفتند می‌مانند، برگشتند تنها، به پایان می‌رسد این راه بی‌پایان راه پس و پیش مرا بن‌بست می‌بینند این‌سو به دریا می‌رسم، آن‌سو به کوهستان جمع تبرها، اره‌ها، ارابه‌ها جمع است این سالخورده سرو تنها مانده در میدان آتش گرفته نیمی از من در تنور نان آتش گرفته نیمی از من بر سر قلیان من‌؛ جنگلی از سروهای چکمه پوشیده من زنده‌ام، امضا‌؛ ارادتمند، کوچک‌خان @Aftab_gardan_ha
اتاق‌ها همه سرد و چراغ‌ها خاموش به جز سکوت صدایی نمی‌رسید به گوش و نبض لحظه به فردا نمی‌رسید آن شب که هرچه عقربه را خواب برده بود از هوش نسیم، دلهره پا‌شید از دریچه‌ی شب به جان پنجره و پرده‌های بازیگوش و مرگ از پسِ آن پرده‌ها چه زود رسید و برد با خودش آن مرد خسته را بر دوش و من یتیم شدم جمعه‌صبح، از آن روز کسی مرا نگرفته‌ست گرم در آغوش جهانِ بعدِ پدر سرد بود و غیر از او کسی نگفت «پسرجان! لباس گرم بپوش...» @Aftab_gardan_ha
در این سکوت مصلحتی کو صلاح ما؟ تا کی دروغ پله‌ی تو، پرتگاه ما آشوب، فتنه، حمل سلاح سکوت و اشک تا بعد از این دوباره چه باشد گناه ما چسبیده‌ای کلاه خودت را، غمت مباد در دست باد می‌رود آسان کلاه ما شد ریش خلق مضحکه‌ی خنده‌های تو جیغ بنفش، جامه‌ی خونین گواه ما! یا رب هر آنکه شعله به جان وطن زده‌ست ایمن مباد دلق نسوزش از آه ما مردم به دین حاکم و حاکم طفیل خلق ما دور باطلیم! همین اشتباه ما @Aftab_gardan_ha
من آن نیم که خزان و بهار گریه کنم چو ابر با تشر روزگار گریه کنم مخواه روشنی بزم این و آن باشم که شمع باشم و در شام تار گریه کنم نخواستم که به داغی کنم گریبان چاک گلاب باشم و روی مزار گریه کنم من عاشقانه‌سرایم ولی نمی‌خواهم در التهابِ رسیدن به یار گریه کنم ز درد و غصه‌ی دنیا مگو که می‌خندم بگو حسین که من زار زار گریه کنم @Aftab_gardan_ha
کی صبرِ چشمانِ صبورت سر می‌آید؟ کی از پسِ لبخندت این غم برمی‌آید؟ با هر صدای کوبه‌ی در، بعدِ سی سال جان و دلت با شوق،‌ پشتِ در می‌آید گفتی پس از صد سال هم من مطمئنّم تنها‌چراغِ خانه‌ام آخر می‌آید! گفتی خودش دیشب به خوابم آمد و گفت: «دارد زمان انتظارت سر می‌آید...» سی سال پای قاب عکسی صبر کردن این عشق‌ها تنها به یک مادر می‌آید صبح است؛ پشت گوشی از بخش تفحص گفتند دارد باز هم پیکر می‌آید رفتی و در بخش شناسایی جوانی با برگه‌ای و چشم‌هایی تر می‌آید از سرو رعنای تو حالا بعدِ سی سال یک پیکر، از قنداقه کوچکتر می‌آید آه از صدای روضه‌خوانِ ظهرِ تشییع: «اکبر به میدان می رود، اصغر می‌آید...» بخش شهیدان حرم؛ فردای آن روز با چشم تر یک مادر دیگر می‌آید... @Aftab_gardan_ha
قرار بود عزیزم کند، عذابم کرد قرار بود جوابم دهد، جوابم کرد قرار بود بسازد ولی مرا سوزاند بنا نبود خرابم کند، خرابم کرد قیاس کرد مرا با خودش مقابل خلق نماند آبرویی، از خجالت آبم کرد منی که زندگی‌ام را به رنگ او کردم چگونه وصله‌ی ناجور خود خطابم کرد؟ خطاب کرد مرا، باز هم خدا را شکر دلم خوش است اگر اینقدر هم حسابم کرد یکی خبر برساند به او، که جایش غم مرا انیس خودش دید و انتخابم کرد میان رفتن و رفتن دلم مردد بود رسید مرگ و خودش عاقبت مجابم کرد @Aftab_gardan_ha
در شهر رنگ و نیرنگ، مرده‌ست زندگانی باری به روز روشن، گرگ آمده شبانی خنجر به کشتن من از پیش و پس کشیدند آن جانیان دشمن، این دوستان جانی! ما گوش گوش گوشیم آنها فقط زبانند این است نزد بعضی معنای همزبانی! این‌سو به صف پلنگان در فکر فتح ماهند آن‌سوی موش کورند دنبال قرص نانی سروم اگر که طوفان، سدّم اگر که سیلی ناچار این‌چنینم، وقتی تو آن‌چنانی! @Aftab_gardan_ha
بین من و تو محبت، امروز و فردا ندارد من دوستت دارم ای عشق! از بی‌زمان تا همیشه خط: @Aftab_gardan_ha
دریا شبیه آسمون بزرگه و خیلی قشنگ توی دلش خونه دارن ماهی‌های رنگ و وارنگ عروس دریایی، داره یه پیرهن نرم و سپید خریده از صدف خانم گوشواره‌های مروارید ماهی زرد عینکی یه گوشه فکر بازیه ارّه‌ماهی تو نجاریش مشغول خونه‌سازیه مثل یه نقاشی شده دریا با بچه‌ماهی‌هاش کشیده رنگای اونو خدای مهربون، براش @Aftab_gardan_ha
نوشت با خون که《ضاقَ صدری》، نوشت با او قرار دارم که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی‌شمار دارم چه شام پر نور رازگونی، چه فصل سرسرد واژگونی که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم زیارت و جمعه و شهادت، چقدر گل در کنار دارم خوش است آئین سربه‌داری، خوش است یک عمر بی‌قراری بسوز دست و سر و تنم را، که سر به دامان یار دارم اگرچه افتد به خاک دستم، علم به دوشش همیشه هستم شهید زنده‌ست آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم به نیزه جاری أنالحق من، به شطّ خون است زورق من شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم @Aftab_gardan_ha
گرفتی عاقبت از بزمِ عشق جامِ خودت را شنیدی آخرسر پاسخِ سلامِ خودت را هزار سوره‌ی فتح از نگاه تو شده نازل رسانده‌ای تو به نصرت اگر قیام خودت را شهادت تو شب جمعه آمده به سراغت که بی‌حجاب زیارت کنی امام خودت را چقدر نغمه‌ی احلی من العسل به لب توست ببین میان دوانگشت او مقام خودت را شهید بودی و آخر رسیده‌ای به شهادت چه شرح مختصری داده‌ای مرام خودت را کسی که اهل زمین نیست، خاکی‌است چنان تو نبرده‌ای به زبان هیچ‌گاه نام خودت را میان باطل و حق فرصت مذاکره‌ای نیست نوشته‌ای تو به سرخیِ خون پیام خودت را تو زنده‌تر شدی از قبل ای حماسه‌ی خونین بگیر منتقم! این‌بار انتقام خودت را @Aftab_gardan_ha
سخته بخوام چیزی بگم اما چیزی نگم از بغض جون میدم حالا می‌فهمم واسه چی هرشب هی پشت هم کابوس می‌دیدم کابوس می‌دیدم که تو غربت یه دسته کرکس راتو می‌بنده از خنده‌ی کفتار می‌ترسم تو خواب من کفتار می‌خنده می‌دونی حتی گفتنش مرگه من باشم و تو... نه نمی‌تونم از ترس اینکه واقعی باشه اصلا خبرها رو نمی‌خونم یه عمره فکر آسمون بودی حالا خدا بت بال و پر داده این دیگه رویا نیس می‌بینی! دست تو روی خاک افتاده دست تو روی خاک افتاده دست از سرت برداشت این دنیا اسمت به من می‌گه برای تو شیرین‌تره مرگ از عسل حتی راهو نشونم دادی و حالا تو راه تو باید قدم برداشت دنیا تو رو اینطور می‌شناسه: مردی که تنهایی عَلم برداشت @Aftab_gardan_ha
دیدیم اگر ز رفتن تو داغِ تازه‌ای پیداست در شهادتت آفاقِ تازه‌ای ای سوگ سرخ در شب تاریک ما بیا ما زنده‌تر شدیم، به تبریک ما بیا باید دوباره خاطره‌ها را مرور کرد تاریخ را به گریه‌ی بی‌حد نمور کرد بر مصطفی اگر چه غم حمزه سخت بود در خون تپیدن جگر از نیزه سخت بود گر جسم حمزه روز احد تکه تکه شد خونش ولی مقدمه‌ی فتح مکه شد گر چه دوباره عزمِ چنان کوه ما به جاست از دست داده‌ایمت و اندوه ما به جاست ای سرو تسلیت! که صنوبر شهید شد حیدر عزا گرفته که اشتر شهید شد عشاق اسیر بند موی یار می‌شوند حرها از آنِ سیدالاحرار می‌شوند او را خودِ حسین گرفته است در بغل 《قاسم》 رسیده است به احلی من العسل @Aftab_gardan_ha
شهید کن که شهادت حیات مردان است ولی برای شما مرگ، خطّ پایان است شهید کن که شهیدان بریده از جسمند شهید کن که شهید از ازل همه جان است ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما که سرو، مستِ همین قطره‌های باران است به مورها برسانید از سپاه علی که نام یک یک سربازها سلیمان است شهید قاسم ما زنده‌تر شد و امشب خوشا که بر سرِ خوانِ حسین مهمان است خوشا به او که پس از این همه جهاد و جنون به خون خویش ابوالفضل‌وار غلطان است به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده شبیه یار شدن آرزوی یاران است ز کوچ مالک اگر خون نشسته در دل ما ولی ببین که سپاه علی رجزخوان است به دیده‌ی ترِ ما رنگ یأس و رخوت نیست سپاهِ عشق کماکان میان میدان است نه! حزن و سستی از این داغ‌ها به ما نرسد که "انتم الاعلون" از اصول قرآن است حرام می‌شود از این به بعد خواب شما که خشمِ حیدریِ شیعه سخت و سوزان است که امر رهبر ما گر رسد همین فردا به یا علی مددی کاخ ظلم ویران است در انتظار ظهوریم و خوب می‌دانیم کنار مهدی ما لشکر ‌شهیدان است @Aftab_gardan_ha
درود حضرت عالی‌مقام! فرمانده! سلام تازه شهیدا! سلام فرمانده! چقدر زخمِ نبودت عمیق و جان‌فرساست کجاست داغ تو را التیام فرمانده؟ خوشا به حال دل پاره‌پاره‌ات که رسید به وصل دوست - علیه السلام - فرمانده کجا شعاع شهادت به خون کشیده شود؟ کِی آفتاب شود قتل عام فرمانده؟ بتاب از افق انتقام بر عالم که خواب خوش به حرامی حرام فرمانده از آن‌طرف که تویی رمز حمله‌ای دیگر از این‌طرف همگی احترام فرمانده قسم به خون تو که ذوالفقار ما امروز برون کشیده شده از نیام فرمانده ببین که ما همه پا در رکابِ خونِ توییم سپاهیان پیاده‌نظام فرمانده بیا دوباره که فرماندهی کنی یارا بخوان بخوان رجز انتقام فرمانده شهید زنده‌ی قوم مقاومت بودی شهادتت شده حسن ختام فرمانده تویی تمام‌ترین آرزوی هر شاعر و من همین غزل ناتمام فرمانده… @Aftab_gardan_ha
در کربلای عشق همیشه حبیب بود اصلا اگر شهید نمی‌شد عجیب بود اهل زمین نبود، هوایی یار بود پرواز کرد و رفت، دلش بی‌شکیب بود سجاده شاهد است، برای شهادتش کارش دعا و گریه و أمن یجیب بود با دشمنانِ چو صخره و با دوستان چو گل لبخند او طراوت یک باغ سیب بود  با یک نگاه روشنش آرام می‌شدیم در چشم او بشارت فتحی قریب بود هرگز نمی‌شود که شهیدانه زیست و از نعمت شهید شدن بی‌نصیب بود ما پیرو توایم و اجازه نمی‌دهیم تاریخ، بعدِ تو بنویسد:《غریب بود》 @Aftab_gardan_ha
خبر رسید سحرگه کسی سفر کرده‌ست کسی که رفتن او گریه را خبر کرده‌ست کسی به هیبت آیینه‌های نشکسته تنش شبیه همه روضه‌های سربسته کسی نشسته به سوگ هزار پروانه کسی که در غم او صبر گشته دیوانه کسی که خون سرش خانه در افق کرده کسی که رفتن او شهر را قرق کرده خبر رسید و غمی تازه‌تر رسید به ما امان از آن خبری که سحر رسید به ما «گزین شدند و سوار گزیده را کشتند سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»* شبی که کفر به جنگ تمام ایمان رفت بزرگِ ایلِ شیاطین خودش به میدان رفت برای کشتن او اهرمن نقاب انداخت به هرچه داشت زد و عاقبت عقاب انداخت قسم به عزتمان این تمام واقعه نیست فلک بگو به جهان این دقیقه نوبت کیست قسم به صبح که خواب شما پریشان است قسم به عصر که قاسم میان میدان است قسم به مصحف حق که خدا مراقب ماست جواب حمله‌ی شیطان شهاب ثاقب ماست بدان که سهم تو از داغ ما پشیمانی‌ست نگین فاتح قدس ای جهان سلیمانی‌ست قسم به غربت قرآنِ غرقِ خاک شده قسم به آینه‌هایی که تازه پاک شده قسم به صبح که ما دست سخت تقدیریم که از سیاهی شب انتقام می‌گیریم برای داغ دل دختران چشم به راه به نام منتقم خون صبح بسم الله * تضمینی از استاد علی معلم دامغانی @Aftab_gardan_ha
ای خونِ تو همچنان نگاهت گیرا ای جانِ به عرش رفته‌ی نامیرا برگرد بگو چگونه تاوان گیریم؟! از مورچه‌ای خون سلیمانی را... @Aftab_gardan_ha
دل ندارم بخوانم از اخبار خبرِ پر کشیدن او را آه مردم! چگونه می‌بینید عکسِ در خون تپیدن او را؟! او که بر شانه‌های محکم او تکیه می‌داد هر پریشانی او که هرگز ندیده است جهان، روی زانو خمیدنِ او را خون او جوهر است و پیغامی می‌نویسد به داغ سینه‌ی ما پا به سر گوش می‌شوم امروز، بی‌قرارم شنیدنِ او را گر چه آیینه‌ای شکست ولی چهره در چهره منتشر شده است با خودت می‌بری به گور ای شب، آرزویِ ندیدنِ او را او که جغرافیای چشمانش مرز نور است، مرز آگاهی‌ست مگر از یاد می‌برد تاریخ روشنایِ دمیدن او را؟ آن سفر کرده می‌رسد اما با من ایرانِ سوگوار بگو تاب می‌آوری که بر تنِ خاک بِنِشانی رسیدنِ او را؟ @Aftab_gardan_ha
سال‌ها دوخت به در چشم تری سوخته را دود کرده‌ست به راهت جگری سوخته را همسرت آب شد از غصه، همان روز که باد با خود آورد برایش خبری سوخته را مادرت آمده تا شانه کند موی تو را مانده باید چه کند موی سری سوخته را؟ فاطمیون که شد از لاله‌ی پرپر لبريز باز در یاد من آورده دری سوخته را ای پرستوی حرم، از تو گرفتیم به دوش روز تشييع تنت، بال و پری سوخته را پیکرت را مگر این خاک در آغوش کشد آسمان تاب ندارد قَمری سوخته را وای از آن دم که یکی با جگری سوخته‌تر در دل خاک نهد همسفری سوخته را @Aftab_gardan_ha
هزار بار شکستم که یک کلام بگویم که در وداع تو امشب به تو سلام بگویم سلام صورت خونین! سلام دست بریده! سلام جسم مقطع! من از کدام بگویم؟ مرید راه ولایت! شهید حضرت زینب! اجازه هست برایت از ازدحام... بگویم؟ چه روضه‌ای‌ست مجسم، عقیق سرخ برایم که حکم کرد از انگشتر امام بگویم ورق ورق شدی، اما سرت نرفته روی نی دگر نخواه که از سنگ و پشت بام بگویم ... عزا بس است برای تو ای حماسه‌ی مطلق عزا بس است دلا! باید از قیام بگویم اگر اجازه دهد غم، خدا کند بتوانم که فتح و نصر تو را در عراق و شام بگویم هلا لباس شهادت به تو چقدر می‌آید خدا کند که برایت علی‌الدوام بگویم از آن طلوع که آغاز فتح مسجدالاقصی‌ست و دیر نیست شبی که از انتقام بگویم @Aftab_gardan_ha
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا! تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا! حبیب! مسلم! ابوذر! بریر! حنظله! سلمان! تو وارث عطش قاسم و شکوه سلیمان! نه فاتح و نه سپهبد، نه ذوالفقار و نه سردار برای نام تو تنها《شهید》 بود سزاوار و صلح معنی سازش نداشت در دل تنگت سفیر صلح! کجایی؟ کجاست تیر و تفنگت؟ قسم به عاشقِ غمگینِ مهربانِ درونت قسم به راه عزیزت، قسم به سرخی خونت که خطّ قرمز تو مرزهای دین و وطن بود و خطّ اشک یتیمان بی‌پناه یمن بود چه دست‌ها که گرفتی، چه شانه‌ها که تکاندی چه خنده‌ها که به لب‌های ناامید نشاندی نمانده‌ است پس از تو برای شام چراغی چگونه خوب بخوابند کودکان عراقی؟ چه غم؟ که بیدِ ستبری‌ست یادگارِ جنونت جهادِ زنده به نامت، جهادِ زنده به خونت هنوز خاک شریف است و هر گلی که بروید شمیم عطر تو دارد برای هر که ببوید @Aftab_gardan_ha
تو رفتی و در چنگ غربت اسیرم پس از تو چی‌ام من؟ يتيمم، فقیرم تو ای معنی سادگی! کاش می‌شد همین‌قدر ساده برایت بمیرم تو را دوست دارم ... از این سربلندم مرا دوست داری؟ ... از این سربه زیرم یقین دارم اکنون در آغوش یاری اگر درد را داغ را می پذیرم تو رفتی و من ماندم و دشمنانت از اینان عجب انتقامی بگیرم! @Aftab_gardan_ha
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم کربلا غیر از اطاعت نیست، یاران العجل! در مسير جمکران باید جمارانی شویم پای درس فاطمه(س) آموختیم این عشق را در غدیر معرفت با شوق قربانی شویم صبح نزدیک است، این شام پریشان‌حال را باید اکنون عازم پیکار پایانی شویم من ز لبخند شهیدان این‌چنین فهمیده‌ام دشمنان مورند... ما باید سلیمانی شویم! @Aftab_gardan_ha