eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
68 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه فوق با آیه بعد، نسخ شده است (یعنی به آیه اول نسخه شده است) و این به معنی باطل شدن آیه قبل نیست؛ در اصل نسخه از تخفیف حق تعالی از روی رحمت است مانند آیه نجویٰ، آیه قبله منسوخٌ بِه از روی حکمت است. الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏ (۶۶_انفال) هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد، و دانست كه در شما ضعفى است؛ بنابراين، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى ‏شوند؛ و اگر يكهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد! و خدا با صابران است‏. و برخی آیات متعددی را برای ناسخ و منسوخ ذکر کرده اند و دلایلی برای خود آورده اند و عنوان کرده اند این آیات منسوخ هستند. آنان بر این باورند که زمانی‌ که آیه‌ای از قرآن نسخ می‌شود، به‌ معنای پایان زمان اعتبار حکم و اثر آن آیه است؛ چرا که مصلحت جعل و وضع حکم آن محدود و موقت بوده است و نسخ را به معنی باطل کردن گرفته اند. حال با مثال هایی که ذکر شد به نقد این نظریه می پردازیم: الف) نبی مکرم اسلام می فرمایند: مَن أفتَى الناسَ و هُو لا يَعلَمُ الناسِخَ مِن المَنسوخِ، و المُحكَمَ مِن المُتَشابِهِ، فقد هَلَكَ و أهلَكَ كسى كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه تشخيص نمى دهد و با اين حال براى مردم فتوا دهد، هم خودش هلاك شده و هم مردم را به هلاكت انداخته است. نبی مکرم اسلام (ص) اهمیت ناسخ و منسوخ را چنان مهم و دامنه آن را چنان وسیع می دانند که فتوا دادن بدون علم به آن را سبب هلاکت می دانند. حال کسانی که آیه تغییر قبله را منسوخ گرفته اند، تغییر قبله به صراحت در قرآن اعلام شده است؛ یا آیه صدقه زمان نجویٰ و حضور در پیامبر، فقط مختص آن حضرت است و خود بخود منسوخ است چون آن حضرت در قید حیات نیستند. علم به این دو مورد چه ضرورتی دارد که چنان نبی مکرم اسلام (ص) بر ضرورت فهم ناسخ و منسوخ تاکید دارند؟ احادیثی که از حضرت علی (ع) و امام صادق (ع) هم ذکر شدند محل شاهدی دیگر بر این ادعاست. ب) لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (۴۲_فصلت) حق تعالی در باب کلام وحی می فرماید: هیچ چیزی از قبل و بعد آیات قرآن را باطل نمی کند پس تعبیر منسوخٌ بِه باطل در تضاد با این آیه مصرّحه است. ج) هَٰذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۹_حج) اگر منسوخ را به معنی ابطال و بی اثر شدن آیه دیگر بگیریم متضاد باطل، حق است. پس به نوعی حق بودن کل کلام وحی را زیر سؤال می بریم، چون با ناسخ و منسوخ حقانیت آیه ای دیگر را باطل می کنیم. در حالی که حق تعالی می فرماید: این کتابی است که همه آن به حق با شما سخن می گوید و ما همه آن را نسخه کرده ایم و تفکیک بخشی از آیات به عنوان منسوخ امری کاملاً خطا و بسی مایه گمراهی است. پس صحیح امر آن است که همه کتاب خدا به حق سخن می گوید ولی شیطان در برخی ناسخ ها إلقای أُمنیِّه می کند تا با باور غلط آن آیه، انسان را از حق دور کند. لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (۵۲_حج) و مراد از منسوخ، باطل کردن و ناحق کردن آیه دیگر نیست بلکه باطل کردن و بی اثر کردن برداشت باطل و غلط از یک آیه است که اگر کسی آیه ای که نیاز به منسوخٌ بِه دارد آن را درک نکند، برداشت اول او از آیه ناسخ، باطل و گمراه کننده است. برداشت باطل و مردود با باطل کردن آیه ای با آیه ای دیگر متفاوت است و برداشت باطل کوچک‌ترین خللی در حقانیت آیه نیاز به منسوخٌ بِه وارد نمی کند. مراد از "إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ" شامل آیات ناسخ و منسوخ است و کل آیات قرآن را شامل می شود، چنانچه خداوند برای کل تورات نسخه را ذکر فرموده است. برای این امر مثالی می زنیم: شما نزد طبیب حکیمی برای بیماری رفته اید و او دارویی به شما نسخه کرده و در نسخه دارویی ایکس را نوشته است. این دارو نسخه دیگری هم دارد که در داروخانه به شما نسخه می شود و می گویند: بعد از غذا و هر روز سه وعده، و در هر وعده یک عدد خورده شود. این نسخه داروخانه به نسخه پزشک است و اگر نسخه داروخانه به داروی نسخه شده پزشک الحاق و عمل نشود و نسخه پزشک بدون نسخه داروخانه خورده شود، به این معنی نیست دارویی که دکتر تجویز کرده است باطل بوده بلکه به این معناست که درمان شما انجام نخواهد شد و شما چون براساس باور باطل خود دارو را خورده اید بیماری خود را تشدید کرده اید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
د) مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۰۶_بقره) اگر منسوخ را به معنی باطل یا ردّ کردن آیه ای دیگر بگیریم یعنی منسوخ آیه دیگر را فراموش کرده و به کنار می زنیم، پس چرا حق تعالی "أَوْ نُنْسِهَا" را بعد از "نَنْسَخْ" ذکر کرده است؟ این ذکر نشانگر آن است فراموشی یا باطل کردن آیه ای با آیه دیگر هرگز هم معنی نسخه نیست. "نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا" یعنی اگر در آیه ای به علت سنگینی آن شک کردید حتما در قرآن تدبر کنید و بدانید که من در آیه ای دیگر منسوخٌ بِه آن را بهتر از آن و مانند آن برای شما مثال و نسخه کرده ام. م) اگر منسوخ را به معنای ابطال و کنار گذاشتن آیه ای از قرآن به استناد آیه ای دیگر بگیریم، نوعی ثبات و شمول قرآن برای اعصار زیر سؤال می رود و این فرضیه قوت می یابد که وقتی که در طول ۲۳ سال نزول قرآن آیاتی منسوخ شدند پس اکنون بعد از ۱۴۰۰ سال آیات بسیاری باز منسوخ شوند و این خود مقدمه ای بر آن گفته شرک و باطل می شود که برخی ادعا دارند قرآنی که در دست ماست ناقص است و امام زمان (عج) قرآن کامل را خواهند آورد و دست مایه ای برای دشمنان دین می دهد که قرآن را کتابی متزلزل بدانند، و آن گاه این آیه کلام وحی (ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ) از ثبوت سقط می شود. چرا که همگان در قرآن دچار رَیب می شوند و ناسخ و منسوخ می گردند و دامنه کار تا به آنجا پیش می رود که برخی در قرآن ۱۴۰ آیه منسوخ پیدا می کنند. ن) اگر قرار بود ناسخ و منسوخ به تعداد آیات انگشت شمار باشد، چرا نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت سلام اللّه علیهما آن‌ها را برای ما تبیین نکرده اند؟ مانند تعداد آیاتی که سجده واجب دارند و از سوی امام صادق (ع) در حدیثی معنون و محدود گردیده اند. پس قطعاً بسیار بی شمارتر از آن چند موردی است که مفسرین ذکر کرده اند و برای آن مثال های بیشتر و دقیقی ذکر نکرده و عموماً برداشت قدما را بیان نموده اند. و) اگر منسوخ را به عنوان ابطال بگیریم چرا حضرت علی علیه السَّلام آن آیات را زمان جمع آوری قرآن در قرآن جمع نمودند و به کناری ننهادند در حالی که می دانستند تاریخ مصرف آن ها گذشته است؟ ی) اگر ناسخ و منسوخ را به آن منظور که مفسرین در نظر گرفته اند، در نظر بگیریم در صورت تدبر در قرآن به اختلاف می خوریم و خود روزنه ای برای شیطان برای گمراهی ما می شود. أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (۸۲_نساء) قرآن روایت خطی جز در داستان حضرت یوسف نبی نیست، یعنی مثل یک کتاب جامعه شناسی نیست که هر موضوعی را در فصلی بنویسد. پس برای درک ناسخ و منسوخ باید تدبر در کلام وحی صورت گیرد. هدف حق تعالی از ناسخ و منسوخ در کلام وحی چیست؟ همانطوری که ذکر شد حق تعالی در سوره حج آیه ۵۲ می فرماید: "و مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (۵۳_حج) شیطان را در القای امنیّه اختیار داده است تا قلب های بیمار در معرفت خدا را با قلب های مخبت تفکیک کند. (وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُم) و این چنین قلب های مخبت به سوی خدا و راه مستقیم هدایت نماید. (وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) پس همه آیات قرآن ناسخ هستند و حکم دارو دارند اما برخی از این ناسخ ها داروهایی هستند که باید به همراه داروی مکمّلی استفاده شوند که این داروی مکمل همان منسوخٌ بِه آن است. اگر دارویی که پزشک تجویز کرده به تنهایی استفاده شود نه تنها اثر خود را نمی گذارد بلکه امکان اثر سوء هم بر آن متصور است. ناسخ و منسوخ در احادیث: طبق قرآن در احادیث هم ناسخ و منسوخ است که برخی از آنان مانند آیه تغییر قبله آشکار است. به عنوان مثال از امام صادق (ع) آمده است: نبی مکرم اسلام (ص) از خوردن گوشت قربانی بعد از سه روز از سپری شدن ذبح آن منع کرده بودند سپس اذن به خوردن دادند. مشخص است علت سه روز آن بود که فقیر زیاد بود و نبی مکرم اسلام (ص) می خواستند گوشتی ذخیره نشود و همگی در بین نیازمندان پخش گردد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حال به ناسخ و منسوخ باطن در حدیث مثالی می زنیم؛ نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: النّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلى أَمْوالِهِمْ، مردم بر اموال خویش سلطه کامل دارند. حدیث فوق نیاز به حدیث منسوخٌ بِه دیگر دارد تا شیطان القاء نکند انسان می تواند به علت تسلط بر اموال اش بر دیگران ضرر برساند. مثال؛ گندم زار خود را که سهم طعام دیگر انسان‌هاست آتش بزند و بگوید مال من است. پس حدیث منسوخٌ بِه دیگر آن این است "لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فی الاْسْلامِ" هیچ کس حق ندارد ضرر و زیانى به عمد یا به غیر عمد به دیگرى برساند به این ترتیب سلطه بر اموال محدود به جایى مى شود که موجب ضرر و زیانى به دیگران نباشد. مثال دیگری در باب حدیث محتاج به منسوخ داریم. نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: «بهشت سرای سخاوتمندان است.» شیطان از این حدیث اُمنیِّه می زند که اگر سخاوت داشته باشی حتی بی نماز باشی بهشت می روی، پس برو فقط صاحب سخاوت باش که تو را به تنهایی نجات می دهد. در حدیث دیگری از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: در روز قیامت کسی که نمازش قبول نشود سایر اعمال او قبول نمی شود. پس این حدیث منسوخٌ بِه آن حدیث اول است. به مثال دیگری از ناسخ و منسوخ در حدیث نبوی (ص) می رویم: النَظَرُ فِی المُصْحَف مِن غَیر قَرائةِ عبادة؛ «نگاه به قرآن، بدون خواندن آن، عبادت است» شیطان از این طریق می تواند امنیّه بزند که قرآن فقط برای نگاه کردن و خواندن آمده است. چنانچه پیامبر هم آن را فرموده پس نیازی به درک معنای آن نیست. در حالی که این حدیث، نیاز به حدیث یا آیه دیگری به عنوان منسوخٌ بِه دارد. آیه منسوخٌ بِه آن است که حق تعالی می فرماید: «در قرآن تدبر کنید» و حدیث منسوخٌ بِه آن حضرت علی علیه السَّلام می فرمایند: «در قرائتی از قرآن که تدبری در آن نباشد، خیری هم نخواهد بود» پس نگاه کردن به آیات قرآن برای افراد ساده و عوام است و حق تعالی خواسته برای قرآن ارزش دهد تا مردم سمت آن بروند. آیات متشابه با محکم چه فرقی دارد؟ در ناسخ و منسوخ، آیه ناسخ به هیچ چیز شبیه نیست بلکه از یک آیه برداشت غلط می شود، ولی در متشابه کلام به نوعی دو پهلو است که هر دو پهلو و وجه آن صحیح است که یک وجه گمراه کننده، ولی وجه دیگر آن هدایت کننده است که انسان گمراه را، شیطان وجه گمراه کننده آن را بر او نشان می دهد. تصور کنید در جاده با ماشین خود می روید که بوی سوختگی پلاستیک بر مشام شما می رسد، اینجا شما در برابر یک امر متشابه قرار دارید که این بو ممکن است حاصل سوزاندن یک تایر در فاصله دور از جاده باشد یا ممکن است از خود ماشین شما باشد. برای روشن شدن امر باید دو لغت قرآنی را مدد الهی مورد تدبر قرار دهیم: أُرِيدُ: به معنای خواستن است، ولی خواستنی که منوط به اراده یک فرد است و خواستن او شرط کافی برای تحقق آن امر محسوب می شود. "مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ" از آنان هيچ روزى نمى‏ خواهم. تصور کنید کسی نانی در دست خود دارد که مالک آن است اگر او بخواهد شرط کافی است که آن را به کسی بدهد. این نوع خواستن که یک نفر برای تحقق امری شرط کافی است را "أُرِيدُ" گویند. قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ (۲۷_قصص) یعنی من (با اذن دخترانم) می خواهم به تنهایی و بدون نیاز به اجازه از کس دیگری یکی از دخترانم به عقد تو در آورم. شَاءَ: خواستن برای تحقق یک فعل از سوی کسی را گویند که اراده به او تفویض شده است و تا زمانی که کسی که تفویض اراده به او شده است نخواهد، صاحب اراده کاری را نمی کند هر چند قادر بر انجام آن کار است. "قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ" یعنی هدایت شما را به دست شما قرار داده ام که اراده من بر هدایت شما منوط به جهاد و حرکت شما به سمت من در راه من است. هر چند آنچه از اراده ام به شما بخشیده ام برای امتحان شماست و می توانستم قهراً هم شما را هدایت کنم ولی آن گاه بهشت و جهنم معنایی نداشت. می توانستم عظمت و معرفت خود چنان به شما نشان دهم که دنیا را همگی پِی به ملعبه بودن آن ببرید و به سمت من هدایت شوید یا چنان دچار زلزله و ترس تان سازم که همگی از خوف من در سجده من باشید، ولی شاء من منوط به شاء شماست. "إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ" تنها کسی که هر کاری بخواهد می تواند بکند خداوند متعال است. "وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ" یعنی هرکاری که شما بخواهید بکنید آن است که من به شما اختیار آن داده ام حتی در بهشت می فرماید: "لَهُم ما یَشَاءونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ" یعنی آنچه در بهشت می خواهید و انجام می شود قبل از خواستن شما، خواستن من بر شماست. پس شَاءَ، فعل مشترک بین انسان و خداست، با این فرق که او نخواهد من نمی توانم، ولی من بخواهم او هم بخواهد می شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
به چند آیه مشابه دقت کنیم: ۱) لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۴۶_نور) مراد از "وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ" دو وجه دارد: ۱- وجه نخست خدا هرکس را که بخواهد هدایت می کند. ۲- وجه دوم آن که خداوند هرکس را که خود او (یعنی انسان) بخواهد هدایت می کند. برای مؤمن هر دو وجه درست است. در این آیه متشابه پس او دچار گمراهی نمی شود. چنانچه اول آیه اشاره دارد خداوند آیات روشن فرستاد پس برای هدایت شما تا به آن عمل کنید و هدایت شوید. پس خداوند هرکس را که خود او بخواهد و در راه او جهاد کند هدایت می کند. و وجه دوم آن که، اگر هدایت شدید مغرور نشوید و بدانید اگر خدا نمی خواست شما هدایت نمی شدید. برای کسی که در خط شیطان است، شیطان باور نخست را به او قرائت می کند و می گوید: تو که الان فاسدی اگر خدا می خواست تو را هدایت می کرد، پس تو را تقصیر و خطایی در این امر نیست. ۲) قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ (۲۶_آل عمران) این آیه متشابه دو وجه دارد: وجه نخست خداوند مالک همه چیز است به هرکس بخواهد می بخشد و از هر که بخواهد می گیرد. وجه دوم خداوند مالک همه چیز است به هر (انسانی) که (با اطاعت و فرمانبری از او) مُلک بخواهد می بخشد و به هر انسانی که با نافرمانی از او بخواهد، مُلک و نعمت اش را می گیرد. این دو وجه، وجه تکامل این آیه و رفع کننده تشابه است که به انسان می گوید: اگر فرمانبری خدا کنی چون سلیمان مُلک تو را می تواند و می بخشد. ولی پادشاهان از این آیه وجه خطای آن بهره می بردند و از تشابه دچار گمراهی و گمراه کردن دیگران می گشتند و ادعا می کردند پادشاهی آن‌ها هدیه خدا بر آنان است پس سعی داشتند خود را با وجود آن همه طغیان الهی، عزیز خدا نشان دهند. ۳) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۷_صف) و آیا از آن کس که به راه اسلام و سعادتش می‌خوانند و او همان دم بر خدا افترا و دروغ می‌بندد کسی ستمکارتر هست؟ و خدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد. در این آیه "وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" متشابه است و دو تعبیر دارد: ۱- تعبیر نخست آن که خداوند هیچ ظالمی را هدایت نمی کند. ۲- تعبیر دوم آن که، خداوند کسی را که در مسیر ظلم است هدایت نمی کند، چون هدایت نور است و ظلم و ظلمت با هم سازگار نیستند. در ابتدای آیه هم تصریح کرده است تا زمانی که تو بر خدا دروغ بسته و به راه اسلام پذیرشی نشان نمی دهی و در حق خود ظلم می کنی خداوند تو را هدایت نمی کند. در حالی که شیطان وجه تشابه آن بر گمراهی تعبیر می کند و می گوید: چون تو ظالم هستی هر کاری کنی خدا از تو متنفر است و هدایت ات نخواهد کرد. پس بیهوده تلاش نکن و در ظلم خود باقی بمان. در حالی که اگر مراد خداوند هرگز هدایت نشدن بود بجای حرف لَا، از حرف لَنْ استفاده و نفی ابد می کرد و می فرمود: «لَنْ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» ۴) خالدین در بهشت و یا جهنم هم جزء متشابهات است که دو معنی از آن مستفاد می شود: یکی خلود به معنی همیشه در عذاب جهنم ماندن از نظر زمان؛ و دیگری همیشه در عذاب بودن در طول مقیم بودن او در جهنم و اشاره به مکان دارد نه زمان نامحدود که در پست علم بداء مدد الهی به تفصیل تبیین شده است. محکمات به آیاتی گفته می شود که هرکس بخواند به طور صریح و بدون افتادن در تشابه اراده خدا را می فهمد و عمل می کند که اکثرا احکام الهی و حلال و حرام ها را شامل می شود. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (۱۱۰_کهف) یعنی من نبی مکرم اسلام هم یک بنده از بندگان خدا هستم و هیچ کس حق ندارد مرا در عبادت خدا شریک کند. مثال، در زمان خواستن حاجتی که مرا وسیله بین خود و خدا در دعای خود قرار می دهد، سرسوزنی امید داشته باشد من گره او حل خواهم کرد و مرا شریک خدا کند. آنچه مدد الهی عرض شد که امید به رحمت خداست صحیح بوده باشد سرسوزنی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهات کلام وحی بود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
إلحاد چیست؟! کفر آن است انسان حقیقتی را که می بیند بر آن سرپوشی گذارد و آن را نپذیرد. مثال، کسی که قیامت را نمی پذیرد کافر است؛ اما إلحاد آن است که در ظاهر یا آن را می پذیرد یا طوری سخن می گوید که نمی شود آن را پذیرفت و به نوعی حقیقت را انحراف می دهد. الحاد بر دو نوع است: إلحاد در اسماء الهی، إلحاد در آیات الهی. إلحاد در اسماء الهی: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ ۚ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰_اعراف) مثال، قدیر از اسماء الهی است. انسانی که قدیر بودن خدا را قبول ندارد کافر به خداوند است، ولی کسی که قدیر بودن خدا را قبول دارد ولی در معنی آن انحراف ایجاد می کند، مُلحد است. مثال، معاذالله می گوید: خداوند قادر و تواناست که همیشه بر سر ما می کوبد ولی با فلانی ها کاری ندارد.... این فرد خداوند را به قدرت اش قبول دارد ولی در درون این قدرت، صفت ظلم را هم با انحرافی که در تعریف اش می دهد، می گنجاند. یا کسی خدا را به صفت رزّاق بودن قبول دارد ولی می گوید: خداوند به ما که مطیع او هستیم روزی نمی دهد اما به کسانی که گناه می کنند نظر دارد. این فرد هم در اسم رزّاق بودن الهی، ظلم را مستور کرده و الحاد نموده است. إلحاد در آیات الهی: إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا ۗ أَفَمَنْ يُلْقَىٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ ۖ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۴۰_فصلت) برای الحاد در آیات الهی مثالی می زنیم: سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّي ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (۱۴۸_انعام) کسی که خدا را به عنوان "فَعالٌ مَایَشاء" قبول کند این خود توحید است. ولی کسی که اختیار خود را برای هدایت شدن انکار و همه آن را موکول به خداوند کند، مثال زمانی که گناه می کند بگوید: خدا این را بر من خواسته، او می تواند با قدرت اش مرا از گناه باز دارد ولی نمی کند پس گناه کردن من موجه است، این "الحاد در آیات الهی" است. اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا (۲۷_کهف) آیه تصریح می کند چنانچه سنت های من تغییر نمی یابند و آتش من إلی الأبد می سوزاند؛ بدانید آیات من هم حکم ثابت إلی الأبد دارد. مفهوم اسامی من الی الأبد ثابت است و کسی جز من نمی تواند در آن ها تغییر ایجاد کند و ملتحد شان نماید. مثال، اگر در قرن بیستم گرسنگی دیدید بدانید شما در رفتار خود تغییر حاصل کرده اید و رحمت من با خلایق ام همان رحمتی بود که هزاران سال قبل با قوم موسی نبی داشتم و اگر می بینید من قوم موسی نبی را با گرسنگی آزمون کردم بدانید برای شما هم در این عصر تکنولوژی، می توانم چنین کنم. برای جا افتادن معنای کامل إلحاد به این آیه رجوع می کنیم: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (۱۰۳_نحل) به نبی مکرم اسلام (ص) تهمت زدند که او با کسی غیر عرب در ارتباط است که آیات قرآن را به او، به زبان غیر عرب می گوید و محمد (ص) آن را به عربی بر می گرداند، و مراد از يُلْحِدُونَ این است. وقتی می فرماید؛ «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا» یعنی هیچ کس جز من نمی تواند معنی آیات مرا برگرداند، چنانچه هیچ کس جز من نمی تواند سنت سوزاندن من بر آتش را إلی الأبد از او بگیرد. قبر را "لَحَد" گویند، چون در قبر که انسان قرار داده شد هیچ کس نمی تواند او را تغییر در فیزیک و عذاب یا نعمت دهد. یعنی بعد از گذاشتن سنگ لَحَد کسی نمی تواند، سنگ ها را برداشته و نبش، و جنازه را حتی نگاه کند. برای این سنگ لَحَد گویند که سنگ لَحَد مرز یک قبر است و حتی در قبور چند طبقه، خاک برداری و رسیدن تا لَحَد، جزء نبش قبر محسوب نمی شود. قبر را در معنی هم لَحَد گویند، چون هیچ کس قدرت تغییر مثال دفع یا عطای آتش، یا دفع یا عطای بهشت را بر او ندارد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در خاتمه به یک لغت قرآنی اشاره می کنیم که مرتبط با بحث شَاء است. این بحث را در آخر کلام عارض می شویم چون باعث خلط مطلب نشود. یَوم: همه ایام از آنِ خداست، ولی برخی ایام در کلام وحی به ایام اللّه تعریف شده است. برای تدبر در این لغت باید به آیه ۱۶ غافر برویم: "لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ" که اشاره به مالکیت روز قیامت فقط به خدا را دارد که شَاء تمام موجودات که از جانب او به آنان عنایت شده بود از آنان به طور مطلق سلب می گردد. چنانچه عرض شد در دنیا حق تعالی بخشی از شَاء خود به انسان بخشیده است که در قیامت تمام این شَاء ها از بین می رود. برخی انسان های ظالم (چون چنگیز و...) در دنیا شَاء داشتند تا بسیاری را بی گناه بُکشند اما در روز قیامت شَاء آنان مطلقاً محو است. در قرآن واژه "يَوْمَئِذٍ" در همه جا در اشاره به روز قیامت آمده است که مطلق یَشاء از خداست. در ایام اللّه هم که اشاره به بخش معدودی از روزها در دنیا دارد، شَاء الهی مطلق از بندگان و کائنات سلب، و شَاء و خواسته مطلق او بر سرنوشت بشر حاکم می گردد که شامل دو بخش است: الف: یوم اللّه فردی که نخست شامل ایامی می شود که مخصوص آن فرد است. لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (۲۲_ق) یعنی روز مرگ هر انسان یوم اللّه اوست که پرده از برابر چشمان او کنار می رود و در زمان مرگ، مطلق اراده خدا را در حق خود می بیند و طوری شَاء او حذف می شود که نه تنها قادر به تکلم نیست حتی قدرت یَشاء بستن پلک چشم هم از او گرفته می شود. وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا یوم (۳۳_مریم) ولادت انسان هم یوم مطلق یَشاء الهی است چون هیچ کس به یشاء خود به دنیا نمی آید و به یَشاء خود هم نمی میرد. در مرتبه دوم یوم فردی، شامل ایامی می شود که انسان در آن روز یَشاء خود در قضای الهی را از جانب خدا از دست می دهد. (وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ) برای همین حق تعالی می فرماید: «نگویید من کاری را فردا انجام خواهم داد.» نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: خداوند وقتی بخواهد یَشَاء و تقدیر خود را بر انسان قضاء و سپری کند در آن لحظه قدرت تعقل را از او سلب می کند و یَشَاء تعقل از او می رود و بعد از آن که تقدیرش را بر انسان قضاء و سپری کرد قدرت عقل و یَشَاء عقل را بر او باز می گرداند. مانند کسی که در لحظه سخت یک اتفاق رانندگی یَشَاء عقل از او برای انتخاب درست برای حفظ جان اش از او سلب می شود که همان سراسیمگی است، و وقتی تقدیر الهی قضاء شد یَشَاء عقل بر می گردد و می بینند که او می توانست در آن زمان تصمیم راحت و ساده دیگری بگیرد که تصادف نکند ولی آن لحظه یَشَاء الهی از او سلب و مطلق فرمان دست خدا بوده است. ب: یوم اللّه اجتماعی که شامل دو بخش است: یک یوم اللّه که در آن روز بلای الهی نازل می شود و هیچ کس را یشاء در برابر نجات از آن بلاء نیست و اراده مطلق فقط از خداست. قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ (۴۳_هود) که در زمان طوفان و سیلاب نوح مطلق یشاء الهی از بندگان سلب شده بود و هیچ کس بیرون کشتی اگر بود نمی توانست یشاء برای نجات خود داشته باشد. ولی در غیر ایام اللّه اگر سیل بیاید مردم یشاء برای نجات از سیلاب را از جانب خدا دارند که در پشت بام پناه گیرند و نجات یابند، پس یَشاء در برابر یَشاء الهی بر خود داشتند. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۵_ابراهیم) حق تعالی امر می کند ای موسی! قوم خود را از ایام اللّه یا همان روزهای حاکمیت مطلق یَشاء الهی انذار بده؛ و خداوند با هجوم قورباغه ها به قوم موسی نبی که در برابر آن عاجز شدند می خواست آنها قدرت خدا بدانند و از ایام اللّه او که روزی ممکن بود همه آنان نابود کند بترسند. دوم ایام اللّه، مطلق یَشاء الهی بر مؤمنان است که یَشاء همه را در نابودی آنان سلب می کند. مانند روزی که قوم موسی نبی از رود نیل عبور کردند و قوم فرعون یشاء شان مطلق سلب شد و در آن غرق گشتند. مراد از ایام الّله آن که، ممکن است سلب اختیار اجتماعی خداوند در چند روز برهه زمانی اراده حضرت اش باشد. در قرآن در آیه دیگری که ایام اللّه ذکر شده است اشاره می کنیم: چون ایمان به ایام اللّه کار هر مؤمنی نیست خداوند می فرماید: قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۱۴_جاثیه) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
یعنی در ایام اللّه که بلای الهی نازل شد یا فرج الهی حاصل گشت مؤمنان دیگر مؤمنان را مورد ملامت قرار ندهند. مثال، در روز ظهور حضرت مهدی (عج) که یک یوم اللّه است، در آن روز کسی از مؤمنان که به ظهور امید نداشت باید دیگر مؤمنان که به ظهور اعتقاد داشتند او را ببخشند و ملامت اش نکنند. امام حسین علیه السَّلام می فرمایند: شما را به تقوی الهی سفارش می کنم و از فراموش کردن ایام اللّه بر حذر می دارم و علم های آنان بر شما می افروزم. فرق علم و حکمت چیست؟ حکمت به علم قطعی می‌گویند که هیچ تردیدی در آن نباشد. حکمت از علم فوق‌العاده بالاتر است. یک قاضی به یک قتل علم دارد ولی تا دلیل قطعی را کشف نکند نمی‌تواند حکم بدهد. به رأی قاضی حکم می‌گویند چون؛ تنها دلیل را پیدا کرده و در نظر و علم خود قاطع است. به پزشک حکیم می‌گفتند، چرا؟ چون یک سردرد ممکن است از مسمومیت یا افت فشارخون و... باشد، که هر یک علم و آگاهی است. اما به پزشک حکیم می‌گویند چون علم اصلی سردرد را پیدا می‌کند و می‌گوید سردرد شما از فلان عارضه..... است. اگر پزشکی بگوید همه این عوامل ممکن است باعث سردرد شما شود، او عالم می‌شود، دیگر به او حکیم نمی‌توان گفت. وقتی کسی از خانه بیرون می رود و تصادف می‌کند و می‌میرد می‌گویند حکمت است، یعنی حکم قطعی الهی است که ما از آن بی‌خبریم. يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ کسی که در راه قرآن و حدیث حکمت اش بخشیده شده است هرگز بر قرآن و حدیث چیزی اضافه نمی کند، چون اگر بیفزاید مصداق بدعت شده و حرام است. چنانچه عرض شد برخی نسخ قرآن نیاز به منسوخٌ بِه دارد و اگر از کلام وحی پیدا نشده و به آن متمم نشود، ناسخ گمراه می کند. تصور کنید در بیابانی هستید که تعداد زیادی سکه و گنج در آن یافته اید که برخی درست و برخی تقلبی هستند. به شما عینکی داده شده است که از پشت آن سکه ها را تشخیص می دهید، آن عینک حکمت است. برخی آیات قرآن هم اگر منسوخٌ بِه بر آن نیابیم برداشت ما از آن آیات، شیطانی و تقلبی می شود که نه تنها بدرد ما نخواهد خورد، بلکه سبب گمراهی مان خواهد شد و شناخت ناسخ و منسوخ و متشابه و محکم کار هر کسی نیست مگر کسی که بر او از جانب خداوند حکمت بخشیده شده و أولی ألالباب است. وقتی خداوند می فرماید: "من با نورم هدایت می کنم" یا در حدیث است خداوند کسی را بخواهد در قلب اش علم نور می اندازد، یعنی به او این عینک را می دهد در زمان قرائت قرآن طلاها را پیدا کرده و برای عمل کردن و سعادت از آن بیرون کشد. دیگران بر لقمان می گفتند: لقمان سخن جدید می گوید؛ در حالی که او سخن جدیدی نمی گفت بلکه سخنان جدید را که کهنه شده بود و مردم از جهل به فراموشی سپرده بودند، آنان را زنده می کرد. پس هر کسی که به قرآن محیط نباشد شاید حدیثی را استناد کند یا آیه ای را بخواند و به علت وارد نبودن بر منسوخ آن ما را گمراه کند. پس چنانچه آیات متشابه برای فهم نیاز به محکم و حکم شدن دارد، آیات أُمنیّه شیطان هم برای فهم نیاز به محکم شدن دارند و محکمات همان حکم های قطعی الهی در کلام وحی است و هیچ آیه ای از قرآن بدون مبدل شدن به محکمات و حکم الهی قابل اتکاء نیست. البته حق تعالی از رحمت اش در بحث حلال و حرام ها در کتاب خود چون ارث، محارم، ازدواج و بیع و... به حالات محکمات سخن گفته تا کسی در عمل نکردن به آن بهانه ای نداشته باشد؛ و درک ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه برای کسی است که به محکمات قرآن چون نماز، زکات، انفاق، احترام والدین، صله ارحام، دوری از شرک و... عمل کرده و از این راه صاحب نور گشته است. حکمت نور الهی است که در کودکی هم ممکن است بر انسان بخشیده شود. "يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا" ذکر این نکته هم لازم است که اگر کسی ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه نداند نباید در باب قرآن با گروه دیگری بحث کند چون مغلوب می شود. چنانچه نبی مکرم اسلام (ص) به ابن عباس که قصد مباحثه با گروهی را داشت امر فرمودند: در مباحثه استناد به سنت من کنید، و اصلا از قرآن اجازه بحث ندهید. و اگر کسی مدد الهی به این مباحث مسلط و مجهز باشد هیچ خوض کننده در کلام وحی قدرت مباحثه با او را از رحمت الهی نخواهد داشت. پیچیدگی ناسخ و منسوخ، و متشابه در آن است آنچه در مثال ها هست حقیر مدد الهی منسوخ شان یافته ایم و ممکن است ده‌ها منسوخ دیگر باشد که کسی دیگر بیابد و از روی یک فرمول جامع پیروی نمی کند که کسی آنان را جمع و در کتابی بنویسد. تمام این مطالب در ویس مدد الهی به طور تفصیل اشاره شده است و هر آیه أمانی و متشابه تا به محکمات تبدیل نشده اند باید انسان در غوص در آن طبق قرآن اجتناب و به باورش بسنده نماید که او را کافی است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: ناسخ و منسوخ و محکمات و متشابهات در قرآن ۱ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: ناسخ و منسوخ و محکمات و متشابهات در قرآن ۲ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۲۸ ✍زهرا مادر شوهری دارد که همیشه غیبت کرده و پرحرفی می کند و چون زهرا می داند مادر شوهرش در حال معصیت الهی است و او را هم درگیر معصیت خویش خواهد کرد نزد او سکوت می کند. مادر شوهرش هم از زهرا ناراضی است که به او کم محلی می کند. اینجا اشکال از زهرا است، چون باید بداند سخن گفتن نوعی ایجاد ارتباط بین انسان هاست و او با سکوت کردن در برابر گفتار مادر شوهر هرچند اطاعت امر خدا می کند ولی این سکوت نوعی خاطر شیطانی بر مادر شوهرش می زند که گویی از او متنفر است. پس زهرا باید در زمان ملاقات مادر شوهرش بحث هایی برای ارتباط کلامی بین او و خودش پیدا کند. مثال؛ در زمان رسیدن به مادر شوهر در مورد ترسیدن فرزندش و گرفتن راهکار از او نظر بخواهد، یا در زمان ملاقات با مادر شوهر سر سخن طوری باز کند که مادر شوهر از خاطرات ایام کودکی و جوانی و... با او سخن گوید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در حدیثی قدسی در اصول کافی از امام صادق علیه السَّلام آمده است: ای موسی! همانا که دنیا منزلگاه کیفر است، چرا که آدم را زمانی که نافرمانی من کرد در دنیا کیفر کرده و او را روانه ساختم. هر چیزی که در دنیاست نفرین شده، مگر آن که برای من باشد. (یعنی از دنیا برای آخرت بهره برده شود، مانند انفاق) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۶۶۵ 📆۱۴۰۲/۰۶/۱۱ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم (۱۲_مجادله) این آیه بیانگر آن است اگر انسان از یک پیشوا یا یک عالم دینی بخواهد طرح سؤالی کند که سخت است بهتر است قبل از آن صدقه ای بپردازد. مراد از نجوی، یعنی سؤالی سخت و پنهانی که نمی شود با هرکس آن را مطرح و نظر پرسید. علت این امر چیست؟ چنانچه ذکر شد طبق آیات مصرّحه کلام وحی، درک اسرار توحید فقط با نور هدایت الهی بر قلب انسان ممکن است و این نور تنها برای کسانی که با مال و جان شان در راه خدا جهاد می کنند هدیه می شود. پس تأکید بر خیر بودن این صدقه برای آن است تا سؤال کننده از سوی حق تعالی نوری برای درک کلام نبی اکرم (ص) بتواند کسب کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: کسی که در پی حاجت مردمان رود خداوند خود حاجت او را پیگیر شود که برآورده شود. 📕نهج‌ الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
می دانیم یکی از مراحل معرفت، شناخت اسماء الهی و یاد خدا با یقین به این اسماء است که ذکر چند نکته در این امر ضروری است: ۱- الزامی به ذکر خدا با این نام ها نیست، هر نامی از اسماء الهی اسم اعظم اوست. ۲- نامی که مدد الهی ذکر می کنیم ممکن است یافته ای از دوستان و از یافته حقیر دقیق تر و کامل تر باشد، و نیز الزاماً محدود به یک اسم الهی نمی شود و یک سؤال ممکن است چند اسماء الهی را در ذکر در خود جای دهد که به این بحث در معرفت "شناخت خواص اسماء الهی" گفته می شود که کتاب هایی پیرامون آن از احادیث جمع آوری و نوشته شده است. این بحث باعث می شود در مورد اسماء الهی تحقیق و حضور ذهنی پیدا کنیم. دقت کنیم این اسماء الهی برای کسی اثربخش است که صاحب تقوی الهی و عمل صالح باشد. 🌹محمود در امری خطا کرده و شیطان صفتی او را دیده و آبروی او در خطر است. خدا را با چه اسمی صدا کند بهتر است؟ 🌟یَاغَیُور - یَاسَتَّارالعُیُوب 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در حدیث نبوی (ص) آمده است: از حق تعالی بر مؤمن غیورتر نیافتم. اگر جوانمردی خطا کرد دست او بگیرید و آبروی او حفظ کنید که اگر نکنید حق تعالی غیور است و خود دست او بدون نیاز به کمک احدی خواهد گرفت و بلندش خواهد نمود.... غیور از غَیر است؛ یعنی حق تعالی در زمان خطای بنده مؤمن بر او با بنده دیگر غَیر می کند، چنانچه بنده مؤمن با غیر مؤمن در اطاعت حق تعالی غَیر کرده اند. غَیر کردن تبعیض نیست بلکه عین عدل است. فرزندی از شما مطیع شماست و فرزند دیگر مطیع نیست، پس زمان نیاز مالی شما بین آن دو غَیر خواهید کرد و فرزند مطیع را تنها نخواهید گذاشت که به این حالت غیرت گویند. می گویند: مرد بر زن غیرت داشته باشد، یعنی وقتی همسر یک مرد در بخشش از نفس خویش بر شوهر غَیر می کند و به غیر او بهره ای از خود نمی رساند پس باید شوهر آن زن هم بر او غیرت داشته باشد و با کار کردن و کسب درآمد و تأمین او در منزل باعث شود او به بیرون از منزل برای کار کردن نرود تا اغیار از نفس او بهره برند. زنان مرد غیور را دوست دارند چون او را پشتیبان خود می دانند و غیرت مرد را نوعی نشان مهم بودن و دوست داشتن بر خود می بینند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۱۰ همسر منصور دچار خواطر شیطانی شدیدی شده و از منزل فرار کرده و در منطقه ای از شهر ساکن شده است. او با مردی دیگر در ارتباط است و منصور مقدمات طلاق او را در حال انجام است. پسر منصور پدرام دوازده سال دارد. برای این که بتواند نزد خود پسرش را نگه دارد به تنفر فرزند از مادرش نیازمند است. پس تمام عصیان و نافرمانی های مادر با پیامک ها نشان فرزند می دهد. منصور برای مشاوره نزد من آمده و گمان می کند چون حقیقت را در مورد همسرش به پسرش گفته کار گناهی نکرده است و از این که پسرش سایه مادرش با تیر می زند خوشحال است... می گویم: خوشحال نباش! تو پسری را تربیت می کنی که عاق است و مجازات هیچ مادری برای فرزند او سپرده نشده است و اصولاً پسر حق ندارد به خاطر رنج و زحمات مادری که او را بزرگ کرده است حتی در صورت خطا کار بودن، مادرش را تنبیه کند. منصور به فکر فرو می رود می گوید: چه کنم؟ می گویم: برو و بگو پیامک ها هک شده، و از سوی یک بدخواه بود و مادرت پاک است، اگر او هم خطایی کرد تو حق مجازات نداری، این کار بر عهده دیگران است........ ✍️حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۳۴ 📆۱۴۰۲/۰۶/۱۴ 🌟وَتر: به معنای فرد است؛ فردی که شبیه او شیء ای نیست و هر که را که به او شریک و شبیه، کسی را قرار ندهد او را فرد و تنهایش نمی گذارد‌. در زیارت عاشورا عبارت «وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ» یعنی امامی که فَرد بود و الْمَوْتُور شده بود، و در میدان جنگ از سوی مسلمانان و پیروان نبی خدا (ص) تنها گذاشته شد؛ برای همین در واقعه عاشورا اراده و امر خدا بر آن بود که حضرت أباعبداللّه الحسین علیه السَّلام آخرین نفر از افراد سپاه اسلام باشد که شهید می شود و در میدان جنگ در ظهر عاشورا وَتر و فرد باقی مانده بود و الْمَوْتُورَ شده بود چون هیچ یک از یاران اش زنده نمانده بودند و از طایفه مردان فرزندش امام سجاد علیه السَّلام و سبط اش امام باقر علیه السَّلام فقط باقی مانده بودند که یکی بیمار بود و قدرت جنگ نداشت و دیگری طفلی پنج ساله بود و شرایط رزم بر او فراهم نبود، و مابقی قافله عاشورا نیز طایفه نسوان بودند که جنگ بر آنان حرام بود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
اگر در روز عاشورا امام حسین علیه السَّلام اولین نفری بودند که جنگ می کردند یاران دیگرش به یاری او می شتافتند، پس وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ نمی شدند چون نبایستی امام خود را تنها می گذاشتند، در حالی که اراده خداوند بر آن بود در ظهر عاشورا حضرت وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ در زمین کربلا بمانند و شهید شوند زیرا حق تعالی وَتر است، پس دوست داشت حبیب خود را وَتر و تنها در میان رزم خویش ببیند. در روایت است کسی که به تنهایی در میدان جنگ با کافران شمشیر بزند حق تعالی بر او در عرش بر فرشتگان اش مباهات می ورزد. حق تعالی در کلام وحی می فرماید: وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ (۳۵_محمد)  یعنی خداوند با مجاهدان خویش است و چنین نیست آنان را با اعمال نیک شان فرد و تنها بگذارد و تمام پاداش و اعمال نیک آنان را در آخرت اداء نماید، بلکه در زندگی دنیا نیز آن فردِ وترِ صمد در سختی ها و مصائب در کنار آنهاست؛ چنانچه در ابتدای آیه فوق می فرماید: فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ در برابر دشمنان سست نشوید و آنان را به صلح و سلام دعوت نکنید که شما برترید و من شما را با اعمال تان تنها نمی گذارم که فقط پاداش اعمال تان در آخرت دریافت کنید بلکه در کنار اعمال نیک شما که برای رضای من کردید و شریکی بر من قرار ندادید و در دنیا چیزی شبیه من در قدرت و جایگاه و ذات من ننمودید در دنیا کنار شما هستم و یاری تان خواهم کرد. یکی از اسماء الهی وَتر است و کسی که بر او شریکی و شبیه ای قرار ندهد و برای رضای خدا و طبق خواسته او در رضای او، عمل صالحِ متناسب با خواسته او انجام دهد و در این راه مجاهدت نماید در زمان سختی اگر خدای خود را با نام "یَاوَتْر" صدا و به یاری طلبد بی تردید حق تعالی آن بنده را منفرد در سختی ها رها نخواهد کرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
معبودا! ای جلیل والامقام و بلند مرتبه و پاکی که در فرق من و تو این بس که من چشم بر نعمات تو می بندم و نافرمانی تو با ناشکری تو می کنم، و تو چشم می بندی بر نافرمانی من!!! فرق چشم با چشم بسیار است. چشم من چون باز شود خودم را می بیند ولی این چشمان رحمت توست که مرا می بیند، مرا چشمی است که فقط فردای مرا می بیند ولی تو را چشمی است که فردایی بر من در آن نیست و همه بقاء است. خدایا! ای آن که در اوج قدرت و کبریاء بر بنده عاجز خویش تواضع می کنی و با بخشیدن بندگانت خویشتن را در چشم بندگان عزیز می داری، عنایتی کن که ببخشم در دنیا آنچه را که بخشش آن بر من امر کرده ای و جمع کنم آنچه را که بر من جمع کردن آن فرمانم داده ای. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 قرآن، تکیه گاهی در طوفان، ارتفاعی امن در سیلاب و ثابتی محکم در زلزال است. ✍️حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 📚در امالی شیخ طوسی آمده است: جابربن یزید جُعفی گوید؛ بعد از هیجده سال شاگردی از محضر امام باقر علیه السَّلام وداع کردم و از ایشان طلب نصیحتی نمودم. حضرت فرمودند: سلام ما بر شیعیان ما برسان و بگو: هیچ خویشاوندی بین ما و خداوند نبوده و نیست، و جز با فرمانبَری از خداوند نمی توان به او نزدیک شد. هرکس نافرمانی خدا کند دوستی ما سودی بر او نبخشد. هیچ کس نیست از خداوند طلب چیزی نماید که بر او نبخشد، یا توکل بر او کند و خداوند کفایتش ننماید و به او اعتماد کند و خداوند نجات اش نبخشد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۳۵ 📆۱۴۰۲/۰۶/۱۸ 🌟سَجَی: به معنای آرام گرفتن یک شئ ناآرام را گویند. زمانی که انسان از دنیا رفت و در کفن پیچیده شد و برای همیشه آرام شد به او مُسَجَّیٰ گفته می شود. وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (۴_شمس) اشاره به گسترش تاریکی در شب دارد که مردم کم کم در خانه های خود در پوشش می روند. یَغشی از غَشی به معنای غشاء و پوشش است. چون با تاریکی هوا مردم به جایی مسقف و سرپناهی رفته و از فضای باز دور می شوند. مرحله دوم در هر شب سَجَی است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَ اللَّيْلِ إِذا سَجی‌ٰ (۲_ ضحی) اشاره به زمانی دارد که همه انسان ها و احشام و حیوانات بی حرکت شده و می خوابند. امروزه بعد از ساعت ۱ بامداد، ساعت سَجیٰ لیل است که زمان عبادت شبانه هم آن زمان شروع می شود و ابتدای سَجیٰ لیل همان نیمه شب شرعی و قضاء شدن نماز عشاء است. سجایای اخلاقی یعنی آن صفات آرام گونه ای که در یک انسان بزرگوار مستور است. مثال، کسی که حلیم و بردبار است، هر کس هر کاری کند نمی تواند او را به خشم درآورده و سکوت او را متلاطم سازد. در اصل انسان حلیم و بردبار در برابر هر نوع بی احترامی چون مرده ای کفن شده بی حرکت و خاموش است و واکنشی از خود نشان نمی دهد. وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (۶۳_فرقان) و هنگامی كه جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند به آن‌ها سلام می‌گويند (و با بی اعتنايی و بزرگواری می‌گذرند) پس سِلم و بردباری از سجایای اخلاقی محسوب می‌شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
✍می دانیم یکی از مراحل معرفت، شناخت اسماء الهی و یاد خدا با یقین به این اسماء است که ذکر چند نکته در این امر ضروری است: ۱- الزامی به ذکر خدا با این نام ها نیست، هر نامی از اسماء الهی اسم اعظم اوست. ۲- نامی که مدد الهی ذکر می کنیم ممکن است یافته ای از دوستان و از یافته حقیر دقیق تر و کامل تر باشد، و نیز الزاماً محدود به یک اسم الهی نمی شود و یک سؤال ممکن است چند اسماء الهی را در ذکر در خود جای دهد که به این بحث در معرفت "شناخت خواص اسماء الهی" گفته می شود که کتاب هایی پیرامون آن از احادیث جمع آوری و نوشته شده است. این بحث باعث می شود در مورد اسماء الهی تحقیق و حضور ذهنی پیدا کنیم. دقت کنیم این اسماء الهی برای کسی اثربخش است که صاحب تقوی الهی و عمل صالح باشد. 🌹سعید پدرش مغازه زرگری و کارگاه طلا سازی دارد. او در تجارت غش دارد (یعنی زمان ذوب، آلیاژ با طلا مخلوط می کند)، سعید نمی خواهد با پدر به خاطر معصیت اش ادامه فعالیت دهد و می داند اگر از نزد پدر برود بیکار می شود. سعید به کدام یک از اسماء الهی یقین یافته است؟ ⭐️ صفت غنی بودن حق تعالی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
ابری که ز آسمان می بارد از دوری اوست اینچنین می زارَد إِنَّا لِلَّـهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (۱۵۶_ بقره) از دوری او چگونه دل خون نشود این اشک تَر است که وصل او می آرَد خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا (۵۸_ مریم)  ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی