eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
71 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴_انفال) یعنی بین قلب انسان و رَأَیٰ او خداوند حائل و حجاب است، که اگر قلب سلیم گردد این حجاب کنار می رود و انسان به آن مقام رَأَیٰ می رسد. وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (۷۵_انعام) یعنی آن حجاب بین ابراهیم نبی و خداوند کنار زده شد و او ملکوت آسمان ها و زمین را دید و به مقام یقین رسید. برای قلب بیمار هرگز خداوند حائل و حجاب را کنار نمی زند تا به رَأَیٰ و به یقین برسد. خواندن یک کتاب دینی بر انسان عِلمٌ مِن النَّظَر فقط می دهد، و طبق آیه مذکور فقط عمل به کتاب است که علمٌ مِن الأرَیٰ بر انسان هدیه می کند که اجابت امر رسول خدا در تبعیت از اسلام است که باعث می شود مؤمن زنده شود و حق تعالی پرده حائل از بین قلب او و خودش را کنار بزند و قلب ببیند و فهم کند و این همان مصداق حدیث صدرالأشاره (همان باز شدن چشم قلب) است که به فرمایش نبی مکرم اسلام (ص) انسان می تواند حتی فرشتگان را هم ببیند. مکاشفه که بر برخی از اولیاء الله چه در بیداری و چه بین خواب و بیداری و چه در خواب رخ می دهد همان کنار رفتن حائل بودن حق تعالی است. در نهج البلاغه از حضرت علی علیه السَّلام آمده است: خداوند رسولان خود به سوی جن و إنس فرستاد تا پرده این جهان را بر آنان کنار زنند و آنها را از بدی هایشان باز دارند. حق تعالی قلب را ذکر کرده است که وقتی قلب ببیند این بالاترین فهم حقیقت در کلام وحی است. (قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا) چون فهم راستین یا فقه فقط با قلب ممکن است. وقتی حق تعالی بخواهد انسان را بیاموزد نیازی به معلم و کتاب و دفتر نیست بلکه پرده حائل را بین قلب او و حقیقت اگر کنار بزند او را برترین معلم می کند. نگار من که به مکتب نرفت و شعر نیاموخت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد و مراد از علم غریزی در کلام حضرت علی علیه السَّلام که می فرمایند؛ علم دو نوع است: علم اکتسابی، و علم غریزی، که اگر علم غریزی در کسی نباشد علم اکتسابی ثمرش نمی دهد و همان علمٌ مِن الأرَیٰ است. کسانی که با مال و جان شان در راه خدا جهاد می کنند نه از جان شان سیر شده اند نه بدن شان بر لذت های دنیا عقیم شده است بلکه آنان با علمٌ مِن الأرَیٰ چیزی را حق تعالی با کنار زدن پرده حائل میان قلب او و حقایق نشان شان داده است که دیگران آن را ندیده اند و در راه خدا حلاوتی را حس می کنند که دیگران از درک آن عاجزند، پس قطعاً در این راه مورد ملامتِ ملامت گرانی قرار می گیرند که جزء شهوات دنیا در زندگی چیزی را نمی بینند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟حجابات بین خدا و انسان: نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی بین خداوند و انسان وجود دارد که اگر آن‌ها را از چهره آنان کنار زند انوار او تا جایی که چشم کار می کند خلق را می سوزاند. نزدیک ترین خلایق به خدا من و اسرافیل هستیم که چهار حجاب بین ما باقی است. بالاتر از خورشید کرسی قرار دارد، و بعد از کرسی، عرش است؛ و بعد از عرش حجاب آسمانی است، و بعد از آن پرده ملکوتی است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟حجابات ظلمانی: وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ (۹_یس) چشم رَأیٰ را چشم بصیرت هم می گویند. انسان با هر گناه یک حجاب ظلمانی بر خود ایجاد می کند که حق تعالی پرده و سدّی در مقابل دیدگان چشم دل او برای دیدن حقایق می کشد. بالاترین حجاب ظلمانی هَویٰ نفس است و حبّ دنیا که از آن تکبر و حسد و طمع زایا می شود که از همین هویٰ نفس، تنبلی بزرگترین است و باعث می شود انسان در راه خدا با مال و جان جهاد نکند. تواضع، بخشش، خوش خُلقی، اعمال صالح، عبادت شبانه، انفاق و اطعام مسکین پرده های ظلمانی را کنار می زند تا انسان به مقام أرَیٰ برسد. چنانچه ابراهیم خلیل را به آن علت که عبادت شبانه و اطعام مسکین می نمود پرده ها کنار زد. این مرحله به انتخاب و اختیار هر فرد است که می تواند خود را زیر نظر استادی به معرفت الهی واصل کند. حال چه موقع بدانیم این پرده حائل کنار رفته است و به مقام أرَیٰ رسیده ایم؟ العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر، کسی را که حق تعالی طالب علم کند و آنچه از علم معرفت است او بتواند رَأَی و درک کرده و از آن شوق و لذت برد در مرحله آخر رفع حجاب است. 🌟حجابات نورانی: رفع ظلمت گناه و تبعیت الهی باعث نمی شود حجابات نورانی حق تعالی بر همه کس کنار رود. چنانچه اگر در آیه دقت کنیم می فرماید: أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ، یعنی خدا حائل است، یعنی اراده او بستگی دارد به چه کسی حجابات نورانی خود کنار زند دیده شود. پس رفع حجابات نورانی به انتخاب حق تعالی بستگی دارد نه تلاش فردی انسان.... حجابات نورانی آن است که انسان از زیبایی حق تعالی سرسوزنی درک کند. مانند نشان دادن ملکوت به حضرت ابراهیم علیه السَّلام و شب معراج نبی مکرم اسلام (ص). نمونه آن داستان موسی (ع) و خضر است. در شأن موسی (ع) می فرماید: "وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا" خداوند با موسی نبی در طور سینا سخن گفت و در مقام عزت او در نزد خویش می فرماید: "وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي" و تو را برای (مقام رسالت و محبت) خود پروردم. حال با این همه برای نشان دادن آیات خود فرد دیگری سراغ او می فرستد و با واسطه او را به عِلم الأری می رساند. (فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
و پرده حجابات که از قلب خضر نبی کنار زده بود تا رضایت و حقایق را ببیند، اما از موسی (ع) کنار نزده بود و این قطعاً و قهراً هیچ ارتباطی به نفس موسی نداشت که نافرمانی کرده و صاحب پرده ظلمانی شده باشد. از سوی دیگر نشانگر آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ آن است که حتی پیامبر (ص) هم باشیم برای رسیدن به نور الهی نیاز به واسطه داریم، و موسی نبی حتی وقتی حضرت خضر را دید از خدای خود شاکی نشد که چرا برای تعلم اش واسطه ای فرستاده است؟! یعنی در برابر خدا باید تواضع کرد. از سوی دیگر خداوند چون با وحی با موسی نبی در ارتباط بود آدرس حضرت خضر به او داد، و با انسان عادی هم قطعاً با خواطر ملکی در ارتباط است و آدرس بندگان عالم اش به آنان می دهد و این معلمان الهی الزاماً بشر نیستند گاهی یک پرنده را می فرستد تا بر بنده اش از اسرار خویش سخن بگوید. پس تردید نکنیم حق تعالی اگر در مسیر طلب نور از رحمت اش بنده ای را قرار دهد همه چیز را واسط فیض و تعلیم بین خودش و او قرار می دهد برای همین حضرت علی می فرمایند: «بنگر چه می گویند، ننگر چه کسی می گوید.» که اگر موسی (ع) می نگریست یک غیر پیامبر با او سخن می گوید باید کلام او را نمی پذیرفت. مراد از دو چشم دل در حدیث نبوی، چشم اول أرَیٰ برای علم الهی است که با کنار رفتن حجابات ظلمانی نفس حاصل می شود که برای همه در صورت خواستن شان به اذن الله تعالی ممکن است؛ و چشم دوم رفتن حجابات نورانی و دیدن ملکوت آسمان و زمین و فرشتگان با چشم دل است که مکاشفه گویند. يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ (۵۱_قلم) این آیه نشانگر شدت انوار الهی است که حجاب برای آن لازم است تا چشم ها کور نکند. وقتی نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: «علم به کثرت تعلم نیست بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد آن را می تاباند»، مراد رفتن حجابات حائل میان خدا و قلب انسان و رسیدن این نور به قلب انسان برای مَرء و رؤیت اوست، چون علم چیزی نیست که انسان بر آن به علت رسیدن به نور می رسد، و خداوند اگر حائل را کنار زند هر چوپانی را می تواند محمد (ص) و فرستاده خود کند که این امر مرتبط با بحث القاء است که در مبحثی به تفصیل به آن مدد الهی خواهیم پرداخت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟فرق حجاب و حائل چیست؟ در کلام وحی واژه حجاب به دو معنا ذکر شده است: ۱) حجاب به معنای پرده ای که در خانه آویزان می کنیم. وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ (۵۳_احزاب) ۲) به معنای پرده ای است ظلمانی از معصیت انسان که در حجاب ظلمانی ذکر شد. وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (۴۵_اسراء) حائل، حجاب نیست چون شامل حجاب نورانی هم می شود. پس حائل اعم تر از حجاب است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
وقتی خداوند می فرماید: فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا مراد از تبدیل و تحویل سنت چیست؟ تَبدیل به دگرگونی و تغییر ماهیت امری گویند. مثال آب بر اثر حرارت تغییر شکل و ماهیت داده و به بخار تبدیل می شود. اما تَحویلِ سنت الهی آن است که هر آنچه در آسمان ها و روی زمین است سایه ای از حقایقی است که در پشت پرده و اسرار الهی قرار دارد که این نظریه افلاطون و مورد تأیید است. آتش جهنم از جنس آتش دنیا نیست بلکه آتش دنیا سایه ضعیفی از آتش جهنم است که نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: آتش دنیا هفتاد برابر سردتر از آتش جهنم است. وقتی می فرماید: در سنت من تحویل صورت نمی گیرد یعنی از حالی به حالت دیگر بر نمی گردد؛ یعنی چنین نیست آتش، برخی را بسوزاند برخی را نسوزاند. وقتی می فرماید: در سنت من تبدیل نمی شود یعنی چنین نیست آتش به جای سوزاندن تغییر ماهیّت دهد و گیاهان را رشد دهد. نکته مهم آخر این که در انسان تا عِلْمٌ مِن النَّظَر به عِلمٌ مِن الأَریٰ نرسد احتمال بی دین شدن او بسیار است. کسی که علم خدا را با اعمال اش به أَریٰ نرساند در عِلْمٌ مِن النَّظَر می ماند و آن می شود که هر روز پشت سر عالمی راه می افتد و با دیدن خطایی در او از اعتقاد خود بر می گردد. "رَبَّنا ثَبِّتْ قُلوُبَنا عَلیٰ دِینِک" همان درخواست از خداوند برای عنایت عِلم مِنَ الأَریٰ به انسان است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
بنی آدم را هیچ چیز حریف رِجل مَثْنیٰ در او نیست مگر خوف الهی.... حلاوت تمنیّات نفس بر آدمی به مرارت تبدیل نمی شود تا آن را نفس طلب نکند، یا خود در خوف او قرار گیرد و یا با بلاء، او را در خوف قرار خواهد داد. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در تهذیب الأحکام حدیث ۱۳۴۸ یکی از شاگردان ابوعبدالله صادق از ایشان روایت می کند که از امام علیه السَّلام سوال کردم: خانمی که حیض باشد می تواند در نماز میّت شرکت کند؟ امام فرمودند: بلی. اما نباید همراه سایرین بایستد، بلکه باید در کناری بایستد و اقتدا کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۷۱ سوخته دلی از فِراق یار شبی به عبادت بود که خدای اش را چنین دعا کرد: معبودا! می شود از رحمت خویش چون ابراهیم خلیل نبی که پرندگان ذبح کرد بر من نیز نشانی از خود دهی؟ در قلب اش خداوند پاسخ اش چنین فرمود: دعایت اجابت کردم. شب هنگام که چشم بر دنیا می بندی نشانی از خود در مَنام ات بر تو دهم. پرسید: خدایا! آیا این نشان در روز نیز بر من عنایت خواهی کرد؟ حَیّ ذُوالجَلال فرمود: آری! به شرط آن که در روشنایی روز نیز چشم خود بر محبت دنیای من ببندی و تنها چون ابراهیم خلیل من مرا بینی.... مراد از حکایت تمثیلی آن است آدمی اگر در دنیا چشم بر محبت دنیا ببندد خداوند قلب اش به نور یقین روشن و همه چیز از غیب را نشان اش می دهد. ✍️حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۷۱۳ 📆۱۴۰۳/۰۳/۰۸ وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا (۳۵_نساء) و چنانچه بیم آن دارید که نزاع سخت بین آنها پدید آید، از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید، که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا میان ایشان موافقت و سازگاری برقرار کند، که خدا دانا و آگاه است. اگر در آیه فوق دقت کنیم، حق تعالی در باب مشاوره در قرآن امر می کند از بستگان نزدیک و اهل منزل مرد و زن هر یک با هم مشورت کنند و در مسائل و مشکلات خانوادگی قدم پیش بگذارند و علی رغم تأکیدی که در قرآن بر نزدیکی به اهل علم شده است ولی در این مورد از اهل علم مانند مشاور روان‌شناس استثناء فرموده است، چرا؟! 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
کسی که در زمان پاسخ به طلب مشورتی مشاوره می دهد باید بر روحیات و باورها و میزان دین یا کفر اهل آن منزل اشراف داشته باشد. بر فرهنگ آن خانواده و بافت سنتی یا نوین بودن آن عالِم باشد. بر محدودیت های مالی و منابع و ریشه های اختلافی مشرف باشد، و هزاران اطلاعات دیگری که در امر مشاوره لازم دارد. چرا که این اطلاعات و محیط بودن بر خانواده به مراتب مؤثرتر از دانستن علم مشاوره روان شناسی است، و طبق قرآن کسانی که در زمان مشکلات خانوادگی به مشاوره رجوع می کنند راهی به خطا می روند چون روان شناس بر آن خانواده محیط نیست، از سوی دیگر به علت اخذ وجه، دلسوزی کافی و لازم را برای حصول نتیجه مثبت مانند بستگان انسان را ندارد. و صدها دلیل دیگر که در این مقوله چند خطی جای بحث اش نیست. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
اندیشه من را به جهان طاقت آن نیست تا فهم کند خالق من در دو جهان کیست بر ظلمت دل، نور نتابد ثمری نیست با ظلمت دل هیچ کسی را نتوان زیست ✍حسین جعفری خویی (متخلص به نایر خویی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
یکی از شاگردان ابوعبدالله صادق (ع) در تهذیب الأحکام در حدیث ۳۸۲۵ روایت می کند از امام علیه السَّلام پرسیدم: اگر کسی مرحوم شود و میراثی به اندازه بهای کفن بر جای بگذارد، در حالی که همان مبلغ قرض بر عهده دارد، تکلیف قرض او چه خواهد بود؟ امام علیه السَّلام فرمودند: با مبلغ موجود کفن او را خریداری می نمایند، مگر آن که دیگران تقدیم کفن را تقبل نمایند و با مبلغ مزبور، قرض او را بپردازند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۷۲ دو دیوانه روز را برای گردش با هم به صحرا رفتند. هنگام شب که فرا رسید روی شن های بیابان، زیر سقف آسمان مشتی ماسه را بالش خود کردند و قصد خفتن نمودند. زیبایی ستارگان آن قدر آنان را به خود گرفت که شروع به تقسیم ستارگان میان خود کردند. چون نوبت به تقسیم ستاره مریخ که سرخ ترین ستاره آسمان و چون گوی آتشین و زیباترین است رسید، با هم اختلاف کردند و کارشان به نزاع کشید. یکی از آنان که پر زورتر بود دیگری را زیر گرفت و دست بر گلوی اش گذاشت و گفت: ستارۀ مرا پس بده!!! و او از ترس ستاره را پس داد... خستگی طاقت چشمان شان طاق کرد و خوابیدند. صبح هنگام که از خواب برخاستند دیدند هیچ ستاره ای در آسمان بر آنان نیست.... آری! مَثَل دنیا بین دیوانگان آن هم به این مانَد؛ چیزی را تقسیم می کنند و بر سر چیزی دعوا و نزاع می کنند که ساعتی بیش عمر کسب شان نیست. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۲۹ 📆۱۴۰۳/۰۳/۱۲ 🌟خَیْب: به معنای ناامیدی است، اما ناامیدی که بعد از انتظار برای فتح بر انسان وارد می شود. لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ (۱۲۷_آل عمران) آیه اشاره دارد که اطراف لشکر و وسط آن حمله کنید تا منقلب شوند و از پیروزی ناامید گردند. (فرار کنند) وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (۱۵_ابراهیم) خداوند وعده فرموده برای مؤمنان فتح را هدیه کند و ناامید کند هر ستمگر معاند را (از پیروزی که کافران در انتظارش بودند با شکست شان) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (۱۰_شمس) دسیسه از یَدُسّ و پنهان کردن چیزی بعد از خیانت را گویند. یعنی هر کس دسیسه ای بر کسی پنهان کند مثال، کسی نقشه پیروزی بر خود بکشد که با کشتن و خاک کردن کسی طلاهای او را صاحب شود؛ که حق تعالی می فرماید با رو شدن قتل و دستگیری اش ناامید خواهد شد از پیروزی کسی که دسیسه کرده بود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
معبودا! کریما! چگونه فرار کنم از رحمت بی کران ات که عاصی رَمنده از رحمت خود را با افسار آتش بلاء به سوی خود می کشی، و غلام پای در رکاب امرت را با رحمت دیگری از خود در خود محو می کنی و آتشی از نوع دیگر او را می زنی و می سوزانی. ای که هم رَمنده از تو، و هم دونده به سوی تو همه در آتش اند و می سوزند؛ ای خالق آتش و قسیم آن، ما را از رحمت خویش، آتش دوندگان نشناخته سر از دست و پای در معرفت خویش عنایت فرما!!! معبودا! بر ما توفیق معرفت خویش عنایت فرما که حمد و تسبیح تو بدون معرفت امر تو، بر ما محال است و کسب معرفت تو بدون نور تو محال، و کسب نور تو بدون ترکِ دنیا و ترکِ مجاهدت با جان و مال در راه تو بسیار محال است. خدایا! ما را توفیق مجاهدت در راه خویش با مال و جان از رحمت ات عنایت فرما. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
در تهذیب الأحکام حدیث ۱۰۱۹ از یکی از یاران امام صادق علیه السلام آمده است که از ایشان پرسیدم: در حال سفر چه نقطه ای را برای نماز خواندن انتخاب کنم؟ امام علیه السَّلام فرمودند: در وسط درّه نماز مخوان. ولی در دو طرف درّه و بالای پشته ها اشکالی ندارد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۷۳ ناصر شغل آزاد دارد. او به همه خوش بین است. همیشه همسرش با دوستان اش برای بازار و گردش بیرون می روند. روزی او متوجه می شود همسرش سارا، با خودروی دوست اش مینا به خانه آمد. راننده مردی بود که وقتی ناصر سؤال کرد سارا گفت: شوهر مینا بود که ما را از بازار آورد. ناصر به مینا مشکوک می شود و متوجه می شود مینا مجرد است و آن مرد معشوقه پنهانی مینا بوده و قصد نزدیکی به سارا را هم دارد. ناصر از آن روز به همسرش بدبین می شود و به هیچ کس اعتماد نمی کند. در این امر مقصر ناصر است که باید بداند بین خوش بینی و بدبینی امر دیگری به نام تیزبینی است. اگر کسی در هر امری ابتدا به ساکن تیزبین نباشد یا بدبین می شود و خود را از نعماتی احتمالی محروم می کند یا خوش بین می شود و بعداً آسیب های خوش بینی خود را دریافت می کند. کسی که بی علت خوش بین شود روزی با علت بدبین می شود و خطای بدبینی او نتیجه ترک تیز بینی او در گذشته اوست. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۳۰ 📆۱۴۰۳/۰۳/۱۵ 🌟خَرَق: هر چیزی که در پشت آن آبی باشد که اگر آن شئ پاره شود آب ورای آن به بیرون راه می یابد به چنین فعلی خَرَق در تعریف کلام وحی گفته می شود. حَتَّی إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها (۷۱_کهف) آیه فوق اشاره به خطاب موسی به خضر نبی در سوراخ کردن کشتی دارد که اگر سطح کشتی شکافته شود آب پشت کشتی به سطح آن راه می یابد. وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (۳۷_اسراء) یعنی بر زمین چنان متکبرانه و خود سنگین پندار راه مرو که هرگز نمی توانی و آن وزن را نداری که زمان راه رفتن روی زمین، زمین خدا را شکاف دهی و آب های پشت زمین از این شکاف به سطح زمین روانه سازی، و بدان زمان راه رفتن هر اندازه گردن خود به نشان تکبر بالا گیری هرگز قامت تو به اندازه طول کوه ها نخواهد رسید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
وَ جَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا يَصِفُونَ (۱۰۰_انعام) مشرکان باور داشتند (معاذالله) فرشتگان دختران و پسران خدا هستند که (معاذ الله) خداوند با اجنه زن ازدواج کرده و فرشتگان مخلوق این ازدواج هستند. حق تعالی با بکار بردن واژه خَرَقوا در این امر، انسان های کافر را به تفکر وا می دارد که برای فرزند آوری، یک مرد باید آب و نطفه داشته باشد که از بدن او شکافته و به بیرون آید پس آنان را دعوت به تفکر می کند که بیندیشند (معاذالله) خداوند که خالق هر شئ به یک اراده و بدون واسطه است چه نیازی دارد برای خلقت فرشتگان نیاز به آب و نطفه ای داشته باشد؟ در فرهنگ عامه هر چیزی که در صورت شکافته شدن آن، یک شئ عجیب و بدون انتظار از این شکافتن رؤیت شود را خَرَق گویند. لباس را خرقه گویند چون اگر پاره شود سِتر عَورت کنار می رود و عورت که انتظار رؤیت اش نبود ناگهان رؤیت می گردد. یک شعبده باز درب یک جعبه چوبی را باز می کند و درون آن را که خالی است و دیده می شود به تماشاچی ها نشان می دهد. اگر درب آن جعبه را ببندد و دوباره باز کند یعنی شکافت بدهد و از پشت آن ناگهان ماری ظاهر شود به این کار خِرَق عادت و کار او را خارق العاده می نامند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
در برابرش هیچ کنیم خود را، تا هَر شویم؛ نفس را پا نهیم تا از رحمت اش سَر شویم. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۷۴ تیمور مردی نمازخوان و به ظاهر مؤمن است که در دهۀ ۱۳۳۰ شمسی در محله تخته پل خوی زندگی می کند؛ ولی از بیماری وسواس فکری شدید رنج می برد که به کسی بروز نداده است. روزی تیمور، زن اش کبری را از حیاط خانه، پشت بام در حال پهن کردن زردآلو روی سینی برای برگه شدن می بیند که زمان ایستادن تبسمی می کند. سریع خود را به پشت بام می رساند و در زاویه ای که کبری ایستاده است نگاه مستقیم می کند، می بیند مرد همسایه در حیاط خانه است... تیمور را شیطان می گیرد و گمان می کند کبری به مرد همسایه می خندد و برای دیدن او زردآلو را بهانه کرده است. کبری قسم می خورد گنجشکی را در حال عشق بازی روی شاخه درخت دیده و به آن خندیده است ولی تیمور باورش نمی شود. در پشت بام سیلی محکمی گوش کبری می زند و وقتی پایین می آیند مدتی کبری را در دستشویی خانه زندانی می کند و غذای او در مستراح به او می دهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
پرویز، پسر تیمور کودکی چهار ساله است. با آن که حرفی نمی زند و می ترسد ولی درون اش خون است از ستم هایی که پدر در حق مادرش می کند. بعد از چند روز تیمور کبری را آزاد می کند ولی وسوسه شیطانی آن لحظه که روح کبری هم از آن تهمت خبر ندارد مدام تیمور را آزار می دهد. بالاخره شیطان نقشه نهایی خود به تیمور می دهد. روزی تیمور به کبری می گوید: «تنور منزل حاضر کن و نان بپز...» کبری تنور را که حاضر می کند. تیمور، پرویز را در اتاقی زندانی می کند و کبری را در تنور داغ انداخته و بعد از آن که مطمئن شد او کاملاً سوخته است درب اتاق را باز می کند تا پرویز بیرون می آید و بعد از دقایقی بیرون خانه می رود و با ناله و فریاد های شیطانی استمداد و کمک می طلبد. جسد سوخته کبری را مردم از تنور بیرون می کشند و خاک می کنند و تیمور با ناله های جانسوز ردّ پای این جنایت فجیع را پنهان می کند. پرویز که در زمان سوختن مادر در آتش شاهد ناله های او بوده است روزها را می شمارد تا بزرگ شود تا انتقام مادر از پدر بگیرد. روزی پرویز، پدرش را در خانه به علت سرماخوردگی داروی مسکن خواب آوری قوی می خوراند، درب اتاقی را که پدر در زمان کودکی او را در آن انداخته بود، قفل می کند و اتاق را نفت آگین کرده و آتش می زند. پرویز چون مثل پدرش بی رحم نیست بعد از آتش زدن اتاق از خانه می رود تا سوختن پدر را نبیند. وقتی مردم برای خاموش کردن آتش می آیند، جسد سوخته تیمور می بینند ولی پرویز با آن که چون پدرش می تواند کتمان کند، با صداقت می گوید: پدرش را در خانه آتش زده است و داستان مرگ مادرش را برای اهل محل تعریف می کند. پرویز زندانی می شود اما برای ادعای گرفتن قصاص خون مادر از پدرش مدرکی ندارد. قاضی پرونده علی‌رغم پی بردن به صداقت گفتار پرویز به جرمی که می توانست اعتراف نکند متأسفانه مدرکی برای تبرئه او ندارد. به درخواست عموهای پرویز بعد از دو سال حکم اعدام پرویز نهایی می شود. شبی که شب آخر زندگی پرویز در انفرادی است ناگهان پرویز مادرش را در خواب می بیند که تنور را گشوده و گردنبندی سوخته را از خاکستر تنور برداشته و به پرویز می دهد.... مادرش می گوید: پسرم! تنور را باز کن و این گردنبند را بردار که سند بی گناهی توست. در سپیده دم که پرویز را برای قصاص حاضر می کنند پرویز ماجرا را به قاضی می گوید: قاضی اجرای حکم را به تعویق می اندازد تا تحقیقات لازم صورت گیرد. بعد از خارج کردن جنازه کبری از تنور که تنور را با خاک پُر کرده و روی آن را پوشانده بودند، قاضی حکم به خالی کردن خاک تنور می کند، که در قسمت خاکسترهای آن به ادعای پرویز دست می یابند و گردنبند نقره سیاه سوخته ای را می بینند. قاضی باید اثبات می کرد این گردنبند برای تیمور بوده است. تنها عکسی که تیمور با کبری در عروسی گرفته عکس سیاه و سفیدی است که این گردنبند در آن عکس افتاده بود. برای قاضی اثبات می شود زمان به تنور انداختن کبری توسط تیمور، کبری از خود دفاع کرده و در لحظه آخر گردنبند تیمور در دست کبری از گردن اش کنده شده و با خودش به تنور می افتد.... آری! حق تعالی چنین خون بی گناهان را می ستاند از جایی که گمان نمی کنند و نقشه پلید شیطان را چنان برملا می سازد که شیطان در زمان طرح معصیت بر تیمور از فهم آن عاجز بوده است... وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (۷۲_بقره) و هنگامی كسی را كشته بوديد و درباره او كشمكش می‌كرديد و خدا آنچه را نهان مي داشتيد آشكار كرد. پرویز از هرگونه اتهام به قتل تبرئه می شود و چنین است گویند: «سر بی گناه پای دار می رود ولی بالای دار نمی رود.» و بترسیم از آخرین چنگ استمداد مظلوم بر خویش که به اراده حق تعالی مدرکی برای افشای قتل ما در دست اش بدهند... در این ماجرا هرچند قصاص پدر به دست پسر حرام است اما قصاص با آتش حرام تر است. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟علم بَداء الهی در قرآن: 📆۱۴۰۳/۰۳/۱۹ علم بَداء: آشکار شدن چیزی از عدم را بَداء گویند. برای همین آغاز یک شئ را ابتدا می گویند چون چیزی از عدم در ابتداء ظهور می کند. وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ (۲۷_روم) این آیه بیش از چهار بار در کلام وحی تکرار شده است. یعنی حق تعالی خلقت را از ابتدا خودش شروع کرد و چنین نبود کسی چیزی را خلق کند و حق تعالی به تکامل خلق شده او بپردازد. مثال، یک کارخانه خودرو هرگز یُبْدِئ نیست چون آهن و نفت خام مواد اولیه کارخانه او را تشکیل می دهند که او آن‌ها را نمی تواند خلق کند. در کل هیچ خلقتی توسط بشر یُبْدِئ نمی تواند باشد. یعنی کسی که چیزی را از ابتداء خلق کرده می تواند آن را نابود کند و بدون نیاز به بقایای آنچه از خلقت اولیه آن را نابود کرده است، خلقت خود را برگشت داده و باز مانند آن از ابتداء بیافریند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی