eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
80 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات
مشاهده در ایتا
دانلود
فریضه نماز، یعنی انسان بر اثر استفاده از نعمت های الهی از سوی خداوند حقی بر او ایجاد می شود و نماز روش پرداخت این حق است. یک انسان سالم در روز ۲۴ ساعت از سوی خداوند از حق حیات و سلامتی برخوردار است و باید یک شصدم آن یعنی ۲۴ دقیقه را برای نماز با خداوند اختصاص دهد که آن را فریضه یا همان حق ناشی از واجب تحویلی گویند. خداوند نعمتی را بدون این که تمام و کمال تحویل دهد بر کسی فریضه و واجب تحویلی مقرر نمی کند. چنانچه تا زمان اذان نشده است از ما نماز زمان آینده را طلب نمی کند، بلکه اگر بخواهی بدهی هم باطل است یعنی کسی نمی تواند در زمان ظهر، نماز مغرب را سلف کند و بخواند. "وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا" یعنی فریضه..... اسراف نکنید برای کسی است که نعمتی تحویل او شده است؛ و یا خداوند قبل از کاشتن زمین در زمان پاشیدن بذر زکات خود را نمی خواهد، بلکه آن را زمان درو محصول می خواهد. (كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ) مثال بهتر و ساده تری می زنیم: هنگام شب اتوبوس در بین راه برای غذا توقف می کند. علی و اکبر با هم دوست هستند. علی قصد دارد با یک بیسکویت شام کند ولی اکبر می خواهد شام را چلوکباب بخورد. پس اکبر در صورت بهره‌مندی از کباب بر خود فرض می کند که پول بیشتری نسبت به علی باید بپردازد. حال تصور کنید این دو نفر بعد از خوردن بیسکویت و چلوکباب، پولی همراه برای پرداخت نداشته باشند علی باید در قبال بیسکویت ده دقیقه، ولی اکبر در قبال چلوکباب باید یک ساعت در غذاخوری کار کنند. پس فریضه ای که بر آنان وارد می شود در قبال بهره‌مندی از نعمات و لذاتی که کسب کرده اند. حق تعالی هم بدون دادن نعمتی بر انسان عبادتی از خویش فریضه نمی کند. "فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ" یعنی اگر بر انسانی نعمت و ثروت زیاد در دنیا نبخشیده باشم فریضه حج را بر گردن او نمی گذارم، و کسی که ثروت اش بخشیده ام در قبال این نعمت ام از او می خواهم سفر حج نماید. برای همین در روایت است کسی که به روزی کم از خداوند راضی باشد، خداوند نیز به عبادت کم از او راضی می شود. یعنی کسی که روزی کمی از خدا می‌گیرد و راضی است حقی بر او واجب تحویلی یا فریضه نمی شود. مانند علی، که اگر بسکویت می خورد هرگز هزینه چلوکباب متحمل نمی شد. شاید چنین گمان کنید این امر به خاطر معاذالله خساست خداست، در حالی که می دانیم او صمد است و به آفریده خود هرگز نیازی ندارد که بخواهد در حق او خساست و تنگ نظری کند، بلکه هدف حق تعالی آن است انسان با نپرداختن به فرایض خود دچار تغریق و آلودگی در دنیا به بهای فراموشی آخرت نشود و زیانکار کسب سعادت بهشت خود نگردد. "إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ" یعنی تمام فرایضی که من بر گردن تو دارم روش ادای آن در قرآن ام بر تو ذکر کرده ام. نماز یک روش پرداخت بدهی است، روزه یک روش پرداخت بدهی برای سلامتی است، زکات روش پرداخت بدهی مالی است که خدا بر انسان بخشیده و.... کسی که از نعمتی برخوردار می شود حق ندارد بر خود فریضه سازی کند. در مثال اکبر وقتی صاحب غذاخوری در قبال چلوکباب بر اکبر فرض کرده ده بار بشین پاشو برود، اکبر نمی تواند به جای آن، دویدن دور آشپزخانه را بر خود فریضه کند. پس فرایض الهی در قبال نعماتش مشخص و روشن هستند و کسی نمی تواند فریضه سازی کند که متأسفانه امروزه شاهد هستیم خارج از قرآن فریضه و عبادت سازی های فراوانی صورت می گیرد که همان "بدعت ها" به آن ها اطلاق می شود که حق تعالی در حق آنان می فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا (١٠۳_ کهف) الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (١٠٤_ کهف) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
نکته بسیار مهم این است تصور کنید اکبر که در وسط بیابان هوس چلوکباب کرده است؛ باید یا چلوکباب نخورد، یا اگر خورد آنچه صاحب رستوران از او در قبال دادن چلوکباب طلب می کند (همان فریضه) به جای آورد. مثال اگر صاحب رستوران بگوید من یک پرس چلوکباب به تو می دهم فریضه اش بر تو آن است که ده بار بشین پاشو بروی! اکبر یا باید چلوکباب را نخورد یا اگر خورد باید طبق امر و شرط صاحب نعمت به پرداخت حق خود اقدام نماید و فریضه کند و اینجا ملاک و شرط فقط نظر صاحب غذاخوری است. گناه نکردن یک فریضه است که حق تعالی از انسان در قبال برخورداری از نعماتش، می خواهد نافرمانی خدا را نکند. روزی کسی نزد امام حسین علیه السَّلام آمد و گفت: من می خواهم عبادت خدا نکنم. امام فرمودند: روزی خدا مخور و از مُلک و سرزمین خدا دور شو. پس کسی که روزی خدا را می خورد و در مُلک او نفس می کشد فریضه عبادت خدا بر او وارد می شود. در این امر شاید صاحب رستوران انسان مؤمنی باشد و در قبال خورده شدن چلوکباب نه تنها از اکبر کار نکشد بلکه به عنوان یک ابن السٌَبیل او را نگاه کرده و مبلغی هم به او احسان کند تا به وطن خویش برسد. پس کسی که مؤمن باشد و دنبال کسب فرایض دینی اش از قرآن باشد در ماجرای اکبر نه تنها مزدی از او نخواهد گرفت بلکه خدا را بابت این نعمت که پیش پای او رسانده است تا بار دنیای او به بهای رسیدن به آخرتش کم کند، خدا را شاکر خواهد شد که توانسته است واجب تحویلی از ثروتش را مسترد سازد. چنانچه حضرت علی علیه السَّلام می فرمایند: آن گاه که نیازمندی را یافتید در حق او احسان کنید و با این کار، بار آخرت خود بر دوش او بگذارید. در ذیل به بررسی برخی آیات دیگر فریضه مدد الهی می پردازیم: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ ۚ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (۲_ تحریم) خدا مقرر کرد برای شما که سوگندهای خود را (به کفّاره) بگشایید، و خدا مولای شما بندگان (و حکمش نافذ) است و هم او (به هر چیز عالم) دانا و به حکمت (تمام امور خلق) آگاه است. یعنی خداوند به عنوان صاحب نعمت بر شما مشخص کرده است اگر سوگندی را شکستید کفاره بدهید. پس برای شکستن سوگند، فریضه کفاره را مجاز می شمارد. در مثال صاحب رستوران، مثال در صورت خوردن غذا و نداشتن پول، یک صلوات را به جای پول کفاف می داند. چون سوره نور احکام زیادی در مورد بخصوص زنا و زنان دارد، حق تعالی در اول این سوره می فرماید: سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (۱_نور) این سوره را فرستادیم و (احکامش را) فریضه (بندگان) کردیم و در آن آیات روشن (توحید و معارف و احکام الهی) نازل ساختیم، باشد که شما متذکر (آن حقایق) شوید. یعنی در قبال نعمتی که در مورد بهره‌مندی از یکدیگر در مورد جنسی به شما داده ام بر شما حق و حقوقی نهاده ام. اگر در ادای این حق و حقوق من سستی کردید و مثال زنا نمودید من فریضه های دیگری برای شما در قبال این شکستن حق و حقوق تان در این سوره مشخص کرده ام. إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۖ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ (۶۰_توبه) یعنی من در قبال نعمت دنیا که به شما بخشیده ام بر شما فریضه صدقه و زکات قرار داده ام و در این فریضه بر شما فرض کرده ام زکات خود فقط به این افراد بدهید تا حق مرا در قبال نعمتی که به شما بخشیده ام اداء کرده باشید. به آیه دیگری در فریضه می رویم؛ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً (۲۳۶_بقره) مترجمین در این آیه فریضه را مهریه معرفی کرده اند و نوشته اند: اگر زنان را، مادامى كه با آنان نزديكى نكرده و بر ايشان مَهرى (نيز) معين نكرده‌ايد، طلاق گوييد، بر شما گناهى نيست. در حالی که مهریه در این آیه از واژه فَرضُوا هرگز افاده نمی شود چون عقد بدون تعیین مهریه باطل است پس اگر عقدی نباشد "طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ" هم معنی ندارد چون حکم زنا دارد و زنا نه عقدی دارد و نه طلاقی. در این آیه مراد از تَفْرضُوا این است اگر بهره‌ای از زنان بعد از عقد نبرده اید که دِین و فریضه ای بر شما وارد شود می توانید آنان را با در نظر گرفتن وسع تان از مهریه که شرط کرده اید طلاق دهید. پس معنی آیه این است: «بر شما ایرادی نیست اگر زنان را که عقد کرده اید طلاق دهید بدون این که به آنان نزدیک شده باشید و بهره ای از آنان برده و لذتی کسب کرده باشید و حقی بر خود با این بهره فریضه نموده باشید» 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
پس فریضه به معنای یک واجب اجباری نیست بلکه واجبی متأخر است که بر اثر نعمت یا بهره ای متقدم بر انسان وارد می شود. مثال کسی نیست که خداوند به او روزی را تقدماً و نخست ندهد، و تأخراً از او زکات طلب کند. (یعنی زمینی را که هنوز آب و خورشید و محصول اش را نداده باشد ولی بر او زکاتی فریضه کرده باشد) نیز در هر فریضه ای، فریضه بعد از فریضه هم صدق دارد. مثال کسی که بر او زکات فریضه شده است بعد از این فریضه شمول گیرندگان زکات هم فریضه می گردد. حساب در قرآن چیست؟ لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏ وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۸_رعد) حساب مانده، جمع و منهای بدهی و دارایی است. این که می گویند "تسویه حساب" واژه درستی نیست چون خود حساب از سوا و جدا کردن بدهی و دارایی محسوب می شود. تسویه حساب برای زمانی است که دو نفر حساب شان روی هم ریخته و باید جدایش سازند. پس حساب در بطن و ضمیر خود معنی تسویه را هم دارد. بد حساب کسی است که اهل نپرداختن‌ حساب خود نیست و چه بسا آنچه می پردازد بیش از حساب او به ما باشد ولی کسی است که یا به وقتش نمی پردازد و یا پرداخت آن به خطا به حساب خود جایگزین می کند. مثال، کسی فرایض الهی خود را از قرآن طبق آیه ای که ذکر شد فرا نگرفته باشد مصداق "سوء الحساب" است. مثال، پیرزنی که زیارت کربلا می رود و بعد از برگشت از زیارت اطعام می کند ولی نوه خود را که نیازمند است دعوت نمی کند چون حس می کند از پسرش متنفر است پس نوه اش را هم نباید دعوت کند و گمان می برد با اطعام چهارصد نفر میهمان خداوند بر او چهارصد ثواب خواهد نوشت در حالی که غافل است این اطعام برای گناه قطع ارحام او هرگز جایگزین نخواهد شد. آیه ۲۱ سوره رعد مثال فوق را روشن تر و به تفصیل بر ما بیان می کند. وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (۲۱ - رعد) ‏و كسانی كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده پيوسته می‌دارند، و از خدای خويش می‌ترسند، و از بدی حساب بيم دارند. پس هر فریضه ای باید طبق امر الهی انجام شود. حسن افطس پسر عموی امام صادق علیه السَّلام بود که در ماجرای قیام عبدالله محض بر ضد منصور دوانیقی ملعون به علت اختلاف نظر با امام بر او با کارد حمله کرد. سالمه یکی از کنیزهای امام، زمان شهادت بر بالین آن حضرت بود که حضرت فرمودند: هفتاد دینار هم به او وصیت مرا برسانید. سالمه عرض کرد: آیا او بر شما با کارد حمله نکرد؟ امام فرمودند: می خواهی مصداق این آیه (۲۱ رعد) نباشم؟ مثال دیگری بر این آیه می آوریم، مردی خواهر فقیر و نیازمندی دارد و به او در قبال صله‌ ارحام که در قرآن یک فریضه بوده و تأکید بسیاری شده این فرد سست است و اهمیتی به این خواهر فقیر خود نمی دهد ولی اقدام به ساختن پل و مدرسه در روستا می کند و گمان می کند چون اجر پل سازی زیاد است هزاران نفر از او بهره خواهند برد و این عمل او از صله ارحام به خواهر بداخلاقش نزد خدا ارزشمندتر است. قطعاً چنین کسی نزد خدا دچار سوء الحساب (بد حسابی) شده است. اگر کسی در برابر هر نعمتی از خدا شکر کند، آن نعمت را از خود و تلاش خود نمی داند بلکه بار امانتی می داند که بر دوش او طبق قرآن نهاده شده است. إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (۷۲_احزاب) و این بار امانت تحویلی، قطعاً واجبی تحویلی بوده که همان فریضه ای است که انسان باید آن را مسترد کند. چنانچه قرآن می فرماید: "وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ؛ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ" پس کسی که معتقد به فرایض دینی طبق قرآن باشد در زمان برخورد با اکبر، از او طلبکار در برابر بخشش خود نخواهد شد چون خود را در مقام بدهکار به خدای اکبر می بیند و در مقام تشکر از اکبر هرگز در نیت و زبان و فعل برنمی آید. (لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) دختری که ازدواج کرده است و صاحب زندگی و سلامتی است اگر بداند این همه نعمت از جانب خدا بر اوست خود را در مقام شاکر نیازمند مشکور خواهد یافت. پس به دنبال صاحب نعمت اصلی که خداست خواهد گشت. (قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
پس چنین دختری در کتاب خدا به دنبال فرایض خود خواهد گشت و به این آیه خواهد رسید که صاحب نعمت بر او امر کرده است بر والدین خود نیکی کنید و أُف بر آنان نگویید، و در زمان خدمت به والدین، خود را در مقام ادای فریضه یا همان واجب تحویلی خواهد یافت، پس هرگز از والدین به دنبال تبعیض در بین فرزندان، رنجیده نخواهد شد. پس خالص برای خدا انجام فریضه خواهد نمود و خوشا به سعادت چنین فردی...... کسی که دچار سوء الحساب و بد حسابی نباشد حساب خود را نخست به موقع خواهد پرداخت، یعنی در زمان پرداخت بدهی نماز و زکات و خدمت به خلق تسویف نخواهد کرد. پس تسویف مصداق سوء الحساب است، خواندن نماز ظهر در زمان نزدیک غروب آفتاب نوعی سوء الحساب است، کسی که بدهی دارد ولی سر موقع اش نمی پردازد هر چند بیش از طلب مان پرداخت کند مصداق سوء الحساب است. مصداق دیگر سوء الحساب پرداخت بدهی غیر از صورت بدهی آن است. مثال، کسی که از ما یک وسیله برقی امانت گرفته که کمیاب است اگر به عمد با سستی در نگهداری اش آن را خراب کند و به جای آن پول به ما بدهد، باید بداند پول او برای ما جایگزین آن خسارتی که زده نمی شود و ما را در مقام جایگزین کردن وسیله مان قرار نمی دهد پس نوعی سوء الحساب است. نکته بسیار مهم در این سوء الحساب آن است که بسیاری از ما در سوء الحساب دچار شبهه می شویم. مثال، مردی که مستطیع است باید حج برود. برخی به خطا گمان می کنند او باید به جای حج برای فرزند خود خانه بخرد. این هم خطای دیگر در سوء الحساب است. اگر مردی به جای حج برای فرزند خود که مستأجر است خانه ای بخرد کار خوبی کرده ولی این امر در اسلام واجب نشده است، پس کسی که چنین نکند دچار سوء الحساب نگشته است چون حج واجب است و در هیچ آیه و یا روایتی نیست که بعد از ازدواج فرزندان خود، زندگی خودتان وقف آنان کنید تا آنان هم زندگی خود مرفه کنند در حالی که همین پدر در سن آن فرزند خودش خانه ای نداشته و خداوند به مرور زمان نعمات مادی بر انسان تکمیل می کند. مراد از "حَسْبِيَ اللَّهُ" در قرآن چیست؟ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّـهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (۳۸_زمر) اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، بی‌شک می‌گویند: «الله.» بگو: به من خبر دهید که اگر خدا بخواهد به من گرفتاری و آسیبی برساند، آیا آنچه شما به‌جای خدا می‌پرستید، می‌توانند آسیب او را برطرف کنند؛ یا اگر بخواهد (از جانب خود) به من رحمتی عنایت فرماید، آیا آنان می‌توانند جلوی رحمتش را بگیرند؟ بگو: (حمایت) خدا برای من کافیست، توکّل کنندگان، تنها بر او توکّل می‌کنند. یعنی خدا برای حساب ما کافی است، یعنی تا او همراه ماست و تا او نخواهد هیچ کس نمی تواند از حساب ما چیزی کم کند یا چیزی بر ما بیفزاید، یعنی ضرری بر ما و یا خیری بر ما برساند و چیزی بر ما بیفزاید. حَسْبِيَ اللَّهُ «یعنی حساب شده است خیالت راحت!!!» چنان‌ که وقتی ما در یک‌ غذاخوری، غذا می خوریم دوستی می گوید: «حساب شده است»، یعنی نه‌ چیزی باید بدهی و نه چیزی باید به تو بدهند پس با خیال راحت از غذاخوری بیرون روید. "حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ" یعنی کسی که خدا را در هر امری وکیل خود کند هیچ کس نمی تواند چیزی از او کم کند یا چیزی بر او بیفزاید. حق تعالی می فرماید: "وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ" هر کس از من بترسد بر او راه خروجی می گذارم و از جایی که حسابش نمی کند روزی می دهم، در حالی که اینجا برخی به اشتباه حساب را گمان معنا کرده اند در حالی که گمان به معنای ظن است نه حساب..... (یعنی بدون این که چیزی از او کم کنم چیزی بر او می افزایم) مثال، کسی که می خواهد خودرویی بخرد قصد دارد طلایی بفروشد و از خود کم کند تا خودرویی بر زندگی خود بیفزاید من بدون نیاز به این امر خودرو بر او می رسانم مثال با برنده شدن در قرعه کشی بانک بدون این که چیزی از او کم کنم خودرویی بر زندگی او زیاد می کنم و این همان رساندن روزی از جایی است که حساب نمی کردی. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم درباره آتش زنان آمده است: زن باردار ثواب کسی را دارد که شب را برای عبادت خدا برخاسته و روز را روزه گرفته است، و اگر برای مراقبت از طفل خود بیدار بماند پاداش او چنان است که گویی هفتاد بنده در راه خداوند آزاد کرده است. 📕نهج‌ الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 این دل نه حریف من این من نه حریف است به دل سرگشته و حیرانم از این صنعت بر خاک و به گِل من مانده ام آیا منم این دل منم این خاک منم یا که فقط گِل هر جرعه که بی ذکر تو بلعیده شود در دل این گِل زهری بود از زهر هلاهل ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۰۴ ✍عالمی را آوازه علم و منبرش در شهر پیچید. مسجد جامع شهر را جای مشتاقان تجمیع شان کفاف نکرد. عده ای نزد عالم آمدند و شکایت کردند طوری که ساعت ها قبل از منبر رفتن عالم، مردم مسجد می آمدند. عالم در منبر اعلام کرد از منبر بعدی، پس از اتمام منبر در ورودی در کسانی خواهد گماشت تا از منبری که پای آن نشسته بودند زمان خروج سؤال شوند اگر مشخص شود کسی منبر گوش نکرده بود دیناری باید به شیخ أجرة المنبر بپردازد. چنین شد تا جای برای اهل علم در مسجد گشوده شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
عالم را برخی ایراد گرفتند که این کارش بدعتی در دین است. عالم گفت: منتقدان فلان روز نزدیک غروب، در معدن طلای نزدیک شهر باشند. در زمان خروج از معدن، کارگران را در حال تفتیش بدنی یافتند. عالم گفت: ساختار آفرینش بر آن است هر جا بهره ای از دنیا باشد آن را مردم بر هم سخت گیرند که صاحب شوند و کسی جز آنان، آن بهره از دنیا را صاحب نشود. من نیز در منبر خود کالای آخرت می فروشم و با قانونی که وضع کرده ام می خواهم که مردم متاع آخرت را با خود بیرون از مسجد در گوش و یاد خود برند و آن را در مسجد جای نگذارند، پس شرایطی پیش می آوریم که اهل راستین علم و منبر در مسجد حاضر شوند و اهل عادت و استراحت از مسجد دور کنیم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹غدیر در لغت در کلام وحی به چه معناست؟ ۲۲۱ 📆۱۴۰۲/۰۴/۱۳ غَدَر: به معنای از قلم نینداختن است. وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا (۴۷_کهف) و (یاد کن) روزی که ما کوهها را به رفتار آریم و زمین را صاف و بدون پست و بلندی آشکارا ببینی و همه را (در صف محشر از قبرها) برانگیزیم و یکی را فرو نگذاریم. يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا (۴۹_کهف) ای وای بر ما! اين چه كتابی است كه هيچ عمل كوچك و بزرگی نيست مگر اينكه آن را شماره كرده است؟ غَدّار اسم مبالغه از غَدَر است؛ یعنی کسی که در زمان حمله به محلی یا جایی به کوچک و بزرگ رحم نمی‌کند و کسی را از قلم نمی‌اندازد و همه را می‌کشد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
غدیر صفت مشبهه از غَدَر است، به دو معنایی که شرح می‌گردد: معنای نخست آن، اسم مکان است. این مکان در بین راه مکه و مدینه و انشعاب حجاج عراق و یمن و ایران قرار دارد. یعنی کسی که در این مکان باشد و بخواهد حاجیان را زیارت کند همگی را می‌تواند زیارت کند و از حاجیان کسی از قلم نمی‌افتد چون حجاج هنوز از هم جدا نگشته‌اند. معنای دوم غدیر، یک تفکّر است که مورد نظر شیعه همین معناست؛ یعنی نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در حجة الوداع تکمیل رسالت و ولایت حضرت علی علیه السَّلام بعد از خود را به همه حجاج ابلاغ فرمودند و کسی از قلم نیفتاد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
خدایا! نور هدایتی که تو بر بنده خویش ببخشی هیچ کس را توانِ گرفتن آن نور از او نخواهد بود. آن نور چون نوری خواهد بود که بر عمار یاسر و سمیه بخشیدی که زیر سنگ سنگین، تازیانه می خورد تا لات و هُبل و عزّی گوید تا رها شود، ولی حرارت و نور هدایت تو چنان وجود او را فرا گرفته و تصطلون اش کرده بود که زیر تازیانه تنها اَحد اَحد می گفت. آن نور زیر ضربات سنگین سنگ های زمانه بر سینه، هرگز از سینه بیرون نخواهد رفت حتی اگر در زیر بار گرسنگی و فقر خم شده باشد. خدایا! از رحمت خویش ما را توفیق ترک گناه و انجام اعمال صالح برای ورود به آتش رحمت خویش برای کسب نور هدایت ات عنایت فرما که در آن نور است که حق از باطل مشخص می شود و راهنمایان و ائمه هدات سلام اللّه علیها شناخته می شوند؛ و تنها در آن نور است که اراده ها در راه مستقیم ثابت می شود و سعادت دنیا و آخرت تضمین می گردد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🪶 نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: هرکس بخواهد سیرتی را تغییر دهد گویی می خواهد صورتی را تغییر دهد. پس بدان! چنانچه تغییر صورت ممکن نیست، تغییر سیرت نیز ممکن نمی باشد. 📕نهج‌ الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
📜🪶 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ يَضُرُّکُمْ تَضْيِيعُ شَيْء مِنْ دُنْيَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِينِکُمْ. أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ يَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِکُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاکُمْ «آگاه باشيد! اگر اساس دين و ايمان خود را حفظ کنيد، از بين رفتن چيزى از دنيايتان به شما زيان نمى رساند و بدانيد با تباه ساختن دين خود، آنچه را از دنيا براى خويش نگه داشته ايد سودى به حالتان نخواهد داشت» اشاره به اين که غناى حقيقى در حفظ سرمايه دين و ايمان است که در زندگى جاويدان انسان همه جا راه گشاى اوست، نه مواهب مادّى زودگذر فانى، که اين ها سرمايه هايى هستند خيالى و پندارى و گاه همچون حباب هاى روى آب به سرعت محو مى شوند. 📚 نهج البلاغه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
✍سیمای امیرالمؤمنین چنان از نور حق پر بود که کسی از نزدیک اگر او را می شناخت، نمی توانست در آن سیمای پر نور بنگرد، چنانچه خورشید را از شدت نور قدرت تماشا نیست. چنان سخنان توحیدش شیرین و نوش دل و جان است که کسی که معرفت توحید داشته باشد نمی تواند در پای منبر او بنشیند و ملحدان از این سخنان وحشت دارند و تاب شنیدن اش ندارند چون لذات دنیای آنان را حمله ور می شود. آیا گمان می کنی غیر از حضرت علی علیه السَّلام کسی می تواند باشد؟! او در علم و بخشش و فضل و معرفت بسان دایره ای وسیع است که هیچ پرگاری نمی تواند مرکز آن دایره را بیابد و نقطه ترسیم وسعت آن شود. تابنده رخی که تاب رخسارش نیست شیرین سخنی که تاب گفتارش نیست آیا تو گمان بری که هست او غیر علی چون دایره ای ست نقطه به پرگارش نیست ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۷ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹_حشر) در امالی طوسی آمده است: مردی نزد نبی مکرم اسلام (ص) آمد و از گرسنگی شکایت کرد. پس پیامبر (ص) از همسران خود پرسید، گفتند: در خانه چیزی جز آب نداریم. حضرت علی علیه السَّلام پذیرفتند و آن میهمان به خانه آوردند. از حضرت زهرا سلام اللّه سؤال کردند چه غذایی در خانه داریم؟ حضرت فرمودند: طعامی تنها به اندازه فرزندان در منزل داریم. حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: فرزندان را در خواب کن و چراغ خاموش نما. پس چون صبح شد داستان به نبی مکرم اسلام (ص) رسید و پس از آن بود که آیه فوق نازل شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۶۵۹ 📆۱۴۰۲/۰۴/۱۷ فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ ۗ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۰_اعراف) شیطان را با انسان کار بسیاری است. گاهی انسان خود گمان می کند که هدایت شده است در حالی که حق تعالی می فرماید: او گمراه هست. الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (۱۰۴_کهف) گاهی انسان کار نیکی که می کند خود گمان می کند عمل صالحی در حال انجام است و استناد می کند همگان این عمل صالح را می کنند پس یک عمل صالح است، ولی آن عمل صالح نزد خدا تعریف نشده و یک بدعت یا کار عبث است. وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ (۱۱۶_ انعام) و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی گمان (و هوا و هوس) نمی‌روند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
📜🪶 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، سینه عاقل گنجینه اسرار اوست. یعنى همان گونه که صاحبان ثروت، اشیاء قیمتى را در صندوق هاى محکم نگاه دارى مى کنند، انسان عاقل نیز باید اسرارش را در دل خود پنهان دارد، چرا که اسرار او اگر به دست دوست بیفتد گاه سبب ناراحتى اوست و اگر به دست دشمن بیفتد ممکن است سبب آبروریزى او شود. به علاوه بعضى از اسرار ممکن است با سرنوشت ملتى ارتباط داشته باشد که اگر بى موقع فاش شود سبب خسارت عظیمى براى جامعه گردد. 📚 نهج البلاغه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
امام صادق علیه السَّلام می فرمایند: قلب سلیم به قلبی گویند که خداوند بر او القاء کند در حالی که غیر از او در آن نباشد. (یعنی در آن قلب کسی را بر خدا شریک قرار نداده باشد) 📚اصول کافی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۰۵ ✍پارسایی از بازار می گذشت که دو نفر در حال مشاجره دید و مشتری در حال ناسزا به صاحب مغازه؛ پا پیش گذاشت و مشتری از سمت صاحب مغازه به سمت پارسا برگشت و ناسزاها نثار او کرد. اهل بازار را بر این جسارت مشتری بر پارسا سنگینی آمد و قصد حمله به آن مرد بداخلاق کردند. پارسا گفت: هرگز کسی جلو نرود. وقتی او ناسزایی به من می گوید هم حال او خوش می شود، و هم حال من!!! حال او خوش می شود که بر عادت آزاردهنده نفس خویش پیش می رود و نفس درون را طعام می دهد، و حال من خوش می شود که عنایت خدا و صبرش در حق خویش می بینم و مزدی که از این صبرم بر من خواهد بخشید. من هم نفس خود با سکوت و صبرم طعام می دهم. پس در وسط بازار من هم که مالی برای خرید متاعی یا کالایی برای فروش و کسب مالی نداشتم خدا را شاکرم که مرا با خودش تجارتی سودمند بخشید و تجارتی سودمندتر از همه که خود فرموده است: پاداش صبر را اجری غیر حساب می بخشد. پس شرط انصاف نیست کسی مرا از این تجارت عظیم بازدارد. تجارتی که هم فروشنده و هم خریدار هر دو بهره‌مند از این تجارت می شوند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۲۲ 📆۱۴۰۲/۰۴/۲۰ 🌟دَوَل: به معنای چرخیدن یک بلاء یا خیر در میان مردم را گویند. إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ (۱۴۰_آل عمران) آیه اشاره به گردش یک بلاء در بین مردم یک سرزمین را دارد. مانند زلزله که روزی در یک‌ منطقه است و‌ سال های بعد چرخیده و به شهر و دیار دیگر می رود. ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری‌ فَلِلَّـهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی‌ وَ الْيَتامی‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ (۷_حشر) آیه اشاره به غنائم جنگی از یهودیان که خداوند آن را مختص پیامبر (ص)، نزدیکان، یتیم و مسکین و در راه ماندگان کرده است، دارد تا تنها در دست ثروتمندان جمع نشده و در میان آنان فقط نچرخد که باعث ثروتمند شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقراء گردد. پس دولت را از آن جهت دولت گویند که در دست برخی صاحبان و علاقمندان به قدرت و خدمت می چرخد و هدفش تنها اجرای عدالت و از بین بردن شکاف طبقاتی در یک جامعه است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: توبه هرکس نزد خدا پذیرفته شود جز توبه کسی که در دین خدا بدعتی نهاده است و عده ای را گمراه ساخته باشد. 📕نهج‌ الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
از شکر تو عاجز شوم نعمات تو چون بنگرم وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا تو پرده پوشی کفر من من پرده از پرده درم قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ از لطف خود بخشی به من من را گمان که برترم وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ گفتی خرت را فهم نیست من از خرت هم خرترم كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارً أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۰۶ ✍جوانی در بازار به رسم تصادف روزگار سرمایه ای بهم زد و با تاجران تراز اول بازار قصد مجالست نمود. تاجران را که ماهران تجارت و شاخصان مهارت بودند روزی میل سیاحت نمودند و تاجر جوان با خدمتکار جوان با آنان همراه شد. به صحرایی رسیدند و قصد شکار با تیر و کمان کردند. تاجر جوان که مهارتی در شکار نداشت از درد تکبر، گفتن حقیقت و تواضع سنگین آمد و تیری بر کمان نهاد تا او هم آهویی به تیر خود نشان کند. چون تیر در کمان نهاد زمان پرتاب خطا کرد و انتهای کمان به زیر چشم خورد و رخسار کبود کرد. مسافتی گذشت و تاجران را اسب هایی تازان آوردند تا بر اسب سوار شده و بر آرزو و مراد خویش بتازند. تاجر جوان که اسبی سوار نشده بود برای کم نیاوردن از صحابه تجّار، او نیز سوار شد و چون بید لرزان بر اسب تازان کمی تاخت و زمان فرود چون هنری او را نبود، بر زمین خورد و پای اش درد گرفت و باب مزاحی بر تاجران گشود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
تاجران به ساحل دریا رسیدند و قصد رفتن در آب در غروب نمودند. خدمتکار ارباب دید که باز قصد هم پروازی با تاجران دارد و التماس نمود که این بار را بگو شنایی تو را نیست چون دریا را رحمی بر کسی که علم اش نباشد نیست..... هر چه کرد تاجر متکبر وَقعی بر کلام خدمتکار عاقل خود ننهاد و لباس از تن درآورد و برای مبارزه با دریای خروشان وارد معرکه شد. پای چون در دریا نهاد و قدمی از قدم برداشت، آب های خروشان او را با خود بردند و صدای استغاثه تاجر به آسمان برخاست... خدمتکار هیچ تکانی نخورد و غرق شدن ارباب نگریست. تاجران گفتند: چه غلام بی صفت و پستی که ارباب نجات نداد و نظاره گر غرق و مرگ ارباب شد..... خدمتکار گفت: من بارها او را خواستم نجات دهم ولی تکبرش را رها نکرد که نجاتی بر خود بیند زمانی که خواستم نجات اش دهم اندیشه کردم چگونه نجات دهم کسی را که تکبرش دیر یا زود او را خواهد کشت؟ پس دیدم نجات مرا بر او سودی نیست و تکبرش او را بعد از این نجات در مهلکه دیگری بی تردید خواهد کشت.... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی