eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
887 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت رقیه(س) - ولادت عاشق شدن اگر چه مرا دردِ سر شده دلدادگی اگر چه به جانم شرر شده شادم که رزقِ نوکری ام بیشتر شده پیکِ نسیم راویِ این خوش خبر شده بُنیانگذار عشق دوباره پدر شده کرده غُرُق دوباره فرشته مدینه را رنگین کمان کشیده حصار این زمینه را ماه آمده است تا که ببیند قرینه را خواهر شده است شور گرفته سکینه را طوبایِ فاطمی چقدر پُر ثمر شده اين بزم را براي تعبد می آوریم این یادواره را به تَعدُد می آوریم در سررسید شیعه اگر شد می آوریم ذکر رقیه را به تشهد می آوریم سجاده یِ حسین پُر از زیب و فَر شده عطر شراب آمدو کوثر به جام کرد رِجعت نموده فاطمه باید قیام کرد باید شبیه فاطمه اش احترام کرد اورا عمو به نیَّتِ زهرا سلام کرد در این خصوص بیتِ ولا هم نظر شده این جشنِ نو رسیده سراسر چه دیدنی است زینب گرفته نغمه ی مادر چه دیدنی است ذوقِ برادرانه یِ اکبر چه دیدنی است بازار هدیه هایِ مکرر چه دیدنی است پایین گاهواره ببین پر گهر شده پس لرزه های هر غزل عاشقانه اوست لب وا که می کند طَرَبِ هر ترانه اوست عمرش اگر سه سال ولی بی کرانه اوست دل از حسین می برد و نازدانه اوست حالا رسیده بهر پدر بال و پر شده دختر مگو بگو که پریچهره ی حسین شیرین ترین نبات سر سفره ی حسین بر روي شانه هم قدمِ عمره ی حسین با خاک پاش طلا، نقره ی حسین پایش پر آبله است ولی نرخِ زر شده آئینه دار آیه ی کوثر رقیه است بابا بزرگ ساقی و ساغر رقیه است کوچک ولی بزرگیِ محشر رقیه است در رزمِ گریه مرد دلاور رقیه است دشمن ز ترس گریه ی او در خطر شده چادر نماز روی سرش سایبان ماست چادر که سوخت، نوحه به روی زبان ماست محشر که مُهرِ مانده به راهی نشانِ ماست آنجا رقیه راحت روح و روان ماست مِهرش برای آتش دوزخ سپر شده شکر خدا که مستِ دَمِ این سه ساله ایم ریزه خور یَمِ کرم این سه ساله ایم دلداده ایم و غرق غمِ این سه ساله ایم آری مدافع حرم این سه ساله ایم رحمت به نوکرش که چنین مفتخر شده طفل سه ساله را که به نیرو نمی کِشَند او را میانِ بزم هیاهو نمی کِشَند مویی که پیچ خورده زِ پهلو نمی کشند اصلا زِ پشت سر که ز گیسو نمی کِشَند شَهزاده بودو در به در هر گذر شده @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت پریوشی كه غزل خوان مهربانی هاست سه ساله دخترك خانواده ی زهراست شب ولادت او روز مرگ نومیدی شروع لحظه ی تحویل سال خورشیدی شكوفه های بهاری مرید خنده ی او شكفتن گل مریم نوید خنده ی او چه انعكاس شگرفی نگاه او دارد! از آسمان نگاهش ستاره می بارد نماز پنجره ها سمت كعبه ی چشمش حواس آینه ها پرت جذبه ی چشمش ستاره ها به رقیه سلام می كردند برای دیدن او ازدحام می كردند رجال اهل كهف، خواب ناز امشب را به پلك منتظر خود حرام می كردند زنان پاك سرشت قبیله ی مریم به احترام مقامش؛ قیام می كردند و شاعران علی دوست تمام جهان قصیده گفتن خود را تمام می كردند فرشته ها به قماتش دخیل می بندند فقیرهای بهشتی چه آبرومندند! طواف قاصدكان گرد او تماشایی ست شكوه فاخر اعمال حج شیدایی ست به پای بوسی خاكش هزار سرو بلند بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند چكیده شهد گل از غنچه ی تبسم او مسیر باد صبا كوچه ی تبسم او نسیم، شانه ی صبح حریر گیسویش عقاب قلب اباالفضل گیر گیسویش گلِ سرِ شب این كودك شكر شیرین ستاره های درخشان خوشه ی پروین صدای گریه ی او شرح آیه های بهشت رسد ز پیرهنش عطر جانفزای بهشت نگاه فاطمی اش، باغ خاطرات حسین سرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد حسین ذوق كنان یاد مادرش افتاد به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته نگاه كن چقدر او به مادرم رفته! @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد نشناخت فصل فصل سرازپا از این به بعد ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان در چهره ی توحضرت زهرا از این به بعد دردانه ی حسین شدی و چنین شدی عشق علی اکبرِ لیلا ازاین به بعد تو آمدی و لفظ عمو تازه پاگرفت تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد تو گفته ای وعمه ی سادات گفته اند در روضه ها به زینب کبری از این به بعد هم دختر حسینی و هم مادرش، شدی معنای لفظ ام ابیها از این به بعد کم کم در این مسیر می آید به گوشمان لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد پایان این غزل همه روضه ست گریه کن با گوشواره و ترک پا از این به بعد @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت حِـسّي از عشـق فـراتر متولّد شده است نــور در قـالب اَخــتر متولد شده است جبرئيل آيه ي تطهير نخواند عجب است ماه بانـــوي مُـطهّر متولّد شده است گفت ارباب پس از بوسه زدن بر دهنش طـفـل نَه ، قنـدِ مكــرّر متولّد شده است فاطمه آمده از سلســله ي فاطمــيون كوثر از تيره ي كوثر متولّد شده است مي شود از حَرَكات و سَكَناتش فهميد عشق عــبّاسِ دلاور متولّد شده است آخرين"فاطمه سادات"حسين آباد است اينكه در خانه ي دلبـر متولّد شده است بي سبب نيست اكر حيدريون سرمستند نوه ي حضرت حيــدر متولّد شده است دخترِ زينت دوش نبي آمد ، يعني زينت دوش بــرادر متولّد شده است عطر مادر شده از هر نفسش ، اِستشمام گرچه در كِسْوت خواهر متولّد شده است أمّ إسحاق تو رفتي ولي از دامانت غنچه اي ناز و مُعطّر متولّد شده است توأمان است غم و شاديِ امروزِ حسين همسرش رفته و دختر متولّد شده است تا كه آماده ي جُـنباندن گهـواره شود زودتر از علي اصغر متولّد شده است كوچ او مثل پرستوست ، غريبانه و تلخ گر چه مانند كبــوتر متولّد شده است بعداً از "أَيتمني"گفــتن او مي فهميـــم خِبره ي روضه ي منبر متولّد شده است @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت آخر جواب داد سحر ربنای ما دیدی گرفت این دم آخر دعای ما دختر چراغ خانه ی باباست، باز هم روشن شد از فروغی چراغی سرای ما نامش رقیه است، رقیه؛ ولی بدان آمد سه سال فاطمه باشد برای ما زینب بیا و صورت او را نگاه کن مثل گل است صورت خیرالنسای ما دستان کوچکش گره های بزرگ را وا می کنند از همه ی خلق، جای ما در پرده حرف می زنم ای همسفر بدان این دختر است همسفر کربلای ما همواره فکر می کنم این پای کوچکش دارد توان آمدن پا به پای ما دق می کند اگر که ببیند به راه شام پا می خورند روی زمین نیزه های ما @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت مثل شکوفه رایحه‌ای دِلفریب داشت گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت چون روز چشمه‌ی دریای نور بود گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود یاسی سپید در شبِ عاشق شکفته بود یاسی که در حریر شقایق شکفته بود آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده کرد اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین در این قمات مادرِ سادات را ببین روح بلند عشق به محراب کوچک است انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است آئینه‌ی تمامِ تمنای من رسید دختر نگو که اُمِ‌اَبیهایِ من رسید گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت آخر به رویِ شانه‌ی عباس جا گرفت اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق دُردانه‌ای که شبنمِ گُل نوش کرده بود او را عمو به دوش قلم دوش کرده بود در گوشه‌ای خرابه نشین گشت ای دریغ با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود بابا برای او گُل و پروانه می‌کشید بر گیسوان گُل زده‌اش شانه می‌کشید اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت زلفی برای شانه کشیدن به سر نداشت @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت سلام ما به حضور مطهّرت خاتون درود ، دختر ارباب عشق و زیبائی سلام روشنی چشمهای ثارالله درود آبی بی انتهای دریائی خوش آمدی و قدم رنجه کردی ای خاتون و غصّه را ز دل نا امید ما بردی تو آمدی و شب سوّمم مجزّا شد مرا به مُحرِمی خانه ی خدا بردی به روی دست تمامی خانه می چرخی تمام خانه پر از شور و غرق احساس است به روی دست علی اکبری و می خندی چه قدر خنده ی تو دلنشین عبّاس است منم که تاج گدائی تو به سر دارم توئی که دست ترحّم براین سرم داری منم که خسته ام و بال من شکسته شده توئی که پیش خودت مرهم پرم داری شبیه فاطمه ای و همیشه اهل کرم یتیم و سائل و در بند هم گدای شما حساب دفتر لطفت ، پر از کرامت هاست و باید از تو بخواهم برات کرببلا به طبع خسته ی من خرده ای نگیر ای نور که بال پر زدنم زخمیِ ِ غروب شماست هنوز هم که هنوز است چشم خونباری مقیم بارش باران عصر عاشوراست @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت یک جلوه کرد نور منور درست شد نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد از گرد و خاک مقدم او زر درست شد بهر ثناش این همه منبر درست شد محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد یا ذوالجلال رکن جلال آفریده ای اعجوبه ی وقار و کمال آفریده ای او را فقط برای سه سال آفریده ای یعنی برای کار محال آفریده ای پیغمبری ز نسل پیمبر درست شد سر می دهند پای تو ایل و تبار ما وفق مراد می شود این روزگار ما کر شد دو گوش عالم و آدم ز جار ما افتاده دست دختر ارباب کار ما او لطف کرد و مشکل نوکر درست شد یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام آشفته حال بودم و سامان گرفته ام از دست این کریمه خودم نان گرفته ام نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام نذرم قبول حاجتم آخر درست شد در حلقه های سلسله دل ، بند می شود لشکر گسیل کرده و خرسند می شود سهم لبان حوریه لبخند می شود او در لباس بنده ، خداوند می شود بی نفخ صور آمد و محشر درست شد مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن در تو حلول کرده سراپای پنج تن هستی چکیده ای تو ز سیمای پنج تن تکیه زدی تو یکتنه بر جای پنج تن قدیسه ای به دامن کوثر درست شد تا روز حشر قبله ی حاجات میشوی تو سربلند عرصه ی شامات میشوی همپای زینب عمه ی سادات میشوی والله نور ارض و سماوات میشوی شاهد مثال قصه هم اختر درست شد حورای کربلایی و زهرای دیگری بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری باید قدم زنی تو به دنیای دیگری صرفا برایت عالم دیگر درست شد ای جان فدای سوریه ، قربان کربلا ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا آتش زدند خیمه ی سلطان کربلا از خیمه های سوخته معجر درست شد با تازیانه دور و بر تو یکی یکی خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی گشته سپید موی سر تو یکی یکی ای وای من مدینه ی دیگر درست شد بال شکسته قصد پریدن نداشته دنبال پای خسته ، دویدن نداشته ظالم نفس نفس که ، بریدن نداشته موی یتیم ، زجر ! کشیدن نداشته درد سر است آمدنت... شر درست شد (خیال) @aleyasein
حضرت رقیه(سلام الله علیها) - ولادت - مدح دختری آمد از قبیله ی نور نذر راهش سبد سبد احساس صورتش مثل قاب نرگس بود سیرتش روح صد گلستان یاس هر فرشته که می رسید از راه یا اگر جبرئیل می آمد به پر روسری گلدارش تا ببندد دخیل می آمد هر سحر بوسه می گرفتند از مقدمش کاروانی از خورشید یاسها چلچراغ ایوانش با همان بالهای سبز و سپید تا که لب را به خنده وا می کرد دل هر ماهپاره را می برد هر دلی را به لطف لبخندش به خدا تا خود خدا می برد ساره ، آسیه ، هاجر و مریم زائر هر شب نگاه او و شکوه تمام این دنیا گرد و خاک غبار راه او به صفات حمیده اش سوگند آینه دار حُسن زهرا بود خاک راهش شفای هر دردی او مسیحا تر از مسیحا بود در میان قبیلهِ ی خورشید در دل هر ستاره جایی داشت و روی موج آبی دلها مثل مهتاب رد پایی داشت آسمان است و گوشواره ی او خوشه های طلایی پروین مستجاب الدعاست این بانو عطر سبز قنوت او آمین عطر باغ بهشت دارد او ؟ که شبیه نسیم می آید یا به روی قنوت پرواز بال هر یاکریم می آید خاک بوسش فرشته ، تا می شد او برای نماز آماده بال پرواز ربنایش بود عطر سیب و ضریح سجاده آسمان مدینه ی دل را مهر و ماه و ستاره ، کوکب بود بین این خانواده این دختر همه ی عشق عمه زینب بود نه فقط عشق حضرت زینب آرزو و امید عباس است زینت آسمان آبی شانه های رشید عباس است جلوه دارد میان چشمانش همه ی مهربانی ارباب گل بریزید آمده از راه دختر آسمانی ارباب آسمانها ستاره می ریزد جبرئیل از جنان به پای او دسته گل می فرستد از جنت فاطمه مادرش برای او مریم است این و یا خود زهراست که حریمش پر از کرامات است تا قیام قیامت این بانو افتخار تمام سادات است از ضریح بهشتی اش هر دم عطر جانبخش لاله می آید تا همیشه صدای جانسوز گریه ی یک سه ساله می آید اعتکاف بنفشه و لاله روی لبهای او چه دیدن داشت و حدیث دل شکسته ی او از زبانش بسی شنیدن داشت کربلا بود و نیزه و شمشیر کربلا بود و خنجر و دشنه کربلا بود و هرم آن صحرا کربلا بود و کودکی تشنه کربلا بود و ناله ی طفلی که چه غمگین به گوش می آمد کودکی که ز هوش می رفت و به چه سختی به هوش می آمد کربلا بود و مشک خالی و دست از تن جدای سرداری ماند روی زمین نمناکی بیرق خاکی علمداری کربلا بود و بین آن گودال آیه های شکسته ی یاسین جامه ی پاره پاره ی یوسف بدن غرق خون بنیامین اسبی از سمت سرخی گودال خسته و بی سوار می آمد و دلم با حقیقت تلخی داشت کم کم کنار می آمد پیش چشمان خون گرفته مان از حرم عطر سیب را بردند به روی نیزه ها سر هفتاد سینه سرخ غریب را بردند دستهای کبود و خسته مان بین زنجیر ها که بسته شدند بعد با نعل تازه ی مرکب سینه ی لاله ها شکسته شدند @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت میـان آینـه هــا عکس یــار افتــاده خـدا بـه حضرت اربـاب دختـری داده فرشتـه هـا همگـی در تـدارک اطعـام  و دود کــردن اسپنـد بهــر شهـزاده و بال حضرت جبریل فـرش راهش شـد  برای نوکـری اش لشکـری شـد آمـاده و با شراب طهوری کـه بـا خــودش آورد حراج کرده عمویش بـه کاسه هـا بـاده تـو آمدی که اجابت کنی دعای مرا شبیـه حضـرت زهـرا به روی سجـاده بیا به ما بچشان جرعـه ای ز آب حیـات نثـار مقــدم پاکـت چهــارده صلـوات بگــو برای همـــه از مقـــام بالایــت کـه شهـد عشق چکیـده ز روی لبهایت نشان بـده بــه همـه دلبرانـه بــودن را اسیــر دلبــری ات بـود و هست بابایت تویـی که عرش نشینی به شانه های عمـو تویـی که شانـه ی عبـاس بوده جـا پایت میان نافلــه عمــه چــه حاجتـی دارد دخیــل بستـه بـه چـادر نمـاز زیبـایت فـدای قامت سبـزی که مثل فاطمه بـود ندیـده صحنـه ی گیتی دوباره همـتایت تویی شبیه تر از هر کسی به مادرمان شبیـه فاطمـه هستـی تو در برابرمان کریمـه ای و کریمـان گـدای کـوی شمـا  و قبلـه گـاه دل ما فقط به سـوی شما شمیـم سیـب رسیــده بیـا نگـاه بکــن بیا که می وزد از کوچـه کوچه بوی شما مـرا بخـر کـه غلامـی بـدم ولـی بانــو در آرزوی تــو هستــم در آرزوی شما مـن از تبـار شریفـی ز نسـل سلمانــم  کــه اعتبـار گرفتــم از آبـروی شمـا اگـر تمـام جهـان را کسی به من بدهـد عـوض نمی کنم حتـی به تـار موی شمـا تویی که دلبری ات برده صبر و هوش عمو عموت ساقی طفلان، تو مـی” فروش عمو تویی که باز شود صد گـره به دستانت هــزار حاتــم طایـی گـدای احسانت سه ساله دختـر ارباب هستی و پـدرت دخیـل بستـه دلش را به ناز چشمانت چگونــه حاجت خـود را گرفتی از بابا چه صحنه های غریبی که دیده دامانت مثال حضـرت یعقـوب می شـوی وقتی بـه جـای پیرهنـی سر” رسد به کنعانت! عجیب نیست که ما را اسیر خود کردی عجیب نیست که چشمان ماست گریانت خدا کند که به ما هم دمی اشاره کنی به کـار خیـر محال است استخاره کنی... @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت دختر بگو ملیکهء هفت آسمان بخوان دختر بگو فرشتهء کون و مکان بخوان در مکتب سه سالهء توحید پا گرفت چادر نماز کوچک او را جنان بخوان بنویس دختر از دو‌طرف خط فاصله یعنی برای حضرت عباس جان بخوان داری گره به کار فرو بسته ای اگر هر وقت دل شکسته شدی آن زمان بخوان ما را بر آستان بطلب زائرت شویم ما را بر آستان تو به پابوستان بخوان از مُلک تا مَلک سر این سفره سائلند او را کریم زادهء گسترده خوان، بخوان او را همیشه فاطمهء کربلا بگو اما همیشه فاطمهء قد کمان بخوان آبادی خرابه فقط دخترانه بود او را میان این ده مخروبه خوان، بخوان وقتی قدم ‌به ساحت خورشید میزنی خاموش محتشم ولی ای روضه خوان بخوان... کشتی شکست خورده نه ، او خود سفینه است اصلا دمشق بی بیِ‌مان خود مدینه است جشنی گرفته بود پر از دلبری براش جشن تولدی که شده محشری براش کیکی که یا رقیه به رویش نوشته بود آماده کرده بود دم آخری براش گیسوی تاب خوردهء با تور بسته داشت یک‌بال هم گذاشته عین پری براش نجمه گرفته جای عموی بزرگ او یک سینه ریز نقره ای مرمری براش در سومین بهاره ی جشن تولدش هدیه گرفته بود عمو روسری براش آورده بود یک گل سر یک نفر که هست در بین دختران چقدر مشتری براش اکبر برای هدیه عروسک گرفته بود از این نداشت تحفه ای زیباتری براش اصلا حسین موافق با گوشواره نیست اصرار عمه بود یا می خری براش - - یا لا اقل اجازه بده من بیاورم تا خاطر خوشی شود این آخری براش ... اما چه حیف شد ز فلک تاج برده اند هر چه گرفته بود به تاراج برده اند @aleyasin
حضرت رقیه(س) - ولادت رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو کاشف الکرب حسین(ع) بعد عموجان هستی می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو چه قدر در دل دریای عمو جاداری نشود خسته ابالفضل(ع) ز بوسیدن تو خنده بر صورت زهرایی تو می آید عمه ات هست فقط عاشق خندیدن تو علی ِ اکبر و عباس و حسین و زینب آب گردد دلشان موقع رنجیدن تو مهربان دختر ارباب! گدایی به خدا دست خالی نرود موقع بخشیدن تو کودک و این همه اوصاف و جلال و جبروت به خدا نیست غلط معجزه نامیدن تو محشری ، معجزه ای ، بی بدلی غوغایی دختری نیست به اندازه تو بابایی @aleyasein
حضرت رقیه(س) - ولادت در دست بابا مثل یک قرآن کوچک نازل شده این سوره ی `خندان کوچک” نور خداوند ودود افتاده امشب از منتهای عرش بر ایوان کوچک ماه و زحل ها مشتری دائم او سر می زنند آنها به این دکّان کوچک روح بزرگش خانه را تسخیر کرده روح بزرگی دارد این مهمان کوچک بیت پیمبر شاه بیتی رو نموده مضمون های ناب این دیوان کوچک_ حتی به وجد آورده جبریل امین را اشعار نابی گفته در اوزان کوچک آیه به آیه فاطمه می ریزد از او خورشید در گهواره ی تابان کوچک مانند وصله وصل شد از روز اول دست تمام شیعه و دامان کوچک باور نمی کردند اما چارده قرن خیلی گره وا کرده این دستان کوچک در جشن او دریا به پا شد تا که بارید از ابرهای چشم ها باران کوچک راس پدر بر دامنش...گویا ندارد اندوه بی پایان او پایان کوچک... @aleyasein