eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
901 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔸حسن و حماسه🔸 در نگاهت فروغ توحید است چشم‌هایت دو چشمه خورشید است هر نگاه پر از صلابت تو در حرم روشنای امید است کوه عزم و اراده‌ای قاسم! در دلت شور عشق، جاوید است نورِ حُسن و حماسهٔ مولا بر قد و قامت تو تابیده‌ست با تماشای قامت تو حسین پدرت را کنار خود دیده‌ست صلوات و سلام اهل سما بر تو، ای مجتبای کرببلا مشق کردی خروش ایمان را این شکوه بدون پایان را آفریدی میانهٔ میدان رزم مولایی نمایان را پسر تکسوار صبح جمل زیر و رو کرده‌ای تو میدان را صد چو أزرق غبار یک قدمت بنگر این لشکر گریزان را تیغ اگر بر کشی شبیه عمو به لجام آوری تو طوفان را قامت تو اگر چه بی‌زره است تیغت آن ابروان پر گره است کام خشکت پر از عسل شده است چشم تو چشمهٔ غزل شده است شیوه‌های نبرد حیدری‌ات طرحی از عرصهٔ جمل شده است مادرت «إن یکاد» می‌خواند پسر مجتبی چه یل شده است شوق پرواز را همه دیدند در نگاهی که بی‌بدل شده است در هوای امام لب تشنه جان‌فشانی تو مثل شده است از ازل با خدات یکدله‌ای تا وصالش نمانده فاصله‌ای راوی داغ تو نسیم شده پیکرت دشت یا کریم شده بی‌کران است وسعت قلبت داغ‌هایت اگر عظیم شده چیزی از پیکرت نمانده دگر بسکه دلجویی از یتیم شده همه با اسب‌های تازه نفس! چقَدَر دشمنت رحیم شده! اتفاقات تازه‌ای افتاد نعل هم آمده سهیم شده پیکرت گرچه ارباً اربا بود چشم‌هایت هنوز هم وا بود @aleyasein
حجت الاسلام شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین داغ سرخ تو مبادا جگرش را بدرد آه ای اکبر و ای اصغر و سجاد حسین نیزه ها هلهله کردند به روی بدنت تا به بالا نرود ناله و فریاد حسین نعلها روی تنت نقش ضریحی زده اند تا شود سینه ی تو پنجره ی فولاد حسین دست و پا می زنی افتاده عمو یاد حسین زخم پهلوی تو آورد که را یاد حسین مجمع کوچه و گودال شده روضه ی تو هم حسن پیش تو جان داده هم افتاده حسین @aleyasein
کسی که آمده در خانه اش پشیمان نیست کریم چون حسن مجتبی به قرآن نیست به غیر سفره ی او پای سفره ای منشین که هر طعام لذیذی به نفع مهمان نیست کریم منت مسکین خویش را بکشد هر انکه لطف کند حتما از کریمان نیست در ان میانه که پای حسن وسط باشد برای حاتم طایی مجال جولان نیست همین که راه دهد نزد خود مرا کافی ست همیشه سائل این در که حاجتش نان نیست حساب امشب مان با کریم ال الله ست ضرر کند بخدا هرکسی که گریان نیست برای روضه سرم درد میکند امشب چرا که درد مرا غیر گریه درمان نیست کریم زاده کریم ست ، روح "کَرَّمنا"ست کریم میشود ان کس که مادرش زهراست به روی خوش به نگاه لطیف شهرت داشت پسر چقدر به بابای خود شباهت داشت ندیده بود مدینه شبیه او پسری علاوه بر "جگر" مجتبی, "سخاوت" داشت حسن سرشت حسن صورت و حسن سیرت چقدر ماه شب چهارده لیاقت داشت به ارث برد ز بابا که صبر پیشه کند به دوست نه به بیگانه هم محبت داشت جزامیان مدینه دعاش میکردند به همنشینی با هرکدام عادت داشت رسید کرببلا و نشان عالم داد حسین با حسنش دائما شراکت داشت ز بسکه از لبش احلی من العسل ها ریخت همیشه شهد کلام ترش حلاوت داشت عمو عمامه ی خود را بر او کفن کرده مگر عزیز یتیمش چقدر حرمت داشت! نه جوشن و نه زره نه حمایل و نه سپر برای کرب و بلا شوق بی نهایت داشت به پیش ناقه سواران چو یل به میدان رفت شبیه حضرت شیر جمل به میدان رفت همینکه با غضب از دوش خود عبا انداخت تمام لشکر کفار را ز پا انداخت گهی به میمنه بود و گهی به میسره بود چقدر ولوله در این برو بیا انداخت زمین ز هر قدم طفل مجتبی لرزید چه رعشه ای به اراضی کربلا انداخت به سبک و شیوه ی جنگ عمو ابوالفضلش چقدر سر وسط دشت نینوا انداخت علی علی به لبش بود و یک تنه تنها چهار تک یل سردار شام را انداخت شکار بعدی ان شیربیشه , ازرق بود سر و تن و سپرش را جدا جدا انداخت ولی پس از لحظاتی دگر ورق برگشت نگاهی از حسد ان قوم بی حیا انداخت به یک اشاره رسیدند و دوره اش کردند یکی به سوی تنش نیزه بی هوا انداخت نفس میان دو پهلوی او به تنگ امد به چشم تر نظری سوی خیمه ها انداخت چه شد در ان وسط معرکه نفهمیدند که سم اسب ردی بر دهان چرا انداخت گرفت تا که ز خون جگر وضو سر داد و با دهان شکسته عمو عمو سر داد میان دشت گل نجمه بود پرپر شد ز بوی یاس تنش کربلا معطر شد عبا نبود به داد دل عمو برسد دوباره چشم حسین از مصیبتی تر شد کسی که پاش به بند رکاب هم نرسید بمیرم...آه...قدش با عمو برابر شد نبود صحبتی از جسم پاره پاره ولی گمان کنم ز درون یک علی اکبر شد کبود شد همه ی پیکرش سپس سبب گریز دیگر من سوی روضه ی "در" شد چه سینه ها نشکستند در طی تاریخ چه ظلم ها که به این خاندان مکرر شد به نیزه رفت سرش در کنار عبدالله دو سایه ی سر از اخر نصیب مادر شد چه بر سر حسن بن الحسن مگر امد صدای ناله ی زهرا بلند تر امد @aleyasein
پیراهنت از بهار عطرآگین‌تر داغت ز تمام داغ‌ها سنگین‌تر کام همه تلخ شد ز داغت امّا در کام تو مرگ از عسل شیرین‌تر #سعید_بیابانکی @aleyasein
میان چاه ظلمت دلم عذاب می شوم مریضم و دخیل نور آفتاب می شوم خودم دلیل این همه جدایی و مصیبتم خودم برای دیدن شما حجاب می شوم همیشه از گناه بی شمار خویش غافلم ولی فریب خورده ی کمی ثواب می شوم توکلم بدون یاد تو ضعیف می شود تو را ز یاد می برم پر اضطراب می شوم برای تحبس الدعا شده کمی دعا کنید اگر مرا دعا کنید، مستجاب می شوم به گنبد علی قسم اگر به من نجف دهی تُرابِ پای زائران بوتراب می شوم کنار دیگران به خود چقدر فخر می کنم برای روضه آمدن که انتخاب می شوم چهل شبانه روز خرج حاجتم نمی کنم دو بیت روضه خوانِ اصغر و رباب می شوم¹ بس است سینه ی مرا چقدر چنگ می زنی؟! بس است اصغرم که از خجالت آب می شوم عزیز تشنه ام کمی به مادرت نگاه کن ببین چگونه از غریبی ات کباب می شوم ۱. آیت الله حق شناس رحمة الله علیه می فرمودند: "یکبار در حین خواندن زیارت عاشورای چهل روزه مشکلی پیش آمد و نتوانستم آن را بجا آورم. برای همین خیلی ناراحت شدم و به اباعبدالله(علیه السلام) متوسل شدم، ناگهان دیدم آقا تشریف آوردند و فرمودند: آمیرزا عبدالکریم چه شده است. ایشان قضیه را عرض کرده بودند. آقا فرمودند: حق شناس چرا به علی اصغر ما متوسل نمی شوی؟ مگر شما علی اصغر ندارید؟ آقای حق شناس هم در خواب عرض کرده بود که آقا صبر کنید روضه خوان صدا کنم. امام فرمودند نمیخواهد روضه خوان بگویید، خودت روضه علی اصغر را بخوان" @aleyasein
گمان مدار كه چون سنگ خاره ايم همه كه در غم تو دلي پر شراره ايم همه چراغ هم به شب ما نمي زند سوسو كه آسمان بدون ستاره ايم همه در اين دو ماه عزا بيشتر ز هر ماهي به انتظار طلوعي دوباره ايم همه خودت به ما سمت نوكري عطا كردي وگرنه بي تو كه ما هيچ كاره ايم همه به عشق جد تو فرياد ميزنيم حسين اذان عشق، سر هر مناره ايم همه براي آنكه دلت را بياوريم به دست ميان روضه پي راه چاره ايم همه چه راه چاره اي امشب به پيش ديده ي ماست دخيل بسته ي يك گاهواره ايم همه بيا و روضه بخوان صبح و شام مثل رباب بخوان كه منتظر يك اشاره ايم همه دم غروب شبيه رباب غمگينِ ربودن بدن شيرخواره ايم همه @aleyasein
آقا دلت می آید از جان سیر باشم از این زمانه اینقدر دلگیر باشم آقا دلت می آید از تو دور باشم مثل اسیری بسته بر زنجیر باشم اصلاً نمیخواهم زمانی که میایی افتاده باشم کنج خانه، پیر باشم اصلاً نمیخواهم که باشم وَ برایت مثل کسی که می شود پاگیر باشم اصلاً نمی خواهم که در راه وصالت من باعث و بانی این تاخیر باشم!!! کم‌کم که این پیری وجودم را گرفته ننگ است تازه درپی تغییر باشم آقا قسم به مادرت، بهر ظهورت نگذار که اینقدر بی تاثیر باشم باید برای اینکه دستم را بگیری از گریه کن های گلو و تیر باشم جان رباب از نوکرت رو برنگردان آقا قسم به مادرت رو برنگردان @aleyasein
من علی اصغرم و تیغ اگر بردارم در وجودم سکنات علی اکبر دارم نسبِ هاشمی ام کار خودش را کرده جگر حمزه ، دلِ فاتح خیبر دارم سِنِّ کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست کوچک اما اثرِ مالک اشتر دارم همه کردند سر و جان به فدای پدرم کسر شأن است ببینند که من سر ، دارم در سپاهی که عمویم شده فرماندهء آن حکم جانبازی و سربازیِ لشگر دارم من ز نسل علی ام که زرهش پشت نداشت حرمله کمتر از آنست زره بردارم از سرِ نی به سرِ عمه شوم سایۀ سر ارثِ غیرت ز ابالفضل دلاور دارم کوفه و شام بترسید که من در رگ خود خونِ قتّالِ عرب حضرت حیدر دارم هاشمیّون همگی مادری اند ومن هم هر چه دارم همه از دامنِ مادر دارم گرچه افتاده ام از شیر به تیرِ سه پری جگری با جگر شیر برابر دارم کاشکی عمه به خیمه ببرد مادر را که نبیند اثرِ تیر به حنجر دارم @aleyasein
علیه‌السلام 🔹دو راهی🔹 این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است یعنی تمام شعرم اسیر دو راهی است این واژه‌های تب‌زده غرق تلاطم‌اند در های و هوی تشنگی و العطش گم‌اند باید ز هرم آه دلی شعله ور کنیم با چلچراغ اشک شبی را سحر کنیم باید دخیل دل به پر جبرئیل بست آری به قلب معرکه باید سفر کنیم پس از کدام حادثه باید شروع کرد پس از کدام واقعه صرف نظر کنیم میدان پر از صدای کف و طبل و هلهله است خیمه اسیر شیون و آشوب و ولوله است آرام دیدهٔ تری از دست می‌رود صبر و قرار مادری از دست می‌رود بی‌تاب می شود ز تلظی اصغرش با دیدن کبودی لب‌های پرپرش در مشک‌های تشنه نَمی هم نمانده است آبی به غیر اشک دمادم نمانده است این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است بانوی دل شکسته اسیر دو راهی است ماتم گرفته کودکش آخر چه می‌شود لب‌های خشک سورهٔ کوثر چه می‌شود یک جرعه آب گرچه دگر در خیام نیست او را توان خواهش آب از امام نیست با دست عمه هر گرهی باز می‌شود قلب علی هواییِ پرواز می‌شود تا عرش دست‌های پدر پر کشیده تا ... تا قلّه‌های عشق و شهادت رسیده تا ـ محشر به پا کند همه جا با صدای خود این بار با صدای رجز گریه‌های خود اما سپاه کوفه جوابش شنیدنی‌ست تصویر آب دادن این غنچه دیدنی‌ست چشمان تیر محو سیپیدی حنجرش رحمی کند خدا به دل خون مادرش ای وای التهاب سه‌شعبه چه می‌کند؟ با این گلو شتاب سه‌شعبه چه می‌کند؟ تیری که روی دست پدر کرد پرپرش حالا دخیل بسته به رگ‌های حنجرش این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است حالا امام خسته اسیر دو راهی است این گونه عاقبت پسر از دست می رود بیرون کشد سه‌شعبه سر از دست می رود «یک گام رو به پیش و یکی رو به پس رود حالا مردد است به سوی چه کس رود» دیده میان قلب حرم اضطراب را دیده کنار خیمه غروب رباب را دیدند پشت خیمه پدر قبر می‌کند قبری برای این دل بی‌صبر می‌کند اما چگونه خاک بریزد بر این گلو بر چشم‌های بی‌رمق و نیمه باز او بهتر که پشت خیمه‌ای آرام خفته است بهتر که آیه‌های نحیفش نهفته است بر مصحف تنش که جسارت نمی‌شود این سوره عصر واقعه غارت نمی‌شود دیگر به شام شوم تماشا نمی‌رود دیگر سرش به نیزهٔ اعدا نمی‌رود تا شام و کوفه همسفر آفتاب نیست بر نیزه‌ها مقابل چشم رباب نیست این اشک‌های سر زده خواهی نخواهی است شاعر هنوز هم به سر این دو راهی است گفتند که نیامده دشمن به سوی او سرنیزه‌ای نبوده پی جستجوی او اما چه کرد کینهٔ این قوم با تنش شد سینهٔ شکستهٔ ارباب مدفنش * ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در باب محل دفن پیکر مطهر حضرت علی اصغر علیه‌السلام در مقاتل اختلاف نظر وجود دارد. اما با توجه به شواهد و قرائنی که وجود دارد و همین طور با تکیه به نظر علما در دوران مختلف تاریخی، قول ذکر شده بر سایر اقوال رجحان دارد. @aleyasein
تا از افق جمال حسین آفتاب کرد سنگ سیاه جان مرا دُرّ ناب کرد من کال بودم و نرسیده به بزم عشق دست حسین قوره ی دل را شراب کرد اینکه حسین خواند مرا نوکر خودش در حق من بدون تعارف ثواب کرد روزی خیال تشنگی اش از سرم گذشت لب های خشک او جگرم را کباب کرد سقا کنار علقمه از غصه آب شد از بس سکینه پیش عمو آب آب کرد می دانی از چه ولوله افتاد در حرم؟ بغض رباب حال حرم را خراب کرد گهواره، طفل، تیر‌سه‌شعبه، رباب، آب با شیعه هر چه کرد غم این رباب کرد اصلاً برای تشنگی شیعیان حسین رو زد به آب، حرمله او را جواب کرد @aleyasein
زخم را اینبار بر قلب پدر می‌خواستند مادر بی تاب را بی تاب تر می‌خواستند این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت که برایش تیر انداز قَدَر می‌خواستند دشمن نام علی بودند... ورنه چله ها تیرشان تک شعبه هم میشد اگر می‌خواستند تیغ های ظالم بی رحم، خون می ریختند نیزه های وحشی خونخوار، سر می‌خواستند از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد گرچه او را کودکی بی بال و پر می‌خواستند @aleyasein
آن قدر لب تشنه و معصوم بود گریه هم می کرد نامفهوم بود صورتی کوچک شبیه غنچه داشت استخوانش نرم مثل موم بود مادرش از تشنگی شیری نداشت در میان خیمه ها مغموم بود جان به قربان غریبی حسین از دو قطره آب هم محروم بود آب را بستن به روی کودکان در کدام آیین و دین مرسوم بود؟! شد از این کودک تلظی کردنش سهم بابایی که خود مظلوم بود با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن در میان کفر هم مذموم بود بین دستش یک طرف جسم علی یک طرف هم صورت و حلقوم بود گوش تا گوش علی پاشیده شد چون به جرم عاشقی محکوم بود *** عصر عاشورا رسید و صحبت از نبش قبر کودکی معصوم بود پیش چشم مادرش رأس علی لا به لای نیزه ها معلوم بود @aleyasein
فریاد و ناله داشت ز شب تا سحر رباب چشمش شده پیاله ی خون جگر رباب تازه عروس خانه مولا چه پیر شد قدش خمیده است ز داغ پسر رباب با گریه رباب همه گریه می کنند... آتش زده به جان همه با شرر رباب زینب به گریه گفت عزیزم دگر بس است تو گریه می کنی چه کند این پدر رباب؟ در خیمه ی رباب دگر قحط آب نیست... اینجا فرات ساخته با چشم تر رباب یک لحظه از نگاه علی دل نمی کند نیزه جلو جلو رود و پشت سر رباب @aleyasein
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است "و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است گريستم كه مشرف شوم به پابوست بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است رسيده است شب اكبر و زمان نماز براي من چقدر لحظه اذان سخت است و روضه را پدر يك شهيد مي فهمد چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است مرا زيارت پايين پا مبر امشب چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است @aleyasein
می چکد خونِ جگر هرشب به دامانِ شما وای میمیرم من از حالِ پریشانِ شما گریه هایم،بعد از این هم آبرو داری کنید اشک‌هایِ چشمِ من جانِ من و جانِ شما چای میریزم من اینجا قند می گیرم به دست نوکری خوب است تنها پیشِ مهمانِ شما روضه هایِ تو گناهان مرا با اشک شُست خیس می گردم فقط در زیرِ بارانِ شما در نجف یا کربلا یا سامرا یا مشهدیم ما که می چرخیم هر جا سمتِ ایوانِ شما از سرِ ما هم زیادی هست لطفِ مادرت رفته بر زهرا یقیناً طرزِ احسانِ شما عمه ی سادات در این خیمه راهم داده است تا که باشم مرحَمِ چاکِ گریبانِ شما روضه خوان چیزی نگفت و های هایت شد شروع می‌بَرَد ما را کجا اینبار طوفان شما @aleyasein
هرشب نسیم اشکِ مرا در بیاورد تا عطرِ آن عبایِ معطر بیاورد خاکی شده است شانه‌ی تو تا برایِ ما قدری از آن عبایِ مطهر بیاورد هرشب کنارِ روضه‌ای از تو گداختیم هر ناله از تو داغِ مُکرر بیاورد ما گریه می‌کنیم بیایی و دستِ تو سنگی برای تُربَتِ مادر بیاورد سر پیشِ این و آن نکنم خَم،تمامِ عمر ارباب رزق خانه‌ی نوکر بیاورد اجرِ تمامِ زحمت ما را حسین داد هنگامِ مرگ چند برابر بیاورد پای حدیث منبر واعظ نشین که بُرد آنکس که دل به مجلس و منبر بیاورد ما دیده ایم لطف امامِ رئوف را از مشهدش به روضه کبوتر بیاورد شد شام هشتم جگرت سوخت،تاحرم بابا چگونه اینهمه اکبر بیاورد ما داد می زنیم برایِ دلِ شما داغِ حسین دادِ تو را در بیاورد @aleyasein
بوی سيبِ حرم از سمتِ سحر می‌آيد قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر می‌آيد روز و شب كارِ شما گريه شده می‌دانم باز از دامنتان بویِ جگر می‌آيد كاشكی قدر بدانيم جوانی‌ها را زود بر شاخه در اين فصل ثمر می‌آيد تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان مادرت دست شكسته به كمر می‌آيد روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است هركه در سايه ی اين بيرق اگر می‌آيد می‌رسد جمعه ای و پيشِ تو دَم می‌گيريم عاقبت غُربتِ اين جمع به سر می‌آيد تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما مادرِ سينه زنان زود زِ در می‌آيد كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود رنگِ مشكی به كفن هم چقدر می‌آيد علت اول دیوانگی ماست حسین باز از مستیِ ديوانه خبر می‌آيد @aleyasein
شکوه صبر را وقتی نشان داد که اذن رفتنت را بی‌امان داد تو رفتی و همه فهمیده بودند که در راه خدا باید جوان داد #یوسف_رحیمی ☑️ @aleyasein
آخر امام شیعیان می آیی از راه ای ماهِ از دیده نهان می آیی از راه از این سفر محض دعای بی قراران ای مهدیِ صاحب زمان می آیی از راه تا که بخوانی بر فرازِ بام کعبه نام علی را در اذان می آیی از راه در هیبتت از حیدر و در چهره ی خود از مادرت داری نشان می آیی از راه تا که بگیری انتقام عمه ات را از کوفیان و شامیان می آیی از راه با ذوالفقار از پای کعبه سمتِ شامات پای ضریح عمه جان می آیی از راه تو وعده دادی که بیایی حتم دارم روزِ قرارِ عاشقان می آیی از راه آقا کجایی تا کمی روضه بخوانی؟ یک صبح جمعه روضه خوان می آیی از راه حس می کنم با نوحۀ معروفِ عباس : ... " ای ساقیِ لب تشنگان " می آیی از راه @aleyasein
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايی از جاده های روشن فردا بيايی دوری تو بغضی نشانده در گلويم ای كاش ميشد يا بميرم يا بيايی دارد توسل میکند چشمان خیسم ای حاجت روز و شب دنیا بیایی پیچیده شد کار تمام شیعیانت باید برای رفع مشکل ها بیایی ديشب دعا كردم برای ديدن تو دیشب غزل گفتم رديفش با بيايی امشب دخيلم برعموجانت اباالفضل شايد ميان روضه ی سقّا بيايی در انتظار تو تمام لحظه ها را آقا نگاهم مانده بر در تا بيایی @aleyasein
به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح شعار صبح ظهور تو یالثارات است به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح به اشک چشم محبان سیدالشهدا که ریخت در غم جدّت ، بیا اباصالح هنوز خون گلوی حسین می جوشد به حُرمت دَم جدّت ، بیا اباصالح چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است به اشک نم نم جدّت ، بیا اباصالح به لحظه ای که به زانو ، کشان کشان آمد کنار علقمه ، جدّت ، بیا اباصالح نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید به قامت خم جدّت ، بیا اباصالح قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا به ذبح اعظم جدّت ، بیا اباصالح به جا به جا شدن آیه های یک سوره به جسم در هم جدّت ، بیا اباصالح یکی لباس تنش برده و یکی دیگر ربوده خاتم جدّت ، بیا اباصالح دعای آخر او در میان گودالی نموده زَمـزَمه جدّت : بیا اباصالح @aleyasein
می‌شود هر روز اشکم در عزایت بیشتر سوختم از روضه ات از های هایَت بیشتر می‌روم دنبالت اما از حرمهای شما می‌رود تا کربلایت ردِ پایت بیشتر از عبادت هم مهمتر این اطاعت کردن است می‌دهم سر را ولی دل را برایت بیشتر میزنم بر سینه شاید که شبیهِ تو شوم می‌نشیند بر کبودی بوسه هایت بیشتر دستگاهِ لاف بسیار است اما مَرد کو غیرتم من را نگه دارد به پایت بیشتر تا که میاُفتی به یاد مَشک و دست و علقمه باز می گیرد دلت اما صدایت بیشتر تا که می‌آید رَجزهایِ عمویت بر لبم می شود سهمِ من از دستِ دعایت بیشتر تو هم از ایل و تبارت خوش قد و بالا تری رفته آری بر عمویت شانه هایت بیشتر شام های قبل شاید،حتماً امشب می‌رسی می‌رسد از هر شبی عطرِ عبایت بیشتر @aleyasein
شبيهِ چشمِ شما چـشم‌هایِ تـر دارد کَسی كه خاکِ حسينيه را به سر دارد تو گريه كردی و شد سُرخ چهره فهميدم كه وقتِ روضه‌ی تـو اشک هم جگر دارد خدا به رویِ من و تـو حساب وا كـرده كه گريـه‌ای بكنيم و حـساب بـردارد هـوای امشبمان فـرق می‌كند انـگار نشسته مـادری و دست بـر كمـر دارد حسين روز و شبـم را گرفته می‌دانم بـرایِ عاشقی‌ام عـقل دردسـر دارد فقط به تـربتِ اربـاب سجده می‌چسبد هميشه سجـده‌ی مـا مـزّه‌یِ دگر دارد مـرا حوالـه نمودند خاکِ پـا ببـرم هـزار شُكر كه ايـن خيمه رُفتگر دارد ميـانِ روضه نشستيم و عـاشقی می‌گفت بـخوان دعای فـرج را دعـا اثر دارد كسی كه داغِ بـرادر كشيـده می‌دانـد كــه رویِ قـوَّتِ زانویِ او اثـر دارد چـقـدر روضه‌ی نـا گفته در گلو داريم بيا بـه مجلسمان روضه‌یِ عمـو داريـم @aleyasein
هر قدر می‌خواهد این دل، این دلِ تنها تو را در عوض هرگز نمی‌خواهد دمی دنیا تو را ! خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان جست و جو باید كند در سینه‌ی صحرا تو را تو خودت مشتاق هستی میهمانِ ما شوی لیک می‌راند گناه از خانه‌های ما تو را ناله‌ی آقا بیایِ ما كجا، آن ناله‌ای كه زده در بینِ آن دیوار و در، زهرا تو را روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را گرچه می‌گویند هستی در تمامِ روضه‌ها بیشتر حس می‌كنم در روضه‌ی سقّا تو را دست‌هایم را دخیلِ دستِ آقایی كنم كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را با دَمِ "ای ساقی لب‌تشنگان" خواهیم خواند در عزایِ ساقیِ لب‌تشنگان، آقا تو را @aleyasein
گم کرده دل طریق رسیدن به یار را باید سپرد دست خود یار کار را افتاده‌ام ز چشم تو یا رفته‌ام ز یاد یک‌دم تفقّدی، بنگر حال زار را ای ترجمان عزّت حقّ، منجی زمان ای معنی حیات طیّبه این روزگار را کی می‌رسی که فصل غم از یادها رود دل منتظـر بـه ره کـه ببیند بهار را من بی‌هوای عشق تو بر باد می‌شوم براین خزان‌زده برسان برگ و بار را ما را مدینه همره خود بَر به سوی یاس بر عاشقان خسته نشان ده مزار را هرجا که ذکر روضه‌ی عباس می‌شود می‌آوری به مجلسش دل بر غم دچار را چون میثمم هماره دم از عشق می زنم عمریست می‌کشم به سرِ شانه دار را @aleyasein
ما از دعای خیر به هیئت رسیده‌ایم از دولتِ حسین به عزت رسیده‌ایم هیئت تمام زندگی ما غریب‌هاست با پرچم حسین به قدرت رسیده‌ایم این پای منبر است همان قبة‌الحسین اینجا هزار بار به حاجت رسیده‌ایم زهرای مرضیه است دعاگوی مستمع وقتی که ما به اوج مصیبت رسیده‌ایم در حسرتِ تباکیِ با ما، ملائکند پیداست ما به بام سعادت رسیده‌ایم چون عمرمان گذشت بمانیم گریه‌کن مثل حبیب اگر به شهادت رسیده‌ایم تا روز حشر دیده اگر با حسین ماند پس بی‌حساب تا به قیامت رسیده‌ایم هر روز با حسین دوباره تولّدیست بارید اشک و ما به طهارت رسیده‌ایم با یک سلام پاک شود هر گناهکار ما خود به این مقام و فضیلت رسیده‌ایم با این حیات طیبه عمری‌ست دل‌خوشیم یعنی به اوج شادی و بهجت رسیده‌ایم با چه زبان ز گریه بگوییم با شما با گریه بر حسین به جنّت رسیده‌ایم بس چشمان به اشک عزا شستشو شده در فتنه‌ها به درک بصیرت رسیده‌ایم لازم نبود خُدعه‌گران موعظه کنند عمری‌ست ما به حکم ولایت رسیده‌ایم وقتی برای قافله‌اش گریه می‌کنیم انگار که به یاریِ عترت رسیده‌ایم شد بارها امام زمان هم‌نشین‌مان در روضه‌ها به محضر حضرت رسیده‌ایم @aleyasein
تو زائر هر روز و شب کرببلایی عمری‌ست عزادار یل عهد و وفایی مشک از غم دست و علم چشم ببارد برگرد که تو منتقم آل عبایی کی قرار تو و عمو باشد مه و آیینه روبرو باشد کف‌العباس حول و حوش غروب نرود یادتان، بگو باشد @aleyasein
خود را مقیم وادی احساس می کنم دل را خمار بوی گل یاس می کنم تا نام پاک ساقی لب تشنه می برم بوی تو را به میکده احساس می کنم تا وا کنی دگر گرهِ کورِ کارِ من... خود را دخیل حضرت عباس می کنم اشكي كه داده اي به دو دنيا نمي دهم کی اعتنا به گوهر و الماس مي كنم؟ تا که بیایی از سفر ای باغبان عشق یاد گل شکسته قد از داس می کنم امشب برای خواندنِ این روضه های سخت آقا ببخش این همه وسواس می کنم! دست بریده بود و علم بود و مشک بود قد خمیده بود و حرم بود و اشک بود @aleyasein
رفته امیر لشکرش را پس بگیرد از کوفیان آب آورش را پس بگیرد رفته بگوید تشنگی ها برطرف شد تا حرف های دخترش را پس بگیرد یک دستش اکبر بود که کشتند او را باید که دست دیگرش را پس بگیرد از مشک باید آبروی رفته اش را از تیر ها چشم ترش را پس بگیرد زینب پریشان است , بی دستان عباس حالا چگونه معجرش را پس بگیرد ؟ @aleyasein
دیگر میان خیمه صفایی نمانده است جز حال گریه حال و هوایی نمانده است از صبح تا غروب صدایم گرفته است دیگر برام سوز صدایی نمانده است دار و ندار من همه با هم فدا شدند دیگر برای خیمه، فدایی نمانده است درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم قدم شکسته است... عصایی نمانده است باید چه کرد با بدن پاره پاره ات وقتی میان خیمه عبایی نمانده است بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟! در فکر غارت اند، حیایی نمانده است از بس که تیرها بدنت را گرفته اند یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم دیگر عموی عقده گشایی نمانده است عباس جان همیشه علمدار من شدی هر کس شهید شد تو مددکار من شدی با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟! داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام خسته شدم، سرم به خدا درد می کند از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم تا علقمه خمیده خمیده دویده ام خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام مانند مصحف است دو دستت برای من با احترام روی دو چشمم کشیده ام دیگر نفس نمانده برایم بلند شو رحمی نما به آه بریده بریده ام خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن مانند آب مشک تو من هم چکیده ام تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟ آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟ ضرب عمود فرق سرت را شکافته آثار سجده ی سحرت را شکافته فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک تیغی حسود بال و پرت را شکافته آبی نخورده ای و همین با وفایی ات لب های خشک و شعله ورت را شکافته از خنده های حرمله معلوم می شود تیرش نگاه چون قمرت را شکافته دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد از بس که تیرها کمرت را شکافته تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است دشمن اگر که مشک ترت را شکافته ای وای از قساوت این نیزه دار پست مابین خاک و خون جگرت را شکافته این نور فاطمه است که در بین علقمه گرد و غبار دور و برت را شکافته شکر خدا که ام بنین علقمه نبود بالا سرت کنار من و فاطمه نبود @aleyasein