eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
795 ویدیو
70 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
رزمندگان لشگر 10 20 بهمن 1364 ✍️✍️✍️ راوی: اولین قایقی بودیم که از عرایض(نهری که از اروند منشعب میشود)وارد اروند رود شدیم .زیر آتش خودی و دشمن حرکت به کندی صورت میگرفت.داخل قایق ، دیدم که همان شب هم شهید شد شروع کرد ترانه های کوچه باغی خوندن و بشکن زدن ...من ناراحت شدم و به احمد اعتراض کردم که ذکر بگو . امشب شب این کارها نیست. او به حالت استهزاء به من گفت : بیچاره علی !!!! دارند من رو میبرند..اما من نمیخوام برم و دوست دارم بمونم و کار کنم .. این جمله خیلی من رو تکان داد ..به ساحل جزیره رسیدیم اما چند متر مونده بود به علت موانعی که داخل آب بود . نمیگذاشت قایق جلو برود..همه داخل آب پریدیم و تا سینه داخل آب فرو رفتیم و تمام لباسهای ما خیس شد و همزمان بارش باران شدیدی هم شروع شد.. از معبری که (ع) باز کرده بودند عبور کردیم و داخل کانال که غواصهای خط شکن ساعتی قبل پاکسازی کرده بودند شدیم و درگیری ما با دشمن شروع شد من با خودم ۲۰ تا نارنجک برده بودم و یکی یکی سنگرها رو پاکسازی میکردیم و جلو میرفتیم تا خود صبح با عراقیها درگیر بودیم، خیلی خسته بودیم، نماز صبح را که خواندیم به محمود عطایی و دوستان دیگر گفتم بیایید برویم داخل سنگر عراقیها آتش روشن کنیم گرم شویم و استراحت کنیم تا لباسهایمان هم که خیس خالی بود خشک بشود. رفتیم داخل سنگر، یک جنازه دشمن بعثی داخل سنگر بود که بو گرفته بود، جنازه را بیرون انداختیم و همان جا خوابیدیم. یک دفعه به ذهنم رسید تا به بچه هایی که بیرون هستند بگویم حواسشان جمع باشد تا کسی نیاید نارنجک بیندازد به داخل سنگر! هوا روشن شده بود که شنیدم کسی دارد صدا می زند: بزنم؟ بزنم؟ بزنم؟ من از سنگر پریدم بیرون گفتم چی رو بزنی؟ نگاه کردم دیدم 25 متر، 30 متر آنطرف تر لای نی ها و چولانها یک عراقی پیراهن سفید درآورده و به علامت تسلیم تکان می دهد. گفتم تعال تعال! دیدم حدود بیست نفر عراقی پشت سر هم آمدند بیرون. بهشان گفتم ارفع یدک! (دستها بالا) اما گوش نکردند. پای دو نفرشان هم مجروح بود و خونریزی داشت و در آن گل ولای همه جا را خونی کرده بود، با دست اشاره کردم که اینها را کول کنید اما بازهم گوش نکردند. من صبر کردم همه که ازم گذشتند ، دستم را گذاشتم روی ماشه و رگبار هوایی زدم، فکر کردند من بسمت آنها تیراندازی کردم، لذا خودشان را زدند زمین داخل گل ها و یواش سرشان را آوردند بالا و من دوباره گفتم ارفع یدک! گفتند نعم نعم! بعد با دست اشاره کردم این دوتا مجروح را هم کول کنید، گفتند نعم نعم! و کول کردند آوردند داخل کانال. در کانال یکی از بچه ها به اینها تندی کرد و فریادی کشید. به او گفتم چرا به اینها تندی میکنی، بهترین کار اینست که بهشان آب و شیرینی بدهیم. آن موقع برای ما از این شیرینی های کرمانی آورده بودند، با آب و شیرینی از اون ها پذیرایی کردیم. یکی از آنها تا این رفتار ما را دید، زد زیر گریه، چه گریه ای می کرد، به پهنای صورت اشک می ریخت و فریاد می زد و می گفت من فهمیدم اسلام اینجاست، اسلام اینجاست… بعد به ما گفت اجازه می دهید بروم دوستان دیگرم را هم از لای چولانها بیاورم؟ این یک نفر می رفت لای نیزارها صدا می زد احمد محمود حسن و هر دفعه یکی دونفر با خودش می آورد، تا 20 نفر رفت برای ما اسیر آورد… @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 بیمارستان خرمشهر شهید احمد امینی با بادگیر سبز مداح شهید داوود دهقانی با بادگیر آبی دکتر علی زاکانی- حاج محمد تیموری- محمود عطایی- محمد زمانی و... در حال انتقالی به پشت جبهه @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔴 پیکر پاک و مطهر شهید والا مقام فرزند مختار بعد از 39 سال شناسایی شد شهید یونس یوسف زاده مسعود از رزمندگان لشکر10حضرت سید الشهداء(ع) که درعملیات خیبر در تاریخ 4 اسفند 1362به شهادت رسیده بود در تفحص های جدید شناسایی شد. ✅ گردان عاشورای تیپ سیدالشهداء(ع) به فرماندهی سردار جانباز حاج عباس قهرودی ، که عمده نفرات آن از پاسداران آموزش دیده بودند در روزهای آغازین در به دشمن بعثی یورش برد و تعدادی از رزمندگان این گردان به شهادت رسیده و پیکر مطهرشان در صحنه ی نبرد برجای ماند. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 🔶 حاج محمود عطایی داخل کانال از جبهه صدای ربنا می آید آوای خوش خدا خدا می آید این تصاویر توسط گروه روایت فتح در صبح روز 21 بهمن در جزیره ام الرصاص در جمع رزمندگان خط شکن لشگر10 ضبط شده است. @alvaresinchannel
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨مراسم پنجمین سالگرد شهادت «شهید محمد حسین حدادیان» 🎙سخنران: حجت السلام حاج مصطفی کرمی 🎙مداح: حاج حمید دادوندی 🎙شاعر آئینی: برادر محمد رسولی با اجرای برادر سید ایمان یار احمدی 🗓️پنج شنبه ۲۷ بهمن ماه ⏰۱۵:۳۰ تا ۱۷ 📍آستان مقدس امام زاده علی اکبر(ع) چیذر
🔶‏«مردی از جنس علی» را در بازار اندروید ببینید: ✅ سرگذشت زندگی سردار جانشین لشگر 10 سیدالشهداء(ع) بصورت اپلیکیشن در کافه بازار به آدرس زیر موجود است http://cafebazaar.ir/app/?id=com.shaahhid.kalhor&ref=share ❇️ @alvaresinchannel
☑️ رزمنده تخریبچی مرحوم الله وردی محسنی فرمانده گردان والفجر تخریب لشگر 27 در عملیات والفجر مقدماتی بود که هفته پیش به همسنگران شهیدش پیوست. @alvaresinchannel
تصویر خسته و غمدیده سردار شهید فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10 روز21 بهمن 64 در ساحل جزیره ام الرصاص @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🍃🌷 اومد یک عده رو جدا کرد و به گردان ها برای عملیات فرستاد و من جا موندم.🌷🍃 فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع) 🍃🌷 ✍🏿✍🏿 راوی : مرحوم رفتم داخل برای نماز صبح. هنوز تا نماز صبح خیلی مونده بود.مشغول نوافل شدم. دیدم از کنار چادر صدای گریه میاد با خودم گفتم بچه ها مشغول نماز شب هستند و حال خوبی دارند. چند دقیقه ای گذشت دیدم صدای گریه بلندتر و بلند تر شد. گوش هام رو تیز کردم بشنوم صاجب گریه چی میگه اما کلمه هاش بریده بریده بود و من هیچی نفهمیدم. از من سن و سالی گذشته بود و این بچه ها در حکم بچه های خودم بودند. گریه این نوجون من رو بی تاب کرد و رفتم کنارش نشستم. گفتم پسر عزیزم مشکلی داری اینجور ناله و ضجه میزنی؟؟؟؟ دلت برای خانواده ات تنگ شده؟ پول میخواهی ؟؟؟ کسی ناراحتت کرده؟ به من بگو تو که با ناله هات دل منو آب کردی!!! سنی هم نداری که بگم برای گناهات گریه میکنی.. بگو چی شده... سرش رو بالا آورد و در حالیکه صورت پر از اشکش رو به من نشان میداد ...گفت: حاج آقا...از تهران که اعزام شدم از خدا خواستم که این بار دیگه شهید بشم.. اما امروز اومد یک عده رو جدا کرد و به گردان ها برای عملیات فرستاد و من جا موندم. دارم گریه میکنم برای بی لیاقتی خودم. من چکار کردم که برادر عبدالله به من اجازه شرکت در عملیات رو نداد. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 گردان قمر بنی هاشم علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار به آب افتادیم... _اطلاعات و جلو میرفتند و من و پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل رسید حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله رو بزن توی دریچه سنگر تیربار.. من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم... گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن... تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند.... قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ... وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...... سید...چی شد... بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود.... هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم . توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک... مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه و و مورد اصابت قرار گرفتند .... صدای میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین.... وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا که گونه سمت چپش گود رفته بود... یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود..... چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ... .سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش ..... هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده . گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1 @alvaresinchannel