eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
941 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
742 ویدیو
67 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخیر روزهایی که باشهدامیرفتیم پابوس سال های دفاع مقدس بعدازهر عملیات به پابوس امام رضا(ع)میرفتیم 🔶 تابستان سال 1364بعدازعملیات عاشورای 3 با دودستگاه اتوبوس عازم مشهدشدیم از تهران یک کامیون بار زدیم که تعدادی چادر و پتو و لوازم مورد نیاز همراه بردیم و بعد از رسیدن به مشهد داخل پارک ملت مشهد چادرها رو برپا کردیم.مامورهای شهرداری اومدند و نگذاشتند اما ما تعدادمون زیاد بود. روزها میرفتیم زیارت و شب ها هوا که تاریک میشد توی پارک ملت جنگ و دعوا داشتیم. بعضی از جوون های مشهدی توی پارک بزن برقص میکردند و ما تحمل نداشتیم و دعوا مرافه میکردیم. چه روزهای خوبی بود مشهد هم که بودیم یه تعداد برای نگهبانی از چادرها میموندند تا مشکلی پیش نیاد. با اتوبوس نمیگذاشتند فاصله طولانی پارک ملت رو تا حرم بریم و مجبور بودیم 60 نفر جوان بریزیم بالای کامیون و زیارت امام رضا(ع) با اعمال شاقه بود. یاد همه ی اون بچه ها بخیر که تعدادی از اون ها در عملیات بعدی که والفجر8 بود شهید شدند. 🔴تصویر بالا برای اون سفر است و و مونده ان تا از چادرها مواظبت کنند. (جعفرطهماسبی) @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✅ به روایت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشگر25 پیک آمد و دیدم که نامه‌ای از آقا محسن، فرمانده کل سپاه آورده‌اند به همراه بسته‌ای که پرچم حرم علی‌بن موسی الرضا(ع) در آن بود. وقتی من در سنگرم پرچم را باز کردم، همان نصرت الهی که خدا به مومنانش وعده داده را به چشمم دیدم. یعنی خدا می‌خواست تا لحظات آخر ما را امتحان کند. آتش بی‌هنگام دشمن در همان لحظه شروع عملیات همه همان آزمایش الهی بود. به هر حال من نامه برادر محسن را باز کردم و دیدم که برایم نوشته که شما فردا این پرچم را بر بلندترین مناره مسجد در فاو به اهتزاز در بیاورید. حوالی ساعت 9 یا 10 صبح بود که من گفتم بچه‌ها پرچم علی‌بن موسی الرضا(ع) را آوردند و پرچم را بر بلندترین مناره شهر فاو که گلدسته‌ای فیروزه‌ای رنگ بود در مسجد شیعیان نصب کردیم @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اون هم 🔶 زمستان سال 63 بود و فقط 20 روز به شهادتش مونده بود توی حرم علی ابن موسی الرضا علیه السلام و پائین پای حضرت توی خودم بودم و داشتم زیارت میخوندم که بوی تندی به مشامم رسید و دست گرمی دستهام رو گرفت . دیدم مصطفی است و اون هم یک مفاتیح دستشه. خیال کردم اون هم اومده با همدیگه زیارت بخونیم .اما دیدم نه التماس دعا داره گفتم مصطفی خلوت ما رو با امام رضا(ع) به هم نزن گفت : بیا اینجا توی حرم امام رضا(ع) بشیم . اول یه خورده جا خوردم و نه و نو کردم اما هم از راه رسید و سه تایی با هم دست ها رو به هم دادیم و با نفس پاکش از روی مفاتیح شروع کرد به خوندن.. وَآخَيْتُكَ فِى اللهِ، وَصافَيْتُكَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُكَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَكُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِيآءَهُ وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ كُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفاعَةِ وَ اُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَ اَنْتَ مَعى . با تو در راه خدا برادر می شوم; با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش می گیرم; با تو در راه خدا دست می دهم و با خدا، ملایکه، کتابها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد می بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوی. و بعد گفت و من هم گفتم و باز خوند: اَسْقَطْتُ عَنْكَ جَميعَ حُقُوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعآءَ وَالزِّيارَةَ همه حقوق برادری را ساقط کردم جز شفاعت و دعا و زیارت، شهدا به قولشون عمل میکنند.. مصطفی عهد کرد که اگر از اهل بهشت و شفاعت شد و اجازه ورود به بهشت پیدا کرد داخل نشه مگر آنکه ما هم همراهش باشیم انشاءالله (راوی : جعفرطهماسبی) 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
ابوالفضل دهقان روز یازدهم فروردین سال 67 در اطراف دریاچه عراق با بمب شیمیایی دشمن مصدوم شد همه ی بچه هایی که اونجا بودند به فاصله چند ثانیه ویا چند دقیقه به شهادت رسیدند. و تنها بود که با گاز شیمیایی در دم شهید نشد. این شهید رو برای مدوا به در مشهد بردند. پدرش نقل میکرد که : شنیدم ابوالفضل مجروح شده و به مشهد بردن. رفتم مشهد و خیلی تلاش کردم تا پیداش کردم. چند روزی دکترا مشغول مداواش بودند. حالش خیلی خوب شده بود. درخواست کردم که به تهران منتقل بشه و ادامه درمان در تهران باشه. دکترها هم قبول کردند. مقدمات انتقالش رو پیگیری کردم و آماده رفتن شدیم ابوالفضل به من گفت: حالا که قراره بریم تهران شما برو زیارت امام رضا(ع) و برگرد تا با هم بریم من رفتم حرم.. وقتی برگشتم دیدم همه چیز به هم ریخته.. گفتند ابوالفضل توی کما رفته..و هرچه تلاش کردند نفسش بالا نیومد و دیگه به تهرون نرسید و ازآغوش به معراج رفت. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو فرشته الهی در ماه صفر 1403ما را ترک نمودند مادر مادر تخریبچی شهید علی اکبر نصیری مرداد ماه 1362 در عملیات والفجر2 از حاج عمران پرکشید و تخریبچی شهید حمید رضا علیپور هم را از شهر مهران در تیرماه 1365 گشود و آسمانی شد. عروج این دو فرشته الهی را به خانواده شهدای نصیری و علیپور تسلیت میگوییم. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
#دو_مادر دو فرشته الهی در ماه صفر 1403ما را ترک نمودند مادر #شهید_حمیدرضا_علیپور مادر #شهید_علی_اکبر
🌹مراسم ختم مادر گرانقدر امروز چهارشنبه۱۴شهریور ساعت ۱۶/۳۰تا۱۸ 🔷مسجد امام حسن عسکری (ع) شهرری- خیابان شهید غیوری-میدان شهید سیفی (صفاییه) @alvaresinchannel
یاد باد آن روزگاران یاد باد اواخر تابستان 1364- ساحل خزر از سمت راست فرماندن تخریب لشگر10 و شیخ کبیری @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 اواخر تابستان سال 64 و بعد از عملیات با رفتیم مشهد. شهید علی سیفی هم همراه ما اومد... البته اون موقع گردان ما نبود و در تهران مدرسه علمیه چیذر درس میخوند و شنید که ما مشهد میرویم همراه ما شد.... به بجهت علاقه ای که به هم داشتیم من و علی کنار هم در صندلی اتوبوس نشستیم و شهید سیفی خیلی خوش صحبت بود و تا مشهد برای هم خاطره گفتیم.... از شهید سیفی سوال کردم پدرت در قید حیات است...؟؟؟ گفت : بابام در ایام عملیات بیت المقدس عمرش رو داد به شما..با تعجب گفتم یعنی شهید شد و اون هم لبخند ملیحی زد و گفت نه اون ایام از دنیا رفت..... یکی از خاطراتی که شهید سیفی برای من تعریف کرد حکایت شفا پیدا نمودنش در بود.... گفت : در و فتح خرمشهر سخت مجروح شدم ترکش به پاهام و اطراف نخاعم اصابت کرده بود و دکترها گفته بودند بعد از این صدمات از کمر به پایین فلج خواهی شد.... قرار شد مجروحین رو برای زیارت امام هشتم ببرند و من هم توفیق زیارت پیدا کردم و در حرم ثامن الحجج(ع) حال خوشی به من دست داد و بعد از اون احساس کردم میتونم حرکت کنم و جابجا بشم.... مردم فهمیدن شفا گرفتم.... غوغایی شد از حال رفتم و بعدا فهمیدم مردم تکه های لباسم رو برای تبرک بردند... بنده دیده بودم شهید سیفی وقتی راه میرفت یک مقدار عدم تعادل داشت و حتی در رزم های شبانه فرمانده ما شهید زینال حسینی مواظبت میکرد..... با بچه های دزفولی لشگر 7 ولیعصر(ع) آشنا شده بود و اعزام قبل از شهادت به اون یگان رفته بود و آخرین باری که دیدمش اواخر دیماه 64 بود که در نماز جمعه دزفول توی صف نماز نشسته بود...توی یک صف بودیم اما از هم فاصله داشتیم.. از دور چشمم به یه چهره آشنا افتاد اون علی سیفی بود اما با عبا و عمامه.... من اون رو تا اون روز در لباس روحانیت ندیده بودم... هر دوی ما خیلی خوشحال شدیم و همدیگر رو در آغوش گرفتیم و بعد از نماز نهار رو با هم خوردیم و از هم جدا شدیم و بعدا شنیدم در شب عملیات والفجر8 در حالیکه با اون وضعیت پاهاش غواص بود و در اروند به شهادت میرسه.... یادش بخیر بنده مومن خدا بود مهربون بود در حد اعلی.. و وقتی رفتیم منزلشون... مادرش حکایتی گفت که بماند... مادرش با زبان ترکی گفت: به من گفتند این امانت ما دست شما مواظبش باش... جامونده از شهدا:جعفر طهماسبی @a;varesinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 پابوسی رزمنده های تخریبچی لشگر10 زمستان سال 1363 با بچه های تخریب لشگر10 رفتیم مشهد مشهد به شدت سرد بود به حدی که وضو میگرفتیم آب وضو یخ میزد توی کوچه عید گاه توی حسینیه ی جا گرفته بودیم خیلی سرد بود بخاری نفت نداشت بچه ها رفتند سپاه مشهد و با کلی التماس یه تعداد پتو گرفتند و بعد رفتیم توی شهر و با التماس که اینا بچه رزمنده هستند چند تا پیت نفت گرفتیم..... مجبور بودیم برای اینکه گرم بشیم دو تایی پتوها رو یکی کنیم و بریم زیر پتو... بچه های اکراه داشتند و میگفتند دو نفر زیر یک پتو مکروه است.... از همه بیشتر اعتراض داشت و شب ها به بهانه نماز شب خوندن پتو رو به دیگری میداد... من و زیر یه پتو میخوابیدیم خلاصه حکایتی داشت همه جوون بودند و آماده شهادت... و از همه جالب تر خریدن سوغات بچه ها بود یه عده توی بازار رضا دنبال عطر خریدن از سید جواد و انگشتر از مغازه هابودند شهید زعفری هم که حال و هوای روستایی داشت رفته بود توی عکاسی با گنبد و بارگاه و آهو عکس گرفته بود.. ✅ هم از راه رسید و دوتا عطر تیروز تند سه خط دار گرفته بود... و سی،چهل تا شیشه کوچیک... با حرارت میگفت این عطر تیروز سه خطه و اصل فرانسه است... یه عده رو هم به کار گرفت و این عطرها رو داخل شیشه کوچیک ها کردند و میگفت میخوام سوغاتی بدهم.. یادش بخیر.... شهید حاج عبدالله نوریان هم خودش با حاج خانوم اومده بود.. فقط ما یه بار توی صحن دیدیمش و امده بود دیدن پدرخانومش که اهل مشهد بودند.... شهید سید محمد زینال حسینی هم که با هواپیما اومده بود برای اعتراض به بعضی حرکات بچه ها که اون هم به خاطر سرما بود و بچه ها با هم شوخی میکردند قهر کرد و رفت و بعد از رفتن ایشون شهید مهوش محمدی خیلی گریه کرد که ما گناه کردیم و فرمانده ما از ما ناراحت شد و من دلداریش میدادم و بعضی وقت ها هم بهش میگفتم.. بسه دیگه... رفت که رفت... خووش اومد که رفت.... شهید زینال حسینی میگفت: از مصطفی مبینی توقع نداشتم که توی شوخی ها با شما همراه بشه.... حکایتی داشتیم در اون زیارت مشهد.... ✅ در این سفر زیارتی بود که امام رئوف اجازه داد ما کنار ضریحش دعای توسل بخونیم. درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام. اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند. و بعد از اون زیارت قرعه به نام شهید مصطفی مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در عملیات بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد. یادش بخیر.... جامونده از اون زیارت: جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
زمستان سال 1363 عکس بعد از خواندن دعای توسل کنار ضریح امام رضا(ع) بچه های تخریب لشگر10 شهیدان در تصویر از جلو شهیدان مجتبی زینال حسینی محسن علیپور امیر مسعود تابش حسن مهوش محمدی غلامرضا زعفری سید محمد زینال حسینی پیام پور رازقی حسین آزمایش این جوون خوش صورت هم شهید شده نامش رو نمیدونیم @alvaresinchannel
ایستگاه قطارمشهدزمستان۶۳ قبل از عملیات بدر ایستاده از سمت چپ شهیدان: اسدالله اللهیاری حسن مهوش محمدی پیام پوررازقی ناصر اربابیان مصطفی مبینی نشسته از سمت چپ شهیدان محسن علیپور سید اسماعیل موسوی رحمان میرزازاده صاحبعلی نباتی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁🍂 🍂 امشب شب جانفشانی مولاست شبی که خدا به واسطه علی (ع) بر ملائکه هفت آسمان مباهات کرد 🔷 لیلةُ المَبیت، شبی که امام علی(ع) برای حفظ جان پیامبر(ص) در بستر ایشان خوابید. مشرکان قصد داشتند در این شب، به خانه پیامبر حمله کنند و او را به قتل برسانند. امام علی(ع) در بستر ایشان خوابید و رسول خدا توانست به سمت یثرب هجرت کند. اولین روز زمان (ص) از مکه به مدینه است. شب اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت، یعنی درست زمانی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه رفت، مشرکان تصمیم داشتند، پیامبر(ص) را به قتل برسانند که در این شب امیرالمومنین(ع) در جای ایشان خوابید تا پیامبر از این توطئه جان سالم به در ببرد. این شب لیلةالمبیت نام گرفت. این واقعه در اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت که بعدا سال ۱ هجری قرار داد شد به وقوع پیوست. عمل حضرت علی (ع) در لیلةالمبیت یکی از فضائل امام علی علیه السلام است و در شأن آن آیه ۲۰۷ سوره بقره نازل شد. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.» @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. (امام خمینی ره) خدایی سلام الله علیها دارالشفاست حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی همه هستند مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم. از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند. اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره مخلص کلام اینکه تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند. اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹@alvaresinchannel