🌱قلم ، تاروپود کاغذ را میپیماید و ولادتت در خوشه های زمستان را به تصویر میکشد.
.
🌱#طلوع عاشقانه ات ، آغازی شد برای#عروج پلی دیگر به سوی خدا لابلای لایه های زندگی ات ، ذاکر #حسین شدی و قلبت در مسیر روضه های رمضان آرام گرفت.
.
🌱زندگی را در کنش و کاوش#عشق یافتی . در میانه نبرد ، معنا بخش دلیری و دلاوری شدی و راه و رسم زیستن را به اهل زمین آموختی.
.
🌱قلم ، وجودت را تمنا میکند تا بنویسد و بنوازد از شیرینی شهیدانه لحظه هایت ، و ترسیم کند محبتی را که در راه#حرم اندوخته بودی.
🌱بعد از#بیست بهار زندگانی ات ، اینبار#سوریه میزبان تو شد و «درعا» آوردگاه تکاپوی جسمت با خون ؛ هنگامی که روحت در ابدیت آرام میگرفت.
.
🌱دستمان را بگیر و دست آویزمان شو ؛ اهل زمین همچنان به آموزگاران عشق محتاجند ...
.
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
☀️ به مناسبت سالروز تولد
#شهید_علی_امرایی
.
📅تاریخ تولد: ۱۲ دی ۱۳۶۴
.
📅تاریخ شهادت: ۱ تیر ۱۳۹۴
.
📅تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۳۹۹
.
🥀مزار شهید :بهشت زهرا
.
#استوری_شهدایی #مدینه #گرافیست_الشهدا #مادر
"آنکس تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند!..."
.
🍃ای شهیدان...♡
شما خوب #شوق_پرواز را فهمیدید
و با پرواز بر بلندای آسمان،واژه ایی را آفریدید که بلندای آسمان در برابرش خجالت زده شد...
.
🍂شما درس#انقلاب را به ما آموختید
وما فرزندان همان انقلابیم،انقلابی که نورِ پروازِ شما چراغ آن را در دلهایمان روشن کرده،نوری که هرگز بی روشنی نمی ماندو راهی که تا همیشه ادامه دارد...
.
🍃ای شهیدان...♡
برای فرزندانتان دعا کنید،دعا کنید در این دنیا که دست و پاگیر دلها شده دست و پایمان جایی گیر نکند،که ماهم نوری باشیم در آسمان پر فروغ راه شما...✨
.
✍نویسنده:#فاطمه_زهرا_نقوی
.
🥀به مناسبت شهادت جمعی از فرماندهان نیروی هوایی
#شهید_منصور_ستاری #شهید_مصطفی_اردستانی
#شهید_سیدعلیرضا_یاسینی
و..
.
📅تاریخ شهادت: ۱۵ دی ۱۳۷۳
.
📅تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #فاطمیه #استوری_شهدایی #مدینه
🍃خانه، بوی خداحافظی می دهد، مدتی است بوی دود و هیزم سوخته مهمان خانه شده و صاحب خانه برای سفری که در پیش دارد آماده می شود😔
.
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد...
.
🍃حسین برای شفای مادر دعا می کند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو می گیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند می زند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش "اللهم عجل وفاتی سریعا " را زمزمه می کند🥺
.
🍃طعنه های مردم مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت می کردند و امروز می خواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن صورتش😞
.
🍃دلش از نامردی مردم #مدینه گرفته است. چه کسی می داند بر زهرا چه گذشته است که تمنا می کند:"یا علی غسلنی فی الیل، کفنی فی الیل دفنی فی الیل و لا تعلم احدا"
.
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه می کند. با دیدن در سوخته، غیرتش بغض می کند و با دیدن مسمار دلش می شکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت می سازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن می کند و به خاک می سپارد😭
.
🍃امان از دل علی که جز چاه کسی امانت دار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر می گریستند، دردتنهایی و درد سلام هایی که بی جواب ماند😓
.
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون
پرستوی زخمی علی پرزده تا آسمون🖤
.
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
.
🥀به مناسبت سالروز شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
.
📅تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍀ناگهان، نور تمام خانه را روشن میکند!!
گویی #ابالحسن، همه ے خورشید را به آغوش کشیده است...! خورشیدی که پرتوهایش آسمان شب را چون روز روشن کرده و از تلاءلو آن، ماه چون کودکی خجالت زده به آغوش ابر پناه برده است.
🍀مردم انگشتِ حیرت به دهان پچ پچ میکنند، مگر خورشید شباهنگام نیز می تابد!؟و همگی به دنبال سرچشمه این #نور عظیم از خانه های مسکوت خود روانه کوچه پس کوچه های تاریکِ #مدینه میشوند.
🍀چندکوچه آن طرف تر امّا، روح تازه ای به جانِ اهل خانه دمیده شده است.
روحی از جنس #خدا به جانِ نوزادی از دامان #فاطمه(س).
🍀لبخند شیرین لبهای پدر، شیرینی عسل را به سخره می گیرد و #شمس_الشموس غرق در چهره آسمانی پسر، زیر لب #الحمدالله تسبیح می کند، نوزاد می خندد و قند در دلِ پدر آب میشود و بار دیگر رضا، سر بر سجده رضایتش را به معبود عرضه میدارد🤗
🍀چه کسی میداند که خداوند از امشب، شیوه جدیدی از کرامت و بخشش را به عالمیان عرضه کرده است؟!
🍀کودکی سرشار از جود و کرامت و احسان. مگر فلسفه جواد نامیدنش چیزی جز جود و بخشش اوست؟!🙃
🍀خداوند راهِ کوتاهی از قلبها به درگاهش گشود!! راهی که انتهایش جز به اجابت ختم نمیشود و چه خوشبخت است آنکه راهِ ورودش به قلب #رضا،نامِ #جواد است...!🌺
🍀باب الجواد، راه ورود به #قلب توست. حاجت رواست، هرکه از این راه میرود.
#السّـــــلام_علیک_یا_جوادالائمه⚘
🍀اسمی گره گشا تر از اسم "جواد" نیست، پایان هرچه خواستم از او "نداد" نیست، بین تمام صحن و سراها،طلوع صبح، جایی به باصفایی "#باب_المراد" نیست.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت ولادت #امام_جواد_علیه_السلام
📅تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱۳۹۹
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃حکایت رشادت تو آن است که
حماسه از آن ریشه میدواند و عالم از خورشید درخشانش #حیات میگیرد.
🍃اصلا رشادت در تو معنای حقیقی اش را یافت آنگاه که دوشادوش #پدر در مقابل #جبهه باطل قامت راست نمودی و تا آخرین نفس های حیات به پیکارشان پرداختی.
🍃امروز ای شهزاده ی #مدینه،
می آیی و زمین از عِطر نفس های طاهرت مست میشود و حیاتی بدیع و تازه می یابد .می آیی و سر مشقی برای مردان #علوی میشوی .
🍃آری تو علیِ اکبری، چون #علی عظیم هیبتی، هر که دل تنگ رخ احمد شود «در تو تماشای پیمبر کند».
♡میلاد آیینه جمال #نبوی، #حضرت_علی_اکبر ، بر شما سروران مبارک💫
نویسنده: #زهرا_حسینی
📅تاریخ انتشار : ۴ فروردین ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #عاشورا #میلاد #جوان_کربلا
♡به نام او، به یاد او♡
متولد بهارِ #انقلاب بود، خرداد پنجاهُ هفت. هجده سالگی، قامتش سبز پوش #سپاه شد و نوزده سال پر افتخار برای کشورش خدمت کرد.
🍃همچو شهرتش، #شیردل بود و نترس. در قلبِ محبانِ علی(ع) ترس جایی ندارد. که اگر باشد زبان، لبیک گوی #عشق نمیشود!!
🍃مردی #شجاع و عاشق خانواده پسری پرافتخار، همسری همراه، پدری دوستداشتنی. همه را برای زمین گذاشت و راهی #آسمان شد...!
روحش قرارِ ماندن نداشت...گویی آرامش را در خاکِ #سوریه میدید.
🍃ندای "هَل مِن ناصِر..." خواهرِ ارباب، قدمهایش را برای رفتن محکم کرد و او علی اصغر #تدمر شد...
🍃اولین روز #شعبان، در آستانه میلادِ فخر عالمِ امکان، حضرت ارباب(ع) تقدیر بر #شهادت رقم خورده بود.
🍃وقتِ رفتن به کمین خوردند و هنگام برگرداندن ماشین، پهلویش گلوله را به آغوش کشید...و ذکر #علی (ع) در فضا طنین انداز شد...
🍃خاکِ تدمر با عشق جسمِ بی جانش را در آغوش خود ماندگار کرد و بناشد به تاسی از بانوی گمنامِ #مدینه(س)، چند صباحی مهمانِ غربتِ سرزمینِ شام باشد!!
🍃کیلومتر ها آن سو تر، مادری نگران، همسری چشم به راه و پسرکی شش ساله دلتنگِ قهرمانشان بودند...😔
🍃یکسال گمنامیاش،فرصتی بود تا آیینه #صبر خانواده جلا بگیرد...
تا امیر علی بیاموزد، زین پس مردِ مادرش است...به دلِ کوچکش بقبولاند، گرچه پدر در آسمانهاست اما مزارِ زمینیاش مامن و پناه گاهِ اوست⚘
🍃سفارش به #صبر کرده بود و عجیب این صبر عجین شده در حالاتِ همسرِ زینبیاش بود. وقتی که تابوت را به آغوش گرفت و دست بر #استخوانها کشید. آن هنگام که قبلترها را تصور میکرد و علی اصغرِ خندانش را و آن هنگام که راهِ پیش رو را بدونِ مردِ شیردلش تجسم میکرد، در نگاهش "ما رایتُ الا جمیلا" را میدیدی...
🍃به گفته علی اصغرش، "لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله..."و همین جمله آرامشی بود بر قلبِ بیتاب و مضطرش.
🌸شهادتت مبارک.
✍️نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺 به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_علی_اصغر_شیردل
📅تولد : ۳ خرداد ۱۳۵۷
📅شهادت : ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴. سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند.
جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است😓
🍃غربت میراث #مادریست. دیروز میان #کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...
🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!🥺
🍃چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن" و فرو میرود در آغوشی برادرانه... #حسین_علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام میکند.
🍃دستان برادر را میگیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔
🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟😥
🍃چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
🍃حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔
🍃در آستانه حجره، مادر را میبیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، #پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش میکنند.
🍃زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند...
🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند و ماتم #بقیع را به آغوش میکشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی😞
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #غربت_بقیع #من_امام_حسنی_ام #حسینی_شده_ی_امام_حسنم
☆به نام یار☆
🍃گمان کنیم اکنون، #صفر سال ۱۱هجری ست.
این روزها خورشید فروزان #مدینه سرد است، آسمان ناله می کند، زمین بی تاب است و جریان شریان درخت، به احترام #غم می ایستد😓
🍃این روزها، مدینه دلتنگ است. دلتنگ مردی که از نگاهش، مهر چکه می کرد. مردی که تبسمش، عطر #بهشت داشت.
🍃 این روزها، #زهرا(س)دلتنگ است. دلتنگ پدری که دختر نازدانه اش را، می بویید و می بوسید و #گرامی اش می داشت. پدری که از عمق جان، کوشید و از هیچ چیز، بهر رواج #حق دریغ نکرد.
🍃 این روزها، #علی(ع) دلتنگ است. دلتنگ #برادری که پشت به پشت یکدیگر، به کارزار قدم نهادند و بیرق عدل را برافراشتند. برادری دلسوز، که ذره ذره ی #کائنات محو تماشایش بودند😔
🍃این روز ها رزق جهان، #بغض است. بغضی تلخ از فراق رسول مهر. از فراق #بَشیرُ_و_نَذیر
از فراق #رَحمَه_لِلعالَمین
🍃به هجران، زارى دلهاى خونين
ز حد بگذشت #يا_ختم_النّبيّن
ز اشك و آه مهجوران بيتاب
جهانى غوطه زد در آتش و آب*
🍃و اگر به مهر ۱۴۰۰ هجری خورشیدی هم باز گردیم، عُشّاق #دلتنگ اند. اما این دلتنگی و رنج، آن دم معنا می یابد که ره رسول در پیش گیرند و بشوند مرید #حقیقی.
بشوند یاور مقبول🌹
پ.ن:شیخ محمد حزین لاهیجی
🕊به مناسبت سالروز #رحلت_جانگداز_رسول_اکرم(ص)
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
📅تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند. جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود غریب است😓
🍃غربت میراث مادریست. دیروز میان کوچه، امروز میان خانه ،فردا میان #گودال و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است...
🍃نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است، نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!
🍃چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن" و فرو میرود در آغوشی برادرانه... حسین علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر، هق هقش را درون سینه آرام میکند. دستان برادر را میگیرد. سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود💔
🍃کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد. دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟
🍃چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
🍃حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش، کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر. موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است😔
🍃در آستانه حجره، مادر را میبیند. با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست. پشت سرش، پیامبر و پدرش علی با لبخند نگاهش میکنند.
🍃زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس. صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند...
🍃پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند و ماتم #بقیع را به آغوش میکشد. زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری، برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#امام_حسن_مجتبی(ع)
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
📅تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃روضهها جمع شدهاند در #مدینه و این دم آخری که وقت گرفتن کارنامه نوکریمان شده بر دل ما میتازند....تکه جگرهای #حسن، خون دل محمد، عطش اباالحسن همه و همه...
🍃اما وای، غافل از تاریخی هستیم که در این روزا آتش آن جرقه خورده و دارد گُر میگیرد، دیری نپاید که #زهرا مهمان کوچه است و صورتش کبود... نمیخواهم مشکیام را در بیاورم چون میدانم #مادرم تا نودوپنچ روز هرروز درد میکشد و زار میزند😔
🍃امام غریبم، همه از هم غریبی را به ارث بردهاید، همه #غریب_ابن_غریب... لعنت ب کوچه و طناب و شمشیر و خلافت لعنت لعنت...
🍃روضه میخوانم، بسوزد جگرم روی خاک حجره فرشها را کنار زده بودی و مثل جد غریب روی خاک پا میکشیدی، #پسرت آمد سرت را به دامن گرفت تا کمی از غربتت کم شود اما #لایوم_کیومک_یااباعبدالله😭
🍃حتما انتظار دارید بگویم سر #حسین روی خاک بود و کسی سرش را به دامن نداشت، آری همین بود اما حسین هم سرش در دامن فرزندش بود که جان داد کجا؟ رقیه سر بابا را به دامن گرفت و همراه با پدر جان داد، شاید حسین تا #خرابه جان نداده باشد چرا که از بعد رقیه دیگر سر اباعبدالله #قرآن نخواند😓
🍃یابن شبیب جد ما را غریب گیر آوردند، بشکن سبوی باده را... مزد نوکری نمیخواهم سوز بده بر جگرم تا #کفن پاره کنم...
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
🕊به مناسبت سالروز #شهادت_امام_رضا(ع)🖤
📅تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃بمیرم برایت آقا که به بهانه خرید خرما باید اصحاب خاصهات را ببینی و کمی دلگرم شوی و به آنها #امید وصل بدهی، بمیرم برایت آقا که کسی نبود تولد #مهدی را تبریک بگوید، بمیرم برایت آقاترس جان #بقیهالله داشتی و یاری برای کمک نه، بمیرم برایت آقا میان آن لشکر تنها باید مواظب ناموست باشی، بمیرم برایت آقا زهر که اثر میکرد کسی نبود پیالهای شیر دستت بدهد، بمیرم برایت آقا در همان زندان دفن شدی، بمیرم برایت آقا بمیرم، بمیرم از امتی که میدیدی چه بر سر اجدادت آوردهاند اما هنوز #غصه اصلاحشان را میخوردی، بمیرم کاش لااقل نالهات، کاش صدایت، کاش دستت آن موقع بجایی میرسید تا مهدی پنج سالهات #داغ را تنها به دوش نکشد و تسلیتی از جانب کسی بشوند و اندکی از تنهاییاش بکاهد.....
🍃همه و همه از همان لگد شروع شد که کمر شیعه را شکست
تاکنون لاجرعه از غم خوردهای؟
تاکنون سیلی محکم خوردهای؟
مادرت را سمت خانه بردهای؟
گوشواره دانه دانه بردهای؟؟؟؟
همه مصیبتها از #مدینه است، مدینه النبی، مدینه شهر پیغمبر...
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
سالروز #شهادت_امام_حسن_عسگری(ع) تسلیت🖤🥀
📅تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃خانه، بوی #خداحافظی میدهد، مدتی است بوی دود و هیزمِ سوخته مهمانِ خانه شده و صاحبِ خانه برای سفری که در پیش دارد آماده میشود.
🍃سینه کوچک #حسن هنوز داغدار بغض کوچه و سیلی است. #زینب آشفته است از وصیت مادر و پیراهن کهنه و ظرف آبی که هر شب باید کنار #حسین لب تشنه بگذارد...
🍃حسین برای شفای مادر دعا میکند. زهرا با صورت نیلی از #علی رو میگیرد و بعد از مدتی، با دیدن تابوت لبخند میزند. چند وقتی است در قنوت نمازهایش: «#اَلّلهُمَّ_عَجِّلْ_وَفاتِی_سَریِعاً_قَدْنَقَضْتُ_الْحیوةَ» را زمزمه میکند.
🍃طعنههای مردم #مدینه دلش را آزرده. این جماعت تا دیروز از گریه زهرا در فراق پدر، پیش علی شکایت میکردند و امروز میخواستند، علی را برای #بیعت ببرند.
🍃اما زهرا پای علی ایستاد. پای #حق و امام زمانش. به قیمت سوختن بین در و دیوار، فداشدن محسنش، به قیمت سوختن بازویش از غلاف شمشیر و نیلی شدن #صورتش.
🍃دلش از نامردی مردم مدینه گرفته است. چه کسی میداند بر #زهرا چه گذشته است که تمنا میکند: «يا علي غَسِّلْني فِي اللَيلِ و كِفِْني فِي الليلِ و دَفِّني فِي الليلِ ولا تَُعْلِن اَحَداً».
🍃در این میان امان از دل علی که به مصلحت صبری که برایش مقدر شده بود #سکوت پیشه میکند. با دیدن درِ سوخته، غیرتش بغض میکند و با دیدن مسمار دلش میشکند. با دستهایی که #خیبر را فتح کرد، برای همسرقدکمانش تابوت میسازد و زهرایش را شبانه غسل میدهد و کفن میکند و به #خاک میسپارد😭
🍃امان از دل #علی که جز چاه کسی امانتدار رازها و دردهایش نبود. درد بازوی ورم کرده زهرا، درد یتیمی فرزندانش وقتی آستین به دهان برای مادر میگریستند، درد تنهایی و درد #سلامهایی که بیجواب ماند😓
#انا_لله_و_انا_الیه_راجعون
پرستوی زخمی علی پر زده تا آسمون🖤
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🥀به مناسبت #شهادت #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
📅تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی