eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃اگر با انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که هنوز هم ادامه دارد📷 . 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند😔 . 🍃ویلچری که چرخ هایش ،روزگاری را حکایت میکند که دست و پایش را برای حفظ این به ودیعه گذاشته است😞 . 🍃درمیان ستارگان شهر ، که دل خوشی فرزند شهیدی است .😭 . 🍃در کوچه پس کوچه های بی کسی ، سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است..😓 . 🍃در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود.✉️ . 🍃کمی آنطرف تر مردی کوله پشتیِ بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد .🌿 . 🍃 هر چه داشت در طبق گذاشت و فدای کرد 🥀 . 🍃مدافع بود هم برای هم برای قلبش. دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند .😞 . 🍃 سوریه شهید و الاثر شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ . 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد.و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد.😭 . 🍃این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. . 🍃 های زخم زبان عده ای ،دلِ داغدار خانواده را می سوزاند...😞 . 🍃هنوز هم جنگ ادامه دارد... . ✍به قلم . . 📅تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸ . 📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶ . 📇تاریخ انتشار طرح:۱۳۹۸/۱۲/۰۴ . ❣محل شهادت: سوریه . 🥀محل دفن:تهران.بهشت زهرا .
🍃گلوله ای با سرعت نور بر بدن اش اصابت کرد. مهدی به رسید وهنگامی که را با قایق حمل میکردند با اصابت آر پی جی دیگر هیچ چیز از مهدی بجز نامش بر روی این کره خاکی باقی نماند.😔 . 🍂اینبار دریاچه گوی سبقت را از آن خود کرد وچون فرزند خویش را به آغوش گرمش کشید اما زمین زده بود،آغوش را میخواست.آغوش مردی تاریخی.😞 . 🍃مردی از جنس فولاد که حتی در سخت ترین شرایط ،خم به ابروان هلال ماهش نمی آورد. . 🍂مردی که لبخند برلبش،مسکنی بود برای که مستقیم به قلبشان تزریق میشد و تشویش را می زدود.😊 . 🍃باز هم بگویم؟ از کدام دردش حرف بزنم؟ جانسوز برادرش؟ مرگ مادرش؟ چشمهای خواهرش؟ یا اینکه با بدن خسته و زخمیش می جنگید و کم نمیاورد. یا محبت اقیانوسی اش؟ یا دلاور مردی جهانی اش؟ یا نظیر ؟🌴 . 🍂چه زیباست بودنش.مهربانیش! دلگرمی ای که از حس وجودش میگیری. تجربه ای که در رفتارش میبینی. موج دریای محبت صدایش. تا چه حد میتوان خوب بود؟ تا حدی که برای در آغوش گرفتنش حتی و با هم در جنگ بودند و آن کُلتی که در دستان است، و تنها یادگار اوست.یادگاری که هنوز عطر دستانش را در خود نگاه داشته است. سلاحی که ساخته و محبت است.😍 . 🍃بر لبت است ... در دلت غوغاییست... عشق دیدار داری... عاشق ...❤️ 🌱ش.ه.ا.د.ت ✍نویسنده : . به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد : ۳۰فرودین ۱۳۳۳ میاندواب . 📅تاریخ شهادت : ۲۵اسفند ۱۳۶۳ . 📆تاریخ انتشار طرح: ۲۴اسفند ۱۳۹۸ . 🥀وضعیت پیکر :جاویدالاثر .
🍃اگر با انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی ، می بینی که هنوز هم ادامه دارد📷 . 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند😔 . 🍃ویلچری که چرخ هایش ،روزگاری را حکایت میکند که دست و پایش را برای حفظ این به ودیعه گذاشته است😞 . 🍃درمیان ستارگان شهر ، که دل خوشی فرزند شهیدی است .😭 . 🍃در کوچه پس کوچه های بی کسی ، سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است..😓 . 🍃در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود.✉️ . 🍃کمی آنطرف تر مردی کوله پشتیِ بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد .🌿 . 🍃 هر چه داشت در طبق گذاشت و فدای کرد 🥀 . 🍃مدافع بود هم برای هم برای قلبش. دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند .😞 . 🍃 سوریه شهید و الاثر شد .شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ . 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد.و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد.😭 . 🍃این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. . 🍃 های زخم زبان عده ای ،دلِ داغدار خانواده را می سوزاند...😞 . 🍃هنوز هم جنگ ادامه دارد... . ✍به قلم . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۱۲/۱۸ . 📅تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶ . 📇تاریخ انتشار طرح:۱۳۹۸/۰۱/۱۵ . ❣محل شهادت: سوریه . 🥀محل دفن:تهران.بهشت زهرا .
🍂دل تنگ ، گلو انبار ، چشم محتاج اشک و منتظر شکستن دل های نادم از گناه است😔 . 🍂سرزانوها ، زخمی از زمین خوردن های بسیار و نفس لوامه، عصبانی از گوشه ای آه می کشد. . 🍂 این جنگ هنوز هم ادامه دارد..اما در این مسیر هستند انسان هایی که راه مبارزه با نفس را نشان دادند و سرانجام شهد شیرین نصیبشان شد .مثل .به گفته مادرش ، شب هایش ترک نمی شد و های طولانی اش مونس نماز شب هایش بود.. . 🍂همانی که خواب شهیدی را دید و به واسطه آن جایگاهش در را مشاهده کرد.و پس از آن او بود و بهشت رضا و مزارشهیدی که خوابش را دید.. . 🍂همانی که در گفت: اگر یه نفر مریض شود بهتر از آن است که همه مریض شود.خودش داوطلب شد و همه را از رودخانه گذراند و در آخر او بود و پاهایی که از یخ زده بودند.😞 . 🍂برای با نفسش ،‌سرویس های بهداشتی را می شست و همیشه بوی بد همراهش بود اما، در زمان شهادتش از بوی خوش، را پیدا کردند.🌺 . 🍂حالا او به معروف است و زائران زیادی دارد که با استشمام بوی ، مزارش را پیدا می کنند . . 🍂شهدا مبارزه کردند با نفس، حال این ماییم و که هربارمعصیت را مهمان ناخوانده قلب های خسته می کند‌. . 🍂ای شهید ... پرونده پر از گناه و گردن های کج شده از تنها دارایی این روزهای سرگردانی است . . 🍂تو را قسم به که اشک هایت در اش زبانزد دوستانت بود نگاهمان کن . . 🍂تورا قسم به همان هرصبحت و شال مشکی عزایت سفارشمان را به بکن ... . ✍نویسنده: . 🍃به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد:۱۳۴۴.تبریز . 📅تاریخ شهادت:۲۲ فروردین۱۳۶۶.شلمچه . 📅تاریخ انتشار:۲۲/فروردین/۱۳۹۹ . مزار شهید:بهشت زهرا.تهران.
‍ 🍃اگر با دوربینِ انصاف اندکی به اطراف نگاه کنی، می بینی که هنوز هم ادامه دارد... 🍃 سرفه هایی که قصه ی جنگ را برای شیمیایی تداعی می کند، ویلچری که چرخ هایش، روزگاری را حکایت میکند که ای دست و پایش را برای حفظ این مملکت به ودیعه گذاشته است. 🍃درمیان ستارگان شهر ، رویای صادقه ای که دل خوشی فرزند شهیدی است. در کوچه پس کوچه های بی کسی، سنگ قبر بانام شهیدِ مونس روزهای تنهایی است..😓 🍃در محله ی ، چشم هایی است که هنوز هم به در ِخانه دوخته شده تا شاید از عزیز سفرکرده خبری شود. کمی آنطرف تر مردی با ایمان کوله پشتیِ غیرت بر دوش با کاسه آبی بدرقه می شود به مقصد . 🍃 محمد جنتی هر چه داشت در طبق اخلاص گذاشت و فدای کرد. مدافع بود هم برای حرم هم برای قلبش. شهادتش دل هیئت و زینبیون و حیدریون را سوزاند😞 🍃 سوریه شهید و جاوید الاثر شد. شاید هم میخواست قلبش را در آنجا جا بگذارد.❤️ 🍃توسل به (ع) سبب شد بعد از دوسال بر گردد. و دلتنگی های فرزندانش کمی تسکین یابد. این روزها خانواده اش با نبودنش در کنار جامانده زندگی می کنند. 🍃 های زخم زبان عده ای، دلِ داغدار خانواده را می سوزاند... ☆هنوز هم جنگ ادامه دارد... ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید : تهران.بهشت زهرا
‍ 🍃دل تنگ، گلو انبار ، چشم محتاج اشک و منتظر شکستن دل های نادم از گناه است😔 🍃سرزانوها، زخمی از زمین خوردن های بسیار و نفس لوامه، عصبانی از گوشه ای آه حسرت می کشد. 🍃این جنگ هنوز هم ادامه دارد..اما در این مسیر هستند انسان هایی که راه مبارزه با نفس را نشان دادند و سرانجام شهد شیرین نصیبشان شد .مثل سید احمد پلارک. به گفته مادرش، شب هایش ترک نمی شد و سجده های طولانی اش مونس نماز شب هایش بود. 🍃همانی که خواب شهیدی را دید و به واسطه آن جایگاهش در را مشاهده کرد و پس از آن او بود و بهشت رضا و مزارشهیدی که خوابش را دید. 🍃همانی که در گفت: اگر یه نفر مریض شود بهتر از آن است که همه مریض شود. خودش داوطلب شد و همه را از رودخانه گذراند و در آخر او بود و پاهایی که از سرما یخ زده بودند😓 🍃برای با نفسش، سرویس های بهداشتی را می شست و همیشه بوی بد همراهش بود اما، در زمان شهادتش از بوی خوش، را پیدا کردند🌺 🍃حالا او به معروف است و زائران زیادی دارد که با استشمام بوی گلاب، مزارش را پیدا می کنند♡ 🍃شهدا مبارزه کردند با نفس، حال این ماییم و که هربارمعصیت را مهمان ناخوانده قلب های خسته می کند‌. 🍃ای شهید ... پرونده اعمال پر از گناه و گردن های کج شده از تنها دارایی این روزهای سرگردانی است. 🍃تو را قسم به که اشک هایت در اش زبانزد دوستانت بود نگاهمان کن. تورا قسم به همان هرصبحت و شال مشکی عزایت سفارشمان را به بکن ...😞 ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴. تبریز 📅تاریخ شهادت : ۲۲ فروردین ۱۳۶۶. شلمچه 📅تاریخ انتشار : ۲۲ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا تهران.
🍃همه چیز را آماده کرده بود هم ساکش را هم دلش را.گوشی اش را در دست گرفته بود و زمان هشدار را برای بار چندم با چک می کرد.با قندی که در دلش آب می شد برای دعوت فردا چشم هایش را بست تا زودتر سحر برسد و وقت او سوی حرم برسد. 🍃اما کمی آنطرف تر ، کسی با دیدن ساک آماده ی گوشه اتاق کرده بود و با دیدن لباس هایی که بوی می دادند ، صدای ترک های دلش را می شنید . دل کندن برای او که در دنیا،دار و ندار ِ دلش اسدالله بود سخت بود.نه مادری داشت که بتواند غم رفتن آرام جانش را با او شریک شود و نه پدری که پشت و پناه روزهای بدون حضور مرد خانه اش باشد.آنقدر فکر کرد به روزهایی بدون همسرش که با چشم های تر تصمیم گرفت چاره ای بیندیشید برای جاماندن و نگه داشتن پدر بچه هایش در کنار خودش و فرزندانش. 🍃با فکری کوچک خودش را برای دقایقی زودتر از بیدار شدن اسدالله آماده کرد.با صدای هشدار بیدار شد را خواند و تمام هشدارهایی که قرار بود را برای رفتن به فرودگاه بیدار می کرد خاموش کرد.به قول خودش نهایتا یک از او قضا می شد و ساعاتی بعد او فقط غم جاماندن داشت.شاید تلاش می کرد که چند روز بیشتر اسدالله برای او همسری کند و برای فرزندانش پدری.اما کار خدا را ببین که دقایقی بعد از خاموش شدن هشدار، کتابی از کتابخانه مامور شد برای افتادن بر روی عسلی، هم عسلی هم رویاهای بافته شده خانم خانه. 🍃اسدالله در میان بهت و ناباوری بیدار شد و چرای خاموش شدن هشدار ها را موکول کرد به بعد .به قدر پوشیدن لباس و خواندن نماز وقت داشت و پس از آن راهی شد. خو گرفته با حرم پرواز کرد و مزد بال زدن هایش را در سرزمین گرفت و را سرزمین حلب به آغوش کشید . نه نقشه های نقش بر آب شده همسرش و نه هشدارهای ساکت شده ی زودتر از موعد نتوانست مانعی برای رفتنش شود. 🍃گاهی خدا می کند ناز می کشد می خرد و می کند. .... ✍نویسنده : به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : فروردین ۱۳۵۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت: حلب_سوریه 🥀مزار یادبود: بهشت زهرا