eitaa logo
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
187 دنبال‌کننده
90 عکس
19 ویدیو
9 فایل
‌ اگر میخواهیم امیدوار باشیم اگر میخواهیم مأیوس نباشيم و بتوانیم پیش برویم و به تعبیری مرگ را نپذیریم، هلاکت را نپذیریم ✔️باید به تفکر پناه ببریم... 📍دانشگاه اصفهان @Andishkade_zoha_admin :ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمی همیشه در مصاف فراموشی مغلوب بوده است انگار بند ناف انسان را با نسیان بریده اند اما... نکند تمام ماجرا بهانه بوده است تا آدم بتواند به یاد بیاورد به قول یک عزیز آدم ها سه دسته اند آدم هایی که چنان مغلوب فراموشی می شوند که حتی نمی دانند چیزی را از دست داده اند. آدم های دسته دوم کسانی هستند که گرچه در سوز فراموشی در گدازند اما از غم فراق دق می کنند اما کسانی هم هستند که چون نمی خواهند عهد به یاد آورده را از کف بدهند با یادگار یگانه می شوند و هر گاه اسم آن ها را بشنویم برقی از جلو چشممان می گذر تا حواسمان را جمع کنیم که ماجرای از یاد رفته ای داریم حاج قاسم سلیمانی یکی از آن مرد ها و روز تدفینش یکی از ایام الله بود روزی که همه حنجره هایمان یک ندا را فریاد می زد و همه دست هایمان یک کار را انجام می داد  و دل هایمان گام به گام همراه پاهایمان دنبال تابوت حاج قاسم می دوید و چشمانمان .... کدام روز مثل آن روز است ؟ شهادت می دهم که از مشرکان نخواهم بود و مگر حاج قاسم چه آرزویی جز یکپارچگی ما برای ساختن آینده ایران داشت ؟... و ما نیز منتظر هم هستیم... وعده ی ما دوشنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۲ 🔸 ساعت ۱۸ مکان: خیابان مسجد سید،خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه سها،حسینیه شهید حججی جلسه حضوری است و امكان شنيدن زنده آن فراهم است. @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و پنجم سه‌شنبه ۵ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و پنجم سه‌شنبه ۵ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
«به نام پرودگار حیات» مرگ و حیات مرگ و زندگی می‌گذرد ایام در این شهر ودر هر شهر دیگری می‌گذرد چون باید سپری شود اما اینکه چگونه می‌گذرد نیز مهم است اینجا اینجایی که ما هستیم همه و همه زنده اند یعنی می‌بینیم که مردم راه می‌روند حرف می‌زنند می‌خندد گریه می‌کنند و نشان از حرکت و بودن خود می‌دهند اما آیا هستند میخواهم بدانم که آیا واقعا هستند آیا فقط زنده اند یا حیات هم دارند شهر در عین زندگی مرگ است (هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار زمین از آمدن برف تازه خشنود است من از شلوغی بسیار رد پا بیزار قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا لبریز قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا بیزار اگرچه می‌گذریم از کنار هم آرام شما ز من متنفر، من از شما بیزار به مسجد آمدم و ناامید برگشتم دل از مشاهدهٔ تلخی ریا بیزار صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار به خانه‌ام بروم؟ خانه از سکوت پر است سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار فاضل نظری) آیا شما جایی را سراغ دارین که حیات هم باشد من جایی را سراغ دارم جایی که این روزها بعد از مدت‌ها آمده تا حیات را معنا کند و آن را به تمام جهان هبه کند غزه و ملت بزرگ‌فلسطین نواری که شاید در این ایام خیلی ها آن را نوار مرگ نوار نیست و نابودی نامیدند اما در این نوار از دل ویرانی‌ها آبادی‌ها رشد میکند و نسیم بوی مرگ حیات می‌بخشد و و عزرائیل همچون دوستی قدیمی امانتش زندگی را می‌گیرد و حیات مییخشد حالا این نوار کوچک غزه تمام وجود و حیات است و جایی بیش از اینجا صفا ندارد شب ها با نور موشک و انفجارها شهر روشن میشود و روز ها بچه ها با صدای آژیر آمبولانس چشم به امید شهادت باز می‌کنند و شکر می‌کنند در اینکه در برابر این مصیبت خداوند صبر و مقاومتی بی‌نظیر را برایشان هدیه کرده است و شکر می‌کنند با قرآن ،گویا که قرآن آنجا دارد معنا می‌شود گویا نوار غزه شده زبان قرآن و در زیر سایه حق گویا قرآن ناطق شده است و اینجاس ظهور و بروز و حضور حیات انجاس که دشمن هرچه می‌خواهد تو را نابود و نیست کند تو باز هستی و حتی بیشتر از قبل مگر کسی شک دارد که شهید حاج قاسم کاری کرد که سردار حاج قاسم نکرد ‌و اینجا فرق حیات و زندگی را این شهید معنا میکند اگر به حیات برسیم پایانی برای خود متصور نیستیم ولی اگر به زندگی برسیم منتظر پایان تلخ مرگ هستیم. غزه زبان گویا قرآن حیات دارد و پایانی ندارد و هست و حیات دارد و حیات دارد و هست. @ghadr_e_aviny
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و هفتم پنج شنبه ۷ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @andishkade_zoha_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙"قسم به آن لحظه" 🔸گفتگوی دانشجویی در یاد و تجدید عهد با ایام الله شهادت "حاج قاسم سلیمانی" ⏱زمان:۷۵دقیقه 📆دوشنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۲ 📍سها،حسینیه شهید حججی @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
✨به نام او «یاداشت استاد طاهرزاده بر جلسه قسم به آن لحظه» 🔸در این نشست بیش از پیش باور می‌کنیم که چگونه وقتی در کنار هم به گفتگو و به یک معنا به دیالوگ بنشینیم ، چه اندازه زیبا حقیقت در کلمات مان آن طور که بنده در گفتار عزیزان یافتم ، احساس می‌شود. به سخن خواهری می اندیشم که فرمود گریه‌اش نه از سر دلسوزی برای حاج قاسم بود و نه از آن جهت که او را از قبل می‌شنا خت ،ولی سخت به او نزدیک بود. قصه آشنایی در کنار همدیگر چه اندازه ما را به انتظاری میبرد برای حضور در امری دیگر. ✍استاد طاهرزاده @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
💠 در محضر آقا محمد بیدآبادی 🔹با ارائه استاد طاهرزاده 📆پنجشنبه ۲۸ دی ماه ⏰ساعت ۹:۳۰ صبح 📍خیابان فیض سالن اجتماعات نگارستان امام خمینی(ره) @soha_sima
بسم رب الشهدا و الصدیقین از این به بسم الله دلم میخواهد از خودم بگویم، از منِ قبل از کرمانم ، منی که بسیار دچار روزمرگی شده و ظواهر و اعتباریات برایش اصل شده بود همان منی که گول بازی های فریبنده ی دنیایی رو خورده بود و بازی های دنیا را کاملا جدی گرفته بود وقتی فهمیدم دانشگاه میخواهد کرمان ببرد ، نفس مطمئنه ام به من اطمینان داد که: خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی پس مهیای سفر شدم تا گمشده ی خود را پیدا کنم ، وقتی به ورودی مزار رسیدم آنچنان هوای اربعینی مستم کرد که ناخودآگاه چشمانم را بارانی کرد ، آرام قدم برمیداشتم در اندیشه ی خود فرو رفته بودم که به راستی حاج قاسم تو چه گونه حیاتی برگزیدی که بعد از مرگت هم تا این اندازه زنده ای؟ و من که جسمم روی زمین حرکت میکند تا این حد و اندازه مرده ام؟ و راه میرفتم و میرفتم تا به عمود۲۸ ، موکب معجزه ی مقاومت رسیدم ، روایتگری هایشان را گوش کردم تا به غرفه ی آخر رسیدم ، یعنی بچه های شرکت بهیار صنعت و در آنجا بود که معجزه ی مقاومت برایم تجلی شد، نه اینکه فقط بخواهم بگویم چون پیشرفت در ساخت و تجهیزاتشان چشمگیر بود به این معجزه دست پیدا کردم ،نه ... بیشتر به خاطر آدم هایی بود که در این شرکت، جهاد گونه کار میکردند یکی از کارکنان این شرکت می‌گفت ما گاهی می‌شود که ۶ماه حقوق نمی‌گیریم و برای خدا و کشورمان کارمان میکنیم ، دوباره به خودم برگشتم چقدر برای خدا کار کرده ام؟ اصلا این ها چگونه انسان هایی هستند؟ مگر در این راه چه می‌بینند که ۶ماه حقوق نگرفتنشان را هم از عنایت خدا میبینند؟ چقدر این ها زنده اند حتی دستگاه هایی که ساخته بودند انگار که از من حیات بیشتری داشتند ...از موکب که بیرون آمدم حال دیگری داشتم ، خب مگر نه که من هم معلمم و رسالتی را برگزیده ام که پیامبران خدا عهده دار بوده اند؟ مگر نه که یک وظیفه ی تاریخی به دوش من است؟ مگر نه که ادعای به دوش کشیدن بار فرهنگی جامعه را دارم؟پس چرا هروقت کمی رفاهم کم شد انقدر غر زدم؟چند بار تا به حال شأن معلمی را پایین آوردم و از کسورات دانشگاهی حرف زدم؟ از حقوق کم گفتم؟ جوری حرف زدم که انگار در یک کارخانه ی ربات سازی مشغول به کارم و من هم کارفرما ی آنجا هستم و وظیفه ی من فقط این است که صبح به مدرسه بروم و ظهر طبق ساعت به خانه برگردم و کلی منت هم بر سر مملکت داشته باشم که من معلمش هستم، پس عشق من کو؟ اخلاق پیامبرگونه ی من کو؟ محبت و اخلاص و برای خدا کار کردن من کو؟ در همین احوال به آسمان کرمان نگاه کردم آن هم بدجور بغض کرده بود، احساس میکردم در های آسمان در حال گشودن است ، آری در های آسمان داشت باز میشد اما من وارد آسمان نشدم چون بدجور پاگیر زمین بودم ... و اما تو ای فائزه ی رحیمی ، خواهر شهید من ... تو وارد شدی ، فائزه جان میشود از مقاومت هایت برایم بگویی؟ میشود از آن حیات برتر بگویی که در این زمین پیدا کردی و از آسمانی ها شدی؟ چه به حاج قاسم گفتی که برگزیده شدی برای درس دادن مکتبش؟ خواهر جان برای من هم دعا کن زیرا که بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند... @ghadr_e_aviny
39.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 مجموعه روایت‌های مصور ندای قدس 🔺 قسمت دوم: دست خدا 🎞 نشانی فایل با کیفیت: https://www.aparat.com/v/E6rGY 🆔 @Jebhe_revayate_Quds 🆔 @ghabe_hasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم او درمانده ام اما دوست ندارم آن را جار بزنم یا ببینم اما خبر ها گه گاه می رسد به گوش هایم میدانی خبر ها هستند همیشه گوش عالم را پر کرده اند این منم که بی خبرم آه هرچند دلم به نوشتن نیست و نمی داند چرا می نویسد در پی تغییر کسی نیستم نمی خواهم حرفی بزنم و تخاطبی کنم انگار نمی توانستم بگذرم یعنی اگر میگذشتم انگار همه چیز را تمام کرده بودم انگار مرده بودم نمی دانم دیندار نیستم حتی می ترسم بگویم العجل سخت می ترسم نام او را هم نمی برم می ترسم از خودم... خدایا مرا ببخش برای این فیلم
🎙«ما و انقلاب اسلامی» نشست اول: پیرامون بازخوانی و نگاهی دوباره به رخدادِ تاریخیِ انقلاب اسلامی با نظر به سر آغاز و اکنون و افق و آینده پیش روی نسل ما 📆دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲ ⏰ ساعت۱۹:۰۰ 📍سرای هنر و اندیشه (سها) جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است. https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @forsat_soha
🎙«ما و انقلاب اسلامی» نشست دوم: بازخوانی و نگاهی دوباره به رخدادِ تاریخیِ انقلاب اسلامی با نظر به سر آغاز و اکنون و افق و آینده پیش روی نسل ما با حضور حجت‌الاسلام امیر نجات بخش 📆 سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۷:۰۰ 📍سرای هنر و اندیشه (سها) جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است. https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @forsat_soha @soha_sima
﷽ 💠 فلسفه به چه کار می‌آید؟ طرح این پرسش همان گام نهادن در ساحت فلسفه است. این فلسفه است که می پرسد جهان امیدوار چرا امیدش را از دست داد؛ آیا به مقصد و پایان راه رسید؟ یا به پایان و به مراد نرسیده بی امید شد؟ اکنون نه فقط فیلسوفان، بلکه سیاستمداران و جامعه شناسان و معلمان اخلاق، ناگزیرند که به این معانی بیندیشند! این قبیل پرسش‌ها را فیلسوفان جعل نمی کنند که بگوییم اگر آنها نباشند مشکل های فلسفی هم نیست. این پرسش‌ها در جهان وجود دارند و چون هستند، کسانی آنها را در زبان طرح می کنند. 🔸برگزاری نشست دانشجویی 🔹با محوریت مقالات علمی 🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب 🕧 زمان: ۲شنبه ۳۰بهمن| ساعت ۱۲:۳۰ 🏢مکان: دانشکده ادبیات طبقه دوم کلاس۲۵ 🆔 @andishkade_zoha_ir
🎙«ما و انقلاب اسلامی» نشست هفتم: «ما و هنرِ انقلاب اسلامی» 👤 با حضور حجت‌الاسلام امیر نجات‌ بخش 📆 دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۸:۴۵ بعد از نماز مغرب و عشا 📍سرای هنر و اندیشه (سها) جلسه حضوری است و امكان حضور مجازی در آن نيز از طريق لينك زير فراهم است. https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @forsat_soha @soha_sima
گویا انتخابات پیش رو. هر چند که از جزئیات و کاندید ها اطلاع چندانی ندارم ولی با انتخابات دیگر سالها متفاوت است گویی لازم است ما بالغ شویم من از کودکی خاطراتی از انتخابات و حواشی اش در ذهنم دارم چالش هایی که در هر دوره مطرح بوده است مسئله جناح های سیاسی و امیدهایی که مردم و ملت ما داشتند عجیب این سرزمین به خود اتفاق و زیر و زبر دیده است ... گویی اکنون تجربه هایی را گذرانده و باید وارد مرحله جدیدی شویم دیگر مسئله تفاوت نگاه در رویارویی با آمریکا و اصلاح اقتصاد با سازش و برجام و.. نیست دیگر مسئله آوردن یک مربی خارجی نیست دیگر مسئله واردات نیست انگار مسئله بود و نبود این انقلاب و جمهوری است‌... انگار خیلی حیاتی تر و ریشه دار تر دارد این غربالگری شکل می‌گیرد یادم هست سال ها پیش با خانواده برای رای دادن رفتیم با خانواده‌ام رای دادیم هر چند آن موقع سن قانونی برای رای نداشتم، ولی حال و هوا خوشحال و امیدوار بود اما انگار اکنون فرق کرده و تو یا باید باشی و با تمام وجود باشی یا قطع کنی بودنت رو ... و چشمانت را بر هرچه هست ببندی بر تیم فوتبال بر اتفاقات جهانی بر فلسطین و حتی بر ضعیفان و ستم دیده ها ‌... و حتی بر ظالمان ... تو فکر میکنی با نبودنت مقابل یک‌مشت روحانی و به اصطلاح خودشان آخوند ایستاده ای اما...این رای ندادن حذف بودن است... و تو وقتی نباشی نمی‌توانی، مسئولانه انتظار داشته باشی ، طلب کنی ، دعوا کنی ، بجنگی و بسازی و به جلو حرکت کنی... راستش عجیب در دلم احساس اطمینان دارم که این انقلاب به این سادگی ها نه از یاد بلکه از صحنه روزگار و تاریخ گم محو و تضعیف نمی‌شود و این اطمینان گاه موجب می‌شود کمتر بخواهم با اطرافیانم برای رای دادن چالش کنم و بیشتر از همه نگران خودشان هستم که گاه آدمی وقتی آنجا که باید حاضر نشود خودش را و تاریخش را گم می‌کند و گویی خود را گم کرده ... مانند پترسی که اگر انگشتش را مانع خروج آب نمی‌کرد شاید نه تنها شهری بلکه خودش هم دیگر نبود...
‌ ‌ 🔸 تفکر یعنی فقر را دوباره درک کردن و از دانایی رد شدن... 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش (پادکست حضور در مقام تفکر) ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌
‌ ‌ 🔸 یکی از بدترین اوضاع فکر این است که حتی اهل حُسن نیت و خیرخواهان نیز قبل‌از آن‌که بدانند چه باید کرد و شرایط و آثار تصمیم و کار خود را در نظر آورند، به این عنوان که -به‌هرحال- باید کاری کرد، به بیهوده‌کاری بپردازند. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 📗 گفتگوهایی با سایه‌ام ✍🏻 دکتر داوری اردکانی 🔖 صفحه ۸ ‌ ‌ ‌ ‌
با خودم فکر می‌کردم بر چه اساسی باید به یک نماینده مجلس رای داد و چگونه انتخاب شکل می‌گیرد؟ من در فضای شهر یک رخوتی احساس می‌کنم که شاید از نداستن است اینکه نمی‌دانیم با شرایط و وضع کنونی چه کنیم... و گاها با حرفهایی روبه رو می‌شویم که شبیه یک آب‌نبات دل خوش کننده است و دیگر انقدر آب‌نبات خورده ایم که میلی نداریم... اینکه یک نماینده از شهر اصفهان همچنان می‌آید و مسئله آب را مطرح می‌کند و تو جوان به خود می‌گویی از آن موقع که به دنیا آمدم این رودخانه را خشک دیدم و حتی نماینده های قبلی هیچ پاسخی از نشدن‌ها و علتش نمی‌گویند و تو می‌مانی و کارهایی که جلو نرفته است... راستش مسئله کشور و شهر و روستا و مردم ما شاید مسائل بسیار اساسی تری است شاید باید یک نماینده مجلس خودش را هم افق با امام ببینید و همانطور که امام آنقدر بلند نظر بودند که آینده کشور را به صورت جهانی و در امتداد فتح قدس می‌دیدند، نماینده مجلس نیز افق پیش‌روی این شهر را در راستای بسیار بلند نظرانه‌ای ببیند، که در کنار کارهای بزرگ مسائل دیگر جامعه حل می‌شود. شاید لازم است یک نماينده افقی حیاتی تر از غذا و آب پیشروی مردم بگذارد، و خودش نیز فراتر از آب و نان برایش مسائل مطرح باشد... و در نظرم لازم است ریش سفیدها جوانان را برای این ریسک های بزرگ به جلو فرستند. من دلم‌می‌خواهد به یک جوان شهرم رای بدهم تا اگر لازم به تجربه است تجربه کند. برخی از این نماینده ها آنقدر سن دارند که نه تنها تجربه های خود را کرده‌اند، بلکه اگر کاری از دستشان بر می‌آمد دیگر انجام داده‌اند و چه بسا لازم است این تجربه ها را انتقال داده و از شدن ها و نشدن‌هایشان بگویند .... اما حیف در نظامی هستیم که بی نظم و توسعه نیافته ...به این روال ها فکر نشده و در سکوت همه چیز در حال سپری است. دلم‌می‌خواهد برخیزم‌و به عنوان بخشی از مردم طلب کنم. از آنکه این سالها نماینده بود و پرسش کنم از آنچه کرده و نکرده ... و جویای تمام آنهایی شوم که امیدی برای تغییر این وضع در دل خود دارند... به قول آقای طاهرزاده مردم حضورشان را در تاریخ با انتخابات درک می‌کنند... برایم سوال است چقدر یک نماینده خودش را نماینده مردم‌می‌داند؟ چه میزان در میان مردم هست...حضور دارد؟ دلم نمی‌خواهد در ادبیات سیاسی و جدال از یک نماینده پرسش کنم، دلم آرامشی می‌خواهد، پر از فهم... شاید در سال‌های قبل انتخابات در شلوغی جدال‌ها و دعوی جناح ها تعریف می‌شد. اما اکنون سکوتی است که اجازه تامل می‌دهد، اجازه نشستن و گوش فرا دادن شاید اکنون وقت آن است که به هم گوش دهیم یک نماینده به مردم گوش دهد و پای آنها بایستد و در مقابلش نیز یک مردم به نماینده خود گوش فرا داده و پای کار او بایستند... شاید اکنون وقت شنیدن یک دیگر است... و از شنیدن فهم حاصل می‌شود. به نظرم تا زمانی که نماینده‌ای مردم را نشنود نمی‌تواند تدبیر کند...و این راهکار های از پیش تعیین شده وقتش سر آمده ‌.... ...
﷽ 💠 فلسفه به چه کار می‌آید؟ طرح این پرسش همان گام نهادن در ساحت فلسفه است. این فلسفه است که می پرسد جهان امیدوار چرا امیدش را از دست داد؛ آیا به مقصد و پایان راه رسید؟ یا به پایان و به مراد نرسیده بی امید شد؟ اکنون نه فقط فیلسوفان، بلکه سیاستمداران و جامعه شناسان و معلمان اخلاق، ناگزیرند که به این معانی بیندیشند! این قبیل پرسش‌ها را فیلسوفان جعل نمی کنند که بگوییم اگر آنها نباشند مشکل های فلسفی هم نیست. این پرسش‌ها در جهان وجود دارند و چون هستند، کسانی آنها را در زبان طرح می کنند. 🔸برگزاری نشست دانشجویی 🔹با محوریت مقالات علمی 🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب 🕧 زمان: ۲شنبه ها | ساعت ۱۲:۳۰ 🏢مکان: دانشکده ادبیات طبقه دوم کلاس۲۵ 🆔 @andishkade_zoha_ir
﷽ در چه وضعی به سر می بریم؟ این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدی‌تر می‌شود. باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم... شاید بگویی این تامل به چه کار می‌آید؟ تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون می‌کشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت می‌شود. 💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی ⏰ شنبه‌ ها ، ساعت ۱۲:۳۰ 📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران (جنب مصلی الغدیر) ؟ @andishkade_zoha_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 بشنوید پادکست صوتی . او که یاد داد: همه حق دارند که نق‌نقو شوند ولی من بخاطر همه، از همه ساکت‌ترم و گمنام تر و شب و روز نمی‌خوابم... @soha_sima
. . وقتی می‌رفتیم با بچه‌ها رای بدیم دل تو دلم نبود توی این فکر بودم که حضور تاریخی یعنی همین ... اول اینو بشنوید: بدنم موقع رای دادن داشت می‌لرزید شروع کردم به نوشتن که یکی از بچه‌ها خیلی ریلکس گفت این دیوونه داره توی برگه‌ی شوری اسامی خبرگان رو می‌نویسه🤦‍♂ سر و صدا و خنده همه‌ رفت بالا ... توجه مسئولای نظارت هم جلب شد و اومدن جلو ماهم رفتیم سمتشون برگمو بالا گرفتم ببینن گفتند باطله 😕 فقط جای ی اسم خالی بود ... قیافه‌مو که دیدن افتادن به مشورت یکی‌شون که از همه جوون‌تر بود گفت می‌تونه پشت برگه بنویسه خانومی که اونجا بود از سرپرست پرسید میشه؟ اونم با ی لبخندی گفت که نه نمیشه ☺️ جوونه بازم گفت چرا من خاطرم هست که در صورت اشتباه می‌تونه پشت برگه بنویسه ... دوباره سر پرست با همون لبخند ملیحش گفت که نمیشه ... هیچی دیگه لب و لوچه‌ی من بود که هی جمع می‌شد دوباره آویزون می‌افتاد ی نفر که از هم مسن‌تر بود گفت که طوری نیست جزو باطله‌ها شمرده میشه 😳 تا بالخره ناظره اومد جلو و گفت کدهاشون رو درست بنویس .... منم خط زدم و کد نوشتم خلاصه حسابی هول کرده بودم رو کردم بهشون گفتم خودتون می‌شمارید دیگه ؟ خانومه گفت بله فقط خواهشا توی صندوق‌ها درست بندازید 😂😂 یادمه توی روایت فتح از مادر شهیدی که هیچ‌کدوم بچه‌هاش نبودن چون هر سه تاشون شهید شده بودن پرسیدن که چه احساسی داری که می‌آیی اینها رو نگاه می‌کنی ایشونم گفتن که خوب احساس خدا می‌کنم احساس کربلا می‌کنم صدام نابود شه ایشالا احساس حضور یعنی این با واستادن و تماشا کردنت در همه‌ی تاریخ گذشته تا امروز حاضری و هیچ‌چیز برای غبطه خوردن به کسی یا جایگاه کسی وجود نداره ... امروز بالای سر صندوق همون احساسی رو داشتم که صبح موقع تماشای رای دادن رهبری داشتم ... و بدنم به رعشه افتاده بود ... من قبلا هم ی جاهایی بدنم می‌لرزید یکی‌ش موقعی بود که توی لحظات آخر بازی فوتبال بارسلونا گل ششمش رو به پاریسن‌ژرمن زد و من از فشار تبلت رو پرت کردم گزارشگر هم همون موقع گفت چیه این فوتبال تمام بدن من داره می‌لرزه؟ ...با اینکه گزارشگر بارسایی نبود ولی خب من چند سالیه که دیگه بارسایی نیستم، تموم شد و به قول اهل دل هرچی زده بودیم پریده و ندارمش اگرم سر خودمون رو شیره نمالیم هیچ چیز این فوتبال به فوتبال ۵۰ سال پیش نرفته ... و همه‌چیز جز چیزی که به تاریخ ما وابسته است تموم میشه ... خب ... کی این رو می‌فهمیم وقتی که برگه رایمون قراره باطله بشه و اشکمون بخواد در بیاد من که تا دیروز می‌گفتم حالا فرقی هم نمی‌کنه به کی رای بدیم و فقط یک نفر مد نظرم بود که بهش رای بدم حالا از اینکه فقط می‌تونستم به همون یک نفر رای بدم داشتم خل می‌شدم و پای قانون صوری هم با اینکه اسمش بود کم کم واپس کشید تا آدم‌ها بازهم بتونن باشند می‌دیدم توی چشم ناظرا مثل اینکه توی اربعین و هیات و جبهه بخوای یک لیوان آب بدی دست یک نفر و اگه همون رو هم نداشتی دلت بخواد تماشا کنی و باز هم چونه بزنی که اگه میشه ی خورده دیگه بمونیم جشن ملی‌مون مبارک