✳️ " سوتی دادن " و " خالی بستن " از کجا وارد ادبیات فارسی شد؟
❇️ میرجلالالدین کزازی میگوید: واژههایی که بر پایه هنجارهای زبان و دگرگونی در واژههای زبان فارسی نیستند نمیتوانند زیست و پیکره زبان فارسی را دچار آسیبی چارهناپذیر کنند.
او در همین زمینه به ریشه برخی از واژههای شاختهشده توسط گروههای مختلف جامعه اشاره میکند.
این استاد پیشکسوت زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با ایسنا، درباره افزایش برخی از واژههای نامانوس که در رسانهها و شبکههای اجتماعی بهکار گرفته میشود و تاثیر آنها بر زبان فارسی، گفت: زبان پارسی زبانی است استوار و سختجان که به آسانی به گزندهای گران یا آسیبهای بنیادین دچار نمیتواند شد. اگر اینگونه میبود صدها سال نمیپایید و فراز و نشیبهای بسیار را از سر نمیگذرانید.
او افزود: در زبان فارسی مانند پاره دیگری از زبانهای جهانی گویشهایی پدید میآید. این گویشها گاهی گروهی است، به این معنی که در میان گروهی ویژه کاربرد و روایی دارد. در گذشته این گروهها را بیشتر پیشهورزان و صنعتکاران میساختند. پارهای از پیشهها دارای گویشی ویژه بودند که در گفتوگو با همکاران از آنها بهره میبردند؛ از آن روی که رازهای کارشان بر دیگران آشکار نشود. شناختهشدهترین این گویشها، گویش زرگری نامیده میشود.
کزازی اظهار کرد: پدیده تازه در پیدایی گویش در روزگار ما میتواند در گویش جوانان و از طریق رسانهها به کار گرفته شود. در این گویش واژههایی پدید میآیند که بیشتر آنها پایدار نمیمانند و پس از چندی به فراموشی دچار میشوند.
او درباره دلیل پدیدآمدن چنین واژههایی گفت: به درستی نمیتوان دانست این واژهها چگونه پدید میآید، زیرا بر پایه هنجارهای زبان و دگرگونی در واژههای زبان فارسی نیست و گویا به پسند و خواست کسان وابسته است. پارهای از آنها را میتوان بررسید و خاستگاهشان را نشان داد، اما بسیاری را نمیتوان.
این نویسنده سپس افزود: اگر بخواهیم در این زمینه نمونهای بیاوریم میتوان از واژه «خالی بستن» نام برد. این واژه از آنجا میآید که تفنگ را خالی و بیفشنگ بر دوش میبستند تا دیگران را بفریبند و بترسانند. از همین رو هنگامی که کسی سخنی بیپایه میگوید و لاف میزند گفته میشود کسی خالی بسته است. کنایه دیگری که در این گویش رواج دارد «سه» شدن است که به معنی نادرست کار کردن به کار برده میشود. این واژه میتواند از موتور خودرو ستانده شده باشد که اگر از هر چهار سیلندر آن یکی از آنها کار نکند خودرو نمیتواند کار خودش را انجام دهد.
کزازی همچنین گفت: «سوتی دادن» نیز دیگر واژهای است که در گویش جوانان به کار برده میشود. پایه این واژه نیز میتواند از ورزش گرفته شده باشد و آن در زمانی است که وقتی ورزشکار خطا میکند و داور سوت میزند نشانه آن است که بازیکن کار خود را به درستی انجام نداده است، از این روی مایه سوت زدن داور شده است. یعنی لغزش آشکار و خطایی نمایان انجام داده است.
او در پایان اضافه کرد: با این حال که این گویشها در میان گروههای ویژه از جامعه کاربرد و فراگیری دارند، حتی اگر کارکرد گسترده هم بیابند، نمیتوانند زیست و پیکره زبان فارسی را آنچنان دگرگون کنند که آسیبی چارهناپذیر به آن برسانند. زیرا زبان فارسی از مایهدارترین زبانهای جهان است.
@arayehha
#نکته_های_نگارشی
#نوعی_از_نوشتار
✳️ در سدهی اخیر، نوعی از نوشتار به گونههای رنگارنگِ نثرِ فارسی افزوده شده؛ مطالبی که در حجموحدودِ یک مقاله است و عمدتاً مروریدارد بر زندگی، آثار و کاروبارِ بزرگانِ عرصهی فرهنگ و ادب. در این قالب، عموماً و عمداً کمتر به کتاب و مقالهای ارجاع و استنادمیشود. ازهمینجهت با اندکی تسامح، این آثار بیشتر به جُستار پهلومیزند تا مقاله در معنای معهود و مرسوم. این نوشتهها اغلب به یادها و خاطرههایی نیز آراستهمیشود. حضورِ مایههایی از روایت یا خردهروایت، چنین نوشتههایی را خوشخوانتر نیز میکند. گویا عصارهای از یک تکنگاری هستند که گاه درعینِ اصالت و سندیتِ متّکی بر روایاتِ دستاولِ خودِ نویسنده، از قیدوبندِ ارجاع و استناد آزاد اند. اگر بخواهم اثری ترجمهشده در این عرصه را نامببرم، عجالتاً "تفسیرهای زندگی" (نوشتهی ویل و آریل دورانت، ترجمهی ابراهیم مشعری، انتشارات نیلوفر) است؛ شاهکاری درباره شاعران و نویسندگانِ معاصرِ جهان.
❇️ در ایران، سعیدِ نفیسی از نخستین کسانی است که در این عرصه پیشگام بوده و خوش نیز درخشیده. مطالبِ دستاولی که او دربارهی عشقی، نسیم شمال و نیما نوشته و خطوطی از خاطراتش را نیز در آنها گنجانده، درخشان و خواندنی است. شخصِ دیگر بهگمانام آلاحمد است. سه مطلبی که او دربارهی نیما نوشته (بهویژه "پیرمرد چشم ما بود")، درکنارِ یادکردهای دیگرش دربارهی صادق هدایت و بهمن محصّص، هنوز هم زنده و زیبا است. احسان طبری نیز در این عرصه طبعیآزموده و ازآنجاکه او در زندگینامهنویسی دستی توانا داشته (ازجمله در "دههی نخستین") آنچه او مثلا دربارهی نیما نوشته (در "از دیدار با خویشتن") بسیار خواندنی است. شاید آثاری همچون "بازیگران عصرِ طلایی" اثرِ ابراهیم خواجهنوری و "برکشیده به ناسزا" اثرِ احمد سمیعی (غیرگیلانی!) را نیز بتوان درزمرهی همین آثار دانست.
◀️ در دهههای اخیر این گونهی ادبی پیروانِ فراوان و حتی میتوانگفت مدعیانِ بیشماری نیز یافته؛ بهویژه که رواجِ تدوینِ یادنامه/جشننامه/ارجنامه، بسیاری را برآنمیدارد تا مطالبی دربارهی بزرگان بنویسند.
اگر بخواهم شماری از بزرگانِ این عرصه و نیز اثری از آنها را فهرستکنم، ازجمله این چهرهها و کتابها را بهیادمیآورم:
زرینکوب: حکایت همچنان باقی.
اسلامی ندوشن: نوشتههای بیسرنوشت
انور خامهای: چهار چهره
خانلری: در مقالاتاش (بهویژه مطلبی دربارهی نیما).
محجوب: خاکسترِ هستی
غلامحسین یوسفی: برگهایی در آغوش باد
براهنی: طلا در مس
عباس میلانی: تجدد و تجددستیزی در ایران*
◀️ مقالاتی که طی سالیان، اینجا و آنجا از استادانی همچون داریوش آشوری، شاهرخِ مسکوب، شفیعی کدکنی و خرمشاهی خواندهام نیز گاه در همین شمار است. مطالب و گفتگوهایی که صدرالدین الهی با بزرگانِ فرهنگ و ادب ایران منتشرکرده نیز اینگونه و بسیار خواندنی است.
◀️ در فضاهای تازه و نوشتههای موجزی که به برکتِ همین فضاها در سالهای اخیر رایجشده اگر بخواهم تنها آثارِ یکتن را نامببرم، او دکتر میلاد عظیمی است. پژوهشگری که قلمی چابک، نثری سرزنده و نگاهی منتقدانه دارد. عظیمی درعین جوانی، به تعادل و تکاملی در نگاه به فرهنگِ ایرانی رسیده. او هم باریکاندیش است و هم دوراندیش، و همچون پیرانِ دیروز و امروزدیده "نگرانِ" فرهنگ و ادبِ ایرانی.
* البته دکتر میلانی، عمدتاً اهلِ ارجاع و استناد است.
❇️ مطلب ارسالی از: کانال « گذشته و اکنون »
@arayehha
#اصطلاحات_ادبی
#بث_الشکوی
❇️ بَثُّ الشَّکْوی ، اصطلاحی بلاغی به معنی شکایت شاعر از روزگار و اهل آن که از قول یعقوب علیه السّلام : اِنّما اَشکُواْ بَثِّی وَ حُزْنی اِلَی اللّه وَ اَعلَمُ مِنَاللّهِ ما لا' تَعْلَمُون (یوسف : 86) اقتباس شده است .
◀️ شعر شکوایی فارسی از قرن سوم آغاز شده است و در آثار بازمانده از نخستین سرایندگان پارسی گوی ، چون رودکی سمرقندی ، ابوشکور بلخی و کسایی مروزی ، به رگه هایی از شعر شکوایی برمی خوریم .
◀️ شاید کهن ترین نمونه این نوع ، قصیدة دندانیّه رودکی باشد. او در این سروده از شادیها و فراخی های زندگی خود سخن می گوید و به مقایسه آنها با حال و روز پیری خویش می پردازد و از ضعف و عجز خویش می نالد
◀️ شکواییه ها اصولاً ازغم و درد سرشته شده اند، اما گاه با طنز، و حتی هجو و هزل نیز عجین اند. پاره ای از سروده های شاعران طنزپرداز و هزل سرا چون سوزنی سمرقندی و عبیدزاکانی و یغمای جندقی را، که نشان دهنده ی گلایه مندی از اوضاع و احوال روزگار است ، می توان در ردیف شعر شکوایی آورد، از جمله قطعة طنزآمیز ابوالقاسم امری ، شاعر قرن دهم ، که دربارة وضع آلوده زندان حکومتی است و شاعر با نیشخند از هجوم شپش به سراپای خود سخن می گوید.
◀️ یکی از خصوصیات شعرهای گلایه و گله آمیز، سادگی و صمیمیت آن است. شاعر از روزگار ناراحت است، از مرگ، می نالد. بنابراین شعر و کلام دلش را می گوید. در این گونه شعرها مخاطب من است. شعر را برای خودش می گوید. برای همین جنبه ی عاطفی در این گونه اشعار بر جنبه های دیگر غلبه دارد. بسیاری از شعرا که در مدح قوی هستند، این نوع اشعار سروده اند. مانند: رودكي، منوچهري، مسعود سعد، انوري
@arayehha
یَدِبَیْضا
یعنی دست سفید و اشاره است به یکی از معجزههای حضرت موسی که چون دست در زیر بغل میبرد و بیرون میآورد دستش نورانی میشد:
سِحْر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامر ی کیست که دست از یدبیضا ببرد
حافظ
این اصطلاح را در تداول معمولاً یدوبیضا (با و عطف) میگویند و گاهی هم به همین صورت مینویسند و غلط است.
@arayehha
خراسان
خوَراسان (xwarāsān) در زبان پهلَوی؛ واژهیست ترکیبیافته از دو واژه خوَر (xwar) به معنای خورشید و آسانا (ā-sānā) صفت فاعلی از āsan به معنای برخاستن و آمدن؛ و چنانکه از متون ایران باستان پیداست این سرزمین، از دوره ساسانی خراسان نامیده شد. خراسان در متون کهن زبان فارسی به معنی خاورزمین یا مشرق (خاور) در روبروی مغرب (باختر) به کار رفتهاست.
#ریشه_یابی
@arayehha
یک فنجان واژهشناسی (۵۰)
دچار
وقتی دچارِ چیزی میشوید، گرفتارِ آن یا مبتلا به آن میشوید: دچارِ بحران/ قحطی/ بیماری شدن.
اگر بگویم واژۀ «دچار» از دو عدد تشکیل شدهاست، شاید فکر کنید دارم شوخی میکنم. اما خواهید دید که حقیقت را میگویم.
واژۀ «دچار» در اصل «دوچار» (دو + چار) یا «دوچهار» (دو + چهار) بوده و در متونِ کهنِ فارسی هم با همین دو املای اخیر آمدهاست.
ماجرا از این قرار است که وقتی شما با کسی رو به رو میشوید، دو چشمِ شما در برابرِ دو چشمِ او قرار میگیرند و به این ترتیب دو چهار میشود. به عبارتِ دیگر دو دو تا چار تا میشود.
در قدیم فعلِ مرکبِ «دوچار خوردن» یا «دوچار زدن» یا «دوچار شدن» به معنیِ رو به رو شدن و تلاقی کردن و برخورد کردن به کار میرفت:
با لشکرِ تاتار دوچار زد. (تاریخ جهانگشای)
روزی شیری در طلبِ شکاری میگشت، پیلی مست با او دوچهار شد. (کلیله و دمنه)
روزی خجسته بالای بام تماشای عام میکرد، دو چشمِ او با دو چشمِ مَلِکزاده دوچار شد. (طوطینامۀ ضیای نَخشَبی)
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا شعر میخوانیم یا شعر میسراییم؟!
@arayehha
رشتهٔ آه به انگشتِ نفس میبندم
تا ز یادم نرود زلفِ گرهگیر کسی
#بینش_کشمیری
شرح:
پیشترها برای یادآوری نخی به انگشت میبستند.
شاعر میگوید: به انگشتِ نفَس، رشتۀ آه را میبندم تا با هر نفسی که میکشم، آهِ من یادآور زلف پیچ در پیچ معشوقم باشد.
تناسب زلف گره در گره یا پیچ در پیچ و گرهِ نخ به انگشت به زیبایی کار افزودهاست چون انگشتان که در موی مجعّد یار میرود در گره آن گیر میکند.
#امین_دانشی
@arayehha
نکتههایی از دستور خطّ فارسی
فاصلهگذاری «می» و «همی» با جزء اصلی فعل
🔸می- و همی- (پیشوندهای فعل استمراری) نسبت به جزء اصلی فعل همواره با نیمفاصله نوشته میشوند:
میافکند، میرود، همیگوید
🔸اگر «همی» نشانۀ تأکید باشد با فاصلۀ کامل نوشته میشود:
همی نیست اندر دوزخ، جایگاه، کافران را؟ (ترجمۀ تفسیر طبری)
صبر بر جفای او سهلتر آید همی که بر نادیدن او. (گلستان سعدی)
@arayehha
تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟
رو بر سر لوح بین که استادِ قضا
اندر ازل آنچه بودنی بود، نوشت
کنشت آتشکده ایرانیان بوده که خیام بیان می کنه
خیام بزرگ در این دوبیتی می خواهند به ما بفهمونند که بحث کردن در مورد روشنایی مسجد و دود پرستش گاه های ایرانیان را کنار بگذارید و یا تا کی میخواهید از بدی های دوزخ و خوبی هایی که در بهشت بدست می آورید، جار بزنید.
از دید من در بیت دوم منظور از لوح، همان لوح تقدیر است اما نه به معنی ارج نهیدن و ستایش کردن. در واقع منظور خیام، همان قضا و قدر (سرنوشت) است که خود استاد قضا که خداوند باشند، در آغاز پیدایش جهان هستی، هر آنچه که نیاز باشد نوشته است
@arayehha