.
#بحر_طویل
#میلاد_امام_حسین
شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ امِبنین حضرت
عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـر
خروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیل
شهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را.
بند دوم
هله ای فاطمۀ دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! توئی آن نخل ولایت، که بود میوۀ نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولالۀ یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پابست حسین
است، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیرخدا را.
بند سوم
الا حور و ملک!جن و بشر!خلق سماوات و زمین! جشن بگیرید که امشب علی و فاطمه و فاطمۀ امبنین و حسن و شخصِ حسینبنعلی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا،
دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیرخدا حضرت عباس
خوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـه
جلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش،
ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را.
بند چهارم
نشنیدید که قنداقۀ آن ماه جبین در بغلِ امبنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گوئی که مگر در بغل فاطمۀ بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحانۀ زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاس
عزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را.
بند پنجم
همه دیدند که قنداقۀ عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کل
قـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق و
صفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا و
رسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقعۀ کرب و بلا را.
بند ششم
ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیینۀ حلم حسن و دیدۀ بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیرخدائی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایک
ز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را.
بند هفتم
تو یم غیرت و ایثار و وفائی که پیمبر به تو نازد، تو به بی دَستی خود دست خدائی که علی ساقی کوثر بـه تـو نازد، تـوئی عباس که صدیقۀ اطهر به تو نازد، حسن آن حجت داور به تـو نازد، تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد ، تو همان
میر سپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـوئی آن
سـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد، پسر امبنین
استی و بیش از همه مادر به تو نازد، که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را.
بند هشتم
تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدائی تو به دریای عطش با جگر تشنۀ خود آب بقائی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلائی، تو به بیدستی خود از همگان عقده گشائی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزائی، حرمت علقمه، خود کعبۀ ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدائی، بـه خدا صاحب
لطف و کرم و جود و سخائی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطائی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مائی، تو علمداری و فرماندۀ کل شهدائی، چه شود دست بگیری ز کرم" میثم" افتاده ز پا را؟
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار✍
#بحرطویل
#امام_حسین_علیه_السلام_ولادت
.................................
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
#بحر_طویل
🔸️بند اول
باز در شهر مدینه شده غوغا، به درِ خانهی لیلا، که عروس است به زهرا، بود همسر شاه شهدا، حضرت ارباب، همان گوهر نایاب، حسین بن علی مظهر آداب، از این خانه خدا خواست که یکبار دگر جلوهی احمد به ظهور آورد و عشق به طور آورد وعرش به شور آورد، آنگاه خدا خلق نمود، ماه رخی بدر تمام، مظهر اسماء سلام، آنکه گرفته است به کام، از در میخانه دو جام، نجل حسین بن علی، حضرت شه زاده علی اکبرلیلا، که بود شبه رسول دو سرا، خازن اقلیم وفا، ثانی حیدر که بود شیر خدا، دیده گشوده است به دنیا، بود شافع عقبا، همان کس که بود گل پسر حضرت زهرا، چه زیباست، دل آراست، خدا غرق تماشاست، لبش آب حیات است و دمش همچو مسیحاست، برای بنی هاشم بخدا ثانی طاهاست، بگویم به همه اکبر لیلاست، کسی که به علی نور دو عین است، پسر ارشد آقام حسین است، قمر، روی منیرش، دو عالم همه مجنون و اسیرش، خدایست ضمیرش، بود حضرت ارباب امیرش،
🔸️بند دوم
سحرصبح ولادت چو در آغوش گرفت از کف لیلا پسرش را، نه، بلکه قمرش را، همه بال و پرش را، نظر انداخت به رخسار نکویش، به مویش، و بزد بوسه مکرر به پیشانی ورویش، سپس داد به دست علی عالی اعلا پسرش را، و گفتا به پدر، کی همهی هستی من باد فدایت،شوم خاک سرایت، بمیرم همه دم من ز برایت، بگیر این کودک من را، بخوان نغمهی توحید به گوشش، بِنگر جوش و خروشش، و بده جرعه ای از کوثر زهرایی زهرا، که تویی باده فروشش، علی آن عالی اعلا، که بود خاک درش عرش معلا، جنان از قدمش گشته مصفا، و بود خلقتش از سوی خداوند معما، گرفت از کف سالار شهیدان پسرش را، قمرش را، همه بار و برش را، نظر انداخت به سویش اذان گفت به گوشش، و سپس بوسه بزد بر لب و رخسار نکویش، به رویش، به سویش، و تبریک بگفتا به لیلا، و چنین گفت در آن دم، که خدا کرده عنایت به وجود پسرت، همچو مسیحاست، ملک گرم تماشاست، چه زیباست دل آراست، وجناتش همه چون ختم رسل حضرت طاهاست، در این عرصه مجدد، طلوع کرده محمد، که از این خانه در آمد، بگو نام گرامش چه گذارم، به دل شور و به سر شوق تو دارم، که این طفل عزیز است برایم، خدا کرده عطایم، که چون نای نی هر دم به نوایم.....
🔸️بند سوم
تاحسین بن علی گفت به بابا، که پدر جان، اجازه دهی این مولد فرخنده نهم نام به نامت، که از عرش خدا داده سلامت، دو عالم همه رامت، تویی ساقی و عالم همگی تشنهی جامت، تبسم به لب آورد علی، مظهر ذات ازلی، گفت به آوای جلی، کی به فدای تو همه عالم و آدم، و فدای سر این گل پسرت، بال و پرت، نور دو چشمان ترت بانی زمزم،
من رضایت دهم اینکه تو علی نام نهادی، نه علی، بلکه علی اکبر لیلاست، جگر گوشهی زهراست، همه هستی باباست، دعا میکنم این طفل به پیری، شود پشت و پناهت، سپاهت، و یا نور نگاهت، الهی که نبینی تو داغش خزان یا که بیفتد به باغش، به دنیا، و یا در دل صحرا، و مولا دو چشمان خدایش پر از اشک شد و ناله زد از سینه پر درد، دعا کرد ، و آهسته بگفتا، که افسوس، شود یکه و تنها،و کشته شود از کینهی اعدا، و بیفتد تن پاکش به صحرا، و خشکیده شود ساحل لبهای عطش سوز مسیحاش، تنش روی زمین، آمده باباش،
هوای دل من کرببلایی شد و، چون مرغ هوایی شد و تا عرش پرو بال گشود و به حرم روی نمود و دم جانسوز سرود و به نوا گفت بخوانید شما اهل تولا.....
(بالا بلند بابا گسیو کمند بابا اگه تو بری تو غریبی دل به کی ببنده بابا)
#بحرطویل
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام_ولادت
#مرتضی_محمودپور✍
..............................................
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
.
#بحر_طویل
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان
پسر مظهر یزدان، که بُدى صاحب طبل و علم و بیرق و سَیف و حَشم و
با رقم و با رمق اندر لقب او ماه بنى هاشم و عباس
علمدار و سپه دار و جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا
دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان
و پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه کنان موى پریشان
دل بریان سوى عباس شتابان
که عموجان چه شود جرعه آبى برسانى
به لب سوختگان کز عطش آتش بگرفته گلوى ما
*.....*
(شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتى ابوالفضل)
غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا.
شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
*....*
پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی او گوش فلک کر شد و رفتی به ثریا.
شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه، تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
* * *
از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.
#بحرطویل
#محرم
#مرحوم_شوقی_اصفهانی✍
.
.
قطعه و #بحرطویل تلفیقی روضهیِ فاطمیه و امام حسن علیه السلام
روضه یعنی کوچههایِ بیکسی
گامِ لرزان مادر و دلواپسی
سینه یعنی سینهای پر راز و رمز
از هلائل پیکری بیجان و سبز
سبز یعنی صورتِ راز و نیاز
یک زره در زیرِ تنپوشِ نماز
سبز یعنی آسمانی داغدار
چشمی از سیلیِ کینه تارِ تار
چشم یعنی اشک و خون آمیختن
با درِ آتش گرفته سوختن
ناله یعنی صورتی نیلوفری
خونِ سینه بر رویِ میخِ دری
آه یعنی سیلی و غصبِ فدک
مادری پیشِ پسر خورده کتک
سیلی یعنی غربتِ خیرُالنّسا
داستانِ مجتبی و کوچهها
خاطره یعنی دلی با غم عجین
دم به دم در کوچهها خوردن زمین
دشمن اشاره کرد
کوچه سیاه شد
آوار شد تمامِ جهان بر رویِ سرم
افتاد بر زمین
پیشِ دو چشمِ مضطرب از ضربهیِ جفا
ای وای مادرم
وقتی که آمدیم
دستم گرفته بود مبادا که گم شوم
امّا کنون منم که شدم رهنمایِ او
سیلی گرفت قوّتِ چشمانِ مادرم
مادر .....
اَمرت مُطاع هیچ نگویم به خواهرم
هرگز نمیزنم سخنی با برادرم
سِرِّ مگویِ رویِ تو در گور میبرم
امّا خودت بگو چادر چه مادرم!!!
این خاک میگوید به خدا رازِ کوچه را
رازِ مغیره را
گوید تمامِ قصّهیِ جانسوزِ کینه را
رازِ سقیفه و فدک و بغضِ سینه را
رازِ غریبیِ تو و شهرِ مدینه را
اشک یعنی گوشهای تنها شدن
روضهخوانِ روضهیِ زهرا شدن
روضه یعنی افتخارِ نوکری
گفتن از رویِ کبودِ مادری
سوره یعنی کوثرِ بدرُالدُّجا
دست و رویِ فاطمه تَبَّت یَداٰه
قلب یعنی مَحرمِ سِرّی غریب
دورِ بستر خواندنِ اَمَّن یُجیب
عشق یعنی قبرِ بینام و نشان
لحظهیِ دلواپسیِ کودکان
یاحسن اِی رازدارِ اهلِ بیت
ای دلم از غصّههایت بیت بیت
با من از کوچه نمیگویی سخن
ای غریبِ آشنایِ قلبِ من
صحنِ تو ای بیحرم کنجِ دلم
غصّهات ای کاش گردد قاتلم
قلبِ زارِ ما و سوزت یاحسن
ای امامِ شاهِ بیغسل و کفن
#فاطمیه #قطعه #بحر_طویل #تلفیقی
#امام_حسن
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#بحر_طویل
#میلاد_حضرت_زینب
بحرِ طویل ولادت حضرت زینب سلام اللّه علیها
سحر آمده وُ گاهِ تراویدنِ باران به چمنهاست
گهِ خندهیِ غنچه به برِ دشت و دَمنهاست
وَ شبنم متبلور به رویِ برگهیِ سبزینهیِ باغ وُ ....
به رویِ صورتِ گلهاست
آفتابی به زمین تاخته و ُ
ظلمت و اندوه برانداخته و ُ
بعدِ بارش هفت رنگی به سماوات مهیّاست
آسمان گلشنِ عشقِ علوی گشت
چه زیباست ؟! چه زیباست ؟!
بیایید درِ خانهیِ حیدر
که کنون اسوهای از حُجب وُ عفافِ نبوی
شهرهیِ آفاق به ایثار و پرستاریِ دلدار
بلیٖ زینبِ کبری به رویِ دامنِ زهراست
چه زیباست ؟! چه زیباست ؟!
شگفتا که شکوفا شده گلواژهیِ صبر و ُ
همهیِ معنی وُ اندازهیِ یک لیلهیِ قدر و ُ
صورتِ ماهِ شبِ چاردهِ بدر و ُ
پس از فاطمه چون مریم و ساره
همچنان مادرِ غمپرورِ موسی
مینشیند به اِرم بر رویِ تختِ افضل و صدر و ُ
میفروشد به تمامِ بانوانِ جنّتی فخر
که من یارِ حسینِ ابنِ علی فخرِ جهانم
عاشق و مستِ حسینم مقتدایِ عاشقانم
قلبِ من میتپد از عشقِ وی و ُ
میرود از تن به در از غصّهیِ او تابم و جانم
عشقش آمیخته با گوشتم و پوستم و روح و روانم
آتشِ ماتم و داغش میزند بر استخوانم
ضربانِ دلِ من نامِ حسین و مدحِ او وِردِ زبانم
من پلی بینِ دو دریایِ کمالم مَظهرِ یَلتَقیانم
بحرِ صبر است حسن بحرِ کرامات حسین و ُ
در میانِ این دو دریا من نشانم
عصرِ عاشور به آن قافلهیِ بیسر وُ سامان ساربانم
مادرِ ماتم وُ اندوه وُ غم وُ دردِ زمینم
در صبوری آسمانم
من گرفتارِ حسینم دل و دلدارِ حسینم
بی حسینم نتوانم بی حسینم نتوانم
زینبم دخترِ صبر وُ زینبم مادرِ ایثار
زینبم خواهرِ عشق وُ عمّهیِ سرورِ بیمار
زینبم بانویِ ویرانهنشینِ مَهجبین وُ
اُختِ عبّاسِ علمدار
منم انگشتنشانِ شهرِ کوفه
منم آنکه دست بسته میکند شام گرفتار
من سخنور چو علیام صابرم من حسنیام
باحیایم فاطمیام مونسِ خونِ خدایم
سِپرِ دوّم علیام
عمّهیِ داغ به جان دیدهیِ یابنالعسکریام
زینبم من زینبم من
#بحرطویل #میلاد
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#بحرطویل
#امام_حسن علیه السلام
داشت آرام قدم برمیداشت
شیخ الاسلام قدم برمیداشت
مست میکرد هرآنچه که سر راهش بود
ماه مست از روی چون ماهش بود
کوچهها مست و خیابانها مست ،مست تر هر خانه
مثل این بود که در میخانه
باده و جام قدم برمیداشت
همه مشغول تماشای نگاهش بودند
مات از جلوهی زیبای نگاهش بودند
چه نگاهی بهبه
که ز اعجاز مسیحایی اش از بادیهی خشک
چمن می روید
غنچه باغ ختن می روید
سوسن و لاله و زنبق همه در دشت و دمن میروید
و خلاصه چه تماشایی بود
من همیشه سر هر کوچه که او رد میشد
می نشستم هربار هر زمان حال دلم از بد دوران و زمان بد میشد
آنقدر زیبا بود که مسیری که به بیتش میخورد
دائم از شدت دلباختهها سد میشد
خودم من نیز گرفتار جمالش بودم
تشنهی جام وصالش بودم
محو اخلاق و کمالش بودم
چه مسیحایی بود
تا که دستش به سرم گرم نوازش میشد
دلم از شوق گرفتار همان چهرهی بازش میشد
و زبانم و نگاهم پره خواهش میشد
که اگر میشود آقا به من خسته و درمانده و سائل کرمی یا که اگر درهمی از کیسهی شاهانه نه از فضل کریمانهی خود بذلکنی
مثل هربار محبت میکرد بس که از لطف عنایت میکرد که مرا غرق خجالت میکرد
تازه یکبار که از شرم نگاهم فهمید
زود نعلین خودش را بخشید
و چه آقایی بود
تا که یک روز سواری وسط شهر که از شام عرب بود چنان چهرهاش آشفته و پر بغض و غضب بود که من دانستم به سرشنیت شومی دارد
گره انداخت به ابرو و دوتا مشت و به بازو و چنان با عجله با همه نیروی به سمت حسن آمد
و دهان را وا کرد تو بگو کوره ای از آتش کینه که رساندهست خودش را به مدینه
و چقد طعنه و نفرین و چقد حرف بد و زشت به روی لبش آورد وَ دشنام بدی داد که تو باعث شرمندگی و ذلت اسلامی وبدنامی و تو مایه ننگی و خلاصه که همه جمع شدند از همهی شهر که این کیست که با این غضب و قهر به آقای کریم اینهمه الفاظ رکیک و بد و بیراه بگوید یکی دست به تیر و دگری دست به شمشیر
که فرمود در این بین حسن شاه کریمان جهان اسوهی اخلاق و ادب : ساکت و آرام بمانید و بدانید که این مرد غریب است وکمی خسته و تشنه است کمی آب دهید آتش بین جگرش را ، بتکانید غبار سفرش را
یقینا که گرسنهست و فرمود که این جان من است و قدمش روی دو چشمان من است و بخدا شامل احسان من است و پساز این لحظه بدانید که مهمان من است
و چقد این منشش سیرهی زهرایی بود
خاطرم هست که این مرد کریم اینکه با بی ادب شام چنین تا کرده یک زمان بین جمل معرکه برپا کرده تیغ ابروی کجش دروسط میمنه غوغا کرده همه مبهوت رجزخوانی و جنگیدن و رقصیدن شمشیر حسن در دل میدان بودند
همهی لشگریان از غضب و هیبت این شیر پریشان بودند پریشان که نه حیران بودند که علی در وسط جنگ رجزخوان شده یاکه اسدالله جوانتر شده یا اینکه حسن جلوهی حیدر شده یا اینکه علی عازم خیبر شده است
خاطرم هست که این شیردل بخشنده این یل رزمنده
از دل میمنه تا میسره را مثل یک شیر شکاری طی کرد چارتا پای شتر را پی کرد و چنان نعره کشید که سوارش پس از آنروز که از ترس به خود می لرزید تا به امروز فقط خواب پریشان حسن را همه شب می بیند
که حسن قوت بازوی علی بن ابیطالب و بر کل یلان غالب و در وصف نیاید که نوشتند
علی در وجناتش علی در سکناتش علی در حرکاتش علی در کلماتش علی در ضرباتش علی در حسناتشعلی در نفحاتش علی در برکاتش علی در جملاتش علی در همه جا در همه ی قول بیانش به اذانش بهنمازش به سجودش به رکوعش به وجودش به صیامش به قیامش به قعودش شده تکرار نه اصلا متجلیشده عالی شده اعلی شده مصداق اشداء علی الکفار است که حسن سیدالابرار و حسن حیدر کرار به تکراررسیده است به این کسوت و این صولت و این نسبت او تا ابدالدهر نثار همه سادات که بر آل محمد به محمدصلوات
#ماه_رمضان
#امام_حسن_علیهالسلام
#علی_کاوند ✍
.