eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
247 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام‌الله‌علیها ✍ چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟ جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟ ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟ که هست خادمه‌ای، یا حسین! بر در تو منم که از ره یاری به خود روا دارم هر آن چه آمده از دست چرخ بر سر تو ز تشنه کامی اگر جان دهم، ننوشم آب که وقت دادن جان خشک بود، حنجر تو دگر به سایه نخواهم نشست، مدّت عمر کز آفتاب، کسی بر نداشت پیکر تو نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست چو بر سِنانِ سَنان بنگرم کنون سر تو خیال جامۀ نو نایدم به دل، حاشا! که بُرد پیرهن کهنه، خصم از برِ تو زنم به سینه، دَرَم جامه تا نفس دارم که نرم شد ز سم اسب، جسم انور تو نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان که تیر حرمله بشکافت، حلق اصغر تو رقم زنی تو خود این نظم، «جودیا»! از غم هنوز زنده‌ای؟ ای خاک تیره بر سر تو! 📚 دیوان جودی 📚 کز سنگ ناله خیزد ......................... کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab کانال ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af .
عشاق چون به درگه معشوق رو کنند با آب دیدگان، تن خود شستشو کنند قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبۀ او آرزو کنند عباسِ نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند سقای آب بود و لب تشنه جان سپرد می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنانکه منکرند بگو روبرو کنند گردست او نه دست خدائی است پس چرا از شاه تا گدا همه رو سوی به او کنند درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است باب الحوائجش همه جا گفتگو  کنند  
. | | ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام ما را اسیر بین، تو ای سیّد انام! دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام دردم نه یک، نه صد، نه هزار است، این سفر زین درد بی‌شمار، برت بشمرم کدام؟ در بزم عام، ز اهل و عیال تو، این گروه آن یک کنیز خواهد و آن دیگری غلام اولاد خود ز کینه‌ی اعدا، دو دسته بین جمعی، شهید کوفه و برخی، اسیر شام اطفال ما گرسنه، شب و روز، تشنه‌لب یک شب کسی نداد به ایشان به شام، شام رأس حسین و دُرد شراب، این ‌چه حالت است؟ نه دهر دون، سر آمد و نه عمر ما، تمام لعل حسین و چوب جفا، زین ستم به ما نه پای استقامت و نه دست انتقام طعن سنان و جور یزید و جفای شمر ما را انیس و مونس و یار است، «و‌السّلام» آن گه یزید، حقّ نبی را بهانه کرد سوی مدینه، آل علی را روانه کرد ▫️ .
. غریب و بیکس و بی یار و آشنا زینب به درد و رنج و غم و غصه مبتلا زینب . کنون که وقت وداع است زین جهان خراب به حال خویش دمی نوحه سرنما زینب . فغان که جان به غریبی سپردی و نبود کسی به دور تو از خویش و اقربا زینب . ز صبح روز ازل تا به شامگاه ابد برون نشد ز تنت جامۀ عزا زینب . در این دو روزۀ عمر اندر این جهان خراب زجور چرخ کشیدی چه ظلمها زینب . زگریه چشمۀ چشمت چوبحر شد چون دید شکسته گوهر دندان مصطفی زینب . گشوده شد دَرِ غم بر رُخت دمی که شکست ز ضرب در کمر خیرة النسا زینب . زمانه خاک غمت آن زمان فشاند بسر که گشت شق سر سلطان اولیا زینب . توئی که با دل صد پاره در لگن دیدی هزار پاره دل زار مجتبی زینب . تو آن اسیر بلائی که کاروان بلا عنان کشید تو را سوی کربلا زینب . توئی که برتو بلا بر سر بلا آمد چو گشت جای تو آن دشت پر بلا زینب . توئی که تشنه سر شش برادرت از تیغ به پیش چشم تو شد از بدن جدا زینب . توئی که شمر ستمگر به پیش دیدۀ تو سر حسین تو ببرید از قفا زینب . توئی که زیر سم اسب اشقیا دیدی تن برادر خود را چو توتیا زینب . توئی که بر قد اکبر کفن تو پوشیدی به جای خلعت شادی به صد نوا زینب . توئی که سینه نمودی ز پنجۀ غم چاک چو چاک شد گلوی اصغر از جفا زینب . توئی که کتف تو باشد هنوز نیلی فام ز تازیانۀ بیداد اشقیا زینب . توئی که بر سر بازار شام از ره ظلم زدند برسر تو سنگ برملا زینب . توئی که با دل آزرده نزد ابن زیاد بدی ستاده و می خورد او غذا زینب . توئی که بازوی زار تو از جفا بستند ز ریسمان ستم قوم بی حیا زینب . توئی که بود تو را در خرابه شب تا صبح ز خاک بستر و از خشت متکا زینب . به حال مرگ اگر دوش «جودیا» بودی از این مکالمه دادی تو را شفا زینب   شاعر:عبدالجواد ✍ .
. سلام‌الله علیها یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد خولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش «جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیست این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش ✍ ................. . بمان برادر /به استراحت /که من به شام/ خراب رفتم به بانک کوس و نی و نقاره به سوی بزم شراب رفتم شدی تو بی سر ز تیغ قاتل طپان به خونی چو مرغ بسمل ببین بباز و مرا سلاسل به گردن از کین طناب رفتم ز جور اعدا تو پاره پاره به تن فزون زخمت از ستاره دمی به خواهر بکن نظاره که با دو صد انقلاب رفتم امان ندادند سپاه بی‌دین کفن نمایم به چشم خونین تن شهیدان آل یاسین به ناله و اضطراب رفتم تو مانده عریان در این بیابان فتاده بی‌سر به خاک سوزان من ستمکش به چنگ عدوان به عارض بی‌نقاب رفتم وطن تو در کربلا نمودی مرا ز دستت جدا نمودی تو در امانت وفا نمودی کنون من اندر عذاب رفتم مرا بدین بود کنم عروسی برای قاسم بدیده بوسی ز جور این چرخ آبنوسی عجب عجب کامیاب رفتم چون شد گل روی اکبر من ز جور گلچین خزان به گلشن ز گریه بر گل نموده دامن روان به بوی گلاب رفتم مکن شکایت ز دست خواهر که بی‌وفا من نیم برادر سرت براهم شده است رهبر اگرچه با صد شتاب رفتم روم به بزم یزید ابتر چو می‌زند چوب آن ستمگر براست ای شه مکن مکدر پی سئوال و جواب رفتم ز چشم (صامت) روان شده خون دمی که می‌گفت آن حزین محزون که ای برادر ز جور گردون تن تو مانده در آفتاب رفتم .