eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
270 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. همان خالق که بر سر، سایه‌ی رحمت نگه دارد مرا از منجلاب سخت معصیت نگه دارد زمانی با عطای خود، زمانی با عقاب خود کنار خود گدایش را، به هر صورت نگه دارد به عزت می‌رسد هر کس که در این ماه، با تقوا به دور از معصیت باشد، کمی حُرمت نگه دارد به ذکر حق، زبانش می‌شود گویا زمان مرگ اگر بنده، زبان از تهمت و غیبت نگه دارد اگرچه عبد نافرمان، فقط سربار ارباب است امیرالمؤمنین ما را چه بی منت نگه دارد دعای فاطمه تا هست دیگر غصه‌ی نان چیست خودش در سفره‌ی سینه‌زنان برکت نگه دارد زمانه، دوره‌ی سختی است اما از مصیبت‌ها مرا این روضه رفتن‌ها، در امنیت نگه دارد کسی که کربلا را دیده و دلتنگ ارباب است چگونه دست از دلتنگی و حسرت نگه دارد همیشه یاد دوری از حسین و کربلا، نوکر برای سجده، در سجاده‌اش تربت نگه دارد ** عزا و داغ سنگین رقیه، تا دم مرگم میان سینه‌ام رنگ غم و غربت نگه دارد چه داغ اعظمی دیده مگر این دختر کوچک که دستش را روی پهلو به صد زحمت نگه دارد به سختی رو گرفته با حجابِ آستین‌هایش نمی شد چادرش را لحظه‌ی غارت نگه دارد چه تلخ است اینکه بعد از مدتی شیرین زبان بودن زبانِ بچه را از گفت‌و‌گو لکنت نگه دارد ✍ .
. در تو چنانی که منم شیفته و دربه‌درت نظری کن که بیایم نظری در نظرت هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت این همه جرم و خطا کرده‌ام و در عجبم نشد اصلاً که مجازات شوم با تشرت کیستم؟! این همه تحویل مَگیرم که منم... بنده‌ی عاصی و رسوا شده و خیره سرت شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف بوده‌ام در همه‌ی عمر فقط دردسرت لطف کردی و رساندی منِ تنهاشده را به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت قَسَمت می‌دهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی قَسَمت می‌دهم آری، قسم مُعتبرت ثمر خلقت هستی‌ست در انگور نجف بچشان بر لب من، جُرعه‌ای از این ثمرت گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت گفتم اصلاً چه زمان یاد حُسینت باشم گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت گفتمت تشنه که گشتم چه‌کنم یادِ غمش گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان تَرَت گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود گفتی از تشنه‌لبِ در دل خون غوطه ورت ** گفتم اصلاً چه شده خم شده آقا کمرش گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت ✍ .
گریه ام، معذرت من باشد طلب مغفرت من باشد غفلتم وقت گناه از نظرت بدترین معصیت من باشد آنچه از دور و برت دورم کرد نفسِ بی تربیت من باشد اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست موجب تقویت من باشد درک تنهایی ات، ای یوسف دل کاش در ظرفیت من باشد اینکه من یاد توام، رحمت توست نه که از معرفت من باشد نوکرت هستم و این نوکری ام سبب منزلت من باشد دوست دارم که شهیدت بشوم کاش این عاقبت من باشد کمکم کن برسم صحن حسین صحبت از حیثیت من باشد گریه کردن به ترک های لبش با تو این سنخیت من باشد
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر سکینه ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر خجالت آور است گفته ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر
؛ اوقات رسیدن به خدا، زود گذشتند شب‌های مناجات و دعا زود گذشتند من دیر رسیدم درِ این میکده اما از جُرم منِ بی سر و پا، زود گذشتند "اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به‌سر شد" اوقات خوش ما، رفقا زود گذشتند؟! از شر بساطی که شود ختم به عصیان با یاد خدا، اهل حیا زود گذشتند تا اینکه خجالت نکشد بعد کرامت از پیش گدا، اهل سخا زود گذشتند حق می‌گذرد زود از آن طایفه‌ای که در مسند قدرت ز خطا زود گذشتند پلکی نزده، عمر شتابان سپری شد چون باد، دو روز گذرا زود گذشتند آن زمره‌ی خوش‌نام که حداثِ حسینند از زینت این دار فنا زود گذشتند در راه رسیدن به حسین و به حریمش از جان و تن خود، شهدا زود گذشتند از معصیتی که نگذشتند کریمان در صحن گوهرشادِ رضا زود گذشتند هر شب منم و خاطره‌ی صحن گوهرشاد کِی از دلم این خاطره‌ها زود گذشتند؟ کس قدر ندانست مقامات رضا را از شأن عظیمش به خدا زود گذشتند ** نَسّاب کجا و نَسَب پاک امامان؟! اصحاب ازین داغ چرا زود گذشتند؟! ✍ .
. آخر ماه، گدا مانده و تنها مانده همه رفتند فقط بنده‌ی رسوا مانده درب مهمانی خود را کمی آرام ببند یک نفر از صف بخشیده‌شدن جا مانده دستگیری بکنی یا نکنی هر دو رواست دستِ تسلیمِ منِ غم زده بالا مانده هیچ‌کس واسطه‌ی بنده‌ی آلوده نشد مثل هر سال فقط یوسف زهرا مانده همه‌ی زندگی‌ام حاصل لطف مهدی‌ست تازه آقایی او در صف عُقبی مانده عاقبت آبرویم ریخت و در چشم امام... بی بها کرد مرا چشمِ بدِ وامانده سخت دلتنگ نجف هستم و ایوانِ علی بر دل غم زده‌ام، شوق تماشا مانده آخر ماه هم از غربت ارباب بگو بین گودالِ پر از خون، تن مولا مانده اکبر و قاسم و عبدالله و عون و عباس همه رفتند... فقط زینب کبری مانده چه کند زینب مضطر که سنان دور شود لب زخمی حسینش به دعا وا مانده ✍
. ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر سکینه‌ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه‌اش پُر اضطراب شد بیا دگر مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر خجالت‌آورست گفته‌ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر ✍ .
. علیه السلام عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره گریبان حسینیم همه وسط روز رسیدیم و همه می بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه ی درمان حسینیم همه حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جان حسینیم همه ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه ی وادی عرفان حسینیم همه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری است که گریان حسینیم همه آتش سینه ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه چشم هایش سرِ تشنه شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مات از جود فراوان حسینیم همه خیزران... سنگ... نوک نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه ✍ .
. وقتی امام عصر ما امشب عزادار است برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است پیـراهـن و شال عـزا مـولا به تن دارد امشب تـمام عـرش با آقا عـزادار است بی‌جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟ زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است هر روز روزه؛ هر شبش دیدارِ دلدار است ای کاش قدری معتصم شرم و حیا می‌کرد اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟ با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت این روضۀ زهر و جگر الحق که دشوار است از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت‌ها در هر کجا پشت سرش گفتند: بیمار است مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است رنگش دگرگون می‌شود هر بار از دردش پهلو به پهلو می‌کند، هرچند ناچار است در این دم آخر شنیدم کعبه هم می‌گفت: بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است در سامـرا بـوی مـدیـنه می‌رسد انگـار آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است در بسترش هر شب سؤال از مادرش می‌کرد مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟ در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است می‌خواست تا یک جرعۀ آبی بنوشد که افتاد از دستش قَدح، از بس که تب‌دار است این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را در کربلا شرمندگی سهم علـمدار است سر منشأ هر روضه‌ای از روضۀ زهراست گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است .
. هر کس برای توبه مصمم نمی شود با صد هزار موعظه آدم نمی شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی شود طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی شود نامردی است بندگی لحظه ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک یک شبه زمزم نمی شود ساکت نباش ، حرف بزن با خدا ، بگو : من آمدم کنار تو باشم ، نمی شود ؟ شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر وقتی دلم ، شکسته و محرم نمی شود در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی شود حلوا نخواستم ، تو خودت را به من بده حلوا برای غم زده مرهم نمی شود جای بهشت ؛ کرب و بلا روزی ام کنید بی کربلا بهشت ، مجسم نمی شود هر کس که آمده قدمی سمت کربلا شرمنده ی رسول مکرم نمی شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی شود شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند پس مرهمی براش فراهم نمی شود جوری که آیه های سرش ریخته بهم هر کار هم کنند منظم نمی شود این ضربه سخت بود ولی در دل علی بر دردهای کوچه مقدم نمی شود زینب ... مدینه ، کوفه ، مدینه ، زمین طَف یک زینب است و این همه ماتم ؟! نمی شود ✍ .
. مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است چند روز است که قوتِ همه‌ی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ آهِ مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ کودکی بر اثر ترس، تنش می‌لرزد چشم‌هایش شده خیره، بدنش می‌لرزد مادری روی زمین در بغلش فرزندی‌ست آخرین بار به زحمت به لبش لبخندی‌ست کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند صاحب العصری و این عصر، دلت را خون کرد غزه‌ی سوخته در حصر، دلت را خون کرد شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟! تو اراده بنما تا که ورق برگردد ای که ویران‌گر هر ظلم و فسادی هستی تو یداللهی و مافوق ایادی هستی چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم! گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم عزم ما در صف پیکار شبیه صخره‌ است بر مُریدان ابالفضل، شهادت فخر‌ است بکش از قبضه‌ی خود تیغ دو سر را بیرون قطع کن ریشه‌ی تاریک یهود و صهیون آخرین ناجی و مونس! به رقیه برگرد پسر حضرت نرجس! به رقیه برگرد ✍ .
. زهرا مگیر از حرمم آفتاب را بر چهره ات مبند عزیزم نقاب را شرمنده ام که پای غریبیِ مرتضی کردی تحمل این همه رنج و عذاب را در روزهای صبر علی، با خطابه ات دادی جواب دشمن حاضر جواب را دیدی فراریان اُحد با چه کینه ای بستند دور گردن و دستم طناب را لعنت بر آن که با لگدی فتح باب کرد با که بگویم آخرِ این فتح باب را در خانه ام زدند زنم را مقابلم زهرا حلال کن، منِ خانه خراب را سوزاند آن که غنچه ی نشکفته ی مرا خواهد چشید آتش یوم الحساب را زینب کنار بسترت از حال رفته است از بس که خوانده سوره ی اُم الکتاب را فهمیدم از نفس زدنت، درد پهلویت... از پلک تار و بی رمقت برده خواب را ریحانه ی مجلله و سرو قامتم بیچاره کرده قد خمت، بوتراب را حالا دگر سفارش تابوت می دهی؟! بغضم شکسته، فاطمه کم کن شتاب را هر شب حسین تشنه لب از خواب می پرد بگذار بازهم به برش ظرف آب را - آبان ماه ۱۴۰۳ .