eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.1هزار دنبال‌کننده
281 عکس
178 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا قمر العشیره شمع می گفت که اشکم به سحر بیشتر است نیمه شب وقت دعایی که اثر بیشتر است یار می گفت که محبوب خدا چشمِ تر است ارزش سوز دل و دیده ی تر  بیشتر است لحظه ی سختِ غریبی است که دل می گیرد بی شک اما غم غربت به سفر بیشتر است همه جا چشمِ همه جانب خورشید ولی کربلا دیده به دستان قمر بیشتر است آن که مهتاب به پیش رخ او مات شده او که نورش به دل اهل نظر بیشتر است او که در هر نگه اش کار دو صد سلمان است دم او همچو مسیح است و اثر بیشتر است گفت نعشم به سوی خیمه مبر ، سقا را درد بی آبی و اندوه و شرر بیشتر است با عمودی که از آن خیمه کشیده مولا آه معلوم شد این جا که خبر بیشتر است خونِ جاری شده از فرق سر آید همه جا از عمودی که چنین خورده به سر بیشتر است آتش خیمه ز هر علت اگر که باشد بی گمان از اثر شعله ی در بیشتر است قصه ی عاشقی و دوری و هجران سخت است در اسیری به خدا خونِ جگر بیشتر است دیدن رأس علمدار به روی نیزه سوز این صحنه ز هر داغِ دگر بیشتر است ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. 🏴 یک اربعین گذشت و رسیدم کنار تو تا درد دل کنم به کنار مزار تو حالا رسیدم از سفری که نبوده ای شکر خدا ، مصیبت ما را ندیده ای ماندم چه گویم از سفرِ پر زِ اِزدحام از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رفتی حسین ، بعد تو زینب اسیر شد بنگر به خواهرت ، که چهل روزه پیر شد بنگر به روز من ز فِراق تو شب شده دیدی که زینبت ، همه دم جان به لب شده از رنج این سفر چه بگویم چه دیده ام از ظلم و کین دشمن تو ، قد خمیده ام زخمی شده دلم زِ هیاهو و هلهله زخم زبان و قهقهه ی شمر و حرمله از جا بلند شو ، دل زینب گرفته است چل شب گذشت و این دل پُر تب گرفته است دیدی غم فِراق تو با خواهرت چه کرد رأس بُریده ات به دل دخترت چه کرد از من نپرس از سر و روی رقیه ات شرمنده ام ز تو که نیامد سه ساله ات ✍ .
اربعین آمده اِی وای که تنها ماندم باز هم از سفر عشق ببین جا ماندم حسرت پای پیاده به سوی کرببلا دوری و غُصه ی جاماندنِ از قافله ها این همه حسرت و غم ، کرده مرا بیچاره گِرد هر هیئت و هر روضه شدم آواره گر نشد قسمت من پای پیاده حَرَمَت دل ناقابل من را بپذیر از کرمت از ره دور سلامی به تو دادم آقا با دلم زائرم و عازم راهم آقا اسم من را بنویس بینِ همه زائرها زائر مضطر و دل سوخته ی کرببلا اربعین است دلم را به حرم راه بده مثل جابر به لبم ناله ی جانکاه بده تا که من جار زنم آه کشم از غم تو تا بمیرم به کنار حرم از ماتم تو 🏴 .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله گویم همیشه تا نفس آخرم حسین دین و عقیده و همه ی باورم حسین جمع ملائک آمده منت کشیده اند در زیر پرچمی که به دوشم برم حسین بال فرشتگان همه جا پهن می شود بر جای پای گریه کنان در حرم حسین جایی که پای گریه کنانت رسیده است باشد حریم عترت پیغمبرم حسین هر جا که نام تو ببرم می شود حرم زائر شوم در این حرم محترم حسین هر خوبی و کرامت و خیر از وجود توست این گونه شد که تو شده ای سرورم حسین کی می شود زیارتِ خود دعوتم کنی مهمان شوم به کوی تو ای دلبرم حسین در زیر قبه ای که دعایش اجابت است پر کن ز استجابتِ خود ساغرم حسین بر پادشاهی همه عالم نمی دهم این فخر من که در ره تو نوکرم حسین تاج کرامت و شرف و افتخار من خاک عزا و ماتم تو بر سرم حسین جز از برای تو نشود اشک من روان یعنی که وقف تو شده چشم ترم حسین وقتی که اشک روضه برای تو جاری است گویا کنار چشمه ای از کوثرم حسین خیلی بدم ولی تو رهایم نکرده ای " ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین   " عمری برای نوکری تو نفس زدم نذر نگاه تو نفس آخرم حسین ✍ .
. این چشم سال هاست که نم نم گریسته در غصه ی عزای تو عالم گریسته عمریست در حسینیه با روضه های تو شال عزا، کتیبه و پرچم گریسته تا توبه اش قبول شود بعد سال ها جبریل روضه خوانده و آدم گریسته هر قطره اشک در غم تو کوه رحمت است پس خوش به حال آنکه دمادم گریسته صفحه به صفحه، واژه به واژه، برای تو در روضه ات لهوف و مقرّم گریسته شب های جمعه فاطمه پایین پای تو هم روضه خوانده در غم تو هم گریسته بیچاره است روز قیامت بدون شک هرکس که در مصیبت تو کم گریسته .
. ✍ نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست نه اشک مانده برایم ،نه ناله های سحر چه کرده ام که دلم شامل عطای تو نیست دلم کبوتر هر بام می شود...افسوس.. خودت بگو چه کنم با دلی که پای تونیست مرا به «گریه برای حسین »می بخشی وگرنه بنده ی تو لایق سرای تو نیست چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را چگونه درک کنم ماتم حسین تو را به غیر روضه پی کار دیگری نروم که من شناخته ام عالم حسین تو را تو خواستی که من از روز اول عمرم به دوش خود بکشم پرچم حسین تو را به غیر تربت کرب و بلا دوایی نیست.. به عالمی ندهم مرهم حسین تو را به نوکری خودم افتخار خواهم کرد چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را .
. گنهکارم ولی زار و پشیمان درستم کن، خرابم کرده عصیان دویدم سوی تو ... می ترسم از خود شدم از نفس اماره گریزان زمین خوردم ز بس سر به هوایم به داد من برس، خوردم به بحران ترا جان علی پرونده های ... گناهم را نیندازی به جریان سر من گرم شد سرمایه ام رفت کمک کن که ندارم وقت جبران حسین جان! کم برایت گریه کردم محرم فرصتم را دادم ارزان فدای زائران اربعینت پیاده راه افتادند از الان عقیله باز عزم کربلا کرد نشد پیروز گردد ابن مرجان بقربان سری که روی نیزه شده صدتکه پای دین و قرآن فدای دخترش که نیست دیگر میان گعده های نیزه داران رقیه رفت و راحت شد ز دردِ دوپهلویش، در این دشت و بیابان شبی گم شد ... چقدر آن شب لگد خورد کنار بوته ی خار مغیلان نیامد پا به پای عمه دیگر رقیه خواب رفته کنج ویران ✍ .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله ای آن که بوده خلقت من از برای تو جانم فدای خاک ره کربلای تو با هر نفس که سینه ام از عشق پر شود پر می کشد کبوتر جان در هوای تو آری خدای عشق و خداوند عاشقی خلقت نموده جمله ی ما را برای تو یعنی بدون عشق تو دل می شود تباه باشد تمام زندگی ما ولای تو هم مسجد الحرام و قبله و بیت المقدس اند مُحرم به حج عشق تو و نینوای تو با گوش جان ز کعبه شنیدم به آه گفت : من هم فدای گنبد و صحن و سرای تو سعی و صفا و مشعر و زمزم به زمزمه در هروله به بارگه باصفای تو کی روضه ی جنان ز حریم تو برتر است باشد بهشت ، روضه و بزم عزای تو سر زیر بار ظلم و ستم خم نکرده ای آید همیشه تا به قیامت صدای تو بر روی نیزه شد سر تو قبله گاه اشک وای از سنان و رأس ز پیکر جدای تو آن پرچمی که دست علمدار بوده است بر دوش زینب است و رسانَد ندای تو از کربلا به شام و به کوفه سفر نمود برده به دوش پرچم عشق و لوای تو داده پیام کرببلا را به نسل ها احیا نموده دین تو را و خدای تو همچون تمام عمرِ دو عالم ز ابتدا یک اربعین دلم شده بس مبتلای تو ✍ .
. السلام علیک یا مولاتی یا زینب من چهل روز به همراه سرت گردیدم همره قافله ی همسفرت گردیدم سر تو بر سر نی ماه شب تارم شد چون ستاره به سر چون قمرت گردیدم اشکت از گوشه ی چشم تو روان می شد و من بارها زائر چشمان ترت گردیدم چشم تو روشنی شام سیاهم بود و همچو پروانه به شمع سحرت گردیدم با سرت آمده ام زائر قبرت گردم روی این خاک زمین دور و برت گردیدم ذره ذره اثرت در همه ی دشت بلاست با دل خسته پی بال و پرت گردیدم آمدم تا که گزارش دهم از شرح سفر من که دل سوخته ی پرشررت گردیدم یک سفر بود و هزاران دل جا مانده به راه کشته ی عشق تو پیش نظرت گردیدم گر چه شد بر سر نیزه سر هجده یوسف بیشتر از همه محو قمرت گردیدم تازیانه که به سوی تن طفلان آمد سپر دخترک خون جگرت گردیدم کعب نی بس که به روی تن نیلی ام خورد همچو آن مادر مظلوم ترت گردیدم گاه بودی به سر نیزه و گه تشت طلا زائر چوب و لب و تشت زرت گردیدم یا حسین بی تو نمانده اثری از زینب بس که پروانه صفت شعله ورت گردیدم نیست جانی به تن همسفر خون جگرت من چهل روز به همراه سرت گردیدم ✍ . ..┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. منم امام اِنسُ و جان مهدی ام حضرتِ صاحب الزمان مهدی ام مادر من اُمُِ ابیها بُوَد عمه ی من زینبِ کبری بُوَد عمه ی من به ماسوا غالب است بنتِ علی ابن ابی طالب است عمه ی ضیاءِ هر دو عین است عمه ی من شریکه الحسین است عمه ی من زِینِ أَبِ مرتضاست به کشتیِ اهلِ ولا ناخداست به آسمان و عرش چون نگین است ضیاء چشم زین العابدین است عمه ی من کعبه ی غم‌ها بود ام مصائبِ دو دنیا بود عمه ی ما فضائلش دائم است عمه ی ساداتِ بنی هاشم است عمه من آینه ی مادر است شاهدِ قصه های پشتِ در است عمه ی ما دیده ز آن ابتدا مادر و آن مصائبِ کوچه را دیده غم و غربت و هم مهن را لخته ی خونِ جگرِ حسن را عمه ی ما دیده دو دستِ قلم ساقیِ بی مشک بدونِ علم دیده به علقمه گلِ یاس را دو چشمِ غرقِ خونِ عباس را عمه من خواهرِ خون خداست ادامه ی نهضتِ کرببلاست حکمت همین بود شود از قضا اسیر در کوفه و شام بلا از سفرِ کرببلا تا به شام سنگِ جفا خورده ز بالای بام روضه ی مکشوفه بدیده ست او بغضِ یتیمانه شنیده ست او راسِ بریده دیده بالایِ نی صوتِ حزین شنیده از نایِ نی عمه ی ما لب به سخن باز کرد ز کوفه تا به شام اعجاز کرد تیغِ زبان تا غضب آلود شد دشمنِ دون یکسره نابود شد به خطبه ای کرد چنان انقلاب که شام شد بر سرِ شامی خراب دخت علی شد رجزش پر شرر مردتر از هزار و یک شیرِ نر .
با عج در اشک است همدم دلِ هجران‌کشیده‌ها آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده‌ها روزی اشک ما همه در چشم‌های توست ای ناله‌دارِ تنگِ غروب و سپیده‌ها تو ناز کن لیلی خیمه‌نشینِ عشق نازِ تو می‌کشند گریبان‌دریده‌ها می‌گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده‌ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم‌انتظار تو همه قامت‌خمیده‌ها ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا ما را دعا کنی وسط برگزیده‌ها تا می‌شویم لحظه‌ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده‌ها ره وا کنید قافله‌سالار می‌رسد زینب برای دیدن دلدار می‌رسد ✅ .
. گرچه تقدیرِ دل این شد به حرم تا نرود تو حسینِ همه‌ای هرکه رود یا نرود تو حسینِ همه‌ای صحبت خوب و بد نیست آنکه رود است محال است به دریا نرود تو حسینِ همه‌ای بارشِ باران و نسیم اَبر اَبر است ندیدیم به هرجا نرود تو حسینِ همه‌ای ، در دلِ هر دلشوره پشتِ هر بغض که می‌گفت مبادا نرود نه فقط آنِ همانی که حرم را دیده آنِ آنکه قدمی سوی تو  حتی نرود نه محال است محال است محال است حسین پیشِ جامانده از این جاده‌ی زیبا نرود پیش آن مرد که در گوشه‌ی بیمارستان کنج شش گوشه برایش شده رویا ، نرود پیش آن مادرِ پیری که ندارد پایی که قدم را بگذارد دل صحرا ، نرود پیش سجاده‌ی آن مادرِ نابینایی که نشسته به دلش داغِ تماشا ، نرود یا که در وقت گرفتاری آن مردی‌که ارمنی است ولی عاشقِ سقا ، نرود یا به دیدارِ جوانی که گرفتار شده هیچ‌کس نیست به دادش برسد تا نرود یا به دادِ دل آواره‌ی  معتادی که چاییِ روضه چشیده است به لبها ، نرود پیش آن لاتِ جوانی که زمین‌گیرش کرد پدری پیر و زمین‌گیر .... که حالا نرود پیش آن محتضری که به نفس اُفتاده تا حسینش نرسیده  است زِ دنیا نرود فاصله نیست میان حرمت با دلها تو حسین همه‌ای هر که رود یا نرود سخت آن نیست که پا رنجِ بیابان بکشد سخت آن است که مجنون سوی لیلا نرود هرکه اُفتاد به این راه پس از آن حس کرد مُردن آسان‌تر از آن است که آنجا نرود گرمی روزِ نفَس سوز و تب و تاول پا اینهمه عشق که  از خاطرِ زهرا نرود آنکه خرج سفر یک دو نفر را داده دست خالی دمِ مرگش تک و تنها نرود هرکه هرجاست به دنبال طبیب است طبیب هرکه اینجاست به دنبالِ مداوا نرود سفرم را سرِ تو با همه قسمت کردم به خصوص آنکه به من گفت که هرجا نرود ما نرفتیم به جایی و به مولا سوگند که حسین است و بهشتی است که بی ما نرود.... کربلا سخت شلوغ است بیا شام رویم تا عقیله به سوی علقمه تنها نرود بارِ خود بسته و محمل به زمین است ولی بی سه‌ساله چه کند آه روَد یا نرود به لبش بود دعا کاش پس از این با سر بغل دخترکی ، سر زده بابا نرود می‌رسد کرببلا قافله‌ای پاشیده که بجز آه  زِ لبها به ثریا نرود زینب از ناقه زمین خورد همه اُفتادند آنکه بالا به جز از زانوی سقا نرود زینب است و روی زانو بدنش را می‌بُرد نذر کرده است به گودال که با پا نرود نوزده طفل از این قافله جامانده چرا... گفت از شام ، کسی کاش به آنجا نرود دید با مشک سکینه است دعایش این شد برود هر طرف و علقمه اما نرود همه‌اش فکر رُباب است حواسش جمع است به سرِ تربت خالیِ علی تا نرود بستری نرم‌تر از سینه‌ی بابایش نیست هیچ جای دگر این کودکِ زیبا نرود یادش اُفتاد از این خیمه به آن خیمه دوید که حرامی به سوی دختر نوپا نرود پیکری دید ولی مزرعه‌ی نیزه شده حق بده اینهمه سرنیزه به یکجا نرود عاقبت پیش حسین  آمد و عریانش دید... دست خالی کسی از غارتِ آقا نرود می‌زدندش برود شام ولی فهمیدند تا که بوسه نزند بر روی رگها نرود... ✅حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۱۴✍ .