eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
299 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌ها،نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۶۳♡ درحال‌بارگذاری.....
مشاهده در ایتا
دانلود
👣نحوه ی شهادت شهید حسین هریری👣 🌟حسین به عنوان تخریبچی در سوریه فعالیت داشت. دقیقاً او تعدادی از همرزمانش اعلام می‌کنند . 🌟یکی از همرزمان شهید تعریف کرد: دشمن در قسمتی از حلب عقب‌نشینی کرده بود. حسین با دو نفر دیگر از دوستانش از جمله «شهید بشیری» و «شهید جهانی» برای به آن قسمت منطقه می‌روند. تا تله انفجاری در یک بوده که می‌خواستند خنثی کنند. حسین فکر می‌کند این تله‌ها جدا از یکدیگر کار شده‌اند، اصلی را خنثی می‌کند. در صورتی که تله‌های دیگر به صورت مخفی در خانه کار شده بودند. آنها منفجر💥 می‌شوند. حسین به شهادت می‌رسد که در حال خنثی کردن تله انفجاری بود و در کنار او هم 👣شهید بشیری و شهید جهانی👣 نیز به شهادت می‌رسند. آن همرزم چهارمی که در این عملیات بوده قبلش به خواست شهید بشیری رفته بود تا ماشین را بیاورد، اما هنوز چند قدمی بیشتر از خانه دور نمی‌شود که تله‌ها منفجر می‌شوند و حسین و دو همرزمش به شهادت می‌رسند. ✨اللهم الرزقنا🌷شهادت 🌷 فی سبیلک✨ منبع https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/11/11/1312474 👣 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌷 شهید مدافع حرم حسین هریری🌷 🌸تولد : آبان 1368- مشهد 🌸شهادت : آبان 1395-حلب در سوریه حسین یک ساکن خراسان رضوی بود که بنا به دلایلی از طریق لشکر به سوریه اعزام شد . https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
💞برخی از ویژگیهای هریری از زبان ایشان💞 ❣خانم «زهرا سادات رضوی» متولد 1376 است. دختر جوانی که هنوز را ، همسرش شد. ❣او از شناخت یک شهید در دوران می‌گوید که برای او یک عمر گذشته است: رفتار ایشان خیلی مورد پسند دوستان و آشنایان بود. شهید از از جمله در بودند که با وی اداره می‌شد و 🏴از شروع روز اول محرم تا پایان صفر 🏴برای شهید استراحت معنایی نداشت و وقت‌ها در امام ‌رضا‌ (علیه السلام) با هم بودیم و همیشه حرف شهید این بود: 👣اگر می‌خواهیم مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) را درک کنیم نباید راحت‌طلبی را در زندگی برای خود اختیار کنیم.👣 ❣بیشتر وقت‌ها را می‌برد در محله‌های مشهد بین نیازمندان پخش می‌کرد. از کارهای خیر دیگری که انجام می‌دادند به افراد نیازمند کمک می‌کردند... ✨اللهم الرزقنا🌷شهادت 🌷 فی سبیلک✨ منبع; https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/11/11/1312474 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌒شهیدی ڪه صورتش زیبا، سیرتش زیباتر بود... 🌒به شهرت داشت 💍یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه باقـی بماند. ؟! 💍 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹جمع صلوات بچه های باصفای کانال ۷۹۲۶ گل محمدی🌹 🌷جهت نثار روح و علو درجات شهید مدافع حرم 👣 شهید حسین هریری 👣 تا قبل ازظهر فردا صلوات ها بفرسین😊 از همگی قبول باشه☺️🙏 🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به همه رفقای جدید و قدیم😄✋ عیدتون مبارک
🌺 رمان 🌺قسمت ۶۱ 🍃به روايت راوي (سوم شخص)🍃 محمدجواد مات و مبهوت اتفاقی که افتاده فقط به رفتن امیرعلی نگاه میکنه، الان فقط اون حال دوستش رو درک میکنه ،چون میدونه امیرحسین فوق العاده رو مسئله محرم و نامحرم حساسه. و البته پچ پچ اطرافیان بیشتر عصبیش میکنه. تمام نفرتش رو تو چشماش میریزه و به سمت بیتا برمیگرده. محمد جواد_ دختره احمق این چه کاری بود که کردی؟ بیتا که ظاهرا به نقشش رسیده بود لبخند موزیانه ای میزنه و با ناز و عشوه پشتش رو به محمد جواد میکنه و از اونجا میره. همه فکر میکنن بیتا عاشق امیرحسین شده در صورتی که قصد اون فقط و فقط اذیت کردن بچه مذهبیای دانشگاهه که با این لبخندش محمدجواد پی به نقشش میبره. جو دانشگاه براش فوق العاده سنگینه و این رو هم درک میکنه که امیرحسین الان فقط نیاز به تنهایی داره. تصمیم میگیره در اولین فرصت با بچه ها تماس بگیره و برنامه امروز رو کنسل کنه و خودش هم به سمت خونه راه میوفته. . . امیرحسین با سرعت زیاد به سمت بهشت زهرا میره ، تمام مدت تنها چیزی که ذهنش رو پر کرده ، حانیه هست. دختری که با وجود بی حجابی اما هیچ سو استفاده ای حتی از تنهاییشون نکرد و این فکرش بیشتر کلافش میکنه، اصلا دوست نداره به نامحرم فکر بکنه اما........ بعد از یک ساعت به بهشت زهرا میرسه. قطعه 40. سرداران بی پلاک.شهدای گمنام. نزدیک به اذان مغربه و هوا تقریبا تاریک. چراغ های روشن بالای قبر شهدا فضا رو دلنشین کرده. تمام سعیش اینه که آرامش قلب بی قرارش رو از شهدای گمنام بگیره. زیارت عاشورا کوچیکی که همیشه همراهش بود رو از جیبش درمیاره و شروع میکنه به خوندن. به یاد دوست شهیدش میوفته و باهاش درد و دل میکنه. یاداوری این که چند وقته از دوست شهیدش حسابی دور شده دوباره غم عجیبی به دلش برمیگرده. با شنیدن صدای الله اکبر چشماش رو میبنده و زیر لب صلواتی میفرسته.چفیه ای که انداخته بود روی شونش رو برمیداره و روی زمین پهن میکنه جانماز کوچیکی که از ماشین برداشته بود رو روی اون میندازه و قامت میبنده. _ الله اکبر ادامه دارد.... . یه کانال پر از رمان های عاشقانه، عارفانه و شهدایی😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5