👣نحوه ی شهادت شهید حسین هریری👣
🌟حسین به عنوان تخریبچی در سوریه فعالیت داشت.
دقیقاً #بعدازشهادت او تعدادی از همرزمانش اعلام میکنند #حلب_آزادشد.
🌟یکی از همرزمان شهید تعریف کرد:
دشمن در قسمتی از حلب عقبنشینی کرده بود. حسین با دو نفر دیگر از دوستانش از جمله «شهید بشیری» و «شهید جهانی» برای #پاکسازی به آن قسمت منطقه #حلب میروند. #سه تا تله انفجاری در یک #خانه بوده که میخواستند خنثی کنند. حسین فکر میکند این تلهها جدا از یکدیگر کار شدهاند، اصلی را خنثی میکند. در صورتی که تلههای دیگر به صورت مخفی در خانه کار شده بودند. آنها منفجر💥 میشوند. #اول حسین به شهادت میرسد که در حال خنثی کردن تله انفجاری بود
و در کنار او هم 👣شهید بشیری و شهید جهانی👣 نیز به شهادت میرسند. آن همرزم چهارمی که در این عملیات بوده قبلش به خواست شهید بشیری رفته بود تا ماشین را بیاورد، اما هنوز چند قدمی بیشتر از خانه دور نمیشود که تلهها منفجر میشوند و حسین و دو همرزمش به شهادت میرسند.
✨اللهم الرزقنا🌷شهادت 🌷 فی سبیلک✨
منبع
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/11/11/1312474
#شادی_روحشون_پشت_ولایت_فقیه_باشیم
👣 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌷 شهید مدافع حرم حسین هریری🌷
🌸تولد : آبان 1368- مشهد
🌸شهادت : آبان 1395-حلب در سوریه
حسین یک #ایرانی ساکن خراسان رضوی بود که بنا به دلایلی از طریق لشکر #فاطمیون به سوریه اعزام شد .
#تایارکه_راخواهد_و_میلش_به_که_باشد
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
💞برخی از ویژگیهای #شهید هریری از زبان #همسر ایشان💞
❣خانم «زهرا سادات رضوی»
#همسرشهید متولد 1376 است. دختر جوانی که هنوز #زندگی_مشترکش را #آغازنکرده، همسرش #شهید شد.
❣او از شناخت یک شهید در دوران #چهارماهه_نامزدیاش میگوید که برای او یک عمر گذشته است:
رفتار ایشان خیلی مورد پسند دوستان و آشنایان بود.
شهید از #بنیانگذاران_سه_هیئت از جمله #عشاق_الزهرا در #مشهد بودند که با #مدیریت وی اداره میشد
و 🏴از شروع روز اول محرم تا پایان صفر 🏴برای شهید استراحت معنایی نداشت
و #بیشتر وقتها در #حرم امام رضا (علیه السلام) با هم بودیم و همیشه حرف شهید این بود:
👣اگر میخواهیم مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) را درک کنیم نباید راحتطلبی را در زندگی برای خود اختیار کنیم.👣
❣بیشتر وقتها #نذرهای_هیئت را میبرد در محلههای #فقیرنشین مشهد بین نیازمندان پخش میکرد. از کارهای خیر دیگری که انجام میدادند
#به_صورت_مخفی به افراد نیازمند کمک میکردند...
✨اللهم الرزقنا🌷شهادت 🌷 فی سبیلک✨
منبع;
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/11/11/1312474
#شادی_روحشون_فرزندانمان_را_زهرایی_وعلوی_تربیت_کنیم
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌒شهیدی ڪه صورتش زیبا،
سیرتش زیباتر بود...
🌒به #قمرفاطمیون شهرت داشت
💍یڪـی از شروط عقدش این بود ڪه #مدافع_حرم باقـی بماند.
#شرط_ضمن_عقد_شما_چی_بود؟!
💍 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
💎کُلُّنا' عَباسَکَ یا' زِیْنَب 💎 تا #قبل_از_۹_شب👉 وقت هست هر کی دوست داره تعداد صلوات رو بگه ثوا
تا اینجا ۶۱۲۶ هدیه صلوات
هر کی دیگه میخاد تا قبل ۹ شب بگه
🌹جمع صلوات بچه های باصفای کانال
۷۹۲۶ گل محمدی🌹
🌷جهت نثار روح و علو درجات شهید مدافع حرم
👣 شهید حسین هریری 👣
تا قبل ازظهر فردا صلوات ها بفرسین😊
از همگی قبول باشه☺️🙏
#طاعاتتون_قبول
#عیدتون_مبارک
🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌺 رمان #ازجهنم_تابهشت
🌺قسمت ۶۱
🍃به روايت راوي (سوم شخص)🍃
محمدجواد مات و مبهوت اتفاقی که افتاده فقط به رفتن امیرعلی نگاه میکنه، الان فقط اون حال دوستش رو درک میکنه ،چون میدونه امیرحسین فوق العاده رو مسئله محرم و نامحرم حساسه. و البته پچ پچ اطرافیان بیشتر عصبیش میکنه. تمام نفرتش رو تو چشماش میریزه و به سمت بیتا برمیگرده.
محمد جواد_ دختره احمق این چه کاری بود که کردی؟
بیتا که ظاهرا به نقشش رسیده بود لبخند موزیانه ای میزنه و با ناز و عشوه پشتش رو به محمد جواد میکنه و از اونجا میره. همه فکر میکنن بیتا عاشق امیرحسین شده در صورتی که قصد اون فقط و فقط اذیت کردن بچه مذهبیای دانشگاهه که با این لبخندش محمدجواد پی به نقشش میبره.
جو دانشگاه براش فوق العاده سنگینه و این رو هم درک میکنه که امیرحسین الان فقط نیاز به تنهایی داره.
تصمیم میگیره در اولین فرصت با بچه ها تماس بگیره و برنامه امروز رو کنسل کنه و خودش هم به سمت خونه راه میوفته.
.
.
امیرحسین با سرعت زیاد به سمت بهشت زهرا میره ، تمام مدت تنها چیزی که ذهنش رو پر کرده ، حانیه هست.
دختری که با وجود بی حجابی اما هیچ سو استفاده ای حتی از تنهاییشون نکرد و این فکرش بیشتر کلافش میکنه، اصلا دوست نداره به نامحرم فکر بکنه اما........
بعد از یک ساعت به بهشت زهرا میرسه. قطعه 40. سرداران بی پلاک.شهدای گمنام. نزدیک به اذان مغربه و هوا تقریبا تاریک.
چراغ های روشن بالای قبر شهدا فضا رو دلنشین کرده. تمام سعیش اینه که آرامش قلب بی قرارش رو از شهدای گمنام بگیره.
زیارت عاشورا کوچیکی که همیشه همراهش بود رو از جیبش درمیاره و شروع میکنه به خوندن. به یاد دوست شهیدش میوفته و باهاش درد و دل میکنه. یاداوری این که چند وقته از دوست شهیدش حسابی دور شده دوباره غم عجیبی به دلش برمیگرده.
با شنیدن صدای الله اکبر چشماش رو میبنده و زیر لب صلواتی میفرسته.چفیه ای که انداخته بود روی شونش رو برمیداره و روی زمین پهن میکنه جانماز کوچیکی که از ماشین برداشته بود رو روی اون میندازه و قامت میبنده.
_ الله اکبر
ادامه دارد....
#نویسنده_ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگردالهی_دارد.
#دوستاتونو_تگ_بفرمایید_لفطا
یه کانال پر از رمان های عاشقانه، عارفانه
و شهدایی😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5