eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
212 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۳۰♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بقیه فردا میذارم✍
🔺اقدام جالب برخی جوانان انقلابی در قبال پایین آمدن دیوارنگاره‌ی میدان ولیعصر، که به بیان قسمتی از بیانات رهبر انقلاب در مورد بنگاه‌داری بانک ها پرداخته بود...
⭕️نظر مراجع درمورد ⭕️ الحمدلله که شیعه بزرگتر دارد بزرگترِ عاقل دارد عده‌ای نادان خودشونو عالم‌تر از این عالمانِ ربانی میدونن و شدن سربازانِ بی‌ جیره و مواجبِ انگلیس و اسرائیل...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ۴۱ تا ۵۳ (تا اخر رمان)🇮🇷👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریم ۳ تای اخری👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب این رمانمون هم تموم شد. یه استراحتی کنین تا بعدی آماده بشه🤗😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💟رمان شماره👈 هشــــتاد و ســـه😇 💚اسم رمان؛ 🤍نویسنده؛ فاطمه-قاف ❤️چند قسمت؛ ۱۴ قسمت ✍با کانال رمانهای مذهبی✨ و امنیتی🇮🇷 همراه باشید.😇👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
📌آیا در زن و مرد نامحرم، فرقی بین گفت و گوی مستقیم و از راه دور هست؟ 📌آیا با جنس مخالف و رد و بدل کردن صحبت های معمولی جایز است؟ 📌چقدر مراقب رفتارمون با نامحرم در هستیم؟ 🔵حضور در شبکه‌های اجتماعی و گروه‌های مختلف، مثل اینستاگرام، تلگرام، واتساپ، ایتا، سروش، روبیکا و... تحت عناوین مختلف مثل ؛ 🔸گروه‌های کاری، 🔸گروه‌های شعر، 🔸خرید و فروش 🔸گروه‌های درسی و ... اگر چه افراد همدیگر را نمی‌بینند حتی با رعایت رفتار و گفتار خود اما نمی‌توانند در سهولت برقراری رابطه با نامحرم حتی در چت و گفت و گو را منکر شوند. 🔴دختران و زنانی که در در روابط خود رسمیت و جدیت را رعایت می‌کنند اما با عضویت در گروه های مختلف شبکه های اجتماعی به مرور و ناخواسته راه و خود را گم می کنند. ❌این ممکن است در دنیای واقعی بروز نکند اما حضور بی‌ضابطه در فضای مجازی میتواند فرد را دچار نوعی دوگانگی کند.. ⬅️که بر اثر آن ناچار است در فضای مجازی که تعدادی از دوستان و آشنایان را دارد و در دنیای حقیقی عده ای دیگر، رفتاری متفاوت و در مواردی متناقض از خود بروز دهد. ✅به همه شما پیشنهاد میکنم داستان رو حتما بخونید تا متوجه بشید که این در فضای مجازی ممکنه چه عواقب بدی داشته باشه عواقبی که شاید بنیان یک خانواده رو از هم بپاشه و باعث و بین زن و شوهر بشه... https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ۱ تا ۸📳❤️‍🔥🔥👇👇
📳📵📵📵📴📵📵📵📳 ❤️‍🔥رمان تلنگری، عبرت‌آموز، آموزنده و ویژه متاهلین 📵 داستان کوتاه 🤳قسمت ۱ و ۲ از بچگی درس خوندن رو دوست نداشتم بخاطر پدر و مادرم مجبور شدم تا لیسانس ادامه بدم... بعدش رفتم سراغ کلاسهای هنری، خیاطی، خطاطی... هر هنری رو که یاد میگرفتم برا خودم و اطرافیانم انجام میدادم. اما دوست نداشتم برم سرکار.. آرامشی که تو خونه بود رو دلم نمیخواست با هیچ چیز دیگه ای عوض کنم. هر روز بعد از انجام کارهای روزانه میرفتم سراغ گوشی.. تقریبا تا عصر سرگرم مجازی میشدم.. فعالیتم توی بیشتر بود، راه به راه پست میذاشتم، استوری که خوراکم بود..! یه روز یکی از فالورام به اسم «افشین» پستی در مورد داروهای گیاهی برای پوست گذاشته بود پست خیلی خوبی بود، میخواستم دارو رو برای صورتم استفاده کنم نحوه استفاده رو خوب متوجه نشدم، براش گذاشتم و سوالمو پرسیدم یه روز گذشت اما جواب نداد.. تعداد لایکاش زیاد بود و خیلیا کامنت گذاشته بودند گفتم لابد هنوز وقت نکرده جواب بده روز بعدش دیدم اومده تو دایرکت و پیام گذاشته.. 🔥_سلام، حال شوما؟ عذر میخوام تو خصوصی مزاحم شدم و خیلی بیشتر عذر میخوام که شما بانوی محترم رو در انتظار جواب گذاشتم.. بعدش نحوه استفاده رو خیلی خوب و کامل توضیح داده بود...نمیدونم چرا اومده بود دایرکت... خواستم جوابشو ندم..‌ اما دیدم دور از ادبه جواب کسی رو که انقدر محترمانه صحبت کرده رو ندم! خلاصه مجبور شدم براش پیام بذارم تا گفتم سلام! آنلاین بود و جوابمو داد 🔥_سلام خانومم +ممنون بابت جواب سوالم،خیلی لطف کردید 🔥_خواهش بانوی محترم +خدانگهدار 🔥_عه چه زود خداحافظی! سوالی نداری؟! +نه دیگه..متوجه دستور استفاده شدم 🔥_اگه سوالی برات پیش اومد حتما ازم بپرس، خوشحال میشم کمکت کنم +بله، ممنون، خداحافظ 🔥_قطعا که پوست بانو خوب و زیبا هست، اما امیدوارم پوستتون شفاف تر از همیشه بشه، خدانگهدار اینبار حس خوبی نسبت به طرز صحبتش نداشتم... چند روزی گذشت یه روز توی اینستا استوری گذاشتم دیدم سریع اومد دایرکت... " شکلک ذوق " فرستاده بود. دیدم اما جوابشو ندادم.. یعنی نمیدونستم چی باید جواب بدم! پیام فرستاد 🔥_جواب شکلک سکوته بانو؟ +کامنتای مربوط به استوری رو اکثرا جواب نمیدم... 🔥_من فرق دارم خب +ببخشید؟!!!؟؟ _عصبی نشو دیگه...منظورم اینکه من یه جورایی دکتر پوستتم.. سریع خواستم بپیچونمش و از دستش در برم..گفتم : _عذر میخوام من باید برم خدانگهدار! خداحافظی کرد و " استیکر قلب " فرستاد با دیدن استیکر قلب و جمله من فرق دارم، با خودم کلنجار رفتم،بلاکش کنم یا نه؟! توی فکر بودم که مدیر ساختمون برا گرفتن شارژ اومد.. بعدش کلا داستان افشین و قلب و بلاک یادم رفت! هر سری که استوری میذاشتم، افشین بدو بدو میومد دایرکت..حرف خاصی نمیزد، منتها به هیچ وجه بیاد دایرکت.. اما روم نمیشد بهش بگم! هر چقدر من و جواب میدادم، برعکس افشین خیلی راحت و خودمونی حرف میزد.. صحبتاش در مورد داروهای گیاهی بود و انصافا حرف دیگه ای در میون نبود..فقط طوری بود که انگار نه انگار داره با یه صحبت میکنه.. توی بیوی اینستا نوشته بودم دایرکت آقایون=بلاک! نمیدونم چرا نمیتونستم بلاکش کنم! از یه طرف لحن بیانش اذیتم میکرد... از طرفی میگفتم چقدر منفی فکر میکنی. بنده خدا حرفی نزد که...فقط داره بهت کمک میکنه! الکی الکی خودمو با این میزدم.. چند روزی کامنت استوری رو بستم تا افشین نیاد دایرکت... یه روز عصر، عکس نیم رخ از خودم با خواهرزاده ام که تازه بدنیا اومده بود رو گذاشتم استوری... کامنت رو هم بسته بودم اما باز سروکله افشین خان پیدا شد.. 🔥_به به! بانو قدم نو رسیده مبارک! دختر خودته؟ +نه...خواهرزادمه،..ببخشید اما من کامنت استوری رو بستم که کسی دایرکت نیاد! " شکلک دلخوری " فرستاد گفتم : +معذرت میخوام اما لطف کنید دیگه پیام ندید! 🔥_مگه من حرف خاصی بهت میزنم؟ +نه 🔥_پس چرا عصبی شدی؟! +عصبی نیستم! اما من ... 🤳ادامه دارد.... ❤️‍🔥نویسنده؛ فاطمه-قاف https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 📵📵📴📳📴📵📵
📳📵📵📵📴📵📵📵📳 ❤️‍🔥رمان تلنگری، عبرت‌آموز، آموزنده و ویژه متاهلین 📵 داستان کوتاه 🤳قسمت ۳ و ۴ +نمیخوام یه سر هر استوری بهم پیام بده، ای بابا! 🔥_ما که کاری نمی کنیم آخه.. +مگه قراره کاری هم انجام بدیم؛ اینکار درست ..! ببین من خودم متاهلم، ۳ساله ازدواج کردم، همسرمم دوست دارم! 🔥_چه خوب! امیدوارم خوشبخت باشید! +بله هستیم! خیلی هم خوشبختیم! 🔥_خب خیلی خوبه که..اما آدما گاهی نیاز دارن با کسی حرف بزنن..درد و دل کنن.. +وا! خب همون حرفا رو به میتونن بگن دیگه! 🔥_دِ نه دیگه...وقتی با زنم دعوا میکنم نمیتونم برم با خودش حرف بزنم که.. یه وقتایی آدم یه حرفایی داره که نمیتونه به شریک زندگیش بگه.. +حرفاتون خیلی برام عجیبه!! 🔥_چیش عجیبه فرشته ی روی زمین. +میشه اینطوری صدام نکنید!! 🔥_چشمممم فرشته خانومم! +بحث و چی میشه؟! همون حرفا رو به هم جنس خودتون بزنید، اینطوری بهتره.. 🔥_همجنسا اکثرا تو زرد از آب در میان، بعدشم چرا انقدر سخت میگیری حالا! +من سخت میگیرم؟ 🔥_آره دیگه...ما که نمیخوایم ارتباط با هم داشته باشیم انقدر بزرگش کردی، میخوایم گاهی دو کلمه با هم اختلاط کنیم همین! نمیخوام بخورمت که! +ببخشید من نمیتونم با شما صحبت کنم که فقط رابطه نیست! لطفا دیگه پیام ندید.. 🔥_عهههه صبر کننن..کجا رفتی؟ میخوام باهات حرف بزنم، خیلی بد اخلاقی حرفاش همش توی ذهنم رژه میرفت... هی با خودم سبک سنگین میکردم..! چند روزی دور اینستا خط کشیدم..خودمو سرگرم و دید و بازدید کردم کیوان جدیدا کارش طول می کشید و شبا دیر می‌اومد خونه، منم بشدت حوصله ام سر میرفت! این اواخر دیر اومدنای کیوان و خستگیاش اذیتم میکرد.. زندگی خوبی داشتیم، چیزی کم و کسر نداشتیم به لطف خدا..من و کیوان دختر خاله پسر خاله بودیم، ۶ سال بود ازدواج کرده بودیم، تقریبا همه چی رو براه بود! کیوان عاشق بچه بود، دو سالی بود که مدام با زبون بی زبونی میگفت دلش میخواد بچه داشته باشیم! اما من بهانه می آوردم که هنوز زوده.. خودمون بچه ایم، بچه میخوایم چیکار!واقعیتش حس میکردم نمیتونم یکی دیگه رو به عهده بگیرم، کمی میترسیدم، حرفای دیگران هم روم تاثیر داشت. خیلیا بهم میگفتن حالا جوونید، خوشگذرونی کنید! وقت واسه بچه دار شدن زیاده.. اینجوری شد که نخواستم حس مادری رو به اون زودی تجربه کنم.. کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و سمت گوشی دویدم..! همین که نت رو روشن کردم پیامش اومد بالا.. کلی پیام داده بود..!! 🔥_[سلام بانوی زیبا، خوبی؟چرا نیستی؛ نگرانت شدم! 🔥_سلاممم، کجایی، چرا نیستی...هنوز نیومدی، از پوستت چه خبر بهتره شده ؟!الو خانومییییی، کجایییی.. پاسخگو باش دیگه! نگرانتم.. 🔥_خانومی کجایی؟! دقیقا کجایی...؟؟؟؟] تو این مدت دوری از مجازی، افشین کاملا از ذهنم پاک شده بود..اما اون بارها و بارها به من پیام داده بود! برام عجیب بود ..چرا نگران من شده بود؟! جوابش رو ندادم... به ساعت نکشیده سر وکله اش پیدا شد! 🔥_سلاممم فرشته بانووو، خوبی؟ کجا بودی تو! نمیگی آدم نگرانت میشه! من مردم و زنده شده ام، اونوقت تو حتی جواب سلام منم نمیدی!؟ جواب سلام واجبه ها خانوم خانوما.. سلام رو تایپ کردم..اما دستم بشدت می لرزید.. سلام، سلان تایپ شده بود.. خندید گفت: 🔥_سلام یا سلان؟ +ببخشید سلام! 🔥_خدا ببخشه، خب تعریف کن، کجا بودی که نبودی؟! داروها رو پوستت خوب عمل کرده؟ +بله پوستم بهتر شده؛ ممنون از شما. 🔥_خب خوشحالم که تونستم برات کاری انجام بدم [هر چی من خشک و رسمی حرف میزدم افشین خیلی راحت بود؛..انگاری این طرز صحبت براش عادی بود..] _عذر میخوام افشین خان، اما من باید شما رو بلاک کنم! 🔥_عه من تازه کلی ذوق کردم که بالاخره اسممو صدا زدی، گند زدی به حالم که... +ببینید من متاهلم! شما هم متاهل هستید، ضرورتی برای صحبت کردن ما با هم وجود نداره! تا الانم اشتباه کردم پاسخگوی شما بودم! افشین داشت، میدونست چه طوری حرف بزنه تا طرف مقابل رو متقاعد کنه...انقدر گفت و گفت تا مجاب شدم که بلاکش نکنم!!! قول داد دیگه نیاد دایرکت مگر اینکه من سوالی داشته باشم. مدتی که گذشت؛ اومدنای افشین دوباره شروع شد..بارها و بارها با دلیل و بی دلیل میومد سراغم.. از زندگیش میگفت، از همسرش، از اختلاف سلیقه های کوچیکی که با هم داشتن..از مادر زنش که مدام تو زندگی زناشویی شون دخالت میکرد.. یه جورایی من شده بودم صندوقچه اسرار افشین..! گاهی بهش راهکار میدادم..گاهی ام فقط و فقط گوش شنوای درد و دلش بودم... 🤳ادامه دارد.... ❤️‍🔥نویسنده؛ فاطمه-قاف https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 📵📵📴📳📴📵📵