عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩✨𓆪• . . •• #فانوس •• 💎 دعای سحر در سحرهای ماه رمضان💚 💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائ
دعای سحر تو روزهای آخر ماه مبارک فراموش نشه💚
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خــدایــا✨
مــرا در ایـن مـاه دلبسته اولیایت
و دشمن دشمنانت قرار دهــ🏞
و آراسته به راه و روش خاتم پیامبرانت گردانـــ💚
ای نـگهدارنــده ی دلهای پـیامبـران :)🌿
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
حدّ؎ست حُسـ🪞ــن ࢪا
و تــ♡ـو از حد گذشـ😌ـتہا؎!
#سعدی
#يارِبِلاتَجْمِلُهاٰفيعُيونِخَلْقِك
#زِيماجَمَلَتْهاٰفيعُيوني...
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
در نقشهے جغرافیایے قلبــ💖ــم
#عـشـقت تنها دریاییست که
غرق شدن در آن
ترسے در #دل نمےاندازد💚
#لا_تَخَف_و_لا_تَحزَن_انّا_مُنَجّوك
#اَلا_إنَّ_وَعدَ_اللهِ_حَقٌّ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#فلسطین_آزاد_خواهد_شد🕊
#القدس_لنا🇵🇸✌️🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze25.mp3
4.01M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
قدس آزاد خواهد شد🇵🇸🇮🇷
○تندخوانیقرآنکریم📖
○بهنیابتازشهدای قدس🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء بیستوپنجم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 سلام. نماز روزه هاتون قبول.
امروز تو راهپیمایی طوفان الاحرار، یه پسر
کوچولوی شبیه نون خامهای دستشو زده بود
به کمرش داشت راه میرفت، پرسیدم اسمت
چیه؟ گفت وایسا😐 رفت از مامانش اسمشو
پرسید، اومد گفت اسمم امیررضاست😂❤️
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 880 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
✋🏻چهــ جــالب امــروز
بــا دستور پــخت کـوفتهــ در خدمت شمـــاست😍🤌🏻
مـــواد مــورد نــیاز :
پــیاز ۱ عدد🧅
لپهــ خام ۴ ق غ
برنجـــ خام ۵ ق غ
ســبزی مــعطر خشک ۴-۳ ق غ🌿
گوشــت چ.ک ۳۵۰ گرم
آرد نخــود ۲ ق غ
تخــم مرغ ۱ عدد🥚
نمک، فلفل،زردچوبه
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
مداحی آنلاین - بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم - مطیعی.mp3
3.32M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
✌️ بمناسبت روز جهانی قدس🇵🇸🇮🇷
نحن حكم النهاية لحياة إسرائيل
بر عمر اسرائیل، ما حکم پایانیم
#آخرین_جمعه_ماه_مبارک_رمضان
#مرگ_بر_اسرائیل_هدف_ماست
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوبیستوهشتم به رویش لبخند زدم و گفتم: ع
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوبیستونهم
احمد علاء الدین را خاموش کرد و گفت:
بریم بهت میگم
جوراب هایم را پوشیدم و روسری ام را مرتب کردم و زیر گلویم گره زدم.
چادر مشکی ام را روی یرم انداختم و علیرضا را بغل گرفتم.
کت احمد را خوب دورش پیچاندم و او را زیر چادرم بردم.
با وجود ضعفی که داشتم همراه احمد از اتاق بیرون رفتم و بعد پا به کوچه گذاشتم. پرسیدم:
کجا میریم؟
احمد به سر کوچه اشاره کرد و گفت:
ماشین دربست گرفتم بریم حرم.
_حرم که نزدیکه ماشین نمی خواست ...
احمد به سمتم چرخید و گفت:
حرم نزدیکه ولی جونی تو بدنت نیست پیاده راه بیای
به پیکان قرمز رنگی رسیدیم و سوار شدیم.
نزدیک حرم پیاده شدیم.
کم کم مغازه ها در حال باز کردن بودند. احمد مرا گوشه ای نشاند و گفت:
بشین الان میام.
هوا سرد بود و از سرما در خودم مجچاله شدم.
باز من چند دست لباس روی هم و چادر داشتم احمد که جز همان لباس تنش هیچ لباس یا کت دیگری نداشت بپوشد.
علیرضا دوباره زیر گریه زد و من نمی دانستم وسط خیابان با وجود ضعفی که داشتم و نداشتن شیر چه طور او را آرام کنم.
احمد که در مغازه سوغاتی فروشی بود تقریبا دوان دوان به سمتم آمد.
مشتی پسته را به سمتم گرفت و گفت:
بیا اینو بگیر بخور.
شیشه بچه همراهته؟
_نمی دونم بذار بگردم فکرکنم باشه
احمد علیرضا را از بغلم گرفت و گفت:
بی زحمت بدش
در حالی که علیرضا را تکان تکان می داد گفت:
بابایی دو دقیقه صبر کن این قدر بی تابی نکن منو شرمنده خودت کنی
شیشه علیرضا را پیدا کردم به سمتش گرفتم و گفتم:
شیشه رو برای چی میخوای؟
_این مغازه داره آبجوش داره بهش رو انداختم قبول کرد یکم آبجوش بده برای بچه آبجوش نبات درست کنیم بدیم بخوره
قدمی از من دور شد و گفت:
تو همین جا بشین الان بر می گردم.
احمد علیرضا به بغل رفت و من چشم به گنبد طلایی امام رضا دوختم و گفتم:
یا امام رضا .... دلم برای احمد می سوزه
خودت هواشو داشته باش
هیچ وقت نذار حس کنه شرمنده ماست
پسته ها را دانه دانه در دهانم گذاشتم و جویدم
بالاخره صدای گریه علیرضا هم که تمام خیابان را روی سرش گذاشته بود قطع شد.
زیر لب الهی،شکر گفتم و به احمد که به سمتم می آمد نگاه دوختم.
علیرضا را در بغلم گذاشت. وسایل را برداشت و گفت بریم
با یک دستش وسایل را می آورد و دست دیگرش را پشت کمر من گذاشته بود و مرا که تازه ضعف و گرسنگی ام برطرف شده بود با خود به حرم می برد.
با طلوع آفتاب وارد حرم شدیم.
اولین باری بود که من و احمد همراه فرزندمان به حرم آمده بودیم.
از شدت ذوق و دلتنگی اشک هایم بی اختیار می ریخت.
وارد یکی از رواق ها شدیم و در پناه گرمای رواق نشستیم و زیارت خواندیم
احمد زیارت می خواند و من با گوش و جان می شنیدم و اشک می ریختم
🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده آرزو باهو صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوسی
نماز زیارت را که خواندیم احمد روبرویم نشست و گفت:
یه چیزی ازت میخوام امیدوارم ناراحت نشی
بدون حرف منتظر بقیه صحبتش ماندم که نگاه از صورتم گرفت و گفت:
میخوام قبول کنی یه مدت بری خونه آقاجانت ...
انتظارش را نداشتم. با حرفش بغض به گلویم چنگ انداخت و گفتم:
نه احمد ... نه ...
دستم را گرفت و گفت:
رقیه گوش کن به من ...
به خود خدا، به همین امام رضا می دونی چه قدر حالم خرابه و چه قدر تنهام
می دونی که الان بیشتر از هر وقت لازمت دارم که کنارم باشی و مرهم دردای دلم باشی
ولی شرایطش نیست ...
دستم را رها کرد و دست در جیبش کرد و مقداری پول بیرون آورد و گفت:
ببین ...
همه پولی که من دارم همینه ...
اندازه این که فقط یه ماشین بگیرم ببرمت خونه آقاجانت
با این پول من چه جوری تو رو کنار خودم نگه دارم
با گریه گفتم:
گفتی کم کم کار می کنی ...
اشکم را پاک کرد و گفت:
الهی قربونت برم گفتم ....
الانم نمیگم برای همیشه بری فقط چند روز ...
تو مراقبت میخوای ... این بچه مراقبت میخواد ...
چند روز نباش تا من یک سر و سامونی به خودم و این زندگی بدم میام دنبالت
_احمد من نمیرم ... می مونم پیشت
احمد کلافه به پیشانی اش دست کشید و به پول ها اشاره کرد و گفت:
میخوای کنارم بمونی وقتی کل پولی که من دارم همینه؟
وقتی با این پول نمی تونم یکم خوردنی برات بخرم کنارم بمونی چی بشه؟
رقیه فکر نکن من دلم نمیخواد پیشم باشی
به خدا که دلم نمیخواد یه لحظه ازت دور بشم
همه چیزی که الان برای من مونده فقط تویی
ولی یکم واقعیت وضع من رو ببین
منی که پول ندارم یه تشت و صابون بخرم پتویی که نجس شده رو بشورم، منی که پول ندارم یه پتوی دیگه بخرم که این طوری از سرما نلرزی یه بالشت بخرم که سرت رو روش بذاری
پول ندارم یه قابلمه و قاشق بخرم کنار من برای چی میخوای بمونی؟
چرا این قدر پا به پای من خودت رو عذاب میدی
_من خودمو کنارت عذاب نمیدم ...
دستم را محکم در دست گرفت و گفت:
رقیه جان ... جانِ احمد ...
چند روز برو پیش خانواده ات
هم مراقبت باشن و خیال من از شما و حال تون راحت باشه هم رفع دلتنگی کن هم مراسمای مادرم رو .... شرکت کن ...
بغضی که صدایش را بم تر کرد دلم را همه وجودم را سوزاند
_فقط چند روز ....
خودم میام دنبالت ... قول میدم ...
تو رو جان احمد روی حرفم نه نیار
🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده فاطمه رنجبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩❤️🩹𓆪•
.
.
#یه_حبه_نور
📹 تلاوت سوره تین توسط حضرت آیتالله خامنهای
سهم نور امروزمون؛
تقدیم به شما...💛
.
.
•𓆩عشقِدرحدِجنونخصلتِایرانیهاست𓆪•
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩❤️🩹𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
امام صادق(ع) فرمودند:
زمان ظهور حضرت مهدی(عج)
سرزمینی باقی نمیماند جز اینکه
ندای لااله الاالله محمد رسولالله
از آن برخواهد خواست 🌱
📗 بحار، ج ۵۲، ص ۳۴۰
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
❈ꪤ نظر به ساعتِ خود کَرد⏰
و نقشه در سر داشت😉
❈ꪤ تبر به دوشِ🪓
کسی از نوادگانِ خلیل💚
❈ꪤ چقدر مانده از این❓
بیست و پنج ساله مگر5⃣2⃣
❈ꪤ که محو گردد از عالم💥
نشانِ اسرائیل🇳🇮
ꪤ✍🏼 قاسم نعمتی
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1327»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩✨𓆪• . . •• #فانوس •• 💎 دعای سحر در سحرهای ماه رمضان💚 💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائ
سحر بیست و ششم ماه مبارک رو با زمزمهی دعای سحر مزین کنید
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خــدایا
کوششـم را در این ماه مورد سپــاس🙏🏻
و گــناهم را آمــرزیده♾
و عـــملم را پذیرفتهــ✅
و عیبم را پوشـــیده قرار ده🥰
ای شــنواترین شـــنوایان . .🍃💝
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
از مسائلی که
برای خیلی از جوونها پیش میاد
اینه که قصد ازدواج دارند،
اما خواستگاری که
🍁 مناسبشون باشه ندارند
برای این موضوع، چندتا راهکار وجود دارد
که میتونه موانع رو برطرف کنه؛ مثلا اینکه
اول اینکه
💚 #تعدیل_معیارها
از دلایلی که
معمولا به گزینهی خوب نمیرسیم،
اینه که معیارهای فراوون داریم؛
یه راه برای انتخاب بهتر
اینه که اهمّ و مهم کنیم
یعنی ببینیم کدوم معیارها مهمه؛
و کدومهاش رو میشه ازش چشمپوشی کرد
مثلا 🔆 ایمان، معیار مهمیه؛
اما اینکه خواستگارمون،
نمازشبخون باشه،
انتخاب رو سخت میکنه...
🔆 توانایی اداره زندگی مهمه،
اما داشتن خونه و ماشین و
درآمد آنچنانی، انتخاب رو سخت میکنه...
🔆 همینطور اینکه معیارمون برای درک بالا،
داشتن مدرک تحصیلی خاص باشه...
دومیش:
💚 #بالا_بردن_شایستگیها
همینطور که ما
✌ دنبال گزینه ایدهآل هستیم،
خواستگارهای ما هم دنبال گزینه خوبند؛
بنابراین نیازه اگه ضعفی در
شرایط خودمون داریم
اونها رو اصلاح کنیم
مثلا آقایی که کار نداره،
برای ازدواج خوب، باید دنبال کار
یا حرفهی خوب باشه؛
🎀 خانمی که
آراستگی ظاهر یا باطن نداره
یا اینکه از نظر اجتماعی گوشهگیره
نیازه برای بهتر شدن رفتارهاش تلاش کنه 🌸🍃
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
💐/ اے ؏ـشــ♡ــق
🕊/ چه در شرح تُـو
💐/ جز #عشق بگویم
🕊/ در ساده ترین شکلے
💐/ و پیــچـیــ∞ـــده تـریـنـــے
#فاضل_نظرے
#آغاز_هفته_تون_عاشقانه💕
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
﷽
【 #خادمانه | #چفیه 】
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
🌱『 شهدای درگیری راسک 』
جمع #ختم_صلوات سه روزه
برای شهدای حملهی تروریستی کنسولگری:
حدود 10 هزارتا☺️📿
📿' چندتا صلوات میفرستی امروز؟👇🏼
➲ https://EitaaBot.ir/counter/7oay3
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
http://Eitaa.com/Asheghaneh_halal
🌱:📿
Tahdir joze25.mp3
4.01M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
منمآنکسکهنمکخوردو
نمکدانبشکست
نهکهیکمرتبه،بسیارالهیالعفو
○تندخوانیقرآنکریم📖
○بهنیابتازشهدای مدافع حرم🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء بیستوششم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 مادربزرگم تعریف میکرد، یکی از
آشناهاشون آدم نسبتا بیسوادی بود، این
بنده خدا خیلی میترسید خونشون رو دزد
بزنه، بهش گفته بودن آیةالکرسی بخون
هیچی نمیشه واقعاً، طرف گفت باشه
میخونم ولی خب بلد نبود😟
این بنده خدا میگفت یه شب خیلی ترسیدم،
موقع خواب اومدم آیةالکرسی بخونم، دیدم
بلد نیستم، گفتم بسماللهالرحمنالرحیم کرسی
کرسی کرسی ...☺️، خوابم برد، خواب دیدم
دور و برم صندلی رو هم چیدن تا بالا اومده،
بعد اون طرف صندلیا یه دزدی بود، میخواست
بیاد دزدی کنه، صندلیا مانع میشد👏
خلاصه که الاعمال بالنیات..☺️
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 881 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
شـواهــد و مدارک نـشان میدهنـد کهـ
خــادم چهـ جــالب بهــ حـول و قــوه الهــی♥️
امـروز هـــم بـا دسـت پــر خــدمت مـخاطبــین کــدبــانو و هـنرمــند رسیــده🥳😍🤌🏻
پـیشنــهاد میشهـ تــا قـــبل از پــایــان مــاه مــبارک
ــتما یه بار مــاکــارونی رو بهـ ایــن شیــوه بپــزید😇
مــوادی کهـ بــرای پـخت و پــز امـروز لازمه :
مـــاکارونی ۱ بسته 🍝
سیـــب زمینی متـــوسط🥔
پیـــاز متــــوسط 🧅
فلفل دلمـــهــ🫑
هــویـــج🥕
گـــوجهـــ 🍅
رب 🥫
قـــارچ 🍄
۱ پـــارچِ آب
پـــودر سیر ، فلفل ســـیاه
نمک ، آویشن🧂
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
به همسرت بگو چرا متفاوته😍
بگوچرا برات اهمیت داره👏
بگوچرا دوستش داری♥
هرروز بگو☺️
تحسینش کن👏😘
او میخواهد شاهزاده سوار بر اسب قهرمان تو باشد🤴
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
1_10617638853.mp3
2.7M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
سردار رشید کم ندارد اسلام
والله که قدِ خم ندارد اسلام
#لعنت_الله_علی_اسرائیل
#مرگ_بر_اسرائیل
#شهدای_طریق_القدس
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوسی نماز زیارت را که خواندیم احمد روبروی
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوسیویکم
اشکم چکید و گفت:
احمد جان .... اگه تو بخوای و این طوری خیالت راحت تره میرم
اصلا هر چی تو بگی
نمیخوام باعث ناراحتیت بشم فقط یه چیزی میگم دلم نمیخواد ناراحت بشی و بد برداشت کنی ...
احمد نگاه به چشم هایم دوخت.
_بیا قبول کن طلاهامو بفروشیم بتونیم با پولش خوب زندگی کنیم
احمد زیر لب نچ گفت و قبل از این که لب از هم باز کند گفتم:
این طلاها پس اندازمونه برای روز مباداست
به هردو مون کادو دادن
اینا همه اش رو که من نمی تونم سر و گردنم کنم ...
احمد نگاه به بالای سرش دوخت و نفسش را با صدا بیرون داد.
نگاهش را به من دوخت و گفت:
این طلاها مال توئه ... برای روز مبادای توئه نه من ...
برای وقتی که من نبودم ...
_ای وای احمد ... چرا این طوری میگی؟
دستم را دوباره در دست گرفت، فشرد و گفت:
گوش کن رقیه .... من الان چند ماهه فراری ام ...
تو به خاطر من این همه مدت سختی و آوارگی کشیدی ...
درسته این انقلاب و این مبارزه به هدفش داره نزدیک میشه و دل همه مون ذوشنه به همین زودیا به ثمر بشینه ولی ساواک و اطلاعات حکومت شاه هم بیکار ننشسته ...
ممکنه این انقلاب چندین سال طول بکشه تا به ثمر برسه ممکن هم هست زود به ثمر برسه
تا به ثمر رسیدن این مبارزه ممکنه هر بلایی سر من بیاد ...
بذار برای روزایی که شاید من نبودم یه پس انداز کوچیکی داشته باشی
دلم نمیخواد تو نبود من ... محتاج کسی باشی ...
سرش را پایبن انداخت و من به پهنای صورت اشک ریختم.
با بغض گفتم:
الهی همیشه باشی این حرفا چیه می زنی
_دل خودمم همینو میخواد ... دلم میخواد یه عمر باهم زندگی کنیم ... ولی این حقیقته ... ممکنه تو مبارزه هر بلایی سرم بیاد
قبلا بهت گفتم دلت از بابت من نلرزه
الان میگم دلت نلرزه هر چی شد
_این حرفا رو که می زنی پام برای رفتن شل میشه
لبخند مهربانی زد و گفت:
الهی قربونت برم ... فقط چند روزه ... برای این که یه سامونی به خودم و زندگی مون بدم بعدش خودم میام دنبالت
حیفه مشهد باشی و از دیدن پدر و مادرت و خانواده ات محروم باشی
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیدان عین الله و هدایت الله اکبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوسیودوم
اشکم را پاک کردم و گفتم:
حیف اینه تو باشی و من کنارت نباشم
آه کشیدم و گفتم:
همیشه تو سخت ترین شرایط منو از خودت دور کردی
_من مَردم سختی هم مال مرده
تو کم کنار من سختی نکشیدی
دلم نمیخواد به خاطر من یه بلایی سرت بیاد که نشه جبرانش کرد
_تو الان داغداری ... روا نیست تنهات بذارم تو این مصیبت
احمد با آه کشیدن سعی کرد بغضی که صدایش را می لرزاند را پنهان کند و گفت:
نگران من نباش ...
از پا در نمیام.
هر وقت دلم گرفت و بی طاقت شدم میام این جا پیش امام رضا آروم می گیرم
مادرم هم که همین جا ... دفنه ...
تو برو پیش خانواده ات ...
همراه اونا مراسمای مادرم رو شرکت کن ...
چشمش را فشرد و ادامه داد:
جای من زینب رو بغل بگیر و آرومش کن ...
سر خاک مادرم برو و جای من خاکش رو ببوس...
اشک احمد چکید.
به صورتش دست کشید از جا برخاست و گفت:
پاشو زودتر بریم
وسایلم را برداشت و من هم علیرضا را بغل گرفتم.
با غم و غصه ای که در دلم نشسته بود با امام رضا وداع کردم و پا به پای احمد از حرم خارج شدم
کنار خیابان ایستادیم و احمد ماشینی را دربست کرایه کرد.
ماشین که به راه افتاد احمد علیرضا را از بغلم گرفت.
چندین بار او را بوسید و نوازشش کرد.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهیدان نور الدین و محمد شفیع اکبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•