•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
🎁شــعر صبــحگــاهـے امــروزمـون 🤩 :
صبـح اسـت و صبوح است بر ایـن بام برآییم🏕
از ثــور گریزیم و به برج قمـر آییـم 🌙
پیکــار نجـوییـم و ز اغیـاږ نگوییم✋🏻
هـنگام وصال اسـت ،بدان خـوش صور آیـیم🏞💕
[صـبحتـون بہ زیبـایے اشـعار مـولوے :)🌿]
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🥀𓆪•
.
.
•• #خادمانه ••
سالها ميگذرد حادثهها ميآید . .
انتظارِ فرج از نیمۀ خرداد کشم :)
▪️رحلت حضرت امامخمیني(ره)
رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوري
اسلامي ایــران، بر شما تسلیـتبـاد🖤.
.
.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🥀𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
امام جوادالائمه (ع) :
كَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللهُ كافِلُهُ، وَكَیْفَ یَنْجُو مَنِ الله طالِبُهُ؟ وَمَنِ انْقَطَعَ إلی غَیْرِاللهِ وَكَّلَهُ!☝️
چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسی كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست ، چطور نجات می یابد كسی كه خداوند طالبش می باشد؟ و هر كه از خدا قطع امید كند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار می كند!💔
منبع: بحارالأنوار، ح 68، ص 155، ح 69
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
توی دوره خواستگاری،
جواب رد شنیدن، برای دختر و
پسر یکسان نیست
دخترها، بخاطرِ
🌸 روحیهی حساس،
بعد از اینکه طرف مقابل،
موضوع خواستگاری رو
متوقف میکنه،
گاهی،
احساس تقصیر میکنن و
حتی فکر میکنن حتما ایرادی
داشتند که خواستگار
نپسندیده 🍁
اما واقعیت اینه که
سلیقهها و معیارها متفاوتند و
حتی 🔆 ایدهآلترین دخترها هم
لزوماً منطبق با معیارهای
همهی مردم نیستند...
.
👈 روحیه خودت رو با
جملههایی مثل «من زیبا نیستم 🍃»
یا «سطح خانوادهم فلانه...»
تخریب نکن و
به این فکر کن که
شاید صلاحی وجود داشته
🍀 برای ادامهدار نشدن موضوع
توکل کن و
به جای ناراحتی،
یا عجله کردن برای چیزی،
از خدا یه #ازدواج_موفق بخواه . .
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
#تصدقت شوم
الهے #قربانت بروم
در این مدت که مبتلاے
به جدایے از آن #نورچشم عزیز
و قوت قلبـ💚ـم گردیدم
متذکر شما هستم
و صـورت زیـبـایـت🤍
در آیینه قلبم منقوش است...❤️
#امام_خمینی_ره🌷
#بخشےازنامهعاشقانهامامخمینےبههمسرشان
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
20.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
بلــہ کهــ سوپ هــم ،غذاســت😎🍜
پــیاز ۲عدد🧅
رب گوجــہ :۱ق غ🍅
پـوره گـوجه یا رب :۲ق غ
مــرغ:۲تیکه سینه مرغ یا ران🍗
هـویج متوسط نگینی خرد شده:۲ عدد🥕
نمـک و فلفل و زردچوبه🧂
جعفـرے و رشته سوپی🌿
پـوره گوجه دلخواه
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
هزار گل اگرم هست، هر هزار تویی..♥️
#عشق❤️🩹
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
4_5961048688519284582.mp3
5.73M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
رحلت امام خمینی.رض.سیدرضانریمانی🖤روضه.
#رحلت_امام_خمینی_رضوان_الله
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
آمینشود
هرآنچهمیپنداری...🌖
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🌸𓆪•
.
.
•• #خادمانه ••
📢 از برکات روز دحوالارض
استفاده کنید!
▫️رهبر انقلاب: روز بیستوپنجم این ماه روز #دحوالارض است
که روز بــابرکتـــی است👌🏼
ایّام در ماه ذیقعده که اوّل ماههای حرام است، ایّام و لیالی مبارک و متبرّک و پر از برکات است.
🔺باید از اینها استفاده کرد!
🗓 ۲۵ ذیالقعده، روز #دحوالارض
.
.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🌸𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوچهلودوم دستگیره در ماشین را کشیدم و
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوسوم
به آستین کت آقاجان چنگ انداختم و گفتم:
نه آقاجان نرو خطرناکه اونا ذین و ایمون ندارن می ترسم بلایی سرتون بیاد
آقاجان آستینش را از دستم بیرون کشید و گفت:
نمیشه که حاجی رو ول کنیم بریم
تو همین جا بمون تا برگردم
از ماشین پیاده شد و گفت:
جایی نری تا برگردم باشه؟
زیر لب چشم گفتم که آقاجان در را بست و رفت.
به مسیر رفتنش نگاه کردم و در حالی که علیرضا را تکان می دادم تا آرام شود اشک ریختم و دعا کردم.
رفتن آقاجان آن قدر طولانی شد که خوابم برد.
با صدای گریه علیرضا از خواب بیدار شدم.
گیج و منگ بودم آن قدر که فراموش کردم کجا هستم و برای چند ثانیه وحشت کردم.
به خودم که آمدم شیشه علیرضا را در دهانش گذاشتم که تازه متوجه نم دار بودن پتوی علیرضا شدم.
از صبح عوضش نکرده بودم و خیس کرده بود.
کلافه گفتم:
آخه مادر الان چه وقت نم زدن بود؟ من چه جوری و کجا الان عوضت کنم؟
خدا را شکر ساک برایش برداشته بودم و یک دست لباس اضافه و یکی دو کهنه همراهم بود.
شیرش را که خورد پیاده شدم و روی صندلی عقب عوضش کردم.
پتویش نجس و خیس بود و نمی شد مجدد دورش بپیچم
با این که هوا به شدت سرد بود و با وجود لباس گرم بازهم به خودم می لرزیدم اما ژاکتم را در آوردم و دور علیرضا پیچیدم و از سرما در خودم فرو رفتم.
دست هایم نجس شد و آبی هم برای شستن دست هایم نداشتم.
حتی نایلونی هم نداشتم تا لباس های نجسش را در آن بپیچم.
در خیابان اطرافم چشم چرخاندم.
آقاجان روبروی یک بقالی پارک کرده بود.
تردید داشتم که پیاده شوم و طلب آب کنم که صدای اذان در گوشم پیچید.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید احمد رحیم پور صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوچهارم
احتمالا مسجدی در این نزدیکی بود که صدای موذن به این واضحی به گوش می رسید.
علیرضا را بغل گرفتم و خواستم از ماشین پیاده شوم که با خود گفتم اگر آقاجان برسد و من نباشم حتما نگران می شود.
چه باید می کردم؟
چه طور به او خبر می دادم مسجد رفته ام؟
چیزی همراهم نداشتم که با آن یادداشت بنویسم.
نگاه به بقالی روبرویم دوختم به ذهنم رسید به او بگویم تا اگر آقاجان آمد به او اطلاع بدهد.
از ماشین پیاده شدم و در ماشین را قفل کردم.
به سمت بقالی رفتم که دیدم صاحب بقالی بیرون آمد و کرکره اش را پایین کشید.
توجه بقال به سمتم جلب شد و گفت:
اگه خرید میخوای بکنی برو بعد نماز بیا
و سرش را انداخت و رفت.
با تردید و دو دلی بین ماشین و راهی که صاحب بقالی می رفت نگاه چرخاندم.
نمی دانستم بروم یا به ماشین برگردم.
از سرما هم تمام بدنم می لرزید و دندان هایم به هم می خورد.
آن قدر سردم بود که بی اختیار با این امید که به مسجد برسم دنبال مرد بقال به راه افتادم.
حدسم اشتباه نبود و به مسجد رسیدم.
صف های نماز تشکیل شده بود ولی من از سرما فقط به کنار بخاری نفتی کوچک مسجد پناه بردم و دست هایم را نزدیک بخاری گرفتم.
کمی گرما در جانم نشست و خواستم در صف نماز بایستم و به رکعت دوم خودم را برسانم که یادم آمد دست هایم نجس است و نشسته ام.
از جا برخاستم و به حیاط مسجد رفتم و با شیر آب حیاط دست هایم را شستم و وضو گرفتم.
برگشتم نماز ظهر تمام شده بود.
در صف آخر ایستادم و علیرضا را کنار مهرم خواباندم.
نماز که تمام شددوباره به بخاری پناه بردم.
انگار می خواستم کمی گرما در جانم ذخیره کنم تا بتوانم به ماشین برگردم و سرما را تحمل کنم.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید گوشه ای صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•