فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* راه، راه همواری نیست؛
راه خدا، راه دشواری است..🌱
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1437»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
ســلام مـن
بـہ پیچـڪے ڪـہ صبـح دست سـبز او🌱
بـہ سـوے آسمـان بیڪـران دراز مـےشود🌤
سـلام من
به آن پرنده سـپید و شادمان💛
که در سپیـده با نسیم
ترانـہ سـاز میشود . . .🌼🐥
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
توی دوره خواستگاری،
جواب رد شنیدن، برای دختر و
پسر یکسان نیست
دخترها، بخاطرِ
🌸 روحیهی حساس،
بعد از اینکه طرف مقابل،
موضوع خواستگاری رو
متوقف میکنه،
گاهی،
احساس تقصیر میکنن و
حتی فکر میکنن حتما ایرادی
داشتند که خواستگار
نپسندیده 🍁
اما واقعیت اینه که
سلیقهها و معیارها متفاوتند و
حتی 🔆 ایدهآلترین دخترها هم
لزوماً منطبق با معیارهای
همهی مردم نیستند...
👈 روحیه خودت رو با
جملههایی مثل «من زیبا نیستم 🍃»
یا «سطح خانوادهم فلانه...»
تخریب نکن و
به این فکر کن که
شاید صلاحی وجود داشته
🍀 برای ادامهدار نشدن موضوع
توکل کن و
به جای ناراحتی،
یا عجله کردن برای چیزی،
از خدا یه #ازدواج_موفق بخواه . .
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
💕/ تویے به جاے همه
هیچکس به جاے #تُ نیست /💕
#صائب_تبریزے
#شنبهتون_عشق🌸🍃
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
گــراتن پاستــا😎
مـواد لازم :
پاستـا 🍝
پیـاز ۱ عدد🧅
سـیر ۲ حبـہ🧄
آب لیـموترش🍋
روغـن زیتون🫒
نمـڪ و فلفل سـیاه
سینـہ مرغ خرد شده🍗
فلفـل سبز و قرمز
رب گوجـہ ۱ ق غ🍅
خامـہ ۱ ق غ 🤍
پنیر پیتـزا🍕
جعفرے🌿
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 لباس تیم ملی المپیک رو
که میبینم ناخودآگاه جمله
" اگه موقع آمپول زدن جیغ نزنی
برات بستنی میخرم"
تو سرم میپیچه💉😋😅
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 979 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
💕⃟🛵
•• #خانومِ_حاجی ••
.
.
یه روز که خیلی کار داشت،
صبح زود با عجله بلند شد و
بدون اینک صبحونه بخوره
از خونه رفت بیرون ..!
منم اونروز بیرون یه کاری داشتم
و باید انجامش میدادم؛
بعد از ۵ دقیقه صدای پیامِ گوشیم اومد ..!
نگاه کردم دیدم حاجی پیام داده بود:
+ هنوز خونه ای حاج خانم؟!
- جوابش رو دادم گفتم: آره چیزی جا گذاشتی؟!
+ گفت: آره!
- گفتم: ای وای چی؟!
+ گفت: تورو ^.^
دلم ضعف رفت براش :)
* اینک تو هر لحظه و هرجایی و در هر شرایطی
به فکرت باشه قشنگترین حسِ دنیاست *
○ کپے!؟
- تنهاباذڪرآیدیمنبع،موردرضایتاست☺️
‹ 💌 ›↝ #بفرستبراش
‹ 🤫 ›↝ #متاهلهابخونند
.
.
◞مرا وصلھ بزن بھ
سمتِ چـ♡ـپِ پیرهنت⇩◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💕⃟🛵
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
چون پرسم از پناهی، پشتی و تکیه گاهی
آغوش مهربانت از هر جواب خوشتر ..🤍
#حسین_منزوی
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
من،آن روز در لابلای پیچش موهایت گمشدم 🫀
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
|😌|ضامن که رضا ع باشد
|🦌|من آهوی در بندم
روزِ دوازهم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_هشتادودو _عمو محمود؟؟ نه عمو وحیدم..مگه عمو محمود منو
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_هشتادوسه
:_پریا چی میگفت؟؟
جوابش را نمیدهم... نمی دانم چه باید بگویم...اصال نمیدانم اآلن چه حالی دارم...گیج و منگ
شده ام. من به این مهمانی دعوت شده ام،تا پسر میزبان،بار دیگر به جمع دوستانش بازگردد...
جز طعمه شدن مگر معنای دیگری دارد....
بلند میشوم،بدون فکر،بدون تأمل،حتی نمیدانم میخواهم چه کنم...حس میکنم مغزم یخ زده.
دانیال صدایم میزند:نیکی...
توجه نمیکنم...به میز مامان و بابا میرسم. مامان و بابا و آقای رادان و شهره نشسته اند و
مشغول بگو و بخند....
:_مـــــامـــان...
متوجه حضورم نمیشوند،بلندتر،داد میزنم:مـــامــان
هرچهار نفر به طرف من برمیگردند
:_میخوام برم خونه...همین اآلن...
لبم را گاز میگیرم تا اشک هایم جاری نشود...
بابا متوجه حال بدم میشود:باشه بابا،بریم...
مامان میگوید:کجا بریم؟چی شده نیکی؟
صدایی از پشت سرم میآید:اگه اجازه بدین من میبرمش آقای نیایش...
برمیگردم،دانیال است... دستم را مشت میکنم،به سختی جلوی خودم را میگیرم تا عصبانیتم را
نثار صورتش نکنم...
آقای رادان میگوید:آره مسعود،بذار دانیال میبردش... البته نیکی جان،ما خوشحال میشدیم که
بیشتر میموندی....
بابا میگوید:نه،بهتره مام بریم...
و لبخندی به صورتم میپاشد،نگاه مهربانش آرامم میکند.
در تمام مسیر،مامان غر میزند که چرا زود آمدیم و مهمانی تمام نشده بود..
بابا هم،در کل مسیر،با مهربانی و حوصله،سعی دارد مامان را آرام کند..
من هم تمام طول مسیر،با وجود حس بد و ناراحتی هایم،با وجود تمام زخم هایی که به قلبم
خورده بود،حس خوبی داشتم... حس قشنگی که بابا،با حمایتش به من عیدی داد...
خدایا شکر
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_هشتادوچهار
نفس عمیقی میکشم،دست هایم را تا باالی سرم میبرم و کش و قوس به بدنم میدهم.زیر
لب)بسم اللّه(میگویم و برگه ی پاسخنامه را تحویل مراقب میدهم. وسایلم را جمع میکنم. مقنعه
ام را مرتب میکنم و بلند میشوم. بچه ها،گروه گروه از کالسها بیرون میآیند. از جلسه ی کنکور
بیرون میزنم. آفتاب چشمم را میزند. نگاهی به دور و بر میاندازم. دخترها به طرف خانواده
هایشان میروند. یکی مادرش را بغل گرفته،یکی روی زمین نشسته و گریه میکند،یکی هم از ته
دل میخندد. با نگاه به دنبال مامان و بابا،میگردم. روی پنجه ی پا بلند میشوم و اطراف را میکاوم.
دستی روی شانه ام قرار میگیرد. برمیگردم،باباست. مهربان نگاهم میکند:چطور بود بابا؟
و دست هایش را باز میکند،نمیتوانم خودم را نگه دارم. به آغوش پدرانه اش احتیاج دارم،بغلش
میکنم و بابا،دست هایش را دورم حلقه میکند. ناخودآگاه گریه میکنم. بابا میگوید:چرا گریه
میکنی نیکی؟فدای سرت..هرچی بشه فدای سرت.. امسال نشد،سال دیگه،دانشگاه
آزاد...هرچی.. غصه خوردن نداره که.
خودم را از او جدا میکنم:خوب بود بابا،خیلی خوب
:_راست میگی؟
با کناره ی انگشت،اشک هایم را میگیرم و سرم را تکان میدهم.
بابا به پهنای صورت میخندد.
بیا بریم،تعریف کن ببینم گُ :_ ل کاشتی یا نه؟
پس حدسم درست بود،او نیامده...مامان،حتی اینجا هم نیامده..
بعد از مهمانی سال تحویل،من خودم را درگیر درس کردم و حتی از خیر امامزاده رفتن گذشتم،تا
مجبور نشوم به باج دادن. مامان هم از همان روز،قهر کرد. رابطه ی بینمان،سرد بود؛سردتر شد...
بغضم را قورت میدهم و به بابا لبخند میزنم. مامان نیست،وگرنه بابا،اینقدر بی واهمه مهربان
نمیشد.
با هم به طرف ماشین میرویم،حس سبکی دارم،حس رهایی،حس آزاد شدن از بندی به نام
کنکور...
بابا با خنده میگوید: خب باالخره به مردم بگیم دخترمون چی کاره میخواد بشه..
لبخند به لبم میدود،تصمیمم را سرجلسه گرفتم.
:_وکیل،خانم وکیل..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* چلهای هست✔️
آهِ ما ازلی است👌
* دلخوشیمان😌
وجود سیدعلیست💚
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1438»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
پرسـیدمش: چگونـہ و ڪِـے
صبـح مـےشود؟💖
چشمـے ز هم گشـود
بـہ نرمـے جواب را 🦋(:
#حسین_منزوی
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
اَلْحِکْمَهُ لا تَنْجَعُ فی الطّباع الفاسِدَهِ
امام هادی(ع):حکمت، اثری در دلهای فاسد نمیگذارد.💔
منبع: بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۰✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
بـه روے #آیـنه ے پُر غبار من
بنویسـ✍🏻:
بدون #عشق
جهان جاے زندگانے نیست...
#فاضل_نظرے💐
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
دیگران چون بروند از نظر،از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی:)🤍
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🧵𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
زندگـی گاهـے
آرے
بـہ همین باریکـےست💚
زندگانـے هنـر بافتـن پارچـہے زیباییـست🧶🧵
زندگـے دوختن شادےهاسـت
و بـہ تـن ڪردن پیراهن گلدار امـید . .🪡👚
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🧵𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 دوستای مجرد من،
ضخامت ۵ سانتی کرم ضد آفتاب میزنن
ی عینک دودی به ابعاد عینک جوشکاری🕶
کلاه آفتابی به مساحت آلاچیق👒
ماسک😷 دستکش🧤 و..
عزیزم نگران نباش!
سرطان هم تو رو نمیگیره ..😆
[گریه حضار مجرد🥲]
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 980 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
روایت همسر شهید:
هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد و می گفت: خانم این غیر از مخارج خانه و متعلق به شماست. هر طور مایلید و صلاح می دانید خرج کنید.
چون می دانست من در بسیاری از امور مقیدم و بعضی از چیزهای را که می خواهم از خرجی خانه نمی خرم.
#بهروایت_همسرشهید♥➣
#برشےازیڪروایٺعاشقانھ
#شهید_بهشتی
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
دورمشو ز چشم من(:🤍
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
کلمات معجزه میکنند♥🌱
یکیشو انتخاب کن امروز ب همسرت بگو👏😍
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روزِ سیزدهم چله زیارت عاشورا!
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_هشتادوچهار نفس عمیقی میکشم،دست هایم را تا باالی سرم می
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_هشتادوپنج
صدای موبایلم میآید،بدون اینکه چشمانم را باز کنم،با دست به دنبالش میگردم. برش میدارم و
با گوشه ی چشم اسم فاطمه را میبینم. جواب میدهم.
:_الو،جانمـ فاطمه؟
صدای پر از شادی اش در گوشم میپیچد
+:سالم علیکم خانم،بابا تو هنوز دل نکندی از اون رختخواب؟؟
:_باور کن تازه چشمام گرم شده بود،هنوز بدنم عادت داره ساعت شش نشده پاشم،چه خبره
حاال کبکت خروس میخونه؟
+:اوال که ساعت ده صبحه،از ساعت شش تا الان چهار ساعت وقت هست،تو میگی تازه
چشمات گرم شده بود؟
بعدم بیا بریم بشر یه دوری بزنیم از آزادی مون لذت ببریم.
:_باشه،کجا بیام؟
+:بیا خونه ی ما،راستی اشکالی نداره که فرشته ام باهامون باشه
:_معلومه که نه،چه بهتر،فقط من قبلش باید یه سر تا مسجد برم
+:باشه پس میبینمت زود بیا،خدافظ
:_خداحافظ
بلند میشوم،لباس مرتب میپوشم و راهی خانه ی فاطمه میشوم. مامان بازهم خانه نیست...
سر خیابان چادرم را سر میکنم و راه میافتم .
به مسجد میرسم،باز همان حال معنوی به سراغم میآید،دلم میخواهد پرواز کنم.. ولی وقت ندارم
الان داخل مسجد بشوم. جلوی در پسربچه ای پنج،شش ساله ایستاده،به طرفش میروم.
:_سالم گل پسر
به طرفم برمیگردد
+:سالم خانم،من آقاعلی ام،گل پسر نیستم که..
:_عزیزدلم
کنارش روی سکوی مسجد مینشینم و کیفم را در جست و جوی چیزی که بتواند این جوانمرد را
خوشحال کند،میگردم. در همان حال میگویم
:_علی آقا شما مشدی رو میشناسی؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_هشتادوشش
+:بله که میشناسم
:_زحمت میکشی بری صداش کنی؟
+:چشم
باالخره پیدا کردم،حاصل کاوش میشود یک آبنبات.
به طرفش میگیرم،
:_بفر مایید علی آقا،این مال شماست..
نگاهی به آبنبات و نگاهی به صورت من میاندازد،تردید از چشمانش میبارد.
+:نه،مامانم گفته از غریبه ها چیزی نگیرم.
صدایی از ورودی مسجد میآید:بگیر علی جان، ایشون غریبه نیستن.
علی بلند میشود:دایی،مامان بزرگ همه جا رو دنبالتون گشت.
بلند میشوم،سید جواد است. سرم را پایین میاندازم
:_ سالم
+:سالم
علی میگوید:خب دایی من میرم خونه شمام بیا..
و از کنار سیدجواد رد میشود،سید از شانه اش میگیرد:ولی فکر کنم قرار بود یه کاری کنی
و به من اشاره میکند،علی انگار تازه یادش آمده میگوید:وای اآلن مشدی رو صدا میکنم. و به
طرف مسجد میدود .
سید جواد میخندد و سر تکان میدهد
+: داییشه
ناخودآگاه لبخند میزنم
:_خدا حفظش کنه
میگوید
+:راستش به بچه ها سپرده بودم اگه شما رو دیدن، عوض من حلالیت بگیرن،شکر خدا خودتون
رو دیدم. خوبی،بدی دیدین حالل کنین
:_اختیار دارین،من جز خوبیندیدم. شما لطف بزرگی در حق من انجام دادین،یعنی من مدیون
شمام.
+:نفرمایین،انجام وظیفه بوده.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•