💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوسه
شاید هم من،اینطور فکر میکنم.
همچنان شوکه به من خیره شده.
زنعمو با دست از کمرش میزند و مرا نشانش میدهد.
:_دو هیچ به نفع نیکی...
نیکی خانمت از تو بامعرفتتره آقامسیح!
و با مهربانی لبخندی به صورت من میپاشد.
مسیح به خودش میآید، چند قدم جلو میآید و نزدیکم، سمت چپ میایستد.
حس میکنم صدایش میلرزد و با کمی اضطراب میگویم:فکر کردم میخوای استراحت...
خشک و جدی،بی هیچ احساسی میگویم :خسته نیستم...
زنعمو میگوید
:_بشینید... دخترم چرا ایستادی؟برم یه چیزی بیارم گلویی تازه کنید..
و چشمکی به من میزند و برمیگردد.
روی مبل مینشینم و روی برمیگردانم
دلخورم از او..
از حرفهایی که پشت هم بافت و برایم خط و نشان کشید
دلگیرم از کارهایش..
مگر جواب محبت را جز با محبت میدهند؟
مسیح این پا و آن پا میکند.
دستش را از بالا تا پایین صورتش میکشد.
سنگینی نگاهش را خوب حس میکنم.
نمیدانم چرا،اما فکر میکنم حالش خوب نیست.
چه بلایی سر تو آمده، پسرعمو؟
*مسیح *
نمیتوانم نگاهم را از او بدزدم .
آشکارا نگاهش میکنم.
با مانتوی صورتی و شلوار جین سرمه ای نزدیکم نشسته و با دلخوری روی برگردانده.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوچهار
این ناتوانی، این عجز آشکار و این بیاختیاری اعصابم را بهم ریخته است.
من نمیتوانم حتی نگاهش نکنم...
جز بی ارادگی چه نامی میشود رویش گذاشت ؟
از این ضعف و بیاختیاری متنفرم.
دست در موهایم میکنم و بهم میریزمشان.
شاید میخواهم با این کار،افکار ناآرام و پریشانم را به آرامش و سکون دعوت کنم.
کلافه از جایم بلند میشوم و چند قدم جلو میروم.
با خشم به طرف نیکی برمیگردم
از خودم عصبانی ام،اما ضعفم را پشت صدای بلندم پنهان میکنم.
:_واسه چی اومدی اینجا؟
خونسرد به طرفم برمیگردد.
از شیشه های بیاحساس چشمانش میترسم.
یعنی تا این حد از من ناراحت است؟
+:ببخشید،اجازه ی من دست شماست؟
بیشتر از قبل، شوکه میشوم.
من با این دختر و احساساتش چه کرده ام؟
لعنت به تو مسیح...
سعی میکنم کنترل اوضاع را به عقلم بدهم،نه به قلبم..
شاید هم کمی از لحن محکم و چشمان نافذ و مغرورتر از قبل نیکی ترسیده ام.
آب دهانم را قورت میدهم و گلویم را صاف میکنم.
سعی میکنم نگاهم را از او بدزدم.
به پایه ی میز مقابل نیکی خیره میشوم و با لحن مسالمت جویانه ای میگویم
:_مامان که نفهمیدن من دیشب....
کلامم را محکم تر از قبل،قطع میکند.
اخلاقی که هیچ وقت از او ندیده بودم.
+:نه...
من نمیتوانم تحمل کنم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ ژاپنیا یه اصطلاحی دارن بنام🥹👇
╟🤍 « 仲間 | ناکاما »
•یعنی
اون دوستشون که انگاری عضوی از
خونوادشونه، براشون همونقدر عزیزه رو
اینجوری صدا میکنن :) 🥂❤️🔥🌝
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
ᜊ بفرماییدتودمدربده
╰─ @asheghaneh_halal
🛵
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ کمک کردن ملائکه الهی
🥇جملهای طلایی
از بیانات اخیر رهبر انقلاب:
اگر شما آماده باشید، ملائکهی الهی
هم به کمک شما میآیند🌱
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #وعده_صادق | #فاطمیه
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1537 𓈒
.
ᜊ شبنشینےبامقاممعظمدلبرے
╰─ @asheghaneh_halal
.
🌙
⏝
#صبحونه
مــن تو را
بہ عشق مـیدانمت✋🏻
بہ دل میـنشانمت🫀
بہ جان میخــوانمت...❤️🥺
🍃🌸| @asheghaneh_halal
🍃💌
•• #خادمانه | #پیامچه ••
.
سلام و نور ✨
بلـــــه !
ما برامون رضایتِشما ، اولویـــــته ☺️🤍
حالا جایزهی من چی باشه ؟!🤨
خب ماهم اینجا داریم زحمت میکشیم 😅
با حالت تواضعانه ازتون جایزه طلب میکنم 😌
جایزهی من این باشه که شما هم دست چند نفر رو بگیرید
و به خانوادهی بزرگ ما اضافه کنـید 😁💕
ببینم چیکار میکنـــــید 😉👇🏻
- @Khadem_Daricheh
.
#پیام_شما
#عاشقانههایحلال
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
💌🍃
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
دخترا به رفتار پسر با مادرش نگاه کنید👀
پسرایی که به مادرشون احترام میذارن😇 و مادرشون دوسشون داره🥰 میتونن برای ازدواج مناسب باشن😊👌
ندیدم مردی از مادر محبت ندیده باشه و زندگی زناشویی موفقی داشته باشه...💔
🖇 مادر تو زندگی پسرا نقش تعیین کننده زیادی داره.😌🤌
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
.
از بس که دوستتدارمـ♥
فکر میکنم؛
دیگر هیچ دوستداشتنـــــی
همرنگ دوستداشتنهای من نیست 🥰
تـــ♡ــو
معنی تمام رنگهای دنیایـی 💚🎨
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
دوای سرماخوردگی و بدنی که ضعیف شده همینه ولاغیر 🥩😇
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ کُردها
وقتی میخوان به یکی بگن
«تا ابد کنارمی»
میگن🥹👇
╟🤍 « مآنارِم »
•یعنی
ماندگارِ من❤️🔥🌝
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
ᜊ بفرماییدتودمدربده
╰─ @asheghaneh_halal
🛵
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
صِدات
یِهآهَنگیدارِه
کِهخُوببَلده
چِجُوریحالِدِلمُو
''نـــــَـ♡ـــــوازِش''کنِه👔🌸✨
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
باورت نمیکنند
تا زمانی که انجامش دهی(:✨
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
!رفاقت بلدی؟.mp3
1.51M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
• بعضی رفتارهای فرزندم،
سنجیده و منطقی نیست!
• گاهی خارج از شئونات
خانواده رفتار میکند!
• کم کم صبرم دارد
به پایان میرسد💥!
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #خانومِ_حاجی ֢ ֢
.
﮼𖧾𖧹 حاجی جونم؛
مخاطبِ خاصِ قلبـ𐚁ـم، سلام!
ضمن ؏ـرض روز بخیر،
از آنجا کہ جنابـ؏ـالی قلب ما هستین
و جان ما وابستہ بہ لبخند شماست
تقاضا دارم بـ؏ـد از خواندن این متن
لبخند زده و طول روز را با لبخند
﮼𖧾𖧹 ادامہ دهید . .🥰♥️💍
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایته☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
ᜊ بفرماییدتودمدربده
╰─ @Asheghaneh_Halal
🛵
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
وابستهام آنقدر به صحن حَرمت که🌱
دور از تو، نشد قلب من آرام بگیرد✨️
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدونودوچهار این ناتوانی، این عجز آشکار و این بیاختیاری
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوپنج
من نیکی مظلوم و سربه زیر با چشم هایی که گاهی برق شیطنت داشت میخواهم.
لعنت به تو،مسیح...
میخواهم کمی از سنگینی فضا بکاهم.
من توان مقابله با این چشم های آتشین را ندارم.
قبل از اینکه دهان باز کنم،نیکی از جا بلند میشود.چادرش را از روی مبل برمیدارد و سر میکند.
کیفش را در دست میگیرد.
ناخودآگاه میپرسم
:_کجا؟
پوزخندی که میزند از چشمانم دور نمیماند.
سری به تأسف تکان میدهد
+:شما واقعا چی کاره ی من هستین؟
من اعصابم را زیر پاهای تو آسفالت نکرده ام که رویش با تبختر قدم بزنی نیکی جان!
دندانهایم را روی هم میسایم
:_من شوهرتم نیکی...به حرمت اسمم که تو شناسنامته...
باز هم کلامم را قطع میکند.
نه،واقعا این نیکی را نمیشناسم.
+:الحمدلله دوهفته بعد اونم پاک میشه...یادتون که نرفته، بیشتر از دو هفته از موعد یه ماهه
گذشته..
دستم را مشت میکنم.
نیکی با قلبِ مچاله شده ی من چه میکنی؟
لعنت به تو،مسیح...
تو زخمهایت را قبلا زده ای،حالا نوبت نیکی است...
تو تا میتوانستی احساسات را زیرپایت گذاشتی،چه انتظاری از این دختر داری؟
مردانگی را به سخره گرفتم و غذایی که مهربانی نیکی در دانه دانه ی برنج هایش مشهود بود، با
خشونت پس زدم.
نیکی حق دارد..
سرم را پایین میاندازم و با صدای دورگه شده ام میگویم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوشش
:_نه، یادم نرفته..
صدای لرزش لیوان ها در سینی باعث میشود سربلند کنم.
مامان وارد سالن میشود و با تعجب نگاهمان میکند.
چشمهایش روی چادر نیکی میلغزد و به صورت من میرسد.
نگاهش رنگ نگرانی میگیرد:چشمات چرا سرخ شده مسیح؟
آب دهانم را قورت میدهم،خودم هم نمیدانم چه بلایی به سرم آمده.
سر تکان میدهم
:_چیزی نیست...
مامان به طرف نیکی برمیگردد:چرا حاضر شدی؟
نیکی سعی میکند لبخند بزند.
این را،من به خوبی میفهمم.
منی که دو هفته روز و شب کنارش بوده ام میدانم،فرق لبخندِ جاندار و پرروح واقعی اش که
زندگی میبخشد،با این کش آمدن لبها،از سر اجبار متفاوت است.
من او را خوب شناخته ام، خنده اش جان میبخشد و اخمش، نفس میستاند.
آرام میگوید
+:با اجازتون برم دیگه... بیشتر از این مزاحمتون نمیشم
مامان با شک و تردید نگاهم میکند و نگران به طرف نیکی بر میگردد:چیزی شده دخترم؟
نیکی آرام سرش را پایین میاندازد
+:نه زنعمو،چی باید بشه؟یه کم تو خونه کار دارم...
بااجازتون
جلو میرود و گونه ی مامان را میبوسد.
مامان لبخندی میزند و میگوید:خداحافظ
نیکی بدون اینکه حتی نگاهم کند به طرف در میرود .
+:به عمو سلام برسونید،خدانگهدار
و از خانه،خارج میشود.
بدون اینکه کلمه ای با من صحبت کند.
تیز از جا میپرم تا به او برسم که مامان آستینم را میکشد:کجا گلپسر؟؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوهفت
:_برم مامانجان، نیکی رفت.
مامان سرزنشگرانه نگاهم میکند:خیال نکن نفهمیدم دعواتون شده...
سعی میکنم شرایط را عادی جلوه بدهم
:_نه مامان،چه دعوایی؟؟
مامان،مثل کودکیهایم دستم را میخواند:فهمیدم نرفتی خونه ی مسعود...همینطوری که نیکی
زودتر از تو اومد اینجا،تو ام باید بری خونه ی پدرخانمت...با خونواده ی خانمت همونجوری رفتار
کن که دوست داری نیکی با پدر و مادرت رفتار کنه...
فهمیدی ؟
عجله دارم...
باید زودتر خودم را به نیکی برسانم.
آفتاب در حال هبوط است و خوش ندارم نیکی این موقع از روز در خیابانها تنها باشد..
:_باشه مامان،فهمیدم.الآن برم، نیکی تنها رفت..
مامان لبخندی از سر رضایت میزند:برو.. مراقبش باش...خداحافظ
سوییچ را از روی میز چنگ میز نم و سریع از خانه خارج میشوم.
چشم میگردانم،ابتدا تا انتهای خیابان را..
نیکی نیست.
چشم تیز میکنم و قامت هایش بانوی چادری را میبینم که آرام قدم میزند و طول خیابان را با گام
کوتاه میکند.
سریع پشت فرمان مینشینم و استارت میزنمـ.
کنارش که میرسم سرعتم را کم میکنم و بوق میزنم.
بیاعتنا، بدون اینکه برگردد مسیرش را ادامه میدهد.
شیشه ی کمکراننده را پایین میدهم و صدایش میکنم :نیکی..
با شنیدن صدایم میایستد.
آرام به طرفم برمیگردد.
حس میکنم آسمان چشمهایش ابری است و هر آن، ممکن است باران ببارند.
انگار باز هم طلبکار هستم، مدعی میگویم:سوار شو
اخم میکند و یکتای ابرویش را بالا میدهد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدونودوهشت
باز هم، مثل کسی که خون پدرش را طلب دارد، میگویم:معطّل چی هستی؟ سوار شو
دست روی سرش میگذارد و کمی،مجموعه ی چادر و روسری را جلو میکشد و میگوید:خداحافظ
پسرعمو
و بی هیچ کلام دیگری راه میافتد.
کنترل و اختیار اعمالم را از دست میدهم.
باز هم کت واکینگ نیکی روی اعصابم!
این دختر،هم میتواند به طرفة العینی آرامم کند،هم این توانایی را دارد که مرا تا سرحد جنون
بکشاند.
پیاده میشوم و با همهی توانم، در را میکوبم.
حس میکنم شانه های نیکی از صدای بدِ برخورد در، به بالا میپرد.
جلویش را میگیرم،با همه ی عصبانیتم.
با همه ی آشفتگیامـ
لعنت به تو،مسیح...
جام حیات را در دستان نیکی میبینم و خودم به دست خودم، پس میزنمش.
:_میگم سوار شو..
نیکی ترسیده،اما تلاش میکند ظاهر خونسردش را حفظ کند.
+:برای چی باید حرف شما رو اطاعت کنم؟؟
:_واسه اینکه من شوهرت..
+:وای تمومش کنین پسرعمو...
صدای خشدارش همه ی وجودم را بهم میریزد.
او هم مثل من،آشفته است.
لعنت به تو، مسیح که اینچنین او را میآزاری...
هیچ نمیگویم.
فقط در حلقه ی اشکی که چشمان قهوه ای اش را براق تر کرده خیره میشوم.
پلک هایش را روی هم فشار میدهد تا ضعفش را نبینم.
اشک تو جان من را میبلعد دخترعمو...
نگاه نکن مثل پسربچه های مغرور، چیزی که با تمام وجودم میپرستم را پس میزنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ تحلیل درست از حوادث
🪴 حضرت آقا(حفظه الله):
•اگر ما بتوانیم تحلیل درستی از این
حوادث پیدا کنیم، آنوقت دیگر این بذر
ترس و رعب و ناامیدی که بعضی در دل
مردم میپاشند بکلّی خواهد پوسید و از
بین خواهد رفت؛ [اگر] بتوانیم درست
بفهمیم، راه آیندهی این کشور کاملاً
روشن خواهد شد
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰#⃣ #وعده_صادق | #فاطمیه
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1538 𓈒
.
𐚁 شبنشینےبامقاممعظمدلبرے
╰─ @asheghaneh_halal
.
🌙
⏝
#صبحونه
عیونہ أجمَــل مِنَ السَّماء و نجُومِهـا🥺🤌🏻
چشمات از آسمون و ستارههاش، قشنگترن . . .✨💚
🍃🌸| @asheghaneh_halal
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
جایَت کنارم خالیست!
مثلِ نبات کنارِ چای ☕️
مثلِ گلپر 🌱رویِ انار
مثلِ بویِ نم وقتِ باریدنِ باران
مثلِ برگهایِ طلایی🍂 در پاییز
همینقدر ساده
همینقدر مهم
همینقدر حیاتی...!🫀
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
•• #همسفرانه ••
{😍} ؏ـِشق جانـم
{⬅️} تــو نقطهی شروعِ
{😌} تمام اتفاقاتِ خوبِ زندگیمے✌️🏻
#گرمابخش_لحظه_هامی☕️
#دوستتدارم💞
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
آیــا از این قابلیتهـاے لباسشویے خبر داشتـید؟🤭😎
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝