آدمها خیلی زود دلیل زندگی خودشان را میآموزند.
شاید به خاطر همین باشد که خیلی زود هم از آن دست میکشند.
اما جهان این گونه است.
#بریده_کتاب کیمیاگر نوشته پائولو کوئیلو
@avayeqoqnus
همین روزها؛
اتفاقاتِ خوب، خواهند افتاد؛
درست وسطِ روزمرِگیهایمان،
دلخوشیها راهشان را گم خواهندکرد و اینبار به سمتِ ما روانه خواهندشد.
شبهایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان میخوابیم و صبحهایی که با اشتیاقِ دلخوشیهای تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم؛
یکی ازهمین روزها... همه چیز درست خواهد شد...
♦️زندگی تون پر از اتفاق های خوب دوستان 🙏🍀
#حس_خوب
✨@avayeqoqnus✨
🌿 خداوند همیشه چیزی برایت دارد
🌿 کلیدی برای دشواری هایت
🌿 نوری برای تاریکی هایت
🌿 تسکینی برای غم و اندوهت
🌿 و نقشه ای برای هر فردایت
♦️ صبح زیبای بهاری تون بخیر
دوستان 🙏🌸
@avayeqoqnus
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پُر کرد زِ دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی ست زِ من بر من و باقی همه اوست
#ابوسعید_ابوالخیر
@avayeqoqnus
پرویز، فکر اینکه خوشبختی را
می خواهند با یک آینه وشمعدان
ویک انگشتر که هیچگاه در زندگی
به درد من نخواهد خورد و من مجبورم فقط به منظور زینت و تجمل از آنها استفاده کنم، معاوضه کنند خیلی رنجم می دهد.
برشی از نامه ی فروغ فرخزاد به همسرش
پرویز شاپور
#فروغ_فرخزاد
@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 باید خریدارم شوی تا من خریدارت
شوم
🌹 وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت
شوم
🌹 من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
🌹 اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
♦️ با دکلمه زیبای خانم باران نیکراه
#رهی_معیری
#باران_نیکراه
@avayeqoqnus
📚 پند حکیمانه عارف به جوان
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه
می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم.
عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی.
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند: شیشه.
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی.
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن:
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند.
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشمهایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری. 👌🌸
#داستان
#داستان_آموزنده
#داستان_کوتاه
✨@avayeqoqnus✨
رفتــن هــم حــرف عجیبــی اســت
شبیــه اشتبــاهِ آمــدن
گفــت بــر مــی گــردم
و رفــت
و همــه پــل هــای پشــت ســرش را ویــران کــرد
همــه مــی دانستنــد دیگــر بــاز نمــی گــردد
امــا بــازگشــت
بــی هیــچ پلــی در راه
او مســیر مخفــی یــادها را مــی دانســت
#شعر
#سید_علی_صالحی
@avayeqoqnus
🍀 خوشبختی و آرامش همین درکنار هم
بودن هاست ...
🍀 همین دوست داشتن هاست ...
🍀 خوشبختی و آرامش همین
لحظه هاي ماست
🍀 همین ثانیه هاییست که در شتاب
زندگی گمشان کرده ایم ...
♦️ لحظه هاتون پر از آرامش و خوشبختی
دوستان 🙏🌸
@avayeqoqnus
یک صبح شاد
یک شادی دلنشین
و زیبایی های دنیا
همراه با گل های زیبا
تقدیم لحظه هایتان باد
♦️صبح تون دلنشین و زیبا دوستان 🙏🌸
@avayeqoqnus
📚 #حکایت
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: "ای بهلول مرا پندی ده."
بهلول گفت: "ای هارون اگر در بیابانی که هیچ آبی در آن نیست و تشنگی بر تو غلبه نماید و قریب به موت شوی، چه میدهی که تو را جرعهای آب دهند که عطش خود را فرو نشانی؟"
گفت: "صد دینار طلا."
بهلول گفت: "اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه میدهی؟"
گفت: "نصف پادشاهی خود را میدهم."
بهلول گفت: "پس از آنکه آب را آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی باز چه میدهی که کسی علاج آن درد را بنماید؟"
هارون گفت: "نصف دیگر پادشاهی خود را."
بهلول جواب داد: "پس مغرور به این پادشاهی مباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکویی کنی؟!"
#حکایت
#بهلول
@avayeqoqnus
من خیره به آینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن، چه بگویم که شکستی دل ما را
#فروغ_فرخزاد
@avayeqoqnus
#ضرب_المثل
📚 ضرب المثل آب پاکی را روی دستش ریخت
معنی و کاربرد:
وقتی کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدت ها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد به سینه اش گذارند برای بیان حالش به ضرب المثل بالا استناد جسته می گویند بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی را روی دستش ریختند.
در دین اسلام آب مؤثرترین عامل پاک کننده نجاست است و زمین و آفتاب و استحاله در مرحله دوم مطهرات قرار دارند.
هر چیز نجس با شستن پاک می شود و اصولاً آب زایل کننده هر گونه نجاسات است.
موضوع مشکوک و ناپاک را باید از سه الی هفت بار – بسته به نوع و کیفیت نجاست – شستشو داد تا طهارت شرعی به عمل آید.
به آن آب آخرین که نجاست و ناپاکی را به کلی از بین می برد در اصطلاح شرعی ” آب پاکی ” می گویند.
زیرا این آبِ آخرین موقعی ریخته می شود که از نجاست و ناپاکی اثری باقی نمانده باشد و
موضوع مشکوک کاملا پاک و پاکیزه شده باشد.
با این توصیف آب پاکی همان طوری که در اصطلاح شرعی آب آخرین است که شیء ناپاک را به کلی پاک می کند
در عرف اصطلاح عامه کنایه از ” حرف آخرین ” است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می شود
و تکلیفش را در عدم اجابت خواسته اش یکسره و روشن می کند.
#ضرب_المثل
@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطمئن باش در جاده امروزت
قدم های خداوند از گام های تو جلوتر خواهد بود
تا دشواری ها را آسان و تنهایی ها را پر کند
دلت را به او بسپار
♦️ صبح آدینه تون بخیر و شادی
عزیزان 🙏🌹
@avayeqoqnus
✨ نادان همه جا با همه کس آمیزد
✨ چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
✨ با مردم زشت نام همراه مباش
✨ کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد
#سعدی
@avayeqoqnus
#تلنگر
دوستی میگفت: ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﯾﻪ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﯿﺴﺎﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ اﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ!
ﺑﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ،
ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺎﻧﺸﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﺷَﻢ ﺗﻌﺼﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
ﯾﺎﺩﻣﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻠﯽ ﺷﺪ؟
ﮔﻔﺖ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ.
ﺍﻭﻟﺶ ﯾﻪ تَرَﮎ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﮔﺮﻣﺎ، ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ.
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﮐﻨﻪ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳِﺶ ﺩﺍﺷﺖ!
ما ﺁﺩﻣﺎ هم ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ...!
ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻧﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﻣﻮﻧﻮ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺻﻼﺣﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ...
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ پدرﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ،
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ به دلیل ﺩﯾﺪ ﮐﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ!
ﻫﻤﯿﻦ ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﺑﻮﺩﯾﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ...
ﻫﻤﯿﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻤﺸﻮﻥ!!!
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیتو به سامان نرسم، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من، ای به تنم جان همه تو
من همه تو، تو همه من، او همه تو، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو، ای همه تو، آن همه تو
من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو
♦️ آهنگ: بی تو به سامان نرسم با صدای
علیرضا قربانی
#حسین_منزوی
@avayeqoqnus
گویند عارفی قصد حج كرد.
فرزندش از او پرسید: پدر كجا میخواهی
بروی؟
پدر گفت: به خانه خدایم.
پسر به تصور آن كه هر كس به خانه خدا
می رود، او را هم می بیند پرسید: پدر!
چرا مرا با خود نمی بری؟
گفت: مناسب تو نیست.
پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد
و او را با خود برد.
هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما
كجاست؟
پدر گفت: خدا در آسمان است.
پسر بیفتاد و بمرد!
پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم
چه شد؟
آه فرزندم كجا رفت؟
از گوشه خانه صدایی شنید كه می گفت:
تو به زیارت خانه خدا آمدی و آن را درك
كردی.
او به دیدن خدا آمده بود و به سوی خدا
رفت.
#داستان
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus✨
☘ سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
☘ من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
#شهریار
@avayeqoqnus
فردا تو را مثل سیزده به در میکنم
اما نمیدانم یادت را گره بزنم
به لحظه های زندگی ام
تا بیایی و بمانی
یا اینکه مثل دروغ سیزده فراموشت کنم
#روز_طبیعت
#سیزده_بدر
@avayeqoqnus
آرزو کنیم حال همه خوب باشد
خیابان، پر باشد از
عابرانی کـه سرخوش و آسوده از کنار هم عبور میکنند
و میخندند، از ته دلشان می خندند.
آرزو کنیم حال همه خوب باشد
بـه خوبی دو روز مانده بـه عید زمان کودکی
و بـه خوبی همان روزی کـه آرامش و عشق؛
بـه خیابانهاي این شهر، برگردد…
@avayeqoqnus
🌹 زندگی کن و لبخند بزن...
🌹 بخاطر آن هایی که با لبخندت
زندگی می کنند...
🌹 از نفست آرام می گیرند...
🌹و به امیدت زنده هستند...
♦️ سلام، صبح تون پر از لبخند
دوستان 🙏 🌸
@avayeqoqnus
📚 تصمیم سرنوشت سازِ آلفرد نوبل
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند.
زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است.
آلفرد وقتی صبح روزنامهها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگآورترین سلاح بشری مرد!
آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟
سریع وصیت نامهاش را آورد. جملههای بسیاری را خط زد و اصلاح کرد و پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزهای برای صلح و پیشرفتهای صلح آمیز شود.
امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزههای فیزیک و شیمی نوبل و… میشناسیم.
نوبل امروز، هویت دیگری دارد.
یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است. 👌
#داستان
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
🍃 صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
🍃 بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم
🍃 ولی افسوس و صد افسوس
🍃 زِاَبر تیره برقی جست
🍃 که قاصد را میانِ ره بسوزانید
🍃 کُنون وامانده از هر جا
🍃 دگر با خود کنم نجوا
🍃 یکی را دوست میدارم
🍃 ولی افسوس او هرگز نمیداند
#شعر
#فریدون_مشیری
@avayeqoqnus
📚 #حکایت_های_بهلول_دانا
روزی بهلول نزد هارون الرشید رفت و درخواست مقداری پیه کرد تا با آن پیه پیاز، که نوعی غذای ارزان قیمت برای مردم فقیر بوده، فراهم سازد.
هارون به خدمتکارانش گفت مقداری شلغم پوست کنده نزد او بیاورند تا شاهد عکسالعمل بهلول باشند و بیازمایند که آیا او میتواند میان پیه و شلغم پوستکنده تمایزی قائل شود یا خیر.
بهلول نگاهی به شلغمها انداخت، آنها را به زبانش نزدیک کرد، بو نمود و بعد گفت: نمیدانم چرا از وقتی که تو حاکم مسلمانان شدهای، چربی هم از دنبه رفته است. 👌
#حکایت
#بهلول
@avayeqoqnus