eitaa logo
آیات غمزه
919 دنبال‌کننده
40 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
ما اگر گمگشته ی راهیم عیب از جاده نیست جاده ها جا میگذارند آنکه را آماده نیست آب و نان از آن ِ دونان ، آسمان از آن ِ ما این قفس سقف نگاه مردم آزاده نیست پیش پای دوست سر افتاد ، اما سربلند پیش پا افتاده اما پیش پا افتاده نیست از وضو با خون ِ دل این "گونه" گل انداخته... خنده ی مستانه ی این زخم ها از باده نیست ساده از این کوچه ها ، این نام ها رد می شویم رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245364
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می داد بر پیکر سری دارم که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می داند تفاوت می کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری" به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه" کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242799
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم شد آخرین لباس تنت، دستمال اشک این روضه را برای محرم گذاشتم گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم هر روز ختم سوره‌ی مریم گذاشتم هر بار روی خون تو قیمت گذاشتند غم‌های تازه‌ای به روی غم گذاشتم هرگز تکان شانه‌ی دل را کسی ندید من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم تو در رکاب حضرت زینب قدم زدی من بر رکاب صبر تو، خاتم گذاشتم حالا من و یتیمی گل‌های باغ تو قابی که روی چادر بختم گذاشتم این خانه بعد رفتن تو سنگر من است این گونه پا به خطّ مقدّم گذاشتم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245365/
شهید زنده ای جانباز نستوه صلابت در تنت پیچیده چون کوه گل خورشید باغ انقلابی معمای شکفتن را جوابی شبی رفتی و بی پا آمدی روز به ما هم رسم این رفتن بیاموز به جانبازی سند از پیش دادی به راه دوست دست خویش دادی کدر آیینه ی چشمان شکستی چو چشم دل گشادی دیده بستی فرو پوشیده ای از این جهان چشم ز دل بگشوده ای بر آسمان چشم چراغ سر تو را گر یافت سرپوش دل خورشیدی ات کی گشت خاموش گر اقیانوس آرامی به اندام دلت دریاست کی می گیرد آرام اگر ساکن فتادی صخره آسا زبونی را فلج کردی سراپا نگاهت برج بی تاب رهایی ست دلت طوفان بحر آشنایی ست تویی سرچشمه، نتوانی نجوشی تویی خور، کی توانی رخ بپوشی تو سرو باغ جانی، سبز رو باش زبان دل تویی، در گفتگو باش بگو! بخروش! بشکف! راهبر شو برآ! بفشان! بروی و با ثمر شو پرند سیمگون بر روی شب، کش درافکن در دل افسرده آتش جهان را سوی رادی رهنمون باش چراغ افروز راه عشق و خون باش @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245366
یک روز پدر به خاطر قرض با غصه و آه و اخم بسیار صبحانه نخورده رفت کنجی تا صبح نشسته بود بیدار مادر که همیشه مهربان است با خنده نشست پیش بابا آرام ز دست خود در آورد یک حلقه ی زرد رنگ زیبا ای کاش پدر نمی پذیرفت ای کاش نمی فروختش زود یک سال تمام غصه خوردیم آن حلقه نشان عشقشان بود یک سال تمام ما دو خواهر چیزی نه خریده و نه خوردیم امروز تمام پولمان را بردیم به گوشه ای شمردیم دیدیم که مبلغ کمی نیست رفتیم یواشکی به بازار یک حلقه شبیه آن خریدیم با زحمت و جست و جوی بسیار خشکش زد و باورش نمی شد تا چشم پدر به حلقه افتاد وقتی که شنید ماجرا را با شادی و شرم خنده سرداد آن وقت گرفتمان در آغوش در حلقه ی دست پر توانش برگشت که اشک را نبینیم در قاب دو چشم مهربانش گفتیم نگو به مادر این را ما طاقت دردسر نداریم گفتیم بگو خودت خریدی ما هم مثلاً خبر نداریم گفتیم بگو که هیچ گنجی نایاب تر از دل شما نیست آن را به کسی نمی فروشم این حلقه که قابل شما نیست گفتیم پدر نرو دوباره با حلقه ی مادرم به بازار این کار شما شگون ندارد لطفا نشود دوباره تکرار @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245367
شعر اول: پیمان شکست دشمن شیطان پرست ما نابود باد خصم سیه روی پست ما از مسند غرور هیاهوی غرب را پائین کشید همت یزدان پرست ما هرکس که گشت حاکم کاخ سپید مُرد در آرزوی دیدن روز شکست ما ما وارث ولایت عشقیم کز ازل با عشق اهل بیت گره خورده هست ما ما هسته را به عشق ولایت شکافتیم تا دور باد از خطر هسته هست ما شعر دوم: عاشقان را گر هزاران جان دهند جمله را گر صحبت جانان دهند اهل دل را دادن جان مشکل است اهل دل جان را ولی آسان دهند ما زجان آسان و خندان بگذریم هر زمان مولای ما فرمان دهد وقت آن شد گوشمالی سهمگین فارسان بر لشکر شیطان دهند این گرازان گریزان تا به کی در بهشت قدس ما جولان دهند ای فلسطین استقامت پیشه کن تا به آزادی تو را امکان دهند صبح آن روز درخشان دیر نیست تا تو را آزادی از حرمان دهند @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245368
دوای درد بی‌درمان اگر خواهی بیا اینجا که یابی درد بی‌درمان عالم را دوا اینجا گرت دردی بُود در دل و گر باشد تو را مشکل بیا دست دعا بردار سوی کبریا اینجا بیا بر درگه اخت‌الرضا دست توسل زن که یابی استجابت را پذیرای دعا اینجا مکن از درد و رنج و ابتلا یادی در این وادی که خندد مبتلا در هر نفس بر ابتلا اینجا مشام جان اگر خواهی معطر گرددت باری بیا تا بشنوی بوی بهشت جانفزا اینجا گدای درگه معصومه ی پاکیزه گوهر شو که از قید تعلق‌ها تو را سازد رها اینجا بزن دست توسل را به درگاه عطای او که باشد بحر جود و معدن لطف و عطا اینجا گدای درگه او شو که گردد شامل حالت هزاران گونه لطف و رحمت و جود و سخا اینجا گدای درگه معصومه شو تا در شرف یابی شهان را بر در لطف و عطایش جبهه‌سا اینجا بنازم بارگاه دختر موسی‌بن جعفر را که خاکش می‌دهد آیینه ی جان را جلا اینجا بُود این وادی رحمت که هر ساعت ز هر جانب به گوش آید صدای جانفزای ربنّا اینجا در این بیت مقدس با ادب بنشین که اهل دل زیارت کرده مهدی را نه یک ره، بارها اینجا در این بیت مقدس چون شوی واصل مشو غافل که باشد بارگاه بضعه ی خیر‌النساء اینجا اگر از تربت گم گشته ی زهرا نشان جویی گشا چشم بصیرت را که یابی برملا اینجا به جز این درگه رحمت کجا پویی؟ که را جویی؟ طبیب اینجا، حبیب اینجا، دوا اینجا، شفا اینجا در این درگه که لطف حق بود بر جمله ارزانی چرا بیرون نگردد زآستین دعا اینجا؟ چرا بر خود نبالد احمدی کاو را عطا کرده به لطف حضرت معصومه‌اش طبع رسا اینجا یقین دارم که از احسان دخت موسی کاظم قبول افتاده شعرش زابتدا تا انتها اینجا سلام الله علیها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245369
توبه ی ما را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می دهد می گذارد بر سر هر راه، چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حر، من نیز برگشتم که غیر از خیمه ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی کفن، لب تشنه، بی سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه ... آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری ... می کشیدند آه هم شمشیرها هم نیزه ها از دل هر تیر برمی خاست آه دیگری کاش در آن لحظه ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی انداخت بر جسمش نگاه دیگری... نقطه ی پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون اورا یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245370/
دلم می‌خواست باشم راهی دشت جنون من هم گل سرخی کنار لاله‌های واژگون من هم بگو نام مرا در زمره‌ی عشاق بنویسند که خوردم خون دل‌ها بیستون در بیستون من هم چه شد عطر تنت؟ پیراهنت را بادها بردند رهایم کن که شیون سر دهم در سووشون من هم هلا چاووش خوانان در غم گل نوحه خوان باشید که امشب خون ببارم با نوای ارغنون من هم پس از کوچ غم انگیز تو هر شب خلوتی دارم میان خیمه انا الیه راجعون من هم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245371
آسمان بی‌شک پر از تکبیره الاحرام اوست غم همیشه تشنه‌ی دریای ناآرام اوست اوج تفسیر تمام آیه‌های عاشقی در میان خطبه‌های کربلا تا شام اوست مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیده‌ام هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست چشم هایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید ما رأیت... اولین و آخرین پیغام اوست شیعه بی‌تردید بی‌زینب به پایان می‌رسید در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست از نجف تا کربلا موکب به موکب می‌روم هر کجا پا می‌گذارم سفره‌ی اکرام اوست کربلا پایان پرچم داری زینب نبود تازه‌ این آغاز ختم سوره‌ی انعام اوست سلام الله علیها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245372/
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی اثر کرده دعایت در زنی آوازه‌خوان حتی و این یعنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی مبادا آن که دِینی باشد از زنجیر بر دوشت غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی به ضربِ تازیانه روزه‌ات را باز‌ می‌کردند تو اما قبلِ افطارت نگهبان را دعا کردی علیه السلام @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245373
یک شب به ھوای طلب فوت و فن شعر ِ رفتم شب شعری من استاد ندیده تا اینکه از این راه شود شعر تَر من مطلوب دل و دیده اصحاب جریده دیدم چه مراعات نظیری ست در آنجا داخل شدم و حیرت من گشت عدیده مردان ھمگی پاچه ی شلوار تفنگی ...زن ھا ھمگی مانتوی پندار دریده من غرق تفکر شده بودم که به ناگاه آھو بره ای ھمچو گل شاخه بریده با نیت بد زد به دلم چشمک نابی گفتم: برو ای شاعره ی خیر ندیده از سوی دگر ھلھله برخاست به ناگاه گفتم چه شده؟ – حضرت استاد رسیده آمد به جلو البته بر دوش مریدان استاد که در نوع خودش بود پدیده از مرتبه ی زلف زده طعنه به گوریل پیش از جلسه شصت گرم شیره کشیده می شد به یقین گفت که در مملکت شعر یک تپه نمانده است که بر آن نپریده!! القصه نشستیم در ان جمع، ولیکن زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده ترس من از این بود و یقین داشتم این را کاین عقده بدل می شود آخر به عقیده از آن طرف محفل یکدفعه به پا خاست قرتی بچه ای لاغرک و رنگ پریده مویش فشن و دور سرش را زده با تیغ چون مرتع سبزی که در آن گاو، چریده! بالای تریبون شد و آنگاه چنین خواند: طرفه غزلی (گرچه خودش گفت: قصیده!) ”ای یار وفا کرده و پیوند بریده این بود وفاداری و عھد تو ندیده؟ در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دھن آلوده ی یوسف ندریده“ من داد زدم: آی عمو شعر ز سعدی ست پیچید به خود مثل یکی مارگزیده: گفتا که شکایت کنم از دزدی سعدی! بر صورت او ھم بزنم چند کشیده گفتم: دھدت عقل، خدا، زد به ملاجم ”رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245374/