#خبر_پتک_سنگین_در_آیینه_بود
#محمدرضا_عبدالملکیان
دلی داشتم، شانهبرشانه رفت
دریغا که خورشید این خانه رفت
دریغا از آن شور شیرین، دریغ
از اینجا، از این داغ سنگین، دریغ
از اینجا که غم روی غم میرود
و اندوه و دریا به هم میرسد
از اینجا که کوه است و پژواک غم
و جنگل که سر برده در لاک غم
از اینجا که از سینه خون میرود
و ماتم ستون در ستون میرود
از اینجا که قامت، دوتا کردهام
خبر را لباس عزا کردهام
خبر، فرصت تیغ با سینه بود
خبر، پتک سنگین در آیینه بود
خبر آمد و هر چه بر پا شکست
خبر آمد و پشت دریا شکست
خبر، تیشه بر ریشة جان گرفت
خبر، از دلم بود و باران گرفت
خبر آمد و چشم این خانه رفت
دلی داشتم شانهبرشانه رفت
دلم رفت و شیون تماشایی است
و دیگر غم اینجا، غم اینجایی است
غم و غربت و من به هم آمدند
شب و شهر و شیون به هم آمدند
در این شور و شیون کسی گم شده است
و در سینة من کسی گم شده است
دریغا ستونهای این سینه سوخت
و یک شهر در سوگ آیینه سوخت
بیا سوز ماتم که میخواهمت
خرابم کن ای غم که میخواهمت
خرابم کن ای غم، که بارانیام
سزاوار آوار و ویرانیام
خرابم کن امشب شکستن سزاست
غریبانه با غم نشستن سزاست
سزاوار دردم؛ صدایم کنید
به دردآشنا، آشنایم کنید
به آنان که شیپور شیون زدند
خبر را چون آتش به خرمن زدند
به آنان که کاری گران کردهاند
و بر شانه تشییع جان کردهاند
به آنان که در خود خجل ماندهاند
به آنان که در سوگ دل ماندهاند
به آنان که آیینه گم کردهاند
و خورشید در سینه گم کردهاند
به آنان که بیگاه پژمردهاند
و بر شانه چشم مرا بردهاند
نمی بینم او را، خدایا کجاست؟
و آن چشم محراب و معنا کجاست؟
خبر آمد و چشم این خانه رفت
دلی داشتم شانهبرشانه رفت
از:سوگنامه امام
#مثنوی
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237041/categoryId/579/
#کجاست_آن_که_دلش_جانماز_مردم_بود
#احمد_شهدادی
کجاست آنکه نشان نجابت قم بود
کجاست آنکه دلش جانماز مردم بود
ضریح چشم عقیقش صفای رویا داشت
درست مثل غروب گرفتۀ قم بود
خروش بود، خروشی پر از تغزل بود
سکوت بود، سکوتی پر از تلاطم بود
فرشتههای خدا شرمگین او بودند
و او میان همین پابرهنهها گم بود
به چشم آینه رنگین کمان عاطفه بود
به قلب صاعقهها دشنۀ تهاجم بود
کجاست سید سبزی که روح باران داشت
بهار سبزی بذری بلوغ مردم بود
اگرچه باغ نگاهش تب شقایق داشت
دلش به خرمی خوشههای گندم بود
در التهاب نفسگیر، در کویر سکوت
به گوش خستهدلان جاری ترنم بود
میان سفرۀ درویشی تواضع او
همیشه نان صفا پونۀ تبسم بود
فدای معرفت فصلها که ملتهبند
ز هُرم سوگ بهاری که فصل پنجم بود
عرق نشسته به پیشانی غزل از شرم
دگر مپرس که این شرم، شعر چندم بود
از:سوگنامه
#غزل
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/237037/categoryId/579/
#گوش_جان_باز_به_فتوای_تو_داریم_بگو
#محمدعلی_بهمنی
زندهتر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم؟
مرگمان باد و مباد آن كه تو را گريه كنيم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزيد
ما كه باشيم كه در سوگِ شما گريه كنيم
رفتنت آينه آمدنت بود ببخش
شب ميلادِ تو تلخ است كه ما گريه كنيم
ما به جسمِ شهدا گريه نكرديم مگر
ميتوانيم به جانِ شهدا گريه كنيم؟
گوشِ جان باز به فتوايِ تو داريم بگو
با چنين حال بميريم و يا گريه كنيم؟
اي تو با لهجه خورشيد سراينده ما
ما تو را با چه زباني به خدا گريه كنيم؟
آسمانا! همه ابريم گره خورده به هم
سر به دامان كدام عقدهگشا گريه كنيم؟
باغبانا! ز تو و چشم تو آموختهايم
كه به جانْ تشنگي باغچهها گريه كنيم
#غزل
#امام_خمینی
@ayateghamze
http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/31369/categoryId/579/
#شیعه_ی_زخم_های_مولا_باش
#یوسف_رحیمی
دل من! در هوای مولا باش
یار بیادعای مولا باش
گر نشد یاورش شوی همه عمر
گاه گاهی برای مولا باش
به گدایی تو هر کجا رفتی
یک سحر هم گدای مولا باش
دست من! دستگیر مردم باش
پینهی دستهای مولا باش
پهن کن سفرهای برای یتیم
مستمند دعای مولا باش
پا به پایش اگر نشد بروی
لاأقل ردپای مولا باش
جان من! تا که در بدن هستی
باش اما فدای مولا باش
ای نَفَس! میروی به سینه برو
چون برآیی صدای مولا باش
از یمن، از دمشق و غزه بگو
شیعهی زخمهای مولا باش
خار در چشمهای مولا بود
چشم من! در عزای مولا باش...
از: حسن یوسف
#غزل
#مذهبی_ولایی
#علوی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209531/categoryId/123
#ما_شیعه_ی_توایم_دل_شادمان_بده
#ناصر_حامدی
ما شیعه ی توایم دل شادمان بده
ویران شدیم خانه ی آبادمان بده
حاکم تویی حکومت دلها به دست توست
شاهد تویی مشاهده را یادمان بده
ما دانه های باغ بهار آور توایم
یک دم عنایتی کن و بربادمان بده
شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش
ایمان مالک و غم مقدادمان بده
هر سو سقیفه ای ست که بیداد می کند
تا کی سکوت ؟ جرأت فریادمان بده
#غزل
#نیایش
#مذهبی_ولایی
#علوی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242948/categoryId/123/
#جهان_خسته_ست_از_دست_ترازوهای_قلابی
#اعظم_سعادتمند
زیارت کردمت دریای من!با چادر آبی
اگر در عکسها افتاده ام چون رود بی تابی
زیارت کردمت با گریه بر آن لحظه هایی که
دوان هستند دنبال ردایت چند مرغابی
چه چیزی از سفر در عمق اقیانوس زیباتر؟
برای قصه ی ماهی_سیاه تلخ تنگابی
ببخش ای شاه اگر من_این گدای مست شیرین عقل_
نمیجویم برای گفتگویت هیچ آدابی
::
شب است و مرغ حق آواز سر داده است با یادت:
جهان خسته است از دست ترازوهای قلابی
چه می ماند کنار عدلت از قانون کشورها
به جز لوحی گلی تر از قوانین حمورابی
::
زیارت کردمت یک روز از نزدیک از نزدیک
تو ای صحن و سرای آسمانی که در این قابی
از: باران پس از برف
#غزل
#زیارت
#مذهبی_ولایی
#علوی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209860/categoryId/123/
#هر_روز_ریش_حقه_یک_رنگ_است
#محمدحسین_ملکیان
این جنگ از اول هم سیاسی بود
فرقی نخواهد داشت آن یا این
هر روز دارد جهل یک عده
تومان مان را می کشد پایین
در باور قول و قرار کذب
ما ملتی همواره در صدریم
کار از هویدا بر نمی آید
تا ما هوادار بنی صدریم
دست طمع آمد بلندم کرد
از جام، تا برجام بنشیند
محکم نشستم پای ایمانم
تا ننگ جای نام بنشیند؟
هر روز ریش حقه یک رنگ است
هر کس عبا پوشید مولا نیست
گفتیم و یک عده نفهمیدند
شیخ الریا شیخ الرعایا نیست
رفتیم و رفتیم و نفهمیدیم
ریگ درشتی توی کفش ماست
در خود نریز اینقدر بغض ات را
این حاصل جیغ بنفش ماست
تعطیل شد دکان خرازی
تلفیق همت باهنر رویاست
یک انقلابی می شناسم که
با انقلابی در دلش تنهاست
ای یادگار جنگ تحمیلی
آن هم قطاران قدیم ات کو؟
ای انقلاب راست ها چپ ها
کو آن صراط مستقیم ات؟ کو؟!
از: صفحه ی اینستاگرام شاعر
#چارپاره
#سیاسی
#اعتراض
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245428
#موشک_آرام_روی_تخت_افتاد
#محمدحسین_ملکیان
موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت
پدرم داد زد: ...هواپيما بمب روي قرارگاه انداخت
پدر از روي صندلي افتاد، پاشد و گفت:«يا علي»... افتاد
سقف با بمب اولي افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت
تانک از روي صندلي رد شد شيشه ي عينکم ترک برداشت
يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت
خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه خيز می رفتيم
او به جز عکس خانوادگي اش هرچه برداشت بين راه انداخت
...
به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روي دستهايم بود
يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت
موشک آرام روي تخت افتاد زني از بين چند دست لباس
يونيفرم پلنگي او را توي ايوان جلوي ماه انداخت
از: نت های گریه دار
#غزل
#شعر_پایداری
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/95416/
آیات غمزه
#موشک_آرام_روی_تخت_افتاد #محمدحسین_ملکیان موشک کاغذي بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد ز
تسلیت به محمدحسین ملکیان عزیز در فقدان پدر جانبازش....
#جادوی_رسانه_مسخمان_کرد
#مهدی_جهاندار
این را بنویس یادگاری:
گنجشک به قیمت قناری!
جادوی رسانه مسخمان کرد
با شعبده و شلوغکاری
چادر ز سر زنان کشیدند
گفتند حجاب اختیاری!
سرباز مدافع وطن را
کشتند به جرم پاسداری!
جلّاد و شهید جابجا شد
در مغلطهی خبرگزاری!
افسوس که چشم ْانتظاران
ماندند به چشمانتظاری!
کو غیرت قیصر امینپور؟
کو شور حمید سبزواری؟
از پا منشین، دوباره برخیز
ای شعر بلند پایداری
#غزل
#اعتراض
#فتنه_شناسی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247745
#چراغ_سبز_به_بیگانگان_نشان_ندهم
#افشین_علاء
به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
رفیق عهدشکن! از تو کمترم آری
اگر که بر سر پیمان خویش جان ندهم
اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است
چراغ سبز به بیگانگان نشان ندهم
به خیمهگه چو شبیخون بیامان زده خصم
ز تیربار کلامم به او امان ندهم
به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو
ز بیم، پرچم تسلیم را تکان ندهم
سبکسرانه چو پیران طالب تمجید
زمام عقل به تأیید هر جوان ندهم
بس است خوردن نیش از شکافها یکبار
دوباره در دهن مار، امتحان ندهم
رهین باور خویشم! هرآنچه خواهی گو
که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم
به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص
مقام فقر به سرمایۀ جهان ندهم
زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین»
که دست زخمی او را به آسمان ندهم
#غزل
#حماسی
#اعتراض
#فتنه_شناسی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247747
#ای_شهید_مشهد_چراغ
#محمود_حبیبی_کسبی
ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
ای شهید آستان شاه نور
ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون
پرکشیدهای به بارگاه نور
خون تو
لالهایست رسته از میان سنگهای صحن
این سرشت توست، سرنوشت توست
این بهشت توست
خون تو
گرچه سرخ بود
از نگاه خصم کوردل ولی
آنقَدَر نداشت رنگ
تا برای تو
خیل بیوطن تظاهرات بیمحل به پا کنند
در محلۀ فرنگ
رنگ خون دلبخواهِ لشکر سراب
رنگ دیگریست
رنگ سرخ مایلِ به تجزیه
رنگ سرخ مایلِ به ننگ
ای شهیدهای بیگناه
از سکوت این جماعت وطن به مزد
نه به نامتان شعارهای آتشین درست میشود
نه از این همه خبرگزاری دروغ
لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور
پست میشود
خونتان اگر خبر نشد
بر تن تناور وطن تبر نشد
بیثمر نشد
جسم غرق خونتان
روح ما، شکوه ماست
ردّ خونتان
شاهراه ما، پناه ماست
#نو_نیمایی
#اعتراض
#فتنه_شناسی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247748
#شرم_بر_شما_شاعران_نقشه_ی_بدن
#محمد_توکلی
شرم بر شما
شاعران نقشه ی بدن
دشمنان نقشه ی وطن
شاعران اسم رمز
سوگوار بُت
شرم بر شما
تا شبی رسید
بر سحر لگد زدید
شعرتان
چادر از سر حجاب می کِشد
چشم شسته را به خواب می کِشد
آب را به منجلاب می کِشد
شعرتان
بوی فتنه می دهد
شرم بر شما
ناکثین و قاسطین و مارقین
شرم بر تمام شاعران اینچنین
مادری سر نماز..
وای من
طبل جنگ در مصاف با بهار
شعرتان
آتشِ به جان روزگار
شعرتان
قاتل چراغ های شاه داغدار
شعرتان
#نو_نیمایی
#اعتراض
#فتنه_شناسی
#شهدای_ترور
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247749
May 11
هدایت شده از شعر هیأت
برای آرتین
کودک مجروح حرم حضرت شاهچراغ
دلت را داغها در بر کشیدند
به خون و خاک و خاکستر کشیدند
سه غم آمد سراغت هر سه یکبار
پدر، مادر، برادر پر کشیدند
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @ShereHeyat
#حاصل_مدرسه_منهای_چهار
#قیصر_امین_پور
فصل گل بود و بهار
فصل پرنقش و نگار
باد بی رحم خزان
ناگهان از سر دیوار، پرید
و بر این باغ وزید
بهترین گل ها را
از دل باغچه ی مدرسه چید
چارگل، چار شهید
همه ی مدرسه ی ما غم بود
چار تا غنچه ی سرخ
در دل باغچه ی ما کم بود
من به خود می گفتم:
باید این مسئله را حل بکنیم!
حاصل مدرسه منهای چهار
می شود: مدرسه منهای هزار
می شود: مدرسه منهای بهار
باید این مسئله را حل بکنیم
من به دنبال قلم می گشتم
پدرم نیز به دنبال تفنگش می گشت
#مثل_چشمه_مثل_رود
#نو_نیمایی
#شعر_نوجوان
#شهدای_ترور
#شهدای_دانش_آموز
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1881
#آرتین_گلم_از_امشب_تو_مرد_خانه_هستی
#میلاد_عرفانپور
«نامهای از بهشت»
برای آرتین
در جمعهٔ تلخی که به خانه بازگشت...
آرتین! خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم
یادت میاید آرتین؟ در آن حرم درآن شب
مثل ستارههای دنبالهدار بودیم
آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت
ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم
آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش
پای قرار هستیم، پای قرار بودیم
آرشام، در بهشت است اما هنوز باتو
همبازیاست و همراه، ما ماندگار بودیم
ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا
ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم
بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند
دیدیم بغض کردی، ما آن کنار بودیم
آرتین! ببین برایت باران شدهست ایران
ما نیز گریههای بیاختیار بودیم
آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی
محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم
آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش
ما عاشقانه یکعمر با این دیار بودیم
بهتر شدهست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟
آرتین خوشآمدی، ماچشم انتظار بودیم
#شهدای_ترور
#غزل
کانال شاعر:
@erfanpoor
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247751
#این_قوم_که_روشن_است_تاریکی_شان
#علی_داودی
هرچند به شور و اشتیاق آمدهاند
داساند و به پابوسی باغ آمدهاند
این قوم که روشن است تاریکیشان
امروز به کشتن چراغ آمدهاند
#رباعی
#شهدای_ترور
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247752
#چه_آرامند_روی_دامن_مولایشان_سرها
#فاطمه_عارف_نژاد
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!
گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن
ترک خوردهست آیینه، پریده رنگ مرمرها
ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده
ببین! بوی شقایق میدهد مُهر برادرها
سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر
هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها
چه بی لالایی و بی سرصدا خوابیدهاند آرام
عروسکهای خونآلود در آغوش دخترها
یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین
یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها
چه زیبایند این پروانههای شمعدرآغوش
چه آرامند روی دامن مولایشان سرها
تو شاعر! از علیاکبر بخوان در گوش اشعارت
تو مداح! از علیاصغر بگو بالای منبرها
اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا
بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها
خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر
برای قتل ما پاداش میخواهند کافرها
شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر
که افتاد از قضا در دامن باآبروترها
#غزل
#پایداری
#شهدای_ترور
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247753
#حس_می_کنم_دنیا_بهشت_کوچکی_دارد
#سعیده_کرمانی
نه جای دارد در غزلها پیچش مویم
نه کافری شد بندهی محراب ابرویم
معمولیام آنقدر که پشت سرم هرگز
شهری نیفتد از نفس با عطر گیسویم
گاهی نماز صبح را با چرت می خوانم
گاهی کنار میز چرخم ذکر میگویم
گاهی دو دوتا چارتای انتهای ماه
وامی سبک میگیرد از دست النگویم
گاهی غزل در گوش بند رخت میخوانم
گاهی میان تشت دست از شعر میشویم
از کودکانم سادگی را یاد میگیرم
هر شب که میخوابند روی هر دو زانویم
این قصر نقلی آسمانی بیکران دارد
من هم کنار همسرم یک شاهبانویم
حس میکنم دنیا بهشت کوچکی دارد
نوزاد خود را صبحدم وقتی که میبویم
#غزل
#عاشقانه
#سبک_زندگی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247754
#همان_جنگ_است_اما_رفته_در_پیراهن_نیرنگ
#سید_محمدمهدی_شفیعی
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
به چشم نیمهبازت تار دیدی در کف مطرب
ولیکن دشمن است ای دوست! در دستش تفنگ است این
برای هرکه آمد سوی تو آغوش وا کردی
ولی این بار آه ای آینه! سنگ است، سنگ است این
نشانده گوشهای مات تماشا مردمانی را
ببین! سلول زندان است، کی شهر فرنگ است این؟
همان جنگ است اما رفته در پیراهن نیرنگ
لباس فصل تزویر است اگر که رنگ رنگ است این
دم تیغ تو گرم ای دوست! میدان را مکن خالی
وگرنه میکشد دشمن تو را در خواب و... ننگ است این
#مرز_ما_عشق_است
#غزل
#شعر_پایداری
#جنگ_نرم
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246355
#پس_ای_مرغ_آمین_نیما_کجایی؟
#محمدرضا_روزبه
دوباره پُرم از صداها
صداهای تاریخ؛
این تلخ تاریک
نعیق «غراب» منوچهری دامغانی
و بانگ «کلاغ» آلن پو
و شبخوانی «جغد گنگ» بهار و...
دمادم صداهایی از دور و نزدیک
پس ای «مرغ آمین» نیما کجایی؟
تو از هرکجا غرق نور و نسیم و نوازش
بیا و ببین
خون چکان است
رؤیای انسان
ز کابوس تیغ دل آشوب داعش.
کجایی خدارا؟ خدارا کجایی؟
برآی ای صدای صداهای هستی!
بیا خواب شب کوچه های جهان را
دمی شعله ور کن
وگرنه
هم آواز مرغ سحر باش
کمی ناله سر کن
کمی ناله سر کن!
#از_پیله_تا_پروانگی
#نو_نیمایی
#شعر_رهایی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247492
#آه_ای_خنده_ی_سیاه_و_سفید
#سعید_بیابانکی
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
کوچه مشتاق گام هایت ماند
خانه چشم انتظار در زدنت
مثل این که همین پریشب بود
آمدی با پسرعموهایت
خنده هایت درست یادم هست
بس که آشفته بود موهایت
رو به من... رو به دوربین با شوق
ایستادید سر به زیر و نجیب
آخرین عکس یادگاری تان
بین این قاب ها چقدر غریب...
هیچ عکاس عاقلی جز من
دل به این عکس ها نمی بندد
تازه آن هم به عکس ساده ی تو
که سیاه و سفید می خندد
دور تا دور این مغازه پُر است
از هزاران هزار عکس جدید
تو کجایی؟ کجا؟ نمی دانم!
آه ای خنده ی سیاه و سفید
تو از این قاب ها رها شده ای
دوستانت اسیرتر شده اند
تو جوان مانده ای، رفیقانت
نوزده سال پیرتر شده اند
صبح شنبه، چه صبح تلخی بود
از خودم پاک نا امید شدم
قاب عکس تو بر زمین افتاد
به همین سادگی شهید شدم
#نامه_های_کوفی
#چارپاره
#پایداری
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/100045
#تشکیل_خانواده
#سمیه_تورجی
یک شب به هم گره خورد
قلب دو تا پرنده
از لانه های آنها
آمد صدای خنده
این غنچه های کوچک
مانند گل شکفتند
قول و قرارشان را
با جیک و جیک گفتند
روی درخت سبزی
یک لانه هم خریدند
دیوارهای چوبی
اطراف آن کشیدند
امروز هم گرفتند
یک جشن خوب و ساده
بالای شاخه دادند
تشکیل خانواده.
#چارپاره
#عاشقانه
#سبک_زندگی
#شعر_کودک
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247660