eitaa logo
آیات غمزه
909 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله النور صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا @ayateghamze
از بيابان بوي گندم مانده است عشق روي دست مردم مانده است آسمان بازيچه ي طوفان ماست ابر نعش آه سرگردان ماست باز هم يک روز طوفان مي شود هر چه مي خواهد خدا آن مي شود مي روم افتان و خيزان تا غدير باده ها مي نوشم از جوشن کبير آب زمزم در دل صحرا خوش است باده نوشي از کف مولا خوش است فاش مي گويم که مولايم عليست آفتاب صبح فردايم عليست هر که در عشق علي گم مي شود مثل گل محبوب مردم مي شود تا علي گفتم زبان آتش گرفت پيش چشمم آسمان آتش گرفت آسمان رقصيد و باراني شديم موج زد دريا و طوفاني شديم بغض چندين ساله ي ما باز شد يا علي گفتيم و عشق آغاز شد يا علي گفتيم و دريا خنده کرد عشق ما را باز هم شرمنده کرد یا علی گفتیم و گلها وا شدند عشق آمد قطره ها دریا شدند یاعلی گفتیم و طوفانی شدیم مست از آن دستی که می دانی شدیم یاعلی گفتیم و طوفان جان گرفت کوفه در تزویر خود پایان گرفت کوفه یعنی دستهای ناتنی کوفه یعنی مردهای منحنی کوفه یعنی مرد آری مرد نیست یا اگر هم هست صاحب درد نیست عده ای رندان بازاری شدند عده ای رسوایی جاری شدند آن همه دستی که در شب طی شدند ابن ملجم های پی در پی شدند از سکوت و گریه سرشارم علی تا همیشه دوستت دارم علی @ayateghamze
شگفتا کرامات ماهی تمام چه ماهی که خورشید صبح است و شام چه ماهی که فرزند ام القری چه ماهی که لبخند بیت الحرام چه ماهی چه مردی سلام علیه چه مردی چه ماهی علیه السلام چه حسن شروعی ست ماه رجب چه حسن ختامی ست ماه صیام همه عمر او یک نماز است و بس سکوتش قعود و خروشش قیام دم از حق زده دم به دم تیغ او دمی در مصاف و دمی در نیام چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف کلام الامیر امیر الکلام در اوصاف آن حسن بی خاتمه رسید این ترنم به حسن ختام به لب دارم این نغمه را دم به دم به سر دارم این سایه را مستدام امیری حسین و نعم الامیر امامی علی و نعم الامام @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/161429
حالی که شادمانه به من دست می دهد امروز بی بهانه به من دست می دهد چیزی شبیه زمزمه ی چشمه سارهاست شوری که از ترانه به من دست می دهد از جست و خیز قاصدک، این قاصد بهار احساس یک جوانه به من دست می دهد این لذّتی که می برم از خنده های صبح از گریه ی شبانه به من دست می دهد حسّی غریب، وقت تماشای یک غروب از دور غمگنانه به من دست می دهد رنجی که تار می کشد از زخم زخمه ها از مردم زمانه به من دست می دهد وقتی که در فضای حرم سِیر می کنم شوقی کبوترانه به من دست می دهد در طوف آخر است که احساس می کنم او از شکاف خانه به من دست می دهد از: آینه های سفالی @mohammadalimojahedi @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/94863/categoryId/123/
خدا می خواست تا تقدیر عالم اینچنین باشد کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد علیٌّ حُبّهُ جُنّه ، قسیمُ النّار والجَنّه خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد از: علوی ها @ayateghamze
! دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا دیده بگشا بر عدم، ای مستی هستی فزا دیده بگشا ای پس از سوءالقضا حسن القضا دیده بگشا از کرم، رنجور دردستان، علی! بحر مروارید غم، گنجور مردستان، علی! دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه کِبر پَستان بین و جام جهل و فرجام گناه تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه دیده بگشا بر ستم؛ بر این فریبستان، علی! شمع شب‌های دژم، ماه غریبستان، علی! دیده بگشا! نقش انسان ماند با جامی تَهی سوخت لاله، مُرد لیلی، خشک شد سَرو سَهی زآ گهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی دیده بگشا ای صنم، ای ساقی مستان، علی! تیره شد از بیش و کم آیینۀ هستان، علی! @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/40486/categoryId/123
رود است علی، پاک و زلال است و روان کوه است علی که استوار است و گران من رود ندیده ام چنین پا برجا من کوه ندیده ام چنین در جریان از: پادشهر @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/740/categoryId/123
نشسته برف پیری روی مویت دلم می خواست تا باران بگیرد تنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد بهاران از تو تصویری ندارد، پدر پاییز تقصیری ندارد نمی خواهم که در این فصل غربت دل پرمهرت از آبان بگیرد غریب و خسته و بی سرپناهم، سیاه است آسمان بختگاهم برای برگ های زرد عمرم بگـــو جنگل حنابندان بگیرد پدر اندوه در دلها زیاد است سرِ راه تو مشکل ها زیاد است بگو کی می رسد از راه آن روز که بر ما زندگی آسان بگیرد خدا قوت.. نباشی خسته ای ماه از این دنیای تاریک و پر از آه خدای یوسف ِ افتاده در چاه تقاصت را از این زندان بگیرد.. خدا را شکر اگر امروز غم هست حرم هست و حرم هست و حرم هست خودت گفتی به من امکان ندارد دل سادات در ایران بگیرد @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/71549/categoryId/939
پر زد و پر داد از چشمم خیال خواب را مانده ام تا کی بگیرد آه من، مهتاب را ؟ در کویر داغ خون باریده ام آن قدر که سرخ می بینند مردم دانه ی عناب را سیم های خاردار از جرات بالش نکاست خار تا گل می رساند غنچه ی بی تاب را پاک کرد از دفتر جغرافیایش "مرز" را بر نمی تابند دل های هوایی ، قاب را آسمان خاتون! کبوترها کفن پوش تو اند می کند کرکس شکار این سوژه های ناب را تا حرم هست و هوای آن ، کبوتر نیز هست گم نخواهد کرد بنده ، خانه ی ارباب را هر که پر زد سوی تو با شوق، پرپر باز گشت عشق رونق داده رفت و آمدی جذاب را عشق از بین قوافی با "دمشق" آمد کنار آفریدند این دو با هم بیت هایی ناب را @mousavighahfarokhi @ayateghamze
پلک صبوری می گشایی و چشم حماسه روشن می شود کدام سر انگشت پنهانی زخمه به تار صوتی تو می زند که آهنگ خشم صبورت عیش مغروران را منقّص می کند می دانیم تو نایب آن حنجره ی مشبّکی که به تاراج زوبین رفت و دلت مهمانسرای داغ های رشید است ای زن ! قرآن بخوان تا مردانگی بماند قرآن بخوان به نیابت کل آن سی جزء که با سر انگشت نیزه ورق خورد قرآن بخوان و تجوید تازه را به تاریخ بیاموز و ما را به روایت پانزدهم معرفی کن قرآن بخوان تا طبل هلهله از های و هوی بیفتد خیزران٬ عاجزتر از آن است که عصای دست شکستهای بزک شده باشد * شاعران بیچاره شاعران درمانده شاعران مضطر با نام تو چه کردند ؟ * تاریخ ِ زن آبرو می گیرد وقتی پلک صبوری می گشایی و نام حماسی ات بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد : زینب ! از: گنجشک و جبرئیل سلام الله علیها @ayateghamze
سبز است باغ نافله از باغبانی ات گل کرد عطر عاطفه با مهربانی ات در سایه سار همدلی ات بود آفتاب روشن شد آب و آینه با همزبانی ات ای انتشار صبح از آفاق جان تو ای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات هر گل به باغ، دفتر تقریر فقه توست هر بلبلی مفسّر نهج المعانی ات حتی در آن نماز شبی که نشسته بود پیدا نشد تشهدی از ناتوانی ات ای آنکه صبح کوفه ز رزم تو شام شد ای افتخار، آینه ی خطبه خوانی ات آیا شکست خطبه ی پولادی تو را بر نیزه آیه های گلِ ناگهانی ات؟ از بس به خار زار غم آواره بوده ای چشم کسی ندید گل شادمانی ات از آن سری که در طبق آمد شبی بگو لبریز بوسه باد لب خیزرانی ات :: ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن با شور عزّت و شرف آرمانی ات از: دلواپسی های اویس سلام الله علیها @ayateghamze
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می خورد هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست از: گفتن ندارد @ayateghamze