برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
محمدحسین ملکیان
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید
که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید
کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند
که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید
همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را
همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید
همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و شمسی
نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید
جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او
زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید
ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله
علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید
بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها
برای بیعت با او نمی آیند می آید
برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری
ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید
بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست
کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید
به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار
به پهلوی کبود مادرم سوگند می آید!
#غزل
انتظار
@ayateghamze
.
#خدای_من_سیب_چقدر_ناز_است
#ناصر_کشاورز
به سیب گفتم
سلام خانم!
پیامتان چیست
برای مردم؟
سکوت کرد او
نگفت چیزی
به برگ خود داد
تکان ریزی
خدای من! سیب
چه قدر ناز است
اشاره می کرد
سر نماز است
#چارپاره
#شعر_خردسال
#توحیدی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242990
#دست_مرا_بگیر_خدایا_به_فاطمه
#اعظم_سعادتمند
بردم پناه از شب سرما به فاطمه
از درهی درندهی دنیا به فاطمه
آویختم به رشتهی نوری که میرسید
از چار سو به ساقهی طوبی به فاطمه
رازی که هیچوقت نگفتم به هیچکس..
آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه
من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم
از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه
افتاد دانه دانهی اشکم به دامنش
نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟
::
آنقدر روشن است و درخشان که دادهای
ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه
"من سردم است" در ته این ظلمت نمور
دست مرا بگیر خدایا به فاطمه...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247690
#آهای_باد_سحر_باغ_سیب_شعله_ور_است
#عطیه_سادات_حجتی
آهاي باد سحر باغ سيب شعله ور است
برس به داد دل مادري كه پشت در است
چهل نفر همه نامرد هاي جنگ آور
به صف مقابل حوريه اي كه يك نفر است ...
چه غنچه اي ست كه پرپر شده ست كنج حياط
در آشيانه ي بلبل چقدر بال و پر است ...
نگفتم از پسر سوم علي سخني
كه سر مستتر اهل بيت اين پسر است ...
پسر چه عرض كنم پير عالم امكان
پسر نيامده از راه حيدر دگر است ...
پسر نيامده از راه معني والشمس
پسر نيامده از راه عين والقمر است ...
پسر نيامده از راه،آه خواهد رفت
پسر نيامده از راه راهي خطر است ...
گرفت صورت خود را مقابل آتش
پسر به خاطر مادر، نيامده سپر است ...
غم تمام پسرهاي او بزرگ ولي
غم نيامده فرزند او بزرگ تر است ...
قرار نيست بگيرد قرار بعد از او
دل شكسته ي مردي كه از قضا پدر است ...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245066
#یکی_برای_علی_ماند_و_آن_یکی_همه_بود
#مجید_تال
از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد
عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه ای
کسی که کٌفوِ علی می شود، جگر دارد
کمر به یاری تنهایی علی بسته
میان کوچه اگر دست بر کمر دارد
سر علی به سلامت، چه باک از این سردرد؟
محبّت ولی الله درد سر دارد!
کسی که شهر سر سفره ی قنوتش بود
چگونه دست به نفرین قوم بردارد؟!
صدا زد: (( اشهد أنّ علی ولی الله))
ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد
زمان خوردن حقّ علی و اولادش
سقیفه است و احادیث معتبر دارد
سقیفه مکتب شیطانی خلافت بود
سیاستی که برایش علی ضرر دارد
کنیز بیت علی خاک را طلا می کرد
سقیفه را بنگر، فکر سیم و زر دارد
اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت
ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محلّه که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمی دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش از این کار دست بر دارد
دهان تیغ دودم را عجیب می بندد
وصیّتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن شش ماهه اش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد!
به شعله سوخت پر و بال مادر، امّا نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستاره ها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد ...
#غزل
#فاطمی
@ayateghamze
https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245058
شب ها هزار ساله شدند و نیامدی
مریم سقلاطونی
ماه که ای؟! ستاره ی شب های کیستی؟
مجنونِ هر شبِ که و لیلای کیستی؟
شب ها هزار ساله شدند و نیامدی
ای ماه! در کمین تماشای کیستی؟
تنهایی سه کنج کدامین سه شنبه ای؟
نی ناله های جمعه شب نای کیستی؟
ای صبح ناگهان زمین! خیمه ات کجاست؟
بخت سپید و روشن فردای کیستی؟
راه کدام دشت به شهر تو می رسد
چادر نشین خلوت صحرای کیستی؟
شور کدام رودی و بوی کدام دشت؟
دین کدام چشمه و دنیای کیستی؟
ای خسته از تمدن این شهر سوت و کور
دنبال سوز «دشتی» و آوای کیستی؟
#مریم_سقلاطونی
#غزل
#انتظار
@ayateghamze
قرار نیست که با مرگ خود تمام شویم
محمدسعید میرزایی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
من آدمم ولی این قلب عاشق از شوقت
فرشته ای ست که پرهای دیگری دارد
به نام مرگ، گلی آمده مرا ببرد
دلم هوای سفرهای دیگری دارد
همیشه بارِ دعا، میوه ی اجابت نیست
دل شکسته هنرهای دیگری دارد
و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست
که گاه عشق، اگرهای دیگری دارد
هزار مرتبه عاشق شدی ندانستی
که عشق خون جگرهای دیگری دارد
تو کوله بار، سبک کن که پشت مه گویند
پل از تو درّه خطرهای دیگری دارد
تو خواب رفته ای و جز تو نیست در اتوبوس
و جاده کوه و کمرهای دیگری دارد
تویی و همسر تو، کودکان تو آن جا
همان پدر که پسرهای دیگری دارد
چه دعوتی ست که امروز میز صبحانه
شراب ها و شکرهای دیگری دارد
انار هست ولی دانه هایش ازنور است
شراب نیز اثرهای دیگری دارد
فرشته آمده تا پیش خدمتت باشد
اگر دل تو نظرهای دیگری دارد
ولی دعای من این است تو خودت باشی
در آن جهان که دگرهای دیگری دارد
قرار نیست که با مرگ خود تمام شویم
جهان دری ست که درهای دیگری دارد
#محمدسعید_میرزایی
#غزل
#مرگ_اندیشی
#غزل_هزاره_ی_دیگر
@ayateghamze
یک عمر از حال عزیزم بی خبر بودم
یوسف رحیمی
عمری گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم
آوارهای از بادها آوارهتر بودم
یک عمر مثل یک غریبه زندگی کردم
از بسکه از حال دل خود بیخبر بودم
هر شب من و دلواپسی، هر شب من و حسرت
تا صبح در تنهایی خود غوطهور بودم
دل بستم این دلبستگی بیچارهام کرده
ای کاش در دنیا فقط یک رهگذر بودم
ناگاه وقت رفتن است و آه دلتنگم
ای کاش گاهی هم به یاد این سفر بودم
چشم انتظاری ماند و من، تا آخر این راه
یک عمر از حال عزیزم بیخبر بودم...
#یوسف_رحیمی
#غزل
#مرگ_اندیشی
@ayateghamze
مرگ است آن که می کندم بیدار
سید حمیدرضا برقعی
ای آرزوی روشن رویاها
دیروز خوب خوبیِ فرداها
ای اولین دقیقه پس از اسفند
نوروزِ کودکان پر از لبخند
لبخندِ ما به تلخی فروردین
از پیک های شادی خود غمگین
تیپا زدن به مدرسه و تحصیل
دندان لق و وسوسهء آجیل
چون برق می گذشت زمان انگار
من از غروب سیزدهم بیزار
لبریزم از جریمهء بی تخفیف
انبوه مشق های بلاتکلیف
فردا دوباره ناظمِ بی احساس
در دست هاش ترکه ای از گیلاس
خرداد! ای هنوز پر از کابوس
شب های امتحانِ من و افسوس...
مثل همیشه در وسط باران
یک دفعه بی مقدمه تابستان
با هر نسیم ریخته در خانه
انجیرهای سبز، عجولانه
ای موسم کلافگیِ شمشاد
گرمای بی ملاحظهء مرداد
ای فصل ناخنک زدنِ آرام
بر سینی لواشکِ روی بام
عصر کسل کنندهء خواب آور
سرگیجه های پنکهء شهریور
مهر تو کرده صبح به صبح انگار
گنجشک های همهمه را بیدار
پاییز! ای عبور شگفت انگیز
از کوچه باغ و مزرعه و جالیز
ای از ترانه از غزل آکنده
ای فصل بیت های پراکنده
پیراهنِ معاشقه تن پوشت
رنگین کمان برگ در آغوشت
رفتن به زیر پلهء ناچاری
آوردن بخاری از انباری
دی ماه مثل پیرزنی خسته
موی سفید و دست حنا بسته
انگشتِ او نسیم نوازش داشت
در بقچه اش نخودچی و کشمش داشت
ای ترس دوست داشتنی در من
سرخیِ آسمانِ شب بهمن
گرمای قصه های زمستانی
گیسوی یار! ای شب طولانی
دنیا بدون تو قفسی بوده ست
این عمرِ طی شده نفسی بوده ست
عمری که خواب بود و گذشت انگار
مرگ است آنکه می کندم بیدار
ای مرگ! ای رهایی تاریکم
هر روز یک قدم به تو نزدیکم
ای مرگ! ای خمارِ پس از مستی
ای دشمنی که دوستِ من هستی
اینجا که سهم من همه تنهایی ست
حس می کنم که در تو خبرهایی ست
خویشان من که بار سفر بستند
آن سوی مرگ منتظرم هستند
حرف نگفته در دل دفتر نیست
دلتنگم و گلایهء دیگر نیست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#مثنوی
#فصل_ها
#مرگ_اندیشی
@ayateghamze
صبور باش که فصل درخت سوزان است
محمدمهدی سیار
خبر رسيد که پاييز رو به پايان است
چه دلخوشيد؟ که اين اول زمستان است!
تو اي خزان زده جنگل، مخوان سرود سرور
صبور باش که فصل درخت سوزان است
نبود و نيست مرا همدمي که اين جنگل
نه جنگل است، که انبوه تک درختان است
چه گريهها که نکردند ابرها تا صبح
به پشت گرمي اين غم که ماه پنهان است!
هواي هيچ دلي پرس و جوي دريا نيست
مدارِ پرسه ی اين جويها خيابان است
#محمدمهدی_سیار
#غزل
#زمستان
@ayateghamze
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
احمد عزیزی
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود
یاس مثل عطر پاک نیّـت است
یاس استنشاق معصومیّـت است
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن زیرا که دُخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
........................................
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاكی میبرد
رو به عشقی اشتراكی میبرد
یاس در هر جا نوید آشتی است
یاس دامان سپید آشتی است
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه میخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بوییدهاند
یاس بوی حوض كوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچكانید اشك حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس كبود
گریه کن آری چون ابر چمن
بر كبود یاس و سرخ و نسترن
گریه كن حیدر كه مقصد مشكل است
این جدایی از محمد مشكل است
گریه كن زیرا كه دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
گریه كن زیرا كه گلها دیدهاند
یاسهای مهربان كوچیدهاند
گریه كن زیرا كه شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاك شد
آن بهار مرده در من خاك شد
ای بهار گریهبار ناامید
ای گل مأیوس من یاس سپید
#احمد_عزیزی
#مثنوی
#فاطمی
@ayateghamze
نتوان گفت که این قافله وامی مانَد
محمدعلی بهمنی
نتوان گفت كه اين قافله واميماند
خسته و خُفته از اين خيل جدا ميماند
اين رَهي نيست كه از خاطرهاش ياد كني
اين سفر همرَهِ تاريخ بهجا ميماند
دانه و دام در اين راه فراوان اما
مرغِ دل سير زِ هر دام رها ميماند
ميرسيم آخر و افسانه ی واماندنِ ما
همچو داغي به دلِ حادثهها ميماند
بيصداتر زِ سكوتيم، ولي گاهِ خروش
نعره ی ماست كه در گوشِ شما ميماند
بِرويد اي دلتان نيمه كه در شيوه ی ما
مرد با هر چه سِتم، هر چه بلا ميماند
#محمدعلی_بهمنی
غزل
شعر انقلاب اسلامی
@ayateghamze
زمستان است گل نرگس
غلامرضا کافی
نرگس گل زمستان است
زمستان است
گل نرگس!
#غلامرضا_کافی
شعر کوتاه
شعر انتظار
هذا یوم الجمعه
@ayateghamze
ما به چشم خویش دیدیم آنچه می گویند را
سید محمدجواد شرافت
در نگاهت دیدهایم این وصف بیمانند را
پاکی الوند را، بیباکی اروند را
در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست
هم سکوت شهر را، هم میلههای بند را
نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانیات
بیگمان دست شهیدی بسته این سربند را
در قدمهای پدر شوری حماسی دیدهایم
حال میبینیم گام محکم فرزند را
آری از اسطوره میگویند در افسانهها
ما به چشم خویش دیدیم آنچه میگویند را
دید چشم آسمان روی لب پر خون تو
بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را
#سید_محمدجواد_شرافت
غزل
حاج قاسم
پایداری
@ayateghamze
وطن برای تو دل های دردمندان بود
حسن زرنقی
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا
نبود گرد تعلق به روی دامن تو
نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم
فدای در دل آتش خطابه خواندن تو
چقدر دیر تو را دوستان شناخته اند
چقدر خوب تو را می شناخت دشمن تو
وطن برای تو دلهای دردمندان بود
قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو
چه مانده بود از آن جسم پرپرت آن روز
چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو
به روی خاک فقط دست غرق در خونی
برای بیعت ما مانده بود از تن تو
#حسن_زرنقی
#غزل
حاج قاسم سلیمانی
@ayateghamze
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
رضا خورشیدی فرد
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
چهار پاره ی تن، نه چهارپاره ی دل
چهار ماه شب بی کسی ولی کامل
چهار ابر به باران رسیده درساحل
چهار رود به پایان رسیده دریا دل
چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غم انگیز و مادری نگران
چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریه دار شوی
مدینه، حسرت دیرینه ی دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش
چقدر خاطره مانده است در مفاتیحش
و دانه دانه ی اشکی که بوده تسبیحش
نشسته بود شب جمعه ای کنار بقیع
کمیل زمزمه می کرد در جوار بقیع
غروب، لحظه ی تنهاییش دوباره رسید
غروب ها دل او خون تر است از خورشید
به غصه های جگرسوز می زند پهلو
دوباره شعله کشیده است آب وقت وضو
شروع می کند او لیله المصاءب را
همینکه دست به پهلو نماز مغرب را…
چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بی کسی پس از مغرب
در آسمان نگاهش که بی ستاره شده
چهار آینه مانده،هزار پاره شده
شکست آیینه هایش میان گردوغبار
شلمچه، ترکش وخمپاره، کربلای چهار
از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند
و همسری که به دل غصه ای گذاشت،وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت،وَ رفت
اگرچه بین غم وغصه های خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضه اش برپاست
طراوتی که نرفته است سالها از دست
بهشت خانه ی او سفره ی اباالفضل است...
#رضا_خورشیدی_فرد
#غزل
حضرت ام البنین سلام الله علیها
پایداری
@ayateghamze
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
افشین علاء
زن رشك حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود كه چون راز سر به مهر
در خانهی علی سَرِ افشای خود نداشت
امالبنین(س) كنایهای از شرم عاشقی است
كز حجب تاب نام دلآرای خود نداشت
در پیش روی چار جگرگوشهی بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه! همای عرشنشینی كه آشیان
جز كربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق پارههای جگر داده بود و لیك
بعد از حسین(ع) میل تسلای خود نداشت
عمری به شرم زیست كه عباس(ع) وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت
#افشین_علاء
#غزل
حضرت ام البنین سلام الله علیها
@ayateghamze
چهار دسته گلش را به پنج تن بخشید
سید مهدی موسوی
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمهجان شده بود
چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین
-و نه به خاطر فرزند- روضهخوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بیامان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
#سید_مهدی_موسوی
#غزل
حضرت ام البنین سلام الله علیها
@ayateghamze
چهار بار تو بودی و اسب بی پسر آمد
امیرحسین هدایتی
چهار مرتبه تنها براي تو خبر آمد
چهار بار دلت كوه شد به لرزه در آمد
تو منتظر- تو گدازنده بر معابر خونين-
مسافر تو نيامد مسافري اگر آمد
چهار مرتبه شن زارهاي ظهر تنت را
گريستند و تو را داغ هاي مستمر آمد
از آن گلايه ی تلخت به گوش علقمه، بانو!
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زيرتر آمد
چنان گريستي آن روزهاي خستگي ات را
كه تكه تكه ی خاك بقيع نوحه گر آمد
چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودي
چهار بار تو بودي و اسب بي پسر آمد...
#امیرحسین_هدایتی
#غزل
حضرت ام البنین سلام الله علیها
@ayateghamze
نگاه ما به لب های تو خشکیده ست لب تر کن
مصطفی تبریزی
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
نگاه ما به لبهای تو خشکیدهست، لب تر کن
که بر لبهای خشکیدهست -میدانم- نگاه تو
به پرچمدارِ حق، داری شباهتهای بسیاری
به راه کربلا آری چه نزدیک است راه تو
اگر این غصهها در کوه بود آتشفشان میشد
چگونه مانده بعد از سالها در سینه آه تو؟!
غضبهای تو با دشمن، دلی داده به من امّا
دلم را برده آن لبخندهای گاه گاه تو
سیادت هم دلیل دیگری بر این ارادتهاست
که ما پیوندها داریم با شال سیاه تو
#مصطفی_تبریزی
#غزل
مقام معظم رهبری
@ayateghamze
تونشانم بده سپس ها را
زهرا بشری موحد
باهمان دست راستت بشکن آخرین قفل این نفس ها را
بال های شکسته می دانند رمز محکم ترین قفس ها را
هرچه را پیش از این نمی خواهم، تازه در ابتدای این راهم
ببرم هرکجا که می خواهی، تو نشانم بده سپس ها را
کاش زیبا نبود چشمانت، آه از این نابرادران حسود
پلک هایت ورق ورق زده است شرحی از احسن القصص ها را
کوسه ها تکه تکه ام بکنند باز دست از تو برنخواهم داشت
وارث ماهیان اروندم، می روم تا ته ارس ها را
درد و تنهایی و غریبی که سرنوشت تمام عاشق هاست
توکه باشی برای من کافی است، چه نیازی است هیچ کس ها را
#زهرا_بشری_موحد
#غزل
مقام معظم رهبری
@ayateghamze
عمری پناه آورده ام بر چادر تو
سیده تکتم حسینی
دستی بکش بر این دل تبدار مادر
آشفته ام آشفته ام بسیار مادر ...
تنهام مثل برکه ای بی آب و بی ماه
تنهام مثل شاخه ای بی بار مادر
آتش گرفته جنگلی از حرف در من
در من جهانی سوخته است انگار مادر
هم شعله ها در تار و پودم جان گرفته
هم بسته راهم را در و دیوار مادر
ای تکیهگاه و ای پناه لحظههایم
وقتی که از خود می شوم بیزار، مادر
امشب میان ذکرهایت یاد من باش
در لحظه ی الجار ثم الدار مادر
عمری پناه آورده ام بر چادر تو
این بار آزرده تر از هربار مادر...
#سیده_تکتم_حسینی
#غزل
شعر فاطمی
@ayateghamze
.
ای گل محمدی ای بهار بی خزان
یوسف رحیمی
ای بهشت جاودان، ای ملیکۀ جهان
ای گل محمدی، ای بهار بیخزان
بضعة النبوتی، حُجَةٌ علی الحُجَج
اسم آسمانیات، سُبحۀ فرشتگان
طاهره، مطهره، عالمه، معلمه
وافیه، سماویه، حُرّه، حانیه، حَصان
ای حبیبۀ خدا، ای عزیز مصطفی
لایق تو کیست کیست؟ جز امیرمؤمنان
هم بهشت مصطفاست، آن نگاه غرق مهر
هم بهشت مرتضاست، آن نگاه مهربان
وصلههای چادرت، رشتۀ نجات خلق
بوریای خانهات، سرپناه آسمان
ای سحابِ رحمت و مغفرت دعای تو
سجدههای روشنت، چلچراغ عرشیان
ای قنوت مستجاب، آفتاب در حجاب
هر طرف نشانهایست، از تو ماه بینشان
ای نماز ناتمام، ای قیام مستدام
خطبۀ تو باشکوه، ندبۀ تو بیامان
ای رضایت خدا، بسته بر رضایتت
وصف قهر و مهر تو، وصف دوزخ و جنان
آستان رحمتت، نور، روشنا، امید
وسعت سخاوتت، بیکران و بیکران
پر شده مشام شهر، از شمیم یاس تو
از بهشت خانهات، عطر «تنفقوا» وزان
دست خالی آمده، سائلی غریبوار
آن یتیم بیقرار، این اسیر نیمهجان
در بهار لطف تو، «یطعمونَ» داده گل
روزۀ سه روزهات، بینیاز از آب و نان
نور و قدر و هل أتی، فجر و کوثر و ضحی
لحظه لحظۀ تو را، آیه آیه ترجمان
بیتهای ما کجا؟ قدر و هل أتی کجا؟
برتر از گمان ما، ساحت تو همچنان
در مدیح تو هنوز، واژهها چه ابترند
ای فراتر از سخن، ای رساتر از بیان
#یوسف_رحیمی
#قصیده
شعر فاطمی
@ayateghamze
.
محمد شمس لنگرودی
... قصه که تمام می شود
آدم ها کجا می روند؟
#محمد_شمس_لنگرودی
شعر سپید
مرگ
@ayateghamze
صدا کن مرا تا به نام تو باشم
ناصر حامدی
کویرم ، پریشانی ام حد ندارد
دلم با کسی رفت و آمد ندارد
کویرم ، سکوت مرا زیر و بم نیست
حیات مرا حاصلی جز عدم نیست
چنانم که نای تبسم ندارم
فقیرم ، می تازه در خم ندارم
صدا کن مرا ای جمالت بهشتی
لب و خنده و خط و خالت بهشتی
صدا کن مرا ، ای صدای تو از دور
صداکن مرا نور ! نور علی نور
شب و روز شیرین و تلخم فدایت
خراسان و بسطام و بلخم فدایت
صدا کن مرا تا به نام تو باشم
گرفتار زنجیر و دام تو باشم
به یک جلوه غرق صفا کن دلم را
پر از ذکر "یا مصطفی" کن دلم را
پناهم بده زیر بال محمد
به حق محمد و آل محمد
#ناصر_حامدی
#مثنوی
نیایش
@ayateghamze