آری، باید درمورد «صحت حدیث» در زبان این بزرگان تحقیق و تفحص شود. وقتی در رجال نجاشی یا
طوسی یا غضائری یا حتی در کتب حدیثی، خصوصاً در کتب اربعه، روایتی «صحیح» خوانده میشود، باید در آن تعبیر دقت و مقصود فهمیده شود.
بزرگان یادشده «صحت حدیث» را در معنای گفتهشده بهکار میبردند و «صحت» را وصف متن میدانستند، نه وصف طریق و علاوه بر آن بزرگان، کسانی مانندابنبراج و ابنحمزه و ابنزهره و ابنادریس و حلبیون نیز چنین نگرشی داشتند و «صحت» را وصف متن میدانستند، نه وصف طریق، بلکه چنینی نگرشی مبنای ابنقبۀ معروف نیز بود.
9. پس از نظر متقدمین، مبنای صحت و اعتبار حدیث وثاقت راویان حدیث نیست، بلکه مبنا صحت متن و محتوای حدیث است. از نظر آنها چنین نیست که «روایت صحیح است، چون راویان آن ثقه هستند»، بلکه باید گفت «روایت صحیح است، چون متن و محتوای آن صحیح و پذیرفتنی است».
البته طریق حدیث از نظر متقدمین منحصر به سند حدیث نبود، بلکه از نظر آنها، طریق حدیث مجموعهای از قرائن و شواهد بود که با ضمیمۀ به هم، روایت را قابلاستناد میکرد.
10. آنچه از نظر این بزرگان مهم بود، مطابقت و همخوانی متن روایت با شبکۀ رواییِ آن باب بود. از نظر آنها، مهم این بود که خبری در باب خاص با دیگر اخبار باب همخوان و همراستا باشد و خبری شاذ و مخالف دیگر اخبار تلقی نشود. پس از نظر آنها، قانونی پیشینی، [مثلاً از راه سند روایت]، برای صحیح یا ضعیف خواندن روایات وجود ندارد، بلکه مهم این است که متن روایت در راستای مضمون دیگر روایات باشد. مهم این است که متن روایت با قوانین و قواعدی که از مجموعِ روایاتِ باب بهدست آمدهاست، همخوان و مطابق باشد. به سخن روشنتر، شرطِ پذیرفتنِ روایت، موافقت مضمون آن با محکمات کتاب و سنت است. اگر روایتی با محکمات کتاب و سنت مخالف نباشد، بلکه همخوان باشد، حجت است و باید به آن عمل شود چنین حجیتی که برآمده از همخوانیِ روایت با محکمات کتاب و سنت است، بالاتر و والاتر از حجیت برآمده از وثاقت راوی است.
11. مسلک متقدمین که شرح آن گذشت، با سیرۀ عقلا نیز مطابقت دارد. سیرۀ عقلا دربارۀ قوانین این است که قوانین تفصیلی و دستورهای جزئی نباید مخالف با اسناد و قوانین بالادستی (قوانین مادر مانند قانون اساسی) باشد. نهتنها از نظر عقلا، قوانین تفصیلی و دستورهای جزئی نباید مخالف با اسناد و قوانین بالادستی باشد، بلکه نباید با قوانین بالاتر از خود (و پایینتر از قوانین بالادستی) نیز مخالف و ناهماهنگ باشد. برای مثال، قوانین وزارتی باید با قوانین مجلس همراستا و همخوان باشد یا برای مثال، قوانین شهرداری با قوانین وزارتی یا قوانین مجلس با قوانین اساسی که بالاتر از آنهاست، باید همخوان باشد یا قوانین اساسی با مقدمۀ قانون اساسی که بالاتر از آنهاست، باید همراستا باشد. یعنی هر طبقه از قوانین باید با طبقۀ بالاتر از خود همخوانی داشته باشد و این همان صحتِ متن (مبنای متقدمین در صحت روایت) و ملاک بودن مضمون است.
12. وحید بهبهانی و طبقههای مختلف شاگردان ایشان (که انسدادی بودند و مبنای انسداد را بنا نهادند) همین مسلک را پذیرفته بودند. این بزرگان نیز «حجیت» را وصف متن حدیث میدانستند و معتقد بودند ملاک صحت روایت متن آن است، نه سند و احوال روات آن.
13. اما درمورد ضرورت و فایدۀ علم رجال باید گفت که علم رجال مانند علم تاریخ است. علم رجال شامل دلایل و شواهد و قرائن و داستانهای مختلف از زندگی افراد و احوال دورههای مختلف است که با توجه کردن به آنها، ما از کتب و تراث روایی اطالاعات مختلف و بسیار مفید بهدست میآوریم. با علم رجال، ما از کتب روایی و سال تألیف و چگونگی تألیف و میزان اعتبار و نسخ مختلف آنها مطلع میشویم و با روات و طبقات مختلف روات آشنا میشویم. دانستن این موارد موجب میشود دورنمایی روشن و واضح از روایات و کتب روایی داشته باشیم.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐https://m-sanad.com/?faqs=علم-رجال-ضرورتی-برای-مراجعه-به-تراث-روا&lang=fa
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_اعتقادی
#صوفيه
⚫️روایات در مذمت صوفیها
❓سؤال
شیخ حر عاملی در کتاب رسالۀ اثنیعشری، صفحۀ بیست و هشت، روایتی را از حضرت امام هادی (علیهالسلام) در مذمت صوفیه نقل کردهاست: «ما رواه مولانا الأجل الأكمل ملا أحمد الأردبيلي قدس الله روحه في كتاب حديقة الشيعة قال : نقل الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان رضي الله عنه عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب أنه قال : كنت مع الهادي علي بن محمد عليهما السلام في مسجد النبي صلى الله عليه وآله فأتاه جماعة من أصحابه منهم أبو هاشم الجعفري كان رجلا بليغا وكانت له منزلة عنده عليه السلام ثم دخل المسجد جماعة من الصوفية وجلسوا في ناحية مستديرا وأخذوا بالتهليل فقال عليه السلام لا تلتفتوا إلى هؤلاء الخداعين فإنهم خلفاء الشيطان ومخربوا قواعد الدين يتزهدون لراحة الأجسام ويتهجدون لصيد الأنعام يتجوعون عمرا حتى يديخوا للإيكاف حمرا لا يهللون إلا لغرور الناس ولا يقللون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاس قلوب الدفناس، يكلمون الناس بإملائهم في الحب ويطرحون باذليلائهم في الجب أورادهم الرقص والتصدية، وأذكارهم الترنم والتغنية فلا يتبعهم إلا السفهاء ولا يعتقدهم إلا الحمقى (الحمقاء - خ) فمن ذهب إلى زيارة أحدهم حيا وميتا فكأنما ذهب إلى زيارة الشيطان وعبادة الأوثان ومن أعان أحدا منهم فكأنما أعان يزيد ومعاوية وأبا سفيان .
فقال له رجل من أصحابه وإن كان معترفا بحقوقكم ؟ قال فنظر إليه شبه المغضب وقال دع ذا عنك من اعترف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري أنهم أخس طوائف الصوفية والصوفية كلهم مخالفونا وطريقتهم مغايرة لطريقتنا وإن هم إلا نصارى أو مجوس هذه الأمة أولئك الذين يجهدون في إطفاء نور الله بأفواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون؛ عالم بزرگ و بزرگوار، ملا احمد اردبیلی (قدساللهروحه) در کتاب حدیقةالشیعة از شیخ مفید و او از محمدبن حسینبن ابیخطاب نقل کردهاست که: در مسجدالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، با علیبن محمد، حضرت امام هادی (علیهالسلام)، بودم. در این حین، گروهی از اصحاب حضرت نیز به مسجد آمدند که ابوهاشم جعفری نیز در بین آنها بود. ابوهاشم فردی بلیغ بود و منزلت بالایی نزد حضرت امام هادی (علیهالسلام) داشت. سپس گروهی از صوفیها وارد مسجد شدند و دایرهوار نشستند و به لاالهالاالله گفتن مشغول شدند. حضرت امام هادی (علیهالسلام) فرمود به آن افرادِ نیرنگبازِ اهلِ خدعه توجه نکنید! آنها جانشینان شیطان و نابودکنندۀ دین و قوانین دینی هستند! آنها بهخاطرِ راحتیِ بدنهایشان تظاهر به زهد میکنند و بهخاطر بهدست آوردنِ انعامها و هدیهها شبزندهداری میکنند و بهخاطر نوشیدن از جامهای سرخ گرسنگی میکشند.
لاالهالاالله گفتن آنها برای فریفتن مردم و کمخوری آنها برای پر کردن دیگهایشان و برای بهدست آوردن دلهای مردم است. با مردم از روی مهر و محبت سخن میگویند و با ضلالت و گمراهیشان، آنها را در چاه میاندازند. وِردشان زبانشان رقصیدن و کف زدن و ذکرشان ترانه و غناست! کسی از آنها تبعیت نمیکند مگر اینکه سفیه باشد و کسی به آنها معتقد نمیشود مگر اینکه احمق باشد! هرکس به زیارت زنده یا مردۀ یکی از آنها برود گویا به زیارت شیطان رفتهاست و بتها را پرستیدهاست! هرکس یکی از آنها را یاری کند گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کردهاست!
در این حین، یکی از اصحاب حضرت عرض کرد آن افراد چنین هستند، اگرچه به حقوق شما معترف باشند؟ حضرت با نگاهی غضبآلود نگاه کرد و فرمود: از این سخنان دست بردار و روی گردان! کسی که به حقوق ما اعتراف کند و معتقد باشد از ما نافرمانی نمیکند و سرکش نمیشود. مگر نمیبینی اینها بدترین افراد صوفیه هستند در حالی که همۀ صوفیه با ما مخالفاند و راه و روششان مغایر راه و روش ماست؟! آنها نصارا و مجوس این امت هستند! آنها برای خاموش کردن نور الهی تلاش میکنند در حالی که خداوند نور خود را حفظ و آن را کامل میکند، هرچند کافرین نخواهند (الإثنا عشریة، ص 28 و29)».
⬇️
🖊پاسخ
1. شکی در آنچه در روایت شریفه گذشت نیست. البته این روایت و اعتقاد به مضمون آن به این معنی نیست که بین صوفیه و امویها و ناصبیها تفاوت و تمایزی نیست.
2. همانطوری که حضرت امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام)، بین خوارج و امویها تفاوت قائل بود.
3. برای تشخیص درصد صحیح و سقیم و سالم و فاسد در هریک از طوائف و گروهها، تمایز قائل شدن بین آنها لازم و ضروری است.
4. بدون شک صوفیه بر باطلاند، ولی در عین حال با ناصبیهایی مانند امویها و وهابیها، که دشمنان اهلبیت هستند، مخالفاند و در طول قرون مختلف، چون سدی بلند و قوی مقابل آنها ایستادهاند.
5. افزون بر آنچه گذشت، صوفیه از راه عقل و برهان و قلب و باطن و فطرت، به فضایل اهلبیت (علیهمالسلام) رسیده و فضایل آن ذوات قدسی را
پذیرفتهاند.
6.
همانطوری که برخی افراد منتسب به مذهب اهلبیت (علیهمالسلام) نیز دراثر انگیزههای مادی و دنیاطلبی، برخی معارف غیبی را انکار میکنند. این افراد نیز اهل حق مطلق نیستند.
7. ملاک و معیار و میزان حق کتابالله و عترت (علیهمالسلام) و بدیهیات عقلی و اولیات فطری است و برای همین، در مذهب حقۀ اثنیعشری، باب اجتهاد و نقد و بررسی مفتوح است.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐https://m-sanad.com/?faqs=شیخ-حر-عاملی-در-کتاب-رسالۀ-اثنیعشری،&lang=fa
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_دینی
#احكام_پزشكی
❓سؤال
سقطِ جنینِ بیستروزه چه حکمی دارد، در صورتی که پدر و مادر آن با هم ناسازگار و زندگی مشترک آنها متزلزل باشد؟
⬇️
🖊پاسخ
1. سقط جنین حرام است، ولی حرمت آن در حدِ حرمتِ سقطِ جنین در چهار ماه ابتدایی نیست.
2. [سقط جنین بهطور کلی حرام است]، ولی حرمت آن دارای مراتب است بهطوری که حرمت سقط جنین چهارماهه شدیدتر از حرمت سقط جنین سهماهه است و حرمت سقط جنین سهماهه شدیدتر از حرمت سقط جنین دوماهه است و حرمت سقط جنین دوماهه شدید سقط جنین یکماهه است.
3. وقتی چهار ماه جنین تمام و روح در آن دمیده شد، سقط آن مانند قتل یک انسان زنده است و دیۀ کامل دارد.
4. چهبسا بقای جنین و تولد آن موجب شود زندگی مشترک بین زوجین نیز مستحکم شود.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐https://m-sanad.com/?faqs=سقطِ-جنینِ-بیستروزه-چه-حکمی-دارد،-در&lang=fa
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_دینی
#نماز
❓سؤال
آیا در نمازهای نافله و مستحبی و دیگر اذکار، وجود موالات، هرچند موالاتی عرفی، متصور است و باید موالات را رعایت کنیم یا نه، موالاتی برای نمازهای نافله و مستحبی و دیگر اذکار متصور نیست و آنها را هر طوری که انجام دهیم کافی است؟
به سخن دیگر، اگر شخص نماز یا دعا یا ذکری را که معمولاً پنج دقیقه طول میکشد، در پنج ساعت انجام دهد، آیا صحیح و قبول است یا نه؟
⬇️
🖊پاسخ
1. بله، موالات در نمازهای نافله و مستحبی و دیگر اذکار نیز شرط است، خصوصاً در نمازهای نافله. موالات در اذکار نیز شرط است با این تفاوت که موالات اذکار وسیعتر است.
2. موالات اذکار بسیار وسیع و دارای مراتب و درجات عدیده است، ولی باید دانست که هر قدر مرتبۀ موالاتِ رعایتشده بالاتر باشد، عمل اجر و ثواب و تأثیر بیشتری دارد.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐 https://m-sanad.com/?faqs=آیا-در-نمازهای-نافله-و-مستحبی-و-دیگر-ا&lang=fa
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_دینی
#حج
❓سؤال
چنانکه میدانیم ایستگاه قطار حرمین قبل از میقات مدینه است. با توجه به این مطلب، حکمِ نذرِ احرام از مدینه چیست؟ آیا میتوان از میقات احرام بست و سپس و به سمت قطار رفت یا احرام منذور از خانه شروع میشود (و بعد از احرام، شخص باید به سمت قطار برود) یا احرام منذور از ایستگاه قطار شروع میشود؟
پرسش بعدی این است که حکم رفتن به سایه در شب* و روز چیست؟
⬇️
🖊پاسخ
1. احرام بالنذر از مدینه و سپس رفتن به ایستگاه قطار جایز است.
2. احرام از میقات و سپس رفتن به ایستگاه قطار جایز است.
3. احرام بالنذر از ایستگاه قطار جایز است، هرچند ایستگاه قبل از میقات است.
4. بهرهگیری از سایه ــ چه در شب و چه در روز ــ موجب کفاره میشود و کفارۀ آن یک گوسفند در برابر هر عمل حج است.
*: بنابر فتوای برخی فقها، حکم «تظلیل؛ بهرهگیری از سایه» شامل شب نیز هست. در این نگرش، «استظلال» به معنای پوشاندن و محافظت است و به استفاده از سایه و دوری از تابش آفتاب اختصاص ندارد. در این نگرش، محافظت از سرما و گرما و باران و... نیز از مصادیق استظلال است.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐 https://m-sanad.com/?faqs=چنانکه-میدانیم-ایستگاه-قطار-حرمین&lang=fa
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
_موجز الشهادة الثالثة رقعي.pdf
1.26M
#كتاب
مختصر كتاب الشهادة الثالثة
جزء 3
سماحة المرجع الديني الشيخ محمد السند دام ظله
🖊بقلم الشيخ محمد الربيعي
https://t.me/alsanadoffice 🔺
#پرسش_های_دینی
#شهادت_ثالثه
#نماز
🟢کلام آدمی نبودن شهادتهای سهگانه
(همانطوری که شهادت به یگانگی خداوند (شهادت اول) تکلم کردن با خداست و کلام آدمی نیست، شهادت به رسالت پیامبر و شهادت به ولایت امیر مؤمنان (شهادت دوم و سوم) نیز تکلم کردن با خداست و کلام آدمی نیست.)
❓سؤال
اگر نمازگزار در قنوت، بعد از دعا کردن مثلاً بگوید: «بحق الحسین (علیهالسلام)»، آیا نمازش باطل میشود؟
⬇️
🖊پاسخ
1. عبارت یادشده کلام آدمی نیست و موجب بطلان نماز نمیشود. «بحق الحسین» خطاب با خداوند و مناجات با حضرت حق و توسل به خداوند با تمسک به مقام والای اباعبدالله (علیهالسلام) در نزد خداوند، است.
2. براساس روایات، حضرت یوسف نیز در مناجاتش با خداوند، به آبا و اجداد خود، ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهمالسلام)، توسل کردهاست. در «تفسیر قمی» از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شدهاست: «في قصة النبي يوسف ع في السجن:... قَالَ فَلَمَّا انْقَضَتِ الْمُدَّةُ وَ أَذِنَ اللَّهُ لَهُ فِي دُعَاءِ الْفَرَجِ، فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَى الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ: "اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ، فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِوَجْهِ آبَائِيَ الصَّالِحِينَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ"، فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ. قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَ نَدْعُو نَحْنُ بِهَذَا الدُّعَاءِ؟ فَقَالَ ادْعُ بِمِثْلِهِ: "اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ، فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ، نَبِيِّ الرَّحْمَةِ، مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام).
ترجمه: دربارۀ ماجرای یوسفِ نبی (علیهالسلام) در زندان وارد شدهاست: وقتی مدت زندانی بودن تمام شد و خداوند به یوسف اجازه داد تا برای خلاصی و رهاییاش دعا کند، یوسف گونهاش را بر زمین گذاشت و عرضه داشت: "بارالها، اگر گناهانم مرا در پیشگاه تو روسیاه و بیآبرو کردهاست، من با آبروی آبا و اجدادم، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب، به تو روی میآورم." حضرت (علیهالسلام) در ادامه فرمود: بعد از این دعا، خداوند او را از زندان خلاص کرد.
روای میگوید به حضرت عرض کردم: فدایت شوم، ما نیز میتوانیم این دعا را بخوانیم؟
حضرت فرمود: شما چنین دعا کنید: بارالها، اگر گناهانم مرا در پیشگاه تو روسیاه و بیآبرو کردهاست، من با آبرویِ پیامبرِ رحمت، حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و با آبروی حضرت علی و حضرت فاطمه و حضرت حسن و حضرت حسین و آبروی ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) به درگاه تو میآیم.
3. پس چنین نیست که نام بردن از نبی یا وصی حتماً سخن آدمی و تکلم با انسانها محسوب شود. وقتی [در مناجات یا در نماز یا...] نام نبی یا وصی را میآوریم، با نبی یا وصی سخن نمیگوییم و طرف خطاب ما نبی یا وصی نیست، بلکه ما با حضرت حق تعالی سخن میگوییم و خداوند را مخاطب قرار میدهیم و با او مناجات میکنیم و نام بردن از پیامبر یا امامان (علیهمالسلام) توسل به خداوند است با آبروی آن ذوات قدسی (علیهمالسلام).
4. پس روشن است که شهادت سوم (شهادت به ولایت حضرت امیر مؤمنان، علی ــ علیهالسلام) در نماز بههیچوجه کلام آدمی محسوب نمیشود. مخاطب ما هنگام ادای شهادت سوم حضرت حق تعالی است، نه امیرالمؤمنین. ما با خداوند سخن میگوییم و در سخن خود به جعل و نصب الهی اقرار میکنیم. ما با گفتن شهادت سوم، اقرار میکنیم که خداوند حضرت علی (علیهالسلام) را وصی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و خلیفه و جانشین ایشان قرار دادهاست، همانطوری که شهادت دوم (شهادت به رسالت حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کلام آدمی نیست و مخاطب ما هنگام ادای شهادت دوم، پیامبر نیست. ما هنگام ادای شهادت دوم، خداوند را مخاطب قرار میدهیم و با حضرت حق تعالی مناجات میکنیم و اقرار میکنیم که او حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را بهعنوان نبی مبعوث کرده و به سوی خلق فرستادهاست.
5. بهجز سلام دادن به پیامبر و ائمۀ اطهار و بهجز سلام دادن به انبیای الهی و ملائکۀ مقرب (علیهمالسلام) در تشهد دوم نماز، قبل از سلام آخر، همۀ نماز، از ابتدا تا انتها، خطاب با خداوند و مناجات با حضرت حق است و به صرف نام بردن از نبی یا وصی (علیهماالسلام)، نماز از مناجات با خداوند بودن خارج نمیشود. نام بردن از نبی یا وصی (علیهماالسلام) در نماز به این معنی نیست که طرف خطاب ما نیز نبی یا وصی (علیهماالسلام) است و ما نبی یا وصی را مخاطب قرار دادهایم.
همانطوری که شهادت بر یگانگی خداوند (شهادت اول) مناجات با خداوند و اقرار به یگانگی او است، شهادت بر رسالت پیامبر و جانشینی امیر مؤمنان (شهادت دوم و سوم) نیز مناجات با خداوند و اقرار به فعل و نصب و جعل او است.
6. در روایتی که علیبن ابراهیم قمی (قدسسره) آن را روایت کردهاست، تشهد در اذان و اقامه چنین تفسیر شدهاست: «... وَ مَعْنَى قَوْلِهِ "أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" إِقْرَارٌ بِالتَّوْحِيدِ وَ نَفْيُ الْأَنْدَادِ وَ خَلْعُهَا وَ كُلُّ مَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَعْنَى "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ" إِقْرَارٌ بِالرِّسَالَةِ وَ النُّبُوَّةِ وَ تَعْظِيمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: "وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ" أَيْ تُذْكَرُ مَعِي إِذَا ذُكِرْتُ؛
ترجمه: و "أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" اقرار به توحید و یگانگی خداوند و نفی همتا و شریک برای او است و "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ" تعظیم رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اقرار به رسالت و نبوت ایشان است و چنین اقراری، بعد از اقرار به توحید و یگانگی خداوند، پیروی از سخن و دستور خداوند است که فرمودهاست: "وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ (سورۀ مبارکۀ انشراح، آیۀ شریفۀ 4)"، یعنی هرگاه که یاد شدم همراه من یاد می شوی.»
🔹
دفتر مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله شیخ محمد سند (دامظله)
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
سید عبد الحسین شرف الدین و سازش از موضع قدرت
مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند دام ظله
در آپارات مشاهده كنيد
https://aparat.com/v/Xti5l
#پرسش_های_اعتقادی
🟢اجر و ثواب کشته شدن در راه زیارت حضرت امام حسین علیهالسلام
❓سؤال
آیا کسی که در راه زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) یا در راه زیارت دیگر امامان (علیهمالسلام) میمیرد، شهید است؟
⬇️
🖊پاسخ
در «کاملالزیارات» نقل شدهاست: «في ثواب من قتل في طريق زيارته (علیه السلام):... قُلْتُ: فَمَا لِمَنْ قُتِلَ عِنْدَهُ جَارَ عَلَيْهِ سُلْطَانٌ، فَقَتَلَهُ؟
قَالَ: أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ يُغْفَرُ لَهُ بِهَا كُلُّ خَطِيئَةٍ وَ تُغْسَلُ طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا الْمَلَائِكَةُ حَتَّى تَخْلُصَ كَمَا خَلَصَتِ الْأَنْبِيَاءُ المخلصين [الْمُخْلَصُونَ] وَ يَذْهَبُ عَنْهَا مَا كَانَ خَالَطَهَا مِنْ أَجْنَاسِ طِينِ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ يُغْسَلُ قَلْبُهُ وَ يُشْرَحُ صَدْرُهُ وَ يُمْلَأُ إِيمَاناً فَيَلْقَى اللَّهَ وَ هُوَ مُخْلَصٌ مِنْ كُلِّ مَا تُخَالِطُهُ الْأَبْدَانُ وَ الْقُلُوبُ وَ يُكْتَبُ لَهُ شَفَاعَةٌ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَلْفٍ مِنْ إِخْوَانِهِ وَ تَوَلَّى الصَّلَاةَ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ مَعَ جَبْرَئِيلَ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ يُؤْتَى بِكَفَنِهِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُوَسَّعُ قَبْرُهُ عَلَيْهِ وَ يُوضَعُ لَهُ مَصَابِيحُ فِي قَبْرِهِ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ تَأْتِيهِ الْمَلَائِكَةُ بِالطُّرَفِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُرْفَعُ بَعْدَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً إِلَى حَظِيرَةِ الْقُدْسِ، فَلَا يَزَالُ فِيهَا مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ حَتَّى تُصِيبَهُ النَّفْخَةُ الَّتِي لَا تُبْقِي شَيْئاً فَإِذَا كَانَتِ النَّفْخَةُ الثَّانِيَةُ وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ كَانَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُهُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ يَقُولُونَ لَهُ الْزَمْنَا وَ يُقِيمُونَهُ عَلَى الْحَوْضِ فَيَشْرَبُ مِنْهُ وَ يَسْقِي مَنْ أَحَبَّ؛
ترجمه: در ثواب کسی که در راه زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) میمیرد: به حضرت عرض کردم: کسی که در راه زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) است و حاکمی بر او ظلم و ستم میکند و او را میکُشد. چنین شخصی چه مقام و منزلتی دارد؟
حضرت فرمود: با اولین قطرۀ خونی که از او ریخته میشود، همۀ گناهان و لغزشهایش آمرزیده و روح آسمانی او از همۀ ناپاکیها و ناخالصیها پاک میشود، همانطوری که انبیای الهی (علیهمالسلام) از ناپاکیها و ناخالصیها پاک و طاهرند. این فرد از هر ناخالصی پاک میشود، از ناخالصیهایی که کافران به آنها همراهاند.
آری، قلب او پاک و سینهاش فراخ و از ایمان به خداوند مملو میشود.
درنتیجه او خداوند را زیارت میکند در حالی که به مقام مخلصین بار یافته و از هر ناپاکی پاک شدهاست. در حق او شفاعت برای خانوادهاش و شفاعت برای هزار نفر از دوستانش نوشته میشود. جبرئیل و عزرائیل بر او سلام و صلوات میفرستند و همراه با آن دو، بر او سلام و صلوات میفرستند و برای او، از بهشت کفن و کافور میآورند و قبر او را وسیع میکنند و چراغهایی روشن در قبر او میگذارند و دری به بهشت به روی او میگشایند و فرشتهها از بهشت نزد او میآیند و بعد از هجده روز، او را به حظیرۀ قدس (جایگاهی والا و مقدس) میبرند.
او در حظیرۀ قدس همواره با اولیای الهی همدم و همنشین خواهد بود تا اینکه نفخۀ اول خواهد شد، نفخهای که همه چیز را فانی خواهد کرد و چیزی را باقی نخواهد گذاشت.
پس هنگامی که زمان نفخۀ دوم فرا رسد و او از قبرش برخیزد، اولین کسانی که با او مصافحه خواهد کرد، رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، و دیگر امامان (علیهمالسلام) خواهد بود. [آری، او با این ذوات قدسی مصافحه خواهد کرد و] آنان به او بشارت خواهند داد و خواهند گفت با همراه شو و به او در کنارِ حوضِ [کوثر] جا میدهند.
او از حوضِ [کوثر] مینوشد و به هر که بخواهد، مینوشاند (کاملالزیارات، ج 1، ص 123).»
آنچه در این روایت بهعنوان اجر و ثواب ذکر شده است، عبارت است از طیِ کمالاتِ عوالمِ رجعت و حتی طیِ برخی از کمالاتِ روزِ قیامت.
2. همچنین در روایتی دیگر وارد شدهاست: «في ثواب من مات في زيارة الحسين (علیه السلام):...
قَالَ: فَمَا لِمَنْ مَاتَ فِي سَفَرِهِ إِلَيْهِ؟ قَالَ: تُشَيِّعُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَأْتِيهِ بِالْحَنُوطِ وَ الْكِسْوَةِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ إِذْ كُفِّنَ وَ تُكَفِّنُهُ فَوْقَ أَكْفَانِهِ وَ تَفْرُشُ لَهُ الرَّيْحَانَ تَحْتَهُ وَ تَدْفَعُ الْأَرْضَ حَتَّى تَصَوَّرَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَمْيَالٍ وَ مِنْ خَلْفِهِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ عِنْدَ رَأْسِهِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ عِنْدَ رِجْلَيْهِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَى قَبْرِهِ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ
رُوحُهَا وَ رَيْحَانُهَا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَة؛
ترجمه: (در اجر و ثواب کسی که در راه زیارت حضرت امام حسین ــ علیهالسلام ــ میمیرد):
راوی میگوید به حضرت عرض کردم: کسی که در راه زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) میمیرد، چه اجر و ثوابی دارد؟
حضرت فرمود: فرشتگان الهی او را تشییع میکنند و از بهشت، برایش کافور و کفن میآورند و هنگامی که [مردم] او را کفن کردند، فرشتگان بر او نماز میگزارند و سپس علاوه بر کفن او، کفنی دیگر [با کفنی که از بهشت آوردهاند] و زیر قدمهای او، از ریحان فرش میکنند.
آنگاه قبر او وسیع میشود بهطوری که گویی، هم فاصلۀ روبهروی و فاصلۀ پشت سر او و هم فاصلۀ بالای سر او و هم فاصلۀ زیر قدمهایش تا او سه فرسنگ ادامه دارد، [یعنی توگویی هر هر طرف، قبر تا سه فرسنگ فراخ میشود.] سپس دری از بهشت به قبر او باز میشود و تا قیام قیامت، نزد او مالامال از روح و ریحان میشود (کاملالزیارات، ج 1، ص 123).»
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
https://t.me/ayatollahsanad 🔺
https://aparat.com/v/YHoIA
حقيقت پيامبر صلوات الله عليه واله از ديدگاه ی و قرآن
مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
#کتاب_فارسی
معارف مهدوی 1
📚مردان عصر ظهور
https://t.me/mohkamatalthaqalain 🔹
#پرسش_های_دینی
#حقوق
❓سؤال
من در یک مدرسۀ دولتی معلم بودم و دروس تعیینشده را تدریس میکردم. سپس با اجازۀ مدیر مدرسه [و با حفظ سمت در آن مدرسۀ دولتی]، و در مدرسهای خصوصی (غیر انتفاعی) مشغول تدریس شدم. آیا این کار من شرعاً جایز است؟
⬇️
🖊پاسخ
اشتغال به تدریس در مدرسۀ خصوصی با رعایت دو شرط جایز است:
1. با اجازۀ مدیر مدرسه باشد؛
2. در انجام وظایف در آن مدرسه کوتاهی نشود. البته ممکن است مدرسه در آینده وظیفهای دیگر به معلم محول کند.
او در انجام وظایف محتمله نیز نباید کوتاهی کند.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
@ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_اعتقادی
🟢شفاعت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم
❓سؤال
نظر شما دربارۀ روایتِ «ادخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي؛ من شفاعتم را برای افرادی که مرتکب گناهان کبیره شدهاند، نگه داشتهام» چیست؟
⬇️
🖊پاسخ
1. اصل شفاعت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) امری قطعی و مسلم و بهلحاظ نقلی (آیات و روایات)، متواتر است.
2. شفاعت گاهی به فرد گناهکار تعلق میگیرد و گاهی برای افزون کردن اجر و پاداش و بالا بردن مقام و منزلت شخص است.
3. در روایات وارد شدهاست که حتی ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) نیز برای اینکه به مقام والای حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برسند، به شفاعت ایشان نیاز دارند و وقتی ائمه (علیهمالسلام) چنیناند، دیگر انبیای الهی (علیهمالسلام) بهطریق اولی نیازمند شفاعت پیامبر خواهند بود تا با شفاعت ایشان، به مقامات والاتری برسند.
4. همانطوری که در روایات وارد شدهاست اهوال قیامت (ترس و وحشتهای در قیامت) بهطوری سهمگیناند که هیچ نبیای از آن نجات نمییابد مگر با شفاعت سیدالانبیا، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
5. بلکه در روایات تفسیری وارد شدهاست که ایمان و عمل هیچ پیامبری پذیرفته نمیشود مگر با شفاعت سیدالانبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم). شیخ صدوق (رحمهالله) روایت کردهاست: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ إِلَّا بِرَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛
ترجمه: هیچکسی به بهشت نمیرود مگر در سایۀ لطف و رحمت خداوند عزوجل» (در برخی نسخ «بعمله» نیز آمدهاست و روایت چنین است: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ إِلَّا بِرَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛
هیچکسی بهخاطر عملش به بهشت نمیرود مگر در سایۀ لطف و رحمت خداوند عزوجل»).
و «رحمت خداوند» سیدالانبیا، محمدِ مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، است.
6. البته دربارۀ خود این روایت باید گفت که مرسل است، ولی همانطوری که علامه مجلسی (رحمهالله) گفتهاست، مسلمانان این روایت را تلقی به قبول کردهاند. البته روایتی مشابه این روایت در مجمعالبیان، از طریحی، نقل شدهاست.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐 https://m-sanad.com/?faqs=نظر-شما-دربارۀ-روایتِ-ادخرت-شفاعتي-لأ&lang=fa
@ayatollahsanad 🔺
#پرسش_های_دینی
#نماز_مسافر
🟢توسعۀ مسجدالحرام و مسجدالنبی و احکام آن
❓سؤال
امروزه مسجدالحرام و مسجدالنبی توسعه یافتهاست. آیا احکام گفتهشده برای مسجدالحرام و مسجدالنبی شامل کل مسجدالحرام و مسجدالنبیِ امروزی، حتی جاهایی که بعد از توسعه به آن افزوده شدهاست، میشود؟ اگر شامل میشود، لطفاً دلیل تعمیم را نیز بفرمایید.
⬇️
🖊پاسخ
1. مسجدالنبی از مساحتی که در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) داشت، چندین بار در زمان ائمه (علیهمالسلام) توسعه یافت و در روایات صادرشده از ائمه، احکام مسجدالنبی مکانهایی را که بعد از زمان پیامبر به آن افزوده شدهاست، شامل میشود.
2. این سخن در مورد مسجدالحرام نیز صدق میکند.
3. افزون بر آنچه گذشت، باید گفت احکام دو مسجد بر عنوان آن دو (مسجدالحرام و مسجدالنبی) بار شدهاست و درنتیجه تا جایی که عنوان صدق کند، احکام نیز جاری خواهد بود. این سخن در مورد «مکۀ مکرمه» و «مدینۀ منوره» و «کربلا» و تخییر مسافر در این سه مکان نیز صادق است، یعنی حکمِ تخییر در این سه مکان مقدس بر عنوان آن سه بار شدهاست و تا جایی که عنوان صدق کند، حکم نیز جاری خواهد بود.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐https://m-sanad.com/?faqs=امروزه-مسجدالحرام-و-مسجدالنبی-توس&lang=fa
@ayatollahsanad 🔺
#پرسش_فقهی
#احكام
#عقايد_شيعه
🟢معنای رفع قلم در نهم ربیعالاول
❓سؤال
در فرضِ ثبوتِ رفعالقلم در نهمِ ماهِ ربیع، معنای آن چیست؟ مردم آن را به معنای «رفع مؤاخذه» میگیرند. آیا چنین معنایی پذیرفتنی است؟
⬇️
🖊پاسخ
مؤاخذه با تشریع متفاوت است و مراد از «رفع قلم» رفعِ قلمِ مؤاخذه است، نه رفعِ قلمِ تشریع و این بحثی گسترده و دراز دامن است. فقها و متکلمین و مفسرین این بحث را در موطنهای مختلف و متعدد مطرح کردهاند، برای مثال:
أ. در باب شهادت دادن و در تبیین اینکه کسی که از گناهان کبیره اجتناب کند، ولی مرتکب گناهان صغیره شود، بخشیده میشود و مؤاخذه و عقاب نمیشود؛
ب. در تبیین این مسئله که گناه و سیئه تا هفت ساعت بعد از ارتکاب آن نوشته نمیشود.
ج. در بحث شفاعت ائمۀ اطهار (علیهمالسلام)؛ ائمه (علیهمالسلام) شیعیانشان را در قیامت شفاعت خواهند کرد و آنها را از عذاب ابدی خواهند رهاند، ولی در دنیا و برزخ و در بعد از رجعت، چنین شفاعت [فراگیری] نخواهند داشت.
د. در بیان تفاوت مؤاخذۀ شخصِ معاند با مؤاخذۀ شخصِ غیرمعاندی که از روی سستی و تنبلی و کاهلی به وظایف و تکالیف دینی عمل نمیکند؛
ه. در بیان اینکه گناهان گذشته با اتیانِ نمازهایِ یومیه بخشیده میشود، ولی گناهان آینده نه؛
و. در بیان اینکه گناهان گذشته با حج گزاردن بخشیده میشود، ولی گناهان آینده نه؛
ز. در بیان اینکه گناهان گذشته با گریه کردن بر مصائب ائمه (علیهمالسلام) بخشیده میشود، ولی گناهان آینده نه؛
ح. در بیان اینکه گناهان گذشته با توبۀ لاحق بخشیده میشود، ولی گناهان آینده نه؛
ط. در بیان اینکه حسنات و کارهای نیک سیئات و کارهای بد را ازبین میبرند.
مسئلۀ یادشده در این موطنها و در دیگر مواطن مطرح شدهاست و علما در این باره بهتفصیل سخن گفتهاند.
اگر کسی بخواهد این مسئله را بهتفصیل واکاوی و در آن باره تحقیق و پژوهش کند، باید به موطنهای یادشده مراجعه کند. اجمال آن تفصیلها این است که اگر انسان به هدایت و نجات از مؤاخذه و عقاب و عذاب امید داشته باشد، بهتر هدایت میشود و در راه راست قدم میگذارد و در این مسیر استقامت میکند، ولی اگر امیدی به نجات از مؤاخذه و عقاب و عذاب نداشته باشد و مأیوس و ناامید باشد، در راه راست قدم نمیگذارد و بر گناه و معصیت اصرار میکند.
در روایات وارد شدهاست که خوف و رجا در قلب مؤمن باید مساوی باشد و یکی بیش از دیگری نباشد و آنچه گذشت، یکی از حکمتها و فلسفههایِ ضرورتِ تساویِ خوف و رجا در قلب مؤمن است.
حاصل سخن این است که علما پاسخهای مختلفی به این سؤال دادهاند. آنچه دربارۀ این سؤال مناسب است این است که:
1. رفعالقلم گناهان صغیره را شامل میشود.
2. ممکن است مراد از «رفعالقلم» تأخیر در نوشتن گناه باشد. این سخن قابلمقایسه است با مهلت هفتساعتهای که خداوند از روی کرامت و برای بزرگداشتِ حضرتِ آدم (علیهالسلام)، به بنیآدم داده و فرمودهاست گناه و سیئه را تا هفت ساعت بعد از ارتکاب آن، در نامۀ عمل انسانها نمینویسم. اگر در این مهلت هفتساعته، پشیمان و نادم شد و توبه کرد، او را میبخشم و اگر پشیمان نشد و توبه نکرد و بر کار خود اصرار داشت، در نامۀ عملش مینویسم. چهبسا مراد از «رفعالقلم» نیز چنین مهلتی باشد.
3. ممکن است مراد از «رفعالقلم» رفع عذاب و عقاب اخروی در قیامت باشد، نه گرفتاری در دنیا و عذابهای برزخی.
4. ممکن است مراد از «رفعالقلم» رفع مؤاخذه نسبتبه گناهانی باشد که شخص از روی ناآگاهی انجام دادهاست و در ارتکاب آنها هیچ عناد و لجاجی نداشتهاست و درنتیجه گناهانی که از روی آگاهی و با عناد و لجاج اتیان شدهاند را شامل نمیشود.
مطلبی که در این میان مهم است، این است که بین قلم تشریع و تکلیف با قلم مؤاخذه تفاوتهایی وجود دارد. برای مثال، [همۀ انسانها به یک اندازه مکلفاند. قلم تکلیف و تشریع نسبتبه همه رفته و همه مکلف به تکالیف دینی هستند، ولی] مؤاخذه و عقابِ شخصِ معاند با شخصِ تنبلی که از روی تنبلی و بیمبالاتی مرتکب گناه میشود، یکی نیست. مؤاخذه و عقاب شخص معاند با شخص بیمبالات و مؤاخذه و عقاب شخص مقصر با شخص قاصر و مؤاخذه و عقاب شخص عالم با شخص جاهل و مؤاخذه و عقاب شخصی که دلایل و برهانها و حجتهای مختلفی را دیده با شخصی که دلایل و حجتهای کمی به او رسیدهاست یکی نیست. معاند و عالم و مقصر و کسی که حجتهای فراوانی دیدهاست مؤاخذۀ شدیدتری خواهند داشت. برای مثال، اصحاب حضرت موسی (علیهالسلام) معجزات فراوان و حجج مختلف و متعددی را دیدند و برایشان از آسمان مائده رسید. مؤاخذۀ چنین افرادی در نسبت با کسی که چنین معجزاتی را ندیده و حجج کمتری به رسیدهاست، بسیار شدیدتر خواهد بود.
همۀ اینها دلالت دارد که قلم مؤاخذه با قلم تشریع متفاوت است و چنین نیست که چون بر همه قلم تشریع بهطور یکسان رفتهاست، پس قلم مؤاخذه نیز بر همه یکسان رفتهاست! مؤاخذه مراتب مختلفی دارد و گاهی شدید و گاهی شدیدتر است. به سخن دیگر، علاوهبر قلم تشریع، عوامل دیگری در قلم مؤاخذه تأثیرگذار است و مؤاخذه بر حَسَب آن عوامل شدید یا شدیدتر میشود.
از آنچه گذشت میتوان چنین نتیجه گرفت که هر انسانی باید مسیری را که پیمودهاست، بررسی کند، چراکه مجموعۀ اعمال و احوال و اعتقادات و شرایطی که در آن زیسته در مؤاخذه و شدت و ضعف آن تأثیرگذار است.
گفتن این نکته خالی از لطف نیست که یکی از جاهایی که مشهور علما بین قلم تشریع و تکلیف با قلم مؤاخذه فرق قائل شدهاند، بحث ظهار است. ظهار فعلی حرام و، در عین حال، معفوعنه است، همانطوری که گناهان صغیره با اجتناب از گناهان کبیره، معفوعنه هستند.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر آیتالله محمد سند (دامظله)
@ayatollahsanad 🔺
#پرسش_فقهی
#حج
❓سؤال
حکمِ کودکِ ممیزِ غیرِ بالغِ نهسالهای که برای اولین بار به عمرۀ مفرده رفتهاست و ولیِّ او از طرف او احرام را نیت کردهاست، چیست؟ آیا این کودک باید حلق* یا تقصیر** کند؟
⬇️
🖊پاسخ
1.حلق و تقصیر در عمرۀ مفرده جایز است و حلق بهتر و افضل از تقصیر است.
2. دربارۀ نیت باید گفت که هم خود کودک و هم ولیّ او باید احرام و دیگر اعمال حج را نیت کنند.
*: به تراشیدن موی سر با تیغ «حلق» گفته میشود.
**: به کوتاه کردن موی سر یا کوتاه کردن ناخنها در حج یا عمره «تقصیر» گفته میشود.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
@ayatollahsanad 🔺
#پرسش_وپاسخ
#رجال
#حديث
🟢صدق و کذب خبری و مخبری
❓سؤال
علامه مجلسی (رحمهالله) میگوید:
«و«الكذب» الإخبار عن الشيء بخلاف ما هو عليه، سواء طابق الاعتقاد أم لا، على المشهور، وقيل: «الصدق» مطابقة الاعتقاد و«الكذب» خلافه وقيل: «الصدق» مطابقة الواقع والاعتقاد معا و«الكذب» خلافه، والكلام فيه يطول، ولا ريب في أن الكذب من أعظم المعاصي، وأعظم أفراده وأشنعها الكذب على الله وعلى رسوله وعلى الأئمة عليهم السلام؛
ترجمه: «کذب» بنابر دیدگاه مشهور، خبر دادن از چیزی است که واقعیت ندارد، اعم از اینکه گوینده به سخن خود معتقد باشد یا نباشد. برخی گفتهاند «صدق» گفتارِ مطابق با اعتقاد گوینده است و «کذب» گفتارِ مخالفِ اعتقاد گوینده است.
سخن در تبیین چیستی و ماهیت «صدق» و «کذب» نیازمند بحثی مفصل و طولانی است و چیزی که واضح و قطعی است این است که کذب و دروغ از بزرگترین معاصی است و بدترین نوع کذب و دروغ، کذب بستن بر خداوند تبارک و تعالی و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امامان معصوم (علیهمالسلام) است.»
تعریف «کذب» از دیدگاه حضرت آیتالله سند (دامظله) چیست؟
آیا کسی که سخنی کذب و دروغ را از شخصی نقل میکند، کاذب و دروغگو محسوب میشود یا نسبتبه چنین ناقلی، باید حسنظن داشته باشیم و بگوییم واقع بر او مشتبه شده و اشتباه کرده یا به جهل مرکب گرفتار شدهاست؟
اگر چنین شخصی کاذب باشد، برای دانستن این نکته که از روی علم و آگاهی دروغ میگوید یا نه، آیا باید تحقیق و تفحص کنیم؟
آیا در کاذب و دروغگو دانستن چنین شخصی بین علمای اعلام اختلافی وجود دارد، هرچند این اختلاف برخاسته از تعریف «کذب» در نزد آن بزرگان باشد؟
⬇️
🖊پاسخ
1. مطابقت خبر با واقع صدق خبری است و مخالفت آن با واقع کذب خبری، یعنی در این اصطلاح، «صدق» و «کذب» وصف خود خبر است [و خبر صادق یا کاذب است].
2. صدق و کذب خبری ارتباطی به اعتقاد گوینده ندارد. اگر خبر مطابق با واقع باشد، صدق خبری دارد، اعم از اینکه مطابق اعتقاد گوینده باشد یا مطابق اعتقاد گوینده نباشد. اگر خبر مطابق با واقع نباشد، کذب خبری دارد، اعم از اینکه مطابق اعتقاد گوینده باشد یا مطابق اعتقاد گوینده نباشد.
3. صدق و کذب یادشده صدق و کذب خبر بر حسب عقل نظری است.
4. مطابق بودن خبر با اعتقاد گوینده «صدق مخبری» و مطابق نبودن خبر با اعتقاد گوینده «کذب مخبری» است، یعنی اگر خبر با اعتقاد گوینده مطابق باشد، گوینده صادق است و اگر خبر با اعتقاد گوینده مطابق نباشد، گوینده کاذب است.
5. صدق و کذب یادشده صدق و کذب فاعلی و مخبری بر حسب عقلی عملی است.
6. پس با دو نوع صدق و کذبِ خبری و مخبری روبهروییم و ظاهراً تأیید و تصدیق قرآن نسبتبه کتب آسمانی قبلی یا تأیید کتب آسمانی نسبتبه همدیگر از نوع اول، یعنی از نوع صدق و کذب خبری بر حسب عقلی نظری، است. تصدیق قرآن نسبتبه کتب آسمانی قبلی یا تأیید کتب آسمانی نسبتبه همدیگر به این معنی است که سخنان آنها حق و مطابق با واقع است.
7. اما مراد از تصدیق و تأیید انبیا (علیهمالسلام) نسبتبه همدیگر و نیز مراد از عصمت انبیا و اوصیا (علیهمالسلام) مجموع دو معنای صدق است. [تأیید و تصدیق انبیا نسبتبه هم به این معنی است که هم سخن انبیا حق و مطابق با واقع و حقیقت است و هم انبیا به گفتههایشان باور داشتند.]
روشن است که این معنا از صدق (مجموع دو معنا) اصطلاحی دیگر در مقابل دو اصطلاح یادشده است.
8. ما در کتاب الرجال، ج 3، معانی دیگری را برای صدق و کذب بیان کردهایم که آن معانی در آیات و روایات بهکار رفتهاند.
9. چنانچه گذشت، «صدق» و «کذب» معانی مختلف و متعدد دارد و معنای این دو واژه منحصر در دو معنای یادشده نیست و برای همین، هنگام استعمال این دو در آیات و روایات، باید دقت کرد و هشیار بود تا معنای موردنظرِ در آیه یا روایت را به نیکی دریافت.
10. «حجیت روایت» گاهی به معنای اول، یعنی مطابقتِ متنِ حدیث و روایت با واقع، است. در این معنا، حجیتِ روایت بهلحاظ متن و محتوای روایت است و ارتباطی با راوی و وثاقت راوی ندارد.
علمایِ متقدمِ شیعه ــ بلکه علمایِ متقدمِ شیعه و سنی ــ و برخی بزرگان از متأخرین «حجیت» را در همین معنا (مطابقتِ متنِ حدیث و روایت با واقع) بهکار بردهاند.
11. «حجیت روایت» گاهی در معنای دوم، یعنی مطابق بودن متن خبر با اعتقاد متکلم، بهکار میرود. در این معنا، حجیت روایت با توجه به حال روای و وثاقت او است، یعنی براساس این معنا، روایتی حجت است که راوی آن ثقه باشد. این معنا از «حجیت» موردتوجه متأخرین قرار گرفتهاست و آنها «حجیت» را در این معنا بهکار بردهاند.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐 https://m-sanad.com/?faqs=علامه-مجلسی-رحمهالله-میگوید-وال&lang=fa
@ayatollahsanad 🔺
🟢توصیههایی برای یادگیری معارف و فلسفه و عرفان
❓سؤال
آیا آموختن فلسفه و عرفان، قبل از یادگیری قرآن و روایت، جایز است؟
⬇️
🖊پاسخ
دربارۀ یادگیری فلسفه و عرفان توصیههایی از بزرگان ما رسیدهاست:
1. ابتدا باید شخص علوم دینی را بیاموزد و سپس به یادگیری فلسفه و عرفان روی آورد. شخص ابتدا باید فقه و تفسیر و کلام و نیز روایات معارفی را بیاموزد.
2. بعد از اینکه علوم دینی را آموخت، در قدم بعدی، باید اقوال فلاسفه و عرفا را بیاموزد. مدرس و معلم این علوم نیز باید تذکر دهد که فلسفه و عرفان وحی منزل و خطاناپذیر نیست، بلکه علومی بشری و حاصل تلاش و کوشش و تفکر انسانهاست.
3. باید هنگام آموزش فلسفه و عرفان کار تطبیقی کرد و به مکاتب دیگر معرفتی، مانند مکاتیب کلامی و تفسیری و حدیثی، توجه داشت و دانشپژوه و طلبه را با نقدهایی که به مطالب فلسفی و عرفانی مطرح شدهاند، آشنا ساخت.
4. باید دانست که نتیجۀ اندیشههای فلسفی و عرفانیِ بشر ــ تا زمانی که بشری و زمینی است ــ محدود است.
5. باید دانست که ممکن است نتیجۀ اندیشههای فلسفی و عرفانیِ بشر ــ تا زمانی که بشری و زمینی است ــ خطا و اشتباه باشد و برای همین فلاسفه با هم اتفاقنظر ندارند و در بیشتر مسائل و نظریهها اختلاف دارند بهطوری که فلاسفه دارای مکاتیب و مدارس فکری مختلف و متعدد هستند. این سخنان دربارۀ عرفان و مکاتیب مختلف عرفانی نیز صادق است.
6. آموختن فلسفه و عرفان ورزش ذهنی و تمرین فکری و کوشش قلبی و معنوی است، یعنی تمرینی برای احضار تصورات است.
7. اما دربارۀ تصدیقها، شخص باید به محکمات وحی و به سنتِ [قولی و فعلیِ] ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) و به بدیهیات عقلی و فطری مراجعه کند. شخص باید معارف دینی و وحیی را بیاموزد و آنها را و بدیهیات عقلی و فطری را تصدیق کند.
8. حاصل سخن این است که یادگیری فن فلسفه یا دانش عرفان و آگاهی داشتن به فلسفی و عرفانی مانند آگاهی داشتن از اقوال لغتدانان و واژهپژوهان است. همانطوری که سخن ادیبان و واژهپژوهان حجت نیست، سخن فلاسفه و عرفا نیز حجت نیست [و به صرف فلسفی بودن یا عرفانی بودن یک گزاره نمیتوان آن را تصدیق کرد و به آن معتقد شد.] آری، فلسفه و عرفان برای دست یافتن به تصدیقات سودمند نیست، ولی در اعطای تصورات کارساز است. ما با آموختن و اطلاع از این دو علم به تصورهایی میرسیم و برای تصدیق [یا رد آنها] به کتاب و سنت و دریافتهایِ بدیهیِ عقلی مراجعه میکنیم.
9. البته باید توجه کرد که همانطوری که سخن ادیبان و واژهپژوهان دربست موردقبول نیست و خطاهای بسیاری در اقوال لغویها وجود دارد، اشتباهها و خطاهای فراوانی در مباحث فلسفی و عرفانی نیز هست و لازم است این خطاها و اشتباهها گفته شود.
10. لازم است مدرس فلسفه و عرفان به دانشجویان و دانشپژوهان گوشزد کند که معارف بلند و سترگ اعتقادی در قرآن کریم و روایت اهلبیت (علیهمالسلام) مطرح شدهاست. معارف بلند قرآنی و روایی معارفی هستند که از راه وحی بهدست انسان رسیدهاند که برخی از آنها به زبان عقل و استدلال و براهین عقلی هستند [و عقل چنین معارفی را درمییابد] و برخی از آنها به زبان قلب و فطرت و وجدان هستند [و انسان آنها را با جان و روح و قلبش مییابد].
11. معارف بلند اعتقادیای که از راه وحی بهدست ما رسیدهاند، با حواس قابلدرک و دریافت نیستند و روشن است که تبیین و تقریری کاملاً حسی و مادی یا اجتماعی از این معارف بلند و سترگ ضایع کردن این معارف است.
12. [روی آوردن به حس و تجربه در تبیین معارف دینی و] دوری کردن از عقل و دریافتهای عقلی و دوری کردن از فطرت و دریافتهای قلبی، در حقیقت، محو کردن و ازبین بردن آن معارف غیبی و اعتقادی است.
13. باید توجه داشت که معارف دینی را میتوان با علوم مختلف و براساس زبان هر علم تبیین کرد. برای مثال، ما میتوانیم از دادههای غیبی و اعتقادی برداشتی فقهی یا اخلاقی یا برداشتی حسی و تجربی داشته باشیم. آری، هر علمی زبانی مخصوص به خود و اصطلاحی مخصوص به خود دارد و زبان و اصطلاح خود میتواند معارف [یا بخشی از آن] را تبیین کند.
14. همانطوری که علومِ عقلیِ بشری دارای راه و روش هستند و باید پژوهشگرِ این علوم براساس آن به تحقیق و پژوهش پردازند، علوم دینی نیز راه و روش دارند که طریق استدلال صحیح را در این علوم نشان میدهند و پژوهشگر و محققِ در این علوم باید براساس آن مسیر را طی کنند تا به نتیجه برسند.
علمی که روش استدلال در علوم دینی را نشان میدهد و استدلال سره را از ناسره و صحیح را از ناصحیح مشخص میکند فنِ شریفِ «اصولِ فقه» است. اصول فقه منطقِ علومِ دینی است و هرقدر پژوهشگر در اصول فقه مهارت داشته باشد و آن را به خوبی آموخته باشد، به همان اندازه در مباحث معرفتی و دینی قوی خواهد بود.
15.
باید دانست علوم دینی، [در سایۀ مجاهدت عالمان بزرگ دینی]، گسترش یافتهاند و به رشته و شاخههای مختلف تقسیم شدهاند و ما امروزه با علوم مختلف و متعدد دینی روبهرو هستیم. علم توحید و علم معاد و علم امامت و خلافت و علوم مهدوی و علوم قرآنی و علم کلام و علم کلام جدید و علم ادیان و مذاهب و بسیاری از علوم دیگر از جمله علوم دینیاند.
16. مسئلۀ مهم در این میان ترجمان علوم و معارف سترگ دینی به زبان امروزی است. معارف بلند و سترگ دینی باید با زبان امروزی تبیین شوند تا برای انسان معاصر قابلدرک و دریافت باشد.
17. در اینجا ما چند کتاب اعتقادی را ذکر میکنیم که أ. معارف دینی و اعتقادات را براساس وحی و حتی با الفاظ بهکار رفته در قرآن و حدیث تبیین کردهاند و ب. میتوان آنها را متن درسی و محور برای آموزش در دورهای تحصیلی قرار داد. البته آنچه ما ذکر میکنیم به نحو استقصا و احصای کلی نیست و فقط به بخشی از کتبی که دو ویژگی یادشده را دارند، اشاره میکنیم.
کتاب الاعتقادات از شیخ صدوق (رحمهالله)؛
مقدمۀ کتاب الهدایه از شیخ صدوق (رحمهالله)؛
کتاب عیون اخبار الرضا (علیهالسلام) از شیخ صدوق (رحمهالله)؛
کتاب الاحتجاج از شیخ طبرسی (رحمهالله)؛
کتاب الفصول المهمة في أصول الأئمة (ج 1) از شیخ حر عاملی (رحمهالله)؛
کتاب الرجعت از شیخ حر عاملی (رحمهالله)؛
کتاب منهج الرشاد لمن أراد السداد از کاشفالغطا (رحمهالله)؛
این موارد به همراه کتبی که در حوزههای علمیه متن درسی هستند نمونههایی از کتب اعتقادیاند که در زمینۀ اعتقادات مفیدند و میتوانند محور آموزشی و متن درسی قرار گیرند.
🔹
دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ محمد سند (دام ظله)
🌐 https://m-sanad.com/?faqs=آیا-آموختن-فلسفه-و-عرفان،-قبل-از-یادگ&lang=fa
@ayatollahsanad 🔺
🟢توصیههایی برای یادگیری معارف و فلسفه و عرفان
❓سؤال
آیا آموختن فلسفه و عرفان، قبل از یادگیری قرآن و روایت، جایز است؟
⬇️
🖊پاسخ
دربارۀ یادگیری فلسفه و عرفان توصیههایی از بزرگان ما رسیدهاست:
1. ابتدا باید شخص علوم دینی را بیاموزد و سپس به یادگیری فلسفه و عرفان روی آورد. شخص ابتدا باید فقه و تفسیر و کلام و نیز روایات معارفی را بیاموزد.
2. بعد از اینکه علوم دینی را آموخت، در قدم بعدی، باید اقوال فلاسفه و عرفا را بیاموزد. مدرس و معلم این علوم نیز باید تذکر دهد که فلسفه و عرفان وحی منزل و خطاناپذیر نیست، بلکه علومی بشری و حاصل تلاش و کوشش و تفکر انسانهاست.
3. باید هنگام آموزش فلسفه و عرفان کار تطبیقی کرد و به مکاتب دیگر معرفتی، مانند مکاتیب کلامی و تفسیری و حدیثی، توجه داشت و دانشپژوه و طلبه را با نقدهایی که به مطالب فلسفی و عرفانی مطرح شدهاند، آشنا ساخت.
4. باید دانست که نتیجۀ اندیشههای فلسفی و عرفانیِ بشر ــ تا زمانی که بشری و زمینی است ــ محدود است.
5. باید دانست که ممکن است نتیجۀ اندیشههای فلسفی و عرفانیِ بشر ــ تا زمانی که بشری و زمینی است ــ خطا و اشتباه باشد و برای همین فلاسفه با هم اتفاقنظر ندارند و در بیشتر مسائل و نظریهها اختلاف دارند بهطوری که فلاسفه دارای مکاتیب و مدارس فکری مختلف و متعدد هستند. این سخنان دربارۀ عرفان و مکاتیب مختلف عرفانی نیز صادق است.
6. آموختن فلسفه و عرفان ورزش ذهنی و تمرین فکری و کوشش قلبی و معنوی است، یعنی تمرینی برای احضار تصورات است.
7. اما دربارۀ تصدیقها، شخص باید به محکمات وحی و به سنتِ [قولی و فعلیِ] ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) و به بدیهیات عقلی و فطری مراجعه کند. شخص باید معارف دینی و وحیی را بیاموزد و آنها را و بدیهیات عقلی و فطری را تصدیق کند.
8. حاصل سخن این است که یادگیری فن فلسفه یا دانش عرفان و آگاهی داشتن به فلسفی و عرفانی مانند آگاهی داشتن از اقوال لغتدانان و واژهپژوهان است. همانطوری که سخن ادیبان و واژهپژوهان حجت نیست، سخن فلاسفه و عرفا نیز حجت نیست [و به صرف فلسفی بودن یا عرفانی بودن یک گزاره نمیتوان آن را تصدیق کرد و به آن معتقد شد.] آری، فلسفه و عرفان برای دست یافتن به تصدیقات سودمند نیست، ولی در اعطای تصورات کارساز است. ما با آموختن و اطلاع از این دو علم به تصورهایی میرسیم و برای تصدیق [یا رد آنها] به کتاب و سنت و دریافتهایِ بدیهیِ عقلی مراجعه میکنیم.
9. البته باید توجه کرد که همانطوری که سخن ادیبان و واژهپژوهان دربست موردقبول نیست و خطاهای بسیاری در اقوال لغویها وجود دارد، اشتباهها و خطاهای فراوانی در مباحث فلسفی و عرفانی نیز هست و لازم است این خطاها و اشتباهها گفته شود.
10. لازم است مدرس فلسفه و عرفان به دانشجویان و دانشپژوهان گوشزد کند که معارف بلند و سترگ اعتقادی در قرآن کریم و روایت اهلبیت (علیهمالسلام) مطرح شدهاست. معارف بلند قرآنی و روایی معارفی هستند که از راه وحی بهدست انسان رسیدهاند که برخی از آنها به زبان عقل و استدلال و براهین عقلی هستند [و عقل چنین معارفی را درمییابد] و برخی از آنها به زبان قلب و فطرت و وجدان هستند [و انسان آنها را با جان و روح و قلبش مییابد].
11. معارف بلند اعتقادیای که از راه وحی بهدست ما رسیدهاند، با حواس قابلدرک و دریافت نیستند و روشن است که تبیین و تقریری کاملاً حسی و مادی یا اجتماعی از این معارف بلند و سترگ ضایع کردن این معارف است.
12. [روی آوردن به حس و تجربه در تبیین معارف دینی و] دوری کردن از عقل و دریافتهای عقلی و دوری کردن از فطرت و دریافتهای قلبی، در حقیقت، محو کردن و ازبین بردن آن معارف غیبی و اعتقادی است.
13. باید توجه داشت که معارف دینی را میتوان با علوم مختلف و براساس زبان هر علم تبیین کرد. برای مثال، ما میتوانیم از دادههای غیبی و اعتقادی برداشتی فقهی یا اخلاقی یا برداشتی حسی و تجربی داشته باشیم. آری، هر علمی زبانی مخصوص به خود و اصطلاحی مخصوص به خود دارد و زبان و اصطلاح خود میتواند معارف [یا بخشی از آن] را تبیین کند.
14. همانطوری که علومِ عقلیِ بشری دارای راه و روش هستند و باید پژوهشگرِ این علوم براساس آن به تحقیق و پژوهش پردازند، علوم دینی نیز راه و روش دارند که طریق استدلال صحیح را در این علوم نشان میدهند و پژوهشگر و محققِ در این علوم باید براساس آن مسیر را طی کنند تا به نتیجه برسند.
علمی که روش استدلال در علوم دینی را نشان میدهد و استدلال سره را از ناسره و صحیح را از ناصحیح مشخص میکند فنِ شریفِ «اصولِ فقه» است. اصول فقه منطقِ علومِ دینی است و هرقدر پژوهشگر در اصول فقه مهارت داشته باشد و آن را به خوبی آموخته باشد، به همان اندازه در مباحث معرفتی و دینی قوی خواهد بود.
15.