eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.9هزار ویدیو
616 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 (ره) 🔺خودباختگی ملی با تبلیغ برای غرب تبليغات دامنه‌دارى براى ترقياتى كه در غرب هست، كه [می‌خواهند] جوان‌هاى ما را غرب‌زده كنند؛ اعتماد به كشور خودشان را از آنها بگيرند؛ اينها ديگر اتكال به خودشان نداشته باشند؛ هر صحبتى كه مى‏شود، صحبت از غرب پيش بيايد، خيابان‌ها را به اسم آنها اسم‌گذارى كنند، ميدان‌ها را به اسم آنها اسم‌گذارى كنند، مراكز علم را با اسم آنها چه بكنند. جورى تربيت كنند اين ملت را كه خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جاى آن يك آدم غربى بنشيند. 🔺صحیفه امام؛ ج9؛ ص80 | قم؛ 23 تیر 1358 🔖 🔖 (ره) 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🔺«مجلس انقلابی» لحظاتی از دیدار رهبر انقلاب با نمایندگان مجلس 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
‏‎(خیبر) رونمایی شد موشک بالستیک خرمشهر ۴ دقایقی پیش در مراسمی با حضور وزیر دفاع رونمایی شد این ‎ دارای برد ۲ هزار کیلومتر و وزن سرجنگی ۱۵۰۰ کیلوگرم است.یکی از بزرگترین و اثر بخش‌ترین سرجنگی‌های تولید شده می‌باشد که قابلیت حمل بیش از یک تن مواد ناریه دارا است. موشک خرمشهر ۴ نقطه‌زن و بدون نیاز به هدایت فاز نهایی است. در این موشک از سوخت هایپر گولیک استفاده می‌شود. این موشک در برابر جنگال مقاوم است. 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📌 چهارم خرداد، روز ملی مقاومت و پایداری، روز دزفول 🔖 🇮🇷 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🛑 ارتش خاموش افغانستان در ایران❗️ 🔺گویا توافق آمریکا، انگلیس و اسراییل با گروه طالبان در دوحه قطر برای کشاندن جنگ و بی ثباتی به داخل مرزهای شرقی ایران در حال آشکار شدن است: ۱- تحویل ۸۰ میلیارد تجهیزات نظامی مدرن آمریکا و ناتو به طالبان هنگام خروج از افعانستان ۲- ورود بیش از ۳ میلیون افغانی مجرد بین ۲۰ الی ۴۰ سال به داخل کشور بدون زن و بچه که عمدتا از نیروهای ورزیده و جنگ دیده ارتش سابق افعانستان هستند ۳- خروج زن و بچه های افعانی های مقیم ایران در یک اقدام مشکوک و باقی ماندن مردهای مجرد افعانی در ایران ۴- در تهران حدود ۲۰۰ هزار افعانی تخمین زده شده است اما بیشتر آنها در شرق ایران و بویژه در مشهد و اصفهان و کرمان متمرکز شده اند ۶- طالبان کم کم ادعای خراسان بزرگ را مطرح می کند.این طالبان از قوم پشتون در واقع از تبار همان پشتون های افغانی هستند که در اواخر دوره صفویه به ایران حمله کردند و شاه سلطان حسین بی کفایت را مجبور به تسلیم کردند و مدت ۷ سال بر اصفهان حکومت کردند تا بالاخره توسط نادرشاه کبیر بیرون رانده شدند. ۷- کشورهای استعمارگر از غفلت مسئولین جمهوری اسلامی سواستفاده کرده و بالاخره جنگ داخلی فرسایشی راه انداخته که نشانه های آن در اتحاد اسرائیل با اعراب و گفته های بایدن که باید نقشه جغرافیایی خاورمیانه تغییر کند مشهود است. ۸.هیچ کس فکرش را نمی کند چطور بیش از ۶ میلیون افغانی وارد این سرزمین شده اند و از کجا آمده اند؟ ۹.اگر روزی این تعداد انبوه افاغنه در درون کشور مسلح گردند نیازی به لشکر کشی طالبان وجود دارد؟ ۱۰.چرا اتباع غیر مجاز افغان به این راحتی در این سرزمین تردد و اقدام به جرم و جنایت می کنند؟ ۱۱.آیا نسبت به این سرزمین احساس مسئولیت و تعلق خاطر دارند؟ ۱۲.آیا مالیات می دهند یا به سربازی می روند؟ ۱۳.آیا از یارانه آب و نان و برق و دیگر اقلام و امکانات عمومی استفاده نمی کنند؟ ۱۴.چه کسانی و چرا آنان را به این سرزمین وارد می کنند؟ ۱۵.دست چه کسانی پشت این ماجراست؟ ۱۶.چرا بسیاری از آنان در این سرزمین مانده و نسل خود را گسترش داده اند؟ ۱۷.آیا مدارک واقعی هویتی آدرس دقیق و اقامتگاه اتباع افغان های غیرمجاز مشخص است تا در صورت ارتکاب جرم و جنایت سریعا شناسایی و دستگیر شوند؟ ۱۸.آیا اگر ما هم وارد افغانستان شویم آنها هم خدمات رایگان به ما ارائه می دهند (اقدام متقابل)؟ ۱۹.آیا وجود ۶ تا ۱۰ میلیون افغانی در ایران، معادل یک کشور بیگانه و تصرف و اشغال کشور ما نیست؟ ۲۰.آیا بسیاری از اعضای گروهک های تروریستی چون داعش، افغانی نیستند؟ ۲۱.اگر افغان ها سخت کوش و تلاشگرند چرا سرزمین خودشان را آباد نمی کنند؟ ۲۲.آیا استفاده عده ای دلال و منفعت طلب از اتباع غیرمجاز افغان به عنوان نیروی کار ارزان، باعث بیکار شدن کارگران و نیروی کار ایرانی نمی شود؟ ۲۳.چرا با قاچاقچیان و عاملان و مسببان کسانی که امنیت اجتماعی،سیاسی، اخلاقی،اقتصادی و نیروی کار کشور را شدیدا به مخاطره انداخته اند برخورد پشیمان کننده نمی شود؟ ۲۴.چرا قانون مناسب در این زمینه وجود ندارد؟ 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میگیم هوش مصنوعی همه مشاغل رو فنا میده دقیقا از چی حرف میزنیم؟! برنامه نویسی و ادیت عکس با استفاده از هوش مصنوعی با بالاترین دقت و کیفیت ممکن! 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
.: خرمشهرها در پیش است | سوم خردادماه سالروز آزادسازی خرمشهر :. 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
آماده شدن غرب برای جنگ طولانی در اوکراین 🔸نخست وزیر انگلیس: 🔹راهبرد روسیه، این است که با طولانی کردن تنش در اوکراین، مردم در غرب را خسته و مستاصل کند. این راهبرد عملی نخواهد شد. 🔹رهبری گفتگو با متحدان در دست ماست تا درباره توافق‌های امنیتی کوتاه مدت و دراز مدت، برای اجرا در اوکراین، به صورت یکجانبه و نیز چندجانبه، مذاکره شود. 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
عاملین یتیم شدنتون دارن قصاص میشن💔 و باز صدای کفتار ها بلند شده است 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 بارها و بارها دیده‌ایم و شنیده‌ایم، اما هیچگاه تکراری نمی‌شود این سمفونی شوق‌انگیز خرمشهر! غوغای مجید انتظامی عزیز! 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔸 ذخایر آب سدهای کشور ۱۸ درصد افزایش یافت 🔹بررسی وضعیت حجم آب موجود در سدهای کشور تا ۳۰ اردیبهشت‌ماه نشان از رشد ۱۸ درصدی نسبت به سال آبی پارسال دارد. 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ وزیر جنگ رژیم صهیونیستی:ایران با فعال کردن ناوهایی جدید، خط مقدم را بسیار دورتر از مرزهای خود قرار داده است... 👌به تبع خطبه ۲۷نهج البلاغه 🔖 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 تلفن رو قطع کردم. دایی گفت برم خونشون....پدر و مادرم رفتند اونجا. بدجوری دلم شور افتاده بود..چرا نیومدند اینجا...؟؟ فکر های الکی که توی ذهنم میومد رو پس زدم...خب دایی احترام اش واجب تره بزرگتره منم تنها بودم رفتند اونجا. بچه ها رو آماده کردم...خودم هم آماده شدم و منتظر سجاد نشستیم. هرچقدر بهش گفتم شهر غریب تویِ قم...گم میشی خودم تاکسی می گیرم گوش نداد. صدای زنگ گوشیم بلند شد...اسم سجاد رو دیدم . بچه هارو برداشتم و پایین رفتم. بچه ها رو عقب نشوندم و جلو نشستم.. _سلام داداش رسیدن بخیر اشاره کردم که قفل کودک رو بزنه +سلام عزیزم در رو ببند بریم. چند ثانیه مکث کردم ،در ماشین رو بستم. _خوبی داداش؟ روش رو سمت من کرد لبخندی زد. +خوبم ساجده جان چرا چشماش قرمزه ؟ دلم هری ریخت _سَ...سجاد مطمئنی خوبی چرا چشمات قرمزه ؟ ماشین روشن کرد حرکت کرد گفت +هیچی به خاطر چند ساعت پشت فرمون بودم...لابد برای اونه _مطمئنی؟ +اره نفسی بیرون دادم...تا حدودی خیالم راحت شده بود اما تهِ دلم استرسی بود که دلیل اش رو نمی دونستم. تا برسیم خونه دایی حرفی نزدم سجاد هم چیزی نگفت،،،،،، زنگ در رو زدیم... با تیکی در باز شد. مهدی بغل سجاد بود و خوابش برده بود. اما زینب بغل من هنوز شیطونی می کرد. کفش هام رو در آورم و وارد شدم. سکوت خونه ترسناک بود...فقط صدای زینب سادات توی خونه پخش شده بود. از راهرو گذشتیم و وارد حال شدیم بابا دایی فقط توی حال بودن. چرا دلم شور میزنه خدا رفتم جلو سلام کردم بابا ایستاد . با ذوق به سمت اش رفتم و در اغوش گرفتم اش چقدر خوبه اغوش پدرم...پر از حس آرامش. بابا زینب رو ازم گرفت و نشست _بقیه کجان؟؟ دایی لبخندی بهم زد +بیرونن بابا جان. _چه وقت بیرون رفتن ؟ +ساجده بیا کارت دارم بریم اتاق من _چشم دایی چیزی شده؟ چندمین بار بود پرسیده بودم؟؟؟؟ چادرم رو در آوردم و ویلچر دایی رو هدایت کردم به سمت اتاق....جلویِ تخت دسته ی ویلچر رو کشیدم و خودم رویِ تخت روبه روش نشستم. چهره ی دایی آروم بود....اما دل من شور می زد...از این سکوت و آرامش می ترسیدم. ترسی که حتی نمی خواستم به دلیل اش فکر کنم اروم بود میزنه.. به چهره ی دایی زل زدم چشم هایی که شبیه چشم های علیرضاست.. علیرضایِ من !! دایی سرش رو پایین انداخت و تسبیح توی دست اش رو حرکت می داد. چشم هاش اشکی بود؟؟؟ _دایی اگر چیزی شده .....میشه بگید؟؟؟ چند لحظه مکث کرد و دستش رو روی صورت اش گذاشت‌...زد زیر گریه. دلم هری ریخت نفسم تنگ شده بود. از روی تخت بلند شدم و کف زمین نشستم . نمی تونستم حرف بزنم...ای کاش بگه چی شده!!! ای کاش حرف بزنه بگه اونی که تو فکر می کنی نیست؟ چرا حرفی نمی زد....چ..را؟؟؟ 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 _دایی جونم بگو هیچی نشده ، علی خوبه اره ؟ نکنه اومده نامرد به من نگفته اره؟ اگر اومده بهش بگید دلم براش تنگه بیاد ببینم اش...این‌کارا چیه؟؟ زینب بهونه ی باباش رو‌می‌گیره هاا دایی اشک اش رو پاک کرد و نفسی بیرون داد. +ساجده ،علی.....به آرزوش رسید دخترم. آرزو ؟ آرزویی داشت؟ دوست ندارم یاد طلبی که از خدا داشت بیوفتم...نباید قبول کنم. یعنی علیِ من....علیرضایِ من شهید شده؟ این حرفا چیه مگه دایی اینو گفت ؟ اشکم کِی اومد....اصلا برای چی دارم‌گریه می کنم.؟؟؟ با دستم اشکم رو پاک کردم . _حالش خوبه؟ نگاهی بهم کرد و آروم گفت +علی..شهید شد پسر من شهید شد. ساجده پسرم دنبال شهادت بود خداروشکر که خدا حاجتش رو داد. هیچی نفهمیدم زمان برام ایستاد اینا همش خوابه علی بهم گفت برای عید میام . قرار بود باهم بریم خرید...قول داد میام....علیرضا بد قول نبود مرد بود‌ علیرضا میاد. سالم میاد. سرم داشت منفجر میشد...دستم رو روی سرم گذاشتم و فشردم...نفس ام بالا نمیومد. انگار یکی راه نفسم رو گرفته بود. تار بود. باید هم بدون علیرضا تار باشه. دنیا بدون علیرضا... یاد روزی افتادم که برای اولین بار دیدم اش....همین خونه بود سر به زیر لیوان آب رو ازم گرفت. خورد...الهی بگردم آب که نبود صورت اش رو جمع کرد...اشتباهی عرق نعنا بهش داده بودم...دایی حال اش بد شده بود. انقدر نگران بود که منو ندیده بود. دیگه چیزی نفهمیدم...سیاهی مطلق ،،،،، اے تو پروانه من همچو شمعمم که از رفتن تو بسوزم 🦋 رفته ای بی من ای بے وفا تو چه اورده ای به روزم 🥀 بی خبر رفته ای خبر از دلِ بے قرارم نداری 🥀 آتشم میزند این تب عاشقۓ این غم بے قرارے🥀 بی قرارم نگآرم، تیرہ شد روزگارم، ابریم همچو باران🥀 کجای تو اے جآن 🥀 «ایهام» 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 سلام بر اباعبدالله ، مظلوم کربلا و رحمت خداوند برکاتش بر او باد . سلام بر حضرت زیینب(س) ، سلام بر برادرش حضرت اباالفظل العباس (ع) . سلام بر امام مهدی صاحب الزمان (عج الله) .❤️ با آرزوی تعجیل در فرج اش و درود بر نائب برحق صاحب الزمان امام خامنه ای و درود بر روح امام راحل بنیان گذار جمهوری اسلامی.🦋 ودرود بر مرد مقاومت و استقامت سید حسن نصرالله ودرود ورحمت خدا بر او باد. قطعا شهادت گل رز زیبایی🌹 است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود،آرزوی شهادت را مشاهده می کنیم.👌🏻 آرزو داریم بوی خدا را استنشاق کنیم. وهنگامی که رایحه الهی را استنشاق کردیم،صفات روحمان به جهان جاودانگی تراشیده می شود و این می تواند یک آغاز باشد. بسیاری از ما ها از آنها درس شهادت را فراگرفته ایم،سعی کردند شهادت را برای ما تجسم کنند و بسیاری آرزوی شهادت می کنند و منتظر آن هستند. ای برادرانم ای مجاهدان در راه خدا باید هرکدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی اش شهادت باشد. و بخدا نمی شود پایان زندگی جز شهادت باشد. دنیا را همه می توانند تصاحب کنند ولی آخرت را فقط با اعمال نیک میتوان تصاحب کرد.👌🏻 میگویند که من این مصیر جهاد را طی کردم که خیلی ها فکر میکنند سخت است ولی اگر از دید خدایی بودن به آن بنگری جز آسانی در آن نمی بینی. این راه ادامه ی مسیر کربلا است و ادامه میدهیم این راه را و در این مسیر گام برخواهم داشت. برای مادرم که خون رگ هایم از اوست وبه  تو هدیه میکنم دعایی همرا با لبخند برای پروردگارم.......... «گزیده ای از وصیت نامه » ،،،،،،،،،، دستم رو روی صورت نورانی اش گذاشتم. _علی جانم علے پاشو مرد من ببین ما هنوز لباس عید نخریدیم... منتظر تو بودیم ببین دست های کوچیک زینب و مهدی رو...تورو می خوان ببین زینب چجوری بابا میگه. ببین چجوری با دیدنت ذوق کرده ببین بچه ی چند ماهه ام چجوری باباش رو میشناسه. فکر می کنه خوابیدی... الان بگن بابا علیرضایِ ما کجاس چی بگم علی جانم ، فکر من باش علی تنهام گذاشتی نه؟ من بدون تو بلد نیستم زندگی کنم فکر اینو کردی بدون تو چطور سر کنم ؟ علیرضا من بدون تو چه کنم ؟ نگاهی به سر بندش کردم کلنا عباسکَ یا زینب ...... دستم رو روی چشم هاش گذاشتم _دلم برای نگاه عاشقت تنگ میشه...دیگه نمی بینم اش...کی جز تو برای شیطنت های من صبوری کنه. کی من و تو ناراحتی ها می خندونه. علیرضا تو مامانت رو خیلی دوست داری اره؟ نگاهی به زندایی کردم ک بدون اینکه اشکی بریزه دست روی صورت علی گذاشته بود. بی قرارشِ اما گفت : افتخار میکنم که فرزندی دارم که در این راه فدا شده و امت اسلام رو حفظ کرده. افتخار میکنم مولا امام زمان «عج» پس از ظهور قدم های خود را بر خاکی خواهد گذاشت که این خاک با خون جوانانی مثل پسر من مخلوط شده . دست های کوچیک زینب مهدی گرفتم و روی صورت علیرضا گذاشتم. حنین سادات عکس علیرضا رو دست گرفته بود و گریه نی کرد. اون بیشتر از زینب و مهدی می فهمید. می فهمید دیگه داداش علی نیست. نه !!! علی نیست؟؟؟ گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته می شوند..می میرند..بلکه آنان زنده اند و نزد خدا روزی داده می شوند. علیرضا که به حاجتش رسیده بود به هدفی که دلش میخواست رسیده بود ، الان اروم گرفته بود مرد من. آرومِ آروم با دست زینب روی صورت اش دست می کشیدم. _بابایی برا آخرین بار ببیت عزیز دردونه هات رو...باهاش خداحافظی کنید با باباتون نفس های من کوهم ولی در مانده ام بے تو در سینه من ،چو آتشفشان ست نگاهم کن بی تو بے برگ بارم تو را به دست خدا مے سپارم ...... ،،،،،،،،، "3سال بعد" روی زمین کنار مزارِش نشستم...بطری آب رو باز کردم و سنگ مزارش رو شستم.شاخه گل هایی که خریده بودم رو تزیین شده روی سنگ گذاشتم. لبخندی زدم گفتم _سلام علی جان ، خوبی ؟ ببخشید این دوشنبه یکم دیرتر وامدم روم رو سمت زینب و مهدی که داشتند با خاک باغچه ها بازی می کردن کردم. 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 _تقصیر این دوتا وروجکه ، خیلی شیطون شدن علیرضا الان زهرا هم اومده هم دست اشون شده...مامانت از دستشون کلافه شده... میگه من نمیدونم این مهدی چرا به علیرضا نرفته چرا انقدر شیطونه. خنده ای کردم. دستی به تصویر قشنگ روی سنگ مزارش کشیدم ... قطره اشکی که با سماجت تلاش داشت پایین بیاد رو پاک کردم. یاد روز های اول افتادم رفتم سر مزارش گریه امونم رو بریده بود..حس و حالم با رفتن علیرضا رفته بود. نشستم سر مزارش براش گفتم گلایه کردم _علیرضا قول دادی بهم هستی ، بهم گفتی میخوایی یک سال بریم راهیان نور میبرمت اعتکاف ، اصلا یادت رفته مهریه منو ندادی من هنوز کربلا نرفتم. چند شب بعد که تونستم بعد اون همه بی خوابی بخوابم...علیرضا رو دیدم. مثل همیشه خوش رو و بااقتدار مرد من بود. با لبخند نگاه ام می کرد....با ذوق به سمت اش رفتم. +حلال کن ساجده جانم ، مهریه ی شما سر جاشه به وقتش عزیزم. ساجده جانم خودت رو اذیت نکن بچه ها مامان می خوان من هستما !کنارتم...کافیه اینو بدونی☝️🏻 نمیتونستم توی خوابم حرف بزنم اما بعد اون خواب سعی کردم برگردم به زندگی علیرضا از من دلخور بود میگفت بچه ها مامانشون رو می خوان...میگفت من کنارتم ، کنارم بود اینو با تمام وجود حس کرده بودم. از فکر بیرون اومدم _علیرضا فردا پیکر حاج قاسم رو میارن قم برای تشییع. یادمه همیشه از حاج قاسم تعریف میکردی....علاقه ات بهش بی حد بود...الان کنارته. حاج قاسمم به آرزوش رسید. شهادت پاداش یک عمر مجاهدت این مرد بود. من رو هم دعوت کردند...میخوام برم تشییع. از جا بلند شدم و چادرم رو تکون دادم _بدوئین بیایید اینجا بچه ها. زینب مهدی چون خراب کاری کرده بودند. سری دست هاشون که خاکی شده بود رو با آب پاک کردم. با ذوق به این دوتا میوه و ثمره ی عشق و زندگی من با علیرضا بود نگاه می کردم. خداروشکر.....❤️ تمام قصه همين بود من عاشق تو...❤️ تو عاشق شهادت...💚 تو رفتى براى رضای خدايت...✨ من ماندم با کلی از خاطراتت...🙃 " پایان " ،،،،،،،،، 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
مداحی آنلاین - برای من فقط روضه علی اکبر بخوانید - استاد پناهیان.mp3
2.74M
ای که به درخواست خوانده شد. 💔برای من فقط روضه علی اکبر(ع) بخوانید 👌بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
همیشه باهـاش شـوخی می کردم ومیگفتم: اگه شربت شـهادت آوردندنخـوریا بریز دور😅 یادمه یه باربهم گفت: اینجـا شربـت شهادت پیدا نمیشه چیکارکنم؟😕 بهش گفتـم کاری نداره که خودت درست کـن بده بقیه هم بخورند! خندید و گفـت: این طوری خودم نمیشم که بقیه شهید میشن😐 شربـت یه جورایی رمز بیـن من وآقا ابوالفضل بود. یک بـاردیدم توتلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم متنش ایـن بود: ملازم! هستـــم😊 اگه کاری داشتی به این خط پیام بده. هنــوزهم شـربـت نخـوردم😃💚 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
حاج‌ حسین‌ یکتا میگفت : اگه‌ قاطی‌ بشی ؛ رفیق‌ بشی، دوست‌ بشی با‌ امام‌زمان‌ خودمونی‌ بشی :) بی‌ریشه‌ پیشه‌ بشی ، بی‌خورده‌ شیشه‌ بشی ، پشتِ‌ رودخونه‌ی‌ چه کنم‌ چه‌کنمِ‌ زندگی رشته‌یِ‌ دلت‌ دستِ‌ آقا‌ باشه ... آقا خودش‌ عبورت‌ میده. ..! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
‍ باور کن، دوستت دارد.. همین که بر ایستاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده اند.. همین که هایت روان میشود ، یعنی نگاهت میکنند.. همین که دست میگذاری بر مزارشان ، یعنی دستت را گرفته اند.. همین که سبک میشوی از ناگفته های غمبارت ، یعنی وجودت را خوانده اند.. همین که میدهی ، یعنی تو را به قبول کرده اند.. ،شهید .. که میان این شلوغی های هنوز گوشه ی برای دیدار نگاه معنویشان داری.... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
enc_16324228484665835688216.mp3
4.53M
نماهنگ ای برادر راهتو ادامه میدم 🎙حاج سعید حدادیان و  کربلایی محمد حسین حدادیان https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨سه‌تایی رفتیم خرید؛ من و حاجی و مادرم. اذان مغرب بود. اول خواندیم، بعد هم راه افتادیم توی بازار. یک آئینه و شمعدان خریدیم؛ یک مانتو، یک دست بلوز و دامن، دو تا هم چادر. می‌خواستیم همه‌چیز ساده باشد. 👌 هرچند خیلی‌ها خریدمان را که دیدند تعجب کردند. من و یونس راضی بودیم، اهمیتی نداشت دیگران چه می‌گویند. 📚 کتاب حاجی یونس، ص ۳۰ (به روایت همسر شهید) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سلام دوستان رمان به پایان رسید . امیدوارم خوندن این رمان مورد پسندتون قرار گرفته باشه . اگه نظر یا پیشنهادی دارین می تونین به آیدی من ( ادمین شهدایی ) : @bashohadatakarbala یا به آیدی خانم فنودی : @fanoodi بفرستین . ان شاءالله اگه خدا بخواهد و تمایل اعضای محترم شاید در آینده ای نزدیک با رمانی بسیار زیبا از عاشقانه های شهدا در خدمت دوستان بودیم . 🌹 مثل همیشه ما رو همراهی کنین 🌹