لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
#وداع_جانسوز
#صوت_زیر_خاکی
این صوت مربوط به تبلیغ ماه رمضان در #مسجد_قباست. این مسجد جوّ خیلی متفاوت و پر شوری داشت و جلساتی که در آن ماه مبارک رمضان فراموشناشدنی در مسجد داشتم از رونق بالایی برخوردار بود. نزدیک پایان ماه میشدیم. بحث #وداع_با_ماه_مبارک مطرح شد. به شدت استقبال کردند و گفتند ما هر ساله این برنامه را قبل از غروب روز آخر داریم. معمولا در جلسه وداع با ماه مبارک همان دعای کوتاه موجود در مفاتیح خوانده میشود و با ذکر توسل و اشعاری مختصر. نکته عجیب در مسجد این بود که مثل قرآن که تعداد خیلی زیادی به صورت منظم در قفسهچیده شده بود، کتاب شریف و مظلوم #صحیفۀ_سجادیه هم با یک چاپ زیبا و با ترجمه به تعداد زیاد در چندین قفسه چیده شده بود. گفتند: حاج آقا! دعای 45 صحیفه سجادیه، وداع امام زینالعابدین علیهالسلام با ماه مبارک را بخوانیم! از این آمادگی و مطالبه همگانی خیلی تعجب کردم و در عین حال خیلی خوشحال شدم. با اینکه عبارات این دعا چون انس همیشگی با آنها نداریم خیلی روان نیست ولی برام جالب بود که به زیبایی همراهی میکردند و خلاصه حال خوشی داشتند.
📌 این توضیحات را دادم تا اگر صوت یکساعت و چنددقیقهای این دعا را شنیدید تعجب نکنید و نگویید: چقدر طول دادهام! معمولا در جلسات وداع، تمام دعا خوانده نمیشود ولی ما از باء بسم الله تا تای تمّت آن را با طول و تفصیلش خواندیم. ❤️🌹
#روزهای_خدایی
التماس دعا
📎http://ayyamollah.blog.ir/post/12
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
خدا را بر #گاو و #گوسفند شُکر! 🤲❤️
در روستاهایی که تبلیغ میروم معمولا به دلیل دوری از مرکز شهر #نماز_عید_فطر را در همان روستا میخوانیم. یکی از کارهایی که میکنم این است که حتما نماز را در حیاط مسجد و یا محوطهای دور از مسجد و مکانهای مسقف میخوانیم. نخستین باری که نماز عید فطر را برگزار کردیم، با اعلام قبلی همه در کنار گلزار شهدای آن منطقه تجمع کردیم و بعد #لبیکهای_عید را با هم میگفتیم و به طرف #مصلای_نماز در منطقهای مسطح شده در اطراف روستا میرفتیم. بلندگوی دستی هم آورده بودند و تکبیرها را بلند میگفتیم و مردم تکرار میکردند: الله اکبر الله اکبر الله اکبر و لله الحمد الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما أولانا... یکی از تکبیرهای عیدی که خیلی خوب آنجا میچسبید و از کنار #آغلهای گاو و گوسفندهای کنار خانههای روستا رد میشدیم این بود: 👈«الحمد لله علی ما رزقنا من بهیمة الأنعام»:👉 به مردم میگفتم: در این روز عید فطر خدا را شکر کنیم به خاطر همین گاو و گوسفندهایی که به ما داده است! قطعا این تکبیر روز عید را نمیتوان در شهرها گفت و تنورش داغ نیست و اصلا نمیچسبه و حتی گاهی داستان میشه!. خلاصه اولین نماز را برگزار کردیم به صورت کامل و مجهز و با تکیه بر اسلحه! خطبهها را آغاز کردم. #خطبه_اول را خواندم و #خطبه_دوم که با سلام به پیامبر اکرم و تکتک اهلبیت علیهمالسلام شروع میشد را خواندم. خیلی قبلش تمرین کردم که نامهای ائمه و ترتیبشان را به صورت خطابی و تسلسلوار درست و بینقص بگویم: بعد از نماز خانمم گفت که سه نفر از ائمه را از تو انداختم! خودم هم احساس کردم که امامان زودی تمام شدند ولی خودم را نباختم و ادامه دادم!😂😅
#روزهای_خدایی
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/13
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
#بخش_پنجم: قاچاقچی متدین!
حیفم میاد که شما را حداقل بر سر سفره یک خاطره زیبا و کلیدی از صاحبخونۀ با مرام و بزرگوارم ننشانم. عکس صاحبخونه را در چند پست قبل مشاهده فرمودید.
در دهه محرم آن سال یک نفر از اهالی آن روستا از حج آمده بود. صابخونه گفت: حاج آقا بریم زیارت قبول حاجی روستا. گفتم: بله! حتما. یکی از برنامههای ثابت تبلیغی من سر زدن به خانواده شهدا و یا جانبازان و یا مسجدیهایی که کسالت دارند و حجرفتهها یا کربلا رفتهها و ... است. البته آن منطقه هیچ شهیدی نداشتند. قبل از این خاطره بگم که یک رسم بسیار دست و پا گیر برای حاج آقا این بود که اگر کسی در آن منطقه فوت میکرد تا سه روز برایش مراسم میگرفتند و هر سه روز هم مردم روستا و حاج آقا میبایست شرکت کنند! خوشبختانه در ایام حضورمان در آنجا شخصی از دنیا نرفت و زحمت نماز میت و ... بر گردنم نیفتاد، جز یک نفر و او هم وصیت کرده بود در کرمان دفنش کنند و فقط مراسم دست و پا گیرش در آن روستا برگزار شد. بگذریم.
خلاصه در معیت صاحبخانۀ عزیز به منزل حاجی رفتیم. شخصی قد بلند و چارشونه و به شدت سیهچرده و با عینکی دودی و با سر تراشیده و ریش بلند و عرقچین به سر و با تسبیح بلند مشکی در دست (خلاصه خیلی پر هیبت). نشستیم و زیارت قبول گفتیم و حاجی برای ما از حج خود و خاطراتش در بقیع و اعمال حج و سنگ زدن به شیطان (رمی جمرات) و خاطرات مدینه و ... گفت. موقع خداحافظی شد و از خانۀ حاجی زدیم بیرون. صاحبخونه در راه گفت: حاج آقا! این حاجی را ولش کن😳🙄، این از طریق #قاچاق مواد مخدر پولدار شده و حالا متدین و تسبیح به دست و چند سالی #آخوندبیار برای روستا با مراودات خاص و مویرگی! اتفاقا اون دهه روحانی آنها هم آمد و روضه میخواند و من هم بعد از ایشان منبر میرفتم. به نوعی #قدرتآزمایی و #وزنهکشی میان یکی از اطراف #سهدستگی روستا با امام جمعه شهرستان بود. دو سه روزی روضه خواندند و نهایتا در اوج خداحافظی کردند و رفتند.
القصه! صاحبخونهمان پس از زیارت آن حاجی خاص گفت: صبر کن حاج آقا روستای کناری چند روز دیگه یه حاجی میآید که اون معرکه است و یک انسان دیگری است.
شما سروران مکرم هم صبور باشید تا داستان اون حاجی بیاد😉😅❤️
#روزهای_خدایی
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/14
@ayyamollah
✨﷽✨
#تبلیغی
#بخش_ششم: آن حاجی آمد...
بعد از چند روز حاجی روستای کناری آمد. بنا بود طرف صبح به زیارت این حاجی برویم ولی کاری پیش آمد و عصر رفتیم. دَرِ منزل حاجی باز بود و بنر و پلاکارد هم بر در و دیوار زده بودند. یا الله یا الله گویان به همراه صاحبخانهمون وارد منزل حاجی شدیم. کسی به استقبالمون نیامد. در اتاق حاجی در زدیم و وارد شدیم. حاجی سر تراشیده و با #عرقچین بر یک #متکای_خاص_کرمونی تکیه زده بود. بزم خاصی بر پا بود. وسایل متنوعی هم بر سر آن سفره بود. حاجی در حالت ناآرام خاصی بود. سلام کردیم و نشستیم. زبان حاجی بند آمده بود و مات و مبهوت به ما نگاه میکرد. اطرافیان دست به کار شدند و یکی یکی لوازم پذیرایی بر سر این بزم را در زیر پتو یا داخل آستین و ... پنهان میکردند! درست حدس زدید. ما بد موقعی رسیده بودیم. حاجی در شرف پرواز بود و ما یک پرنده را از پرواز انداخته بودیم و بد جور حالش و حالمون گرفته شد. چند دقیقهای نشستیم ولی فضای حاکم بر جلسه خیلی سنگین بود. به صاحبخونه گفتم: بریم. پا شدیم و خداحافظی کردیم. نزدیک در خانه که رسیدیم مادر حاجی دوان دوان آمد و عذرخواهی کرد و ازمون خواست که برگردیم. برگشتیم و وضعیّت اتاق از این رو به آن رو شده بود و حال حاجی هم روبراه شده بود و اتاق پاکسازی! نشستیم و حاجی از خاطراتش گفت و از سعی صفا و مروه و سنگ به شیطان و ... از ما پذیرایی کردند و بعد از نیم ساعتی پا شدیم و منزل حاجی را به طرف محل استقرارمون ترک کردیم. در مسیر به صاحبخونه گفتم: حاجی! ایشون اون حاجی معرکۀ شما بود؟؟؟؟ گفت: حاج آقا ایشون آدم جوانمردی است و خوشمرام و ... گفتم: عجب! صاحبخونه گفت: راستی حاجی! ای کاش میگذاشتی حداقل ما «حَبّ» خود را میکشیدیم!!! آخه صابخونۀ ما هم طبق سبک زندگیهای مرسوم قدیمی بعد از کارهای سخت کشاورزی و دامداری مقدار معین و با کیفیت #مادۀ_افیونی میکشیدند و خستگی در میکردند و برای بدنشان هم خیلی مفید بوده است. ظاهرا پزشکان هم برای افراد بالای 50 سال توصیههای افیونی با دوز مشخص میکنند که برای تنظیم بدنشان خوبه! ما که فقط دست مردم دیدیم. 🤐😷👿البته باید خالص باشه. 😅یادمه خیلی سال پیش در کرمان یک #قاچاقچی را گرفته بودند و دو کیلو و نیم تریاک داشت و محاکمه شد و براش حکم بریدند. به حکم اعتراض کرده بود و گفته بود: خودم درستشون کردم و میدانم موادش چیه! اینا 250 گرم تریاک بیشتر نیست و بقیهاش افزدنیهای مجاز و غیر مجاز طبیعی (قرهقروت)، حیوانی (از خانواده عنبر نسارا) و انسانی؟ است!
📎 http://ayyamollah.blog.ir/post/15
@ayyamollah
✨﷽✨
#طلبگی
#شهروندی
تحلیل قبرستانی #کرونا!
چند روز پیش برای دفن مادر یکی از دوستان همسرم به #بهشت_معصومه_قم رفتیم. با رعایت همه احتیاطات کرونایی شامل: #ماسک، #دستکش و رعایت #فاصلهاجتماعی. خانمی که فوت کرده بود مبتلا به کرونا نبود و آزمایش کرونایش منفی بود و در اثر مشکلات گوارشی بعد از عمل جراحی و چند روز بستری در بیمارستان و در نهایت کمای عمیق به رحمت خدا رفته بود. در قم خانواده آنچنانی نداشتند و بیشتر اقوامشان تهران و اراک بودند و همین باعث شد که عنایت بیشتری به شرکت در مراسمشان داشته باشم. منتظر بودیم تا غسل و کفن انجام شود و در همان جمع محدود حدودا 15 نفره نماز خوانده شود و برنامههای بعدی. از آنجا که تا حدودی روابط عمومیام نسبتا قوی است در حاشیه این انتظار با یکی از برادران مرحومه مشغول صحبت شدیم از هر دری. ایشون ساکن تهران بود ولی سالها در #سوئد زندگی کرده بود و در بخش مخابرات آنجا مشغول به کار بود و برام جالب بود که خیلی هم انقلابی و ولایی و دلسوزانه صحبت میکرد. حتی میگفت به خاطر شرکت در راهپیماییهای همبستگی با فلسطینیان در سوئد و دیگر برنامههای مذهبی و انسانی از طرف بعضی ایرانیهای آنجا تحت فشار بودم. خلاصه، صحبت به بحث روز، یعنی #ویروس_منحوس_کرونا کشیده شد. نظر خیلی متفاوتی در مورد منشأ این ویروس داشت. به شدت دستساز بشر بودن این ویروس را رد کرد و گفت: #گرم_شدن_زمین عامل به وجود آمدنش هست. یخهای #قطب_شمال در اثر گرم شدن زمین در حال ذوب شدن است و این ویروسها که مربوط به زمانهای خیلی دور و به تعبیر ایشون #ما_قبل_تاریخ هستند آزاد شدهاند و به کشتیهای در حال عبور چسبیدهاند و منتقل شدهاند و میگفت شاهدش هم این است که کشورهایی که ارتباطات دریایی زیادی با مناطق قطب شمال دارند از جمله #اسپانیا خیلی قربانی داشتهاند! معتقد بود که میبایست قم را #قرنطینه_نقطهای میکردند مثل #ووهان چین و ... . خلاصه بعد از نزدیک دو ساعتی جنازه برای نماز و تشییع از غسالخانه به محل نماز آورده شد. به درخواست برخی وابستگان مرحومه و البته نبودِ روحانی معمّم دیگر! نماز میّت را با دقت بالا در رعایت اسمها و ضمیرها و فعلهای مونث در #تکبیر_چهارم 😱خواندم و بعدش هم ذکر توسل مختصری و #روضه_وداع ابا عبد الله الحسین علیهالسلام، روضه مورد علاقه شدید حضرت مادر 😭 و مناسب آن جمع را خواندم. واقعا #غربت افرادی که در ایام کرونا از دنیا میروند بسیار بالاست و سنگینی داغ عزیزان در این روزها برای #وابستگان_عاطفی! آنها بسیار سنگینتر است. بعد از نماز با آمبولانس جنازه را نزدیک محل دفن بردند و با تشییع مختصری مراسم دفن شروع شد. دنبال مَحرم ایشان بودند که داخل قبر برود. شوهرش بود و دامادش و دو برادر معلومالحال! که اصلا نزدیک قبر هم نیامدند و #فاصلهاجتماعی را حسابی رعایت میکردند. نزدیک بود شوهر رنجور و پیر ایشان که سیّد هم هست برود ولی دامادشان لطف کردند و رفتند. همسر یکی از برادران مرحومه #اسپری به دست تند تند دستان همسر خود را ضد عفونی میکرد! قرعه #تلقین خواندن هم باز به من افتاد و گفتند شما نماز را خواندهاید و زحمت تلقین با شما! بنده خدایی که در مزار مستقر بود و قرآن میخواند و تلقین و ... هم گفت: آنجا که آب هست تیمم باطل است شما بخوانید حاج آقا! با نگاه خاصی کارت دعای تلقین خود را به من داد! شروع کردم به خواندن: یا فلانة ابن فلان!!! هل أنتِ علی العهد... سریع تلقینخوان تذکر داد: «بنت!» 😳 (واقعا نماز و تلقین میت زن، خیلی حساسه) گفتم: بله بله! بنت😓... خوشبختانه بعدش دیگه ایرادی نتونست بگیره. وقت خاک ریختن دیدم همه اقوام فاصله اجتماعی را رعایت کردهاند و کسی نرفت برای خاک ریختن حتی #قبر_کن! با کمال تعجب دیدم: شوهرش بیل به دست شده ...😱😳😳😔... یا علی😭😭
📌 آن روز در قبرستان #فاصلهاجتماعی را خیلی خیلی خوب با تمام وجودم لمس کردم و فهمیدم... و همچنین غربت و تنهایی یک مرد را!
جهت شادی روح آن مرحومه که مادر مومنه، رنج و محرومیت کشیده، و داغِ پسر جوان دیدهای بود اگر دوست داشتید فاتحهای بخوانید ...
📎http://ayyamollah.blog.ir/post/16
@ayyamollah
✨﷽✨
#مترجمی
🔰آئین رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» برگزار میشود
🔻آئین رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» ساعت 10:30 فردا، چهارشنبه 10 دیماه با حضور حجتالاسلام والمسلمین مصطفی پورمحمدی رئیس هیئت امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دکتر شفیق دیوب سفیر سوریه در ایران، دکتر محمدمهدی اسماعیلی رئیس پژوهشکده مطالعات انقلاب اسلامی و ناظر علمی کتاب، در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد.
🔻در این مراسم همچنین سرتیپ ستاد امین حطیط فرمانده سابق دانشکده فرماندهی و ستاد ارتش لبنان، انیس نقاش عضو سابق سازمان الفتح و از پیشگامان مبارزه با صهیونیسم، حسین مرتضی مدیر اسبق دفتر العالم و پرستیوی در دمشق، خانم نجوی رعد مدیر جمعیت احیاء فرهنگ مقاومت و خانم رغده زهوی مادر شهید کمالالدین کیکی (از شهدای حزبالله) به صورت ارتباط تصویری صحبت خواهند کرد.
❗️شایان ذکر است این مراسم به صورت زنده از صفحه اینستاگرام مرکز اسناد انقلاب اسلامی 👇 پخش خواهد شد.
https://www.instagram.com/p/CJY6aBXn3cD/?igshid=1dd3nuj2lsed8
@ayyamollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مترجمی
📽 #تیزر برنامهی رونمایی از کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه»
🔻کتاب «جنگ جهانی بر ضد سوریه» که مشتمل بر ترجمهی شش مقالهی منتخب از کتاب «سوریه فی مواجهه الحرب الکونیه؛ حقایق و وثائق» و تالیف یک مقاله در همین رابطه است، توسط صفاءالدین تبرائیان، محمدابراهیم ریاضی و میثم صفری ترجمه و از سوی موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
@markazasnad
@ayyamollah
✨﷽✨
#مترجمی
در نکوداشت زندهیاد استاد سیدهادی خسروشاهی
سیّد، مردی به پهنای اقیانوس!
روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز رحلت عالم مجاهد، زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیّدهادی خسروشاهی است. در نوشتاری که در پی میآید و به همین مناسبت، دکتر کمال الهلباوی، از رهبران و چهرههای شاخص جمعیت اخوانالمسلمین، به بازگویی خاطرات و تحلیلهای خویش، در باب کارنامه آن بزرگ پرداخته است.
http://www.iichs.ir/News-19640/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%8C%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%D9%87%D9%86%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B3!/?id=19640
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
@ayyamollah
✨﷽✨
صفحه یادبود مجازی مرحومه مغفوره، بیبی صدّیقه وافی (مادرِ همسرم)
https://iporse.ir/6099470
لطفا در صورت تمایل بر بنده منّت بگذارید و قرائت صلوات، فاتحه، زیارت عاشورا، و ختم قرآن برای شادی روح آن بانوی متدیّن و انقلابی داشته باشید و آن را ثبت بفرمایید. با روحیّهای که از این مادر در زندگی دنیاییاش سراغ داریم، لطف دیگران در حقّش را در هر شرایطی بیپاسخ نمیگذارد!
با تشکّر
❤️💔
@ayyamollah
✨﷽✨
#طلبگی
عمّامهگذاری یا تاجگذاری؟!
بخش اوّل
#عید غدیر عید وصایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به تعبیر رایج #تاجگذاری حضرت است. یکی از رسوم ما طلبهها در اعیاد، #عمّامهگذاری به دست یکی از علماست. #پایۀ_هشتم طلبگی بودم که در اندیشۀ #ملبّسشدن دائم به لباس روحانیّت افتادم. برای ما طلبهها، این مرحله از زندگی، کم از #صبحِ_پادشاهی نیست؛ بهشرط آنکه طلبه را بزرگی معمّم کند! و آن هم در سنین باطراوت عمر طلبگی.
هر طلبهای به تناسب شرایط روحی و فکری و اعتقادی و سلیقۀ سیاسی خودش یکی از بزرگان را برای معمّمشدن انتخاب میکند. گزینۀ اوّلم مقام معظّم رهبری (سلّمه الله) بود که متأسفانه علیرغم تلاشها جور نشد. با توجّه به علاقۀ وافر بنده به حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله)، مفسّر و فقیه گرانقدر، تصمیم گرفتم که به دست مبارک ایشان معمّم شوم. بعد از گرفتن #مجوّز_تلبّس از واحد تهذیب حوزه، تقاضای خودم را به همراه مجوّز به دفتر ایشان دادم تا در #عید_غدیر ملبّس شوم. مهارت زیادی در پیچیدن عمّامه نداشتم. محلّ سکونت ما تعداد خانهها خیلی کم بود و تک و توکی خانه ساخته شده بود. طلبهای سالها پیش از ما در آن منطقۀ کَمسَکَنه، خانه ساخته بود. رفتم به در خانه ایشون با پارچۀ عمّامهای ۶ متری ...
ماجرا ادامه دارد
#أیّام_الله
🔗 http://ayyamollah.blog.ir/post/21
@ayyamollah
✨﷽✨
#طلبگی
بخش دوم
هنگام پیچیدن عمّامه میگفت در روایات داریم که زمان امام زمان(علیه السلام) عمّامهها فقط سه دور پارچه هستند و کوچک و از عمّامههای بزرگ و پر زرق و برق خبری نخواهد بود! (العُهدة علی الراوي) عمّامه آماده شد ولی خیلی کوچک بود و محکم. وقتی روی سَرِ نسبتاً بزرگم گذاشتم خیلی ضایع بود و توی ذوق میزد. مضطرب شدم و به دنبال عمّامهپیچِ دیگری رفتم.
یکی از اقوام که در محلّ سکونتمان بود و عمّامهاش مورد پسندم بود. بهش زنگ زدم و گفت: بیا! رفتم. گفت: پدر خانمم داره از کربلا میاد و عجله دارم. فرصت نیست و پارچه را باید به شکل #ملحفهای تا بزنیم! عمّامۀ خیلی قشنگ و خوشمنظری #رویِ_سَر پیچید. گفت: اگر یه کم عمّامه را مرطوب کنیم عمّامه محکمتر میشه. با #آبپاش توی عمّامه کمی آب پاشید. به سمت خانه رفتم تا #قبا و #عبا را بپوشم و به سمت مسجد آیت الله جوادی آملی بروم. یکی از رفقامون در مسجد وقتی عمّامه را دید گفت: چرا اینجوریه؟! جریان را گفتم. گفت: چرا خیسه؟ جریان اون را هم گفتم. گفت الآن درستش میکنم. ایشان هم مقداری اِعمالِ هنر در عمّامه کرد و عمّامه را داخل سینی گذاشتیم تا در بالای جلسه قرار بگیرد جهت انجام مراسم. خیلی دلشوره داشتم و مدام ذهنم درگیر خیسی و شُلی عمّامه بود! روش آیت الله جوادی آملی این بود که برای هر عمّامه به صورت مستقلّ دعا میفرمود. 😍نوبت من رسید و در کنار منبر ایشان ایستادم. هر لحظه منتظر بودم که عمّامۀ خیس و شُلم در دستان ایشون شیرازهاش از هم بپاشد! دعاهای ایشان تمام شد و عمّامه را بر سرم گذاشتند و روی سر و گوشم احساس یَخی کردم! حالا دیگر #تیجان_ملائک (به تعبیر روایات) بر سر من آرام گرفته بود و احساس شعف درونی وصفناشدنی داشتم.
🔗 http://ayyamollah.blog.ir/post/21
@ayyamollah
✨﷽✨
#طلبگی
بخش سوم
در آن روز عید غدیر، جمعی از #خیّرین_مدرسهساز میهمان حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) بودند. یکی از ویژگیهای کلامی کمنظیر ایشان، انتخاب کلمات #مسجّع و هنرمندی در انتخاب الفاظ قرآنی و مانور دادن بر روی آنها و اقتباس از فرازهای تاریخی و حدیثی و ... است. در این جمع خیّرین، مطلبی که بعد از سالها هنوز در ذهنم مانده و تازه هست، این گفتارشان هست که خطاب به خیّرین فرمودند: «شماها که دستی در #جیب کردهاید، دستی هم در #جَیب کنید. (اقتباس از آیه مرتبط با معجزه حضرت موسی علیه السلام که: أدخل یدک في جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء).» اشاره به اینکه شماها که دستی در جیب کردهاید و پولهایتان را خرج مدرسهسازی کردید، دستی در #گریبان به عنوان مرکز معنویت داشته باشید و مادیات و معنویات را با هم به پیش ببرید.
واقعا این فرمایش ایشان، عجیب بر جانم نشست و ماندگار شد.
یادم میاد که در یکی از نماز جمعههای قم ایشان در بحث طالبان و افغانستان که آن روزها مثل این روزها خیلی داغ بود، فرمودند: یک #ابولؤلؤ افغانی برای کشتن #ملاعمر کافیست دیگر نیازی نیست که ایران، مداخله کند!
#أیّام_الله
🔗 http://ayyamollah.blog.ir/post/22
@ayyamollah
✨﷽✨
#شهروندی
#طلبگی
سال اوّل طلبگیام بود. یه روز ایشان را در خیابان ارم #قم زیارت کردم که مثل یک فرد معمولی، پاکت نامهای در دست داشتند و در حال رفتن به باجه پستی روبروی #پاساژ_قدس بودند. جلو رفتم و بعد از سلام، عرض کردم: لطفا نصیحتی بفرمایید! فرمود:
🌺«آن ره روید که رهروان رفتند!»🌺
روحشان شاد!
❤💔
@ayyamollah
✨﷽✨
#شهروندی
شاید شماها هم مثل من یه سوالی از بچّگی تا حالا ذهنتون را به خودش درگیر کرده باشه👇
#دستمال_قدرت #داداش_کایکو چرا همیشه تو جیب #میتی_کومان بود؟
چرا تو جیب خودش نبود؟
تازه #علامت_میتیکومان هم تو جیب #تسوکه بود!
خب چرا هرکس وسایل خودشو نگه نمیداش؟!
پاسخ این سؤالم را پیدا کردم 😍👇
نکته اصلی این حرکات، #آموزش_کنترل_خشم است. 😎
توی #ژاپن، در زمینه #روانشناسی خیلی خیلی خیلی رو بچههاشون کار میکنن...
الان هم توی خانوادههاشون، کسانی که سلاح نگه میدارن، اسلحه رو یکی نگهداری میکنه، خشاب و فشنگها رو یکی دیگه جداگانه... تا موقع خشمِ آنی (لحظهای)، تصمیمگیری با مشورت باشه
👏❤
@ayyamollah