eitaa logo
از جان نوشت🥰
87 دنبال‌کننده
35 عکس
6 ویدیو
0 فایل
دل نوشته هایی که از عمق جان است...📝 کپی با ذکر منبع❤️ در همه دير مغان نيست چو من شيدايي✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه اربعین 🔰🔰 یه خانمی صدام زد گفت همسرت منتظرته... تند تند زیارت نامه رو تموم کردم و رفتم بیرون. سبک سبک بودم... خالیه خالی... با یه حس رضایت مندی و چشمک ریزی  تو دلم گفتم چه میکنه این امااام😄😄 دلم نیومد سرداب رو نبینم... تند تند از پله ها پایین رفتم... اونجا دورکعت نماز خوندم و سریع برگشتم. اومدم بالا دیدم یه کم آشغال رو زمینه... یکی بهم گفت مگه حسرت خادمی نداشتی خب حالا خادم شو اینا رو جمع کن. تند تند همه رو جمع کردم و رفتم... همسرمو دیدم نشسته بود. گفت دیر شد بریم؟ تو دلم گفتم نه کجا بریم... قیافه ی همسرمم معلوم بود دوست نداره بریم... اما باید میرفتیم... قسمتی از دلمون رو گذاشتیم سامرا و رفتیم سمت کربلا... توی راه کربلا. همش به این فکر میکردم اونایی که امام ندارن چیکار میکنن؟ این واقعا برام سوال بود نه اینکه بخوام ادا در بیارم و شعار بدم... آخه ما وقتی حالمون بده پناهمون اهل بیت هست. کسایی که امام ندارن یا اهل بیت رو قبول ندارن وقتی حالشون بده پناهشون کیه؟ ...... +آقا _جان +میگم چقد زیارت باعث معرفت میشه. _چطور؟ +آخه من هیچوقت کرامت و رافت امام کاظم امام جواد امام حسن عسکری و امام هادی  علیهم السلام رو درک نکرده بودم... همیشه فکر میکردم فقط امام رضا اینقد رئوفه ولی وقتی تو کاظمین بودیم فهمیدم این مهربونی امام رضا ارث پدرشون هست😉😊 الانم نمیشناسم این امام ها رو ولی حس آشنایی تری بهشون دارم. _آره واقعا شناخت ما از ائمه تقریبا هیچ هست. ما با این که شیعه هستیم ولی واقعا اگه مثلا بپرسن در مورد امام هادی شاید پنج دقیقه هم نتونیم صحبت کنیم. +😢😢چقد امام ها غریبن _چقدر ما بی توفیق هستیم که از اون ها بهره نمیبریم... ...... +رسیدیم کربلا؟ _آره +الان باید چیکار کنیم؟ کجا بریم؟ _الان باید  پیاده بریم تا برسیم نزدیک های حرم. بعد بریم داخل یه موکبی جا بگیریم. +مثل پارسال بریم موکب امام رضا _نمیدونم حالا بیا بریم... ....... وقتی آخرین عمودهای طریق الحسین رو میگذرونی و میرسی به شهر کربلا سمت چپ و راست مملوء از موکبه. همینطور مستقیم که بری یه دفه چشمت میخوره به گنبد و گلدسته آقا ابالفضل العباس 😭 ...... _گنبد رو دیدی؟ +نه. _اونجا دیگه ببین +آره دیدم😢😢 گنبد حضرت ابالفضله؟ _آره +کاش میشد با همین خستگیِ راه بریم زیارت _فک نکنم بشه خیلی شلوغه بعد داخل موکب ها جایی گیرمون نمیاد. +باشه. _نمیدونم موکب ها کدوم سمت حرم هستن. +بریم نزدیک تر شاید علامتی چیزی باشه. ببین از اون خادم بپرس. _اره بمون همینجا من برم بپرسم. ..... +پرسیدی _آره،باید بریم اون سمت حرم.پشت تل زینبیه. میگه اونجا همه موکب های ایرانی هستن. میگه بریم خونه ی خودمون ولی تا حرم فاصله اش زیاده. +موکب ها بهتره. هم نزدیک ترن هم هر زمانی بخوایم میشه بیای حرم. _آره نظر منم همینه. .... تصمیم گرفتیم مثل سال پیش بریم موکب امام رضا علیه السلام ولی یادمون نبود کدوم خیابون بود آدرس میپرسیدیم ولی پیدا نمیکردیم! _خیلی راه اومدیم موکب امام رضا پیدا نمیشه. +آره. ببین اونجا زده موکب قمی ها بریم اونجا. _آره.بریم ...... +خسته شدم.نیست که... _بیا اینطرف بریم تو این کوچه +ببین زده موکب شاهچراغ میخوای بریم اینجا _اگه جا داشته باشن. اینجا باش برم بپرسم. ....... _پاشو بیا جا داره. +خداروشکر. ..... _خب دیگه برو +کی بریم حرم؟ _فردا قبل نماز صبح میریم. الان خیلی خسته ایم. +باشه _دوساعت قبل از نماز اینجا باش. ..... موکب ها چندین چادر دارن مثلا سمت خواهران پنج تا سمت برداران پنج تا همون دم در موکب کارت ورود خروج برامون صادر کردن و شماره موکب رو زدن من چادر سه بودم طرف خانم ها بودم شوهرم چادر یک طرف آقایون. رفتم داخل موکب پتو گرفتم وسایلامو گذاشتم ساعت گوشی رو تنظیم کردم خوابیدم. خیلی خسته بودم تا سرمو گذاشتم خوابم برد. .... دو ساعت قبل از اذان بیدار شدم. آماده شدم رفتم بیرون از موکب بیست دقیقه منتظر شدم شوهرم نیومد... ... در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم میاد خاطراتم جلوی چشام...😢😢 @az_jan_nevesht
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه اربعین 🔰🔰 دو ساعت قبل از اذان بیدار شدم. آماده شدم رفتم بیرون از موکب بیست دقیقه منتظر شدم شوهرم نیومد... خواب مونده بود. رفتم جلو درب موکب آقایون و به یه آقایی جای خوابیدن شوهرمو گفتم و عکسشو از داخل گوشی نشونش دادم گفتم بیدارش کن بگو منتظرم 🤭 بعد از ده دقیقه اومد رفت وضو گرفت حرکت کردیم سمت حرم. حدودا بیست دقیقه پیاده باید راه میرفتیم. رسیدیم به حرم شلوغ بود.اما نه به شدت روز اربعین. اول رفتیم حرم حضرت عباس علیه السلام چون ایشون باب ورود همه ائمه هستن بالاخص امام حسین علیه السلام زیارت نامه رو‌خوندیم رفتیم زیارت با صف رفتم جلو یکم طول کشید. تا زیارت کردم اومدیم بیرون وقت نماز صبح شده بود. تو بین الحرمین نماز جماعت صبح خوندیم. بعد رفتیم حرم امام حسین علیه السلام خیلی شلوغ بود چون بعد از نماز صبح هم بود ما هم هنوز خسته و کسل بودیم یه سلام دادیم برگشتیم موکب صبحانه خوردیم استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم سمت حرم. تو بین الحرمین نشستیم صحبت کردیم بی نهایت شلوغ بود و نمیشد وارد حرم ها شد. تصمیم گرفتیم نماز به جماعت بخونیم برگردیم. ........ +میای ساعت دوازده شب بریم حرم؟ _نه من نمیام قبل نماز صبح میخوام برم. +خب من خودم برم؟ _بلدی راهو؟ +آره بلدم میتونم برم. _خب باشه برو ولی صبح زود بیا تا بریم سمت نجف +خیلی کم موندیم اینجا😢 _دوباره میایم. بریم نجف اونجا یه شب بمونیم بعد پیاده بیایم کربلا سلام بدیم بریم مرز. +باشه _راستی اینجا هم امیر عباسی اومده دعای کمیل میخونه نمیمونی؟ +نمیدونم احتمالا میمونم بعدش میرم. _باشه برو التماس دعا ..... موندم تو موکب یکم خوابیدم بعدش دعای کمیل گوش دادم آماده شدم رفتم سمت حرم. ایام اربعین تعداد موکب ها زیاده و شور و حال عجیبی هست که شب و روز نداره. بنابراین شهر شلوغ بود و راحت میشد با ارامش تنهایی سمت حرم بری. وارد بین الحرمین شدم از دور یه سلام به آقا اباالفضل العباس دادم و رفتم سمت حرم امام حسین. کفش و موبایل رو به امانات دادم.... ... در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم میاد خاطراتم جلوی چشام...😢😢 @az_jan_nevesht
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه اربعین 🔰🔰 رفتم کفش و موبایلم رو دادم به امانات. بعد از گذشتن از یه صف طولانی رفتم داخل صحن حرم امام حسین خیلی شلوغ بود. اضطراب عجیبی داشتم. نمیدونستم چیکار کنم. هم دوست داشتم برم توی صف که بعد دو ساعت برسم به ضریح هم شلوغی رو که میدیدم منصرف میشدم. یه کم این پا اون پا کردم. بالاخره تصمیم گرفتم برم توی صف. (به خاطر شلوغی جمعیت نرده هایی کشیده بودن که به صورت راهرو های کنار هم در اومده بود. و هر ردیف از راه رو حدودا ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر جمعیت بودن) یکم تو صف موندم دیدم یه خانمی که به خاطر شلوغی و گرما بی حال شده بود رو از جلو به عقب آوردن. منم منصرف شدم گفتم بهترین کار اینه که یه جای دنج پیدا کنم و با آقا حرف بزنم. اینکه برم دست بزنم به ضریح و بعد حال مناجات و دعا خوندن نداشته باشم چه فایده ای داره. (دور تا دور حرم امام حسین رواق هست که رواق ها سکو دارند. صحنِ دورِ ضریح سرپوشیده هست ولی یه قسمت از اون شیشه هست که گنبد معلوم میشه.) به امام گفتم حالا که قراره ضریح زیبات رو نبینم میشه حداقل یه جای خوب بهم بدین روی یه سکو که گنبدتون رو ببینم. همینطور میگشتم تا یه جا پیدا کردم. یه سکو که وقتی تکیه میدادم رو به قبله و ضریح بودم و همینطور گنبد رو میدیدم. خب از امام تشکر کردم. و حدود نیم ساعتی فقط خیره بودم به اطراف به گنبد به جمعیت. حالت عجیبی داشتم و یه بغض عجیبی گلوم رو گرفت بود. خدایا، من شب جمعه کربلا ؟؟؟!!! باورم نمیشد. شروع کردم به خوندن دعای کمیل بیشتر معنای فارسی رو میخوندم تا متوجه معنی بشم؛ و هر خطی که میخوندم به گنبد نگاه میکردم. دعای کمیل یه جور خاصیه کم کم آدم رو گرم میکنه و تو عشق و محبت خدا میسوزونه... کم کم اشکام سرازیر شد... و بغضم شکست... همینطور میخوندم که رسیدم به این خط: خدایا شاید بتونم عذاب آتش جهنم رو تحمل کنم اما چگونه بر فراق تو صبر کنم فکیف اصبر علی فراقک😢😢 اینو میخوندم و بلند بلند گریه میکردم یه بار خطاب به خدا یه بار خطاب به امام حسین که من از کربلا برم چجوری بر فراق تو صبر کنم؟ دعای کمیل رو خوندم... و شروع کردم حرف زدن با اقا وسط حرفام برا خودم روضه و نوحه هم میخوندم و گریه میکردم... یا امام حسین من از تو خودت رو میخوام... آقا  آدمم کن... ارباب بهم رحم کن... من که جز تو کسی رو ندارم... و... اروم شده بودم به در و دیوار نگاه میکردم به زائر ها میگفتم شب جمعه است امشب شبی که حضرت زهرا اینجا هست. دوباره گریه میکردم... به حرکت زائر ها و نگاه ملتمسانه شون، به امام توجه میکردم... به خادم ها توجه میکردم... به گنبد خیره میشدم و حرف میزدم. تا اذان صبح با امام حرف میزدم. وقت اذان شده بود بعد از نماز صبح خواستم برم ولی دل نکندم با این که میدونستم دوباره میایم ولی باز ته دلم راضی نمیشد. بین الطلوعین هم اونجا بودم. ساعت ۷ شده بود که رفتم. تا وارد صحن بین الحرمین شدم بارون شدیدی بارید... خدایا من شب جمعه روز جمعه کربلا بین الحرمین بارون؟؟؟!! چون بارون شدید بود اکثرا رفته بودن جایی که مسقف باشه و پناه گرفته بودن  و حیاط بین الحرمین خلوت شده بود. منم مستانه زیر بارون توی صحن بین الحرمین راه میرفتم و مداحیِ سید مجید بنی فاطمه رو میخوندم: میباره بارون... روی سر مجنون... توی خیابون رویایی... خیسِ خیس شده بودم.ولی حالم خوبه خوبه خوب بود... بارون شدید بود ولی زود بند اومد. و آفتاب اومد  و یه رنگین کمون قشنگ درست شد. منم از اقا خداحافظی کردم و سر خوش و خندان رفتم سمت موکب... تا رسیدن به موکب همش با اقا حرف میزدم... اصلا آدم وقتی میره حرم اهل بیت توجه و حضورش نسبت به امام کامله... توی تک تک لحظات حضور امام رو حس میکنه... واسه همینم هست که اونجا کمتر گناه میکنه بیشتر خوش اخلاق میشه و... توی موکب مداح معروف امیر عباسی رو اورده بودن برای دعای ندبه و مداحی... من که رسیدم رفتم وسایل رو جمع کردم و حرکت کردیم سمت نجف... ... سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری قلب من سوی شما میل تپیدن دارد❤💔 وقتی یه شب جمعه بین الحرمین باشی باید قد عمرت هم دلتنگ حسین باشی😢 میاد خاطراتم جلوی چشام...😢😢 @az_jan_nevesht