eitaa logo
از جان نوشت🥰
88 دنبال‌کننده
34 عکس
5 ویدیو
0 فایل
دل نوشته هایی که از عمق جان است...📝 کپی با ذکر منبع❤️ در همه دير مغان نيست چو من شيدايي✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم هایی به توان نور بعضی کار ها، بعضی جلسات، بعضی آدم ها وبعضی جمع ها به انسان ضریب میدهند، جانی به جانت می افزایند و فکری به افکارت. کسانی که بودن در کنار آن ها تو را برای مدتی متوجه گذر زمان نمیکند و حس لامکان و لا زمان را به تو میدهند. انسان هایی که به سبب روح بزرگشان روح تو را بزرگ میکنند و غافل میشوی از جسم و تن خسته ات. آدم هایی که چون متصل اند به منبع نور اهل بیت علیهم السلام، سراسر نورند و تو را نورانی میکنند. امام هادى علیه السلام: «مُلاقاتُ الاِخوانِ نَشرَةً وَ تَلقیحُ العَقلِ وَ اِن کانَ نَزاراً قَلیلاً» (بحار، ج 74، ص 353) دیدار برادران سبب انبساط خاطر و بارورى اندیشه است. هرچند کوتاه و اندک باشد. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
هیئت جلسه نوزدهم هیئت درباره‌ی «برخورد امام علی علیه السلام در مجازات افراد متخلف» بود و نکاتی بیان شد: در روایات گزارشی مبنی بر برخورد امام با شخصی که کشف حجاب کرده باشد، وجود ندارد به چند دلیل اول: به خاطر اینکه در آن زمان حجاب مختص بانوان آزاده بوده و شأنیت می‌آورده برای زن؛ هنگامی که کسی اسیر و برده بوده، پوشش را از او می‌گرفتند. (گزارش‌هایی وجود دارد که عمر با اسیرانی که حجاب داشتند برخورد تندی داشته است.) دوم: در آن زمان به محض اینکه آیه‌ای یا حکمی از جانب پیامبر گفته می‌شد همه اجرا می‌کردند و دغدغه‌ی مسلمانان آن زمان کشف حجاب و نداشتن پوشش نبود. ( ام سلمه نقل می‌کند که بعد از نزول آیه «یدنین علیهن من جلابیبهن» زنان انصار از منازل‌شان با پوشش هاى مشکى خارج مى‌شدند به گونه‌اى که به نظر می‌رسید بر سر ایشان کلاغى نشسته است.) سوم مردم آن زمان اگر هنجاری را می‌پذیرفتند عمل می‌کردند و هنجار شکن نبودند.بنابراین در زمان امام علی علیه‌السلام در مورد حجاب هنجار شکنی‌ای اتفاق نیفتاد که به موجب آن امام برخوردی داشته باشند. [البته موضوعات مهم دیگری هم گفته شد که به دلیل وجود بچه ها کامل متوجه آن نشدم(مزاح)] ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
حسِ خوبِ شنیده شدن حتما برای شما هم اتفاق افتاده زمان هایی که شک میکنید خدا یا اهل بیت صداتون میشنون یا نه؟! چند روزه دوست داشتم برم حرم قسمت نمیشد. امروز غروب تنها بودم و تصمیم گرفتم با بچه ها بریم حرم. نزدیک به افطار بود. تو دلم گفتم کاش غذای حضرتی نصیبمون میشد، بعد گفتم حالا برو شاید شد! رفتیم و تو راه که بودیم. زنگ زدن فلان جا فیش غذای حضرت رو میدن برید بگیرید. اگه این شنیدن نیست پس چیه؟ یا مَنْ یَعْلَمُ مُرادَ الْمُریدینَ، یا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتینَ، یا مَنْ یَسْمَعُ اَنینَ الْواهِنینَ... اى که مى داند خواسته دل هر خواهنده را، اى که آگاه است از نهاد خاموشان، اى که مى شنود ناله خسته دلان... دعای جوشن کبیر فراز ۶۳ پ ن: ان شاءالله جواب خواسته های بزرگترمون هم بدن🙏 ✍🏻مریم زارعی
آنچنان جای گرفتی تو به چشم و دلِ من که به خوبانِ دو عالم نظری نیست مرا ... https://eitaa.com/az_jan_nevesht
گعده قرار بود یکشنبه گعده ی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی برپا شود.تا چند ساعت قبل از رفتن به جلسه، به خاطر بچه ها قرار نبود شرکت کنم هر چند دلم بی قرار بود و دوست داشتم شرکت کنم. اما با عنایت همسرگرامی و تقبل کردن فرزندان من هم توفیقِ حضور پیدا کردم. اسنپ گرفتم و بچه ها را به همسرم رساندم و از آنجا مقصد دوم را زدم دلهره داشتم که از ابتدای جلسه نرسم در راه به گعده، کسانی که میدانستم حضور دارند و اینکه آیا یادداشتی بخوانم یا نه فکر میکردم و تصمیم گرفتم صرفا حضور پیدا کنم و چیزی نخوانم .یک ربع بعد به موسسه شناخت رسیدیم. از اسنپ که پیاده شدم نام استاد محمدحسین فرج نژاد را که دیدم آرامشی گرفتم. زنگ را زدم وارد که شدم عکس ایشان را دیدم و یادم افتاد به آن شب که با خبر شدیم دیگر دنیا توفیقِ حضور و درک استاد و خانواده گرامیشان را ندارد. با وجود آسانسور تصمیم گرفتم پله ها را یکی یکی بالا بروم تا کمی آرام شوم و بعد وارد سالن جلسه شوم. وقتی رسیدم خوشبختانه هنوز جلسه آغاز نشده بود. چند دقیقه ای گذشت که خانم شفیعی مسئول تحریریه عصر زنان از اهداف کارشان توضیح دادند و گفتند:« ما میخواهیم زنان مذهبی را بازنمایی کنیم به این علت که زنان غیر مذهبی خودشان را به نحوی نشان میدهند اما زنان مذهبی با اینکه توانایی و استعداد و قلم خوبی برای نوشتن دارند اما دیده نمی شوند». بعد ایشان خواستند که تک‌تک افراد خودشان را معرفی کنند. چند نفری که معرفی کردند. استاد محدثی و آقای اسفندیار به جمع ما پیوستند و ادامه معارفه با حضورشان انجام شد. آقای بصیر سر دبیر پایگاه اندیشه ای فکرت هم، مجموعه فکرت و موسسه شناخت را معرفی کردند. بعد اقای اسفندیار گفتند:«که استاد توضیحاتی را می فرمایند و بعد هر کدام از شما یادداشتی بخوانید و استاد نقد کنند». هنگامی که استاد محدثی خواستند شروع به صحبت کنند خانمی گفت:« استاد ما شما را می شناسیم، اما خودتان را از زبان خودتان به ما معرفی کنید». استاد با لبخندی فرمودند که در این مجال کوتاه نمیگنجد و مختصراً از فعالیت هایشان، از حضورشان در مدرسه حقانی و از جرأت دادن به شاگردانشان خاطراتی را نقل کردند و به عنوان توضیحاتی در باب نوشتن فرمودند:« یکی از راه های اینکه پیشرفت کنید در نوشتن این است که از نوشتن فرار نکنید. و بهانه نداشته باشید برای ننوشتن‌». ایشان از اساتیدشان آیت الله مصباح و آیت الله حائری شیرازی یاد کردند و فرمودند من از خدای تمثیل ،آیت الله حائری، آموختم که بیشتر از مطالعه و نوشتن فکر کنم. تاباندن تفکر به موضوع است که باعث نوشته ای فاخر میشود مانند تاباندن نور خورشید به صورت متمرکز بر نقطه ای از کاغذتا زمانی که مشتعل شود. ایشان فرصت دادند که ما یادداشت هایمان را بخوانیم اما خانم ها سوال داشتند. پرسیده شد: «چگونه فکرمان درست شود؟» و استاد فرموند: «کسی که خودش را با میزان(اهل بیت علیهم السلام) موزون کند خودش میزان می شود. هنر فکر کردن را در خود تقویت کنید و از کودکی به فرزندانتان فکر کردن را یاد دهید. دو کتاب از انتشارات بوستان کتاب به نام های کلاس طاها و کلاس یس هست که شما را در این امر کمک میکند». ایشان گفتند که فکر کردن را به نوه هایشان یاد می دهند و ما گفتیم کاش نوه ایشان بودیم. در اینجا کمی جلسه به حواشی رفت و صحبت هایی انجام شد که باعث شد زمان از دست برود.تا اینکه خانمی پرسید:« استاد برای آن هایی که ابتدای راهند بفرمایید چگونه جرأت پیدا کنند؟» استاد فرمود :«در قید و بند نوشته فاخر نباشیم و آنچه به ذهنتان می آید را بنویسید و بپذیرید که نوشته شما دارای ایرادات زیادی است. مهم این است که در ابتدا شروع کنید همان گونه که مولای ما فرمودند اگر از چیزی ترس داشتی خودت را درون آن بینداز حالا چه بنویسیم؟ یک دفتر بردارید و خاطرات روزانه خود را در آخر شب بنویسید این بهترین تمرین برای نوشتن است. استقبال کنیم از نقدی که به ما وارد می شود. سید حسن حسینی در کتاب براده ها می گوید: نقد مثل آینه های داخل ماشین است که راننده را وادار می کند به جلو بغل و پشت سر ماشین اشراف داشته باشد». ده دقیقه آخر جلسه بنا شد یادداشت هایمان را بخوانیم. ابتدا استاد حسینی پناه نوشته ی فی البداهه خودشان را که در همان جلسه نوشته بودند در ساعت ۱۸:۱۸ به نام نامی مادر خواندند. بعد هم من دستم را بالا کردم و با توجه به صحبت های استاد به خودم جرأت دادم که یادداشتی را بخوانم و همانطور که گفته بودند منتظر نقد بودم اما فرصت نشد و از این بابت کمی ناراحت شدم و دوست داشتم حالا که به خودم جرأت داده بودم کاش نقد شده بود آن هم توسط استاد محدثی، حیف و صد حیف.
بعد از من خانم پهلوانی نویسنده کتاب سپیدار قسمتی از کتاب خود را خواندند. بعد خانم صانعی از زن زندگی آزادی خواندندو خانم میری از خلیج فارس. در انتها استاد دو نکته کلی بیان کردند. و فرمودند در نوشته هایتان سعی کنید وحدت سبک را حفظ کنید و نکته دوم خطاب به مسئولین بود که اول میدان بدهند به کسانی که استعداد نوشتن دارند و دوم وادار کنند نویسندگان را که تولید اثر کنند. بعد از بلند شدن استاد و خداحافظی ایشان ناگهان دختر کوچولویی پرید در بغل ایشان و استاد به خوبی استقبال کردند به گونه ای که من فکر کردم نوه ایشان هستند اما بعد متوجه شدم از فرزندان حاضرین در جلسه بودند و نقاشی برای استاد کشیده بودند که به ایشان دادند.راستی تا یادم نرفته در بین جلسه هم از نعمت پذیرایی متنعم شدیم و چایی و شیرینی و سیب و خیار خوردیم. و به یاد دوستان عزیزمان که حضور نداشتند بودیم. خاصه خانم صالحی، خانم فرید و خانم رستمی؛ تلاشم را کردم نیابتا از جانبشان چای بنوشم. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
عروسک حال خوب کن! عروسکی که حالمان را خوب کرد. من نزدیک به یک سال است که اغلب روز ها این راه را با اسنپ یا تاکسی یا اتوبوس به همراه بچه ها طی میکنم. و اولین روزی بود که در راه از گریه و بی تابی بچه ها خسته نشدم. حواس هر دو به این عروسک کوچک بود. وقتی گفته می شود که جامعه باید شرایط را برای مادری کردن فراهم کند. همه دنبال کارهای شاذ و ندر میگردند و آخر سر هم کاری نمیکنند. باید بگویم درست است که ما نیازمند به قوانین محکم و آینده دار برای مادر و فرزند هستیم ولی گاهی یک کار پیش پا افتاده باعث نشاط فرزند و خسته نشدن مادر می شود. و حضور مادر در اجتماع را آسان تر میکند. مثل همین عروسک کوچک که در اسنپ امروز بود. یا نصب پوستر های بچگانه در اتوبوس ها یا ایجاد فضاهای کوچک در بین راه برای استراحت کوتاه مدت مادری که چند فرزند دارد و... ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
✍🏻طیبه فرید خدا در مقابل چشم انسان پسر پرست جاهلی نسل انبیاء را از دختر پیامبرش ادامه داد تا آن ها که دختر را پُل و مردم را رهگذر می دانند،و آن ها که دختر را با حسرت گل گندم و مال مردم تصور می کنند، دست از جاهلیتشان بردارند و در مسلمانیشان تردید کنند! https://eitaa.com/tayebefarid
✍🏻طیبه فرید خدا با همه کسانی که ازو پسر خواسته بودند اما بچه هایشان دختر شد حرف دارد! مثل همسر عمران!!! او نذر کرده بود که پسرش نذر معبد باشد اما خدا به او مریم داد. 🌷 https://eitaa.com/tayebefarid
در لحظه از نظر جسمی کمی بیمار بودم، راهِ طولانی و گرما مضاعف شده بود که حال خوشی نداشته باشم. سوالات زیاد دخترم هم باعث میشد بیشتر کلافه شوم. با خودم غرغر میکردم که: «همه راحت میان و میرن و من با چه سختی ای میام و...» یک دفعه نگاهم افتاد به آدم های اطرافم که این مسیر را به تنهایی می روند. ذهنم رفت به ده سال بیست سال آینده که هر کدام از بچه ها دنبال کار و درس و زندگی خودشانند و من به تنهایی دارم این مسیر را طی می کنم. و دوست دارم که ای کاش همراهی با خودم داشتم. حقیقتا دلم تنگ شد برای این لحظه. با این افکار انگار حالم خوب شد ، سعی کردم از لحظه لذت ببرم در بین راه چند عکس گرفتم. با اشتیاق بیشتری به سوالات دخترم جواب دادم ،مهربان تر شدم و بیشتر به آن ها محبت کردم. به خودم قول دادم از مسیر لذت ببرم. چون عمر ها در گذرند و انسان ها رهگذر. لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت ، نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز... «سهراب سپهری» ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر خوبن این سرودها😍 امام رضا، خیلی دوستت دارم ❤️ https://eitaa.com/az_jan_nevesht
صدایت می‌زنم جانا جوابم می‌دهی "جانـم" به قربان تو و آن جانمِ مشکل گشای تو 🆔@Labkhandghalam
محبوب هرچه یادم می آید شما را دوست داشته ام. حتی ممکن است خیلی از خاطرات کودکی ام را فراموش کرده باشم ولی تک تک لحظاتی را که به مشهد آمده ام در ذهنم مانده است. شاید ده ها بار به صحن انقلاب آمده ام و صد ها بار حدیث دل با تو گفته ام اما هر بار را به خوبی به خاطر دارم حتی تعداد حرکت های پرچم زیبایتان را می دانم درست مثل معشوقی که تک تک حرکات معشوقه اش جلوه ی دیگری برایش دارد. خدارا شکر برای بودنت، خدارا شکر برای داشتنت، آن کس که شمارا ندارد چه دارد؟ ما در شما عجین شده ایم. یا بهتر است بگویم گل و سرشت ما از شماست.* از همان ازل ما را آفریدند که شما را دوست بداریم و ریزه خوار خوان با کرمتان باشیم. آقای مهربان رئوفم مارا همیشه برای خودت نگهدار و اجازه بده همیشه عاشقت باشیم. دوست ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویشتر دوست تر از آنکه بگویم چقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درویش تر هیچ نریزد به جز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر ✍🏻مریم زارعی *عنِ الصّادِقِ ـ. عَلَیْهِ السَّلامُ ـ. قالَ: شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا. امام صادق ـ. علیه السلام ـ. فرمود: شیعیان ما از بقیه خمیرمایه اولیه آفریش ما آفریده شده اند ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته است و آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحتند. https://eitaa.com/az_jan_nevesht
من امام خمینی را دوست دارم من امام‌خمینی را دوست دارم چون پیوند دهنده ی ایمان قلبی به حرکت جمعی بود. طوری با ایمانش در قلب ها نفوذ کرد که حرکتی عظیم ایجاد کرد. حرکتی که بعد از چهل و اندی سال هنوز هم انسان های روشن ضمیر را از شرق و غرب و جنوب و شمال زنده می کند. به نظرم او مظهر حی الهی بود قلب ها و جان ها را زنده میکرد. به قدری که حتی کسانی که او راندیدند و سال ها بعد از او به دنیا آمدند و زیست کردند از فکر او اندیشه او و مکتب او زنده می شوند. می فروشی گفت کالایم می است رونق بازار من ساز و نی است من خمینی دوست دارم چون که او هم خم است و هم می است و هم نی است (شعر از حضرت آقا) ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
بسم الله النور خیلی وقته تصمیم گرفتم در مورد تجربه اندک خودم از دو بارداری و زایمان و بچه داری بنویسم، تا شاید برای دوستان نزدیکم که استرس بچه دوم رو دارن گره گشایی کنه. و همین طور جواب کاملی بشه به کسانی که میپرسن چجوری با بچه درس میخونی☺️ از همین ابتدا میگم این تجربه اندک من هست و قطعا نقص زیاد داره😊 https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت از ابتدای زندگی تصمیم بر این بود که به خاطر کم بودن سن هر دو و مشغول درس بودن حداقل تا ۳ سال و حداکثر تا ۵سال بچه دار نشویم. اما العبد یدبّر والله یقدّر خداوند خواست ما یک سال بعد از ازدواجمان بچه دار شویم. و این بسیار ناگهانی بود و آمادگی لازم برای بچه دار شدن نداشتیم. و از همه این ها گذشته دیر متوجه شدیم و یک سری رعایت ها را انجام ندادیم. ابتدا ناراحت بودم و بعد از یکی دو هفته که آرام شدم بچه سقط شد! این تجربه تلخ باعث شد مهر بچه به دل من و همسرم بیفتد. اما به خاطر شرایط زندگی مان مثل درس خواندن، حال جسمی و روحی نا مناسب به تأخیر انداختیم. و یک سال و نیم بعد از سقط تصمیم نداشتیم بچه دار شویم. بعد از یک سال و نیم تقریبا از هر طرف زمزمه به گوش میرسید. که به تأخیر انداختن بچه داری باعث نازایی خیلی ها شده. حتی دوستان نزدیکمان بارها به ما گفته بودند که ما دوسال بچه نخواستیم و خدا تا شش سال به ما بچه نداد. و سرکلاس که میرفتم با آدم هایی برخورد میکردم که یک سال دوسال بود که بچه میخواستند اما بچه دار نشده و ناراحت بودند. بعضی ها هم میگفتند شما که تجربه سقط دارید نباید بگذارید فاصله بارداری زیاد بشود. خلاصه شنیدن همه ی این حرف ها ، مهر و محبتی که نسبت به بچه ها داشتیم و از همه مهمتر حرف استادِ اخلاقم باعث شد که با اینکه تازه ترم سوم درسم بودم تصمیم بگیریم به بچه دار شدن. ایشان فرمودند: «خیلی ها ابتدا بچه نمیخوان بعد از چند سال که بچه میخوان، میگن خدا بهمون بچه نمیده. در صورتی که شما اول نخواستید. توصیه من به زوج های جوان این هست بچه داری رو به تأخیر نندازند و شیعه امیر المومنین علیه السلام پرورش بدهند.» با خودم میگفتم با توجه به دوستان اطرافم تا بچه دار شوم حداقل شش ماه تاخیر دارد. و من میتوانم حداقل تا انتهای بارداری دو ترم دیگر درس بخوانم. اما خدا چیز دیگری خواست... .. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت اما خدا خواست خیلی زودتر از موعدی که ما فکر میکردیم بچه دار شویم. و ما دوباره به این پی بردیم که العبد یدبّر والله یقدّر. اواخر ترم سوم بود که متوجه شدیم جمع دو نفره ما قرار است سه نفره بشود. روزهای اول که تقریبا عالی بود. چندین برنامه مرتبط با بارداری بر روی گوشی همراهم نصب کردم. کتاب ریحانه بهشتی را خریداری کردم. و تصمیم گرفتم تمام نکاتش را عملی کنم. صبح ها سوره فجر میخواندم سیب گرفتم و هر روز سوره یس را بر روی آن میخواندم و میخوردم. چون وارد ماه دوم یعنی پنج هفتگی شده بودم. صبح ناشتا کندر می‌خوردم و خلاصه اینکه اکثر نکات را رعایت میکردم. از آن طرف چون تجربه سقط داشتم اکثر اطرافیان تماس میگرفتند و تبریک میگفتند و توصیه میکردند غذاهایی مصرف کنم که طبع سردی دارند تا موجب سقط مجدد نشود. ایام امتحانات بود. امتحانات ترم سوم را کامل دادم و الحمدلله همه را قبول شدم. ترم بعد هم انتخاب واحد کردم و بعد از یک هفته استراحت بین دو ترم، سر کلاس درس میرفتم. اما همه این اتفاقات خوب دوام نیاورد. کم کم وارد هفته هشتم شدم که ویار شروع شد. آن هم چه ویاری! گلاب به روی مبارکتان در طول روز پنج تا شیش بار بالا می آوردم و حالم خیلی بد بود! حتی معده تحمل آب ساده هم نداشت و سریعا پس میداد. آشپزی کردن تعطیل شد به حدی ویار شدت داشت که در یخچال باز میشد من هر کجای خانه بودم بوی بد استشمام میکردم و حالم بد میشد. .. ✍🏻مریم زارعی https://eitaa.com/az_jan_nevesht
واسطه خلقت بعد از ده روز که آشپزی تعطیل شده بود خواهرم به ما لطف کرد و دو هفته ای به خانه ما آمد. تقریبا همه ی روتین های زندگی مثل سرکلاس درس رفتن، قرآن خواندن و... به قوت خودش باقی بود. فقط آشپزی کردن و غذا خوردن مختل شده بود. سر کلاس که میرفتم چون حال خوبی نداشتم گاهی چندین بار از کلاس خارج میشدم. با مدیر آموزش صحبت کردم و اجازه دادند یک هفته بیشتر از حد متعارف غیبت کنم( در طول ترم به تعداد هر واحد سه جلسه حق غیبت داشتیم که با این اجازه مدیر آموزش شده بود به تعداد هر واحد چهار جلسه). همه میگفتند نهایت ویار داشتن چهار ماهه اول است. تا عید نوروز بتوانی تحمل کنی و کلاس بروی بعد از عید حالت بهتر است و راحت میتوانی به کلاس بروی. یک روز درمیان و گاهی دو روز درمیان به کلاس میرفتم. اما آنقدر حال بدی داشتم که متوجه درس و کلاس نبودم. یکی از اساتید شاکی شده بود و میگفت چقدر از کلاس بیرون میروی، بهتر نیست حذف ترم کنی؟ من ناراحت شدم و قبول نکردم. چون در تصور خودم این بود که بعد از حضور بچه درس خواندن سخت و حداقل تا سه سال غیر ممکن است. هر روز که می گذشت من ضعیف تر میشدم و هر بار که برای مراقبت های بارداری میرفتم وزنم کمتر از دفعه ی قبل میشد.به زور دارو ها و قرص های تقویتی سر پا بودم. روز های سختی بود اما لذت مادر شدن باعث شده بود حال روحی خوبی داشته باشم. تغییرات هفته به هفته جنین را مطالعه میکردم و این حس و حال خوبی را به من منتقل میکرد.از طرفی نزدیک شدن به نوروز و رفتن به شهر و خانه پدری انگیزه ادامه دادن را زیاد میکرد. دائم به این فکر میکردم تا اواخر اسفند صبر کنم بعد به شهرمان میروم و بعد از نوروز هم ویارم خوب شده است و زندگی به روال طبیعی خودش بر میگردد. اما طبق فرمایش پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد.* ابتدای دوزاده هفتگی یعنی تقریبا ابتدای ماه چهارم متوجه شدم که باید بیشتر رعایت کنم و از پله پایین و بالا نروم. حتی دکترم توصیه میکرد طولانی مدت سوار ماشین نشوم. و این یعنی نوروز بی نوروز...! .. ✍🏻مریم زارعی *روِيَ عَن رسولِ الله صلّي الله عليه و آله و سلّم: الدُّنْيَا دُوَلٌ فَمَا كَانَ لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ وَ مَنِ انْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا قَسَمَهُ اللَّهُ قَرَّتْ عَيْنُهُ. (بحارالانوار، جلد 74) ترجمه حدیث: از رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) منقول است که فرمود: دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه كه براى تو مقرّر شده است به تو خواهد رسيد، گرچه در نهايت ضعف و ناتوانى باشى؛ و آنچه كه به ضرر و زيان تو باشد باز هم به تو خواهد رسيد، گرچه در كمال قدرت و نيرومندى باشى و هرگز جلوی آن را نتوانى گرفت. https://eitaa.com/az_jan_nevesht
دین و دنیا دارم درِ این خونه جا دارم قنبر نیستم اما مثل حیدر مولا دارم عید غدیر یعنی دست تو بالا برود تا نشانی شود برای ما تا راه را گم نکنیم دست تو به عرش است و ما ریزه خواران خوان توییم به تو وصلیم تا به خدا وصل شویم. تو واسطه فیض اکبری! تو نه تنها امام بر مال و دین ما هستی بلکه امامت بر جان ما داری. خودم و همه ی کس و کارم فدای تو باد. دوست دارم مثل قنبر سرم را بالا بگیرم و با افتخار بگویم: «من غلام صالحترین مؤمنان و وارث پیامبران و بهترین اوصیاء و بزرگترین مسلمانان و امیرمؤمنان و نور مجاهدان در راه خدا هستم*.» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ✍🏻مریم زارعی *أنا مولى من ضرب بسیفین و طعن برمحین وصلى القبلتین وبایع البیعتین وهاجر الهجرتین ولم یکفر بالله طرفة عین، أنا مولى صالح المؤمنین ووارث النبیین وخیر الوصیین وأکبر المسلمین ویعسوب المؤمنین ونور المجاهدین ورئیس البکائین وزین العابدین وسراج الماضین وضوء القائمین وأفضل القانتین ولسان رسول رب العالمین وأول الوصیین من آل یس والمؤید بجبرئیل الامین و المنصور بمیکائیل المتین المحمود عند أهل السماء أجمعین والمحامی عن حرم المسلمین...(رواه الکشى فی رجاله ص 48.) https://eitaa.com/az_jan_nevesht
و شاید جنسِ شادیِ "غدیر" از جنس شادیِ همان روزی است؛ که تو ظهور خواهی کرد...
تمام کشور من کاظمین کوچک اوست تمام کشور من کاظمین کوچک مردیست که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت به قدری مهربان بود و اهل سخاوت که باعث میشد نگران همه باشد حتی کسانی که از او فرسخ ها دور تر بودند. او آینده را می دید و میدانست در آینده ای نه چندان دور خیل مشتاقان و مریدانش در ایران تشنه کرم خانه ی او هستند او نمی خواست در همه ی کشور ها وشهر ها امامی و امامزاده ای باشد اما در ایران نباشد.برای همین هم به همه بچه ها و نوه هایش فرمود به ایران بیایند تا ایران هم توفیق درک قدوم مبارک خاندان باب الحوائج را داشته باشد. او از همان ابتدا به فکر ما بود. مایی که امروز نفس هایمان به نفس های این خواهر و برادر بند است. حاجت داشته باشیم و نداشته باشیم دخیل کوی رضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیها هستیم. او خیلی ما را دوست داشت. خیلی بیشتر از خودمان، که حتی قرن ها پیش فکر همه جا را کرده بود.* تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی ✍🏻مریم زارعی *برداشت آزاد از حضور فرزندان امام کاظم علیه السلام در سرزمین ایران https://eitaa.com/az_jan_nevesht
👇👇👇
واسطه خلقت دکتر گفت بهتره با ماشین به شیراز نرویم و اگر هم اصرار به رفتن داریم حداقل با قطار برویم. نوروز رفتیم و بعد از برگشتن. با وجود اینکه وارد ماه پنجم شده بودم اما ویارم خوب نشده بود. حالم هر روز بد تر از دیروز میشد. چند روز سر کلاس رفتم و وقتی دیدم واقعا توان ندارم و اساتید شاکی شده بودند بر خلاف میل باطنی، تصمیم گرفتم حذف ترم کنم! همین دوری از کلاس و درس باعث شد حال روحی نامناسبی داشته باشم زیرا همانطور که امام علی علیه السلام میفرمایند:«دانش باعث حیات دل میشود».* پس دوری از دانش دل را میمیراند. اینکه اطرافیان همچنان وعده می دادند که وارد ماه فلان بشوی، خوب میشوی. این انتظار ها، طولانی بودن روزهای تابستان و گرمی هوا، مزید علت میشد و روز های بارداری را سخت تر میکرد. تنها لذت آن روز ها دیدن فیلم های نوزاد بود و انتظار برای زایمانِ طبیعیِ خوب و آسان. کل کار مفیدِ شبانه روزم فقط نماز خواندن بود و هر بار بچه تکان میخورد سوره عصر و توحید و قدر و صلوات میفرستادم. همه ی روزها رنج بود و رنج! و من فقط تحمل میکردم. تازه با مفهوم رنج آشنا شده بودم. با رنج مثبت و منفی. با آیه ی يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ** اما این آشنایی ها صرفا تئوری بود. معرفت نبود تا عملی بشود. ماه آخر که اجازه ورزش کردن و پیاده روی داشتم بسیار ورزش کردم و پیاده روی رفتم تا زایمان خوبی داشته باشم اما بر خلاف تلاش ها و تصوراتم از زایمان طبیعی، خداوند خواست تا در شب تاسوعای حسینی سزارین شوم و دختر جانم را در بغل بگیرم! ✍🏻مریم زارعی *إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ ، و نورُ الأبصارِ مِنَ العَمى ، و قُوَّةُ الأبدانِ مِنَ الضَّعفِ .امام على عليه السلام : همانا دانش، [مايه] زندگى دلهاست و روشن كننده ديدگان كور و نيرو بخش بدنهاى ناتوان.(امالی شیخ صدوق) **ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روی (سوره انشقاق آیه ۶) https://eitaa.com/az_jan_nevesht