eitaa logo
مجله میدان آزادی
71 دنبال‌کننده
196 عکس
18 ویدیو
0 فایل
هنر میدان آزادی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
در «پیراپدری» می‌خواهیم پیرامون پدر و تصویرش در عالم هنر حرف بزنیم. چه تصویری که در آثار هنری روایت شده و چه تصویری که بیرون از اثر و مستقیما از سوی یک هنرمند درمورد پدر خودش ارائه شده. سعی داریم این یک هفته باقی‌مانده تا روز پدر هرروز چند مطلب خواندنی در مجله میدان آزادی منتشر کنیم: ارائه‌ی فهرست‌هایی از جالب‌ترین آثار هنری درباره‌ی پدر، کنکاشی درباره‌ی کاراکترهای محبوب پدر در سینما، روایت هنرمندان سرشناس از پدرهای خود و شاید شنیدن ترانه‌ای خاص و دلنشین درباره‌ی پدر، از جمله مطالبی‌ست که در این پرونده‌ برایتان تدارک دیده‌ایم. امیدواریم با این پرونده‌ی جمع‌وجور بتوانیم گامی برداریم برای تماشای خلق‌وخوی رازآمیز، چهره‌ی پر چروک و دست‌های پینه‌بسته‌ی پدر، البته با عینک هنر! برای خواندن متن کامل سرمقاله پرونده‌ی پیراپدری اینجا را کلیک کنید. 5⃣4⃣ @Azadisqart
چرا وقتی قرارست به پدرهای سینمای ایران فکر کنیم آثار زیادی به ذهن‌مان نمی‌آید؟ چون در فیلم‌ها همیشه این مادرها هستند که برجسته می‌شوند، این مادرها هستند که نقش‌شان، مهرشان، عشق‌شان بیشتر دیده می‌شود، حس می‌شود، درک می‌شود. حس پدرانه همیشه در پس و پشت حس مادرانه پنهان می‌شود؛ همچون در زندگی. پدرها در فیلم‌ها هم کمتر حرف می‌زنند، کمتر احساسات‌شان را بروز می‌دهند، کمتر از زحماتی که می‌کشند حرف می‌زنند؛ همچون در زندگی. وقتی قرار شد درباره‌ی نقش یک پدر در سینمای ایران بنویسم، فیلم‌های کارگردان‌های محبوبم را مرور کردم. بعد از دایی‌یونس «بوی پیراهن یوسف» اولین نقشی که به ذهنم آمد، پدرِ «روسری آبی» بود. البته که عاشقانه‌ی «روسری آبی» در نظر اول کمتر نقش یک پدر را به ذهن می‌آورد، ولی رسول رحمانی، صاحب کارخانه‌ی تولید رب گوجه‌فرنگی با بازی همیشه بی‌نظیر استاد عزت‌الله انتظامی یکی از پدرهای به‌یادماندنی سینمای ایران است. رسول رحمانی یک پدر است حتی وقتی عاشق می‌شود. برای دیدن ادامه‌ی مطلب پدرِ «روسری آبی» روی لینک بزنید. 5⃣5⃣ @Azadisqart
حوصله‌ی من سر رفت. رفتم توی اتاق. مادرم گفت «داره چه‌کار می‌کنه؟» گفتم «می‌خواد ماهیِ مرده رو زنده کنه.» مادرم گفت «خیلی یه‌دنده‌س. به سرش افتاده که این ماهی رو زنده کنه، دیگه تا شب هم دست‌بردار نیست، آخه ماهىِ مرده هم زنده می‌شه؟» بیست‌ دقیقه‌ای بعد صدای پدرم بلند شد. می‌گفت«این ماهی زنده خواهدشد، این ماهی هنوز جان دارد.» من دویدم توی حیاط. پدرم با دست چپش ماهی را گرفته بود و با انگشت شست و سبابه‌اش، زیر گوش‌های ماهی، یک جایی را فشار می‌داد و ول می‌کرد. دهان ماهی مثل یک گل میمون باز و بسته می‌شد، با آن یکی دستش هم شکم و پهلو‌های ماهی را مالش می‌داد. گاهی یک دو چکه لجن سیاه‌رنگ از دهان ماهی بیرون می‌ریخت. پدرم می‌گفت«شکم و جهاز تنفسی این حیوان پر از لجن شده و او را خفه کرده. باید لجن‌ها را درآورد.» پدرم با شوق بیشتری به کارش ادامه داد. بازخوانی تصاویر هنرمندان از پدرانشان در «روایت هنرمند از پدر» ما را با بخشی از تجربه‌ی زیسته‌ی آن‌ها آشنا می‌کند. در بخش یکم این ستون ادامه‌ی روایت ثمین باغچه‌بان از پدرش جبار باغچه‌بان را ببینید. 5⃣6⃣ @Azadisqart
حتی همین الان هم اگر بروید و از پدربزرگِ من، درباره‌ی کودکی‌جوانی بابا و عموها و عمه‌هام بپرسید، پدربزرگم ابتدا نگاه‌تان می‌کند تا حرف‌تان تمام شود، به‌تمامی. سپس در سکوت دمی فکر می‌کند. و بعد شاید فکر کنید که جواب‌تان را می‌دهد، دقیق و مشخص. ولی اگر چند بار باهاش نشسته باشید و برخاسته باشید می‌بینید که حرفی-جوابی که بهتان می‌زند تکراری است و حرفش ثابت بوده همیشه. و آن این بوده که درست یادش نیست و نمی‌داند. چرا نمی‌دانسته؟ یکیش این است که بچه‌ها زیاد بوده‌اند. اما مهم‌تر همان کاری بوده که او را می‌کشیده به خودش، به‌تداوم. همیشه و همیشه. کریمِ «بچه‌های آسمان» هم همین است. او مدام در کار است و بار. بار می‌بارد بر دوشِ او و از صبح در کار است تا شب... اما این تمامش نیست! در قسمت دوم از ستون «پدرهای محبوب سینمای ایران» به سراغ کریم در فیلم «بچه‌های آسمان» ساخته‌ی «مجید مجیدی» رفته‌ایم. برای خواندن ادامه این مطلب لینک را لمس کنید. 5⃣7⃣ @Azadisqart
بچه‌دبستانی‌ها باید موهای‌شان را با نمره‌ی دو یا چهار می‌زدند که فرق زیادی با تراشیدن نداشت. رسم عجیبی بود و به هر دبستانی که سر می‌زدید یا گذرتان به هر خانه‌ای که پسرکی دبستانی داشت می‌افتاد، ردیف بچه‌های کچل را می‌دیدید که دارند توی سر و کله‌ی هم می‌زنند. بچه‌ها در آن سن و سال شیطان‌تر و ماجراجوترند و از در و دیوار و درخت بالا می‌روند. چشم‌تان به هر پسر‌بچه‌ای می‌افتاد رد شکستگی روی سرش بود و ما هم به‌شوخی سر آن را که بیشتر شکسته بود به این کره‌های زمین تشبیه می‌کردیم که با سلیقه‌ی معلم‌های جغرافی هم‌خوانی داشت. به سن دبیرستان که می‌رسیدیم، از دبستان که فارغ‌التحصیل می‌شدیم، قاعدتاً لزومی به نمره کردن مو نبود و مدرسه‌ها اجازه می‌دادند با موهای کوتاه و مرتب صبح‌ها سر کلاس حاضر شویم. پدرم به برادرم که در دبیرستان دو سال بالاتر از من بود گفت هر سال باید سرش را با نمره‌ی دو بزند و برادرم هم اصلاً به رویش نیاورد که نمره کردن مو برای دبیرستانی‌ها واجب نیست. حرفش را گوش کرد. تازه رسیده بودم به کلاس هشتم که یک شب وقت شام، وقتی همه نشسته بودیم سر سفره و آماده‌ی خوردن بودیم، پدرم رو کرد به من و گفت شما هم فردا می‌روید سرتان را نمره‌ی دو می‌زنید. گفتم چرا باید نمره‌ی دو بزنم؟ پدرم گفت همین که می‌گویم. برای خواندن ادامه‌ی خاطره‌ی بهمن فرمان‌آرا از پدرش روی لینک بزنید. 5⃣8⃣ @Azadisqart
سال‌هاست که روز پدر برای ما با مفاهیمی چون فداکاری، زحمتکشی، مهربانی، بزرگی و مردانگی همراه است. این روز و این نقش همان‌طور که در نگاه مردم ما اهمیت بسیاری دارد؛ اهمیت خودش را در سینمای ایران و جهان نیز نشان داده است. ما در سینما چهره‌های مختلفی را از نقش پدری می‌بینیم. پدری که کارگردان یک فیلم او را در کوچه پس کوچه‌های شهر خود دیده یا پدری که عمری با او زندگی کرده است. و مهمتر از آن‌که خالق اثر آن پدر را از کدام خاطره یا قصه یا افسانه پیدا کرده، شاید این باشد که مخاطب آن پدر را در کجای زندگی خود و جامعه خود می‌بیند. در تحریریه میدان آزادی به مناسبت روز پدر فهرستی از ده فیلم برتر سینمای ایران و جهان با این موضوع را همراه با توضیحات برای شما تهیه کرده‌ایم. برای دیدن این فهرست لینک را لمس کنید. 5⃣9⃣ @Azadisqart
حاج‌کاظم «آژانس شیشه‌ای» یکی از جذاب‌ترین، مظلوم‌ترین و اعصاب‌خُردکن‌ترین پدرهای حاتمی‌کیاست. یک پدر با‌ابهت و خودرأی و پرجنب‌و‌جوش که فکر می‌کند بچه‌های جوانش هنوز بچه‌اند و توان درک دغدغه‌های پیچیده‌ی پدرشان را ندارند. پدری که یک مدینه‌ی فاضله و آدم‌هایش را در جنگ دیده و هر کاری می‌کند تا آن آدم‌ها و آن شرایط را با چنگ و دندان زنده نگه دارد. اما با جامعه‌ای مواجه است که از آن مدینه‌ی فاضله فقط خون و اشک و خرابی‌اش را دیده‌ و هر طور شده می‌خواهد از آن دور شود و خاطراتش را نیز دفن کند.  سومین قسمت از ستون پدرهای محبوب سینمای ایران اختصاص دارد به حاج کاظم آژانس شیشه‌ای. برای خواندن ادامه‌ی این مطلب لینک را لمس کنید. 6⃣0⃣ @Azadisqart
پس با منظر حاجب و ریحان خادم پیش پدرم شدند و گفتند خداوندزاده هر چه ما دانستیم بیآموخت. خداوند فرمان دهد تا فردا به نخجیرگاه آنچه آموخته است بر خداوند عرضه کند. امیر گفت نیک آید. روز دیگر برفتم هر چه دانستم بر پدر عرضه کردم. امیر ایشان را خلعت فرمود و پس گفت این فرزند مرا آنچه آموخته‌اید نیکو بدانسته است ولیکن بهترین هنری نیاموخته است. گفتند آن چه هنر است؟ امیر گفت هر چه وی داند از معنی هنر و فضل همه آن است که به‌وقت حاجت اگر وی نتواند کردن ممکن باشد که کسی از بهر وی بکند، آن هنر که وی را باید کردن از بهر خویش و هیچکس از بهر وی نتواند کرد وی را نیآموخته‌اید! ایشان پرسیدند که آن کدام هنر است؟ امیر گفت شناوری که از بهر وی جز وی کس نتواند کرد و ملاح جلد از آبسکون بیآورد و مرا بدیشان سپرد تا مرا شنا بیاموختند؛ بکراهیت نه بطبع اما نیک بیآموختم. اتفاق افتاد که آن سال که بحج می‌رفتم... سومین قسمت چهره‌ی پدر یک هنرمند مربوط است به خاطره‌ی عنصرالمعالی از پدرش. برای خواندن متن کامل این خاطره روی لینک بزنید. 6⃣1⃣ @Azadisqart
آلین الکان روزنامه‌نگار معروف آمریکایی مصاحبه‌ای را با اورهان پاموک به بهانه انتشار رمان «Veba Geceleri»(شب‌های طاعون) انجام‌داده‌است. پاموک درباره‌ی همزمانی انتشار رمان با شیوع کرونا میگوید: خیلی اتفاقی بود. اصلاً پیش‌بینی این اوضاع(شیوع کرونا) را نکرده بودم. صحنه‌هایی از طاعون در اولین کتابم یعنی «قلعه‌ی سفید» هست که در قرن هفدهم و در استانبول یا همان قسطنطنیه اتفاق می‌افتد. تقریباً چهل سال پیش، در سال 1983، رمان «خانه‌ی خاموش» را نوشتم... درست بعد از تمام شدن رمان «زنی با موهای قرمز» با خودم گفتم حتی اگر رمان تاریخی من با موضوع طاعون، پروژه‌ی بسیار بزرگی هم باشد، باید آن را بنویسم... دوستانم... معتقد بودند که هیچ کس با این کتاب ارتباط برقرار نخواهد کرد و بشریت پدیده‌های ناپسندی مثل طاعون و وبا را پشت سر گذاشته‌است. من اول با آن‌ها هم‌عقیده بودم، اما مجدداً مصمم شدم این رمان را بنویسم. پس نوشتم و نوشتم و نوشتم. من این بیماری همه‌گیر را پیش‌بینی نمی‌کردم، اما تاریخ بشریت هیچ‌وقت از چنین همه‌گیری‌هایی در امان نبوده‌است. در سالروز اعلام جهانی همه‌گیری کرونا متن کامل  مصاحبه پاموک با ترجمه اختصاصی میدان آزادی را بخوانید. 6⃣2⃣ @Azadisqart
بخشی از مصاحبه‌ پاموک با آلین الکان:   _ از خودکار برای نوشتن استفاده می‌کنید؟ من یک «دستی‌نویس» هستم، شاید یکی از آخرین گونه‌های دستی‌نویس‌ها. به درد موزه می‌خورم و همه‌ی ویژگی‌های آن را هم دارم. من تک‌تک برگه‌هایی را که در چهل و پنج سال گذشته روی آن نوشته‌ام نگه داشته‌ام. سال آینده هفتادساله خواهم شد و ناشر من امیدوار است نمایشگاهی ترتیب دهد درباره‌ی مردی که در چهل و پنج سال گذشته مشغول نوشتن با دست بوده است. _ چیزی را که نوشته‌اید برای تایپیست املا می‌کنید یا خودتان آن را در کامپیوتر تایپ می‌کنید؟ تنها افراد خارق‌العاده با استعدادهای ماورائی می‌توانند دست‌خط من را بخوانند. آن‌ها نوشته‌های من را رونویسی می‌کنند و دوباره برای من می‌فرستند. بعد، مثل مارسل پروست غلط‌های متن را می‌گیرم و چیزهایی به آن اضافه می‌کنم. _ تا به حال سعی کرده‌اید با کامپیوتر بنویسید؟ فقط ایمیل. من نویسنده‌ی کندی هستم و نمی‌خواهم تمام روز به کامپیوتر نگاه کنم.  متن کامل مصاحبه‌ی پاموک به بهانه انتشار  «شب‌های طاعون» را اینجا ببینید. 6⃣3⃣ @Azadisqart
یک سپتامبر سال ۱۹۳۹ فعالیت رسمی جشنواره‌ی کن با برگزاری اولین افتتاحیه‌ آغاز شد. درست در همین روز، آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی آلمان طی یک سخنرانی خبر حمله‌ی آلمان به لهستان و آغاز جنگ جهانی را اعلام کرد. بعد از این سخنرانی، تمام اکران‌های جشنواره‌ی سینمایی کن تا ۷ سال تعطیل شد! جشنواره‌ی مهم فیلم ونیز هم که از سال ۱۹۳۲ آغاز به کار کرده‌بود، در سال‌های جنگ جهانی دوم فعالیت نکرد. به‌جز این دو تعطیلی، جشنواره‌های مهم جهانی در همه‌ی سال‌ها و با تمام افت‌وخیزهایی که دنیا به خود دیده‌است برگزار شده‌اند. بهمن‌ امسال به سنت چهل‌‌سال گذشته، بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و پرمخاطب‌ترین رویداد سینمایی و چه‌بسا هنری ایران درحال برگزاری است: جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم فجر. جشنواره‌ای که در پرالتهاب‌ترین سال‌های بعد از انقلاب فعالیتش را آغاز کرد و با وجود جنگ هشت‌ساله، کمبود امکانات، تحریم‌های شدید اقتصادی، چالش‌های سیاسی و اجتماعی، کرونا و مسائل دیگر هرگز از پا درنیامد. سرمقاله‌ی کامل پرونده جدید پرواز بر فراز آشیانه سیمرغ با محوریت جشنواره فیلم فجر اینجاست! 6⃣4⃣ @Azadisqart
در بخشی از پرونده‌ی «پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ» ستونی را به عنوان «فهرست‌های بهترین‌های تمام ادوار جشنواره‌ی فیلم فجر» درنظرگرفته‌ایم که توسط گروه پژوهش میدان آزادی فراهم شده. بهترین فیلم جشنواره‌ی فجر، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامه‌نویسی، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، بهترین بازیگری نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین تدوین فیلم و بهترین فیلمبرداری از جمله فهرست‌هایی هستند که قصد داریم در این بخش به آن‌ها بپردازیم. این فهرست‌ها را به مرور و در طول شب‌های برگزاری جشنواره برای شما منتشر خواهیم کرد. اولین فهرست این ستون مربوط به برندگان سیمرغ بلورین بهترین فیلم است. بخشی که ابراهیم حاتمی‌کیا با پنج بار برگزیده شدن، رکورددار آن است. برای دیدن فهرست برگزیدگان بهترین فیلم جشنواره فجر از ابتدا تا کنون کلیک کنید. 6⃣5⃣ @Azadisqart
دختربچه: «بابا باز می‌خوای بری سفر؟» ناخداخورشید: «بخواب جونم... این دیگه سفر آخرمه. زود برمی‌گردم. بخواب عزیزم.» سپس صحبتش را با همسرش که در حال فشنگ گذاشتن در خشاب‌ است، پی می‌گیرد. ناخداخورشید [به دخترها اشاره می‌کند]: «دلت نمی‌خواست یکی‌شون پسر بود؟» همسر: [سکوت] ناخداخورشید: «چی شد که ما هیچ پسری گیرمون نیومد؟» همسر: «ننه‌ی خدابیامرزم می‌گفت: وقتی مرد خیلی مرد باشه، بچه‌هاش همه دختر می‌شن.» ناخداخورشید: «امون از زخم زبون تو. وقتی می‌گم پسر، تو دل‌گیر نشو. سی همچین روزی می‌خواستم که پشت‌وپناه شماها باشه.» در قسمت چهارم از ستون «پدرهای محبوب سینمای ایران»، سراغ فیلم «ناخدا در خورشید» ساخته‌ی «ناصر تقوایی» و با بازی درخشان «داریوش ارجمند» رفتیم. ادامه‌ی مطلب را اینجا بخوانید. 6⃣6⃣ @Azadisqart
اولین دستی که به سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر رسید دست‌های مرحوم «خسرو سینایی» بود برای فیلم «هیولای درون». اما «مجید مجیدی» با چهار بار و پس از آن «ابراهیم حاتمی‌کیا» و «اصغر فرهادی» هرکدام با سه بار برنده‌ شدن عنوان بهترین کارگردان در صدر این جدول هستند. یک رکورد جالب نیز در این جایزه وجود دارد که متعلق به «داریوش مهرجویی» است. مهرجویی تا به حال ده بار نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی شده‌است!   در دومین قسمت از ستون «فهرست‌های بهترین‌های تمام ادوار جشنواره‌ی فیلم فجر» فهرست برگزیدگان «سیمرغ بهترین کارگردانی» را برای شما آماده کردیم. برای خواندن ادامه‌ی این مطلب لینک را لمس کنید. 6⃣7⃣ @Azadisqart
_سیری در اسامی فیلم‌های بلند و کوتاه و 16 و 8 میلی‌متری این دوره می‌تواند به درک فضای غالب آن دوران ایران کمک شایانی کند: «آبادان شهر مظلوم»، «آری این‌چنین بود برادر»، «آخرین اعلامیه»، «آمریکا نابود است»، «آزادی آمریکایی»، «حماسه‌ی جانبازان»، «شهادت‌طلبان»، «سنگر وحدت»، «شهادت در سنگر دیگری»، «استبداد و آزادی»، «الفبای انقلاب»، «من برای جنگ»، «کودک و انقلاب»، «گل سرخ شهادت»، «کوردلان» و ... _در سال ۱۳۶۳ برای اولین بار به بازیگران زن نیز لوح تقدیر اعطا شد؛ پروانه معصومی برای «گل‌های داودی» و جیران شریف برای «مترسک». جشنواره‌ی فیلم فجر، همیشه متن و حاشیه‌های  جذابی داشته‌است که برای هرانسان سینمادوست و فیلم‌بازی خالی از لطف نیست. در پرونده‌ی «پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ» ستونی را با عنوان «متن و حواشی جشنواره فیلم فجر» برای مرور همه‌ی این خاطرات به تفکیک هر دهه برایتان تدارک دیده‌ایم. برای دیدن ادامه‌ی متن و حواشی جذاب دهه اول(۱۳۶۱_۱۳۷۰) اینجا را کلیک کنید. 6⃣8⃣ @Azadisqart
شبی زنگ تلفن صدا کرد. پدرم گفت ببین کیست؟ جواب زنگ را دادم و گوشی را برداشتم و گفتم: آقا چه خبر است، این وقت شب چه می‌خواهید؟ جواب آمد که می‌خواهم با پدرت صحبت کنم. گفتم شما کیستید؟ گفت بگو عشقی با شما کار لازمی دارد. من از این اسم تعجب کردم. زیرا تاکنون به گوشم نخورده بود. به پدرم گفتم عشقی است. خندید و گفت عشقی شاعر معروف است، لابد می‌خواهد با من شوخی و مزاح کند. خوب هرچه باشد رفیقمان است، ببینم چه می‌گوید، اگر جوابش را ندهم، فردا یک هجونامه هم می‌سازد. این بگفت و گوشی را برداشت و مشغول صحبت شد. اما مذاکره به طول انجامید و گاهی این کلمات، جسته جسته به گوش می‌رسید: سید ضیاء_ کودتا_ فرمانفرما_ حبس_ توقیف_... همین که پدرم گوشی را زمین گذاشت، گفتم راستی پدرجان کودتا یعنی چه؟ پدرم ناراحت به نظر می‌رسید و گفت چه می‌دانم، حالا فردا ما هم به آتش اعمال فرمانفرما باید بسوزیم. شب چهارم اسفند 1299 بود. یک روز از کودتا می‌گذشت. اتفاقات سیاسی و اجتماعی بر زندگی خالقی موسیقیدان بسیار اثر داشته‌است. ادامه‌ی خاطره‌ی او از پدرش را اینجا ببینید. 6⃣9⃣ @Azadisqart
جایزه‌ی سیمرغ بلورین «بهترین فیلم از نگاه تماشاگران» از سال 1376 به جشنواره فجر اضافه شده است و از طریق رای‌گیری بین مخاطبین جشنواره در همان زمان برگزاری جشنواره انتخاب می‌گردد. برای دیدن فهرست برگزیدگان بهترین فیلم منتخب تماشاگران روی لینک بزنید.  7⃣0⃣ @Azadisqart
_«بازگشت» یک خودزندگینامه از هشام مطر لیبیایی است. روایتی از جست‌وجوی او به‌دنبال پدرش. پدری که در زندان‌های قذافی سرنوشت نامعلومی دارد. وقتی هشام در نوزده سالگی و در انگلیس دانشجو بود پدرش به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی بر علیه حکومت قذافی ناپدید شد. حالا او پس از سرنگونی قذافی به کشورش بازگشته است تا پدر را بیابد. او برای... _در «آوای کوهستان» شینگو که همراه با همسر و پسر و عروسش در یک خانه زندگی می‌کند متوجه مشکلات پسر و عروسش با یکدیگر شده. او سعی دارد تا زندگی پسرش را نجات دهد اما هر چقدر عمیق‌تر می‌شود، مشکلات را شدیدتر می‌یابد. از طرفی دختر شینگو نیز با فرزندانش به‌سوی خانواده برمی‌گردد و او نیز قصد طلاق از همسرش را دارد. شینگو به عنوان پدر سعی می‌کند برای حل مشکلات فرزندانش قدمی بردارد اما پیامدهای جنگ شدیدتر... همانطور که در یادداشت بهترین فیلم با موضوع پدر قول داده‌بودیم، فهرست بهترین کتاب‌ها با موضوع پدر و پدری را برایتان آماده کرده‌ایم. برای دیدن این فهرست بسیار متنوع از کتاب‌های ایرانی و خارجی، همراه با توضیحات، روی لینک بزنید.   7⃣1⃣ @Azadisqart
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهلمین سال برگزاری جشنواره فیلم فجر بهانه‌ای شد تا در قالب پرونده‌ی پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ مروری داشته باشیم بر متن و حاشیه‌های این رویداد مهم هنری ایران. امید داریم این مرور که با نگاه منصفانه به درخشش‌ها و هم اشکالات گذشته و امروز سینمای ایران شکل می‌گیرد بتواند راهگشای فردای این سینما باشد. نگاه ما در این پرونده گرچه به دستاوردهای درخشان گذشته‌ی سینمای ایران و حتی نوستالژی هم توجه دارد، اما سعی‌مان بر این بوده خالی از نوستالژی‌زدگی باشد! دعوتید به تماشای درآمد تصویری پرونده! 7⃣2⃣ @Azadisqart
پدر «احمد کایا» بضاعت چندانی نداشت. کارگر ساده نساجی بود در محله‌ی فقیرنشینی در شهر ملطیه ترکیه. آب باریکه‌ای که در می‌آورد کفاف سیر کردن شش فرزند قد و نیم قد را نمی‌داد. با آن شکم‌تله‌ی‌ ناچیز، نهایتاً می‌توانست زندگی دونفره‌ای را سامان بدهد و گاهی هم سیگار ارزان قیمتی دود کند. مثلاً سیگار مارک «بافرا» که معادلش در ایران حدوداً چیزی ست شبیه "بهمن کوتاه". اداره کردن یک زندگی هشت نفره با آن مواجب بخور نمیر، امکان نداشت. با خیال معاش بهتر، خانه و زندگی را جمع کرد و راهی استانبول شد. با خیال خام و هوس پخته. در استانبول اما خبری نبود. در سیزدهمین صفحه از پرونده پیراپدری ترجمه‌ی فارسی ترانه‌ی "این مرد بابای من است" از خواننده‌ی مشهور ترکیه، احمدکایا را به شما تقدیم کرده‌ایم؛ ترانه‌ای که کایا آن را به پدرش تقدیم کرد. این ترجمه به همراه یادداشتی است درباره زندگی احمد کایا که آن را از این لینک بخوانید. 7⃣3⃣ @Azadisqart
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Bu adam benim babam این مرد، پدر من است ‏Derdi dağlardan büyük با دردهایی بزرگتر از کوه ‏Çaresiz، beli bükük hey بیچاره و خمیده… آه ‏Bir gün olsun gülmemiş حتی یک روز هم نخندیده ‏Rahat nedir bilmemiş مفهوم آسایش را نمی‌داند ‏Gözyaşını silmemiş اندوهش پایان ندارد ‏Bir lokma ekmek için برای یک لقمه نان ‏Kimseye eğilmemiş پیش هر کس و ناکسی خم نشده ‏Bu adam benim babam hey این مرد پدر من است ‏Ağlama aslan babam گریه نکن پدرِ شیرمردِ من! ‏Dert etme naçar babam درد نکش پدر بینوای من! ‏Kara gün geçer babam he روزهای سیاه میگذرند… آه ‏Bir kapıyı kapayan همان کسی که درها را بسته ‏Gene açar babam همو دوباره باز می‌کند برای خواندن متن ترجمه کامل این شعر و یادداشت مربوط به آن لینک را لمس کنید. 7⃣4⃣ @Azadisqart
سه نکته‌ی آموزانده شده به من از طرف او(پدرم)، در سه مرحله از عمرم انجام گرفته‌است و به همین علت من مایلم که دوره‌ی عمر خودم را بر حسب این سه نکته تفکیک و تقسیم بندی بکنم... پدرم عبدالرسول... او آموزگاری بود که اصلاً قصد آموزگاری نداشت و چه بسا که به همین سبب نکات تعیین کننده‌ای که او بر زبان آورده تا این حد در من مؤثر افتاده‌است. ساده لوحانه خواهد بود اگر فکر کنم سخنی که من از پدرم شنیده ام، باز گویش برای فرزندم همان اثری را بر او خواهد داشت که در موقعیت و در وضعیت خاصی روی من داشته است پس به این علل که بر شمردم تصمیم گرفتم آن سه نکته را اینجا بیاورم و مخاطبم را از حدود بسته‌ی فرزندانم تا بی‌حدودی فرزندان تمام مردم فرا بگسترانم و... محمود دولت‌آبادی اهل خراسان است. خراسان، خاستگاه ادب و حکمت. پس چندان دور از ذهن نیست اگر روایت دولت‌آبادی از پدرش سرشار باشد از ادب، حکمت و روشن‌بینی گمشده‌‌ی ایرانی. روایت او از پدرش را اینجا بخوانید. 7⃣5⃣ @Azadisqart
قسمت پنجم و آخر از ستون «پدرهای محبوب سینمای ایران»، به آقاجونِ دوست‌داشتنیِ «سفر جادویی» به کارگردانی «ابوالحسن داوودی» با بازی پدرانه‌ی مرحوم «رضا عبدی» و هم‌چنین «اکبر عبدی» پرداخته‌است. در اینجا باید از یک نکته‌ی قابل توجه در شخصیت‌پردازی آقاجون گفت، استفاده از مرحوم «رضا عبدی» یا همان «آمیرزا»ی شیرین «صبح جمعه با شما» به عنوان بازیگر این نقش! «آمیز عبدالطمع» که صدای آشنای رادیو و دوبله و طنز ایران که خاطرات شیرینی را برای نسل‌ها رقم زد. «رضا عبدی» با نقش بسیار کوتاهش در «سفر جادویی»، به تلطیف فضای فیلم و کمرنگ شدن خشونت تا حد مناسب شدن فيلم برای کودک و نوجوان بسیار کمک کرد. برای خواندن ادامه‌ی این متن لینک را لمس کنید. 7⃣6⃣ @Azadisqart
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«قاب نقد فیلمِ میدان آزادی» جایی برای نقد تخصصی و نگاه آزاد به آثار سینمایی در مجله‌ی ماست. همزمان با آغاز جشنواره‌ی فیلم فجر، تب بررسی و تبادل نظر درباره‌ی فیلم‌ها، هنرمندان و حواشی جشنواره نیز داغ می‌شود. به همین بهانه و به بهانه‌ی پرونده‌ی «پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ» اولین برنامه‌های تصویری این قاب را به فیلم‌های جشنواره فجر اختصاص می‌دهیم. در این قاب، در قالب چند ویدئوی جداگانه به سراغ نقد و بررسی تعدادی از آثار سینمایی حاضر در جشنواره فجر 41 می‌رویم که حاصلش ستونی‌ست با عنوان «نقد و بررسی فیلم‌های جشنواره‌ی فجر 41». منتقد این فصل خانم معصومه نبی‌پور، منتقد، پژوهشگر و مدرس سینماست.  در ویدئو تیزر و درآمد این برنامه را مشاهده می‌کنید. 7⃣7⃣ @Azadisqart
چهارمین قسمت از ستون «فهرست‌های بهترین‌های تمام ادوار جشنواره‌ی فیلم فجر» را به فهرست «برندگان سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه جشنواره فیلم فجر» در همه ادوار اختصاص دادیم. در صفحه‌ی هشتم از پرونده‌ی «پرواز بر فراز آشیانه‌ی سیمرغ»، توضیحی درباره‌ی این جایزه و فهرست تمام برگزیدگان را می‌توانید بخوانید. 7⃣8⃣ @Azadisqart