eitaa logo
مجله میدان آزادی
71 دنبال‌کننده
195 عکس
18 ویدیو
0 فایل
هنر میدان آزادی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر، در اصل و تعریف خود، خانۀ نمایش و آفرینش زیبایی‌ست. در واقعیت امروز اما انگار این اصل و این تعریف دیگر نیست. انگار چهره اصلی هنر را گم کرده‌ايم، میان محدودیت‌ها، اعمال سلیقه‌ها، جاه‌طلبی‌ها، دسته‌بندی‌ها، پول‌پاشی‌ها، رانت‌ها و... . و هنر که در روزگار نخستین خود میدانِ آزادیِ خیال و اندیشۀ انسانی بود و نمایشگاه رنگ‌آمیزی و تنوع زیست انسانی، به مرور تبدیل به کلیشه‌هایی تکراری شد. کلیشه‌هایی که حتی تعیین آنها بیرون از عالم هنر و توسط پشت پرده‌های اقتصاد، سیاست و رسانه اتفاق می‌افتد. اقتصادها، سیاست‌ها و رسانه‌هایی که بیشترشان وابسته به نگاه‌هایی دیگری‌ستیز و قبیله‌گرا هستند. نگاه‌هایی که چه بخواهیم و چه نخواهیم سلیقۀ هنری نسل‌ها را رقم خواهد زد. در این «بن‌بست» دیگر هنرمند جوانی به خاطر هنرش دیده نمی‌شود؛ حتی اگر یک پیکاسوی جوان یا یک حافظ نوجوان باشد! ما در این مجلۀ فعلا بی‌کاغذ، دوست داریم با کمک شما هنر را به خانۀ اولش برگردانیم؛ به همین دلیل شعارمان این است: «هنر میدان آزادی‌ است» و رویکردمان برای تحقق این شعار «عدالت رسانه‌ای در جهان هنر» است. اگر با ما موافقید لطفا شما هم به «میدان آزادی» بیایید. 0⃣1⃣ @Azadisq
سفر مجوسان به بیت لحم بنوتسو گوتسولی ۱۴۵۹_۱۴۶۱ نقاشی دیواری نمازخانه قصر مدیچی ریکاردی، فلورانس 0⃣2⃣ @Azadisqart
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درباره تابلوی جیغ ادوارد مونک تا به حال تفسیرهای مختلفی صورت گرفته است. عده‌ای این تابلو را متأثر از وضعیت روحی مونک می‌دانند؛ وضعیت روحی آشفته به علت بستری بودن خواهرش در بیمارستان روانی. برخی هم معتقدند جیغ، نماد انسان مدرن مضطرب و آشفته است. از نظر بعضی منتقدان و حتی خود مونک نیز، الهام از طبیعت و پدیده "ابرهای مادر مروارید" باعث خلق این تابلو شده‌اند. همه این نظرات می‌توانند تفسیری بر این مهم‌ترین نقاشی اکسپرسیونیسم باشند و هم می‌توانند نباشند! تفسیر این تابلو را باید به پای مونک و هنر انتزاعی اش گذاشت! 0⃣3⃣ @Azadisqart
«از شیشۀ رنگی کلیسا» اولین پرونده‌ی مجله‌ی اینترنتی ماست. ما در مجله‌ی میدان آزادی این پرونده را به هنرمندان مسیحی ایران اختصاص داده‌ایم و برای این کار سه دلیل مهم داریم: اول، دوره‌های طلایی حضور مسیحیان ایرانی در هنر ایران دوم، کم پرداختن یا نپرداختن به این حضور توسط رسانه‌ها سوم؛ همزمان شدن آغاز کار مجله با آغاز سال نوی مسیحی که به نظر بهترین زمان برای ادای احترام به مسیحیان است. صفحه اول این پرونده که به سرمقاله اختصاص دارد می‌تواند چشم‌انداز خوبی از سوژه به شما بدهد. 0⃣4⃣ @azadisqart
تا جایی که احتمالاً همه‌ی ما به یاد داریم مواجهه‌ی ما با اقلیت­‌های مذهبی اطراف‌مان از قانون نانوشته‌ی «هر کسی کار خودش، بار خودش» پیروی کرده است و از آنجا که قوانین نانوشته همیشه بیشتر از قوانین نوشته­‌شده رعایت می­شوند، حداقل نسل من یاد گرفت که کاری به کار همکلاسی­‌ها، همسایه‌­ها، هم‌باشگاهی­‌ها و مربیان اقلیت مذهبی نداشته باشد. با این حال کنجکاوی و نیاز به ارتباط برای درمان این کنجکاوی و نبود امکاناتی چون اینترنت کار دست من یکی داد. در دنیای کودکی­ شروع کردم به رؤیاپردازی­‌های طویل از مختصرترین چیزهایی که از زندگی اقلیت‌­های اطراف‌مان و در اینجا به‌خصوص مسیحیان می‌­دیدم. مثلاً درباره‌ی ارامنه شنیده بودم شاه‌عباس برای به دست آوردن دل اروپایی‌­ها، یک جامعه‌ی بزرگ ارمنی درست کرده تا اروپایی­‌ها به‌خاطر هم­دینان خودشان هم که شده با ما رابطه‌ی خوبی داشته باشند. آشوری­‌ها و کلدانی­‌ها اما از این هم ناشناخته‌­تر بودند و درباره­‌شان خیال­‌پردازی هم نداشتم اما عقلم بهم سرنخ­‌هایی از تمدن بین‌­النهرین می­‌داد. گذشت تا کمی بزرگ­تر شدم و با مطالعه‌­تر. فهمیدم با سقوط امپراطوری آشور، یک دوره‌ی سکوت ششصدساله در تاریخ آشوریان شروع شده تا بعد برسد به ظهور مسیحیت، ترویج آن در بین­‌النهرین و ایمان آوردن بسیاری از آشوریان به آن. سال­‌ها پیش از دوست افغانستانی‌­ام که بعد از سه دهه زندگی در ایران، به کشورش بازگشته بود، پرسیدم «چرا برگشتی؟» گفت «برنگشتم؛ آمدم. اینجا وطن است.» این را گفتم که بگویم فقط نام صد و شانزده پادشاه آشوری در یک لوح گلی مربوط به هشتصد سال قبل از میلاد موجود است. که بگویم آشوریان قدیمی‌ترین ساکنان تمدن بین­‌النهرین بوده‌­اند و بعدها در عراق و سوریه و ایران پراکنده شده‌­اند. که بگویم آشوریان نیامده‌­اند، بوده‌­اند. و این «بودن» درباره‌ی ارامنه هم صدق می‌­کند. از زمان امپراتوری هخامنشی تا قرن­‌ها بعد، ارمنی‌ها در سرزمین فعلی­شان سکونت داشته­‌اند و به‌نوعی «ارامنه‌ی ایران» محسوب می‌­شدند. بنابراین حداقل درباره‌ی ارامنه‌ی شمال‌غرب می‌شود گفت که «ارامنه به ایران نیامده­‌اند، آنجا بوده‌­اند؛ در سرزمینِ گاه ایران و گاه ارمنستان.» ادامه مطلب سرمقاله پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» را اینجا ببینید. 0⃣5⃣ @Azadisqart
صفحه دوم پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» را اختصاص داده‌ایم به تک‌نگاری «هانیبال الخاص» از نقاشان بزرگ آشوری ایران: تقریباً همه درباره‌ی صراحت لحن و بی‌پروایی منحصر‌به‌فرد او در رفتارهایش اتفاق‌نظر دارند. روزی برای اعتراض به خرابی سه‌پایه‌ها در دانشگاه، پرفرمنسی را اجرا کرد و از مسئولان دانشگاه نیز دعوت کرد تا به تماشای پرفرمنس بنشینند و دقیقاً همین سه‌پایه‌های معیوب را به ‌کار گرفت تا با تکرار صدای مهیب افتادن‌شان در حضور مسئولان دانشگاه، اعتراض خود را به فرسودگی وسایل اعلام کند. آن روز در واقع پرفرمنس صراحتش را هم اجرا کرد. این بی‌پروایی دل‌نشین یا گزنده‌ی رفتار و لحن او به حدی پررنگ بود که در دوران پیش از انقلاب، برخی افراد در مواجهه با او تردید می‌کردند که نکند الخاص با ساواک در ارتباط باشد یا شاید اصلاً خودش ساواکی باشد. ادامه این تک‌نگاری را در اینجا بخوانید. 0⃣6⃣ @Azadisqart
سال ۹۸ که در آتش می‌سوخت، شاید اولین باری بود که توجه بعضی را بیشتر از قبل به خودش جلب می‌کرد. یک میدان ارزشمند در قلب تاریخی شهر که سه حکومت را به خود دیده است. «میدان حسن‌آباد» یا میدان هشت‌گنبد -با آن معماری فرنگی‌مآبش- که با وجود ساختمان قلدر بانک ملی در ضلع جنوب شرقی و شلختگی‌ حاصل از شهرسازی چند دهه‌ی گذشته، تلاش می‌کند تا قرینگی‌اش را ملتمسانه و در حد یک منظر شهری حفظ کند. روایت‌ها چنین نقل کرده‌اند که این میدان بخشی از میراث تلاش‌های رضاخان جهت ساخت ایران نوین بوده تا اتول‌های انگشت‌شمار شهر بتوانند دور آن بچرخند و خودی نشان دهند. بخشی از پروژه‌ی مدرنیزاسیونی که در ابتدای سده‌ی چهاردهم شمسی بیشتر به‌شکل پوشاندن رخت و لباسِ فرنگی بر پیکره‌ی ایرانِ کاملاً سنتی نمایان شد. به همین جهت اگر کسی خدای نکرده یک طرف شهر بیهوش شود و ناگهان وسط این میدان به هوش بیاید، با نظر به معماری این میدان، چه‌بسا یک لحظه کُمِیت فارسی‌اش لنگ بزند و با ژست ایتالیایی از عابران بپرسد «چاو، دِکِه پارتیستا ایرانه؟» *  این میدان حال و هوای شبه‌جزیره‌ی ایتالیای سده‌ی پانزدهم را دارد. هرچند جفت‌ستون‌ها، طاق‌های رومی و کلاه‌فرنگی‌های رنسانس‌گونه‌اش چندان باب میل ذائقه‌ی صفوی‌پسند اکثر ما ایرانی‌ها نیست، اما چون توانسته بیش از نه دهه، از پس تحولات پایتخت جان نصفه‌نیمه‌ای به در ببرد و هویت خود را به‌عنوان یک میدان مهم شهری حفظ کند و در ذهن شهروندان خاطره‌ای جمعی بسازد، قابل ستایش است. مهم‌ترین نشانگان شهری این میدان حس تعلق به مکان شهروندان است که یکی از مؤلفه‌های کیفیت‌سنجی در مطالعات شهر به شمار می‌رود. *: شما می‌دانید ایران کجاست؟ متنی که در بالا خواندید مربوط به صفحه‌ی سوم پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» است که به‌ تک‌نگاری «لئون تادوسیان» معمار بزرگ ارمنی اختصاص دارد. ادامه‌ی تک نگاری تادوسیان را  می‌توانید در اینجا بخوانید. 0⃣7⃣ @Azadisqart
«مردم در صدای فرهاد، شجریان، فریدون فروغی، محمد نوری و صداهایی از این دست دنبال چه چیزی بودند؟ و سوال دیگر اینکه پس از آن دوران چه اتفاقی افتاد که دوباره صداهای نازک و زیر و ضعیف و نیم‌دانگ و الکترونیکی و افسرده و ابرونازک‌کرده حاکم بر فضای موسیقی ما شدند؟ چرا دیگر ناصر عبداللهی را نداریم نه در رنگ صدا و نه در رنگ محتوا؟ چرا ناصر عبداللهی شد آخرینِ بی‌جایگزینِ آن صداهای قدرتمند؟» مطلبی که در بالا خواندید بریده‌ای است از صفحه‌ی اول پرونده پرتره‌ی «محمد نوری» که اول دی‌ماه سالروز تولد اوست. این مطلب از سرمقاله‌ای با عنوان «آن صدای گرم، آن آواز سرخ» انتخاب شده. ما در مجله‌ی میدان آزادی بنا داریم در کنار پرونده‌ی اصلی هرماه –که این ماه «از شیشه‌ی رنگی کلیسا»ست_ یک یا چند پرونده‌پرترۀ کوچک برای هنرمندان بزرگی برویم که کمتر ازشان یاد می‌شود ولی همچنان می‌شود ازشان یاد گرفت. برای خواندن ادامه‌ی سرمقاله این لینک را کلیک کنید. 0⃣8⃣ @Azadisqart
آهنگ "باران" محمد نوری سروده‌ی حمید مصدق است. شعر آن را بسیار دیده‌ایم یا شاید برای هم فرستاده‌ایم: "شیشه‌ی پنجره را باران شست/ از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟" چقدر حیف می‌شد اگر این بیت را کسی نمی‌خواند: تو بهاری، نه بهاران از توست... و چه خوب که نوری حق این شعر را ادا کرده! این آهنگ نوری در آلبوم جاودانه "باعشق" در سال 1376 منتشر شده. باران را برای روزهای بارانی در پلی لیستتان نگه دارید! اگر دوست دارید از باقی قطعات معروف محمد نوری بیشتر بدانید سری به صفحه‌ی دوم پرونده پرتره‌ی محمد نوری در سایت میدان آزادی بزنید. در این صفحه، فهرست بهترین آهنگ‌های محمد نوری را به پیشنهاد هیئت تحریریه میدان آزادی می‌بینید! اینجا را کلیک کنید.   0⃣9⃣ @Azadisqart
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدان آزادی به بهانه پرونده‌ی محمد نوری یک هدیه برای شما در نظر گرفته؛ قطعه‌ی شب تنهایی! شب تنهایی محمد نوری آهنگی است با غزل معروف حافظ. همان شعر که با مصراع "دل از من برد و روی از من نهان کرد" دل ما را با خود به حال و هوایی شاعرانه می‌برد. این اثر را محمد سریر آهنگسازی کرده است. شاید فضای این ملودی را بتوان مشابه ملودی سخن عشق نوری دانست. از جهت ریتم آهنگ باز هم، فضای شعر سنتی را در این آهنگ خواهیم فهمید. این قطعه با یک پیش درآمد ملایم پیانو آغاز میشود. در جایی ملودی قطع می‌شود و با صدای تنبک دوباره ملودی آغاز و ریتم سرعت می‌گیرد و فضای آهنگ نیز شاد می‌شود. نوری به خوبی با بیت "صبا گَر چاره داری وقت وقت هست وقت وقت هست" با صدایش بازی می‌کند و صدایش اوج می‌گیرد.و هربار با مصراع خدایا با که این بازی توان کرد شما آه و حسرت را در صدای او لمس خواهید کرد. گرچه نوری این آهنگ را سال 1380 ارائه کرده است اما با جادوی شعر حافظ و قدرت صدای نوری، اثر همیشه تازگی خودش را دارد. این هدیه را برایتان انتخاب کردیم تا در شب‌های بلند و سرد زمستانی دلگرم شوید. از ما پذیرا باشید! 1⃣0⃣ @Azadisqart
هیچکس منکر این نیست که تأسیس رادیو در دهۀ ۲۰ اثر شگرفی بر تغییر سلیقۀ مردم ایران در سبک شعر و آواز گذاشت. نوری که متولد ۱۳۰۸ بود نیز در همین دهه فعالیت موسیقایی‌اش را آغاز کرد. او که با توجه به تحصیلاتش در رشتۀ زبان انگلیسی، به راحتی به نغمه‌های روز و قطعه‌های کلاسیک موسیقی غرب دسترسی داشت، در آواز راه «پاپ» را برگزید. با اینهمه هرگز مقهور موسیقی غربی نشد و در عوض آن را به خوبی با موسیقی ایرانی همنشین کرد. یادداشت «چهرۀ یک خنیاگر فرهیخته» را در صفحه‌ی سوم پرونده‌ی محمد نوری و از این لینک بخوانید. 1⃣1⃣ @Azadisqart
به بهانه شب کریسمس و میلاد عیسی مسیح، شما‌ را به خواندن مطالب پرونده‌ی از «شیشه رنگی کلیسا» دعوت می‌کنیم. تا امشب چهار صفحه از این پرونده منتشر شده؛ از جمله: سرمقاله، تک‌نگاری هانیبال الخاص، تک‌نگاری لئون تادوسیان و تک‌نگاری آندره آرزومانیان برای دیدن صفحه‌ی کامل پرونده این لینک را کلیک کنید. 1⃣2⃣ @Azadisqart
فهرست ده فیلم برتر درباره‌ی عیسی مسیح (ع): 1_کتاب مقدس تصویری: متی نام زبان اصلی: The Visual Bible: Matthew 2_سریال عیسی ناصری نام اصلی اثر: Jesus of Nazareth 3_مصائب مسیح نام زبان اصلی: The Passion of the Christ 4_ بزرگترین داستان عالم نام زبان اصلی: The Greatest Story Ever Told 5_انیمیشن معجزه گر نام زبان اصلی: The Miracle Maker 6_ انجیل یوحنا نام زبان اصلی: the gospel of John 7_ مسیح نام اصلی اثر: the messiah 8_ انجیل به روایت متی نام اصلی اثر: The Gospel According to Saint Matthew 9_برخاسته نام اصلی اثر: risen 10_بشارت منجی 1⃣3⃣ @Azadisqart
شنیدن زیباترین ملودی جهان هم بعد از چندبار تکرار می‌تواند ملال‌آور شود. باید بشود آن ملودی را به شیوه‌های مختلفی اجرا کرد تا آهنگ دچار یکنواختی نشود. این معنای حداقلی واریاسیون در موسیقی است؛ دخل و تصرفی که آهنگساز و نوازنده در ملودی می‌کنند و یک جمله‌ی موسیقی را به اشکال مختلف درمی‌آورند. آندره آرزومانیان یکی از بهترین پیانیست‌های ایران و یک نمونه‌ی نادر در کشف و اجرای واریاسیون بود. اوج قدرت نوازندگی او را می‌توان در تک‌نوازی‌هایی شنید که در همکاری با مجید انتظامی داشت. ملودی‌های انتظامی عموماً ساده هستند ولی وقتی از زیر دست آرزومانیان بیرون می‌آیند، عجیب و نادر به گوش می‌رسند. کافی است تک‌نوازی‌های آرزومانیان در آلبوم «پاییز طلایی» فریبرز لاچینی را کنار اجرایش در آلبوم‌های موسیقی فیلم «بوی پیراهن یوسف»، «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشه‌ای» بگذاریم تا مقصود ما روشن شود.  برای خواندن ادامه‌ی تک‌نگاری آندره آرزومانیان اینجا را کلیک کنید. 1⃣4⃣ @Azadisqart
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از نغمه‌های محلی ارمنی با پیانوی آندره آرزومانیان، هدیه‌ی سال نوی میلادی میدان آزادی! 1⃣5⃣ @Azadisqart
محمد نوری در یکی از به‌یادماندنی‌ترین کنسرت‌هایش قطعه‌ی بی‌نظیر «سفر برای وطن» را در حضور نادر ابراهیمی اجرا کرد؛ یکی از آثار میهنی موفقش که روی شعری از همین شاعر ساخته شده بود. این قطعه تیتراژ سریال کودک و نوجوان «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» به کارگردانی ابراهیمی بود. ابراهیمی در حالی روی صندلی کنسرت نوری نشسته بود که بعد از پرتودرمانی روی تومور مغزی‌اش قدرت تکلم را از دست داده بود. نوری او را «نادر جونم» خواند و گفت «همه‌ی اشتهار من بستگی داشت به این شعر و آهنگی که ایشان سرودند.» ادامه‌ی یادداشت «چرا نوری این همه در گام‌های ماژور خواند؟» در پرونده پرتره‌ی محمد نوری را در این لینک بخوانید. 1⃣6⃣ @Azadisqart
«محمود»(درویش)، بین برادر-خواهرهایش، فرزند وسط بود و مثل همه‌ی فرزندهای وسط، احساس می‌کرد به اندازه کافی مورد توجه و علاقه‌ی خانواده‌اش نیست. تصورش این بود که مادرش آنقدرها که هوای برادر بزرگ و خواهرهای کوچکش را دارد، به او بی‌اعتناست. این حس هر روز درون او بیشتر می‌شد و همراه محمود، قد می‌کشید. در دوران جوانی، وقتی در دانشگاه قدس، در مراسمی بدون مجوز، پشت تریبون رفت و شعر خواند، دستگیر شد و به زندان افتاد. زندانی به نام «الرملة»، جایی در 38 کیلومتری شمال غربی قدس اشغالی. در یکی از روزها، وقتی حوریه خانم _مادر محمود_ برای ملاقات او به الرمله آمد با خود برای محمود نان خانگی و قهوه‌ی مادرپز آورد. چیزی که محمود بسیار دوست داشت. احمد _برادر دیگر محمود_ مادر را در این ملاقات همراهی می‌کرد. به روایت احمد، وقتی سرباز اسرائیلی متوجه بقچه نان و ظرف قهوه شد، هردو را از حوریه خانم گرفت و روی زمین ریخت. محمود در سالن ملاقات _آن سوی نرده ها_  این صحنه را دید. محمود که تا آن لحظه، مهر مادرش به خود را باور نداشت و تصور نمی‌کرد مادر تا این اندازه به فکر او باشد، به شدت به گریه افتاد. به سلول برگشت و روی پاکت سیگار، شعری را نوشت که از درونش می‌جوشید. سال‌ها بعد همزمان با جنگ داخلی لبنان، وقتی «مارسل» _هنرمند لبنانی_ به خاطر گرایش‌های سیاسی و طرفداری‌اش از فلسطین، در حبس خانگی به سر می‌برد، کتاب اشعار محمود را برداشت تا بلکه با خواندن قصیده‌ای، روحی سبک کند و جانی تازه بگیرد. خواندن آن ابیات همان و آفرینش یک شاهکار هنری همان. ترانه ماندگار «احن الی خبز امی» با شعر «محمود درویش»_چهره‌ی نامدار ادبیات فلسطین_ و صدای جادویی «مارسل خلیفه» _خواننده و موسیقیدان لبنانی_ امروز یکی از درخشان‌ترین اتفاق‌های هنری عربی با موضوع مادر محسوب می‌شود. برای دیدن ویدئوی این شاهکار همراه با ترجمه‌ی ترانه لینک زیر را کلیک کنید. 1⃣7⃣ @Azadisqart
دلتنگ نان مادرم هستم، دلتنگ قهوه‌ای که مادرم دم می‌کرد و دلتنگ نوازش‌های مادرم و کودکانگی روز به روز در من قد می‌کشد بسیار جان­دوست هستم و عاشق زنده‌ماندن چون اگر بمیرم از اشک مادرم خجالت خواهم کشید   مادر! اگر روزی بازگشتم، مرا به عنوان پوششی برای مژه‌هایت استفاده کن استخوان‌هایم را با علف‌هایی بپوشان که زیر پایت در انتظار من سبز شد و از پاشنه کفشت تبرک یافت من را با طره‌ای از گیسوانت ببند با نخی که از پشت پیراهنت آویزان است شاید اگر بتوانم عمق قلبت را لمس کنم، تبدیل به الهه‌ای جاویدان شوم   مادر! اگر روزی برگشتم مرا به عنوان هیزم تنورت استفاده کن به جای بند رخت پشت بام خانه‌ات چون از وقتی نماز خواندنت را به تماشا ننشسته‌ام توانایی ایستادنم را از دست داده‌ام پیر شده ام مادر! لطفا ستاره‌های کودکی را به من برگردان تا همراه گنجشک‌های کوچک راه آشیانه‌ای را که تو در آن به انتظار نشسته‌ای پیدا کنم محمود درویش 1⃣8⃣ @Azadisqart
سه کودک پرتغالی با نام‌های «لوسیا»، «جاسنتینا» و «فرانسیسکو» همواره برای چرای دام‌هایشان به منطقه‌ای در نزدیکی محل سکونتشان می‌رفتند که از آن با نام «Cova da Iria» یاد شده. روز 13 ماه می سال 1917 که دنیا درگیر جنگ جهانی اول بود و ظاهرا آن روز هم روزی بود از روزهای همیشگی جنگ، آن‌ها تصمیم می‌گیرند دعای تسبیح را بخوانند اما این دعا با همه دعاهای تسبیح مشابهی که دیگران خواندند، تفاوت‌هایی عجیب داشت و نتیجه هم سلسله اتفاق‌هایی بود که حتی کلیسا را متقاعد کرد تا نام معجزه را بر آن‌ بگذارد و این معجزه چنین رقم خورد: به محض ادای دعای تسبیح، آسمان دگرگون شد، بانویی نورانی با پوششی کامل و در حالی که تسبیحی به دست داشت، از آسمان نازل شد و خود را زنی معرفی کرد که از بهشت آمده‌است و وعده شش دیدار متوالی در روز سیزدهم هرماه را در همان مکان به کودکان داد. ابتدا لوسیا و جاسنتینا و سپس فرانسیسکو می‌توانستند بانو را ببینند اما شنیدن همه سخنان او گویا برای هرسه ممکن نبود و این میان، لوسیا سهم بیشتری از این تجربه معنوی داشته‌است. علاقه شدید کودکان به قلب بانو از دیگر اعجازها بود و لزوم رنج‌کشیدن آن سه کودک و خواندن مداوم دعای تسبیح از دیگر توصیه‌های بانوی تسبیح به آن‌ها. از جمله سخنان و پیشگویی‌های بانوی تسبیح درباره جنگ جهانی اول و خطر آغاز جنگ جهانی دوم، نمایشی از دوزخیان و یک پیشگویی درباره آینده بود که تا سالیانی بعد هرگز انتشار نیافت. در سال 1981 «پاپ ژان پل دوم» مورد سوءقصدی نافرجام قرارگرفت. حدود بیست سال بعد از ترور او واتیکان اعلام کرد که پیش‌بینی این ترور همان راز سوم فاطیما بوده که لوسیا آن را حدود سال 1941 میلادی نوشت اما تا سال1960 میلادی از واتیکان قول گرفته بود تا مسکوت بماند. در سال 1981 هم که این ترور رقم خورد و بر اساس ظواهر، زمان مناسب و یا حتی دیرهنگامی برای اعلام پیشگویی بود، باز هم این راز منتشر نشد و طبق گزارش‌های فعلی، سرانجام سال 2000 میلادی اولین زمان اعلان عمومی راز سوم فاطیما بود. برای خواندن ادامه‌ی یادداشت «بانوی تسبیح» اینجا را کلیک کنید. 1⃣9⃣ @Azadisqart
«خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی‌ودو سالم بشود؛ هرچند که سی‌ودو ساله شدن یعنی سی‌ودو سال از سهم زندگی را پشتِ‌سر گذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کرده‌ام». این دوسطر را فروغ در آستانۀ تولد 32سالگی‌اش در یک نامه نوشته است. اگر تولد فروغ 8دی‌ماه باشد، باید فرض کنیم برای مثال این نامه را حوالی آبان‌ماه نوشته، درحالی‌که به قول خودش سی‌ودو سال سهمش از زندگی را پشتِ‌سر گذاشته بوده‌ست. یادداشت در دوراهی شعر و زندگی را به بهانه‌ی سالگرد تولد فروغ در ۸ دیماه از اینجا بخوانید. 2⃣0⃣ @Azadisqart
سال ۱۳۰۸ زمانی که دیگر رفته رفته هنر نقاشی ایرانی رو به خاموشی و رکود می‌رفت، حسین طاهرزاده‌ بهزاد، مدرسه‌ای به نام «مدرسه صنایع قدیمه» تأسیس نمود که بعدها «هنرستان هنرهای زیبا» نام گرفت. کلارا آبکار هم یکی از شاگردان این مدرسه بود. او گرچه متولد ۱۲۹۴ در تهران بود اما اصالتش به خاندان آبکاریان از ارامنه‌ی جلفای اصفهان برمی‌گشت.  کلارا با تشویق معلم دوران دبیرستانش، مارکار قرابگیان متخلص به  DEV، از سال ۱۳۱۴ تصمیم گرفت تا تحصیلات هنری‌اش را در هنرستان هنرهای زیبا ادامه دهد. کلارا ابتدا زیر نظر اساتید برجسته‌ای چون هادی تجویدی در رشته‌ی مینیاتور و علی درودی در رشته‌ی تذهیب یادگیری این دو هنر را آغاز کرد.  برای خواندن تک‌نگاری کلارا آبکار نقاش و نگارگر ارمنی اینجا را کلیک کنید. 2⃣1⃣ @Azadisqart